پرش به محتوا

عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)

از ویکی غدیر
عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)
اطلاعات فردی
نام کاملعبدالرحمن بن عوف بن عبد عوف بن عبد بن الحارث بن زهرة
سرشناسیاز نخستین مسلمانان، اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله، عضو شورای شش نفره
تولد۱۰ سال پس از عام الفیل، مکه
وفات۳۱ یا ۳۲ هجری قمری، مدینه
محل دفنبقیع، مدینه
خویشان سرشناسخاندان بنی زهرة
اطلاعات علمی
استادانپیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، ابوبکر
شاگردانصحابه، تابعین
مذهباهل سنت
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتتاجر، مشارکت در همه غزوات، سرپرست حج، مشاور خلفا
علت شهرتثروت گسترده، عضویت در شورای شش نفره


عبدالرحمن بن عوف از نخستین مسلمانان و از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله بود که در مکه متولد شد و دو بار به خاطر اسلام، به حبشه و مدینه هجرت کرد. او در همه غزوات پیامبرصلی الله علیه وآله شرکت داشت، به ثروت فراوان و انفاق‌های گسترده شهرت یافت و از اعضای شورای شش نفره تعیین خلیفه پس از عمربود. سرانجام در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد.

زندگی‌نامه

عبدالرحمن بن عوف بن غالب، در سال دهم عام الفیل متولد شد.[۱] از نخستین مسلمانان،[۲] مهاجران[۳] و صحابه بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نام او را از عبد عمرو یا عبدالکعبه به عبدالرحمن تغییر داد.[۴]وی علاوه بر حضور در تمام غزوات و مشارکت فعال در هجرت‌های حبشه و مدینه،[۵] به دلیل مهارت تجاری، از ثروتمندترین صحابه شناخته می‌شود.[۶]

پس ازشهادت پیامبر صلی الله علیه وآله، عبدالرحمن بن عوف در مهم‌ترین تحولات سیاسی حضور داشت. او از چهره‌های کلیدی در روز سقیفه بود و نقش فعالی در بیعت گرفتن برای خلافت ابوبکر داشت،[۷] در حالی که بسیاری از صحابه بزرگ و بنی‌هاشم از جمله حضرت علی علیه السلام در آن بیعت حضور نداشتند. در همین رویداد و پس از آن، عبدالرحمن معتقد بود که مهاجران در مسئله خلافت مقدّم‌اند و نقش او باعث تثبیت خلافت ابوبکر و سپس عمر شد.[۸]

در روز سقیفه عبدالرحمن از راه رسید و در برابر انصار ایستاد و به آنها گفت: «ای گروه انصار، اگر شما بگویید که ما در فضل و شرف و یاری پیامبر صلی الله علیه وآله مانند مهاجران هستیم، به خدا قسم که ما اینکار نمی‌کنیم ولی در میان شما کسی چون ابوبکر و عمر نیست» و با این سخنانش باعث شد که مهاجران و انصار به خلافت ابوبکر راضی شده، با او بیعت کنند.[۹]

در اواخر عمر عمر بن خطاب، برای تعیین خلیفه، شورای شش‌نفره‌ای تشکیل شد که اعضای آن: حضرت علی علیه السلام، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف بودند. عبدالرحمن خود داوطلب شد که رأی آخر را بدهد و بعد از مشورت گسترده با بزرگان مهاجر و انصار، خلافت را به عثمان واگذار کرد؛ این در حالی بود که امام علی علیه السلام شروط مهمی را پذیرفت، اما زیر بار پیروی از سیره ابوبکر و عمر نرفت. عبدالرحمن با این تصمیم، عملاً امام علی علیه السلام را یاری نکرد و خلافت را به عثمان سپرد.

بر اساس برخی منابع شیعی، امام علی علیه السلام پس از این رخداد، عبدالرحمن را مورد اعتراض و حتی نفرین قرار داد، حضرت فرمودند: "دامادی عثمان با تو، تو را به این کار تحریک کرد و انتظاری که عمر از ابوبکر داشت تو هم از روی داری به این جهت چنین کاری کردی؛ خداوند از عطر منشم[۱۰] در بین شما بپاشد.[۱۱] از عواقب سیاسی و اجتماعی آن، اختلاف آشکار بین عبدالرحمن و عثمان بود؛ تا آنجا که عبدالرحمن وصیت کرد عثمان بر جنازه‌اش نماز نخواند، و این مسئله به شدت عثمان را رنجاند. او در سال ۳۱ هجری از دنیا رفت. سال‌های ۳۲ و ۳۵ هجری را نیز نقل کرده‌اند. او ۷۵ سال داشت و وصیت کرد که مخفیانه او را دفن کنند تا عثمان بر بدن او نماز نخواند و چون از دنیا رفت زبیر یا سعد بن وقاص نماز بر بدن او خواند و او را در بقیع دفن کردند.[۱۲]

روایت حدیث غدیر[۱۳]

یکی از صحابه که حدیث غدیر را نقل کرده عبدالرحمن بن عوف قرشی زهری، ابومحمد (م ۳۱ یا ۳۲ ق) است. ابن عقده در «حدیث الولایة» و منصور رازی در «کتاب الغدیر» حدیث غدیر را از عبدالرحمن بن عوف روایت کرده است. همچنین ابن مغازلی او را از عشره مبشره می‌داند که آنها را از جمله یکصد تن راویان حدیث غدیر به طُرُق خود شمرده است. جزری نیز «اسنی المطالب» او را از جمله راویان حدیث غدیر ذکر نموده است.[۱۴]

پانویس

  1. تاریخ الإسلام، ج۳، ص۳۹۱
  2. اسد الغابه، ج۳، ص۳۷۶.
  3. الاستیعاب، ج۲، ص۸۴۴
  4. تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۰
  5. الاستیعاب، ج۲، ص۸۴۴
  6. الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۱۸
  7. تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۴۲
  8. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «عبدالرحمان بن عوف»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۳
  9. تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۴۲
  10. منشم، زنی عطر فروش در مکه بود و هرگاه قبیله‌های خزاعه و جرهم می‌خواستند با هم بجنگند، از منشم عطر خریده، استفاده می‌کردند. این عطر چنان آنها را گیج می‌کرد که هر چه از دو طرف کشته می‌شد آنها به خود نمی‌آمدند.
  11. الجمل، شیخ مفید، ص۶۱
  12. انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۵
  13. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۵۳.
  14. اسنی المطالب: ص ۳.