آیات قرآن از غدیر تا مدینه
در حالى كه مردم با شور و نشاطى فوق العاده غدير را وداع مى گفتند، منافقین توطئه ديگرى را تدارک مى ديدند و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از رسيدن به مدینه بود.[۱]
اين تصميم حاكى از غيظ و كينه اى بود كه از اجراى منظم و بى دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند، و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند.
از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله به شهر مدينه واهمه داشتند كه نقشه هاى آنان را برملا كند و آنان را نزد همگان معرفى فرمايد. به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتل آن حضرت نفس راحتى بكشند.
آغاز توطئه از آنجا بود كه اصحاب صحيفه در جلسه مخفيانه خود گفتند: محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت، و در غدير هم اين سخنان را مطرح كرد. اگر به مدينه باز گردد كار او را محكم تر خواهد كرد. فكر درست آن است كه قبل از ورود به مدينه او را بكشيم!
آنان براى اين نقشه شوم نُه نفر از هم پيمانان درجه اول خود را انتخاب كردند كه عبارت بودند از: عثمان، معاویه، عمرو عاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوموسی اشعری، مغیرة بن شعبه و ابوهریره، كه با گروه پنج نفرى خود چهارده نفر مى شدند.
نقطه حساس اين نقشه انجام آن در راه و قبل از رسيدن به مدينه بود، چرا كه به دست گرفتن امور درگير و دارِ مسايلِ سفر و خستگى مسافران و در حال نبودِ استقرارى خاص براى آنان و نيز ايجاد فتنه و آشوب در چنان شرايطى بسيار آسان تر از شهر مدينه بود، زيرا آنجا مركز حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله بود و حالت استقرار و نظم در آن حاكم بود.
از آنجا كه قافله ها معمولاً شب را كه خنک تر بود براى حركت انتخاب مىكردند، لذا زمان اجراى نقشه را نيمه هاى شب و ساعاتى كه اكثر مردم سوار بر مركب هاى خود خواب آلود هستند، تعيين نمودند.
از نظر مكان بايد جايى را در نظر مى گرفتند كه حضرت تنها باشد و مردم كمتر در اطراف حضرت جمع باشند.
مناسب ترين مكان براى چنين هدفى قله كوه «هَرشی» بود، چرا كه اين كوهِ بسيار بلند گردنه و پرتگاه هاى خطرناكى داشت.
به همين جهت وقتى مسافران به پاى اين كوه مى رسيدند دو راه در برابرشان بود:
يا بايد كوه را دور مى زدند و از سختى و خطر بالا رفتن كوه راحت مى شدند، كه با سرعت بيشترى مى رسيدند اگر چه مسيرشان دورتر مى شد، و يا از كوه بالا مى رفتند كه با سرعت كمتر و تحمل مشكلات كوه فاصله كمترى را طى مى كردند.
منافقین تصميم گرفته بودند اگر بتوانند حضرت را در يكى از پرتگاه هاى كوه به پايين پرتاب كنند، و در غير اين صورت با شمشير حمله كرده آن حضرت را به قتل برسانند.
شب بيست و يكم ماه ذى الحجه كاروان عظيم با عبور از جُحفه، آن شب را تا صبح و نيز روز بيست و يكم را تا نزديكى غروب به حركت خود ادامه دادند تا به پاى كوه هَرشى رسيدند.
منافقين در گروه چهارده نفرى خود با صورت هاى پوشانده پيشاپيش قافله رفتند و در محل موعود - كه پايان سربالايى قلّه هرشى و آغاز سراشيبى كوه بود - در ظلمت شب حاضر شدند و شترهاى خود را در كنارى خوابانيدند.
سپس پشت صخره ها، هفت نفر در سمت راست جاده و هفت نفر در سمت چپ به كمين نشستند.
اين در حالى بود كه ظرف هاى بُشكه مانند بزرگى را نيز همراه خود برده بودند و آنها را پر از ريگ و شن كرده بودند تا براى رَماندن شتر آنها را از پشت سر در سراشيبى كوه رها كنند.[۲]
پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه حذيفه و عمار با شترى تندرو به سوى قله هرشى حركت كردند. عمار افسار شتر حضرت را بر دوش مى كشيد و حذيفه از پشت سر شتر را راهنمايى مى كرد. در چنين شرايطى به نزديكى قله كه رسيدند جبرئيل خبر توطئه آنان را آورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله اين خبر را به اطلاع حذيفه و عمار رسانيد، و به آنان دستور داد تا با شمشيرهاى خود آماده باشند. در عين حال با ضمانت وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ خبر داد كه آنان قادر به هيچ اقدامى نخواهند بود.
