شبهات مخالفین به خطبه غدیر

نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۴۱ توسط Ebrahimi (بحث | مشارکت‌ها) (←‏پانویس)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

شبهه جملات دو پهلو در خطبه غدير[۱]

يكى از شبهاتى كه در كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» در مورد غدير مطرح شده اين است:

درباره چنين امر مهمى چرا بايد رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله از جمله دو پهلو يا سه پهلو استفاده كند و توضيح بيشترى ندهند؟!

بايد واضح مى ‏فرمودند كه على‏ عليه السلام خليفه من است و شرح مفصلى مى‏ دادند.

و اما پاسخ اين شبهه:

قبل از طرح اين شبهه، نويسنده معتقد شده كه واقعه غدير مربوط به يمن است، و پيامبر صلى الله عليه و آله تنها مى‏خواست ديدگاه منفى بعضى از مردم را درباره حضرت على‏ عليه السلام برگرداند.

اين ادعاى نويسنده نشان مى ‏دهد كه كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به هيچ وجه دو پهلو يا سه پهلو نيست.

حال اگر در ادامه مى‏ گويد جملات پيامبر صلى الله عليه و آله دو پهلو يا سه پهلو است، ديگر نمى ‏تواند ادعا كند كه واقعه غدير مربوط به یمن است.

به بيان ديگر: دو پهلو يا سه پهلو بودن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ادعاى اول او را باطل مى ‏كند.

سواى اين نكته، خطبه غدير كاملاً واضح است. پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله براى بيان حق اميرمؤمنان‏ علیه السلام هرگز از جملات چند پهلو استفاده نكرده است.

ما معتقديم پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در روز غدير خطبه مفصلى خوانده است، در حالى كه بيشتر اهل ‏تسنن عبارات خطابه را بسيار مختصر آورده ‏اند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير نه تنها على‏ عليه السلام را به طور رسمى و با لفظ «خليفه» و «وصى» پس از خود معرفى كرد، بلكه براى آنكه جاى ترديد باقى نماند، بر بالاى جهاز شتران دست حضرت على‏ عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است.

سپس فرمود:

اى مردم! همانا من نبى هستم و على‏ عليه السلام وصى پس از من است. صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروى از آن امر فرموده، و پس از من على‏ عليه السلام است كه به درستى و راستى راهنماى آن است و به آن حكم و دعوت مى‏ كند.

فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيروى‏ اش كنيد، و از آنچه شما را باز مى ‏دارد خوددارى كنيد تا راه را بيابيد. به سوى هدف او حركت كنيد و راه ‏هاى گوناگون شما را از راه باز ندارد.

على‏ عليه السلام برادر و وصى و نگهبان دانش من است. على‏ عليه السلام ياور دين خدا و دفاع كننده از رسول او است.

در آن روز، رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله نكات بسيارى درباره ولايت على ‏عليه السلام بيان فرمود.

به گونه‏ اى كه همه منظور ايشان را دانستند، و در نهايت نيز با اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام بیعت كردند و به ايشان تبریک گفتند.

متن خطابه نشان مى‏دهد كه اين جملات به طور كامل مقام جانشينى امام را تفهيم مى‏كند، و همه مسلمانان نيز بدون هيچ گونه پرسشى با حضرت بيعت كردند.

بنابراين:

اولاً: اگر واقعه غدير -  بنا بر ادعاى شبهه كننده -  به طور روشن در ارتباط با يمن بود، صرف اين ادعا چند پهلو بودن خطبه غدیر را باطل مى‏ كند.

گويا شبهه كننده توجه نداشته است كه دليل دومش نقض دليل نخست او است.

ثانياً: خطابه غدير مطابق نقل شيعه، كلامى واضح است و به هيچ وجه چند پهلو نيست. همان طور كه در بالا به آن اشاره كرديم.

ثالثاً: ما در ادامه توضيح مى ‏دهيم كه واقعه غدير حتى مطابق آنچه اهل‏ تسنن به اجمال نقل كرده ‏اند، نه تنها كلامى چند پهلو نيست، بلكه قرائن روشن نشان مى ‏دهد كه در خصوص ولايت حضرت على‏ عليه السلام است.

البته بايد گفت فراوانى نكاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در موقعيت‏ هاى مختلف -  غير از غدير -  درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرموده و اهل‏ تسنن نيز نقل كرده ‏اند، قرينه است كه اين عبارات خطابه درباره ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.

حال سؤال مهم اينجاست كه چرا اهل ‏تسنن نيز بايد غدير را به جانشينى حضرت على ‏عليه السلام ارتباط دهند؟

بسيارى از اهل ‏تسنن خطبه غديريه پيامبر صلى الله عليه و آله را به صورت خيلى مختصر و در قالب حدیث آورده ‏اند. اما در خور توجه است كه آنان تقريباً تمامى قطعات خطبه شيعى غدير را در كتاب ‏هاى خود به صورت جداگانه آورده ‏اند، براى مثال، ما معتقديم كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله در خطبه غدير چنين فرمايش‏هايى داشته ‏اند:

على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام برادر، وصى و جانشين من ميان امت و امام پس از من است.

هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كه پيرو و تصديق كننده‏اش باشد در مهر و رحمت است.

آگاه باشيد كه جز اين برادرم (على ‏عليه السلام) كسى نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من سرپرستى مؤمنان براى كسى جز او روا نباشد.

اهل ‏تسنن نيز اين سخنان را به طور جداگانه آورده ‏اند، كه در اينجا تنها به چند نمونه از آنها بسنده مى ‏كنيم:

از براء بن عازب نقل شده است كه گفت:

ما با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در سفر بوديم. به غدير خم كه رسيديم، براى نماز ندا داده شد. زير درختان را براى رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله جارو كردند.

حضرت نماز ظهر را خواند و دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا نمى‏ دانيد من بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟

مردم گفتند: آرى. فرمود: آيا نمى ‏دانيد كه من از هر مؤمن بر خودش سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى.

پس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على ‏عليه السلام هم مولاى او است.

خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. براء بن عازب گويد: بعد از اين عمر جلو آمد و به على‏ عليه السلام گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابوطالب!

تو مولاى هر زن و مرد مؤمن شده ‏اى![۲]

همچنين پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: براى هر نبى وصى و وارثى است. همانا على‏ عليه السلام وصى و وارث من است.[۳]

همچنين پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام فرمود:

اى فاطمه! همانا كرامت (خاص) خداوند عزوجل به تو اين است كه تو را به اولين اسلام آورندگان و داناترين و بردبارترين تزويج كرد.

همانا خداى بلندمرتبه به اهل زمين نظرى فرمود و مرا از ميان ايشان انتخاب كرد، و به نبوت و رسالت مبعوث كرد.

سپس نظرى فرمود و از ميان ايشان همسر تو را برگزيد، و به من وحى فرمود كه تو را به همسرى او در آورم و او را به عنوان وصى برگزينم.[۴]

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همانا اين (على ‏عليه السلام) برادر من، وصى من و جانشين من در ميان شماست. پس (فرمان) او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.[۵]

در روايتى ديگر آمده است: ام‏ّ سلمه خطاب به عايشه گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على ‏عليه السلام جانشين من ميان شما در زمان حيات و مرگ من است.

پس هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است. اى عايشه! آيا تو (به اين سخن) گواهى مى ‏دهى؟ عايشه گفت: به خدا قسم بله.[۶]

در روز خيبر نيز پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت على‏ عليه السلام فرمود: پس از من تو امام و ولى هر زن و مرد مؤمن هستى.[۷]

در حديثى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على‏ عليه السلام باب حطّه است. هر كس از آن وارد شود مؤمن، و هر كس از آن خارج شود كافر است.[۸]

همچنين پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس بعد از من از على ‏عليه السلام جدا شود، روز قیامت هرگز مرا نخواهد ديد و من نيز او را نخواهم ديد.

و هر كس با على‏ عليه السلام مخالفت كند، خدا بهشت را بر او حرام مى كند و جايگاه او را آتش قرار مى‏ دهد.

و هر كس على‏ عليه السلام را رها كند، خداوند روزى كه اعمال بر او عرضه مى ‏شود خوارش مى ‏كند. هر كس على عليه السلام را يارى كند، آن روز كه خدا را ملاقات كند خداوند يارى اش كند... .[۹]

ابوذر روايت مى‏ كند كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كس مرا عصيان كند خدا را عصيان كرده است.

و هر كس على‏ عليه السلام را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كس على عليه السلام را عصيان كند مرا عصيان كرده است.[۱۰]

گفتنى است برخى منابع اهل‏تسنن تصريح مى‏كنند كه خود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله لقب «امیرالمؤمنین» را بر ايشان نهاده است.[۱۱]

بنابراين، حتى اگر اهل‏ تسنن از آن همه خطبه طولانى غدير تنها به بخشى از آن اشاره كرده باشند، احاديث فراوان آنان درباره اميرمؤمنان‏ علیه السلام نشان مى‏ دهد كه معناى ولایت در حدیث غدیر به معناى  خلافت و جانشينى است، نه صرف دوستى.

پانویس

  1. حقيقت غدير (خراسانى): ص ۹ - ۵۳.
  2. مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱. المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹. المعجم الكبير: ج ۵ ص ۱۶۶. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۲۰۳ و ج ۲ ص ۳۹۲،۳۹۱،۳۸۵،۳۸۲،۳۸۱. تفسير ابن‏ كثير: ج ۲ ص ۱۵. التاريخ الكبير: ج ۴ ص ۱۹۳. تاريخ بغداد: ج ۸ ص ۲۸۴. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۱۴ - ۱۱۷، و ... .
  3. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۹۲ و ج ۳ ص ۵ . مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۸ ص ۲۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۲۳۴. اسنى المطالب: ص ۸۹ . المناقب (خوارزمى): ص ۸۵ .
  4. كنزل العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۴ . منتخب كنز العمال: ج ۴ ص ۶۴۱ .
  5. كنز العمال: ج ۱۳ ص ۱۳۳،۱۱۴. مناقب الامام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۱ ص ۳۷۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۴۸ و ج ۱ ص ۱۰۲،۱۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۱۱،۳۱۰.
  6. الفتوح: ج ۲ ص ۴۵۵.
  7. المناقب (خوارزمى): ص ۶۱ .
  8. كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۳ . فيض القدير: ج ۴ ص ۳۵۶. جامع الاحاديث: ج ۶ ص ۱۹۸.
  9. فرائد المسطين: ج ۱ ص ۵۴ .
  10. المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۲۱. مناقب الامام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۲ ص ۶۰۹ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۰۷،۳۰۶ و ج ۲ ص ۲۶۸. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۷۶.
  11. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۲۶ - ۳۲۸ و ج ۲ ص ۳۳۳ - ۳۳۶. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۸۲. المناقب (خوارزمى): ص ۳۲۲.