۲۲٬۹۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۳۷: | خط ۷۳۷: | ||
== سدّ راه قرآن<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۴ - ۱۷۶.</ref> == | == سدّ راه قرآن<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۴ - ۱۷۶.</ref> == | ||
در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا [[حوض کوثر]] عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. | |||
[[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] هم در [[خطبه غدیر]] اين مفهوم را به شكل هاى مختلف از جمله [[حدیث ثقلین فراز حساس خطبه غدیر|حدیث ثقلین]] و حديث رايات در روز [[قیامت]] بيان فرمود. | |||
آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه سقيفه سدّ راه قرآن شد. | آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه سقيفه سدّ راه قرآن شد. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. | ||
حتى آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده بود منع مى كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: | |||
حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref>تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳،۵.</ref> | |||
عمر هر گاه كارگزاران خود را به شهرها مىفرستاد به آنان دستور مىداد براى مردم [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! | |||
جالب تر اينكه هرگاه اطلاع مىيافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به [[مدینه]] احضار مى كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى داشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى گرفت و مى سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى (ابن سعد): ج ۳ ص ۲۸۷.</ref> | |||
مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى كرد تا آنكه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ» و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. | |||
عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى آورد و صد ضربه مى زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! | |||
عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى جهاز نمود، مستقيماً از [[مدینه]] به [[بصره]] تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.</ref> | |||