آيه «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لا ضَرّاً إِلاّ ما شاءَ اللَّه وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ...»

«قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لا ضَرّاً إِلاّ ما شاءَ اللَّه وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ...»[۱]

با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم براى بيان بيشتر شئون امامت و خلافتِ الهى در برابر رياست‏ هاى شيطانىِ سقیفه به صورت استشهاد و اشاره و اقتباس در غدير ديده مى‏ شود، كه به صورت تفسيرگونه‏ اى در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله تركيب شده و آيه مستقلاً ذكر نشده است.

اين موارد ۶ آيه است كه يكى از اين آيات آيه ۱۸۸ سوره اعراف است:

  قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لا ضَرّاً إِلاّ ما شاءَ اللَّه وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِىَ السُّوءُ، إِنْ أَنَا إِلاّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ  :

«بگو براى خود مالک منفعت و ضررى نيستم مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر غيب مى‏ دانستم خير بسيارى انجام مى‏ دادم و بدى به من نمى رسيد.

من نيستم جز ترساننده و بشارت دهنده براى قومى كه ایمان مى ‏آورند».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، الا وَ انّى انَا النّذيرُ وَ عَلِىٌّ الْبَشيرُ:

اى مردم، بدانيد كه من ترساننده ‏ام و على بشارت دهنده است.[۲]

موقعيت تاريخى

در مرحله ‏اى قبل از بيان جلوه ‏هاى حضرت بقية اللَّه الاعظم ارواحنا فداه، جملات خطابه غدیر خصايصى از نبوت محمدى و امامت علوى را مطرح مى‏ كند كه به اعلى درجه در خاتم امامت به ظهور خواهد پيوست.

از جمله مسئله انذار و بشارت است كه حضرت با اقتباس از قرآن اين دو كلمه را به همان ترتيب قرآنى در كلام خود تركيب فرموده است.

موقعيت قرآنى

دو كلمه «نذير» و «بشير» در قرآن در پنج مورد به كار رفته و چهار مورد با كلمه «منذر» و «مبشِّر» است.

در همه موارد اين دو صفت براى پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شده و در آيه ۴ سوره «فصلت» توصيفى براى قرآن است. آيه ‏اى كه براى عنوان اين قسمت انتخاب شد از نظر جمله ‏بندى نزديک ‏ترين آيه به جمله استفاده شده در خطابه غدير است.

به طور كلى در همه مواردِ اين عبارات در قرآن، تأكيد بر اين است كه فرستادگان خداوند پيام ‏آور ترس از عذاب الهى و بشارت به بهشت جاودانند، و وظيفه آنان آگاه نمودن مردم به اين دو مهم حياتى بشر است كه دانستن آن به قيمت دنيا و آخرتش تمام مى‏ شود.

تحليل اعتقادى

آنچه در تفسير قرآنى غدير چشمگير است تقسيم اين دو مأموريت الهى بين پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام است، در حالى كه در قرآن هر دو منصب به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده شده است.

مطالعه كيفيت تبليغ آن حضرت در طول ۲۳ سال به وضوح نشان مى‏ دهد كه شيوه انذار و بشارت همواره به صورتى مركب در برنامه حضرت حضور داشته و اين مهم چه در تلاوت آيات قرآن بر مردم و چه در فرمايشات خود آن حضرت مشهود است.

بنابراين دقتى افزون لازم است كه سرّ تفكيک اين دو منصب در خطبه غدير را روشن سازد.

براى به دست آوردن اين سرّ بزرگ لازم است دو جهتِ جداگانه بررسى شود:

يكى اينكه با اين صراحت قرآن كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم بشير و هم نذير است، چگونه مى‏ توان عبارت خطبه غدير را كه مى‏ گويد:

«بشير على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام است» با آن منطبق ساخت.

ديگر اينكه با مطالعه كيفيت تبليغى على‏ عليه السلام در بشارت و انذار، چگونه مى‏ توانيم اين تفكيک را به اثبات برسانيم.

