۲۲٬۹۷۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹۲: | خط ۲۹۲: | ||
<big>در موردى ديگر خوش بينى نسبت به اكثريت را مؤاخذه مى كند و آنان را در حد چهار پايان پايين مى آورد، و چنين تعبيرى در قرآن چشم و گوش انسان را باز مى كند كه مبادا با خيالات واهى درباره اكثريت خود را تباه كند. مى فرمايد: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ، إِنْ هُمْ إِلاّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً»<ref>فرقان/44.</ref>: «يا گمان مى كنى اكثر مردم مى شنوند يا تعقل مى كنند؟ اين اكثريت نيستند مگر مانند چهارپايان بلكه از آنان هم گمراه ترند».</big> | <big>در موردى ديگر خوش بينى نسبت به اكثريت را مؤاخذه مى كند و آنان را در حد چهار پايان پايين مى آورد، و چنين تعبيرى در قرآن چشم و گوش انسان را باز مى كند كه مبادا با خيالات واهى درباره اكثريت خود را تباه كند. مى فرمايد: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ، إِنْ هُمْ إِلاّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً»<ref>فرقان/44.</ref>: «يا گمان مى كنى اكثر مردم مى شنوند يا تعقل مى كنند؟ اين اكثريت نيستند مگر مانند چهارپايان بلكه از آنان هم گمراه ترند».</big> | ||
خط ۲۹۹: | خط ۳۰۰: | ||
<big>«ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم خلق كرديم. اينان قلب هايى دارند كه با آنان درك نمى كنند و چشمانى دارند كه با آن نمى بينند و گوشه ايى دارند كه با آن نمى شنوند، اينان مانند چهار پايانند، بلكه گمراه ترند».</big> | <big>«ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم خلق كرديم. اينان قلب هايى دارند كه با آنان درك نمى كنند و چشمانى دارند كه با آن نمى بينند و گوشه ايى دارند كه با آن نمى شنوند، اينان مانند چهار پايانند، بلكه گمراه ترند».</big> | ||
<big>و اين چنين صراحت هاى قرآن بيدار باش دائمى ماست كه روز قيامت با وجود چراغ هاى خطرى مانند اين آيات، هيچ عذرى درباره پيروى كوركورانه از اكثريت پذيرفته نخواهد شد.</big> | <big>و اين چنين صراحت هاى قرآن بيدار باش دائمى ماست كه روز قيامت با وجود چراغ هاى خطرى مانند اين آيات، هيچ عذرى درباره پيروى كوركورانه از اكثريت پذيرفته نخواهد شد.</big> | ||
خط ۳۱۹: | خط ۳۱۹: | ||
<big>«مى بينى بسيارى از آنان را كه به انجام گناه و دشمنى و خوردن مال ناشايست شتاب مى ورزند».</big> | <big>«مى بينى بسيارى از آنان را كه به انجام گناه و دشمنى و خوردن مال ناشايست شتاب مى ورزند».</big> | ||
خط ۳۳۹: | خط ۳۴۰: | ||
<big>تا اينجا روشن شد كه مسئله اكثريت در قرآن چه اصالتاً و چه به اعتبار عللى كه ممكن است به آن ارزش دهد مانند ايمان، آگاهى، تعقل و تفكر، تقوى و شكرگزارى، از نظر خداوند و آنچه در كتاب مباركش فرموده نه تنها ارزشى ندارد، بلكه مورد نكوهش و توصيفِ منفى نيز قرار دارد.</big> | <big>تا اينجا روشن شد كه مسئله اكثريت در قرآن چه اصالتاً و چه به اعتبار عللى كه ممكن است به آن ارزش دهد مانند ايمان، آگاهى، تعقل و تفكر، تقوى و شكرگزارى، از نظر خداوند و آنچه در كتاب مباركش فرموده نه تنها ارزشى ندارد، بلكه مورد نكوهش و توصيفِ منفى نيز قرار دارد.</big> | ||
<big>لازم به يادآورى است كه در تعدادى از موارد ذكر شده از قرآن كلمه »اكثر« به كار رفته و در موارد ديگرى »كثير« استفاده شده است. واضح است كه | <big>لازم به يادآورى است كه در تعدادى از موارد ذكر شده از قرآن كلمه »اكثر« به كار رفته و در موارد ديگرى »كثير« استفاده شده است. واضح است كه «اكثر» به تناسب كلمهاى كه بدان اضافه شده به معناى اكثريت قريب به اتفاق آن خواهد بود، مثلاً «أَكْثَرُ النَّاسِ» يعنى اكثريت مردم.</big> | ||
< | |||
<big>و در كنار آن «كثير» كه به معناى «عده زياد» از موردى خواهد بود مثلاً «كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ» يعنى عده زيادى از مردم، و روشن است كه «اكثر» عدد بيشترى از «كثير» را نشان مى دهد.</big> | |||
<big>ولى به هر حال كلمه «كثير» هم از اين بُعد به مطلب مى نگرد كه انبوهى از جمعيت به سويى رفته اند كه انتظار نمى رفته است و از اين نكته نتيجه مورد نظر درباره اكثريت به دست مى آيد اگر چه منظور اكثريت قاطع نباشد.</big> | |||
<big>جالب است كه كلمه «اكثر» در بيشتر موارد آن به «ناس» اضافه شده كه شامل عموم بشريت مى شود، و يا به ضمير «هُم» - كه به مردم باز مى گردد - آمده است، و اين در اثبات سقوط ارزش اكثريت مطلب را بدون نياز به توضيح روشن مى نمايد.</big> | |||
==== <big>تحليل اعتقادى چهارم</big> ==== | |||
<big>تجربه عملى اكثريت در امت هاى گذشته تا امروز</big> | |||
<big>با توجه به آنچه قرآن درباره اكثريت تصريح كرده، براى هضم مسئله و آمادگى براى تحليل اين بنيان اعتقادى، جا دارد تجربه عملى اين نگاه الهى به اكثريت را با مرورى بر تاريخ امت ها مطالعه كنيم.</big> | |||
<big>ابتدا تاريخ انبياء عليهم السلام و سپس تاريخ [[ائمه اثنی عشر|امامان عليهم السلام]] و بعد از آن تاريخ غيبت كبرى را ورق مى زنيم:</big> | |||
===== <big>اول: اكثريت در تاريخ انبياء عليهم السلام</big> ===== | |||
<big>اين بسيار مهم است كه در تاريخ همه انبياء عليهم السلام حتى يك مورد نداريم كه اكثريت مردم با پيامبرى موافق باشند و مخالفين او در اقليت باشند. بسيار جالب است كه مسئله مخالفت اكثريت در حد يک فكر و اعتقاد شخصى اكتفا نشده، بلكه باطل خود را اظهار كرده اند و عملاً به مخالفت با پيامبر زمان خود پرداخته اند و تصميم به اخراج او از آن سرزمين گرفته اند، و آنقدر در باطل خود استقامت به خرج داده اند كه عذاب خدا را بى واهمه طلب كرده اند.</big> | |||
<big>از همه عجيب تر اينكه با ديدن آثار عذاب هم عقب نشينى نكرده اند و آنقدر اصرار ورزيده اند كه عذاب الهى بر سر آنان نازل شده و نابودشان كرده است.</big> | |||
<big>اين سابقه اكثريت در امم گذشته، اطمينان خاطر مى آورد كه اصلاً درباره اكثريت بايد محتاطانه و با حالت حذر و ترس از گمراهى نگاه كرد، و اين گذشته شرم آور در همه امت ها را هميشه بايد مد نظر داشت.</big> | |||
====== <big>الف) سوء سابقه اكثريت به طور كلى</big> ====== | |||
<big>در سوره عنكبوت آمارى كلى از اين سوء سابقه اكثريت ارائه مى دهد و مى فرمايد:</big> | |||
<big>«فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا»<ref>عنكبوت / 40. </ref>: «بر عده اى از آنان سنگ فرستاديم، و عده اى را صيحه آسمانى فرا گرفت و عده اى ديگر را در زمين فرو برديم و گروهى ديگر را غرق كرديم».</big> | |||
====== <big>ب) مخالفت اكثريت با ذكر نام پيامبرانشان</big> ====== | |||
<big>در تاريخ هر يک از پيامبران نيز اين مخالفت اكثريت در قرآن با جزئياتش ترسيم شده كه ذيلاً به ترتيب ارائه مى شود:</big> | |||
<big>'''اكثريت قوم نوح عليه السلام'''</big> | |||
<big>درباره حضرت نوح عليه السلام اقليتى كه به اندازه يک كشتى بودند نجات يافتند و آن خلق عظيم با مخالفت خود هلاک شدند:</big> | |||
<big>«وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ. وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ، فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ»<ref>انبياء/76، 77.</ref></big>: | |||
<big>«و آنگاه كه نوح از قبل ما را خواند و ما او را اجابت نموديم و از آن گرفتارى عظيم او و اهلش را نجات داديم، و او را براى نجات از قومى كه آيات ما را تكذيب مى كردند يارى كرديم. آنان قوم بدى بودند و ما همه آنان را غرق كرديم».</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم ابراهيم عليه السلام</big>''' | |||
<big>حضرت ابراهيم عليه السلام در مقابل قومى قرار مى گيرد كه بت پرستند و يک تنه در برابر آن اكثريت متفق مى ايستد و سخن حق خود را مى گويد و از اقليت بودن خود نمى هراسد:</big> | |||
<big>«إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِى بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ»<ref>زخرف / 26.</ref>: «آنگاه كه ابراهيم به پدر و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم».</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم لوط عليه السلام</big>''' | |||
<big>قوم حضرت لوط عليه السلام او را در شديدترين تنگناها قرار دادند و با جرئت به كار خود مشغول شدند تا جايى كه او را تهديد به اخراج كردند: «قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ»<ref>شعراء / 167. </ref>: «گفتند: اى لوط، اگر بس نكنى از اخراج شوندگان خواهى بود».</big> | |||
<big>آنگاه عذاب الهى را كه اكثريت را شامل شد و اقليتى كه حتى همسر لوط هم بين آنان نبود از آن نجات يافتند چنين ترسيم مى كند: «كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ، إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلاّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ»<ref>قمر/33، 34.</ref>:</big> | |||