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهان به قله كوه رسيدند و راه سراشيبى را پيش گرفتند، آن چهارده نفر نقشه خود را از پشت سر آغاز كردند.
ابتدا ظرف هاى پر از شن و نيز سنگ هاى بزرگ را كه در پرتگاه قرار داده بودند غلتاندند و آنها را به سمت پايين رها كردند. صداى وحشتناكى بلند شد و سنگ ها به سمت پاهاى شتر پيش آمدند.
شتر وحشت كرد و نزديک بود بِرَمَد و آن حضرت را بر زمين زند، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فرياد زد:
آرام بگير كه بر تو مشكلى نخواهد بود. شتر با زبان عربى فصيح پاسخ داد:
به خدا قسم يا رسول اللَّه، قدم از قدم بر نمى دارم در حالى كه شما بر پشت من نشسته ايد! با توقف شتر، سنگ ها به سمت پايين كوه رفتند و شتر آسيبى نديد.
منافقين با شكست در اين مرحله، به طرف شتر حمله كردند تا آن را از قله كوه پرتاب كنند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم سوار بر آن بود.
اين بار حذيفه و عمار با شمشيرهاى بر كشيده حمله كردند و با آنان درگير شدند.
با آنكه تعدادِ آنان چهارده نفر بود و همراهان پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر بيشتر نبودند، ولى از آنجا كه انتظار خنثى شدن هر دو توطئه خود را نداشتند در يک لحظه با مشاهده سلامت شتر پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز مقابله حذيفه و عمار پا به فرار گذاشتند، و در پشت تخته سنگ ها پنهان شدند تا پس از عبور پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ شترهاى خود بروند و به قافله ملحق شوند!!
حذيفه پيشنهاد كرد عده اى را سراغشان بفرستد تا آنان را به قتل برسانند. حضرت فرمود: خدا به من دستور داده از آنان اعراض كنم.
آنگاه با اشاره به آيه ۱۴ سوره فجر إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ فرمود: اى حذيفه، اينان را به حال خود واگذار كه خدا در كمينشان است.
سپس با اشاره به آيه ۲۴ سوره لقمان نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ فرمود: خدا به آنان مهلت مى دهد، و سپس به عذاب شديد دچار مى نمايد.
صبح حضرت سراغ اين چهارده نفر فرستاد، و به آنان خبر داد كه نقشه قتل حضرت را داشته اند، ولى آنان قسم دروغ ياد كردند كه در اين باره با يكديگر سخنى نگفته اند و چنين قصدى نكرده اند و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله قصد سوئى نداشته اند.
در اينجا بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه درباره آنان آمد: يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا ... :
«اينان قسم ياد مى كنند كه آن سخن را نگفته اند ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را گفته اند و قصد سوئى كرده اند كه بدان دست نيافته اند ...».
بعد از اين توطئه ها، پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه و آله دستور داد هيچ گروه سه نفرى به حالت نجوى كنار يكديگر جمع نشوند؛ ولى با اين همه ابوبكر و عمر و سالم نجوى مى كردند.
وقتى خواستند از آنجا حركت كنند پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان پرسيد:
درباره چه چيزى نجوى مى كرديد؟ گفتند: ما اصلاً با يكديگر ارتباطى نداشته ايم و فقط اكنون يكديگر را ديده ايم!!
حضرت نگاه معنى دارى به آنان كرد و آيه ۱۴۰ سوره بقره را براى آنان خواند:
أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ :
«آيا شما آگاه تريد يا خدا؟ چه كسى ظالم تر است از كسى كه شهادتى نزد خود را از خدا كتمان مى كند، و خداوند از آنچه شما انجام مى دهيد غافل نيست».
به دنبال توطئه عظيم قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و خنثى شدن آن، چهار آيه از قرآن درباره اين اقدامِ آن منافقين سركش نازل شد، تا براى هميشه معرِّف آنان باشد:
يكى آيه ۴۸ سوره توبه كه مى فرمايد:
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ كارِهُونَ :
«آنان از قبل به دنبال فتنه بودند و امور را براى تو دگرگون كردند، تا آنكه حق آمد و امر الهى ظاهر شد در حالى كه آنان كراهت داشتند».
ديگرى آيه ۶۴ سوره توبه كه مى فرمايد:
يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِى قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّه مُخْرِجٌ ما كنتم تَحْذَرُونَ :
«منافقين حذر مى كنند از اينكه سوره اى بر آنان نازل شود كه به آنان از آنچه در قلوبشان است خبر دهد. بگو: مسخره كنيد كه خداوند خارج مى كند همان چيزى را كه از آن حذر مى كنيد».
و نيز آيه ۱۵ سوره احزاب كه مى فرمايد:
وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّه مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّه مَسْؤُلاً :
«آنان از قبل با خدا پيمان بستند كه در جنگ به دشمن پشت نكنند، و پيمان خداوند هميشه مورد سؤال است».
و سپس آيه ۱۵۰ سوره نساء كه مى فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً :
«كسانى كه به خدا و رسولش كفر مى ورزند، و مى خواهند بين خدا و رسولانش جدايى بيندازند، و مى گويند به بعضى از آن ايمان مى آوريم و به بعضى ديگر كفر مى ورزيم، و مى خواهند راهى بين اينها در پيش بگيرند».
و آخرين تهديد الهى نسبت به آنان آيه ۱۷۷ سوره صافات بود كه مى فرمايد: فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ : «آنگاه كه بر در خانه آنان در آيد بدا به حال انذار شدگان».
منافقين پس از شكست در توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله، درباره نقشه قتل على عليه السلام به مشورت پرداختند و معاهده نامه اى درباره قتل آن حضرت امضا كردند. جبرئيل اين خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد؛ و حضرت فوراً ابوعبيده را احضار كرد و آن صحيفه را از او طلب كرد.
اين بار ابوعبيده نتوانست انكار كند، و فوراً آن نوشته را به پيامبر صلى الله عليه و آله تحويل داد.
اينجا بود كه آيه ۷ سوره مجادله بار ديگر درباره آنان مطرح شد:
ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلا هُوَ سادِسُهُمْ : «هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست مگر آنكه خدا ششمى آنان است».
پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم افشاگرى را صلاح ندانست و فقط به آنان فرمود:«أ كفرتم بعد اسلامكم»: آيا بعد از اسلامتان كافر شديد؟ و اين عبارت اشاره به آيه ۱۰۶ سوره آل عمران بود كه مى فرمايد:
فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ : «اما كسانى كه رو سياه شدند، آيا بعد از ايمانتان كافر شديد؟
پس عذاب را بچشيد به خاطر كفرى كه ورزيده ايد».
و نيز اشاره به آيه ۶۵ و ۶۶ سوره توبه بود كه مى فرمايد: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ﴿٦٥﴾لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ ... ﴿٦٦﴾ :
«اگر از آنان سؤال كنى مى گويند: ما درباره مطلبى گفتگو مى كرديم و به بازى گرفته بوديم. بگو آيا خدا و آيات الهى و رسولش را به استهزاء گرفته ايد؟ عذر نياوريد كه بعد از ايمانتان كافر شده ايد».
با اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله صحيفه را از دست آنان گرفت و امضاى آنان در آخر پيمان نامه ديده مى شد، ولى با كمال وقاحت قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته اند. اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه را در برابر آنان قرائت فرمود: يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا... :
«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند و قصد كارى را كرده اند كه بدان دست نيافتند...».[۳]
پانویس
- ↑ بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص ۱۱۱،۱۰۱،۱۰۰،۹۹،۹۷ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۲ و ج ۳۷ ص ۱۳۵،۱۱۶،۱۱۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۴،۱۶۶،۱۶۵. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۶ ۹۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص ۳۲۰ - ۳۲۳ ح ۲۲ و ج ۳۷ ص ۱۷۶،۱۷۳،۱۶۶،۱۶۲ و ج ۴۲ ص ۴۰ - ۴۲ ح ۱۴ و ج ۹۴ ص ۱۳ ح ۲۲. تفسير القمى: ص ۶۹۵ . الفضائل (شاذان): ص ۸۴ . تفسير فرات: ص ۵۰۵،۱۹۰ ح ۶۶۳ . مناقب ابن شهرآشوب: ص ۳ ح ۴۰. اربعين منتجب الدين: ص ۸۳ . العمدة (ابن بطريق): ص ۱۰۱. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹. حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۶۷ - ۲۷۶. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۶ ح ۲۲، ص ۶۸ ح ۴۵، ص ۱۳۰ ح ۱۸۵، ص ۳۰۶. تفسير الثعالبى: ج ۳ ص ۲۳۹. تفسير القرطبى: ج ۸ ص ۳۱۶،۳۱۵ و ج ۱۰ ص ۲۲۵. زاد المسير (ابن جوزى): ج ۴ ص ۱۰. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷ و ج ۸ (الروضة) ص ۵۷ ح ۱۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.