وحدت مسلمین
غدير تنها راه وحدت[۱]
برخى مى گويند بحث از خلافت و امامت حضرت على و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و سخن از غدیر خم بى فايده است، و لذا نبايد اين گونه مسائل در اين عصر و زمان مطرح شود.
آنان مى گويند: بسيارى از اختلافات در عصر ما بى مورد و سالبه به انتفاء موضوع است، و بايد بسيارى از مسائل را به دست فراموشى سپرد و در روش بحث و مناظره و طرح مسائل مورد اختلاف تجديد نظر كرد.[۲]
آنان مى گويند: ما نبايد در اين زمان نبش قبر كنيم و مسائل اختلافى مرده را زنده كنيم و آن را مطرح سازيم.[۳]
و نيز مى گويند: ... مسلمين نبايد از اختلاف سران خود در چهارده قرن پيش سخن به ميان آورند، تا چه رسد به اختلافى كه بعداً در ميان آنها پيدا شده است.[۴]
در پاسخ آنها مى گوييم:
يكى از امتيازات اديان اين است كه اگر هدفى عالى را براى انسان مشخص كرده، راه رسيدن به آن را نيز ترسيم مى كنند و الگو و نمونه اى را نيز براى آن مشخص مى نمايند، تا با در نظر گرفتن سيره عملى او و اقتدا و پيروى از او، انسان ها بهتر بتوانند به سرمنزل مقصود برسند. زيرا طبق نظر روانشناسان و روانكاوان، با الگوى كامل بهتر مى توان انسانها را به حق و حقيقت و هدف راهنمايى كرد.
خداوند متعال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را الگوى خوبى براى مسلمين معرفى كرده، مى فرمايد: «لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة»[۵]: قطعاً براى شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى نيكو است.
بايد دانست كه بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مكرراً موقعيت ها و مواقفى پديد آمد كه هرگز در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله پديد نيامده بود، تا آن حضرت را در آن مواقف الگو قرار دهيم. اين الگو براى جامعه شيعه و پيروان اهل بیت علیهم السلام است و اهل سنت چنين الگويى ندارند.
بحث از غدير و خلافت بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اگر چه از جهتى تاريخى است، ولى همين تاريخ صدر اسلام است كه انسان ساز است. بحث از غدير بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در حقيقت بحث از اين موضوع است كه امام بايد قابليت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از اينكه امام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسى بوده، در حقيقت بحث از اين است كه چه كسى بايد تا روز قيامت براى جامعه اسلامى بلكه جامعه بشريت الگو باشد.
آيا مثل على بن ابى طالب عليه السلام الگو باشد كه جامع همه صفات كمال است؛ در شجاعت، عدالت، سخاوت، عبادت، زهد، تقوا، فروتنى، و ديگر صفات كه نظير نداشت، يا اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله الگو باشند كه به قول عبدالكريم خطيب - نويسنده مصرى - هيچ موقفى در هيچ جنگى نداشته است؟!
امت اسلامى احتياج به الگوهايى جامع دارد، كه بتوانند سرمشق آنان تا روز قيامت باشند، و مردم با خواندن مواقف و فضايل و كمالاتشان در راه آنان قرار گرفته و به حق و حقيقت نزديک شوند.
مگر نه اين است كه ماهاتما گاندى به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه اين است كه دهقان فداكار به عنوان الگوى فداكارى و از خودگذشتگى در كتاب هاى كودكان مطرح مى شود، تا از ابتدا كودكان با ترسيم موقعيت او در روح و روان و ذهنشان فداكار بار آيند. چرا امت اسلامى در خواب است؟ در حالى كه دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سيطره پيدا كرده، و دين و منابع معنوى و مادى آنان را به غارت مى برد!
مگر خداوند متعال در قرآن كريم نمى فرمايد: «و لن يجعل اللَّه للكافرين على المؤمنين سبيلاً»[۶]: و خداوند هرگز بر مؤمنان براى كافران راه (تسلطى) قرار نداده است.
مگر پيامبر صلى الله عليه و آله نفرموده است: الاسلام يعلو و لا يُعلى عليه[۷]: اسلام بر هر دينى برترى دارد، و هيچ دينى بر او برترى ندارد.
چرا با اين همه بدبختى و فلاكت كه در كشورهاى اسلامى شاهد هستيم، باز هم مسلمانان مشغول عيش و نوش خود هستند؟ چون غدير را كنار زدند و سقيفه اى هستند.
بحث از غدير در اين زمان در حقيقت بحث از الگوهاست. بلكه بحث از غدير در حقيقت بحث از الگو در تمام زمينه هاست؛ در زمينه عبادت، نظام خانواده، وظايف فردى و اجتماعى، و... . اين الگوها هستند كه آينده انسان را ترسيم كرده و رقم مى زنند.
انسان الگو را نصبالعين خود قرار مىدهد تا به او اقتدا كرده و به او نزديك شود. نزديكى به او همان، و نزديك شدن به خدا همان. پس چه بهتر كه در الگو بهترينها انتخاب شوند. آنانى كه در طول عمر خود هرگز گناهى انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهى از آنان سر نزده است. امام حقيقتى است كه براى انسان حق را از باطل، نيك را از بد، مضرّ را از مفيد تميز مىدهد. با ارتباط به خط غدير است كه راه انسان از هر يك از دو طرف جدا مىشود.
