عبدالرحمن بن ابیلیلی
ابوعیسیٰ عبدالرحمان یسار انصاری کوفی، مشهور به ابن ابی لیلی (درگذشته ۸۳ق)، فقیه،[۱] قاضی، قاری قرآن و از محدثان برجسته تابعین است. او حدود ۱۲۰ تن از صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله را دیده و از بسیاری حدیث نقل کرده است[۲]. ابن ابی لیلی از اصحاب امام علی علیه السلام بود[۳] و در جنگهای جمل، صفین و نهروان[۴] حضور داشت[۵] و پس از شهادت امام علی علیه السلام به حقانیت ایشان پایبند ماند.
| اطلاعات فردی | |
|---|---|
| نام کامل | ابوعیسیٰ عبدالرحمان یسار انصاری کوفی |
| سرشناسی | ابن ابی لیلی |
| تولد | دهه دوم هجری و در عهد عمر بن خطاب |
| وفات | ۸۱ تا ۸۳ ق |
| نحوه درگذشت | در جنگ جماجم یا غرق شدن در نهر بصره |
| خویشان سرشناس | ابو لیلی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله |
| اطلاعات علمی | |
| استادان | حدود ۱۲۰ نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله |
| شاگردان | مجاهد، ثابت بنانی، اعمش |
| اطلاعات فرهنگی | |
| زمینه فعالیت | فقیه و محدث |
| علت شهرت | تابعین |
اتمام حجت با غدیر[۶]
یکی از تابعین و اصحاب حضرت علی علیه السلام که با غدیر اتمام حجت نموده[۷] عبدالرحمن بن ابی لیلی است:
عبدالرحمن حدیث غدیر را چنین نقل کرده است: «پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم علی علیه السلام را مقابل مردم آورد و به آنان معرفی کرد که او صاحب اختیار هر مرد و زن مؤمنی است».[۸]
عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيِّ: أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِي لَيْلَى قَامَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي سَائِلُكَ لِآخُذَ عَنْكَ، وَ قَدِ انْتَظَرْنَا أَنْ تَقُولَ مِنْ أَمْرِكَ شَيْئاً فَلَمْ تَقُلْهُ، أَ لَا تُحَدِّثُنَا عَنْ أَمْرِكَ هَذَا أَ كَانَ بِعَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوْ شَيْءٌ رَأَيْتَهُ؟ فأما [فَإِنَّا] قَدْ أَكْثَرْنَا فِيكَ الْأَقَاوِيلَ وَ أَوْثَقَهُ عِنْدَنَا مَا قَبِلْنَاهُ عَنْكَ وَ سَمِعْنَاهُ مِنْ فِيكَ، إِنَّا كُنَّا نَقُولُ لَوْ رَجَعَتْ إِلَيْكُمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمْ يُنَازِعْكُمْ فِيهَا أَحَدٌ، وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي إِذَا سُئِلْتُ مَا أَقُولُ؟ أَزْعَمُ أَنَّ الْقَوْمَ كَانُوا أَوْلَى بِمَا كَانُوا فِيهِ مِنْكَ؟ فَإِنْ قُلْتَ ذَلِكَ فَعَلَامَ نَصَبَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ؟!. وَ إِنْ تَكُ أَوْلَى مِنْهُمْ بِمَا كَانُوا فِيهِ فَعَلَامَ نَتَوَلَّاهُمْ؟. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ! إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَبَضَ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَنَا يَوْمَ قَبَضَهُ أَوْلَى بِالنَّاسِ مِنِّي بِقَمِيصِي هَذَا، وَ قَدْ كَانَ مِنْ نَبِيِّ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِلَيَّ عَهْدٌ لَوْ خَزَمْتُمُونِي بِأَنْفِي لَأَقْرَرْتُ سَمْعاً لِلَّهِ وَ طَاعَةً، وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا انْتَقَصْنَاهُ بَعْدَهُ إِبْطَالُ حَقِّنَا فِي الْخُمُسِ، فَلَمَّا رَقَّ أَمْرُنَا طَمِعَتْ رِعْيَانُ الْبُهَمِ مِنْ قُرَيْشٍ فِينَا، وَ قَدْ كَانَ لِي عَلَى النَّاسِ حَقٌّ لَوْ رَدُّوهُ إِلَيَّ عَفْواً قَبِلْتُهُ وَ قُمْتُ بِهِ، فَكَانَ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ، وَ كُنْتُ كَرَجُلٍ لَهُ عَلَى النَّاسِ حَقٌّ إِلَى أَجَلٍ، فَإِنْ عَجَّلُوا لَهُ مَالَهُ أَخَذَهُ وَ حَمِدَهُمْ عَلَيْهِ، وَ إِنْ أَخَّرُوهُ أَخَذَهُ غَيْرَ مَحْمُودٍ ، وَ كُنْتُ كَرَجُلٍ يَأْخُذُ السُّهُولَةَ وَ هُوَ عِنْدَ النَّاسِ مَحْزُونٌ، وَ إِنَّمَا يُعْرَفُ الْهُدَى بِقِلَّةِ مَنْ يَأْخُذُهُ مِنَ النَّاسِ، فَإِذَا سَكَتُّ فَأَعْفُونِي، فَإِنَّهُ لَوْ جَاءَ أَمْرٌ تَحْتَاجُونَ فِيهِ إِلَى الْجَوَابِ أَجَبْتُكُمْ، فَكُفُّوا عَنِّي مَا كَفَفْتُ عَنْكُمْ. فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَأَنْتَ- لَعَمْرُكَ- كَمَا قَالَ الْأَوَّلُ: لَعَمْرِي لَقَدْ أَيْقَظْتَ مَنْ كَانَ نَائِماً وَ أَسْمَعْتَ مَنْ كَانَتْ لَهُ أُذُنَان[۹].
عبدالرحمن بن ابی لیلی در حضور امیرالمؤمنین علیه السلام به پاخاست و عرض کرد:یا امیرالمؤمنین، من از شما سؤالی دارم که میخواهم جوابش را از خود شما بشنوم، و این در حالی است که ما منتظر شدیم شما درباره ولایت و خلافت خود مطالبی بگویید ولی هنوز نگفتهاید. آیا وقت آن نرسیده که بگویید. ما درباره شما مطالب بسیاری میگوییم. آیا میشود ما بگوییم آنان که قبل از شما خلافت را بدست گرفتند از شما نسبت به آن سزاوارتر بودند؟ اگر چنین چیزی بگوییم پس چرا پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از حجةالوداع شما را منصوب کرده فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ…» ؟!و اگر سزاوارتر از آنها هستی، پس چرا ما باید آنها را بپذیریم؟»
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) پاسخ داد: «ای عبدالرحمن! خداوند پیامبرش را قبض روح کرد و من در روز قبض روح او به این مردم از خودم سزاوارترم با این پیراهنی که بر تن دارم. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) به من عهد کرده بود که اگر مرا آزمایش کنید، من با شنیدن فرمان خدا و اطاعت، تسلیم خواهم بود. اولین چیزی که پس از او از دست دادیم، حق ما در خمس بود. وقتی امور ما سست شد، گروهی از قریش طمع کردند در اموال ما. من حقی بر مردم داشتم که اگر آن را به من بازگردانند، با خوشرویی میپذیرم و به آن عمل میکنم، اما این حق تا زمانی معلوم بود و من همچون مردی بودم که حقی بر مردم دارد تا زمانی معین. اگر آنها زودتر مال خود را طلب کنند، من میگیرم و از آنها سپاسگزارم و اگر تأخیر کنند، میگیرم ولی نه به پسندیدهترین وجه. من مردی بودم که آسانگیری میکردم ولی در نظر مردم غمگین بودم. هدایت تنها با کم بودن کسانی است که آن را میپذیرند شناخته میشود. پس اگر سکوت کنم، مرا ببخشید، زیرا اگر امری پیش آید که به پاسخ نیاز داشته باشید، پاسخ شما را خواهم داد. پس از من دست بردارید همان طور که من از شما دست برداشتهام.»
عبدالرحمن گفت: «ای امیر مؤمنان! به جان تو سوگند، همان طور که اول گفتی: «به جانم سوگند، تو کسی را که خواب بود بیدار کردی و کسی را که دو گوش داشت، شنوا ساختی.»