الف) على‏ عليه السلام چگونه بشير است؟

در پاسخ به سؤال اول اين نكته درخور توجه است كه وقتى پيامبر عظيم الشأن‏ صلى الله عليه و آله درباره مقام خود از يک سو و در بيان آياتى كه خود از طرف پروردگار آورده از سوى ديگر سخن مى‏ گويد و چنين خطابه‏ اى را در برابر آن جمعيت عظيم و براى ابديتِ بشر ادا مى‏ كند، واضح است كه توجه به اين دو گونگى بين كلام خود و آيه قرآن دارد و در گفتن آن تعمّد دارد، و دقيقاً اهرم سخن را بر همان چيزى كه براى ما سؤال‏ انگيز شده قرار مى‏ دهد تا ما را متوجه مطلبى مهم كند.

نكته ديگرى كه در پاسخ به سؤال اول نبايد فراموش شود وقايع ناگوار و شكننده ‏اى است كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله اتفاق افتاده و على‏ عليه السلام را خانه نشين كرده و ما را به دنبال بشير بودن على ‏عليه السلام به جستجو وا مى‏ دارد.

آنچه پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به وقوع پيوست، انحراف از برنامه حساب شده الهى بود كه بر پايه «امامت ادامه نبوت» استوار بود.

خطى كه آغاز آن نبوت حضرت آدم‏ عليه السلام بود، و با استمرار شش هزار ساله بين انبياء و اوصيائشان‏ عليهم السلام به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و اوصيائش‏ عليهم السلام رسيده بود، و ختم آن آخرين روز دنيا با حضور حضرت مهدى‏ عليه السلام بايد مى‏ بود.

چنين دريافتى از مسئله نبوت و امامت تحت عنوان «رسالت» قابل جمع است و معناى آن ابلاغ دستورات الهى به مردم است كه به اقتضاءات مختلف گاهى بر عهده نبى و گاهى بر عهده وصى است؛ و اينجاست كه «امام» بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله «بشير» است همچون خود او، آن هم بشارتى عظيم به سعادتى ابدى.

سقيفه نظام الهى بشريت را به ناكجا آباد كشاند تا آنجا كه خود هم در تحليل آن متحير ماند.

او خلافت را سلطنت دانست، جمع اموال مردم براى خود دانست، در جا زدن مردم در جهل و بازگشت به جاهليت دانست، مخالفت صريح با قول و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله دانست، اهانت و جسارت علنى به ساحت قدس پيامبر صلى الله عليه و آله و يادگارانش دانست، زير پاگذاشتن نصّ قرآن دانست.

پيداست در چنين فرهنگى پرونده ابلاغ دستورات الهى با رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله بسته مى ‏شود و مردم از داشتن هرگونه نذير و بشيرى قطع اميد مى‏ كنند و در واقع راه خدا را در بن ‏بست مى ‏بينند.

غدير اما برنامه اصيل الهى براى مردم جهان است. در اين فرهنگ تبليغ و مبلّغ الهى هميشه و به گونه‏ هايى كه خدا بخواهد حاضر است.

گاهى منذر است و گاهى مُبشّر! او مأمور خداست كه افتخارش به رساندن امر الهى است؛ او سلطان مستبدّ متكبر نيست كه همچون سقيفه سخن باطل خويش را تا آنجا كه قدرت دارد پيش ببرد حتى اگر آتش بپا كند كه اهل خانه وحى بسوزند!!

او مسئول اموال مردم است كه عدالت الهى را بر آن جارى كند؛ و آن قدر در اموال مردم بى‏ محابا عمل نمى‏ كند كه همچون سقيفه ديوان عطايا درست كند و بيت ‏المال مسلمين را بين مردم طبقه‏ بندى كند و به همه يكسان ندهد![۳]

او به اموال مردم احترام مى‏ گذارد و آن دست درازى را ندارد كه همچون سقیفه دست بر فدک بيندازد و در يک چشم بر هم زدن نمايندگان حضرت زهرا عليها السلام را از آن بيرون كند و آن باغ‏ هاى سبز را با خون بيالايد![۴]

او شكمى به گشادى اموال همه مردم ندارد كه همچون عثمان و معاويه هر روز قطعه‏اى از اموال مردم را مصادره كند و به تصرف خود در آورد و به خويشان و دوستان خود ببخشد.[۵]

او معدن علم است و در جستجوى كسانى است كه آن علوم را از او دريافت كنند و از جهل مردم رنج مى ‏برد، نه مانند سقيفه كه نشر و تدوين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و تفسير و تبيين قرآن را رسماً ممنوع كنند و فقط قرائت قرآن را مجاز بدانند، و طالبين معارف قرآنى را زندانى و تبعيد كنند.[۶]

او كسى نيست كه چون سردمداران سقيفه سير قهقرايى مردم جزء برنامه ‏اش باشد و از اين مسير جاهليت لذت ببرد.