ولى در اثر پيروى از سقيفه است كه فردى مانند عبداللَّه بن عمر حاضر است حتى با پاى حجاج بن يوسف ثقفى - آن خونخوار معروف تاريخ - هم بيعت كند! و به دنبال آن احمد بن حنبل كه با الگو قرار دادن عبداللَّه بن عمر با متوكل بيعت كرد!
امامت است كه معيارها را مشخص مىكند.
پس بحث از امامت و غدير بحثى تاريخى و بىثمر و عقيم نيست، بلكه بحث روز است.
بحثى است زنده كه حيات جامعه اسلامى، بلكه جامعه بشرى به آن وابسته است.
غدير امرى است كه با حقيقت و شالوده و روح انسانى ارتباط دارد.
غدير مسير و آينده انسان را روشن مىكند.
غدير مربوط به دنيا و آخرت انسان است.
غدير حقيقتى است كه در جاى جاى زندگى انسان تأثيرگذار است.
يكى از انديشمندان مىفرمايد: هر گاه ديده مىشود كه برخى از جوانان سادهلوح و احياناً فريب خورده موضوع وحدت اسلامى را پيراهن عثمان كرده و كوششهاى علمى حقيقت طلبان را به باد انتقاد مىگيرند و مىگويند: بحث درباره خلافت ابوبكر و علىعليه السلام و اينكه جانشينى از آن كدام بوده است، از بحثهاى غيرمفيد و بىثمر مىباشد... .
دارندگان اين انديشه از نتايج درخشان اين بحث غفلت ورزيده و لذا آن را يك نوع بحث غير مهم و احياناً بىفايده و يا خارى بر سر راه وحدت اسلامى انديشيدهاند! ولى ما فكر مىكنيم كه اين انديشه جز غفلت از فلسفه امامشناسى ريشه ديگرى ندارد، و از يك نوع سنّىزدگى يا وهابىمآبى سرچشمه مىگيرد... .
هر نوع بحثى كه با واقعبينى خاص و دور از تعصبهاى كور و كر و متكى بر مدارك اصيل اسلامى كه مورد اتفاق طرفين است انجام گيرد و افقهاى تاريك از عقايد اسلامى و حديث و فقه را روشن سازد، نهايت آرمان اسلامى است، چرا كه قرآن ما را به آن دعوت مىكند. مگر قرآن ما را به تدبّر در آيات و بهرهگيرى از عقل و خرد دعوت نمىكند؟
گروهى كه بحث در مسايل اختلافى را تحريم مىكنند و نويسندگان اين مسائل را عوامل اختلافانداز و شكافآفرين قلمداد مىنمايند! بايد متوجه گردند كه پيروى از چنين طرحى سبب مىشود كه قسمتى از آيات قرآن و احاديث پيامبرصلى الله عليه وآله و بخش اعظم تاريخ اسلام به دست فراموشى سپرده شود؛ نه كسى آنها را تفسير كند، نه درباره آن بررسى به عمل آورد، و نه در بسيارى از حوادث اسلامى پردهها بالا رود.
خلاصه اينكه:
از دو نظر بايد مسائل عقيدتى - كه بنياد فكرى هر مذهبى را تشكيل مىدهد - مطرح گردند:
اول. اتحاد و وحدت فرع شناسايى قدر مشتركها و موارد اختلاف است، و وحدتهاى كوركورانه بدون شناسايى چنين موارد يك اتحاد سطحى بوده و ديرى نمىپايد.
دوم. از آنجا كه به صحت و استوارى مكتب خود عقيدهمنديم، فرزندان ما بايد با خصوصيات اين مكتب آشنا گردند و آن را با دليل و منطق فراگيرند و از تقليد در عقائد بپرهيزند. در اين صورت براى فرا گرفتن اين افراد هم كه باشد بايد مسائل مورد اختلاف را طرح و بررسى كنيم، و مكتب خود را به اخلاف و جانشينان خود بياموزيم. و گرنه مكتب به دست فراموشى سپرده مىشود، و جز نام بىمسمّايى از آن باقى نمىماند.
هر نوع بحث به گونه ياد شده، نه تنها زيانبخش و اختلافآفرين نخواهد بود، بلكه در راه يگانگى امت اسلامى و يكپارچگى جامعه مسلمانان در طول تاريخ محسوب خواهد شد.
همانگونه كه در كتاب »الغدير« مىبينيم كه:
اولاً: منطق مستدل شيعه را مشخص مىكند، و ثابت مىكند كه گرايش در حدود صد مليون مسلمان به تشيع - بر خلاف تبليغات زهرآگين عدهاى - مولود جريانهاى سياسى يا نژادى و غيره نبوده، بلكه يك منطق قوى متكى بر قرآن و سنت موجب اين گرايش شده است.
ثانياً: ثابت مىكند كه پارهاى اتهامات به شيعه - كه سبب فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است - از قبيل اينكه شيعه غيرمسلمان را بر مسلمان غيرشيعه ترجيح مىدهد و از شكست مسلمانان غيرشيعه از غيرمسلمانان شادمان مىگردد! و از قبيل اينكه شيعه به جاى حج به زيارت ائمهعليهم السلام مىرود، يا در نماز چنين مىكند، و در ازدواج موقت چنان، به كلى بىاساس و دروغ است.
ثالثاً: شخص شخيص اميرالمؤمنين و ذريه اطهارشعليهم السلام را به جهان اسلام معرفى مىكند؛ كه مظلومترين و مجهولترين شخصيتهاى بزرگ اسلامى هستند، و بايد مقتداى عموم مسلمين واقع شوند.