<big>«قوم لوط انذار كنندگان را تكذيب نمودند. ما بر آنان سنگ فرستاديم، مگر خاندان لوط كه هنگام سحر آنان را نجات داديم».</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم صالح عليه السلام</big>''' | |||
<big>درباره حضرت صالح عليه السلام منظره بُهت آورى به نظر مى آيد، چرا كه آنچه خدا از آنان خواسته بود نه تنها اعمال روزمرّه زندگى نبود بلكه دستورى بود كه منفعتش به همه آن اكثريت مى رسيد:</big> | |||
<big>شترى كه يک روز تمام آب نهر را مى نوشيد و به همه مردم شير مى داد.</big> | |||
<big>مى بينيم كه اكثريت حتى در چنين مواردى قابل اعتماد نيستند و بر مخالفت با خداوند متحد مى شوند اگر چه به ضرر دنيايشان باشد: «فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها»<ref>شمس/14.</ref>: «پيامبر خدا را تكذيب كردند و شتر را كشتند. خداوند هم به خاطر گناهشان عذاب را بر آنان نازل كرد و با خاک يكسانشان نمود».</big> | |||
<big>'''اكثريت قوم شعيب عليه السلام'''</big> | |||
<big>درباره حضرت شعيب عليه السلام حتى دلسوزى آن پيامبر عظيم الشأن را ذكر مى كند كه مردم اعتنايى نكردند: «وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً ... وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِى أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ ... وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا، وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دِيارِهِمْ جاثِمِينَ»<ref>هود/84-95.</ref></big>: | |||
<big>«به سوى شهر مدين برادرشان شعيب را فرستاديم ... اى قوم، ضديت با من شما را به آنجا نكشاند كه آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم اصابت كند، و قوم لوط هم از شما فاصله چندانى ندارند ... آنگاه كه عذاب ما آمد شعيب و كسانى را كه ايمان آورده بودند با رحمت خود نجات داديم، و صيحه ظالمين را گرفت و در ديار خود به طور ناگهانى هلاک شدند».</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم الياس عليه السلام</big>''' | |||
<big>حضرت الياس عليه السلام را جز گروهى كه از آنان به خالص شدگان تعبير فرموده، نپذيرفتند: «وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ، أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ، اللَّه رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ، فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ، إِلاّ عِبادَ اللَّه الْمُخْلَصِينَ»<ref>صافات/123-129.</ref>: «الياس از پيامبران بود. به قوم خود گفت: آيا تقوى پيبشه نمى كنيد؟ آيا بُت بعل را صدا مى زنيد و خداى احسن الخالقين را رها مى كنيد؟</big> | |||
<big>الله پروردگار شما و پدران قبل شماست. اما او را تكذيب كردند و آنان احضار خواهند شد مگر بندگان خالص خداوند».</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم موسى عليه السلام</big>''' | |||
<big>حضرت موسى عليه السلام مسايل مختلفى با قوم خود داشت كه آنان در هر يک سقوط ارزش اكثريت را بيشتر به نمايش مى گذاشتند، تا آنجا كه به مردم فرمود: «يا قَوْمِ، لِمَ تُؤْذُونَنِى وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّى رَسُولُ اللَّه إِلَيْكُمْ»<ref>صف/5.</ref></big>: | |||
<big>«اى قوم، چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شمايم»!</big> | |||
<big>يكى از آن مراحل حساس اين بود كه بعد از آن همه تلاشِ حضرت موسى عليه السلام براى ساختار اعتقادى بنى اسرائيل، به مجرد مشاهده بت پرستان تقاضاى بت كردند!! «وَ جاوَزْنا بِبَنِى إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ، قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»<ref>اعراف/138.</ref>: «بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم.</big> | |||
<big>آنان به قومى رسيدند كه در برابر بتان كُرنش مى كردند. گفتند: اى موسى، براى ما هم خدايى (بُتى) قرار ده همان گونه كه آنان بتهايى دارند. فرمود: شما قومى هستيد كه جهل مى ورزيد».</big> | |||
<big>مسئله عجل و سامرى مرحله عجيب ترى بود كه نشان داد مردم با غيبت پيامبرانشان چگونه باطن خود را بروز مى دهند و اين اكثريتِ به ظاهر تسليمِ اوامر خدا و رسول، چگونه به طور ناگهانى به كفر باز مى گردند.</big> | |||