روایت حدیث غدیر[۱۰]
خوارزمی در «المناقب» ماجرای احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر در رحبه کوفه را از عبدالرحمن بن ابی لیلی نقل کرده است. عن عبد الرحمن بن أبی لیلی قال: شهدت علیا علیه السلام عنه فی الرحبة ینشد الناس انشد الله من سمع رسولالله صلی الله علیه وآله یقول یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه. لما قام فشهد؟ قال عبد الرحمن: فقام اثنا عشر بدریا کأنی أنظر إلی أحدهم فقالوا: نشهد أنا سمعنا رسولالله صلی الله علیه وآله یوم غدیر خم: ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجی أمهاتهم؟ فقلنا: بلی یا رسولالله؟ قال: فمن کنت مولاه فعلی مولاه، أللهم وال من والاه، وعاد من عاداه.
عبدالرحمن بن ابی لیلی گفت: حضرت علی علیه السلام را در «رحبه» دیدم که مردم را سوگند میداد و میگفت: «خدا را به گواهی میطلبم از هر کسی که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیده باشد، برخیزد و آنچه را در روز غدیر خم شنیده بازگو کند.» وقتی حضرت علی علیه السلام این را گفت، دوازده نفر از کسانی که در جنگ بدر شرکت داشتند، برخاستند، گویی من یکی از آنها را میدیدم. آنها گفتند: «ما گواهی میدهیم که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در روز غدیر خم فرمود: ‹آیا من بر مؤمنان از خودشان اولیتر نیستم و همسران من مادران آنها نیستند؟ › ما گفتیم: بله، ای رسول خدا! پیامبر فرمود: ‹پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن میدارد.[۱۱]›»
همچنین ابونعیم در «حلیة الاولیاء» حدیث غدیر را از او نقل کرده است.[۱۲] ذهبی و ابن حجر:[۱۳] وی را توثیق کرده و و از تابعین بزرگ میدانند.
زندگینامه
نام پدرش ابولیلی، از یاران پیامبرصلی الله علیه وآله و از انصار مدینه بود که در جنگ احد و جنگهای بعدی شرکت داشت و در رکاب امام علی علیه السلام در جنگ صفین شهید شد[۱۴]. مادرش املیلی انصاری[۱۵] و عمهاش لیلی[۱۶]، هر دو از راویان حدیث بودند. عموی او عمران بن بلال نیز از صحابه مشهور است. ابن ابی لیلی چند فرزند داشت که معروفترین آنها محمد بن عبدالرحمن بود که برخلاف پدر، سنی مذهب و از فقهای بزرگ کوفه بود[۱۷].
ابن ابی لیلی از تابعین برجسته و محدثان نامآور است که از صحابهای چون عمر، علی، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب و بسیاری دیگر روایت نقل کرده است.[۱۸] او قرآن را از امام علی علیه السلام فرا گرفته[۱۹] و در فقه و احکام اسلامی صاحب نظر بود. خانه او محل تجمع قاریان قرآن بود و در حدیث و قرائت شهرت فراوان داشت. همچنین او قائل بود که یادآوری حدیث، زنده کردن آن است و یاران پیامبر صلی الله علیه وآله در حضورش به شنیدن حدیث مینشستند[۲۰].
ابن ابی لیلی در دفاع از امام علی علیه السلام و برتری او بر دیگران کوشا بود و در جنگهای جمل، صفین و نهروان[۲۱] همراه امام بود.[۲۲] او مخالف جریان حکمیت بود و در جنگ صفین علیه معاویه موضع گرفت[۲۳]. پس از شهادت امام علی علیه السلام، در دوره حکومت حجاج بن یوسف ثقفی، به دلیل امتناع از ناسزا گفتن به امام، مورد شکنجه قرار گرفت اما از امام ناسزا نگفت[۲۴][۲۵].
پس از شهادت امام علی علیه السلام، ابن ابی لیلی مدتی خانهنشین بود و در دوران حجاج مورد توجه و خشم قرار گرفت. او در شورش علیه حجاج در سپاه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث شرکت داشت و در جنگ دیر جماجم به شهادت رسید. درباره نحوه شهادت او اختلاف است؛ برخی گفتهاند در میدان جنگ کشته شده و برخی دیگر گفتهاند در دجیل غرق شده است[۲۶]. تاریخ شهادت او حدود سالهای ۸۱ تا ۸۳ هجری قمری است[۲۷].