او خود را نايب پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ داند و حلال و حرام محمد را تا روز قيامت مستدام مى ‏شمارد، و آن قدر ضد خدا و رسولش نيست كه همچون دومى علناً حلال آنان را حرام، و حرام آنان را حلال نمايد و بدعت ‏هاى متعدد در دين بگذارد.

بنابراين اگر وصايت و خلافت آن باشد كه در غدير اعلام شد، امام با نبى در مأموريت الهى فرقى ندارند و هر دو نذير و بشيرند و هر دو يک راه را به مردم نشان مى ‏دهند و يک دين الهى را به مردم معرفى مى‏ كنند.

اين سخن آنگاه جا افتاده ‏تر مى‏ شود كه على‏ عليه السلام را «نفس» پيامبر صلى الله عليه و آله بدانيم كه روايات متعددى به ضميمه آيه «انفسنا» در قرآن مؤيد اين مطلب است.

اينجاست كه نذير و بشير بودن در محمد و على صلوات اللَّه عليهما يكسان است و اعجاب برانگيز، و جاى هيچ سؤالى نمى ‏ماند.

ب) على ‏عليه السلام چگونه نذير است؟

پاسخ به سؤال دوم كه على‏ عليه السلام چگونه به عنوان بشير معرفى شده در حالى كه به نظر مى ‏رسد «نذير» بودن نيز درباره آن حضرت مصداق دارد؟

در اين باره مى ‏توان مسايلى شبيه آنچه در آيه «منذر و هادى» گفته شد مطرح كرد.

اين استنباط بعيد نيست كه بگوييم پيامبر صلى الله عليه و آله روزگار سخت ترساندن مردم را به سر آورد و -  اگر سقيفه نبود -  پس از پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز روزهاى بشارت مردم به خير دنيا و آخرت در سايه زحمات ۲۳ ساله آن حضرت بود.

سلمان فارسى در روزهاى غصب خلافت خطاب ه‏اى براى مردم ايراد كرد و گفت: قسم به آنكه جان سلمان به دست اوست، اگر خلافت را به على‏ عليه السلام مى‏ سپرديد از بالاى سرتان و از زير پايتان نعمت‏ هاى الهى را مى‏ خورديد، و حتى اگر پرندگان را از آسمان صدا مى ‏زديد پاسخ شما را مى‏ دادند و اگر ماهيان را از درياها فرا مى‏ خوانديد به سوى شما مى‏ آمدند.

هيچ ولىّ خدايى فقير نمى‏ شد و هيچ سهمى از فرايض الهى به بيراهه نمى‏ رفت و در حكم خدا حتى دو نفر اختلاف نمى‏ كردند.[۷]

اين بود روزهاى سراسر بشارت و شادى و سرور كه سقيفه آن را به وحشت و غم و اندوه مبدل ساخت، و نگذاشت «بشيرِ» اسلام على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام هر روز با خبرهايى شيرين روح مسلمين را طراوتى ديگر بخشد و نعمت ‏هاى مادى و معنوى الهى را بشارت عملىِ مردم قرار دهد.

آرى على‏ عليه السلام بار ديگر نذير بودن را آغاز كرده بود تا مردمِ بازگشته به جاهليت را حركتى دهد و پيش ببرد تا لايق بشارت شوند، امّا حضور سقيفه در هميشه تاريخ نگذاشت خليفه حقيقى پيامبر صلى الله عليه و آله با انذار و بشارت خويش مسير تخريب شده را مانند اول باز سازى نمايد، مگر عده كمى كه با انذارها ساخته شدند و بشارت ‏هاى حضرت را هدف زندگى خود قرار دادند.

پانویس

  1. اعراف /  ۱۸۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۷۵-۱۸۰.
  2. اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.
  3. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۶،۴۵.
  4. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۰۵-۴۱۵.
  5. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۲۱۸.
  6. تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳،۵. الطبقات الكبرى: ج ۳ ص ۲۸۷.
  7. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۸۰ .