متن و ترجمه خطبه غدیر

متن كامل و مقابله شده خطبه غدير[۱]

واقعه عظيم غدير، شامل مراحل مقدماتىِ قبل از خطبه و متن خطبه و وقايعى كه همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه به وقوع پيوست، به صورت يك روايت واحد و متسلسل به دست ما نرسيده است. بلكه هر يك از حاضرين در غدير، گوشه ‏اى از مراسم يا قطعه ‏اى از سخنان حضرت را نقل نموده ‏اند. البته قسمت‏ هايى از اين واقعه به طور متواتر به دست ما رسيده است، و خطبه غدير نيز به طور كامل در كتب حديث حفظ شده است.

از نگاهى ديگر: پس از انتشار خبر غدير و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در شهرها، متأسفانه منع از نقل حديث در حكومت سقيفه باعث شد مردم غدير را به فراموشى بسپارند و اهميت آن را ناديده بگيرند.

ولى در همين جو خفقان و در كنار ديگر معصومين‏ عليهم السلام كه يكى پس از ديگرى تأكيد خاصى بر حفظ اين حديث داشتند و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال مى‏ فرمودند [۲] ، مى‏ بينيم كه امام باقرعليه السلام متن كامل خطبه غدير را براى اصحابشان بيان فرموده ‏اند.

ضمناً همانطور كه داستان غدير و خطبه آن با يك سند واحد به دست ما نرسيده، متن آن نيز به صورت قطعه‏ هاى قابل جمع نقل شده است و به علل مختلفى از قبيل شرائط تقيه و امثال آن، و نيز طولانى بودن خطبه و عدم امكان حفظ كامل آن براى همگان، اكثر راويان‹‹غدير›› گوشه‏ هايى  از آن را نقل كرده ‏اند، ولى جمله‹‹مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ››و چند جمله ديگرِ آن را همه راويان به اشاره يا صريحاً نقل كرده ‏اند.

با اين همه، متن خطبه به طور كامل به دست ما رسيده است، چنان كه در قسمت اول اين بخش بيان شد، واين از توجهات صاحب ولايت است كه اين سند بزرگ اسلام را براى ما حفظ كرده است.

با در نظر گرفتن اين مقدمات، متن عربىِ‹‹خطبه غدير››بارها به صورت مستقل به چاپ رسيده است كه همه آنها طبق روايت كتاب‹‹الاحتجاج››بوده است.

دو نمونه معروف آن، كتاب‹‹الخطبة المباركة النبوية فى يوم الغدير››به تنظيم علامه سيد حسن حسينى لواسانى، و كتاب‹‹خطبة النبى الأكرم‏ صلى الله عليه وآله يوم الغدير››به تنظيم مرحوم استاد عمادزاده اصفهانى است.

آنچه ذيلاً آورده مى ‏شود متن كامل و مقابله شده خطبه غدير و سپس ترجمه فارسى آن همراه با مقدمه ‏اى كوتاه است:

در مورد‹‹خطبه غدير››سه جهت مهم، لزوم مقابله نسخه‏ هاى آن را مؤكدتر مى‏ نمايد:

اهميتِ خود خطبه، طولانى بودن متن، سماعى بودن حديث.لذا آخرين اقدام اساسى كه درباره متن‹‹خطبه غدير››انجام گرفته مقابله آن با سه روايت امام باقرعليه السلام و حذيفة بن اليمان و زيد بن ارقم است.

به تعبير ديگر: متن كامل خطبه غدیر پس از مقابله و تطبيق آن در مدارک نُه‏ گانه ‏اش، يعنى كتاب‏ هاى‹‹روضة الواعظين››و‹‹الاحتجاج››و‹‹اليقين›› و ‹‹التحصين››و‹‹العُدَد القويّة››و‹‹الاقبال››و‹‹الصراط المستقيم››و‹‹نهج الايمان››و‹‹نزهة الكرام››تنظيم و تلفيق و تنقيح شده است، و در يازده بخش تقديم خواهد شد و در اول هر بخش عنوانى براى آن ذكر مى‏ شود.براى سهولت در مطالعه و حفظ نمودن خطبه، حركاتِ حروف و اعراب‏ گذارى كلمات نيز انجام گرفته است. مواردى كه از متن خطبه نيست با حروف خاص و بدون حركات آورده شده، كما اينكه موارد مهم متن نيز با حروف سياه ذكر مى‏ گردد. براى صيانت كامل متن خطبه، از آوردن جمله صلى الله عليه وآله و عليه السلام در مواردى كه قطعاً در كلام حضرت نبوده خوددارى مى‏ شود.

در پاورقى ‏ها موارد اختلاف نسخه‏ ها و كيفيت آن آمده است. رمزهاى زير را براى اشاره به شش كتابِ اصلىِ مقابله شده آورده ‏ايم:(‹‹الف››: الاحتجاج.) (‹‹ب››: اليقين.)،(‹‹ج››: التحصين.)،(‹‹د››: روضة الواعظين.)، (‹‹ه››: العُددالقويّة.)،(‹‹و››: نهج ‏الايمان.)

در چند مورد كه اختلاف نسخه از كتاب‹‹الاقبال››و‹‹الصراط المستقيم››و‹‹نزهة الكرام››ذكر شده نام اين كتاب‏ ها آمده و رمزى ندارد.

با توجه به اينكه متن حاضر، حاصل جمع نُه روايت از نُه كتاب است، دقت در پاورقى‏ ها و محتويات نسخه‏ هاى ديگر از آن جهت حائز اهميت است كه هر نسخه مى ‏تواند سهمى در نماياندن واقع ايفا كند.

در پاورقى ‏ها آدرس آيات قرآنى و توضيح كلمات و جملاتِ مشكل آمده است. از آنجا كه متن خطبه عربى است پاورقى‏ ها هم به عربى ذكر شده تا بين دو زبان عربى و فارسى خلط واقع نشود.

در اينجا متن عربى و كامل و مقابله شده خطبه غدير و سپس ترجمه دقيق آن آورده مى ‏شود:

كليه ترجمه‏ هاى خطبه، طبق روايت كتاب ‹‹احتجاج››است، ولى ترجمه حاضر پس از مقابله و تنظيم متن عربى از نُه كتابى كه ذكر شد انجام گرفته است و حاوى اضافات و تغييراتى در عبارات است كه از نظر علم حديث و نيز در جنبه ‏هاى عقيدتى شامل نكات قابل ملاحظه‏ اى است.

اين ترجمه مطابق متن عربى -  كه در بخش ششم مى ‏آوريم -  در يازده بخش تنظيم شده و در اول هر بخش عنوانى دارد.

در روش ترجمه سعى شده مفاهيم والايى كه‹‹خطبه غدير››در برگيرنده آن است به طور روشن بيان شود، و در عين حال از ترجمه تحت اللفظى هم فاصله زيادى نگيرد. البته نظر به اهميت خطبه، فهم دقيق بعضى موارد آن احتياج به تفسير دارد كه در بخش هشتم اين كتاب تا حدى تبيين شده است.

آيات قرآنى موجود در متن خطبه، به صورت عربى و سپس ترجمه آن آمده است.

جمله‹‹صلى الله عليه وآله››و‹‹عليه السلام››در مواردى كه يقيناً در كلام حضرت نبوده ذكر نمى ‏شود.

كلمه‹‹معاشر الناس››و‹‹ألا››كه در خطبه زياد به كار رفته است، چون معادل فارسى جالبى ندارد، اولى را به عنوان‹‹اى مردم››و دومى را به عنوان‹‹بدانيد كه››ترجمه كرديم.

موارد مهم خطبه با حروف سياه آورده شده، و موارد خارج از متن خطبه به صورت مشخص و با حروف مغاير ذكر مى‏ گردد.

موارد اختلاف نسخه‏ ها كه در پاورقى ‏هاى متن عربى آمده، اگر متضمن مطلب مهمى باشد كه از متن استفاده نمى ‏شود، و يا اختلاف عبارت در حدى باشد كه معناى جمله را عوض كند، در اين صورت آن را در پاورقى ترجمه فارسى مى ‏آوريم، ولى اگر در حد اختلاف كلمات باشد و حامل معنايى جديد و مطلبى مهم نباشد از آوردن آن در پاورقى ترجمه خوددارى مى ‏شود.

رمزهاى‹‹الف››و‹‹ب››و... كه در پاورقى‏ هاى متن عربى به كار رفته در اينجا نيز به كار مى‏ رود، و چند مورد كه از دو كتاب‹‹الاقبال››و ‹‹الصراط المستقيم››آورده شده بدون رمز است.

در مواردى كه عبارت احتياج به توضيح يا ذكر قطعه ‏اى از تاريخ دارد در پاورقى ذكر خواهد شد.

اميد است با توجه به ارزش ‏هايى كه مقابله نسخه ‏ها دارد، اهميت آماده ‏سازى متن منقّح خطبه غدير براى خوانندگان محترم روشن شده باشد و با توجه بيشترى به مطالعه آن بپردازند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

حمد و ثناى الهى

الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ [۳] وَ جَلَّ في سُلْطانِهِ وَ عَظُمَ في أرْكانِهِ، وَ أحاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَميداً [۴]لَمْ ‏يَزَلْ، مَحْمُوداً لايَزالُ‌‌‌‍‍‍‌‌‌‍‍‍‍‌‌‌‌‌‌‌‌[وَمَجيداً لايَزُولُ، وَ مُبْدِئاً وَ مُعيداً وَ كُلُّ أمْرٍ إلَيْهِ يَعُودُ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‌] [۵]

حمد و سپاس خدايى را كه در يگانگى خود بلند مرتبه، و در تنهايى و فرد بودن خود نزديك است.[۶] در قدرت و سلطه خود با جلالت و در اركان خود عظيم است. علم او به همه چيز احاطه دارد، در حالى كه در جاى خود است[۷]، و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سيطره دارد.

هميشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستايش خواهد بود. صاحب عظمتى كه از بين رفتنى نيست. ابتدا كننده او و بازگرداننده اوست و هر كارى به سوى او باز می گردد.

بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَ داحِى الْمَدْحُوَّاتِ [۸]وَ جَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السَّمواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلى جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلى جَميعِ مَنْ أنْشَأَهُ[۹] يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ [۱۰] وَ الْعُيُونُ لاتَراهُ.

به وجود آورنده بالا برده شده ‏ها (آسمانها و افلاك)و پهن كننده گسترده‏ ها (زمين)، يگانه حكمران زمين ‏ها و آسمان‏ ها، پاك و منزّه و تسبيح شده[۱۱]، پروردگار ملائكه و روح، تفضّل كننده بر همه آنچه خلق كرده و لطف كننده بر هر آنچه به وجود آورده است. هر چشمى زير نظر اوست[۱۲]، ولى چشمها او را نمى‏ بينند.

كَريمٌ حَليمٌ ذُو أناةٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ [۱۳] بِنِعْمَتِهِ. لايَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلايُبادِرُ إلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا[۱۴]مِنْ عَذابِهِ.

كَرم كننده و بردبار و تحمّل كننده است. رحمت او همه چيز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه آنها منّت گذارده است. در انتقام گرفتن خود عجله نمى ‏كند، و به آنچه از عذابش كه مستحق آنند، مبادرت نمى‏ ورزد.

قَدْ فَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَ لَمْ ‏تَخْفَ عَلَيْهِ الْمَكْنُوناتُ وَ لاَ اشْتَبَهَتْ عَلَيْهِ الْخَفِيّاتُ. لَهُ الْإحاطَةُ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ الْغَلَبَةُ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ الْقُوَّةُ في كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ الْقُدْرَةُ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَ لَيْسَ مِثْلُهُ شَىْ‏ءٌ. وَ هُوَ مُنْشِى‏ءُ الشَّىْ‏ءِ حينَ لا شَىْ‏ء [۱۵] دائِمٌ حَيٌّ [۱۶] وَ قائِمٌ بِالْقِسْطِ، لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.

باطن‏ ها و سريره‏ ها را مى‏ فهمد و ضماير را مى‏ داند و پنهان ‏ها بر او مخفى نمى ‏ماند و مخفى‏ ها بر او مشتبه نمى‏ شود. او راست احاطه بر هر چيزى و غلبه بر همه چيز و قوت در هر چيزى و قدرت بر هر چيزى، و مانند او شيئى نيست. اوست به وجود آورنده شيئ(چيز)هنگامى كه چيزى نبود.[۱۷] دائم و زنده است، و به قسط و عدل قائم است. نيست خدايى جز او كه با عزّت و حكيم است.

جَلَّ عَنْ أنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ. لايَلْحَقُ أحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعايَنَةٍ، وَ لايَجِدُ أحَدٌ كَيْفَ هُوَ مِنْ سِرٍّ وَ عَلانِيَةٍ إلاّ بِما دَلَّ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى نَفْسِهِ.[۱۸]

بالاتر از آن است كه چشم‏ ها او را درک كنند ولى او چشم‏ها را درك مى ‏كند، و او لطف كننده و آگاه است. هيچكس نمى ‏تواند با ديدن به صفت او راه يابد، و هيچكس به چگونگى او از سرّ و آشكار دست نمى ‏يابد مگر به آنچه خود خداوند عز و جل راهنمايى كرده است.

وَ أشْهَدُ أنَّهُ اللَّهُ الَّذي مَلَأَ [۱۹]. الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَ الَّذي يَغْشَى الْأبَدَ نُورُهُ [۲۰]، وَ الَّذي يُنْفِذُ أمْرَهُ بِلا مُشاوَرَةِ مُشيرٍ وَ لا مَعَهُ شَريكٌ في تَقْديرِهِ وَ لايُعاوَنُ في تَدْبيرِهِ. [۲۱]

گواهى مى‏ دهم براى او كه اوست خدايى كه قُدس و پاكى و منزّه بودن او روزگار را پر كرده است. او كه نورش ابديّت را فرا گرفته است. او كه دستورش را بدون مشورتِ مشورت كننده ‏اى اجرا مى‏ كند و در تقديرش شريك ندارد و در تدبيرش كمك نمى ‏شود.[۲۲]

صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ [۲۳] عَلى غَيْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلا مَعُونَةٍ مِنْ أحَدٍ وَ لا تَكَلُّفٍ وَ لاَ احْتِيالٍ. [۲۴] أنْشَأَها [۲۵] فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ. فَهُوَ اللَّهُ الَّذي لا إلهَ إلاّ هُوَ الْمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ [۲۶] ، [۲۷]، الْعَدْلُ الَّذي لا يَجُورُ، وَ الْأكْرَمُ الَّذي تَرْجِعُ إلَيْهِ الْأُمُورُ.

آنچه ايجاد كرده بدون نمونه و مثالى تصوير نموده و آنچه خلق كرده بدون كمك از كسى و بدون زحمت و بدون احتياج به فكر و حيله[۲۸] خلق كرده است. آنها را ايجاد كرد پس به وجود آمدند[۲۹] ، و خلق كرد پس ظاهر شدند. پس اوست خدايى كه جز او خدايى نيست، صنعت او محكم و كار او زيباست. عادلى كه ظلم نمى‏ كند و كَرم كننده ‏اى كه كارها به سوى او باز مى ‏گردد.

وَ أشْهَدُ أنَّهُ اللَّهُ الَّذي تَواضَعَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَ ذَلَّ كُلُّ شَىْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ، وَ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَ خَضَعَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ لِهَيْبَتِهِ. مَلِكُ الْأمْلاكِ[۳۰] وَ مُفَلِّكُ الْأَفْلاكِ وَ مُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ [۳۱]، كُلٌّ يَجْري لِأجَلٍ مُسَمّى. يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ يَطْلُبُهُ حَثيثاً. قاصِمُ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ مُهْلِكُ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ.

شهادت مى‏ دهم اوست خدايى كه همه چيز در مقابل عظمت او تواضع كرده و همه چيز در مقابل عزّت او ذليل شده و همه چيز در برابر قدرت او سر تسليم فرود آورده و همه چيز در برابر هيبت او خاضع شده است.پادشاهِ پادشاهان[۳۲] و گرداننده افلاك و مسخّر كننده آفتاب و ماه، كه همه با زمانِ تعيين شده در حركت هستند. شب را بر روى روز و روز را بر روى شب مى ‏گرداند كه به سرعت در پى آن مى‏ رود.[۳۳] در هم شكننده هر زورگوى با عناد، و هلاك كننده هر شيطان سر پيچ و متمرّد.

لَمْ‏ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَ لا مَعَهُ نِدٌّ [۳۴] أحَدٌ صَمَدٌ لَمْ ‏يَلِدْ وَ لَمْ‏ يُولَدْ وَ لَمْ ‏يَكُنْ لَهُ كُفْواً أحَدٌ. إلهٌ واحِدٌ وَ رَبٌّ ماجِدٌ[۳۵]. يَشاءُ فَيُمْضي، وَ يُريدُ فَيَقْضي، وَ يَعْلَمُ فَيُحْصي، وَ يُميتُ وَ يُحْيي، وَ يُفْقِرُ وَ يُغْني، وَ يُضْحِكُ وَ يُبْكي،[وَ يُدْني وَ يُقْصي] [۳۶] وَ يَمْنَعُ وَ يُعْطي [۳۷] لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ.

براى او ضدّى، و همراه او معارضى نبوده است. يكتا و بى ‏نياز است. زاييده نشده و نمى‏ زايد و براى او هيچ همتايى نيست. خداى يگانه و پروردگار با عظمت. مى‏ خواهد پس به انجام مى‏ رساند، و اراده مى ‏كند پس مقدّر مى‏ نمايد، و مى‏ داند پس به شماره مى‏ آورد. مى‏ ميراند و زنده مى ‏كند، فقير مى‏ كند و غنى مى ‏نمايد، مى‏ خنداند و مى‏ گرياند، نزديك مى‏ كند و دور مى‏ نمايد[۳۸]، منع مى ‏كند و عطا مى‏ نمايد.[۳۹] پادشاهى از آنِ او و حمد و سپاس براى اوست. خير به دست اوست و او بر هر چيزى قادر است.

يُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ، لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفّارُ.[۴۰] مُسْتَجيبُ الدُّعاءِ[۴۱]وَ مُجْزِلُ الْعَطاءِ[۴۲]، مُحْصِى الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ، الَّذي لا يُشْكِلُ عَلَيْهِ شَىْ‏ءٌ [۴۳] ، وَ لايُضْجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخينَ وَ لا يُبْرِمُهُ إلْحاحُ الْمُلِحّينَ. [۴۴] الْعاصِمُ لِلصّالِحينَ، وَ الْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحينَ، وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ وَ رَبُّ الْعالَمينَ.[۴۵] الَّذي اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ مَنْ خَلَقَ أنْ‏يَشْكُرَهُ وَ يَحْمَدَهُ[عَلى كُلِّ حالٍ].[۴۶]

شب را در روز و روز را در شب فرو مى ‏برد.[۴۷] نيست خدايى جز او كه با عزّت و آمرزنده است. اجابت كننده دعا، بسيار عطا كننده، شمارنده نَفَس‏ ها و پروردگار جنّ و بشر، كه هيچ امرى بر او مشكل نمى ‏شود[۴۸]، و فرياد دادخواهان او را منضجر نمى‏ كند، و اصرار اصرار كنندگانش او را خسته نمى‏ كند. نگه‏دارنده صالحين و موفّق كننده رستگاران و صاحب اختيار مؤمنين و پروردگار عالميان. خدايى كه از هر آنچه خلق كرده مستحق است كه او را در هر حالى شكر و سپاس گويند.

أحْمَدُهُ كَثيراً وَ أشْكُرُهُ دائِماً [۴۹]عَلَى السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخاءِ، وَ أوُمِنُ بِهِ وَ بِمَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ. أسْمَعُ لِأَمْرِهِ وَ أُطيعُ وَ أُبادِرُ إلى كُلِّ ما يَرْضاهُ وَ أسْتَسْلِمُ لِما قَضاهُ [۵۰]، رَغْبَةً في طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لِأَنَّهُ اللَّهُ الَّذي لايُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَ لايُخافُ جَوْرُهُ.

  او را سپاس بسيار مى‏ گويم و دائماً شكر مى‏ نمايم، چه در آسايش و چه در گرفتارى، چه در حال شدت و چه در حال آرامش. و به او و ملائكه ‏اش و كتاب‏ هايش و پيامبرانش ايمان مى ‏آورم. دستور او را گوش مى ‏دهم و اطاعت مى ‏نمايم و به آنچه او را راضى مى‏ كند مبادرت مى‏ ورزم و در مقابل مقدرات او تسليم مى‏ شوم [۵۱] به عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او، چرا كه اوست خدايى كه نمى‏ توان از مكر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداريم(يعنى ظلم نمى ‏كند). 

فرمان الهى براى مطلبى مهم

وَ أُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ أُؤَدّي ما أوْحى بِهِ إلَيَّ حَذَراً مِنْ أنْ لا أفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أحَدٌ وَ إنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ [۵۲] -  لا إلهَ إلاّ هُوَ -  لِأنَّهُ قَدْ أعْلَمَني أنّي إنْ لَمْ‏ أُبَلِّغْ ما أنْزَلَ إلَيَّ [في حَقِّ عَلِيٍّ] [۵۳].فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِن [۵۴] لي تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ[مِنَ النّاس] [۵۵] وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ.

اقرار مى‏ كنم براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او، و شهادت مى‏ دهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مى‏ نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچكس نتواند آن را دفع كند، هر چند كه حيله عظيمى به كار بندد و دوستى او خالص باشد -  نيست خدايى جز او -  زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است.

فَأوْحى إلَيَّ:‹‹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ‏في عَلِيٍّ يَعْني فِى الْخِلافَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ -  وَإنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ››.[۵۶]

خداوند به من چنين وحى كرده است:‹‹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -  فى علىٍّ يعنى فى الخلافة لعلىّ بن ابى‏ طالب -  وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ››[۵۷]،‹‹اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده -  درباره على، يعنى خلافت على بن ابى ‏طالب -  و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند››.

مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ في تَبْليغِ ما أنْزَلَ اللَّهُ تَعالى إلَيَّ [۵۸] ، وَأنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: إنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ إلَيَّ [۵۹]. مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي -  وَ هُوَ السَّلامُ [۶۰]أنْ أقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أبْيَضَ وَ أسْوَدَ [۶۱]: أنَّ عَلِيَّ بْنَ أبي طالِبٍ أخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي [عَلى أُمَّتي] [۶۲]وَ الْإمامُ مِنْ بَعْدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى إلاّ أنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدي وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ قَدْ أنْزَلَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيَّ بِذلِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ [هِيَ] [۶۳].‹‹إنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ›› [۶۴] ، وَ عَلِيُّ بْنُ أبي‏ طالِبٍ الَّذي أقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِعٌ يُريدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ في كُلِّ حالٍ.[۶۵]

اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام[۶۶]، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى ‏كنم:

جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم -  كه او سلام است[۶۷] -  مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه‹‹على بن ابى‏ طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است››، و خداوند در اين مورد آيه ‏اى از كتابش بر من نازل كرده است:‹‹اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ›› [۶۸]،‹‹صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مى ‏دارند و در حال ركوع زكات مى ‏دهند››، و على بن ابى ‏طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عز و جل را قصد مى‏ كند.[۶۹]

وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أنْ يَسْتَعْفِيَ لِيَ[السَّلامَ] [۷۰] عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ إلَيْكُمْ -  أيُّهَا النّاسُ ‏لِعِلْمي بِقِلَّةِالْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ إدْغالِ اللاَّئِمينَ [۷۱] وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإسْلامِ [۷۲]، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ في كِتابِهِ بِأنَّهُمْ يَقُولُونَ بِألْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في قُلُوبِهِمْ، وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ [۷۳]وَ كَثْرَةِ أذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ[۷۴] حَتّى سَمَّوْني اُذُناً وَ زَعَمُوا أنّي كَذلِكَ [۷۵] لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إيّايَ وَ إقْبالي عَلَيْهِ [وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنّي] [۷۶] حَتّى أنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ في ذلِكَ [۷۷] وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ -  [عَلَى الَّذينَ يَزْعَمُونَ أنَّهُ أُذُنٌ] [۷۸] -  خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسوُلَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ››.[۷۹]

اى مردم، من از جبرئيل درخواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله ‏هاى مسخره كنندگانِ اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف كرده است كه با زبانشان مى‏ گويند آنچه در قلب‏ هايشان نيست و اين كار را سهل مى ‏شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.

و همچنين [۸۰] به خاطر اينكه منافقين بارها مرا اذيت كرده ‏اند تا آنجا كه مرا‹‹اُذُن››(گوش دهنده بر هر حرفى)ناميدند، و گمان كردند كه من چنين هستم به خاطر ملازمت بسيار او(على)با من و توجه من به او و تمايل او و قبولش از من، تا آنكه خداوند عز و جل در اين باره چنين نازل كرد:

‹‹وَمِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُن -  على الذين يزعمون أنّه اُذن -  خَيْر لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ ...››[۸۱] :‹‹واز آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مى‏ كنند و مى‏ گويند او‹‹اُذُن››(گوش دهنده بر هر حرفى)است بگو گوش است -  بر ضد كسانى كه گمان مى‏ كنند او‹‹اُذُن››است -  و براى شما خير است به خدا ايمان مى‏ آورد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مى‏ نمايد››.

وَ لَوْ شِئْتُ أنْ أُسَمِّيَ الْقائِلينَ بِذلِكَ بِأَسْمائِهِمْ لَسَمَّيْتُ وَ أنْ أوُمِئَ إلَيْهِمْ بِأعْيانِهِمْ لَأوْمَأْتُ وَ أنْ أدُلَّ عَلَيْهِمْ لَدَلَلْتُ[۸۲]، وَ لكِنّي وَ اللَّهِ في أُمُورِهِمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ.[۸۳]

و اگر من بخواهم گويندگان اين نسبت (اُذُن)را نام ببرم مى‏ توانم، و اگر بخواهم به شخص آنها اشاره كنم مى‏ نمايم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرّفى كنم مى ‏توانم، ولى به خدا قسم من در كار آنان با بزرگوارى رفتار كرده ‏ام.[۸۴]

وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّي إلاّ أنْ أُبَلِّغَ ما أنْزَلَ اللَّهُ إلَيَّ [في حَقِّ عَلِيٍّ] [۸۵] ،‹‹يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -  في حَقِّ عَلِيٍّ -  وَ إنْ لَمْ ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ[۸۶]

بعد از همه اينها، خداوند از من راضى نمى‏ شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.‹‹يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -  فى حق علىٍّ -  وإنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ››[۸۷]،‹‹اى پيامبر برسان آنچه -  در حق على -  از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند››.

اعلان رسمى ولايت و امامت دوازده امام

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ [ذلِكَ فيهِ وَ افْهَمُوهُ وَ اعْلَمُوا] [۸۸] أنَّ اللَّهَ قَدْنَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ إماماً فَرَضَ [۸۹] طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِإحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادي وَ الْحاضِرِ، وَ عَلَى الْعَجَمِيِّ [۹۰] وَ الْعَرَبِىِّ، وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوكِ [۹۱] وَ الصَّغيرِ وَ الْكَبيرِ، وَ عَلَى الْأبْيَضِ وَ الْأسْوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ[۹۲] ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ [۹۳]، نافِذٌ أمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحُومٌ مَنْ‏تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أطاعَ  لَهُ.[۹۴]

اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجم و عرب، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچك، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتا پرستى[۹۵] حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهى است.[۹۶] خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أقُومُهُ [۹۷] في هذَا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعُوا وَ أطيعُوا وَ انْقادُوا لِأمْرِ[اللَّهِ] [۹۸]رَبِّكُمْ، فَإنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَ إلهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دُونِهِ رَسُولُهُ وَ نَبِيُّهُ الْمُخاطِبُ لَكُمْ [۹۹] ، ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ وَ إمامُكُمْ بِأمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ، ثُمَّ الْإمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إلى يَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ.[۱۰۰]

اى مردم، اين آخرين بارى است كه در چنين اجتماعى بپا مى‏ ايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مقابل امر خداوند، پروردگارتان سر تسليم فرود آوريد، چرا كه خداوند عز و جل صاحب اختيار شما و معبود شماست، و بعد از خداوند رسولش و پيامبرش كه شما را مخاطب قرار داده[۱۰۱] ، و بعد از من على صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد.

لا حَلالَ إلاّ ما أحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ [۱۰۲]، وَ لا حَرامَ إلاّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ[عَلَيْكُمْ ][۱۰۳] وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَّفَنِىَ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ أنَا أفْضَيْتُ بِما عَلَّمَني رَبّي مِنْ كِتابِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ إلَيْهِ.[۱۰۴]

حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان(امامان)حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان(امامان)بر شما حرام كرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده‏ ام.

مَعاشِرَ النّاسِ،[فَضِّلُوهُ] [۱۰۵]، ما مِنْ عِلْمٍ إلاّ وَ قَدْ أحْصاهُ اللَّهُ فِيَّ، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ  أحْصَيْتُهُ في إمامِ الْمُتَّقينَ، وَ ما مِنْ عِلْمٍ إلاّ وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً [۱۰۶] ، وَ هُوَ الْإمامُ الْمُبينُ[الَّذي ذَكَرَهُ اللَّهُ في سُورَةِ يس:‹‹وَ كُلَّ شَىٍْ أحْصَيْناهُ في إمامٍ مُبينٍ››] .[۱۰۷]

اى مردم، على را (بر ديگران)فضيلت دهيد. هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است و هر علمى را كه آموخته ‏ام در امام المتقين جمع نموده ‏ام[۱۰۸]، و هيچ علمى نيست مگر آنكه آن را به على آموخته ‏ام. اوست‹‹امام مبين››كه خداوند در سوره ياسين ذكر كرده است:‹‹وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ اَحْصَيْناهُ فى إمامٍ مُبينٍ››[۱۰۹]:‹‹و هر چيزى را در امام مبين جمع كرديم››.

مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لاتَنْفِرُوا مِنْهُ [۱۱۰]، وَ لاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَ الَّذي يَهْدي إلَى الْحَقِّ وَ يَعْمَلُ بِهِ، وَ يُزْهِقُ الْباطِلَ وَ يَنْهى عَنْهُ، وَ لاتَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ  لائِمٍ. أوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ[لَمْ‏ يَسْبِقْهُ إلَى الْايمانِ بي أحَدٌ] [۱۱۱] ، وَ الَّذي فَدى رَسُولَ  اللَّهِ بِنَفْسِهِ، وَ الَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا أحَدَ يَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ. [أوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ مَعي. أمَرْتُهُ عَنِ اللَّهِ أنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ]. [۱۱۲]

اى مردم، از او(على)به سوى ديگرى گمراه نشويد، و از او روى بر مگردانيد و از ولايت او سرباز نزنيد. اوست كه به حق هدايت نموده و به آن عمل مى‏ كند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى‏ نمايد، و در راه خدا سرزنش ملامت كننده ‏اى او را مانع نمى‏ شود.

او (على)اول كسى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و هيچكس در ايمانِ به من بر او سبقت نگرفت. اوست كه با جان خود در راه رسول خدا فداكارى كرد. اوست كه با پيامبر خدا بود در حالى كه هيچكس از مردان همراه او خدا را عبادت نمى‏ كرد. اولين مردم در نماز گزاردن، و اول كسى است كه با من خدا را عبادت كرد. از طرف خداوند به او امر كردم تا در خوابگاه من بخوابد، او هم در حالى كه جانش را فداى من كرده بود در جاى من خوابيد.

مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللَّهُ، وَ اقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللَّهُ.

اى مردم، او را فضيلت دهيد كه خدا او را فضيلت داده است، واو را قبول كنيد كه خداوند او را منصوب نموده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ إمامٌ مِنَ اللَّهِ[۱۱۳]، وَ لَنْ ‏يَتُوبَ اللَّهُ عَلى أحَدٍ أنْكَرَ وِلايَتَهُ وَ لَنْ‏ يَغْفِرَ لَهُ [۱۱۴]، حَتْماً عَلَى اللَّهِ أنْ يَفْعَلَ ذلِكَ بِمَنْ خالَفَ أمْرَهُ وَ أنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أبَدَ الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ.[۱۱۵] فَاحْذَرُوا أنْ تُخالِفُوهُ [۱۱۶] فَتَصْلُوا ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ. [۱۱۷]

اى مردم، او از طرف خداوند امام است[۱۱۸]، و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبه ‏اش را نمى ‏پذيرد و او را نمى‏ بخشد. حتمى است بر خداوند كه با كسى كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابى شديد تا ابديت و تا آخر روزگار معذب نمايد. پس بپرهيزيد از اينكه با او مخالفت كنيد.[۱۱۹] و گرفتار آتشى شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگ‏ها هستند و براى كافران آماده شده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، بي -  وَاللَّهِ -  بَشَّرَ الْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ أنَا -  [وَاللَّهِ][۱۲۰]خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ [۱۲۱] وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ أهْلِ السَّمواتِ وَ الْأَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ في ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ [۱۲۲] كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الْأوُلى وَ مَنْ شَكَّ في شَىْ‏ءٍ مِنْ قَوْلي هذا فَقَدْ شَكَّ في كُلِّ ما أُنْزِلَ إلَيَّ، وَ مَنْ شَكَّ في واحِدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ. [۱۲۳]

اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده ‏اند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمان‏ها و زمين هستم. هر كس در اين مطالب شک كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آنچه بر من نازل شده شک كرده است، و هر كس در يكى از امامان شک كند در همه آنان شک كرده است، و شک كننده درباره ما در آتش است. [۱۲۴]

مَعاشِرَ النّاسِ، حَبانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَيَّ وَ إحْساناً مِنْهُ إلَيَّ وَ لا إلهَ إلاَّ هُوَ، ألا لَهُ الْحَمْدُ مِنّي أبَدَ الْآبِدينَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرينَ وَ عَلى كُلِّ حالٍ.

اى مردم، خداوند اين فضيلت را بر من ارزانى داشته كه منتى از او بر من و احسانى از جانب او به سوى من است. خدايى جز او نيست. حمد و سپاس از من بر او تا ابديت و تا آخر روزگار و در هر حال.

مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوا عَلِيّاً فَإنَّهُ أفْضَلُ النّاسِ بَعْدي مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى ما أنْزَلَ اللَّهُ الرِّزْقَ وَ بَقِيَ الْخَلْقُ. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ قَوْلي هذا وَ لَمْ‏يُوافِقْهُ. ألا إنَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَني عَنِ اللَّهِ تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ:‹‹مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ ‏يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي››[۱۲۵]وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ -  أنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها -  إنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.[۱۲۶]

اى مردم، على را فضيلت دهيد.[۱۲۷]كه او افضل مردم بعد از من از هر مرد و زن است تا مادامى كه خداوند رزق و روزى را نازل مى‏ كند و خلق باقى هستند. ملعون است ملعون است، مورد غضب است مورد غضب است كسى كه اين گفتار مرا رد كند و با آن موافق نباشد. بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است[۱۲۸]و مى‏ گويد: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد.» هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد كه با على مخالفت كنيد و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذي ذَكَرَ في كِتابِهِ الْعَزيزِ، فَقالَ تَعالى[مُخْبِراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ] [۱۲۹] ‹‹أنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ››.[۱۳۰]

اى مردم، او (على) «جنب اللَّه»[۱۳۱] است كه خداوند در كتاب عزيزش ذكر كرده و درباره كسى كه با او مخالفت كند فرموده است:«اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللَّهِ»[۱۳۲]:«اى حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفريط و كوتاهى كردم.»

مَعاشِرَ النّاسِ، تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَ انْظُرُوا إلى مُحْكَماتِهِ وَ لاتَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ، فَوَاللَّهِ لَنْ‏ يُبَيِّنَ لَكُمْ زَواجِرَهُ [۱۳۳] وَ لَنْ‏ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إلاَّ الَّذي أنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ إلَيَّ وَ شائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ [رافِعُهُ بِيَدي] [۱۳۴] وَ مُعْلِمُكُمْ: أنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِيٌّ بْنُ أبي‏طالِبٍ أخي وَ وَصِيّي، وَ مُوالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أنْزَلَها عَلَيَّ.[۱۳۵]

اى مردم، قرآن را تدبر نماييد و آيات آن را بفهميد و در محكمات آن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد. به خدا قسم، باطن[۱۳۶] آن را براى شما بيان نمى‏ كند[۱۳۷]و تفسيرش را برايتان روشن نمى‏ كند مگر اين شخصى كه من دست او را مى‏ گيرم و او را به سوى خود بالا مى ‏برم و بازوى او را مى‏ گيرم و با دو دستم او را بلند مى‏ كنم و به شما مى‏ فهمانم كه: «هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار او است»، و او على بن ابیطالب برادر و جانشين من است، و ولايتِ او از جانب خداوندِ عز و جل است كه بر من نازل كرده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي [مِنْ صُلْبِهِ][۱۳۸] هُمُ الثِّقْلُ الْأصْغَرُ، وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ [۱۳۹] وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ‏ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ. ألا إنَّهُمْ أُمَناءُ اللَّهِ في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أرْضِهِ.[۱۴۰]

اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است.[۱۴۱] هر يك از اين دو از ديگرى خبر مى‏دهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين‏ هاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.[۱۴۲]

ألا وَ قَدْ أدَّيْتُ، ألا وَ قَدْ بَلَّغْتُ، ألا وَ قَدْ أسْمَعْتُ، ألا وَ قَدْ أوْضَحْتُ [۱۴۳] ، ألا وَ إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ وَ أنَا قُلْتُ[۱۴۴] عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، ألا إنَّهُ لا ‹‹أميرَالْمُؤْمِنينَ››غَيْرَ أخي هذا [۱۴۵] ، ألا لاتَحِلُّ إمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لِأحَدٍ غَيْرِهِ

بدانيد كه من ادا نمودم، بدانيد كه من ابلاغ كردم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من روشن نمودم[۱۴۶]، بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز و جل مى‏ گويم. بدانيد كه اميرالمؤمنينى جز اين برادرم نيست.[۱۴۷]بدانيد كه اميرالمؤمنين بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نيست.

معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر فراز دستان پيامبرصلى الله عليه وآله

ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إلى عَضُدِ عَلِيّ ‏عليه السلام فَرَفَعَهُ، وَ كانَ أميرُالْمُؤْمِنينَ ‏عليه السلام مُنْذُ أوَّلِ ما صَعَدَ رَسوُلُ ‏اللَّهِ‏ صلى الله عليه وآله مِنْبَرَهُ عَلى دَرَجَةٍ دوُنَ مَقامِهِ مُتَيامِناً عَنْ وَجْهِ رَسوُلِ‏ اللَّهِ ‏صلى الله عليه وآله كَأنَّهُما في مَقامٍ واحِدٍ. فَرَفَعَهُ رَسوُلُ ‏اللَّهِ ‏صلى الله عليه وآله بِيَدِهِ وَ بَسَطَهُما إلَى السَّماءِ وَ شالَ عَلِيّاً عليه السلام حَتّى صارَتْ رِجْلُهُ مَعَ رُكْبَةِ رَسوُلِ‏ اللَّهِ ‏صلى الله عليه وآله [۱۴۸]، ثُمَّ قالَ: [أيُّهَا النّاسُ، مَنْ أوْلى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟ قالوُا: أللَّهُ وَ رَسوُلُهُ. فَقالَ:

ألا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ]. [۱۴۹]

سپس پيامبرصلى الله عليه وآله دستش را بر بازوى على ‏عليه السلام زد و او را بلند كرد. اين در حالى بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر آمده بود يك پله پايين ‏تر از حضرت ايستاده بود و نسبت به صورت حضرت به طرف راست مايل بود كه گويى هر دو در يك مكان ايستاده‏ اند.سپس پيامبرصلى الله عليه وآله با دستش او را بلند كرد و هر دو دست را به سوى آسمان باز نمود و على ‏عليه السلام را از جا بلند كرد تا حدى كه پاى او موازى زانوى پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد.[۱۵۰] سپس فرمود: اى مردم، چه كسى بر شما از خودتان صاحب اختيارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود:

«ألا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»: بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.

مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِيٌّ أخي وَ وَصِيّي وَ واعي عِلْمي[۱۵۱] ، وَ خَليفَتي في أُمَّتي عَلى مَنْ آمَنَ بي وَ عَلى تَفْسيرِ كِتابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدّاعي إلَيْهِ وَ الْعامِلُ بِما يَرْضاهُ وَ الْمُحارِبُ لِأعْدائِهِ وَ الْمُوالي عَلى طاعَتِهِ [۱۵۲] وَ النّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ.

اى مردم، اين على است برادر من و وصى من و جامع علم من[۱۵۳] و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آورده‏ اند، و جانشين من در تفسير كتاب خداوند عز و جل و دعوت به آن، و عمل كننده به آنچه او را راضى مى‏ كند، و جنگ كننده با دشمنان خدا و دوستى كننده بر اطاعت او[۱۵۴]و نهى كننده از معصيت او.

إنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ ‏اللَّهِ وَ أميرُالْمُؤْمِنينَ وَ اْلإمامُ الْهادي مِنَ اللَّهِ، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَ الْقاسِطينَ وَ الْمارِقينَ بِأمْرِ  اللَّهِ.

اوست خليفه رسول خدا، و اوست اميرالمؤمنين و امام هدايت كننده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناكثين و قاسطين و مارقين[۱۵۵]به امر خداوند.

يَقُولُ اللَّهُ:‹‹ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ››.[۱۵۶] بِأَمْرِكَ يا رَبِّ أقُولُ [۱۵۷]: أللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ [وَ اْنصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ][۱۵۸]وَ الْعَنْ مَنْ أنْكَرَهُ وَ اغْضِبْ عَلى مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.[۱۵۹]

خداوند مى‏ فرمايد:«ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ»[۱۶۰]«سخن در پيشگاه من تغيير نمى‏ پذيرد»،پروردگارا، به امر تو مى‏ گويم[۱۶۱] :«خداوندا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس على را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند و خوار كن هر كس على را خوار كند، و لعنت نما هر كس على را انكار كند و غضب نما بر هر كس كه حق على را انكار نمايد.»

أللَّهُمَّ إنَّكَ أنْزَلْتَ الْآيَةَ في عَلِيٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ إيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ [۱۶۲]:‹‹الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الإسْلامَ ديناً››[۱۶۳]، [وَ قُلْتَ:‹‹إنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلإسْلامُ[۱۶۴]››[۱۶۵]، وَ قُلْتَ:‹‹وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ ديناً فَلَنْ‏ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ››.[۱۶۶]أللَّهُمَّ إنّي أُشْهِدُكَ أنّي قَدْ بَلَّغْتُ.[۱۶۷]

پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردى:

«الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لكُمُ الْإسْلامَ ديناً»[۱۶۸]: «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»، و فرمودى:«اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلاِسْلامُ»:«دين نزد خداوند اسلام است»، و فرمودى: «و مَنَ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإسْلامِ ديناً فَلَنْ  يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»[۱۶۹]»و هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود«پروردگارا، تو را شاهد مى‏ گيرم كه من ابلاغ نمودم.[۱۷۰]

  تأكيد بر توجه امت به مسئله امامت

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّما أكْمَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِإمامَتِهِ.[۱۷۱] فَمَنْ لَمْ ‏يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدي[۱۷۲] مِنْ صُلْبِهِ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأوُلئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أعْمالُهُمْ [فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ] [۱۷۳]وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ،‹‹لايُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ.[۱۷۴]

اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته[۱۷۵] و در آتش دائمى خواهند بود. عذاب از آنان تخفيف نمى‏ يابد و به آنها مهلت داده نمى ‏شود.

مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِيٌّ، أنْصَرُكُمْ لي وَ أحَقُّكُمْ بي[۱۷۶] وَ أقْرَبُكُمْ إلَيَّ وَ أعَزُّكُمْ عَلَيَّ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أنَا عَنْهُ راضِيانِ. وَ ما نَزَلَتْ آيَةُ رِضىً [فِى الْقُرْآنِ][۱۷۷] إلاّ فيهِ، وَلا خاطَبَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا إلاّ بَدَأ بِهِ، وَ لا نَزَلَتْ آيَةُ مَدْحٍ فِى الْقُرآنِ إلاّ فيهِ، وَ لا شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ في‹‹هَلْ أتى عَلَى الْاِنْسانِ››إلاّ لَهُ[۱۷۸] ، وَ لا أنْزَلَها في سِواهُ وَ لا مَدَحَ بِها غَيْرَهُ.

اى مردم، اين على است كه يارى كننده ‏ترين شما نسبت به من و سزاوارترين شما به من و نزديك‏ترين شما به من و عزيزترين شما نزد من است. خداوند عز و جل و من از او راضى هستيم. هيچ آيه رضايتى در قرآن نازل نشده است مگر درباره او، و هيچ گاه خداوند مؤمنين را مورد خطاب قرار نداده مگر آنكه ابتدا او مخاطب بوده است، و هيچ آيه مدحى در قرآن نيست مگر درباره او، و خداوند در سوره «هَلْ اَتى عَلَى الْإنْسانِ ...»شهادت به بهشت نداده مگر براى او[۱۷۹] و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است.

مَعاشِرَ النّاسِ، هُوَ ناصِرُ دينِ اللَّهِ وَ الْمُجادِلُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ[۱۸۰]، وَ هُوَ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الْهادِى الْمَهْدِيُّ. نَبِيُّكُمْ خَيْرُ نَبِيٍّ وَ وَصِيُّكُمْ خَيْرُ وَصِيٍّ [وَ بَنُوُهُ خَيْرُ الْأَوْصِياءِ].[۱۸۱]

اى مردم، او يارى دهنده دين خدا و دفاع كننده از رسول خداست[۱۸۲] و اوست با تقواى پاكيزه هدايت كننده هدايت شده. پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيتان بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند.

مَعاشِرَ النّاسِ، ذُرِّيَّةُ كُلُّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِ [أميرِالْمُؤْمِنينَ] [۱۸۳] عَلِيٍّ.

اى مردم، نسل هر پيامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب اميرالمؤمنين على است.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ إبْليسَ أخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أعْمالُكُمْ وَ تَزِلَّ أقْدامُكُمْ، فَإنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إلَى الْأَرْضِ بِخَطيئَةٍ واحِدَةٍ[۱۸۴] ، وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أنْتُمْ أنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أعْداءُ اللَّهِ.[۱۸۵]

اى مردم، شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد. مبادا به على حسد كنيد كه اعمالتان نابود شود و قدم‏هايتان بلغزد. آدم به خاطر يك خطا به زمين فرستاده شد در حالى كه انتخاب شده خداوند عز و جل بود، پس شما چگونه خواهيد بود در حالى كه شماييد[۱۸۶]و در بين شما دشمنان خدا هستند.[۱۸۷]

ألا وَ إنَّهُ لا يُبْغِضُ عَلِيّاً إلاّ شَقِيٌّ، وَ لا يُوالي عَلِيّاً[۱۸۸] إلاّ تَقِيٌّ، وَ لا يُؤمِنُ بِهِ إلاّ مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ في عَلِيٍّ -  وَاللَّهِ -  نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ:‹‹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، إنَّ الْإنْسانَ لَفي خُسْرٍ››[إلاّ عَلِيٌّ الَّذي آمَنَ وَ رَضِيَ بِالْحَقِّ وَ الصَّبْرِ].[۱۸۹]

بدانيد كه با على دشمنى نمى‏ كند مگر شقى و با على دوستى نمى‏ كند مگر با تقوى، و به او ايمان نمى‏ آورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم درباره على نازل شده است سوره «والعصر»:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ، اِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ»[۱۹۰]:«قسم به عصر، انسان در زيان است مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.

مَعاشِرَ النّاسِ، قَد اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسالَتي وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إلاّ الْبَلاغُ الْمُبينُ.[۱۹۱]

اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست.

مَعاشِرَ النّاسِ،‹‹اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لاتَمُوتُنَّ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ››.[۱۹۲]

اى مردم از خدا بترسيد آن طور كه بايد ترسيد و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.

اشاره به كارشكنى ‏هاى منافقين

مَعاشِرَ النّاسِ،‹‹آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أدْبارِها أوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا أصْحابَ السَّبْتِ››.[۱۹۳][بِاللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآيَةِ إلاّ قَوْماً مِنْ أصْحابي أعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَ أنْسابِهِمْ، وَ قَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِى‏ءٍ عَلى ما يَجِدُ لِعَلِيٍّ في قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ]. [۱۹۴]

اى مردم،«ايمان آوريد به خدا و رسولش و به نورى كه همراه او نازل شده است، قبل از آنكه هلاك كنيم وجوهى را و آن صورت‏ها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم.»[۱۹۵] به خدا قسم، از اين آيه قصد نشده مگر قومى از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مى‏ شناسم ولى مأمورم از آنان پرده پوشى كنم. پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به على مى‏ يابد.

مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوكٌ فِيَّ ثُمَّ في عَلِيِّ بْنِ أبي‏طالِبٍ [۱۹۶]، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إلَى الْقائِمِ الْمَهْدِيِّ الَّذي يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا[۱۹۷]، لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ  وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَى الْمُقَصِّرينَ[۱۹۸] وَ الْمُعانِدينَ وَ الْمُخالِفينَ وَ الْخائِنينَ وَ الْآثِمينَ وَ الظّالِمينَ وَ الْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ.

اى مردم، نور از جانب خداوند عز و جل در من نهاده شده [۱۹۹]و سپس در على بن ابیطالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد مى‏ گيرد[۲۰۰] چرا كه خداوند عز و جل ما را بر كوتاهى كنندگان و بر معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان از همه عالميان حجت قرار داده است.[۲۰۱]

مَعاشِرَ النّاسِ، أُنْذِرُكُمْ أنّي رَسُولُ اللَّهِ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِيَ الرُّسُلُ، أفَإنْ مِتُّ أوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أعْقابِكُمْ؟ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ‏ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشّاكِرينَ[الصّابِرينَ].[۲۰۲] ألا وَ إنَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ.

اى مردم، شما را مى ‏ترسانم و انذار مى‏ نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده ‏اند. آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقب گرد مى‏ نماييد؟ هر كس به عقب برگردد به خدا ضررى نمى‏ رساند، و خداوند به زودى شاكرين و صابرين را پاداش مى‏ دهد. بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين اند.

مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَمُنُّوا عَلَيَّ بِإسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٍ، إنَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ.[۲۰۳]

اى مردم، با اسلامتان بر من منت مگذاريد، بلكه بر خدا هم منت نگذاريد، كه اعمالتان را نابود مى‏ نمايد و بر شما غضب مى‏ كند و شما را به شعله‏ اى از آتش و مس(گداخته) مبتلا مى‏ كند، پروردگار شما در كمين است.[۲۰۴]

مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أئِمَّةٌ يَدْعُونَ إلَى النّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرُونَ.مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللَّهَ وَ أنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.

اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود كه به آتش دعوت مى‏ كنند و روز قيامت كمك نمى‏ شوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بيزار هستيم.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُمْ وَ أنْصارَهُمْ وَ أتْباعَهُمْ وَ أشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ.[۲۰۵]ألا إنَّهُمْ أصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!![۲۰۶]قالَ: فَذَهَبَ عَلَى النّاسِ -  إلاَّ شِرْذِمَةٌ مِنْهُمْ -  أمْرَ الصَّحيفَةِ.[۲۰۷]

اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پايين‏ترين درجه آتش‏ اند و چه بد است جاى متكبران. بدانيد كه آنان«اصحاب صحيفه»[۲۰۸] هستند، پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند.

راوى مى‏ گويد: وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله نام «اصحاب صحيفه»را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد و فقط عده كمى مقصود حضرت را فهميدند.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنّي أدَعُها إمامَةً وَ وِراثَةً [في عَقِبي إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ][۲۰۹]، وَ قَدْبَلَّغْتُ ما أُمِرْتُ بِتَبْليغِهِ [۲۱۰] حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ وَ عَلى كُلِّ أحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أوْ لَمْ‏ يَشْهَدْ، وُلِدَ أوْ لَمْ ‏يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.

اى مردم، من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثتِ آن در نسل خودم تا روز قيامت به وديعه مى‏ سپارم، و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند و به دنيا آمده‏ اند يا نيامده‏ اند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.

وَ سَيَجْعَلُونَ الإمامَةَ بَعْدي مُلْكاً وَ اغْتِصاباً،[ألا لَعَنَ اللَّهُ الْغاصِبينَ الْمُغْتَصِبينَ] [۲۱۱]، وَ عِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ أيُّهَا الثَّقَلانِ[مَنْ يَفْرُغُ][۲۱۲][ وَ يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.[۲۱۳]

و به زودى امامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور[۲۱۴] مى‏ گيرند. خداوند غاصبين و تعدى كنندگان را لعنت كند. و در آن هنگام است -  اى جن و انس[۲۱۵]-  كه مى ريزد براى شما آنكه بايد بريزد و مى‏ فرستد بر شما شعله‏ اى از آتش و مس(گداخته) و نمى ‏توانيد آن را از خود دفع كنيد.[۲۱۶]

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ‏ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ.[۲۱۷]

اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى ‏كند.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ إلاّ وَ اللَّهُ مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ مُمَلِّكُهَا الْإمامَ الْمَهْدِيَّ وَ اللَّهُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.[۲۱۸]

اى مردم، هيچ سرزمينِ آبادى[۲۱۹]نيست مگر آنكه در اثر تكذيبِ (اهل آن آيات الهى را)خداوند قبل از روز قيامت آنها را هلاک خواهد كرد و آن را تحت حكومت امام مهدى خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملى مى ‏نمايد.[۲۲۰]

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أكْثَرُ الْأَوَّلينَ، وَ اللَّهُ لَقَدْ أهْلَكَ الْأَوَّلينَ[۲۲۱] ، وَ هُوَ مُهْلِكُ الآخِرينَ. قالَ اللَّهُ تَعالى:‹‹لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ، كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ››.[۲۲۲]

اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان هلاک شدند، و خداوند آنها را هلاک نمود.[۲۲۳] و اوست كه آيندگان را هلاک خواهد كرد. خداى تعالى مى‏ فرمايد:«ألَمْ‏ نُهْلِكِ الْأَوَّلينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ اْلآخَرينَ، كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ»[۲۲۴]: «آيا ما پيشينيان را هلاک نكرديم؟ آيا در پى آنان ديگران را نفرستاديم؟ ما با مجرمان چنين مى‏ كنيم. واى بر مكذبين در آن روز.»

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللَّهَ قَدْ أمَرَني وَ نَهاني، وَ قَدْ أمَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ [بِأَمْرِهِ].[۲۲۵] فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ لَدَيْهِ[۲۲۶]، فَاسْمَعُوا لِأَمْرِهِ تَسْلِمُوا وَ أطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرْشُدُوا، [وَ صيرُوا إلى مُرادِهِ][۲۲۷]وَ لاتَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.

اى مردم، خداوند مرا امر و نهى نموده است، و من هم به امر الهى على را امر و نهى نموده‏ام، و علم امر و نهى نزد اوست.[۲۲۸]پس امر او را گوش دهيد تا سلامت بمانيد، و او را اطاعت كنيد تا هدايت شويد و نهى او را قبول كنيد تا در راه درست باشيد، و به سوى مقصد و مراد او برويد و راه‏هاى بيگانه، شما را از راه او منحرف نكند.

پيروان اهل بيت‏ عليهم ‏السَّلام و دشمنان ايشان

مَعاشِرَ النّاسِ، أنَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقيمُ الَّذي أمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ[۲۲۹] ، ثُمَّ عَلِيٌّ مِنْ بَعْدي، ثُمَّ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ أئِمَّةُ [الْهُدى][۲۳۰]، يَهْدُونَ إلَى الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ.[۲۳۱]

اى مردم، من راه مستقيم خداوند هستم كه شما را به تابعيت آن امر نموده[۲۳۲] و سپس على بعد از من، و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايت‏ اند، به حق هدايت مى‏ كنند و به يارى حق به عدالت رفتار مى‏ كنند.

‹‹[بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ][۲۳۳]الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ ،الرَّحْمنِ الرَّحيمِ،مالِكِ يَوْمِ الدّينِ ، اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ ، صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضّالّينَ››[۲۳۴]، فِيَّ نَزَلَتْ وَ فيهِمْ [وَاللَّهِ][۲۳۵]نَزَلَتْ، وَ لَهُمْ عَمَّتْ وَ إيّاهُمْ خَصَّتْ[۲۳۶]، أوُلئِكَ أوْلِياءُ اللَّهِ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ [۲۳۷]، ألا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.[۲۳۸]

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ...«تا آخر سوره حمد را خواندند و سپس فرمودند: اين سوره درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره ايشان (امامان) نازل شده است. به طور عموم شامل آنان است و به طور خاص درباره آنان است.[۲۳۹] ايشان دوستان خدايند كه ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏ شوند، بدانيد كه حزب خداوند غالب هستند.

ألا إنَّ أعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ إخْوانُ الشَّياطينِ[۲۴۰] يُوحي بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً.

بدانيد كه دشمنان ايشان سفهاى گمراه و برادران شياطين‏ اند كه اباطيل را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند.[۲۴۱]

ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ في كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ:‹‹لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ أوْ أبْنائَهُمْ أوْ إخْوانَهُمْ أوْ عَشيرَتَهُمْ، أوُلئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْايمانَ  وَ أيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أوُلئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ألا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ››. [۲۴۲]

بدانيد كه دوستان ايشان (اهل بيت )كسانى ‏اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است:«لاتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبْنائَهُمْ اَوْ إخْوانَهُمْ اَوْ عَشيرَتَهُمْ، اوُلئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ اْلايمانَ ...»[۲۴۳]:«نمى‏ يابى قومى را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، و در عين حال با كسانى كه با خدا و رسولش ضديت دارند روى دوستى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آنان‏ اند كه ايمان در قلوبشان نوشته شده است و خداوند آنان را با روحى از خود تأييد فرموده و ايشان را به بهشتى وارد مى‏ كند كه از پايين آن نهرها جارى است و در آن دائمى خواهند بود. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى هستند. آنان حزب خداوند هستند. بدانيد كه حزب خدا رستگارند.»

ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقالَ:‹‹الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ‏ يَلْبَسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أوُلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ››.[۲۴۴]

بدانيد كه دوستان ايشان (اهل بيت) كسانى ‏اند كه خداوند عز و جل آنان را توصيف كرده و فرموده است:«الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ ‏يَلْبَسُوا ايمانَهُمْ بِظُلْمٍ اوُلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[۲۴۵]:«كسانى كه ايمان آورده ‏اند و ايمانشان را با ظلم نپوشانده ‏اند، آنان‏ اند كه برايشان امان است و آنان هدايت يافتگان‏ند.

[ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ ‏يَرْتابُوا].[۲۴۶]

بدانيد كه دوستان ايشان كسانى‏ اند كه ايمان آورده ‏اند و به شک نيفتاده ‏اند.

ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنينَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ يَقُولُونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ.[۲۴۷]

بدانيد كه دوستان ايشان كسانى ‏اند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏ شوند، و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مى ‏آيند و مى‏ گويند:«سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل بهشت شويد».

ألا إنَّ أوْلِيائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ.[۲۴۸]

بدانيد كه دوستان ايشان كسانى هستند كه بهشت براى آنان است و در آن بدون حساب روزى داده مى ‏شوند.[۲۴۹]

ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ يَصْلَوْنَ سَعيراً.[۲۵۰] ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِيَ تَفُورُ وَ يَرَوْنَ لَها زَفيراً.[۲۵۱]

بدانيد كه دشمنان ايشان (اهل بيت) كسانى ‏اند كه به شعله ‏هاى آتش وارد مى‏ شوند، بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى‏ اند كه از جهنم در حالى كه مى‏ جوشد، صداى وحشتناكى مى‏ شنوند و شعله كشيدن آن را مى ‏بينند.

ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ فيهِمْ: ‹‹كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى اِذَا ادّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْريهُمْ لِاوُليهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ››.[۲۵۲]

بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى‏ اند كه خداوند درباره آنان فرموده است:«كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها ...»[۲۵۳]:«هر گروهى كه داخل (جهنم )مى‏ شوند همتاى خود را لعنت مى‏ كنند، تا آنكه همه آنان در آنجا به يكديگر بپيوندند آخرين آنان با اشاره به اولين آنان مى‏ گويند: پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند؛ پس عذاب دو چندان از آتش به آنان نازل كن. خدا مى‏ فرمايد: براى هر دو گروه عذاب مضاعف است ولى شما نمى ‏دانيد»

ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:‹‹كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها ألَمْ‏ يَاْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيٍ، إنْ أنْتُمْ إلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ، وَ قالوُا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما كُنّا في أصْحابِ السَّعيرِ ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعيرِ››.[۲۵۴]

بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى ‏اند كه خداوند عزوجل مى‏ فرمايد:«كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ ‏يَأْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ...»[۲۵۵]:«هرگاه گروهى(از ايشان) را در جهنم مى ‏اندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مى ‏پرسند: آيا ترساننده‏ اى براى شما نيامد؟ مى ‏گويند: بلى، براى ما نذير و ترساننده آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هيچ چيز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد. و مى‏ گويند: اگر مى‏ شنيديم يا فكر مى‏ كرديم در اصحاب آتش نبوديم. به گناه خود اعتراف كردند، پس دور باشند[۲۵۶]اصحاب آتش».

ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أجْرٌ كَبيرٌ.[۲۵۷]

بدانيد كه دوستان ايشان (اهل بيت )كسانى هستند كه در پنهانى از پروردگارشان مى‏ ترسند [۲۵۸] و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است.

مَعاشِرَ النّاسِ، شَتّانَ ما بَيْنَ السَّعيرِ وَ الْأَجْرِ الْكَبيرِ.[۲۵۹]

اى مردم، چقدر فاصله است بين شعله‏ هاى آتش و بين اجر بزرگ![۲۶۰]

[مَعاشِرَ النّاسِ][۲۶۱] ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا[ كُلُّ] [۲۶۲] مَنْ مَدَحَهُ اللَّهُ وَ أحَبَّهُ.

اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما آن كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد.

مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَ إنّي [أنَا] [۲۶۳] النَّذيرُ وَ عَلِيٌّ الْبَشيرُ.[مَعاشِرَ النّاسِ] [۲۶۴]، ألا وَ إنّي مُنْذِرٌ وَ عَلِيٌّ هادٍ.[۲۶۵]

اى مردم، بدانيد كه من نذير و ترساننده ‏ام و على بشارت دهنده است.[۲۶۶]اى مردم، بدانيد كه من مُنذر و بر حذر دارنده ‏ام و على هدايت كننده است.

مَعاشِرَ النّاسِ،[ألا] [۲۶۷] وَ إنّي نَبِيٌّ وَ عَلِيٌّ وَصِيّي.[۲۶۸]

اى مردم، من پيامبرم و على جانشين من است.

[معاشِرَ النّاسِ، ألا وَ إنّي رَسُولٌ وَ عَلِيٌّ الْإمامُ وَ الْوَصِيُّ مِنْ بَعْدي، وَ الْأئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. ألا وَ إنّي والِدُهُمْ وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ] .[۲۶۹]

اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود مى‏ آيند.

حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه

ألا إنَّ خاتَمَ الأئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ.[۲۷۰] ألا إنَّهُ الظّاهِرُ عَلَى الدّينِ.[۲۷۱] ألا إنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ. ألا إنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها. ألا إنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أهْلِ الشِّرْكِ وَ هاديها.[۲۷۲]

بدانيد كه آخرينِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، اوست فاتح قلعه‏ ها و منهدم كننده آنها، اوست غالب بر هر قبيله‏ اى از اهل شرک و هدايت كننده آنان.[۲۷۳]

ألا إنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لِأوْلِياءِ اللَّهِ. ألا إنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ اللَّهِ.

بدانيد كه اوست گيرنده انتقام هر خونى از اولياء خدا. اوست يارى دهنده دين خدا.

ألا إنَّهُ الْغَرَّافُ مِنْ بَحْرٍ عَميقٍ. ألا إنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذي فَضْلٍ بِفَضْلِه[۲۷۴] وَ كُلَّ ذي  جَهْلٍ بِجَهْلِهِ. ألا إنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتارُهُ. ألا إنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحيطُ بِكُلِّ فَهْمٍ.

بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايى عميق.[۲۷۵] اوست كه هر صاحب فضيلتى را به قدر فضلش و هر صاحب جهالتى را به قدر جهلش نشانه مى ‏دهد.[۲۷۶] اوست انتخاب شده و اختيار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.

ألا إنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُشَيِّدُ لِأمْرِ آياتِهِ.[۲۷۷] ألا إنَّهُ الرَّشيدُ السَّديدُ. ألا إنَّهُ الْمُفَوَّضُ إلَيْهِ.

بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آيات الهى.[۲۷۸] اوست هدايت يافته محكم بنيان. اوست كه كارها به او سپرده شده است.

ألا إنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرُونِ بَيْنَ يَدَيْهِ.[۲۷۹] ألا إنَّهُ الْباقي حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعْدَهُ[۲۸۰] وَ لا حَقَّ إلاّ مَعَهُ وَ لا نُورَ إلاّ عِنْدَهُ.

اوست كه پيشينيان به او بشارت داده‏ اند.[۲۸۱]اوست كه به عنوان حجت باقى مى‏ ماند و بعد از او حجتى نيست. هيچ حقى نيست مگر همراه او، و هيچ نورى نيست مگر نزد او.

ألا إنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنْصُورَ عَلَيْهِ. ألا وَ إنَّهُ وَلِيُّ اللَّهِ في أرْضِهِ، وَ حَكَمُهُ في خَلْقِهِ، وَ أمينُهُ في سِرِّهِ وَ عَلانِيَتِهِ.

بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمک نمى ‏شود. اوست ولىِّ خدا در زمين و حكم كننده او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش.

مطرح كردن بيعت

مَعاشِرَ النّاسِ، إنّي قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ أفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِيٌّ يُفْهِمُكُمْ بَعْدي.

اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى‏ فهماند.

ألا وَ إنّي عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتي أدْعُوكُمْ إلى مُصافَقَتي عَلى بَيْعَتِهِ وَ الْإقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدي.[۲۸۲]

بدانيد كه من بعد از پايان خطابه‏ ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى‏ خوانم.

ألا وَ إنّي قَدْ بايَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِيٌّ قَدْ بايَعَني، وَ أنَا آخِذُكُمْ [۲۸۳] بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.‹‹إنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَإنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أوْفى‹‹بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أجْراً عَظيماً»[۲۸۴]

بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ‏ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى ‏گيرم.[۲۸۵]

«اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ، فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً»[۲۸۶]:

«كسانى كه با تو بيعت مى‏ كنند در واقع با خدا بيعت مى ‏كنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد.»

حلال و حرام، واجبات و محرمات

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ،‹‹فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلا  جُناحَ عَلَيْهِ أنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ››.[۲۸۷]

اى مردم، حج و عمره از شعائر الهى هستند، (خداوند مى‏ فرمايد:)[۲۸۸]«فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ...»[۲۸۹]:

«پس هر كس به خانه خدا به عنوان حج يا عمره بيايد براى او اشكالى نيست كه بر صفا و مروه بسيار طواف كند، و هر كس كار خيرى را بدون چشم داشتى انجام دهد خداوند سپاسگزار داناست».

مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَيْتَ، فَما وَرَدَهُ أهْلُ بَيْتٍ إلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِرُوا، وَ لاتَخَلَّفُوا عَنْهُ إلاّ بُتِرُوا وَ افْتَقَرُوا.[۲۹۰]

اى مردم، به حج خانه خدا برويد. هيچ خاندانى به خانه خدا وارد نمى‏ شوند مگر آنكه مستغنى مى‏ گردند و شاد مى ‏شوند، و هيچ خاندانى آن را ترک نمى ‏كنند مگر آنكه منقطع مى‏ شوند و فقير مى ‏گردند.[۲۹۱]

مَعاشِرَ النّاسِ، ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إلاّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إلى وَقْتِهِ ذلِكَ، فَإذَا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.[۲۹۲]

اى مردم، هيچ مؤمنى در موقف(عرفات، مشعر، منى)وقوف[۲۹۳] نمى‏ كند مگر آنكه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مى آمرزد، و هر گاه كه حجش پايان يافت اعمالش را از سر مى‏ گيرد.

مَعاشِرَ النّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ لايُضيعُ أجْرَ الْمُحْسِنينَ.

اى مردم، حاجيان كمک مى‏ شوند و آنچه خرج مى ‏كنند به آنان برمى‏ گردد، و خداوند جزاى محسنين را ضايع نمى‏ نمايد.

مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ وَ التَّفَقُّهِ[۲۹۴]، وَ لا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشاهِدِ إلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إقْلاعٍ.[۲۹۵]

اى مردم، با دين كامل و با تَفَقُّه و فهم به حج خانه خدا برويد و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست كشيدن از گناه بر نگرديد.

مَعاشِرَ النّاسِ، أقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَما أمَرَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ[۲۹۶] ، فَإنْ طالَ عَلَيْكُمُ الْأمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أوْ نَسيتُمْ فَعَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ وَ مُبَيِّنٌ لَكُمْ، الَّذي نَصَبَهُ اللَّهُ عزَّ وَ جَلَّ لَكُمْ بَعْدي أمينَ خَلْقِهِ. إنَّهُ مِنّي وَ أنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ يَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتي يُخْبِرُونَكُمْ بِما تَسْأَلُونَ عَنْهُ[۲۹۷] وَ يُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.

اى مردم، نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد همانطور كه خداوند عز و جل به شما فرمان داده است [۲۹۸]و اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد، على صاحب اختيار شماست و براى شما بيان مى ‏كند، همو كه خداوند عز و جل بعد از من به عنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اويم.[۲۹۹]او و آنان كه از نسل من ‏هستند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مى‏ دهند و آنچه را نمى‏ دانيد براى شما بيان مى ‏كنند.

ألا إنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ أكْثَرُ مِنْ أنْ أُحْصِيَهُما وَ أُعَرِّفَهُما[۳۰۰] فَآمُرُ بِالْحَلالِ وَ أنْهي عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ في عَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الْأَوْصِياءِ [۳۰۱] مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنّي وَ مِنْهُ إمامَةً فيهِمْ قائِمَةً، خاتِمُهَا الْمَهْدِيُّ إلى يَوْمٍ يَلْقَى اللَّهَ الَّذي يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.[۳۰۲]

بدانيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه آنها را بشمارم و معرفى كنم و بتوانم در يك مجلس به همه حلال‏ها دستور دهم و از همه حرام‏ها نهى كنم. پس مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آورده ‏ام كه آنان از نسل من و اويند،(و آن موضوع) امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.

مَعاشِرَ النّاسِ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَ كُلُّ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإنّي لَمْ‏ أرْجِعْ عَنْ ذلِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. [۳۰۳] ألا فَاذْكُرُوا[۳۰۴]ذلِكَ وَ احْفَظُوهُ وَ تَواصَوْا بِهِ، وَ لاتُبَدِّلُوهُ وَ لاتُغَيِّرُوهُ.

اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها برنگشته‏ ام و تغيير نداده ‏ام. اين مطلب را داشته باشيد[۳۰۵]و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.

ألا وَ إنّي أُجَدِّدُ الْقَوْلَ: ألا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.

من سخن خود را تكرار مى ‏كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.

ألا وَ إنَّ رَأْسَ الْأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أنْ تَنْتَهُوا إلى قَوْلي وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ‏ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّي وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ [۳۰۶]، فَإنَّهُ أمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنّي.[۳۰۷] وَ لا أمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْيَ عَنْ مُنْكَرٍ إلاّ مَعَ إمامٍ مَعْصُومٍ.[۳۰۸]

بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد[۳۰۹] ،چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است.[۳۱۰] و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى‏ شود مگر با امام معصوم.[۳۱۱]

مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ أنَّ الْأئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ أنَّهُمْ مِنّي وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ في كِتابِهِ:‹‹وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِهِ››[۳۱۲]، وَ قُلْتُ: ‹‹لَنْ‏ تَضِلُّوا ما إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما››.[۳۱۳]

اى مردم، قرآن به شما مى‏ شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه آنان از نسل من و از نسل اويند. آنجا كه خداوند در كتابش مى‏ فرمايد:«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»[۳۱۴]:«آن(امامت)را به عنوان كلمه باقى در نسل او قرار داد»، و من نيز به شما گفتم:«اگر به آن دو(قرآن و اهل بيت) تمسک كنيد هرگز گمراه نمى ‏شويد».[۳۱۵]

مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوى، التَّقْوى[۳۱۶]، وَ احْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:‹‹إنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ››.[۳۱۷]

اى مردم، تقوا را، تقوا را. از قيامت بر حذر باشيد همانگونه كه خداى عز و جل فرموده:«إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ»[۳۱۸] «زلزله قيامت شيئ عظيمى است».

اذْكُرُوا الْمَماتَ [وَ الْمَعادَ] [۳۱۹]وَ الْحِسابَ وَ الْمَوازينَ وَ الْمُحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّ الْعالَمينَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثيبَ عَلَيْها. [۳۲۰] وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِى الْجِنانِ[۳۲۱] نَصيبٌ.

مرگ و معاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پيشگاه رب العالمين و ثواب و عقاب را به ياد آوريد. هر كس حسنه با خود بياورد طبق آن ثواب داده مى‏ شود[۳۲۲] و هر كس گناه بياورد در بهشت او را نصيبى نخواهد بود.

بيعت گرفتن رسمى

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّكُمْ أكْثَرُ مِنْ أنْ تُصافِقُوني بِكَفٍّ واحِدٍ في وَقْتٍ واحِدٍ، وَ قَدْ أمَرَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أنْ آخُذَ مِنْ ألْسِنَتِكُمُ الْإقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ[۳۲۳] ، وَ لِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأئِمَّةِ مِنّي وَ مِنْهُ، عَلى ما أعْلَمْتُكُمْ أنَّ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِهِ.

اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يک دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين×[۳۲۴] و امامانى كه بعد از او مى ‏آيند و از نسل من و اويند، چنان كه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.

فَقوُلوُا بِأَجْمَعِكُمْ:‹‹إنّا سامِعوُنَ مُطيعوُنَ راضوُنَ مُنْقادوُنَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّكَ في أمْرِ إمامِنا عَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأئِمَّةِ.[۳۲۵] نُبايِعُكَ عَلى ذلِكَ بِقُلُوبِنا وَ أنْفُسِنا وَ ألْسِنَتِنا وَ أيْدينا.[۳۲۶] عَلى ذلِكَ نَحْيى وَ عَلَيْهِ نَمُوتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَ لانُغَيِّرُ وَ لانُبَدِّلُ، وَ لانَشُكُّ [وَ لانَجْحَدُ][۳۲۷]وَ لانَرْتابُ، وَ لانَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لانَنْقُضُ الْميثاقَ.[۳۲۸]

پس همگى چنين بگوييد:«ما شنيديم و اطاعت مى ‏كنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مى‏ آوريم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى درباره امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى‏ آيند. بر اين مطلب با قلب‏ها و جان و زبان و دستانمان با تو بيعت مى‏ كنيم. بر اين عقيده زنده ‏ايم و با آن مى‏ ميريم و(روز قيامت) با آن محشور مى‏ شويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمى‏ كنيم و شك نمى‏ كنيم و انكار نمى‏ نماييم و ترديد به دل راه نمى ‏دهيم و از اين قول برنمى‏ گرديم و پيمان را نمى ‏شكنيم.

وَعَظْتَنا بِوَعْظِ اللَّهِ في عَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الْأئِمَّةِ الَّذينَ ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ بَعْدَهُما.

تو ما را به موعظه الهى نصيحت نمودى درباره على اميرالمؤمنين و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنان كه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

فَالْعَهْدُ وَ الْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنّا، مِنْ قُلوُبِنا وَ أنْفُسِنا وَ ألْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ أيْدينا. مَنْ أدْرَكَها بِيَدِهِ وَ إلاّ فَقَدْ أقَرَّ بِلِسانِهِ، وَ لانَبْتَغي بِذلِكَ بَدَلاً وَ لايَرَى اللَّهُ مِنْ أنْفُسِنا حِوَلاً.

پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب‏ها و جان و زبان و ضماير و دست‏هايمان. هر كس توانست با دست بيعت مى‏ نمايد و گرنه با زبانش اقرار مى‏ كند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند(در اين باره) از نفس ‏هايمان دگرگونى نبيند.

نَحْنُ نُؤَدّي ذلِكَ عَنْكَ الدّاني وَ الْقاصي مِنْ أوْلادِنا وَ أهالينا، وَ نُشْهِدُ اللَّهَ بِذلِكَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً وَ أنْتَ عَلَيْنا بِهِ شَهيدٌ››.[۳۲۹]

ما اين مطالب را از قول تو به نزديک و دور از فرزندانمان و فاميلمان مى‏ رسانيم، و خدا را بر آن شاهد مى‏ گيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مى‏ كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى».[۳۳۰]

مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟ فَإنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ كُلِّ نَفْسٍ[۳۳۱]، ‹‹فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإنَّما يَضِلُّ عَلَيْها››[۳۳۲]، وَ مَنْ بايَعَ فَإنَّما يُبايِعُ اللَّهَ،‹‹يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أيْديهِمْ››.[۳۳۳]

اى مردم، چه مى‏ گوييد؟ خداوند هر صدايى را و پنهانى ‏هاى هر كسى را مى‏ داند. پس هر كس هدايت يافت به نفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت مى‏ كند. دست خداوند بر روى دست بيعت كنندگان است.

مَعاشِرَ النّاسِ، فَبايِعُوا اللَّهَ وَ بايِعُوني وَ بايِعُوا عَلِيّاً [۳۳۴] أميرَالْمُؤْمِنينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأئِمَّةَ[مِنْهُمْ فِى الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ] [۳۳۵] كَلِمَةً باقِيَةً. يُهْلِكُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَفى[۳۳۶]، ‹‹وَمَنْ نَكَثَ فَإنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أوْفى بِما عاهَدَ عَ لَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أجْراً عَظيماً››.[۳۳۷]

اى مردم، با خدا بيعت كنيد و با من بيعت نماييد و با على اميرالمؤمنين و حسن و حسين و امامان از ايشان در دنيا و آخرت، به عنوان امامتى كه در نسل ايشان باقى است بيعت كنيد. خداوند غدركنندگان (بيعت شكنان) را هلاك و وفاداران را مورد رحمت قرار مى‏ دهد. و هر كس بيعت را بشكند به ضرر خويش شكسته است، و هركس به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند خداوند به او اجر عظيمى عنايت مى‏ فرمايد.

مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا الَّذي قُلْتُ لَكُمْ وَ سَلِّمُوا عَلى عَلِيٍّ بِإمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ[۳۳۸] ، وَ قوُلوُا:‹‹سَمِعْنا وَ أطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إلَيْكَ الْمَصيرُ››[۳۳۹]، وَ قوُلوُا:‹‹الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ››.[۳۴۰]

اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد:(تكرار كنيد)، و به على به عنوان«اميرالمؤمنين»سلام كنيد[۳۴۱] و بگوييد:«شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا مغفرت تو را مى‏ خواهيم و بازگشت به سوى توست». و بگوييد:«حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نمى‏ كرد ما هدايت نمى‏ شديم فرستادگان پروردگارمان به حق آمده ‏اند».

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ فَضائِلَ عَلِيِّ بْنِ أبي‏طالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ -  وَ قَدْ أنْزَلَها فِى الْقُرْآنِ -  أكْثَرُ مِنْ أنْ أُحْصِيَها في مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أنْبَأَكُمْ بِها وَ عَرَفَها[۳۴۲] فَصَدِّقُوهُ.[۳۴۳]

اى مردم، فضايل على بن ابیطالب نزد خداوند -  كه آن را در قرآن نازل كرده -  بيش از آن است كه همه را در يک مجلس بشمارم، پس هر كس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصديق كنيد.[۳۴۴]

مَعاشِرَ النّاسِ، مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأئِمَّةَ الَّذينَ ذَكَرْتُهُمْ[۳۴۵] فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً.

اى مردم، هر كس خدا و رسولش و على و امامانى را كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگارى بزرگ دست يافته است.

مَعاشِرَ النّاسِ، السّابِقُونَ إلى مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ[۳۴۶] عَلَيْهِ بِإمْرَةِالْمُؤْمِنينَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ[۳۴۷] في جَنّاتِ النَّعيمِ.

اى مردم، كسانى كه براى بيعت با او و قبول ولايتش و سلام به او به عنوان «اميرالمؤمنين»سبقت بگيرند آنان رستگارانند و در باغ‏ هاى نعمت خواهند بود.مَعاشِرَ النّاسِ، قوُلوُا ما يَرْضَى اللَّهُ بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإنْ تَكْفُروُا أنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً.[۳۴۸]

اى مردم، سخنى بگوييد كه به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه كسانى كه در زمين هستند كافر شوند به خدا ضررى نمى ‏رسانند.

أللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ[بِما أدَّيْتُ وَ أمَرْتَ] [۳۴۹] وَ اغْضِبْ عَلَى[الْجاحِدينَ] [۲۱۹] الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ.

خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم، مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.

پانويس

  1. اسرار غدير: ص ۱۲۷ْ،۱۰۵. چهارده قرن با غدير: ۱۳۶،۱۲۵.
  2. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۷۶  - ۴۷۲.
  3. ‹‹ب››و‹‹د››: علا بتوحيده و دنا بتفريده.‹‹ج››: في توحيده..
  4. ‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹ه››: مجيداً.
  5. الزيادة من‹‹ج››و‹‹د››و‹‹ه››.
  6. كلمات اول خطبه حامل مطالب دقيقى از توحيد است كه احتياج به تفسير دارد. جمله مذكور را شايد بتوان چنين توضيح داد: حمد خدايى را كه در عين يگانگى داراى عالى‏ترين مرتبه است و در عين تنهايى و با حفظ مرتبه بلند به بندگانش نزديك است. در‹‹ب››و‹‹د››عبارت چنين است: حمد خدايى را كه با يگانگى خود بلند مرتبه و با فرد بودن و تنهايى خود نزديك شده است.
  7. منظور از اين جمله يكى از دو جهت مى‏تواند باشد:     اول: علم خداوند به همه چيز احاطه دارد در حالى كه آن چيزها در جاى خود هستند و خداوند احتياج به معاينه و ملاحظه آنها ندارد.     دوم: علم خداوند به همه چيز احاطه دارد در حالى كه خداوند در مكان خود است. البته براى خداوند مكان تصور ندارد، پس منظور اين است كه خداوند چنان احاطه بر موجودات دارد كه براى علمش احتياج به رفت و آمد و كسب علم ندارد.
  8. المسموكات أي المرفوعات و هي السموات، و المدحوّات أي المبسوطات و هي الأرضغ.
  9. ‹‹ج››و‹‹د››و‹‹ه››و‹‹و››:متطوّل على كلّ من ذرأه.
  10. ‹‹ج››و‹‹د››و‹‹ه››و‹‹و››:كلّ نفس.
  11. كلمه ‹‹قُدُّوس››به معنى پاك و منزّه از هر عيب و نقص، و كلمه »سُبُّوح« به معنى كسى كه مخلوقات او را تسبيح مى‏كنند، و تسبيح به معنى تنزيه و تمجيد خداوند است.
  12. ‹‹ج››و‹‹د››و‹‹ه››: هر نَفْسى زير نظر اوست.
  13. ‹‹د››: على جميع خلقه.
  14. ‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››:يستحقّون.
  15. ‹‹ج››و‹‹د››: و هو منشى‏ء حيّ حين لا حيّ.‹‹و›› : و هو منشى‏ء كل شيى‏ء و حي حين لا حي.
  16. ‹‹ب››: دائم غني.
  17.   ‹‹ج››و‹‹د›› : اوست به وجود آورنده زنده هنگامى كه زنده‏ اى نبود.
  18. ‹‹و››: و لا يحدّه أحد كيف هو من سرّ و علانية إلاّ بما دلّ هو عز و جل على نفسه.
  19. ‹‹د››: أبلى
  20. ‹‹ج››: يغشى الأمد.‹‹د››: يفنى الأبد.
  21. ‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د››: و لا تفاوت في تدبيره. ‹‹و››: و لا معاون في تدبيره.
  22. ‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د›› : در تدبيرش تفاوت و اختلافى نيست.
  23. ‹‹الف››: ما أبدع.
  24. ‹‹ج››: اختبال. و الإختبال بمعنى الفساد.
  25. ‹‹ج››: شاءها.
  26. ‹‹و››: الصبغة.
  27. الْحَسَنُ الصَّنيعَةُ ‹‹ب››: الحسن المنعة.‹‹ ه›› : الحسن الصبغة.
  28. ‹‹ج››: بدون فساد.
  29. ‹‹ج››: خواسته است پس به وجود آمده‏ اند.
  30. ‹‹ب››و‹‹ج››و ‹‹و››: مالك الأملاك.
  31. هذه الفقرة في ‹‹د››هكذا: ملك الأملاك و مسخّر الشمس و القمر في الأفلاك.
  32. ‹‹ب››و‹‹ج››: مالك پادشاهان.
  33. كنايه از اينكه شب و روز مانند دو كُشتى گيرنده هر يك بر ديگرى غالب مى‏ شود و او را بر زمين مى ‏زند و خود بالا مى ‏آيد. درباره روز، عبارتِ‹‹شب را به سرعت دنبال مى ‏كند››فرموده ولى درباره شب نفرموده است. چه بسا كنايه از اينكه چون روز از نور ايجاد مى‏ شود به مجرد كم شدن نور رو به شب مى‏ رود.
  34. ‹‹الف››و‹‹ب››: لم‏يكن معه ضدّ و لا ندّ.‹‹ج››: و لم‏ يكن معه ندّ.
  35. ‹‹ج››: إلهاً واحداً ماجداً
  36. الزيادة من‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹ه››. و في‹‹د››: و يدبّر فيقضي.
  37. ‹‹ب››: و يمنع و يثري.
  38. ‹‹د›› : تدبير مى‏ كند و مقدر مى‏ نمايد.
  39. ‹‹ب››: منع مى ‏كند و ثروتمند مى‏ نمايد.
  40. ‹‹ج››و‹‹و››: لايولج لِلَيلٍ في نهار و لا مولجٌ لِنهارٍ في ليل إلاّ هو. و في‹‹ه››: لا مولج الليل في نهار و لا مولج النهار في ليل إلاّ هو.
  41. ‹‹الف››: مجيب الدعاء.
  42. ‹‹د››: جزيل العطاء.
  43. ‹‹ج›› و‹‹د›› و‹‹ه››و‹‹و››: لا يشكل عليه لغة.
  44. ‹‹ج››و‹‹ه›› : لا يضجره مستصرخة.‹‹د››: الملحّين عليه.
  45.   ‹‹د›› : الموفّق للمتّقين و مولى العالمين.
  46. الزيادة من ‹‹ج››و‹‹د››و ‹‹ه››.
  47. ‹‹ج››و‹‹ه››: داخل كننده شب در روز و فرو برنده روز در شب نيست مگر او.
  48. ‹‹ج››و‹‹د››و‹‹ه››: هيچ لُغتى(زبانى)بر او مشكل نمى ‏شود.
  49. ‹‹الف››: أحمده على السراء. و في‹‹ب››هذه الفقرة متصلة بما قبلها هكذا: أن يشكره و يحمده على السراء... و ص‹‹د››: أحمده و أشكره.
  50. ‹‹ج››: أُبادر إلى رضاه.‹‹الف››: أستسلم لقضائه. و هذه الفقرة في‹‹د››هكذا: فاسمعوا و أطيعوا لِأمره و بادِروا إلى مرضاته و سلِّموا لما قضاه.‹‹و››: أُبادر الى ما أرواه و أسلم لما قضاه.
  51. ‹‹ه››: بشنويد و اطاعت كنيد دستور او را، و به آنچه رضايت او در آن است مبادرت ورزيد و در مقابل مقدرات او تسليم شويد.
  52. ‹‹ب››: و إن عظمت حيلته و صفةُ حيلته.‹‹د››: و إن عظمت منّته.
  53. الزيادة من‹‹ب››
  54. ‹‹و››: تضمّن.
  55. الزيادة من‹‹ب››.
  56. المائدة /  ۶۷ .
  57. مائده /  ۶۷ .
  58. ‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››هكذا: ما قصرت فيما بلّغت و لا قعدت عن تبليغ ما أنزله.
  59. ‹‹و››: عليَّ
  60. -‹‹ب››و ‹‹ج››و ‹‹ه››: عن السلام ربِّ السلام.
  61. زاد في‹‹د››: أحمر.
  62. الزيادة من‹‹ب››.
  63. الزيادة من‹‹و››
  64. المائدة /  ۵۵ .
  65. ‹‹ب››: و هو راكع يريد وجه اللَّه، يريده اللَّه في كل حال.
  66. ‹‹ج››و‹‹ه››: در آنچه رسانده ‏ام كوتاهى نكرده ‏ام و در ابلاغ آنچه بر من نازل كرده سستى نكرده‏ ام.
  67. ‹‹سلام››در اين دو مورد به عنوان يكى از نام ‏هاى خداوند ذكر شده است.
  68. مائده /  ۵۵ .
  69. ‹‹ب››: در حال ركوع به خاطر خداوند زكات داده، خدا هم در هر حال او را اراده مى ‏كند و مى‏ خواهد.
  70. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››.
  71. ‹الف›› و‹‹و›› : إدغال الآثمين.‹‹ب›› : إدّعاء اللائمين.‹‹ج››: إعذال الظالمين.‹‹ه›› : إعذال اللائمين. و الإدغال بمعنى ادخال ما يُفسد، و العَذْل بمعنى اللوم.
  72. ‹‹الف››: ختل المستهزئين.‹‹ه››: حيل المستسرين.‹‹و››: حيلة المستسرين. و الختل بمعنى الخدعة.
  73. إشارة إلى الآية ۱۱ من سورة الفتح، و الآية ۱۵ من سورة النور.
  74. ‹‹ج›› : مرّة بعد أُخرى.‹‹و››: مرة بعد مرة.
  75. ‹‹و››: أنّي هو.
  76. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه›› و‹‹و››.
  77. ‹‹ب››: أنزل اللَّه في كتابه ذلك. ‹‹ج››و‹‹ه›› و‹‹و››: أنزل عز و جل في ذلك لا إله إلاّ هو.
  78. الزيادة من‹‹الف››و‹‹د›› .
  79. التوبة /  ۶۱ .
  80. يعنى يكى ديگر از علل درخواست معاف شدن از ابلاغ اين مهم اين جهت است.
  81. توبه /  آيه ۶۱ .لازم به تذكر است كه فرق بين‹‹يُؤْمِنُ بِاللَّهِ››كه همراه‹‹باء››است با‹‹يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمنينَ››كه همراه‹‹لام››است اينكه: اولى به معناى تصديق كردن، و دومى به معناى اظهار تواضع و احترام است. در اينجا مراد اين طور مى‏ شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله كلام خداوند را تصديق مى ‏فرمايد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مى‏ نمايد و سخن آنان را ردّ نمى‏ كند.
  82. ‹‹د››: و أومأت إليهم بأعيانهم و لو شئت أن أدلّ عليهمم لدللت.
  83. ‹‹ج››و‹‹ه›› و‹‹و›› : و لكنّي واللَّه بسترهم قد تكرَّمت.
  84. ‹‹ج››و‹‹ه››: ولى به خدا قسم من با چشم پوشى بر آنان كرامت نموده‏ ام.
  85. الزيادة من‹‹ب››.
  86. المائدة /  ۶۷ .
  87. مائده / ۶۷ .
  88. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹د››و‹‹ه››.
  89. ‹‹الف››: مفترضة.‹‹ب››: مفروضاً.
  90. ‹‹الف›› و‹‹ب››و‹‹د››: الأعجمي.
  91. ‹‹ب››: الحرّ و العبد.
  92. ‹‹ج››و ‹‹ه››و ‹‹و››: على كل موجود.
  93. ‹‹الف››و‹‹ب››و ‹‹د››و‹‹و››: جائز قوله.
  94. ‹‹ب››: مأجور من تَبِعه و من صدَّقه و أطاعه، فقد غفر اللَّه له و لمن سمع و أطاع له.
  95. ‹‹ج››و‹‹‹ه››: بر هر موجودى ... .
  96. ‹‹ب››: هر كس تابع او باشد و او را تصديق نموده اطاعت نمايد مأجور است.
  97. ‹‹و››: أقوم.
  98. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹ه››.
  99. ‹‹الف››و‹‹د››: ثمّ من دونه رسولكم محمّد، وليّكم القائم المخاطِب لكم.
  100. ‹‹ج››و‹‹ه›› و‹‹و››: ثمّ الإمامة في وُلدي الذين من صلبه إلى يوم القيامة و يوم يلقون اللَّه و رسوله. و في‹‹د››: ثمّ الأئمّة الذين في ذرّيتي ... .
  101. منظورِ حضرت از اين كلام، خودشان مى ‏باشند.
  102. ‹‹ج››و‹‹د››: لا حلال إلاّ ما أحلّه اللَّه و لا حرام إلاّ ما حرّمه اللَّه.
  103. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه››.
  104. ‹‹ب››: و أنا عرّفت عليّاً.‹‹ج››و‹‹و›› : و أنا وصيّت بعلمه إليه.‹‹ه››: و أنا رضيت بعلمه.
  105. الزيادة من‹‹ج››.
  106. ‹‹ب››: و كلّ علمٍ علَّمنيه فقد علَّمتُهُ عليّاً و المتيقّن من ولده.‹‹ج››و‹‹ه›› : و كلّ علم علّمنيه فقد علّمته عليّاً و هو المبيّن لكم بعدي.
  107. الزيادة من‹‹ب››. و الآية في سورة يس : الآية ۱۲. و ص‹‹و››من قوله »و كل علم ...« إلى هنا هكذا: و كلُّ علم علَّمته فقد  علَّمته علياً، هو المبيّن لكم بعدي.
  108. ‹‹أحصاه››به معناى‹‹عَدَّه و ضَبَطَه››است. براى تقريب ذهن از كلمه‹‹جمع و جمع آورى››استفاده شد.
  109. يس /  ۱۲.
  110. ‹‹ج››و‹‹د››: و لاتفرّوا منه.‹‹و››: و لا تفرقوا منه.
  111. الزيادة من‹‹ب››.
  112. الزيادة من‹‹ب››.
  113. ‹‹ب››: إنّه إمامكم بأمر اللَّه.
  114. ‹‹ج››و‹‹و››: لن يتوب اللَّه على أحد أنكره و لن يغفر اللَّه له.
  115. ‹‹ب››: حتماً على اللَّه تبارك اسمه أن يعذِّب من يجحده و يعانده معي عذاباً نكراً أبد الآبدين و دهر الداهرين‹‹و››: أبد الأبد و دهر الدهر.
  116. ‹‹د›› : أن تخالفوني.
  117. إشارة إلى الآية ۲۴ من سورة البقرة.
  118. ب: او به امر خداوند امام است.
  119. د: بپرهيزيد از اينكه با من مخالفت كنيد.
  120. الزيادة من‹‹ه›› و‹‹و››.
  121. ‹‹ج››: معاشر الناس، لي واللَّه بُشرى لأكون من النبيين و المرسلين. »د« : أيّها الناس، هي واللَّه بُشرى الأولين من النبيين و المرسلين.
  122. ‹‹ب››و ‹‹ج››: فهو كافر.
  123. هذه الفقرة ص ‹‹الف›› و ‹‹ج›› و‹‹د››هكذا: و مَن شكّ في شيى‏ءٍ من قولي هذا فقد شكّ في الكلّ منه، و الشاكّ في ذلك في النار. و في‹‹ه›› و‹‹و››: و من شكّ في ءك‏ء من قولي فقد شكّ في الكل منه ... .
  124. «الف»و«ج»و «د»: هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آن شک كرده است و شک كننده در آن در آتش است. «ه» هر كس در چيزى از گفتار من شك كند در همه آن شک كرده است ...     لازم به تذكر است كه منظور از «كفر جاهليت اول»احتمالاً اشاره به شديدترين درجات كفر جاهلى باشد.
  125. هذه الفقرة في «ب»هكذا : معاشر الناس، إنَّ اللَّه قد فضَّل علي بن أبي‏طالب على الناس كلّهم و هو أفضل الناس بعدي من ذكرٍ أو أنظ، ما أنزل الرزق و بقي واحد من الخلق. ملعون معلون من خالف قولي هذا و لم يوافقه ... . و في «ج» و «ه» و «و» هكذا : ... ملعون ملعون من خالَفَه، مغضوب عليه. قولي عن جبرئيل و قول جبرئيل عن اللَّه عز و جل. فلتنظر نفس ما قدّمت لِغدٍ، و اتّقوا اللَّه أنْ تخالفوه، إنّ اللَّه خبير بما يعملون.
  126. إشارة إلى الآية 18 من سورة الحشر، و الآية 94 من سورة النحل.
  127. «ب»: اى مردم، خداوند على بن ابیطالب را بر همه مردم فضيلت داده است
  128. «ج»و«ه»: گفتار من از جبرئيل و قول جبرئيل از خداوند عز و جل است.
  129. الزيادة من‹‹ب››.
  130. الزمر /  ۵۶ .
  131. جنب:«یعنى كنار و جهت و ناحيه. شايد مراد در اينجا شدت ارتباط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با خداست.
  132. زمر /  56 .
  133. ‹‹د››: فواللَّه لهو مبيّن لكم نوراً واحداً.
  134. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ج››.
  135. ‹‹و››: أمر من اللَّه أنزله عليَّ.
  136. زواجر«به معناى باطن‏ها و ضميرها و نيز به معنى نهى‏ ها آمده است، و معناى اول با عبارت تناسب بيشترى دارد.
  137. «د»: به خدا قسم او به عنوان نورى واحد براى شما بيان كننده است.
  138. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››. و في‹‹ب››: إنَّ عليّاً و الطاهرين من ذرّيتي و ولدي... .
  139. ‹‹و››خ‏ل: مبنيّ على صاحبه.
  140. ‹‹الف››: حكماؤه في أرضه.‹‹ج››و‹‹و››: أمر من اللَّه في خلقه و حكمهه في أرضه.‹‹د››: بأمر اللَّه في خلقه و بحكمه في أرضه.
  141. اشاره به حديث «إني تارك فيكم الثقلين، كتاب اللَّه و عترتى »است.
  142. «ج»: اين امرى از جانب خداوند در خلقش و حُكم او در زمين است.
  143. ‹‹ج›› : ألا وقد نصحت.
  144. ‹‹ب››: و إنّي أقول. ‹‹د››: و أنا قلته.
  145. ‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د››: ألا إنّه ليس أميرالمؤمنين غير أخي هذا.
  146. « ج»: بدانيد كه من نصيحت نمودم.
  147. «الف»و «ب»و«د»: بدانيد كه «اميرالمؤمنين»جز اين برادرم نيست.
  148. ‹‹ب››: ... على درجة دون مقامه، فبسط يده نحو وجه رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله بيده(كذا)حط استكمل بسطهما إلى السماء و شال علياًعليه السلام حتى صارت رجلاه مع ركبتي رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله. و هذه الفقرة في كتاب ‹‹الاقبال››لابن طاووس هكذا : ثم ضرب بيده على عضده ... فرفعه بيده و قال: أيها الناس، من أولى بكم من أنفسكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله. فقال: ألا من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.
  149. الزيادة من‹‹ج››.
  150. «ب»: اميرالمؤمنين ‏عليه السلام دست خود را به طرف صورت پيامبرصلى الله عليه وآله باز كرد تا آنكه هر دو دست او به طور كامل به سوى آسمان باز شد. پس على‏ عليه السلام را بلند كرد به طورى كه دو پاى او مطابق زانوهاى پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت     اين فقره در كتاب اقبال سيد بن طاووس چنين آمده است: ... پيامبرصلى الله عليه وآله على‏ عليه السلام را بلند كرد و فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار او بوده‏ ام اين على صاحب اختيار اوست. خداوندا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند.
  151. ‹‹د››: والراعي بعدي.
  152. ‹‹ب››: ... على من آمن بي، ألا إنّ تنزيل القرآن عليَّ و تأويله و تفسيره بعدي عليه و العمل بما يرضى اللَّه و محاربة أعدائه و الدال على طاعته.‹‹ج››و‹‹و››: ... و على تفسير كتاب ربي عز و جل و الدعاء إليه و العمل بما يُرضيه و المحاربة لأعدائه و الدال على طاعته.
  153. «د»:و مدبر امور بعد از من.
  154. «ب»: ... و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آورده اند. بدانيد كه نازل كردن قرآن بر عهده من است، و تأويل و تفسيرش بعد از من و عمل كردن به آنچه خدا را راضى مى كند و جنگ با دشمنان خدا بر عهده اوست، و او راهنمايى كننده بر اطاعت خداوند است.
  155. ناكثان: طلحه و زبير و عايشه و اهل جمل؛ قاسطان: معاويه و اهل صفين؛ و مارقان: اهل نهروان هستند.
  156. ق /  ۲۹.
  157. ‹‹الف››: أقول: ما يبدّل القول لديَّ بأمر ربّي.‹‹ه››: بأمر اللَّه أقول: ما يبدّل القول لديَّ.
  158. الزيادة من‹‹ه››.
  159. ‹‹ه››و‹‹و››: من جحده.
  160. ق /  29.
  161. «الف»: مى‏ گويم: سخن نزد من -به امر پروردگارم -تغيير نمى ‏يابد.«ه »: به امر خداوند مى‏ گويم: سخن نزد من تغيير نمى يابد.
  162. ‹‹و››: لها.
  163. المائدة /  ۳.
  164. آل عمران /  ۸
  165. آل عمران/۱۹
  166. آل عمران /  ۸۵ .
  167. هذه الفقرة أوردناها طبقاً لما في‹‹ج››. و في‹‹الف››هكذا: اللهمَّ إنّك أنزلت عليَّ أنّ الإمامة بعدي لعليّ وليّك عند تبياني ذلك و نصبي إيّاهُ بما أكملت لعبادك من دينهم و أتمممت عليهم بنعمتك و رضيت لهم الإسلام ديناً، فقلت:‹‹و من يبتغِ غير الإسلام ديناً فَلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين››. اللهم إنّي أُشهدك و كفى بك شهيداً أنّي قد بلّغت.     و في‹‹ب››هكذا : اللهم إنك أنزلت عليَّ أنّ الإمامة لعليّ و إنّك عند بياني ذلك و نصبي إيّاه‏لما أكملت لعبادك من دينهم ... . و في‹‹د››: اللهمّ إنّك أنت أنزلت عليَّ أنّ الإمامة لعليّ وليّك عند تبيين ذلك بتفضيلك إيّاه بما أكملت لعبادك ... .     و في‹‹ه››هكذا : اللهم إنّك أنزلت في عليّ وليّك عند تبيغ ذلك و نصبك إيّاه لها :‹‹اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام ديناً، و من يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين››. اللهم أشهدك أنّي قد بلّغت.     ثمّ إن الظاهر أن في هذا الموضع ينتهي الكلام الذي قاله ‏صلى الله عليه وآله عند رفعه أميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيده.
  168. مائده /  3.
  169. آل عمران /  85 .
  170. «الف»و«ب»و«د»و«ه»: پروردگارا، تو بر من نازل كردى كه امامت بعد از من براى على است آن هنگام كه اين مطلب را بيان نمودم و او را نصب كردم، به آنچه كامل كردى براى بندگانت دينشان را و تمام نمودى بر آنان نعمت خود را و فرمودى:«هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند از او قبول نمى‏ شود و او در آخرت از زيانكاران است.» خدايا من تو را شاهد مى‏ گيرم كه من ابلاغ نمودم، و تو به عنوان شاهد كفايت می ‏نمايى.
  171. ‹‹ب››: معاشر الناس، هذا عليّ، إنّما أكمل اللَّه عز و جلّ لكم دينكم بإمامته.
  172. ‹‹و››: و بمن كان من ولدي.
  173. الزيادة من‹‹ب››، و هي إشارة إلى الآية ۲۲ من سورة آل عمران.
  174. آل عمران /  ۸۸ .
  175. حبط«بمعنى سقوط، فساد، نابود شدن و هدر رفتن و از بين رفتن است.
  176. ‹‹ج››و‹‹د››و‹‹و››: و أحق الناس بي.
  177. الزيادة من‹‹ب››
  178. إشارة إلى الآية ۱۲ من سورة الإنسان حيث قال اللَّه تعالى:‹‹وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً››.
  179. اشاره به آيه 12 سوره انسان است كه مى‏ فرمايد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً» يعنى:«جزاى ايشان در مقابل صبرى كه نمودند بهشت و حرير است.»
  180. ‹‹ب››: هو قاضي ديني و المجادل عَنّي.‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››: هو يؤدّي دين اللَّه.
  181. الزيادة من‹‹الف››و‹‹ج››، و ما قبله في‹‹ب››و‹‹ه››هكذا : نبيّه خير الأنبياء و هو خير الأوصياء. و في ‹‹ج››و‹‹و››: نبيّه خير نبيّ و وصيّه خير وصيّ.
  182. «ب»: او ادا كننده قرض من و دفاع كننده از من است. «ه»: او دَيْن خداوند را ادا مى‏ كند.
  183. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه››. و ص ‹‹و››: علي بن أبي‏طالب.
  184. ‹‹ب››: بذنبه و خطيئته
  185. ‹‹ب››: و قد كثر أعداء اللَّه.‹‹ج››و‹‹ه›› : فكيف أنتم؟ فإن أبيتم فأنتم أعداء اللَّه.
  186. يعنى درجه ايمان شما با حضرت آدم‏ عليه السلام فاصله بسيار دارد.
  187. «ب»: در حالى كه دشمنان خدا زياد شده ‏اند. «ج »و «ه»: اگر ابا كنيد شما دشمنان خداييد.
  188. ‹‹الف››و‹‹د››و‹‹ه››: و لايتوالى عليّاً. ‹‹ب››: لا يتولاّه.‹‹و››: واللَّه ما يبغض علياً ... .
  189. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››. و الآيات في سورة العصر:الآيات ۳-۱.و جاء هذه الفقرة في كتاب الاقبال لابن طاووس هكذا: و في عليّ نزلت ‹‹والعصر››و تفسيرها : و ربِّ عصر القيامة،‹‹إنّ الإنسان لفي خسر››أعداء آل محمد،‹‹إلاّ الذين آمنوا››بولايتهم و‹‹عملوا الصالحات››تمواساة إخوانهم‹‹و تواصَوا بالصبر››في غيبة غائبهم.
  190. عصر /  ۱، ۲.عبارت در كتاب اقبال سيد بن طاووس چنين آمده است: سوره «والعصر»درباره على نازل شده است و تفسيرش چنين است: قسم به زمان قيامت، انسان در زيانكارى است كه منظور دشمنان آل محمد است، مگر كسانى كه به ولايت ايشان ايمان آورند، و با مواسات با برادران دينى عمل صالح انجام دهند و در غيبت غايبشان يكديگر را به صبر سفارش كنند.
  191. ‹‹ب››: قد أشهدتُ اللَّهَ و بلَّغتكم رسالتي و ما عليَّ إلاّ البلاغ المبين. و في‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››: قد أشهدني اللَّه و أبلغتكم و ما على الرسول ... .
  192. آل عمران/۱۰۲.
  193. النساء /  ۴۷.
  194. هذه الفقرة من قوله »باللَّه« إلى هنا لا توجد إلاّ في‹‹الف››و‹‹ب››.
  195. اشاره به آیه۴۷،از سوره نساء.کلمه:«طمس»به معنای محو کردنِ نقش ونگار یک تصویراست.در اینجا(طبق احادیث)کنایه از محو هدایت از قلب وبرگرداندن آن به گمراهی است.درباره جمله:«پس هرکس عمل کند مطابق آنچه در قلبش از حب یا بغض نسبت به علی می یابد.»در قست دوم از بخش هشتم توضیح داده شده است.
  196. ‹‹ب››: مسبوكٌ.
  197. ‹‹د››: و بحقّ كلّ مؤمن.
  198. ‹‹ب››: ألا و إن اللَّه قد جعلنا حجّة ... و في‹‹ج››و‹‹و››هكذا : ... و بكلّ حقّ هو لنا بقتل المقصّرين و المعاندين(الغادرين).. .
  199. «مسلوک»یعنی داخل شده،ودر«ب»مسبوک به معنی قالب ریزی شده است.
  200. «د»: و حق هر مؤمنى را مى‏ گيرد.
  201. «ج»: ... مهدى قائم كه مى‏ گيرد حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد با كشتنِ كوتاهى كنندگان و معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان.
  202. الزيادة من‹‹د››و ‹‹و››. وهذه الفقرة إشارة إلى الآية ۱۴۴ من سورة آل عمران.
  203. أوردنا هذه الفقرة طبقاً ل‹‹ب››، و ص‹‹الف››: لا تمنّوا على اللَّه إسلامكم فيسخط عليكم و يصيبكم بعذابٍ من عنده، إنّه لبالمرصاد. و في‹‹ج››: ... و يبتليكم بسوط عذاب ... و في‹‹ه››و‹‹و››: لاتمنّوا على اللَّه فينا ما لا يطيعكم(‹‹و››: لا يعطيكم)اللَّه و يسخط عليكم و يبتليكم بسوط عذاب ... .
  204. «ه»: درباره ما بر خداوند منت مگذاريد در آنچه خداوند كلام شما را نمى‏ پذيرد و بر شما غضب مى‏ كند و شما را به شلاق عذاب گرفتار مى‏ نمايد.
  205. إشارة إلى الآية ۱۴۵ من سورة النساء، و الآية ۲۹ من سورة النحل.
  206. هذان الفقرتان في‹‹ب››هكذا: معاشر الناس، إن اللَّه و أنا بريئان منهم و من أشياعهم و أنصارهم، و جميعهم في الدرك الأسفل من النار و لبئس مثوى المتكبرين. ألا إنهم أصحاب الصحيفة. معاشر الناس، فلينظر أحدكم في صحيفته.
  207. أشارصلى الله عليه وآله في كلامه هذا إلى الصحيفة الملعونة الأولى التي تعاقد عليها خمسة من المنافقين في الكعبة في سفرهم هذا و كان ملخصها منع أهل البيت عليهم‏السلام من الخلافة بعد صاحب الرسالة. و قد مرّ تفصيلها في الفصل الثالث من هذا الكتاب. و قوله‹‹فذهب على الناس ...››أي لم يفهم أكثرهم مراده ‏صلى الله عليه وآله من‹‹الصحيفة››و أثارت سؤالاً في أذهانهم.
  208. اشاره حضرت به«صحيفه ملعونه اول»است كه پنج نفر از رؤساى منافقين در حجةالوداع در كعبه آن را امضا كرده بودند و خلاصه ‏اش اين بود كه نگذارند خلافت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله به اهل بيتش برسد. در اين باره به قسمت دوم از بخش سوم اين كتاب مراجعه شود.
  209. الزيادة من‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د››.
  210. ‹‹ج››و‹‹ه›› و‹‹و››: و قد بلَّغت ما قد بلّغت.
  211. الزيادة من‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د››.
  212. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹ه››.
  213. إشارة إلى الآيات ۳۱ و ۳۵ من سورة الرحمن.
  214. کلمه «اغتصاب»به معنای گرفتن با ظلم وجور است.
  215. كلمه«الثقلان»به عنوان جن و انس ترجمه شده است.
  216. اشاره به آيات ۳۱ و ۳۵ سوره الرحمن است.
  217. إشارة إلى الآية ۱۷۹ من سورة آل عمران.
  218. أوردنا هذه الفقرة طبقاً ل‹‹ج››و‹‹ه›› و‹‹و››. و في‹‹الف››و‹‹د››هكذا : معاشر الناس، إنَّه ما من قرية إلاّ و اللَّهُ مهلكها بتكذيبها و كذلك يهلك القرى و هي ظالمة كما ذكر اللَّه تعالى، و هذا عليّ إمامكم و وليّكم و هو مواعيد اللَّه(‹‹د››: و هو مواعدٌ)، و اللَّه يصدق ما وَعَده. و في‹‹ب›› هكذا : ... و كذلك يهلك قريتكم و هو المواعد كما ذكر اللَّه في كتابه و هو منّي و من صلبي و اللَّه منجز وعده.
  219. ۲۱۹٫۰ ۲۱۹٫۱ الزيادة من‹‹ب››. و في‹‹د››: اعطب، مكان‹‹اغضب››.
  220. «الف»و «د»: اى مردم، هيچ سرزمين آبادى نيست مگر آنكه خداوند به خاطر تكذيبش آن را هلاک مى‏ كند، و همچنان بوده كه آبادى‏ ها را هلاک نموده در حالى كه ظالم بودند چنان كه خداوند تعالى (در قرآن )ذكر فرموده است. و اين على امام و صاحب اختيار شماست و او وعده گاه الهى است و خداوند وعده ‏اش را عملى مى‏ كند.
  221. ‹‹ب››: فأهلكهم اللَّه.‹‹ج››و‹‹ه››: و اللَّه فقد أهلك الأولين بمخالفة أنبيائهم.‹‹و››: و اللَّه قد أهلك الأولين بمخالفة أنبيائهم.
  222. المرسلات /  ۱۹-۱۶.
  223. «ج»و «ه»: به خدا قسم، پيشينيان را به خاطر مخالفت با انبيائشان هلاک نمود.
  224. مرسلات /  ۱۹  - ۱۶
  225. الزيادة من‹‹ب››.
  226. ‹‹الف››: فَعَلِمَ الأمر و النهي من ربّه عز و جلّ.‹‹د››: و عليه الأمر و النهي من ربّه عز و جل.
  227. الزيادة من ‹‹الف››و‹‹د›› .
  228. «الف»: پس او امر و نهى را از طرف پروردگارش مى‏ داند..«د»: و امر و نهى از طرف خداوند عز و جل بر عهده اوست.
  229. ‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹و››: أنا الصراط المستقيم الَّذي أمركم اللَّه أن تسلكوا الهدى إليه.
  230. الزيادة من‹‹ج››و ‹‹ه››و‹‹و››.
  231. إشارة إلى الآية ۱۸۱ من سورة الأعراف.
  232. «الف»و«د»: بدانيد كه دشمنان على اهل شقاوت و تجاوز كاران و برادران شياطين هستند.
  233. الزيادة من‹‹ب››.
  234. أي قرأصلى الله عليه وآله إلى آخر سورة الحمد.
  235. الزيادة من‹‹ه››.
  236. ‹‹ب››: فيهم نزلت و فيهم ذُكِرت، لهم شملت، إيّاهم خصّت و عمّت.‹‹ج››و‹‹و››: فيمن ذُكِرت؟ ذُكرت فيهم. و اللَّهِ فيهم نزلت، و لهم و اللَّه شملت، و آبائهم(‹‹و››: إيّاهم)خصَّت و عمّت.
  237. إشارة إلى الآية ۶۲ من سورة يونس.
  238. إشارة إلى الآية ۵۶ من سورة المائدة. و في‹‹ب››: هم المفلحون. فهو إشارة إلى الآية ۲۲ من سورة المجادلة.
  239. مجادله /  ۲۲.
  240. ‹‹الف››و‹‹د››و‹‹و››: ألا إن أعداء عليّ هم أهل الشقاق العادون إخوان الشياطين.
  241. انعام /  82 .
  242. المجادلة / ۲۲.
  243. مجادله /  ۲۲. «ب»و «ج»: من راه مستقيم هستم كه خداوند به شما دستور داده هدايت را از آن طريق بپيماييد.
  244. الأنعام /  ۸۲ .
  245. انعام /  ۸۲.«ج»: درباره چه كسى نازل شده است؟ درباره ايشان نازل شده. به خدا قسم درباره آنان نازل شده، به خدا قسم شامل آنان است و به پدران ايشان اختصاص دارد و به طور عام شامل آنان است.
  246. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹ه››.
  247. إشارة إلى الآية ۷۳ من سورة الزمر.
  248. إشارة إلى الآية ۴۰ من سورة غافر. و في‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د››: ألا إنّ أوليائهم الذين قال اللَّه عز و جل: ‹‹يدخلون اكنة بغير حساب››
  249. «الف »و«ب»و «د»: بدانيد كه دوستان ايشان كسانى هستند كه خداوند عز و جل درباره آنان فرموده است:«بدون حساب وارد بهشت مى‏ شوند».
  250. إشارة إلى الآية ۱۰ من سورة النساء.
  251. إشارة إلى الآية ۱۰۶ من سورة هود. و في‹‹الف››و‹‹د››: و هي تفور و لها زفير.
  252. الأعراف /  ۳۸.
  253. اعراف /  ۳۸.
  254. الملك /  ۱۱-۸.
  255. ملك /  ۱۱-۸.
  256. كلمه «سحق »به معنى هلاك و به معناى دورى و بُعد آمده است.
  257. الملك /  ۱۲.
  258. جمله «يخشون ربهم بالغيب» شايد به اين معنى باشد كه از خداوند بدون آنكه او را ببينند به عنوان ايمان به غيب مى‏ ترسند.
  259. ‹‹الف››و‹‹د››: شتّان ما بين السعى و الجنّة.‹‹ب››: قد بيّنا ما بين السعير و الأجر الكبير.
  260. «الف»و «د»: چقدر فاصله است بين شعله‏ هاى آتش و بهشت.«ب»: فرق بين شعله‏ هاى آتش و اَجر بزرگ را روشن كرديم.
  261. الزيادة من ‹‹ج›› و‹‹د››.
  262. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه››.
  263. الزيادة من‹‹و››.
  264. الزيادة من‹‹ج››و‹‹ه››.
  265. ‹‹ب››: إنّي المنذر و عليّ الهادي.
  266. شايد مراد اين باشد كه من شما را از بدى‏ ها بر حذر داشتم و تصفيه كردم و اكنون وقت آن است كه همراه على ‏عليه السلام‏ راه بهشت را پيش گيريد.
  267. الزيادة من‹‹و››
  268. ‹‹ب›› : إنّي النّبي و عليّ الوصيّ.‹‹ج››: إنيّ نبيٌّ و عليٌّ وصيٌّ.
  269. الزيادة من ‹‹ب››و ‹‹ج››و‹‹ه››. و في‹‹و››و‹‹ج››خ‏ ل: و الأئمة منه و من ولده. و في‹‹ه››: ألا و إنّي والد الأئمة.
  270. ‹‹ب››: ألا إن الإمام المهديّ منّا.‹‹ه››و‹‹و››: و منّا القائم الذي الظاهر على الدين.
  271. ‹‹ب›› : على الأديان. ‹‹و›› : على الدين كله.
  272. ‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹د››: ألا إنّه قاتل كل قبيلة من أهل الشرك.‹‹و››: و هازمها.
  273. «الف»و«ب»و«د»: اوست قاتل هر قبيله اى از اهل شرک.
  274. ‹‹ب›› : ألا إنّه المجتاز من بحر عميق. ألا إنّه المجازي كل ذي فضل بفضله.‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و››: ألا إنّه المصباح من البحر العميق الواسم لكلّ ذي فضل بفضله.
  275. «ب»: اوست عبور كننده از دريايى عميق. منظور از درياى عميق احتمالاتى دارد؛ از جمله درياى علم الهى، و يا درياى قدرت الهى، و يا منظور مجموعه قدرت‏هايى است كه خداوند به امام‏ عليه السلام در جهات مختلف عنايت فرموده است.
  276. «ب»: اوست كه هر صاحب فضلى را به قدر فضلش جزا مى‏ دهد.
  277. ‹‹ الف›› و ‹‹ب››و ‹‹د›› : المنبّه بأمر ايمانه. ‹‹ه›› : و المسند لأمر آبائه. ‹‹و››: و المشيّد لأمر آبائه.
  278. «ه»: اوست محكم كننده امر پدرانش.
  279. ‹‹ج›› : ألا إنّه قد بَشَّر بِهِ كلّ نبيّ سلف بين يديه.
  280. ‹‹‹ب››: ألا إنّه باقى حجج الحجيج.
  281. «ج»: اوست كه هر پيامبرى كه گذشته به او بشارت داده است.
  282. ‹‹ج››و ‹‹ه››و ‹‹و›› : ... أدعوكم إلى مصافقتي على يدي ببيعته و الإقرار به، ثمّ مصافقته بعد يدي.
  283. ‹‹ج›› : أمدّكم.
  284. .الفتح /  ۱۰
  285. «ج»: به سوى شما دست بيعت دراز مى‏ كنم.
  286. فتح / ۱۰.
  287. البقرة /  ۱۵۸.
  288. داخل پرانتز به خاطر ربط نداشتن ضمير «بهما»در آن به حج و عمره و رجوع آن به صفا و مروه آورده شده است.
  289. بقره /  ۱۵۸.
  290.   ‹‹د››و‹‹ه›› : فما ورده أهل بيت إلاّ نَمَوا و انسلوا و لا تخلَّفوا عنه إلاّ تبروا و افترقوا.  و في‹‹و››: أُيسروا، مكان أُبشروا.
  291. شايد منظور از«منقطع شدن»كم شدن نسل باشد چون از كلمه «بتر»استفاده شده است، و در«د»و«ه»چنين است:«هيچ اهل بيتى وارد خانه خدا نمى شوند مگر آنكه رشد و نمو مى‏ نمايند و غصه‏ شان زايل مى‏ شود، و هيچ خاندانى آن را ترک نمى‏ كنند مگر آنكه هلاک و متفرق مى‏ شوند».
  292. ‹‹ب›› و‹‹و›› : فإذا قضى حجّه استؤنف به.
  293. منظور مراسم وقوف در اين سه مكان است كه جزئى از اعمال حج محسوب مى‏ شود.
  294. ‹‹ج›› : بكمالٍ في الدين و تَفَقُّهٍ.
  295. ‹‹ج››و‹‹و››: بتوبة إقلاعٍ.
  296. ‹‹ج››و‹‹ه››: ... و آتوا الزكاة كما أمرتُكم(‹‹و›› : كما أُمرتم).
  297. ‹‹الف››و‹‹ج››و‹‹ه››: ... بعدي، وَ مَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ منّي و أنا منه، يخبركم بما تسألون عنه.‹‹د››و‹‹و››: وَ مَنْ خَلَّفه اللَّه مِنّي و منه.
  298. «ج»و«ه»: و زكات را بپردازيد همان طور كه به شما دستور دادم.
  299. «الف»و «ج»و«ه»: كسى كه خداوند او را از من خلق كرده و من از اويم.«د»: كسى كه خداوند او را به جاى خودش و به جاى من خليفه قرار داده است.
  300. ‹‹ب››و‹‹ج››و‹‹ه››و‹‹و›› : أعُدّهما.
  301. ‹‹الف›› و‹‹د››: الأئمّة.‹‹و››: الأولياء.
  302. ‹‹الف››و‹‹ب››: ... هم منّي و منه، أئمّة قائمهم منهم المهدي إلى يوم القيامة الذي يقضي بالحقّ.‹‹د››: أُمّة قائمة فيهم‹‹ه››: و منه أئمة فيهم قائمة.
  303. ‹‹ب››: و لم أُبدِّله.
  304. ‹‹ج››: فادرسوا.
  305. «ج»: در اين مطلب فكر كنيد و بررسى نماييد.
  306. هنا آخر الخطبة في كتاب التحصين. (نسخة ‹‹ج››).
  307. هذه الفقرة في‹‹ب›› هكذا: ألا و إن رأس أعألكم الأمر باالمعروف و النهي عن المنكر، فعرّفوا من لم يحضر مقامي و يسمع مقالي هذا، فإنّه بأمر اللَّه ربّي و ربّكم.
  308. ‹‹ه›› : و لا أمر بمعروف و لا نهي عن منكر إلاّ بحضرة إمام.‹‹و››: و لا أمر بعروف و لا نهي عن منكر بحضرة إمام.
  309. اين جمله آخرين قسمت از خطبه در كتاب«التحصين»(نسخه«ج»)است.
  310. «ب»: بدانيد كه بالاترين اعمال شما امر به معروف و نهى از منكر است. پس به كسانى كه در اين مجلس حاضر نبودند و اين سخن مرا نشنيدند بفهمانيد، چرا كه اين دستور به امر خداوند، پروردگار من و شماست.
  311. شايد منظور اين است كه تعيين معروف‏ها و منكرات و نيز شرايط و كيفيت امر به معروف و نهى از منكر را بايد امام معصوم تعيين كند. در نسخه «ه»چنين آمده است: «امر به معروف و نهى از منكرى نيست مگر در حضور امام».
  312. الزخرف /  ۲۸.
  313. هذه الفقرة في‹‹ب››هكذا : معاشر الناس، إنّي أُخلف فيكم القرآن، و وصيّي عليٌّ و الأئمة من ولده بعدي، قد عرفتُمْ أنّهم منّي، فإن تمسّكتم بهم لن تضلّوا.‹‹ه››و‹‹و››: معاشر الناس، القرآن فيكم و عليّ و الأئمة من بعده، فقد عرّفتكم أنّهم منّي و أنا منهم ... و في‹‹الف››: إنّه منّي و أنا منه.
  314. زخرف /۲۸ .
  315. «ب»: اى مردم، من در ميان شما قرآن را به جاى مى‏ گذارم و جانشين بعد از من على و امامان از فرزندان اويند، و فهميديد كه ايشان از من‏ اند. اگر به ايشان تمسک كنيد هرگز گمراه نمى ‏شويد.
  316. ‹‹ب››: ألا إنّ خير زادكم التقوى. و بعده في‹‹و››: أُحذرِّكم الساعة.
  317. الحج /  ۱.
  318. حج / ۱ .
  319. الزيادة من‹‹ب››. و في ‹‹ه››و‹‹و››: اذكروا المآب و الحساب و وضع الميزان.
  320. ‹‹د›› فمن جاء بالحسنة أفلح
  321. ‹‹ب››: في الجنّة.
  322. «د»: هر كس حسنه بياورد رستگار شده است.
  323. ‹‹الف››و‹‹ب››و‹‹ه››: بما عقَّدت لعليّ بن أبي‏طالب من إمرة المؤمنين.
  324. «الف»و«ب»و«ه»: درباره آنچه به عنوان «اميرالمؤمنينى»براى على منعقد نمودم.
  325. ‹‹الف›› : في أمر عليّ و أمر ولده من صلبه من الأئمة.‹‹ب›› : في إمامنا و أئمّتنا من ولده.‹‹د››: في أمر عليّ أميرالمؤمنين و مَن وَلَّدهُ مِنْ صلبه من الأئمة.
  326. تبايعك على ذلك قلوبنا و أنفسنا و ألسنتنا و أيدينا.
  327. الزيادة من ‹‹ب››.
  328. ‹‹ه››: و لا نرجع في عهد و ميثاق.
  329.   . هنا آخر النص الذي طلب رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله من الناس تكراره بعده و إقرارهم به. و قد أوردنا النص طبقاً ل‹‹ب››، و من قوله‹‹وعظتنا بوعظ اللَّه ...››إلى هنا ورد في‹‹الف››و‹‹د››و‹‹ه››  و‹‹و››بصورة أُخرى نوردها فيما يلي بعينها مع الإشارة إلى تفاوت النسخ الثلاثة بين القوسين:  ... و نطيع اللَّه و نطيعك(‹‹و››: نعطي اللَّه و نعطيك)و عليّاً أميرالمؤمنين و ولده الأئمة الذين ذكرتهم من ذريتك من صلبه (‹‹ه›› و‹‹و››: ذكرتهم أنّهم منك من صلبه متى جاؤوا و ادّعوا)بعد الحسن و الحسين، الذين قد عرَّفتكم مكانهما منّي و محلّهما عندي ومنزلتهما من ربي عزوجل، فقد أدّيت ذلك إليكم و أنهما سيدا شباب أهل الجنة و أنهما الإمامان بعد أبيهما علي، وأنا أبوهما قبله››.اللَّه بذلك و كفى باللَّه شهيداً و أنت علينا به شهيد و كل من أطاع اللَّه ممن ظهر و استتر و ملائكة اللَّه و جنوده و عبيده و اللَّه أكبر من كل شهيد« .    و في كتاب »الصراط المستقيم« جاء هذه الفقرات من قوله »قولوا: أعطينا ...« إض هنا هكذا: معاشر الناس، قولوا: أعطيناك على ذلك عهداً من أنفسنا و ميثاقاً بألسنتنا و صفقة بأيدينا نؤدّيه إلى من رأينا و ولدنا، لا نبغي بذلك بدلاً و أنت شهيد علينا و كفى باللَّه شهيداً. ×××  . هنا آخر النص الذي طلب رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله من الناس تكراره بعده و إقرارهم به. و قد أوردنا النص طبقاً ل‹‹ب››، و من قوله‹‹وعظتنا بوعظ اللَّه ...››إلى هنا ورد في‹‹الف››و‹‹د››و‹‹ه››  و‹‹و››بصورة أُخرى نوردها فيما يلي بعينها مع الإشارة إلى تفاوت النسخ الثلاثة بين القوسين:    ... و نطيع اللَّه و نطيعك(‹‹و››: نعطي اللَّه و نعطيك)و عليّاً أميرالمؤمنين و ولده الأئمة الذين ذكرتهم من ذريتك من صلبه (‹‹ه›› و‹‹و››: ذكرتهم أنّهم منك من صلبه متى جاؤوا و ادّعوا)بعد الحسن و الحسين، الذين قد عرَّفتكم مكانهما منّي و محلّهما عندي ومنزلتهما من ربي عزوجل، فقد أدّيت ذلك إليكم و أنهما سيدا شباب أهل الجنة و أنهما الإمامان بعد أبيهما علي، وأنا أبوهما قبله››.    و قولوا:‹‹أعطينا اللَّه بذلك و إياك و علياً و الحسن و الحسين و الأئمة الذين ذكرت عهداً و ميثاقاً مأخوذاً لأميرالمؤمنين(‹‹ه››و‹‹و››: أطعنا اللَّه ... على عهد و ميثاق، فهي مأخوذة من المؤمنين) من قلوبنا و أنفسنا و ألسنتنا و مصافقة أيدينا، من أدركها بيده و إلاّ فقد أقرَّ بها بلسانه لا نبتغي بذلك بدلاً و لا نرى من أنفسنا عنه حولاً أبداً (‹‹د››و‹‹ه››و‹‹و››: و لا يرى اللَّه عز و جل منهما حولاً أبداً).    نحن نؤدّي ذلك عنك الداني و القاصي من أولادنا و أهالينا (‹‹ه››‹‹و››: ... عنك إلى كل من رأينا ممن ولدنا أو لم نلده)، أشهدنا
  330. تا اينجا عبارتى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از مردم خواسته بود آن را همراه او تكرار كنند و به مضمون آن اقرار نمايند. اين عبارات طبق نسخه «ب»ذكر شد، و در«الف»و«د»و«ه»از جمله:«تو ما را به موعظه الهى نصيحت كردى ...»تا اينجا به اين صورت آمده است: «... و اطاعت مى‏ كنيم خدا را و تو را و على اميرالمؤمنين و فرزندانِ امام او را كه گفتى آنان از فرزندان تو از صلب اويند.(«ه»: گفتى آنان از تو از صلب اويند هر گاه بيايند و ادعاى امامت كنند) بعد از حسن و حسين، آن دو كه منزلت آنان را نسبت به خودم و مقام آنان را نزد خودم و در پيشگاه خداوند عز و جل به شما فهماندم. اين مطالب را درباره آن دو به شما رساندم و اينكه آن دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند و اينكه آن دو بعد از پدرشان على دو امام هستند، و من قبل از على پدر ايشانم». و بگوييد:«ما در اين باره با خداوند و با تو و با على و حسن و حسين و امامانى كه ذكر كردى پيمان مى‏ بنديم و ميثاقى از ما براى اميرالمؤمنين گرفته شود.(«ه»: پس اين عهد و پيمان از مؤمنين گرفته شده باشد) از قلب‏ها و جان‏ها و زبان‏هاى ما و به صورت دست دادن، براى هر كس ممكن باشد با دستش، و  گرنه با زبانش به آن اقرار مى ‏كند. در پى تغيير آن نيستيم و در خود تصميم دگرگونى درباره آن را ابداً نمى‏ بينيم. ما اين مطلب را از قول تو به دور و نزديک از فرزندان و فاميلمان مى‏ رسانيم.(«ه»: ... از قول تو مى‏ رسانيم به فرزندانمان كه به دنيا آمده ‏اند يا نيامده ‏اند)، خدا را بر اين مطلب شاهد مى‏ گيريم و خدا در شاهد بودن كافى است و تو بر ما شاهدى، و نيز هر كس كه خدا را اطاعت مى‏ كند -  چه آشكارا و چه پنهانى -  و نيز ملائكه خداوند و لشكر او و بندگانش را شاهد مى‏ گيريم، و خدا از هر شاهدى بالاتر است».
  331. ‹‹ب››: و خائنة الأعين و ما تخفي الصدور. ‹‹و››: خافية كل نفس و عيب.
  332. الإسراء /  ۱۵.
  333. الفتح /  ۱۰.
  334. ‹‹الف››: اتقوا اللَّه و بايعوا عليّاً. ‹‹د››: و تابعوا علياً.
  335. الزيادة من‹‹ب››و‹‹ه››و‹‹‹و››.
  336. فإنها كلمة باقية يهلك بها من غدر و يرحم اللَّه من وفى.
  337. الفتح / ۱۰.
  338. ‹‹ب››: معاشر الناس، لَقِّنوا ما لَقَّنْتُكُمْ و قُولوا ما قلته و سلِّموا على أميركم.
  339. البقرة /  ۲۸۵.
  340. الأعراف /  ۴۳.
  341. يعنى: بگوييد:«السلام عليك يا اميرالمؤمنين». و عبارت در«ب»چنين است:«اى مردم، آنچه به شما تلقين كردم تكرار كنيد و آنچه گفتم بگوييد و بر اميرتان سلام كنيد».
  342. الزيادة من ‹‹الف››و‹‹ه››.
  343. هذه الفقرة في‹‹ب››هكذا: معاشر الناس، إن فضائل عليٍّ و ما خصّه اللَّه به في القرآن أكثر من أن أذكرها في مقام واحد، فمن أنبأكم بها فصدِّقوه
  344. اين عبارت را دو نوع مى‏ توان معنى كرد: الف:«عَرَفَها»بدون تشديد، يعنى كسى كه فضايل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را مى‏ گويد بايد اهل معرفت باشد و فقط هر چه مى‏ شنود نقل نكند تا بتواند بعضى دسيسه‏ هاى دشمنان را يا سقط هايى كه در بعضى عبارات شده متوجه شود و احياناً با ذكر يک فضيلت نتيجه معكوس گرفته نشود. ب:«عرَّفها»با تشديد، يعنى هر كس از فضايل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام خبر داد و آن را به مردم شناسانيد، او را تصديق كنيد. عبارت در«ب»چنين است: اى مردم، فضايل على و آنچه خداوند او را در قرآن بدان اختصاص داده بيش از آن است كه در يک مجلس ذكر كنم. پس هر كس شما را از آنها خبر داد او را تصديق كنيد.
  345. ‹‹ب››: من يُطع اللَّه و رسوله و اولى الأمر فقد فاز ... .
  346. ‹‹د››: السلام.
  347. ‹‹ه››و‹‹و››: اولئك المقرّبون.
  348. ‹‹ه››‹‹و››: فإنَّ اللَّه لغنيّ حميد.
  349. الزيادة من‹‹ب››.