پانویس
- ↑ تاریخ الیعقوبی - جلد: 2 صفحه: 282
- ↑ وقال: أدرکت عشرین ومائة من الأنصار مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآله وسَلَّمَ. الطبقات الکبری - جلد: 6 صفحه: 166
- ↑ وَکَانَ عَبْد الرَّحْمَنِ بْن أَبِی لیلی یحب علیا، وکانا متآخیین، فَمَا سمعت أَبِی یَقُول لعَبْد الرَّحْمَنِ شَیْئًا قط فِی عَلِی إلا إنی سمعته یوما یَقُول: لو أَن صاحبک صبر لأتاه النَّاس. انساب الاشراف بلاذری - جلد: 5 صفحه: 597
- ↑ و کان ثقة، سکن الکوفة، و شهد حرب الخوارج بالنهروان مع علی بن أبی طالب رضی اللَّه عنه. المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک - جلد: 6 صفحه: 252
- ↑ تاریخ الطبری - جلد: 4 صفحه: 477
- ↑ چهارده قرن با غدیر: ص ۱۰۴،۱۰۳. اسرار غدیر: ص ۲۹۴.
- ↑ دانشنامه غدیر، جلد ۱۴، صفحه ۵۰۰
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۴۲۸.
- ↑ بحار الانوار: جلد ۲۹ صفحه ۵۸۲ حدیث ۱۶.
- ↑ چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۷۱.
- ↑ الغدیر - جلد: 1 صفحه: 177
- ↑ المناقب (خوارزمی): ص ۳۵. حلیة الاولیاء: ج ۴ ص ۳۵۶.
- ↑ میزان الاعتدال: ج ۲ ص ۱۱۵. تذکرة الحفاظ. التقریب (ابن حجر).
- ↑ صحب النَّبِیّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآله وسَلَّمَ وشهد معه أحدا وما بعدها من المشاهد، ثم انتقل إلی الکوفة، وله بها دار فی جهینة وشهد هو وابنه عبد الرحمن مع علی بن أبی طالب علیه السلام مشاهده کلها. روی عنه ابنه عبد الرحمن. اسد الغابه - جلد: 5 صفحه: 269
- ↑ أم لیلی بنت رواحة الأنصاریة، امرأة أبی لیلی، وهی والدة عبد الرحمن بن أبی لیلی. بایعت النبی صلی الله علیه وآله وسلم. اسد الغابه - جلد: 6 صفحه: 389
- ↑ لیلی عمة عَبْد الرَّحْمَنِ بْن أبی لیلی. بایعت النَّبِیّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآله وسَلَّمَ، وروت عنه. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب - جلد: 4 صفحه: 1910
- ↑ محمد بن عبد الرحمن [عو] بن أبی لیلی الأنصاری الکوفی. صدوق إمام، سیئ الحفظ. وقد وثق. روی عن الشعبی، وعطاء، والحکم. وعنه شعبة، ووکیع، وأبو نعیم. قال أحمد بن عبدالله العجلی: کان فقیها صدوقا، صاحب سنة، جائز الحدیث، قارئا عالماً، قرأ علیه حمزة الزیات. میزان الاعتدال - جلد: 3 صفحه: 613
- ↑ الطبقات الکبری - جلد: 6 صفحه: 166
- ↑ أَخَذَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ الْقُرْآنَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، البدایه والنهایه - جلد: 9 صفحه: 52
- ↑ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی لَیْلَی حَیَاةُ الْحَدِیثِ مُذَاکَرَتُهُ. قَالَ: وَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَدَّادٍ: یَرْحَمُکُ اللَّهُ. کَمْ مِنْ حَدِیثٍ قَدْ أَحْیَیْتَهُ فِی صَدْرِی قَدْ کَانَ مَاتَ!. الطبقات الکبری - جلد: 6 صفحه: 168
- ↑ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک - جلد: 6 صفحه: 252
- ↑ تاریخ الطبری - جلد: 4 صفحه: 477
- ↑ مِنَ الْأَنْصَارِ فَعَاتَبَهُمْ مِنْهُمْ عُقْبَةُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَبُو مَسْعُودٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی لَیْلَی وَ خُزَیْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ وَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ وَ عَمْرُو بْنُ عُمَیْرٍ وَ الْحَجَّاجُ بْنُ غُزَیَّةَ وَ کَانَ هَؤُلَاءِ یَلْقَوْنَ فِی تِلْکَ الْحَرْبِ فَبَعَثَ مُعَاوِیَةُ بِقَوْلِهِ: لِتَأْتُوا قَیْسَ بْنَ سَعْدٍ فَمَشَوْا بِأَجْمَعِهِمْ إِلَی قَیْسٍ فَقَالُوا: إِنَّ مُعَاوِیَةَ لَا یُرِیدُ شَتْماً فَکُفَّ عَنْ شَتْمِهِ فَقَالَ: إِنَّ مِثْلِی لَا یَشْتِمُ وَ لَکِنِّی لَا أَکُفُّ عَنْ حَرْبِهِ حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ … وقعة صفین - جلد: 1 صفحه: 448
- ↑ رَوَی یَعْقُوبُ بْنُ شَیْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ أَبِی یَزِیدَ اَلْعُرَنِیُّ، قَالَ حَدَّثَنَا اِبْنُ شِهَابٍ، عَنِ اَلْأَعْمَشِ، قَالَ: رَأَیْتُ عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَی، وَ قَدْ ضَرَبَهُ اَلْحَجَّاجُ حَتَّی اِسْوَدَّ کَتِفَاهُ، ثُمَّ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ عَلَی سَبِّ عَلِیٍّ علیه السّلام وَ اَلْجَلاَوِزَةِ مَعَهُ یَقُولُونَ سُبَّ اَلْکَذَّابِینَ، فَجَعَلَ یَقُولُ: أَلْعَنُ اَلْکَذَّابِینَ عَلِیٌّ وَ اِبْنُ اَلزُّبَیْرِ وَ اَلْمُخْتَارُ. اختیار معرفة الرجال. جلد 1، صفحه 318.
- ↑ قالوا: وَکَانَ الحجاج بعث إِلَی عَبْد الرَّحْمَنِ بْن أَبِی لیلی فَقَالَ: بلغنی أنک تشتم أَمِیر الْمُؤْمِنِینَ عثمان، فَقَالَ: إنه لیمنعنی من ذَلِکَ ثلاث آیات فِی کتاب اللَّه، قوله: لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ إِلَی قوله: الصادقون. وقوله: والذین تبوأوا الدار والإیمان من قبلهم إلی قوله: رؤوف رحیم [1] وأنا منهم. فأعجب الحجاج قوله. ثُمَّ إن ابْن أَبِی لیلی أدخل عَلَی الحجاج بعد ذَلِکَ فَقَالَ: یَا أَهْل الشام إن أردتم رجلا یشتم أَمِیر الْمُؤْمِنِینَ عثمان فدونکم هذا. فَقَالَ عَبْد الرَّحْمَنِ مثل قوله الأول، فَقَالَ الحجاج: صدق. حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ النَّاقِدُ عَن هشیم، ثنا الأَعْمَشِ قَالَ: رَأَیْتُ عَبْد الرَّحْمَنِ بْن أَبِی لیلی وقد ضربه الحجاج ووقفه علی باب المسجد. انساب الاشراف بلاذری - جلد: 7 صفحه: 382
- ↑ و فی تاریخ ابن خلّکان: أبو عیسی عبد الرحمن بن أبی لیلی یسار، و قیل: داود بن بلال بن أحیحة بن الجلاح الأنصاری، و فی اسم أبیه خلاف غیر هذا، و کان من أکابر تابعی الکوفة، سمع علیّ بن أبی طالب و عثمان بن عفّان و أبا أیّوب الأنصاری و غیرهم، و أبوه أبو لیلی له روایة عن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله، و شهد وقعة الجمل و کانت رایة علیّ بن أبی طالب علیه السّلام معه، ولد لستّ سنین من خلافة عمر و قتل بدجیل، و قیل: غرق بنهر البصرة، و قیل: بدیر الجماجم فی وقعة ابن الأشعث سنة ثلاث و ثمانین، و قیل: سنة إحدی و ثمانین، و قیل: اثنین و ثمانین للهجرة. منهج المقال فی تحقیق أحوال الرجال. جلد 6، صفحه 332.
- ↑ قتل عبد الرحمن فی الجماجم سنة ثلاث و ثمانین. و قیل سنة إحدی و ثمانین. المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک - جلد: 6 صفحه: 252