<big>«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ، أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً، اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ»<ref>اعراف / 148.</ref></big>: | |||
<big>«قوم حضرت موسى بعد از رفتن او به كوه طور، از زينت هاى خود گوساله بيجانى كه صدايى داشت براى پرستش انتخاب كردند. آيا نمى بينند كه با آنان سخن نمى گويد و آنان را به راهى هدايت نمى كند؟ آن گوساله را برگزيدند در حالى كه با اين اقدامشان ظلم كردند».</big> | |||
<big>مى بينيم كه خداوند به تعمدِ آن اكثريت در رجوع به بتپرستى و جهالت و عدم تفكر و تعقلشان در چنين انتخابى و نهايتاً به ظالم بودنشان در چنين حركتى تصريح مى فرمايد.</big> | |||
<big>آنگاه بى اعتنايى اين اكثريت را به يادآورى هاى جانشينِ حضرت موسى عليه السلام چنين بيان مى كند: «وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى، قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى»<ref>طه/90، 91.</ref>: «هارون قبلاً به آنان گفت: اى قوم، شما گول گوساله و سامرى را خورديد و پروردگار شما رحمن است. تابع من باشيد و امر مرا اطاعت كنيد. گفتند: همچنان در برابر آن كرنش خواهيم كرد تا موسى به نزد ما باز گردد».</big> | |||
<big>عكس العمل پيامبرى كه هرگز انتظار نداشت اكثريت مردم با غيبت چند روزه او اين چنين بيراهه روند و سر از غليظ ترين نوع آن يعنى بت پرستى در آورند، در قرآن خواندنى است:</big> | |||
<big>«وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِى مِنْ بَعْدِى، أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ، وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ»<ref>اعراف / 150. </ref>: «آنگاه كه موسى با غضب و تأسف به نزد قوم خود بازگشت گفت: بعد از من چه بد رفتار كرديد! آيا براى عذاب پروردگارتان عجله داشتيد؟ آنگاه حضرت موسى الواح را به سويى انداخت و سر برادرش را گرفته (به عنوان مؤاخذه) او را به سوى خود مى كشيد».</big> | |||
<big>از اين عجيب تر پاسخ هارون است كه اكثريت او را تنها گذاشتند و تصميم به قتل او گرفتند، و اين نشانه كمال بى اعتمادى به اكثريت است.</big> | |||
<big>يعنى حضرت موسى عليه السلام با توجه به اينكه اكثريت ايمان دارند و اگر هم مشكلى پيش آيد همان اكثريت لااقل به فاصله چهل روز مى توانند هارون را كمک كنند تا او باز گردد با مردم خداحافظى كرد و به كوه طور رفت. آيا احتمال مى داد همه او را تنها بگذارند؟ آيا احتمال مى داد حتى تصميم به قتل او بگيرند؟</big> | |||
<big>قرآن اين صحنه را از قول هارون چنين نقل مى كند: «قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِى، فَلا تُشْمِتْ بِىَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»<ref>اعراف / 150. </ref></big>: | |||
<big>«هارون گفت: اى پسر مادرم، اين قوم مرا خوار كردند و ضعيف شمردند و نزديک بود مرا بكشند، پس دشمنان را بر من شاد مكن و مرا با قوم ظالم قرار مده».</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم عيسى عليه السلام</big>''' | |||
<big>درباره حضرت عيسى عليه السلام عبارت لطيفى در قرآن آمده كه وقتى از اكثريت نااميد شد در پى گردآورى اقليتى برآمد: «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ: مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللَّه؟ قالَ الْحَوارِيُّونَ: نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه»<ref>آل عمران/52.</ref></big>: | |||
<big>«آنگاه كه حضرت عيسى از آنان احساس كفر نمود فرمود: چه كسى در راه خدا ياور من مى شود؟ حواريون گفتند: ما ياوران خداييم».</big> | |||
====== <big>ج) مخالفت اكثريت با ذكر نام آن ها</big> ====== | |||
<big>در مواردى از قرآن به جاى نام پيامبران در معرفى ملت ها، نام خود اقوام و گروه ها آمده است.</big> | |||
'''<big>اكثريت قوم ثمود</big>''' | |||
<big>درباره «قوم ثَمود» همه را به كفر نسبت مى دهد و استثنايى هم نمى كند و مى فرمايد: «أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ»<ref>هود / 68 . </ref></big>: <big>«بدانيد كه قوم ثمود به پروردگارشان كافر شدند، دور باشند قوم ثمود».</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |