رسالت
اعطاى نشان رسالت به پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير[۱]
عناوين بر گرفته از آیات غدیر در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدیر و كلمات معصومين عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز اعطاى نشان رسالت» است:
غدير آن روزى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با ابلاغ آخرين و بزرگترين پيام الهى، نشانِ «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»[۲] را به خود اختصاص داد، و امضاى الهى را بر انجام خطيرترين رسالت خويش دريافت كرد.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / معرفى قرآنىِ غدير.
اقرار به نبوت در سند مكتوب غدير[۳]
از مواضع اعجاب برانگيز سخنرانى غدير آن بود كه براى ماندگارى مقاصد آن برنامه عظيم چند پيش بينى متفاوت در نظر گرفته شد كه در سراسر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله سابقه نداشت. يكى از آنها سندى بود كه عصاره غدير با حضور بزرگان صحابه در آن ثبت شد.
برنامه چنين بود كه پس از سخنرانى غدير، در فرصت مناسبى از ايام سه روزه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود. براى اجراى اين دستور سه مرحله طى شد:
ابتدا به بلال دستور دادند تا ندا دهد كه مردم جمع شوند. پس از اجتماع مردم حضرت مطالبى فرمود و در مورد توحید و نبوت و امامت از همه اقرار گزفت و همه اينها ثبت شد.
در مورد توحيد حضرت فرمود: »بسم اللَّه الرحمن الرحيم، لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه« . سپس پرسيد: آيا به اين مطلب شهادت مىدهيد؟ گفتند: آرى. در اينجا نويسنده آن را ثبت كرد.
سپس فرمود: آيا مىدانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟ گفتند: آرى به خدا قسم. اين مطلب هم ثبت شد.
بعد از آن فرمود: آيا مىدانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. اين فراز هم ثبت شد، و سپس حضرت در مورد ولايت و امامت اقرار گرفت.××× 1 بحار الانوار: ج 35 ص 282. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 151. ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: سند مكتوب غدير.
3. اقرار همگانى به نبوت در غدير××× 2 اسرار غدير: ص 65 - 62 . ×××
پس از خطبه غدير و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبرصلى الله عليه وآله حضور مىيافتند. در اين اجتماعات كوچك - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مىكردند و توضيح بيشترى مىخواستند.
حضرت نيز محتواى خطبه را به صورت خلاصهتر و با عبارات ديگرى بيان مىفرمودند و در بعضى موارد مطالب ديگرى به عنوان توضيح به آن مىافزودند، و گاهى به صورت سؤال و جواب مطرح مىكردند. البته برخى از اين مطالب احتمالاً قبل از آغاز خطبه مفصل بوده است و براى آمادگى مردم فرمودهاند. نمونههايى از اين فرمايشات چنين است:
اى مردم، همه پيامبرانِ قبل از من، دورانى از عمر را سپرى كردهاند و سپس خداوند آنان را فرا خوانده و آنان اجابت كردهاند. من نيز نزديك است كه فرا خوانده شوم و اجابت كنم. خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه »اِنَّكَ مَيِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَيِّتُونَ« ، و گويى مرا نيز فرا خوانده و اجابت كردهام. اى مردم، هر پيامبرى دوران توقفش در ميان قوم خود نصف پيامبر قبلى است. حضرت عيسى بن مريم چهل سال در ميان قوم خود بود و من پس از بيست سال آماده رفتن هستم، و نزديك است از شما مفارقت كنم.
بدانيد كه من و شما مورد سؤال قرار خواهيم گرفت. من مسؤولم درباره آنچه به عنوان رسالت براى شما آوردهام و درباره كتاب خدا و حجت او كه به يادگار در ميان شما گذاردهام، و شما نيز )درباره آنها( مسؤوليد. آيا من ابلاغ كردهام؟ شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟
صداها از هر سو بلند شد: ما شهادت مىدهيم كه تو بنده خدا و پيامبر او هستى. رسالت او را ابلاغ كردى و در راه او جهاد نمودى. امر او را رساندى و دلسوز بودى و آنچه بر عهدهات بود ادا نمودى. خداوند به تو از سوى ما جزا دهد به بهترين صورتى كه به پيامبرى از امتش جزا داده است.
حضرت فرمود: خدايا شاهد باش.
اى بندگان خدا، نسب مرا بگوييد. گفتند: تو محمد بن عبداللَّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هستى. فرمود: خداوند تعالى مرا كه به معراج برد وحى خود را به گوش من چنين رسانيد: اى محمد، من محمود هستم و تو محمدى! نام تو را از نام خود مشتق ساختهام. هر كس به تو نيكى كند به او نيكى مىكنم و هر كس از تو قطع كند من او را قطع مىكنم. نزد بندگانم برو و به آنان كرامت من نسبت به خود را خبر ده. من هيچ پيامبرى را نفرستادهام مگر آنكه براى او وزيرى قرار دادهام. تو پيامبر من هستى و على وزير توست!
بدانيد من شما را شاهد مىگيرم كه من شهادت مىدهم خداوند صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم. آيا به اين مطلب اقرار داريد و به آن شهادت مىدهيد؟ گفتند: آرى، براى تو به اين مطلب شهادت مىدهيم. فرمود: »بدانيد مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، و او اين است« ، و اشاره به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودند.
اى مسلمانان، حاضرانتان به غائبان برسانند: كسانى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كردهاند، به ولايت على سفارش و وصيت مىكنم. بدانيد كه ولايت على ولايت من، و ولايت من ولايت پروردگار من است. اين پيمانى است كه پروردگارم با من بسته و به من دستور داده آن را به شما ابلاغ نمايم. سپس سه مرتبه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: يا رسول اللَّه، شنيديم.
اى مردم، به چه شهادت مىدهيد؟ گفتند: شهادت مىدهيم كه خدايى جز اللَّه نيست. فرمود: بعد از آن به چه شهادت مىدهيد؟ گفتند: به اينكه محمد بنده و پيامبر خداست. فرمود: صاحب اختيار شما كيست؟ گفتند: خدا و پيامبر صاحب اختيار ما هستند. فرمود: هر كس كه خدا و پيامبر صاحب اختيار او هستند اين شخص )على عليه السلام( صاحب اختيار اوست.
آيا من نسبت به هر مؤمنى از خودش صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: اين شخص )علىعليه السلام( صاحب اختيار كسى است كه من صاحب اختيار اويم.
آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسولاللَّه. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بودهام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين على صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.
سلمان پرسيد: ولايت علىعليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشتهام على نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.
ديگرى پرسيد: منظور از ولايت على چيست؟ فرمود: هر كس كه من پيامبر او بودهام على امير اوست.
آيا قبول داريد كه خدايى جز اللَّه نيست و من پيامبر او به سوى شمايم و بهشت و جهنم و زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به اين مطالب شهادت مىدهيم. فرمود: خدايا، بر آنچه مىگويند شاهد باش!
بدانيد كه شما از خود من شنيدهايد و مرا ديدهايد. هر كس عمداً بر من دروغ ببندد جاى خود را در جهنم آماده كند. بدانيد كه من كنار حوض كوثر منتظر شما هستم و روز قيامت در مقابل امتهاى ديگر به كثرت شما افتخار مىكنم. بياييد و نزد امم ديگر مرا رو سياه نكنيد!!××× 1 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 261 239 199 196 97 75 54 49 46 44 43. ×××
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ولايت / اقرار به ولايت پس از خطبه غدير.
4. اكمال دين با نبوتِ غديرى××× 2 مائده / 3. غدير در قرآن: ج 1 ص 199 - 151. ×××
بعد از نزول آيه »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...« پيامبرصلى الله عليه وآله تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكْبَرُ عَلى اكْمالِ الدّينِ وَ اتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابىطالِبٍعليه السلام بَعْدى: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار از رسالت من و ولايت على بن ابىطالب بعد از من.××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 155. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 114 ح 147. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 224. ×××
در روايت ديگر فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابىطالِبٍ: كمال دين و تكميل نعمت و رضايت پروردگار در اين بود كه مرا براى خبر ولايت على بن ابى طالب بعد از خود به سوى شما فرستاد.××× 4 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 40. امالى الصدوق: ص 290 ح 10. ×××
البته به احتمال قوى اين دو مطلب را آن حضرت بعد از اتمام خطابه غدير فرموده باشد، چرا كه در متن خطابه وجود ندارد.
5. انكار نبوت ريشه ضديت با غدير××× 1 تبليغ غدير در سيره معصومينعليهم السلام: ص 232. ×××
در مقابله ائمهعليهم السلام با معاندان و مخالفان غدير، حقايق ريشهاى اين مسئله تبيين شده، تا همه بدانند دشمنى با غدير مشابه دشمنىهاى ديگر نيست و مسئله عميقتر از آن چيزى است كه فكر مىكنند.
گاهى از انكار غدير به »كفرى بر كفر ديگر« تعبير شده××× 2 اثبات الهداة: ج 2 ص 7 ح 18. ×××، حاكى از آنكه اهل سقيفه فقط غدير را منكر نشدهاند، بلكه در توحيد و نبوت كافر بودهاند، تا روزى كه به فرامين خدا و رسول درباره غدير كافر شدهاند.
6. انكار نبوت مساوى با جاهليت××× 3 سخنرانى استثنائى غدير: ص 170 - 157. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان عذاب منكرين ولايت، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد، و عدم قبول نبوت و امامت را جاهليت بيان كرد.
حضرت ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات بيان كرده و فرمود: »وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ« و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.
مَعاشِرَ النّاسِ، بى وَ اللَّهِ بَشَّرَ الاَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ فى ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الاوُلى، وَ مَنْ شَكَّ فى شَىْءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَكَّ فى كُلِّ ما اُنْزِلَ اِلَىَّ، وَ مَنْ شَكَّ فى واحِدٍ مِنَ الاَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ:
اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت دادهاند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمانها و زمينها هستم. هر كس در اين مطالب شك كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شك كند در همه آنچه بر من نازل شده شك كرده است، و هر كس در يكى از امامان شك كند در همه آنان شك كرده است، و شك كننده درباره ما در آتش است.
7. اهداف و پايههاى اعتقادى خطبه غدير××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 67 64 . ×××
يكى از اهداف و مقاصد مهم خطبه غدير، نتيجه گيرى از زحمات 23 ساله نبوت بود كه با تعيين جانشينى كه ادامه دهنده اين راه باشد تحقق يافت. همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير يك دور جامع از برنامه 23 ساله و گذشته و حال مسلمين را بيان داشتند.
در يك جمعبندى، بنيانهاى اساسى ولايت در خطبه غدير، به گونهاى بنا نهاده شده كه درجات و جايگاه هر يك از آنها در اعتقاد معين باشد. يكى از پايههاى اعتقادى خطبه غدير بيان مقام و منزلت پيامبرصلى الله عليه وآله است.
8. پيوند نبوت با ولايت××× 2 ژرفاى غدير: ص 63 . ×××
اگر پيامبرصلى الله عليه وآله جانشين خود را تعيين نمىكرد، گذشته از اينكه نسلهاى آينده از اين هدايتگرى حضرت تا امروز محروم مىشدند، نبوت حضرت را زير سؤال مىبردند. اين اعتراض ممكن بود در شكلهاى گوناگون رخ نمايد، ولى سادهترين شكلى كه از آن متصور است اين بود كه بگويند: »معلوم مىشود اين پيامبر در فكر حكومت خود بوده، و كارى به بقاى دينى كه آورده نداشته است« !! بنا بر اين تعيين امام به يك معنى قوام نبوت است.
9. تكميل رسالت با ابلاغ ولايت××× 1 غدير در قرآن: ج 1 ص 115 - 113. اسرار غدير: ص 50 . ×××
از جمله مشهورترين آيات غدير آيهاى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:
»يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ«××× 2 مائده / 67 . ×××:
»اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرساندهاى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مىكند. خداوند قوم كافر را هدايت نمىكند« .
آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه:
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله مشكلات اعلان ولايت را مطرح كرد و پيرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ اين پيام در چنان شرايطى درخواست نمود، از طرف خداوند تأكيد بر ابلاغ و عدم امكان الغاى آن مطرح شد.
اين پاسخ الهى در بعضى روايات به صورت مجمل ذكر شده و با عبارات »وَعيدٌ مِنْ رَبّى« ، »وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ«××× 3 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 196 ح 258. ×××، »تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ«××× 4 اليقين: ص 373. ×××، »تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ«××× 5 امالى الصدوق: ص 290 ح 10. ××× آمده كه منظور آميزهاى از تهديد و وعده ناگوار است.
همين اجمال در روايتى چنين آمده: »اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ«××× 6 بحار الانوار: ج 37 ص 171 ح 51 . ×××: »جبرئيل دستور منع و پيشگيرى از عدم ابلاغ را آورد« ، كه به معناى هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنين ابلاغى و منع شديد از چنين فكر و تصميمى است.
در روايات ديگرى اين تهديد و وعده ناگوار الهى صريحاً ذكر شده است. در بعضى از اين موارد فقط نارضايتى خدا و ناقص ماندن رسالت الهى و بىارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آيه است كه مىفرمايد: »فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ« ، يعنى خداوند رسالتى را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالى كردهاى، و يا به اين معنى كه اگر در ابلاغ ولايت كوتاهى كنى گويا نبوت خود را ناقص گذاشتهاى.
مورد ديگر در متن خطبه غدير است؛ در بخش دوم، حضرت سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصريح كردند كه بايد فرمان مهمى درباره على بن ابىطالب ابلاغ كنم، و اگر اين پيام را نرسانم رسالت الهى را نرساندهام و ترس از عذاب او دارم. حضرت فرمود:
وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ ...××× 1 مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 139 بخش 2. ×××:
بعد از همه اين مشكلات خدا از من راضى نمىشود مگر آنكه ابلاغ كنم.
مورد ديگر روايتى است كه آن حضرت خطاب به اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايد: »لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى«××× 2 تفسير البرهان: ج 1 ص 488 ح 2. ×××: »اگر ابلاغ نكنم آنچه مأمور به آنم از ولايت تو عمل من بىارزش مىشود« .
در رواياتى هم اين تهديد الهى در شديدترين نوع آن يعنى عذاب و عقوبت الهى مطرح شده كه مىتواند نتيجه نرساندن رسالت و نارضايتى الهى باشد. در روايتى تعبير »عُقُوبَة اللَّه ايّاىَ«××× 3 بحار الانوار: ج 37 ص 109 ح 3. ×××: »عقوبت خدا نسبت به من« آمده است.
در موردى ديگر مىفرمايد: »فَاوْعَدَنى لاَبَلِّغُها اوْ لَيُعَذِّبُنى«××× 4 كتاب سليم: ص 200 - 199. ×××: »خدا مرا تهديد كرده كه يا اين پيام را ابلاغ نمايم و يا مرا عذاب مىنمايد« .
در متن خطابه غدير مىفرمايد: »حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بىمِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى احَدٌ وَ انْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ«××× 1 مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 138 بخش 2. ×××: »از ترس اينكه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاك كنندهاى از سوى خدا بر من فرود آيد كه احدى نتواند آن را از من دفع كند هر چند كه حيله او عظيم باشد و دوستى او خالص باشد« .
در حديث ديگرى از اين هم شديدتر مطرح مىكند و مىفرمايد: »فَهُوَ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ انْ يُعاقِبَنِىَ الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ«××× 2 عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 39. ×××: »ابلاغ چنين پيامى براى من آسانتر است از اينكه خداوند با عقوبت دردناك در دنيا و آخرت مرا عذاب كند« .
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...« .
10. حديث غدير و نبوت××× 3 اسرار غدير: ص 197. ×××
جمله »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« از پنج كلمه تشكيل شده است:
»مَنْ« ، يعنى »هر كَس« . و اين كلمه شامل تمام مسلمانان يعنى آنان كه پيامبرصلى الله عليه وآله را قبول دارند مىشود.
»كُنْتُ« ، يعنى »من بودهام« . استفاده از فعل ماضى به معناى آنست كه اين منصب براى پيامبرصلى الله عليه وآله پايه نبوت عامه و خاتميت اوست و خطاب سخن با كسانى است كه حضرتش را تا كنون به چنين منصبى قبول داشتهاند.
»مَوْلاهُ« ، يعنى »مولى و صاحب اختيار او...« . اين كلمه محور اصلى جمله است و خودِ حضرت در همين خطبه و در مواردى ديگر معناى اين كلمه را بيان فرمودهاند. »مولى« يعنى كسى كه اختيار مردم به دست او است و نسبت به آنان از خودشان بيشتر اختيار دارد و هر دستورى به آنان دهد بايد بدون چون و چرا اجرا كنند، و كوتاهى در آن اگر به عنوان اعتراض و شك در حقانيت او باشد مساوى با كفر و انكار نبوت است.
»فَعَلِىٌّ« يعنى »پس على...« . تعيين على بن ابىطالبعليه السلام براى منصب و مقامى كه در كلمه بعدى ذكر مىشود، مشت محكمى به دهان فتنهگران و دسيسه كاران است تا فكر تشكيك در شخص امام و يا احتمال تعدد آن را از مخيّله خود بيرون كنند. از طرف ديگر با معرفى اين »علىعليه السلام« ، يازده امام ديگر را هم كه بعد از او داراى مقام و منصب او خواهند بود مشخص مىكند به طورى كه راهِ تحريف و تشكيك بسته مىشود.
»مَوْلاهُ« ، يعنى »مولى و صاحب اختيار اوست« . همان منصبى كه در كلمه سوم اين جمله براى شخص خاتم انبياءصلى الله عليه وآله ذكر شد عيناً براى على بن ابىطالبعليه السلام و يازده امام معين از فرزندان او از جانب خداوند اعطا شده است. آنان صاحب اختيار مردماند و هر چه بگويند بايد بدون چون و چرا قبول كرد، و هرگونه اعتراض و شك و ترديد درباره آنان مساوى با كفر است.
11. خاتم الانبياء××× 1 اسرار غدير: ص 21. ×××
اسلام به عنوان آخرين دين و ناسخِ تمام اديان، حامل والاترين معارف الهى است كه به زمان و مكان محدود نمىشود. اين معارف بايد براى هميشه و در تمام دنيا به عنوان سازنده فكر و روح مردم و دستورالعمل و قانوننامه بشريت تلقى گردد.
اين رسالت عظيم بر عهده خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبداللَّهصلى الله عليه وآله قرار داده شد. آن حضرت معارف و احكام اسلام را تدريجاً براى مردم بيان مىفرمودند، و قبل از هر اقدام زمينه آن را فراهم مىكردند. هرچه پيشرفت و قدرت اسلام بيشتر مىشد پيامبرصلى الله عليه وآله هم مطالب سنگينترى بر مردم عرضه مىكردند، و اين روش تا آخرين لحظات عمر شريفشان ادامه داشت.××× 2 بحار الانوار: ج 18 و 19 و 20. ×××
12. خاتميت پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 170 - 157 155 - 147. واقعه قرآنى غدير: ص 87 . ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در ابتداى بخش دوم خطبه غدير حديث منزلت را فرمود كه نسبت اميرالمؤمنينعليه السلام به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست.
مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ:
اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكردهام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مىكنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - كه او سلام است - مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه »على بن ابىطالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است« .
همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان عذاب منكرين ولايت، توازن مقام نبوت و امامت و خاتميت را يادآور شد.
ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: »وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ« و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.
مَعاشِرَ النّاسِ، بى وَ اللَّهِ بَشَّرَ الاَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ فى ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الاوُلى، وَ مَنْ شَكَّ فى شَىْءٍ مِنْ قَوْلى هذا فَقَدْ شَكَّ فى كُلِّ ما اُنْزِلَ اِلَىَّ، وَ مَنْ شَكَّ فى واحِدٍ مِنَ الاَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ:
اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت دادهاند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمانها و زمينها هستم. هر كس در اين مطالب شك كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شك كند در همه آنچه بر من نازل شده شك كرده است، و هر كس در يكى از امامان شك كند در همه آنان شك كرده است، و شك كننده درباره ما در آتش است.
در ادامه و در فرازى از فرازهاى مرحله سوم از خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله نتيجهگيرى رسمى از اتصال حجتهاى الهى با يكديگر نمود، و ابلاغ اوامر و نواهى الهى را فقط به اين طريق اختصاص داده فرمود: »هيچ حلال و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسول و دوازده امام براى شما تعيين كنند« ، و دليل آن را هم ذكر كرد كه خداوند علم آن را فقط به من عنايت كرده و من هم فقط به دوازده امام سپردهام و هيچكس را در اين باره شريك آنان قرار ندادهام.
پيامبرصلى الله عليه وآله در اين فراز كه سخن از علم امامان به ميان آمد، با اشاره به آيه 12 سوره يس درياى بيكران علم مقام عصمت را ترسيم كرد، كه خدا هر علمى را به آنان داده است و در اين باره عبارتى بسيار بلند فرمود كه از آن بالاتر فرض نمىشود: »ما مِنْ عِلْمٍ اِلا وَ قَدْ اَحْصاهُ اللَّهُ فِىَّ« : »هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است« و اين به معناى احاطه مقام ختم نبوت به تمام علوم است كه از منبر غدير به جهانيان اعلام شد.
13. خطبه غدير و نبوت××× 1 سخنرانى استثنائى غدير: ص 212 - 201. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در فراز پايانى بخش هفتم خطبه غدير نسبت خود را با علىعليه السلام در چند جمله بيان فرمود. از جمله فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى نَبِىٌّ وَ علِىٌّ وَصِيّى.
اى مردم، من پيامبرم و على جانشين من است.
همچنين نسبت خود را با علىعليه السلام در چند جمله بيان فرمود. از جمله فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى رَسُولٌ وَ عَلِىٌّ الاِمامُ وَ الْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَ الاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ:
اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند.
14. دومين دستور خداوند××× 2 غدير در قرآن: ج 1 ص 38. ×××
اميرالمؤمنينعليه السلام ضمن ترسيم روزهاى آخر پيامبرصلى الله عليه وآله و ابلاغ حضرت، بيان مفصلى درباره نزول تدريجى دستورات اسلام فرموده و نبوت را دومين فرمان الهى معرفى كرده است:
خداوند - جل ذكره - احكام مهم شريعت و آيات فرائض را در زمانهاى مختلف فرستاد، همان گونه كه آسمانها و زمين را در شش روز خلق فرمود، در حالى كه اگر مىخواست آنها را در كمتر از چشم بر هم زدن خلق كند مىتوانست، ولى آرامش و مدارا را نمونهاى براى امانت داران خود و )و نيز( باعث اتمام حجت بر خلقش قرار داد.
اولين مسئلهاى كه مردم را بدان مقيد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت به »لا اله الاَّ اللَّه« بود. وقتى به اين مطلب اقرار كردند پشت سر آن اقرار به نبوت پيامبرش و شهادت به رسالت او را به ميان آورد. وقتى در برابر اين مسئله هم سر تسليم فرود آوردند بر آنان واجب كرد نماز و سپس روزه و بعد حج و سپس جهاد و بعد از آن زكات را و سپس صدقات و آنچه از غنايم گرفته مىشود ... .××× 1 الاحتجاج: ج 1 ص 379. بحار الانوار: ج 90 ص 122. ×××
15. رسالت جهانى و غدير××× 2 تجلّى غدير در عصر ظهور: ص 140 - 117. ×××
غدير آن پيشواى هدايتگرى است كه رسالت جهانى خاتم پيامبرانصلى الله عليه وآله را به عهده گرفت و امت را امامت كرد، تا هدف غايى خداى بزرگ از ارسال رسولش را محقق سازد؛ آنجا كه فرمود: »هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون«××× 3 توبه / 33. ×××: او كسى است كه رسولش را با هدايت و آئين حق فرستاد تا آن را بر همه آئينها پيروز گرداند گر چه شرك ورزان كراهت داشته باشند.
در اين آيه نكاتى چند در نگاه ابتدايى قابل تأمّل و انديشه است:
الف. خداى سبحان از لطف بىپايانش براى كمال و سعادت انسان، پيامبرشصلى الله عليه وآله را فرستاد.
ب. او پيامبر و فرستاده خويش را انتخاب فرمود.
ج. دو هدف مهم و حياتى عبارتند از: هدايت انسان به كمال آفرينشى خود، و آيينِ حق كه آيينهاى باطل و نسخ شده الهى را كنار زند و مكاتب بشرى را بيرون سازد.
د. پيروزى در برابر همه آيينهاى الهى نسخ شده و مكاتب بشرى.
ه . منكران حق يا كفرورزانند يا مشركان، كه تمام گروههاى باطل را در بر مىگيرد.
امام كاظمعليه السلام در تفسير آيه شريفه »هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون« چنين مىفرمايد: هو الذى امر رسوله بالولايه لوصيه - و الولاية هى دين الحق - ليظهره على الدين كله؛ يظهره على جميع الاديان عند قيام القائمعليه السلام. يقول اللَّه: »و اللَّه متمّ نوره« ؛ ولايه القائمعليه السلام. »و لو كره الكافرون« بولايه علىعليه السلام××× 1 الكافى: ج 1 ص 432 ح 91. ×××:
او است كه رسولش را به ولايت وصيش امر كرد، و ولايت همان دين حق است. تا آن را بر هر دينى پيروز گرداند؛ يعنى آن را در زمان قيام قائمعليه السلام بر همه دينها پيروز سازد. خدا مىفرمايد: »و خداوند تمام كننده نور خود است« ؛ يعنى ولايت قائمعليه السلام، »اگر چه كافران« به ولايت علىعليه السلام »كراهت داشته باشند« .
در سخن ديگرى ابوبصير مىگويد: امام صادقعليه السلام فرمود: و اللَّه ما نزل تأويلها بعد و لا ينزل تأويلها حتى يخرج القائمعليه السلام. فاذا خرج القائمعليه السلام، لم يبق كافر باللَّه العظيم و لا مشرك بالامام الا كره خروجه...××× 2 بحار الانوار: ج 51 ص 324. ×××: به خدا سوگند اين آيه تحقق نيافته و تحقق نمىيابد تا روزى كه قائمعليه السلام ظهور كند. هنگامى كه او ظهور كند هيچ كافر به خداى بزرگ و يا مشرك به امام نمىماند مگر آنكه ظهور او را دوست نخواهد داشت... .
16. شك در نبوت مساوى با كفر××× 3 سخنرانى استثنائى غدير: ص 170 - 157. واقعه قرآنى غدير: ص 86 . ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان فضائل اميرالمؤمنينعليهم السلام، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد. ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: »وَ اَنَا وَ اللَّهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ« و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد.
سپس شك در نبوت و امامت را يكسان دانست، و شك در يكى از امامان را نيز مانند شك در همه آنان اعلام كرد، و نتيجه چنين شكى را كفرِ جاهليت و آتش جهنم قرار داد.
همچنين مراجعه شود به عنوان: نبوت / انكار نبوت مساوى با جاهليت.
17. صفات پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير××× 1 اسرار غدير: ص 90. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در اوائل خطبه غدير جملاتى درباره خود و مقام نبوت بيان داشتند. از جمله فرمودند:
من حجت خدا بر همه مخلوقاتِ او از اهل آسمان و زمين هستم. هر كس در اين مطلب شك كند كافر است.
هر كس در چيزى از كلامِ من شك كند در همه آن شك كرده است، و شك كننده در گفتار من در آتش است.
به امر پروردگار كلام من تغيير پذير نيست.
پيامبران و مرسلين گذشته به من بشارت دادهاند.
هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را به من آموخته است.
18. غدير روز پايان رسالت××× 2 غدير در قرآن: ج 3 ص 300. تبليغ غدير در سيره معصومينعليهم السلام: ص 224. ×××
يكى از تأكيدات معصومينعليهم السلام درست فكر كردن درباره غدير و اجتناب از قالب ريزىهاى غلط يا اشتباه است. از جمله فرمودهاند: »غدير پايان رسالت و آغاز امامت است«××× 3 اثبات الهداة: ج 2 ص 4 ح 7. ×××؛ و اين بدان معناست كه با ختم نبوت راه خدا پايان نيافته؛ بلكه ولايت بايد آغاز مىشود.
ولذا يكى از عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدير و كلمات معصومينعليهم السلام »روز پايان رسالت« است:
غدير روزى بود كه مسير شش هزار ساله انبياءعليهم السلام با منصوب كردن جانشين ختم نبوت به پايان خود رسيد، و اين مهم در قرآن كريم با يك دستور منعكس گرديد كه »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ«××× 1 انشراح / 7. ××× و اين بدان معنى بود كه نقطه ختم رسالت نصب مقام ولايت است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / معرفى قرآنىِ غدير.
19. غدير روز نتيجهگيرى پيامبرصلى الله عليه وآله از رسالت××× 2 تبليغ غدير در سيره معصومينعليهم السلام: ص 170. ×××
غدير نتيجهگيرى از رسالتى بود كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بيست و سه سال در راه آن زحمت كشيد. پس غدير براى پيامبرصلى الله عليه وآله، و پيامبرصلى الله عليه وآله براى غدير، و هر دو بر محور خدا بودند. امام صادقعليه السلام مراحل رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله در ابلاغ پيام غدير را چنين بيان مىفرمايد:
خداوند عزوجل به پيامبرش فرمود: »فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب وَ اِلى رَبِّكَ فَارغَب« : »آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما« ؛ منظور اين است: آنگاه كه فراغت يافتى عَلَم و علامت خود را نصب كن و وصيتت را معرفى نما و فضيلت او علناً بيان كن.
آنگاه كه از حجةالوداع باز مىگشت آيه »يا اَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ ...« نازل شد. حضرت مردم را ندا داد تا جمع شدند و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.××× 3 اثبات الهداة: ج 2 ص 4 ح 7. ×××
20. فرهنگ غدير و نبوت××× 1 ژرفاى غدير: ص 46. ×××
نبوت در فرهنگ غدير سزاوار پيامبرى معصوم و منزه است كه در تمام فرامين الهى تسليم اوست. سقيفه اما خطا و حتى اشتباه عمدى را بر پيامبرش جايز مىداند! حتى اصحابش مىتوانند او را متوجه خطا كنند و توبيخش نمايند، ولى غدير از چنين رسولى بيزار است.
پايههايى كه بدون غدير و بىضمانت الهى بنيانگذارى شود، خواسته يا ناخواسته در تمام جزئيات اعتقادى دچار انحراف خواهد شد، و جز ادامه راهى غلط معناى ديگرى نخواهد داشت؛ و اين فرقى است كه خليفه الهى با خليفه منتخب مردم دارد.