عثمان بن عفان بن ابی‌العاص بن امیه، شش سال پس از عام‌الفیل در مکه متولد شد و سومین خلیفه مسلمانان بود که از سال ۲۳ تا ۳۵ هجری قمری بر جهان اسلام حکومت کرد. او از نخستین مسلمانان، داماد پیامبر اسلام و معروف به «ذوالنورین» بود و در سال ۳۵ هجری قمری در جریان شورش مخالفان در مدینه کشته شد.

عثمان بن عفان
اطلاعات فردی
نام کاملابوعبداللّه عثمان بن عفان بن ابی‌العاص اموی
سرشناسیسومین خلیفه اهل سنت
تولدحدود ۶ سال پس از عام‌الفیل، مکه
وفات۱۸ ذی‌الحجه ۳۵ هجری قمری، مدینه
نحوه درگذشتقتل در پی شورش مردم علیه حکومتش
محل دفنمدینه
خویشان سرشناسهمسرانش رقیه و ام‌کلثوم دختران پیامبرصلی الله علیه وآله
اطلاعات علمی
مذهبخلیفۀ سوم اهل سنت

زندگی‌نامه

عثمان بن عفان بن ابی‌العاص بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف، فرزند اروی دختر کریز، شش سال پس از واقعه عام‌الفیل و حمله ابرهه به مکه متولد شد. وی دو کنیه داشت؛ «ابوعمرو» که از دوران جاهلیت بر او باقی ماند و «ابوعبدالله» که پس از تولد فرزندش عبدالله به وی داده شد.[۱] عثمان ده پسر و سه دختر داشت ولی هیچ‌کدام به بلوغ نرسیدند و در کودکی درگذشتند.[۲]

عثمان ابتدا توسط ابوبکر به اسلام دعوت شد و پس از آن در حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اسلام آورد.[۳] وی با دختر پیامبر، رقیه، ازدواج کرد و پس از وفات او، با دختر دیگر پیامبر، ام کلثوم، ازدواج نمود که به همین دلیل به لقب «ذوالنورین» شهرت یافت،[۴] هرچند این لقب توسط پیامبرصلی الله علیه وآله به او داده نشده بود. به نقل کتاب البدایه و النهایه ابن کثیر عثمان از معدود صحابه‌ای بود که سواد داشت و در شمار کاتبان وحی قرار داشت.[۵] بنا بر برخی منابع، او و همسرش رقیه از نخستین مسلمانانی بودند که به حبشه هجرت کردند، سپس به مکه بازگشتند و مجدداً به مدینه کوچ کردند.[۶] در دوران پیامبر صلی الله علیه وآله، عثمان نقش برجسته‌ای نداشت و در جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه وآله، رشادت خاصی از وی گزارش نشده است. در جنگ بدر به سبب بیماری همسرش در مدینه ماند[۷] و رقیه در همان روز پیروزی بدر درگذشت. در جریان صلح حدیبیه، پیامبر صلی الله علیه وآله او را برای انجام مذاکرات به داخل مکه فرستاد و خبر کشته شدنش باعث شد که مسلمانان بیعت رضوان را انجام دهند، اما پس از مشخص شدن زنده بودن عثمان، او در این بیعت حضور نداشت.[۸] همچنین عثمان از نظر مالی در جنگ تبوک کمک قابل توجهی به سپاه اسلام نمود.[۹]

پس از مرگ خلیفه دوم اهل سنت، شورای شش نفره‌ای برای انتخاب خلیفه آینده تشکیل شد که عثمان یکی از اعضای آن بود.[۱۰] وی پس از تعهد به پیروی از سنت دو خلیفه پیشین، به خلافت رسید،[۱۱] اما در دوره حکومت خود به این تعهد پای‌بند نبود و برخی سیاست‌ها و رفتارهایش در میان مسلمانان مخالفانی ایجاد کرد که نهایتاً به شورش و قتل او انجامید.

از مهم‌ترین ویژگی‌های دوران خلافت عثمان، قوم‌گرایی و اعطای مناصب حکومتی به خویشاوندان بنی‌امیه بود. وی ولایت کوفه را به برادر مادری‌اش ولید بن عقبه، و مصر را به برادر رضاعی خود عبدالله بن ابی‌سرح سپرد،[۱۲] همچنین به قدرت معاویه در شام افزود.[۱۳] این نوع نگاه قوم‌گرایانه، نارضایتی انصار مدینه و دیگر مسلمانان را به دنبال داشت.

از سوی دیگر، عثمان به دنیاگرایی و تجمل‌پرستی روی آورد، بیت‌المال را به نفع خود و خانواده‌اش مصرف کرد که باعث خشم صحابه و مسلمانان شد.[۱۴] همچنین در برخورد با مخالفانش، مانند ابوذر غفاری، بسیار سختگیر بود و آنان را ابتدا به شام و سپس به ربذه تبعید کرد.[۱۵] برخورد خشونت‌آمیز عثمان با عمار یاسر نیز از نقاط منفی دوران او بود که نارضایتی‌ها را افزایش داد.[۱۶]شورش علیه عثمان که کمتر سابقه داشت، موجب تقسیم جامعه اسلامی به گروه‌های مختلف شد و زمینه‌ساز جنگ‌ها و اختلافات بعدی گردید. امام علی علیه‌السلام در توصیف عثمان فرموده است که وی در اداره امور رفتار مناسب نداشت، و نارضایتی‌ها تا جایی پیش رفت که موجب قتل او شد.[۱۷]

پس از رخدادهای پیش آمده، شورشیان به فرماندهی طلحه، زبیر و عمرو عاص خانه عثمان بن عفان را محاصره کردند و حتی راه رسیدن آب به داخل خانه را نیز مسدود ساختند. بر اساس گزارش بلاذری در انساب الاشراف، طلحه در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله شدیدترین مخالفت را با عثمان داشت و رسیدن آب به خانه خلیفه را به شدت جلوگیری می‌کرد. این خبر که به امام علی علیه‌السلام رسید، او سه مشک پر از آب به خانه عثمان فرستاد که با محافظت غلامان بنی هاشم و بنی امیه به خانه رسید، هر چند برخی از محافظان در این مسیر زخمی شدند.[۱۸] زمانی که به امام علی علیه‌السلام اطلاع داده شد که شورشیان عزم خود را برای کشتن عثمان جزم کرده‌اند، به فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام دستور داد شمشیرهای خود را بردارند و بر در خانه عثمان بایستند تا هیچ کس به خلیفه دست نیابد. با مشاهده محافظت بنی هاشم، شورشیان راهی دیگر را انتخاب کردند و با ورود مخفیانه از خانه همسایه، به خانه عثمان نفوذ کردند و او را به قتل رساندند. جنازه عثمان سه روز بر زمین باقی ماند و سپس در مکانی به نام حش کوکب که قبرستان یهودیان بود، به خاک سپرده شد.[۱۹]

آیه «اِنَّ الَّذینَ آمَنوا ثُمَّ کَفَروا »[۲۰]

امام صادق علیه السلام درباره آیه «اِنَّ الَّذینَ آمَنوا ثُمَّ کَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ کَفَروا ثُمَّ ازدادوا کُفراً…»:[۲۱] «کسانی که ایمان آوردند و سپس کافر شدند؛ بعد از آن ایمان آوردند و دوباره کافر شدند و سپس بر کفر خود افزودند…»، آن را به اولین غاصبین حق غدیر تفسیر کرده چنین فرمود:

این آیه درباره ابوبکر و عمر و عثمان است. اینان ابتدا (در ظاهر) به دین پیامبر صلی الله علیه وآله گرویدند، ولی آنگاه که ولایت بر آنان عرضه شد و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ» کافر شدند. سپس به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام (در ظاهر) اقرار کردند، ولی آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفت کافر شدند و بر بیعت خود ثابت نماندند. سپس کفر خود را بالاتر بردند و از آنان که با علی علیه السلام بیعت کرده بودند برای خود بیعت گرفتند!! اینان کسانی اند که از ایمان برای آنان هیچ نمانده است.[۲۲]

اتمام حجت امیرالمؤمنین علیه السلام با غدیر در رابطه با عثمان[۲۳]

اتمام حجت‌های امیرالمؤمنین علیه السلام با غدیر و در رابطه با عثمان چند مورد است:

در ماجرای شوری و بیعت با عثمان

پس از ماجرای شورا، وقتی شورا تصمیم خود را گرفت و عثمان انتخاب شد و قرار شد مردم با عثمان بیعت کنند، بار دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام به پاخاست و خطبه ای ایراد کرد و ضمن آن فرمود: ای مردم، به آنچه می‌گویم گوش فرا دهید …. ای مردم، شما با ابوبکر و عمر بیعت کردید در حالی که بخدا قسم من سزاوارتر و صاحب حق تر از آنان به جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، ولی من خودداری می‌کردم. امروز هم می‌خواهید با عثمان بیعت کنید. اگر این بیعت را انجام دهید و من سکوت اختیار کنم به خدا قسم شما و آنان که قبل از شما بودند به فضل من جاهل نیستید، و اگر بنا بر سکوت نبود مطالبی می‌گفتم که قادر به رد آن نیستید ….

آیا در میان شما کسی هست که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم دست او را گرفته و فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فلیبلغ الشاهد الغائب»؟ آیا این مطلب درباره کسی غیر من بوده است؟ یک نفر برخاست و به نیابت از بقیه گفت: هیچ‌کس را سراغ نداریم که صحیح تر از گفتار تو گفته باشد….[۲۴]

در زمان عثمان

حدود بیست سال از غدیر گذشته و هر روز سقیفه زهری از کینه اش را بر آن می‌ریزد، اما صاحب غدیر فرصت‌ها را برای احیای آن از دست نمی‌دهد.در مجلسی که زمان عثمان در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله با حضور بیش از دویست نفر از مهاجرین و انصار تشکیل شد، امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر جمعی که اکثرشان از طرفداران سقیفه بودند، داستان غدیر را مفصلاً بیان کرد، و از صحابه حاضر درباره آن اقرار گرفت.

در زمان عثمان مجلس بزرگی در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله تشکیل شد که در آن بیش از دویست نفر از سرشناسان مهاجرین و انصار حاضر بودند. این مجلس از صبح تا ظهر طول کشید و هر یک از مهاجر و انصار به ذکر فضائل خود پرداختند و مطالبی از سوابق خود در اسلام را به میان آوردند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در این مجلس حاضر بودند و چیزی نمی‌گفتند. حاضرین از حضرت درخواست کردند تا فضایل خود را بیان کند. حضرت شروع به ذکر مناقب خود نمودند و داستان غدیر را به‌طور بسیار مفصل بیان فرمودند، که شاید اولین بار از لسان مبارک حضرت به این تفصیل آمده باشد.

و اما تفصیل ماجرا چنین است:

آبان از سلیم نقل می‌کند که گفت: در زمان حکومت عثمان، علی علیه السلام را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله با جماعتی دیدم که گفتگو می‌کردند و فقه و علم را مذاکره می‌کردند. مردم رو به علی علیه السلام کردند و گفتند: چرا سخنی نمی‌گویی؟ حضرت فضایل خود را بیان کرد، تا آنجا که فرمود: آیا اقرار می‌کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا فراخواند و ولایت مرا اعلام کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ گفتند: آری به خدا قسم. به دنبال آن امیرالمؤمنین علیه السلام احتجاج خود را این گونه ادامه داد:

الف) دستور غدیر چگونه آمد؟

سپس حضرت فضایل دیگری را ذکر کرد و بار دیگر درباره غدیر فرمود: شما را قسم می‌دهم، آیا می‌دانید که وقتی این آیات نازل شد:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ و اَطیعُوا الرَّسوُلَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ»:[۲۵] «ای کسانی که ایمان آوردید از خدا و رسول و اولی الامرتان اطاعت کنید».

«اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»:[۲۶] «صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانی اند که ایمان آورده و نماز را بپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند».

«اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً»:[۲۷] «گمان می‌کنید رها می‌شوید در حالی که هنوز خداوند نمی‌داند آنان که از شما جهاد کردند و غیر از خدا و رسولش و مؤمنین محل اعتمادی برای خود برنگزیدند».

وقتی این آیات نازل شد مردم گفتند: یا رسول‌الله، آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنین است یا نسبت به همه آنان عمومیت دارد؟ خداوند عزوجل به پیامبرش دستور داد تا والیان امرشان را به آنان بشناساند و ولایت را مانند نماز و زکات و روزه و حجشان برای آنان تفسیر کند؛ لذا مرا در غدیر خم برای مردم منصوب نمود، و سپس خطابه ای ایراد کرد و فرمود: «ای مردم، خداوند مرا به رسالتی فرستاده که سینه ام از آن به تنگ آمده که مبادا مردم مرا تکذیب کنند، ولی خداوند مرا ترسانید که باید این پیام را برسانم و گرنه مرا عذاب خواهد کرد».

سپس دستور داد ندا کنند تا مردم جمع شوند، و بعد خطابه ای ایراد کرد و فرمود: ای مردم، آیا می‌دانید که خداوند عزوجل صاحب اختیار من است و من صاحب اختیار مؤمنین هستم و من از خود آنان به ایشان صاحب اختیارترم؟ گفتند: بلی، یا رسول‌الله. فرمود: برخیز، ای علی. من برخاستم و حضرت فرمود: هر کس من صاحب اختیار او هستم این علی صاحب اختیار اوست. پروردگارا، هر کس او را دوست می‌دارد دوست بدار و هر کس او را دشمن می‌دارد دشمن بدار.

ب) معنای «مولی» در غدیر

در همان غدیر خم سلمان برخاست و عرض کرد: یا رسول‌الله، ولایت و صاحب اختیاری او چگونه است؟ فرمود: ولایت و صاحب اختیاری او همچون ولایت من است. هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارترم علی هم نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر است.

ج) کیفیت نزول آیه اکمال دین

خداوند تعالی هم این آیه را نازل کرد: «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً»:[۲۸] «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم». پیامبر صلی الله علیه وآله سه مرتبه تکبیر گفت و فرمود: اللَّه اکبر، کمال نبوت من و تکمیل دین خدا ولایت علی بعد از من است.

د) سؤال ابوبکر و عمر در غدیر

ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول‌الله، آیا این آیات به خصوص درباره علی است؟! فرمود: آری، درباره او و جانشینانم تا روز قیامت است. گفتند: یا رسول‌الله، آنان را برای ما بیان فرما. فرمود: برادرم و وزیرم و وارثم و وصیّم و جانشینم در امتم و صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من علی، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسین، سپس نُه نفر از فرزندان پسرم حسین، یکی پس از دیگری، که قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آنها از قرآن جدا می‌شوند و نه قرآن از ایشان جدا می‌شود تا بر سر حوض بر من وارد شوند. همه حاضرین در مجلس مناشده گفتند: آری به خدا قسم، همه آنچه گفتی دقیقاً شنیدیم و حاضر بودیم.

هـ) شهادت پنج نفر درباره غدیر

در اینجا زید بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت می‌دهیم که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد داریم که بر منبر ایستاده بود و تو در کنار او بودی و می‌فرمود: ای مردم، خداوند به من دستور داده که معرفی کنم امام شما را و آن که بعد از من در میان شما قائم خواهد بود، و وصی خود و جانشینم را، و آن کسی که خداوند در کتابش اطاعت او را بر مؤمنین واجب کرده و اطاعت او را قرین اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولایت او دستور داده است. من برای معاف شدن در این باره - از ترس اهل نفاق و تکذیبشان - به پروردگارم مراجعه کردم، ولی مرا ترسانید که باید این رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب می‌کند.

ای مردم، خداوند در کتابش شما را به نماز امر کرده و من آن را برایتان بیان نمودم، و به زکات و روزه و حج دستور داده که آن را هم برای شما بیان و تفسیر نمودم، و به ولایت دستور داده و من شما را شاهد می‌گیرم که ولایت مخصوص این شخص است - و حضرت دست مبارک را بر علی بن ابی طالب علیه السلام قرار دادند - و سپس برای دو پسرش بعد از او، و سپس برای اوصیاء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمی‌شوند و قرآن از آنان جدا نمی‌شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

ای مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولیّ و هدایت کننده شما را برایتان بیان کردم و او برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است و او در میان شما به منزله من در میان شماست. دین خود را از او پیروی کنید و در همه امورتان از او اطاعت نمایید، زیرا آنچه خداوند از علم و حکمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسید و از او و جانشینانش بعد از او بیاموزید. به آنان چیزی یاد ندهید و بر آنان پیشی نگیرید و از ایشان عقب نمانید که آنان با حق و حق با آنان است. نه ایشان از حق جدا می‌شوند و نه حق از ایشان جدا می‌شود. زید بن ارقم و بقیه پس از این شهادت نشستند.[۲۹]

و) اعتراض طلحه درباره غدیر

طلحة بن عبیدالله - که زیرک قریش خوانده می‌شد - گفت: چه کنیم با ادعای ابوبکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزی که تو را به اجبار می‌آوردند و در گردنت طنابی بود! به تو گفتند: «بیعت کن»، و تو در مقابل آنان با فضایل و سوابق خود استدلال کردی، و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن ابوبکر ادعا کرد از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیده است که گفته: «خداوند نخواسته است نبوت و خلافت برای ما اهل بیت جمع شود». عمر و ابوعبیده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟! سپس طلحه رو به حضرت کرد و گفت: همه آنچه گفتی و ادعا کردی حق است، و آنچه از سابقه و فضیلت که با آنها استدلال کردی ما هم اقرار می‌کنیم و قبول داریم ولی درباره خلافت، این پنج نفر به آنچه شنیدی شهادت دادند!

ز) افشای صحیفه ملعونه

در اینجا علی علیه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چیزی را که کتمان می‌کرد فاش نمود و مطلبی را روشن کرد که در روز مرگ عمر فرموده بود ولی مردم مقصود آن حضرت را نفهمیده بودند.[۳۰] حضرت رو به طلحه کرد و در حالی که مردم می‌شنیدند فرمود: ای طلحه، به خدا قسم نوشته‌ای که روز قیامت با آن خدا را ملاقات کنم محبوب‌تر از نوشته این پنج نفر نیست که در حجةالوداع در خانه کعبه بر سر وفای به آن هم پیمان شدند که: «اگر خداوند محمد را بکشد یا بمیرد یکدیگر را بر ضد من کمک کنند و پشتیبانی نمایند تا به خلافت نرسم»!

ح. غدیر پاسخ حدیث جعلی ابوبکر

حضرت فرمود: ای طلحه، دلیل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پیامبر صلی الله علیه وآله است که در روز غدیر خم فرمود: «هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارترم علی هم نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر است». من چگونه می‌توانم بر آنان صاحب اختیارتر از خودشان باشم در حالی که آنان امیران و حاکمان بر من باشند؟![۳۱]

ط) سلام به امرة المؤمنین

دلیل بر دروغ و باطل و ناحقشان این است که آنان به دستور پیامبر صلی الله علیه وآله بر من به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کردند. و این مطلب بر آنان (ابوبکر و عمر) و بر تو (ای طلحه) به خصوص و بر این که همراه توست - یعنی زبیر - و بر همه امت و بر این دو نفر - و حضرت به سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره کردند - و بر این خلیفه ظالم شما - یعنی عثمان - حجت است.

ی) اقرار عمر به صحیفه هنگام مرگ

چرا عمر هنگامی که ما شش نفر اصحاب شورا را یکی یکی فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ در اینجا حضرت اشاره به پسر عمر که در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اینجاست - تو را به خدا قسم می‌دهم که بگویی وقتی ما خارج شدیم پدرت به تو چه گفت؟ عبدالله بن عمر گفت: حال که مرا قسم دادی، او گفت: اگر با اصلع[۳۲] بنی هاشم بیعت کنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد کشانید و طبق کتاب پروردگار و سنّت پیامبرشان بپا خواهد داشت! سپس حضرت فرمود: ای پسر عمر، در آنجا تو چه گفتی؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: ای پدر، چه مانعی داری که او را خلیفه قرار دهی؟

حضرت فرمود: عمر چه جوابی به تو داد؟ پسر عمر گفت: مطلبی گفت که آن را کتمان می‌کنم! فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته‌ای به من خبر داده است؟پسر عمر پرسید: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حیاتش به من خبر داد، و سپس در آن شبی که پدرت از دنیا رفت در خواب به من خبر داد، و هر کس پیامبر صلی الله علیه وآله را در خواب ببیند گویا در بیداری دیده است. پسر عمر گفت: چه چیزی به تو خبر داده است؟ فرمود: ای پسر عمر، تو را به خدا قسم می‌دهم که اگر برایت نقل کردم گفتارم را تصدیق کنی؟

پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساکت می‌مانم! حضرت فرمود: وقتی به او گفتی: چه مانعی داری که او را خلیفه قرار دهی؟ گفت: مانع من صحیفه و نوشته‌ای است که در بین خود نوشته‌ایم و معاهده ای که در کعبه در حجةالوداع بر سر آن هم پیمان شده‌ایم! پسر عمر در اینجا ساکت ماند و گفت: تو را به حق پیامبر قسم می‌دهم که دست از سر من برداری! سلیم می‌گوید: پسر عمر را در آن مجلس می‌دیدم که گریه راه گلویش را بسته بود و از چشمانش اشک جاری بود.

ک) لِیَبْلُغَ الشّاهِدُ الْغائِبَ در غدیر

طلحه گفت: این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیدیم؛ ولی برای ما بیان کن که چگونه احدی صلاحیت ندارد مطلبی را از پیامبر صلی الله علیه وآله ابلاغ نماید، در حالی که آن حضرت به ما و به سایر مردم فرمود: «لِیَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْکُمْ الْغائِبَ» یعنی حاضران شما به غایبان اطلاع دهند؟ و در بیابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:

خدا رحمت کند کسی که سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جای دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا کسی که علمی را حمل می‌کند ولی خود نمی‌فهمد، و چه بسا کسی که علمی را برای فهمیده تر از خود حمل می‌کند. سه چیز است که قلب فرد مسلمان در آنها خیانت نمی‌کند: خالص کردن عمل برای خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خیر خواهی برای والیان امر، و همراهی با اجتماع مسلمانان، چرا که دعوت والیان امر همه مسلمانان را در بر می‌گیرد.

و نیز پیامبر صلی الله علیه وآله در بیش از یک مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غایبان برسانند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آنچه پیامبر صلی الله علیه وآله در این باره فرموده در روز غدیر خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پیامبر صلی الله علیه وآله به عموم مردم دستور داده که هر کس از مردم را دیدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد علیهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و این وظیفه ابلاغ را در هیچ مطلب غیر از این موضوع نفرموده است. در واقع پیامبر صلی الله علیه وآله به همه دستور داده که به مردم برسانند حجت و دلیل کسانی را که آنچه پیامبر صلی الله علیه وآله بدان مبعوث شده را از قول او کسی جز ایشان نمی‌رساند.[۳۳] طلحه گفت: مشکل مرا آسان نمودی. نمی‌دانستم پیامبرصلی الله علیه وآله از این مطلب چه قصد کرده است تا اینکه آن را برایم بیان نمودی. ای اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزای خیر دهد.[۳۴]

در تبعید ابوذر به ربذه

سلیم بن قیس می‌گوید: هنگامی که عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرده بود[۳۵] در آنجا نزد ابوذر حاضر شدم. او به امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد خانواده و اموالش وصیت کرد. کسی به ابوذر گفت: کاش به امیرالمؤمنین عثمان وصیت کرده بودی!! ابوذر گفت: من به امیرالمؤمنین حقیقی وصیت کرده‌ام. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و به دستور آن حضرت به عنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام کردیم؛ آن حضرت فرمود: به برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام در امتم و صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنید، چرا که اوست باعث قوام زمین که به خاطر آن آرام گرفته است، و اگر او را از دست دهید زمین و آنچه روی آن است به چشمتان زشت می‌آید.[۳۶][۳۷]

اتمام حجت پیامبر صلی الله علیه و آله بر عثمان[۳۸]

در ماجرایی که امیرالمؤمنین علیه السلام بر طلحه اتمام حجت فرمود، نام عثمان و اینکه حجت بر او تمام شده را آوردند:

ابان از سلیم نقل می‌کند در گفتگویی که امیرالمؤمنین علیه السلام با منافقین و دشمنان در زمان عثمان داشت، از جمله حضرت فرمود: ای طلحه، دلیل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پیامبر صلی الله علیه وآله است که در روز غدیر خم فرمود: «هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارترم علی هم نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر است». من چگونه می‌توانم بر آنان صاحب اختیارتر از خودشان باشم در حالی که آنان امیران و حاکمان بر من باشند؟!

دلیل بر دروغ و باطل و ناحقشان این است که آنان به دستور پیامبر صلی الله علیه وآله بر من به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کردند. و این مطلب بر آنان (ابوبکر و عمر) و بر تو (ای طلحه) به خصوص و بر این که همراه توست - یعنی زبیر - و بر همه امت و بر این دو نفر - و حضرت به سعد بن ابی‏ وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره کردند - و بر این خلیفه ظالم شما - یعنی عثمان - حجت است.[۳۹]

ارتداد عثمان[۴۰]

شناسایی آنان که سه بار کافر شدند و در واقع «اشربوا فی قلوبهم الکفر» بودند، با استناد به آیه قرآن و نشان دادن مراحل کفر آنان احتجاجی از امام صادق علیه السلام درباره غدیر است که نشان می‌دهد در چنین کسانی اثری از ایمان باقی نمانده است. آن حضرت درباره آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لن تقبل توبتهم»[۴۱] فرمود: این آیه درباره اولی و دومی و سومی است. اینان ابتدا به دین پیامبر صلی الله علیه وآله گرویدند، ولی آنگاه که ولایت بر آنان عرضه شد و پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ کافر شدند. سپس به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اقرار کردند ولی آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت کافر شدند و بر بیعت خود ثابت نماندند. سپس کفر خود را بالاتر بردند و از آنان که با علی علیه السلام بیعت کرده بودند برای خود بیعت گرفتند!! اینان کسانی اند که از ایمان برایشان هیچ نمانده است.[۴۲]

بیعت عثمان با امیرالمؤمنین علیه السلام[۴۳]

پس اتمام خطبه غدیر و دستور پیامبر صلی الله علیه وآله برای بیعت همه با امیرالمؤمنین علیه السلام، و بعد از بیعت مقداد و سلمان و ابوذر و حذیفه و ابن مسعود و عمار و بریده اسلمی، از اولین افرادی که باید بیعت می‌کردند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و مغیره و ابوموسی اشعری بودند، که پیامبرصلی الله علیه وآله تأکید خاصی بر بیعت آنان داشت.

امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرایی به این حقیقت اشاره می‌کند: روزی ابوبکر با امیرالمؤمنین علیه السلام در کوچه بنی النجار برخورد کرد و فرصت را غنیمت شمرده گفت: یا علی، به خدا قسم اگر کسی که به او اطمینان داشته باشم شهادت دهد که تو به خلافت از من سزاوارتری، آن را به تو می‌سپارم!! حضرت فرمود: ای ابوبکر، آیا احدی را مطمئن تر از پیامبر صلی الله علیه وآله سراغ داری؟ آن حضرت در چهار مورد برای من از تو و عمر و عثمان و عده‌ای از همراهیانت بیعت گرفت که یکی از آنها روز غدیر در بازگشت از حجةالوداع بود. آن روز همه شما گفتید: شنیدیم و اطاعت خدا و رسول را پذیرفتیم.

پیامبر صلی الله علیه وآله از شما پرسید: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگی گفتند: آری، شاهد باشند. حضرت فرمود: پس بر یکدیگر شاهد باشید و حاضرین شما به غائبین برسانند و آنانکه شنیدند به کسانی که نشنیده‌اند برسانند. و شما گفتید: قبول کردیم یا رسول‌الله! سپس همگی برخاستید و به پیامبر صلی الله علیه وآله و به من بخاطر این کرامت خداوند تبریک گفتید. عمر جلو آمد و بر کتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو ای پسر ابوطالب که صاحب اختیار من و مؤمنین شدی![۴۴]

بیعت با عثمان[۴۵]

اگر چه با وجود نصّ در غدیر نیازی به بیعتِ مردم در غدیر نبود، و مردم مثل سایر موارد منصوص اسلام، باید خلافت را هم می‌پذیرفتند، ولی این بیعت عمومی به عنوان یک حق قانونی و اجتماعی نیز مطرح بود که در مقابل کار عمّال سقیفه قرار می‌گرفت. یعنی وقتی می‌گفتند: در سقیفه ما با بیعت مردم خلافت ابوبکر را درست کردیم، در مقابلشان گفته می‌شد: بیعت غدیر قبل از آن و با حضور جمیعتی بیشتر و با حضور شخص پیامبر صلی الله علیه وآله و به ضمیمه نص الهی بوده است.

اضافه بر اینکه اهل سقیفه در مراحل مختلف کارشان متوسل به انواع مختلف بیعت شدند. بیعت ابوبکر که فلتة بود و با عده قلیلی و بدون مشورت انجام شد و هیچ افضلیتی هم مطرح نبود. بیعت عمر با سفارش ابوبکر و تعیین او بود. بیعت عثمان هم با تعیین شورای فرمایشی عمر بود. ولی بیعت امیرالمؤمنین علیه السلام انتخاب افضل بود، که این افضلیت به نص رسول صلی الله علیه و آله بود، گذشته از آنکه نص انتصابی آن حضرت نیز بود و بیعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت می‌خواست بود تا اگر کسی بیعت دیگری را پذیرفت معلوم باشد که قبلاً بیعت غدیر را گردن نهاده بوده است.

تقارن مرگ عثمان و روز غدیر[۴۶]

از لطایف مقدّرات الهی این است که در روز ۱۸ ذی الحجه عثمان کشته شد و مردم پس از ۲۵ سال غصب خلافت، با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند و خلافت ظاهری آن حضرت بار دیگر مقارن با روز غدیر شد.[۴۷]

حَشرِ عثمان[۴۸]

در غدیر کتاب الهی با حیات مردم عجین گردید، به صورت جزء لا ینفکّی که تا حوض کوثر عضو جدایی ناپذیر زندگی مسلمانان خواهد بود. پیامبر صلی الله علیه وآله هم در خطبه غدیر این مفهوم را به شکل‌های مختلف از جمله حدیث رایات در روز قیامت بیان فرمود. آنچه در اینجا قابل ذکر است اشاره حضرت به حشر عثمان به عنوان‌هامان امت در حدیث رایات است: امت من بر سر حوض کوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد می‌شوند:

اول آنان رایت گوساله امت من است…. سپس رایت فرعون امتم بر سر حوض وارد می‌شوند که اکثر مردم اینانند که توسط او از راه راست منحرف شده‌اند …. سپس رایت‌هامان امتم که امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من می‌آیند. من برمی‌خیزم و دست او را می‌گیرم. آنگاه که دست او را گرفتم روی او سیاه می‌شود و قدم‌هایش به لرزه می‌افتد و امعاء و احشایش منقلب می‌شود، و تابعین او نیز چنان می‌شوند. من می پُرسم: درباره ثِقلین بعد از من چه کردید؟ می‌گویند: ثِقل اکبر را تکذیب کردیم و از دستوراتش سرپیچی نمودیم، و ثقل اصغر را خوار کردیم و او را تنها گذاشتیم. من می‌گویم: شما به راه گروه‌های قبل بروید. آنان نیز تشنه و جگرسوخته و روسیاه بازمی‌گردند در حالی که قطره‌ای از حوض کوثر ننوشیده‌اند. سپس رایت مِخْدَج نزد من می‌آید که امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را می‌گیرم….

روایت حدیث غدیر[۴۹]

ابن عقده در «حدیث الولایة» و منصور رازی در کتاب الغدیر حدیث غدیر را با ذکر سند از عثمان بن عفان روایت کرده‌اند. همچنین او یکی از عشره مبشّره است که ابن مغازلی به طُرق خود آنها را از جمله یکصد تن راویان حدیث غدیر شمرده است.

عدم اعتراض عثمان به غدیریّه حسّان بن ثابت[۵۰]

یکی از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت و جانشینی، شعر حسّان بن ثابت است. قضیه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدیر خم، در مقابل و به اذن پیامبرصلی الله علیه وآله را شماری از بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند.[۵۱] نکته ای که در اینجا قابل ذکر است تقریر خلفای سه‌گانه نسبت به این شعر است. شکی نیست وقتی که حسّان شعرش را در روز غدیر خم خواند خلفای سه‌گانه حاضر بودند. در هیچ جا نقل نشده که یکی از این سه تن به حسّان و شعرش اعتراضی کرده باشد. با اینکه خلیفه دوم از میان این سه خلیفه در موارد متعدد بسیار اعتراض می‌کرد. این نشان می‌دهد که نزد این سه خلیفه، مانند دیگر مسلمانان حاضر در روز غدیر، «مَولی» در حدیث غدیر به معنای «امام» و «هادی» بوده است.

کفر ابوبکر و عمر و عثمان[۵۲]

امام صادق علیه السلام درباره آیه «ان الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفراً لن تقبل توبتهم» فرمود: این آیه درباره ابوبکر و عمر و عثمان است. اینان ابتدا به دین پیامبر صلی الله علیه وآله گرویدند، ولی آنگاه که ولایت بر آنان عرضه شد و پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» کافر شدند. سپس به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اقرار کردند ولی آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفت کافر شدند و بر بیعت خود ثابت نماندند. سپس کفر خود را بالاتر بردند و از آنان که با علی‌علیه السلام بیعت کرده بودند برای خود بیعت گرفتند!! اینان کسانی‌اند که از ایمان برای آنان هیچ نمانده است.[۵۳]

پانویس

  1. اسد الغابه ج ۳ ص۴۸۰
  2. اسد الغابه ج ۳ ص۴۸۲
  3. اسد الغابه ج ۳ ص۴۸۱ و۴۸۲
  4. الإصابة فی تمییز الصحابة ج۲ ص۳۴۹
  5. البدایه والنهایه ج۷ ص۱۴۵
  6. هاجر الهجرتین، الأولی والثانیة جمیعا، ومعه امرأته رقیة بِنْت رَسُول اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وآله. انساب الاشراف بلاذری ج۱ ص۱۹۹
  7. ولم یشهد بدرا لتخلفه علی تمریض زوجته رقیة- کانت علیلة فأمره رَسُول اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآله بالتخلف علیها، هکذا ذکره ابْن إِسْحَاق. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج۳ ص۱۰۳۸
  8. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج۳ ص۱۰۳۸
  9. تاریخ الاسلام ج۳ ص۴۷۰
  10. المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک ج۴ ص۳۳۱
  11. البدء والتاریخ ج۵ ص۱۹۲
  12. اسباب النزول، ص۴۰۷ ذیل آیه 6 حجرات
  13. الاخبار الطوال، ج۱ ص۱۳۹
  14. نهج البلاغة، خطبه شقشقیه
  15. الفتوح لابن اعثم ج۲ ص۳۷۶
  16. الإمامة والسیاسة ابن قتیبة ج۱ ص ۵۱
  17. نهج البلاغة دشتی خطبه ۳۰ ج۱ ص۲۹
  18. تاریخ طبری ج۵ ص۱۱۲
  19. نقش عایشه در تاریخ اسلام ،علامه سید مرتضی عسکری، جلد ۱
  20. نساء / ۱۳۷. تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص ۶۴، ۶۵.
  21. نساء / ۱۳۷.
  22. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.
  23. ژرفای غدیر: ص ۲۰۳. غدیر از زبان مولی: ص ۳۹. اسرار غدیر: ۲۶۳–۲۷۲. چهادره قرن با غدیر: ص ۴۸، ۴۹. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۱۶–۲۳، ۳۰. تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص ۳۴، ۳۵، ۷۵، ۷۶.
  24. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۶۱.
  25. نساء / ۵۹.
  26. مائده / ۵۵.
  27. توبه / ۱۶.
  28. مائده / ۳.
  29. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰–۴۱۲.
  30. در بحار الانوار: ج ۸ قدیم ص ۲۲ و ۲۷ روایت کرده که وقتی عمر مُرد و جنازه او را در کفن پیچیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام نگاهی به جنازه اش کرد و فرمود: «هیچ‌کس را بیشتر دوست ندارم که با صحیفه و نوشته اش خدا را ملاقات کنم مانند این به کفن پیچیده»، که اکثر مردم منظور حضرت از صحیفه را نفهمیدند. در عبارات فوق امیرالمؤمنین علیه السلام منظور از صحیفه را بیان فرموده است.
  31. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶، ۴۱۷.
  32. در اینجا اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام است.
  33. کتاب سلیم بن قیس: حدیث ۱۱.
  34. کتاب سلیم: حدیث ۱۱.
  35. در بحار الانوار: ج ۸ قدیم ص ۳۰۵ روایت کرده که عثمان به ابوذر گفت: «اذیت تو به من و اصحابم زیاد شده است، باید به شام بروی»، و او را از مدینه به شام اخراج کرد. ابوذر در شام به کارهای معاویه اعتراض می‌کرد، و لذا معاویه به عثمان در مورد ابوذر نامه ای نوشت. عثمان در جواب نوشت: «ابوذر را بر چهار پایی سخت و خشن سوار کن و بفرست». معاویه هم ابوذر را همراه کسی فرستاد که شب و روز راه می‌پیمود و او را بر شتر پیری که غیر از جهازی روی آن نبود سوار کرد، تا به مدینه آورد در حالی که گوشت ران‌هایش از رنج و تعب ریخته بود. وقتی ابوذر به مدینه رسید عثمان کسی را فرستاد که هر جا می‌خواهی برو. ابوذر گفت: به مکه؟ عثمان گفت: نه! گفت: پس بیت‌المقدس؟ گفت: نه! گفت: پس به یکی از دو شهر کوفه یا بصره؟ گفت: نه! ولی تو را به «رَبَذه» خواهم فرستاد. عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد و در آنجا بود تا از دنیا رفت.
  36. کنایه از اینکه با فقدان او چنان دگرگونی در زمین ایجاد می‌شود که از صورت اصلی خارج می‌شود. این حدیث می‌تواند در مجموع به معنی «لَوْ لاَ الْحُجَّةُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها» باشد، و منظور از «او» شخص امیرالمؤمنین و جانشینانش علیهم السلام هستند.
  37. کتاب سلیم: حدیث ۲۰.
  38. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص ۲۱.
  39. کتاب سلیم: ح ۱۱.
  40. غدیر در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۴، ۳۳۵.
  41. نساء / ۱۳۷.
  42. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.
  43. چهارده قرن با غدیر: ص ۴۴. اسرار غدیر: ۲۶۳–۲۷۲. واقعه قرآنی غدیر: ص ۱۲۰، ۱۲۱.
  44. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵–۳۷.
  45. اسرار غدیر: ص ۲۲۹.
  46. اسرار غدیر: ص ۲۴۱–۲۴۳. چهارده قرن با غدیر: ص ۲۳۱، ۲۳۲.
  47. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۸. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۹۳.
  48. غدیر در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۶–۱۷۸.
  49. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۵۶.
  50. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۴۷۶، ۴۸۳.
  51. دانشنامه غدیر، ج۱۵، ص۲۱.
  52. اسرار غدیر: ص ۲۷۷. چهارده قرن با غدیر: ص ۷۲.
  53. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.