ابوموسی اشعری

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۴۱ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (قرار دادن ابوموسی اشعری)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بيعت ابوموسى در غدير[۱]

پس از خطبه غدير و دستور پيامبرصلى الله عليه وآله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، و بعد از بيعت مقداد و سلمان و ابوذر و حذيفه و ابن‏ مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه بايد براى بيعت مى ‏آمدند ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعتشان داشت.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.

ترور پيامبرصلى الله عليه وآله[۲]

يكى از چهارده نفرى كه براى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله پس از غدير و در عقبه هرشى و پس از غدير اقدام كردند ابوموسى اشعرى است.[۳]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ترور پيامبرصلى الله عليه وآله.

نفاق ابوموسى پس از بيعت در غدير[۴]

پس از بيعت در غدير، معاويه و مغيرة بن شعبه و ابوموسى اشعرى در كنار ديگر منافقين از اين همه شكست در توطئه ‏هايشان سخت كلافه شده بودند، و در حالى كه از خيمه بيعت بيرون مى ‏آمدند غرغر كنان زير لب سخنانى مى‏ گفتند.[۵]

معاويه با تكبر و تبختر و غضب آلود، در حالى كه دست راستش را بر دوش ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر دوش مغيرة بن شعبه گذاشته بود، به راه افتاد و اين گفته را در آن حال تكرار مى ‏كرد:

«هرگز محمد را بر گفته ‏اش تصديق نمى‏ كنيم و به ولايت على اقرار نخواهيم كرد».

ابوذر و حذيفه شاهد اين حالت آنان بودند، و خبر اين كارشان فوراً به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. همزمان آيات 31 تا 35 سوره قيامت درباره معاويه نازل شد:

«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى»:

«نه تصديق كرد و نه سر تسليم فرود آورد، ولى تكذيب نمود و روى گردانيد، و سپس با تكبر به سوى دوستانش رفت. عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار ديگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است».


در آن لحظات حساس پيامبرصلى الله عليه وآله درباره معاويه سه تصميم در نظر گرفت: يكى اينكه بر فراز منبر رود و باطن او را به مردم معرفى كند و خباثت او را به همه بشناساند. دوم اينكه بر فراز منبر برائت و بيزارى خود را از معاويه اعلام فرمايد. سوم اينكه دستور قتل او را صادر نمايد.

اما بار ديگر وحى الهى -  به خاطر مهلتى كه به ظالمين داده شده -  نازل شد و آيه 16 سوره قيامت را آورد: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»:

«درباره او زبانت را به سخنى باز مكن كه درباره او عجله كرده باشى»، حكايت از آنكه هنوز از مهلت او مانده است. اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله سكوت كرد و درباره او چيزى نفرمود.[۶]

پانویس

  1. واقعه قرآنى غدير: ص120، 121.
  2. ژرفاى غدير: ص 155.
  3. بحار الانوار: ج 28 ص 100 و ج 37 ص115، 135.
  4. واقعه قرآنى غدير: ص 122. اسرار غدير: ص 82.
  5. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص97، 277. بحارالانوار: ج30 ص315 و ج33 ص163 و ج37 ص161، 194.
  6. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 96، 97، 125.