دارمیّه حجونیّه و حدیث غدیر
اتمام حجت دارميّه با حديث غدير[۱]
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومین علیهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است.
تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حدیث غدیر را روايت كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقیفه به نمايش گذاشته اند.
از جمله زواياى اين احتجاجات نقش بانوان در احتجاج به غدير يا نقل حديث غدير است، كه در كمتر ماجرا و حديثى اين اتفاق افتاده است، آن هم به نقل شيعه و اهل سنت.
اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان راوىِ داستان غدير در تاريخ و كتب حديث مانده است، با آنچه در موارد ديگر كه توسط آنان گزارش شده مقايسه گردد، خواهيم ديد كه حضور زنان در نقل ماجراى غدير خم و يا استدلال به آن حضور چشمگير است.
حتى بيش از موضوعات ديگرى است كه آنان در طريق نقل آن قرار گرفته اند.
از جمله احتجاج دارميه حجونيه كنانيه است. او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت امیرمؤمنان علیه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاویه موقع ورود به مکّه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى تواند نمايانگر شدت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل بیت علیهم السلام باشد.[۲]
در اينجا ماجرا و اتمام حجت دارميه حجونيه با حديث غدير را مى آوريم:
ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشرى (م ۵۳۸ ق) صاحب تفسير «الكشّاف» در باب چهل و يكم كتاب «ربيع الابرار» داستان احتجاج دارميه را چنين آورده است:
سالى ، معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى شد فرستاد. اين زن از شيعيان امیرالمؤمنین عليه السلام بود.
زنى سياه چهره و قوى هيكل. معاويه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام[۳]؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى كنانه ام.
گفت: درست گفتى. آيا مى دانى براى چه تو را فراخواندم؟
گفت: سبحان الله! من غيب نمى دانم.
گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟
گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى دارى؟ گفت: نه.
گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من امیرالمؤمنین عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم.
امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دينداران.
و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ات در قضاوت و داورى ات بر اساس هواى نفس.
معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد).
دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب ضرب المثلى بود كه درباره هند (مادر معاويه) در نزد پدرم زده مى شد! (يعنى آنچه گفتى به روشنى شايسته مادرت هند است).
معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خود دارى كن. ما كه حرف خوبى گفتيم؛ انه اذا انتفخ بطن المرأة تمّ خلق ولدها، و اذا عظم ثدياها تروى رضيعها، و اذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها.
(و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند. دارميه آرام گرفت و ساكت شد).
معاويه گفت: آيا على را ديده اى؟ گفت: بله، به خدا سوگند. گفت: او را چگونه يافتى؟
گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود، و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.
گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟
گفت: آرى به خدا سوگند. كورى را از قلب ها مى زدود، همان گونه كه روغن زنگار ظرف را مى برد.
گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟
گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى دهى؟
گفت: آرى.
گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان.
گفت: با اينها چه مى كنى؟
گفت: با شير آنها كودكان را تغذيه مى كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى بخشم و كسب كرامت مى كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مى كنم.
گفت: اگر اينها را به تو بدهم، آيا پيش تو جايگاه على بن ابى طالب عليه السلام را خواهم يافت؟ دارميه (در پاسخ يادآور چند ضرب المثل گويا و دندان شكن شد) و گفت:
آب اما نه چون «صداه» (كه گواراترين چشمه است)، چراگاه اما نه چون «سعدان» (كه از بهترين گياهان چراگاهى براى شتر است)، و جوان اما نه چون مالک (كه الگوى جوانمردى در ميان ضرب المثل هاى عرب بوده است). اى عجب! بلكه حتى پائين تر از اينها.
(با اين پاسخ كوبنده دارميه، معاويه دو بيت شعر گفت با اين مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى بايد اميد بردبارى داشت؟
اينها را به گوارايى بگير، و رفتار فرد بزرگوارى را ياد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى به تو پاداش آشتى و سلامتى مى دهد).
سپس اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اينها هيچ چيزى به تو نمى داد.
دارميه گفت: نه به خدا نمى داد، و حتى يک موى از مال مسلمانان را ! (و بدين گونه فهماند كه اين ها حق مسلمان است، و تو از مال خودت چيزى ندارى كه به اين و آن بدهى).[۴]
پانویس
- ↑ چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۰. اسرار غدير: ص ۲۹۸. علوم حديث (مجله، سال سوم، ش ۱، بهار ۱۳۷۷، پياپى ۷) : ص ۱۷۹ - ۱۶۲: حضور بانوان در نقل حديث غدير (مرتضوى) . ماهنامه كوثر (ويژه نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۵ - ۸۰ .
- ↑ بلاغات النساء: ص ۷۲.
- ↑ احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از بنی حام نيستم. من زنى از بنى كنانه هستم.
- ↑ ربيع الابرار: باب ۴۱. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴ (به نقل از العقد الفريد) . الغدير: ج ۱ ص ۲۰۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۲۲ ح ۱۱۴. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۲۶۰ ح ۵۳۲ . بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹.