۲۲٬۹۷۹
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵۳: | خط ۵۵۳: | ||
<big>اكثريت مى رفت تا اوج خود را نشان دهد اما با نشانى سياه بر پيشانى!! اكثريتى به گستردگى حجاز و آفريقا و عراق و ايران و هند و پاكستان و افغانستان و تركيه و تركمنستان امروز، بر فراز منبرها خليفه الهى على بن ابى طالب عليه السلام را لعن و ناسزا مى گفتند!!!</big> | <big>اكثريت مى رفت تا اوج خود را نشان دهد اما با نشانى سياه بر پيشانى!! اكثريتى به گستردگى حجاز و آفريقا و عراق و ايران و هند و پاكستان و افغانستان و تركيه و تركمنستان امروز، بر فراز منبرها خليفه الهى على بن ابى طالب عليه السلام را لعن و ناسزا مى گفتند!!!</big> | ||
< | |||
<big>در زمان كدام پيامبر اكثريتى به اين عظمت دست به انحطاطى به اين درجه زده اند؟!!</big> | |||
<big>كدام اكثريتى را اين گونه يكپارچه بر باطل مىتوان يافت؟</big> | |||
<big>آيا چنين اكثريتى ارزش دارد؟! آيا اقليتى كه در مقابل چنين اكثريتى باشد بر حق نيست؟!</big> | |||
<big>آيا مردم آن زمان كه پيرو اكثريت شدند لايق آتش نيستند؟!</big> | |||
====== <big>اكثريت در زمان امام حسين عليه السلام</big> ====== | |||
<big>هنوز اكثريتى كه قرآن فرياد حذر درباره اش سر داده چهره تمام عيار خود را نشان نداده بود، تا روزى كه قافله اقليت و اكثريت در كربلا رو در رو قرار گرفتند. آنجا بود كه نماينده خداوند يعنى حسين بن على عليه السلام با نداى «هَلْ مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُنى» براى يارى خدا و نجات دين خدا از همه استمداد نمود ولى كسى او را يارى نكرد. اقليت به اقلُّ القليل رسيد! يعنى زير سقف آسمان 72 جوانمرد و 84 بانوى صبور بر ظلم اكثريت باقى ماند. اين اقليت مظلوم با كمال رشادت اوامر خدا را براى اكثريت تكرار كردند و از عذاب روز قيامت ترساندند.</big> | |||
<big>اكثريت كوردل با قدرتى كه در دست داشتند اقليت را سر بريدند و نماينده خدا را هم سر بريدند و زير سُم اسبان قرار دادند و حتى بدن هاى شريفشان را دفن نكردند!!</big> | |||
<big>[[بانوان]] حريم الهى حتى به نام انسانيت مورد عواطف اكثريت قرار نگرفتند و صداى العطش آنان را نشنيده گرفتند، نداى «انْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ فَكُونُوا احْراراً فى دُنْياكُمْ» را نيز زير پا گذاشته مظاهر حيا و عفت و عصمت را در شهرهاى خود به اسيرى بردند، و محو شدن نام خدا را از صفحه زمين با سر بريده امام حسين عليه السلام به همه نشان دادند!!</big> | |||
====== <big>جشن اكثريت در دمشق</big> ====== | |||
<big>جشنِ غلبه اكثريتى بىدين و خالى از انسانيت و ضد خدا و هواپرست با شعار «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» در دمشق برگزار شد و با جسارت به سر بريده پيام آور قرآن از كربلا تا دمشق، و نوشيدن شراب و بازى با قمار، بىارزشى اكثريت را الَى الابَد بر همگان معلوم ساختند و نشان دادند كه هر چه اكثريت منسجم تر و متشكل تر باشد غير قابل اعتمادتر است.</big> | |||
<big>بر همه معلوم شد كه اكثريت با خدا كارى ندارد، و كارشان به جايى مى رسد كه اصلاً خدايى را قبول ندارند تا پيامبرى فرستاده باشد و امامى بعد از او تعيين كرده باشد تا مردم با او كار داشته باشند!!</big> | |||
====== <big>اكثريت در 245 سال امامت</big> ====== | |||
<big>دوران خلافت [[بنى اميه]] و [[بنى عباس]] دنباله اين مسير بود كه نيازى به تلاش بيشتر براى انحراف اكثريت نبود. سيل بنيان كَن ضلالت و گمراهى چنان غالب بود كه هر لحظه انتظار بلاى الهى مى رفت. ولى از آنجا كه خدا اين امت را مرحومه اعلام كرده عذاب دنيوى امت هاى گذشته را نازل نمى كند، ولى پرونده چنين اكثريتى در محكمه عدل الهى مفتوح است.</big> | |||
<big>آنچه در اين دوران 245 ساله امامت تا آغاز [[غيبت صغرى]] درباره اقليت و اكثريت مشهود است نمايانگر اكثريت گمراه در دو جهت است: يكى اكثريت غير مسلمان كه تعدادشان چندين برابر مسلمانان بود، و ديگرى اكثريت مسلمانان گمراه كه تعدادشان در مقابل شيعيان و محبين اهل بيت عليهم السلام چندين برابر بود.</big> | |||
<big>مجموع اين دو اكثريت وقتى در پيشگاه خداوند به محاسبه در آيند اقَلّ القليل باقى مىماند كه پذيرندگان خلافت و امامت بلافصل على بن ابى طالب عليه السلام پس از پيامبرند.</big> | |||
====== <big>اكثريت در دوران غيبت</big> ====== | |||
<big>پس از اين دوران، نوبت به عصر غيبت مىرسد كه تا كنون حدود 1180 سال از آن مى گذرد. در اين دوران اگر چه اقليت و اكثريت در نوسان بوده، ولى اين پايه همچنان محفوظ مانده كه در همه زمان ها اكثريتى عظيم متعلق به مخالفينِ دينِ واقعىِ خداوند بوده و شامل غير شيعيان از مسلمانان و يهود و نصارى و بت پرستان و ملحدان است، و هميشه طرفداران حق در اقليت بوده اند.</big> | |||
<big>مطالعه پرونده اين دوران كه دوازده قرن طول آن و به گستردگى زمين گستره آن است، نشان مى دهد كه چگونه هشدار «قد ضَلَ قبلكم أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» درباره پيشينيان در مورد «آخِرين» يعنى «آنان كه در زمان هاى متأخر آمده اند» هم تحقق يافته و اكثر آخرين نيز گمراه و مخالف دستورات الهى بوده اند.</big> | |||
==== <big>تحليل اعتقادى پنجم</big> ==== | |||
<big>تحليلى از ارزش علمى - دينى اكثريت و اقليت</big> | |||
<big>آن هشدارهاى قرآنى درباره اكثريت، و اين نهيب پيامبرصلى الله عليه وآله در [[خطابه غدير]]، مسئله «پيروى از اكثريت» را از بُعد تاريخى تبديل به پايه اعتقادى نموده است. غاصبين خلافت از روز اول «اجماع» و «اكثريت» را به عنوان ابزارى بسيار قوى در پيشبرد و تثبيت اهداف خود به كار گرفتند. آنان براى پر كردن خلأهاى فكرى و عملىِ ايجاد شده به خاطر انحراف از خط ولايت الهى، دقيقاً از مسئله «اتفاق مردم» در جهات اعتقادى و حكمى و اجتماعى اسلام استفاده هاى فراوان بردند.</big> | |||
<big>اينجاست كه از خواب غفلت بيدار مى شويم و بار ديگر ارزش هشدارهاى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير براى ما روشن مى شود. آينده اى توسط آن حضرت پيش بينى شد كه در آن نه تنها اكثريت مانند امت هاى گذشته گمراهند، كه اين مسئله به عنوان يک مبناى ضد خدا در موارد بسيارى از دين بر عليه فرامين الهى مورد استفاده قرار خواهد گرفت و كم كم صورت تدوين يافته اى به خود مىگيرد و دستورالعمل نسل هاى بعدى مى شود.</big> | |||
<big>در اين قسمت از بحثِ تفسيرى آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» كه در خطبه اقتباس شده، به تجزيه و تحليل علمى مسئله «اكثريت» در 5 بخش مى پردازيم، تا اين پايه اعتقادى را با الهام از غدير بر صفحه دل خود بنگاريم، و با قلبى مطمئن از اقليت بودن خود و اكثريت مخالفينِ امامت [[ائمه اثنی عشر|ائمه عليهم السلام]] نهراسيم.</big> | |||
===== <big>اول: علل گرايش به اكثريت</big> ===== | |||
<big>بايد اذعان داشت كه توجه به اكثريت بين عموم مردم هميشه گرايش ذاتى نيست و تمايل به اكثريت در افراد مى تواند علل متفاوتى داشته باشد كه گاهى يكى از آن ها و گاهى دو يا چند مورد با هم جمع مى شود.</big> | |||
====== <big>الف. تبليغ و سوق ديگران</big> ====== | |||
<big>در بسيارى از موارد گرايش به اكثريت در اثر سوق دادن ديگران است. يعنى با بزرگنمايى خيالى اكثريت كه دستمايه هاى اوليه آن را دارد به راحتى مى توان مردم را درباره آن قانع كرد و به سمت آن سوق داد، در حالى كه اين سوق دادن اكثراً به حساب گرايش خود مردم گذاشته مى شود. به خصوص اگر ابزار تبليغاتى در دست گروهى باشد سرعت اين عمل چند برابر مى شود.</big> | |||
====== <big>ب. واهمه از اشتباه اكثريت</big> ====== | |||
<big>شكى نيست كه مسئله «اكثريت» همان نقطه ضعفى است كه فكر و قلب ساده انديشان را به خود مشغول مى نمايد. گاهى واهمه اينكه فكر اين همه انسان چگونه ممكن است اشتباه كند، و گاهى اين استنباط كه ارزش عقل هاى مجموع اكثريت از عقل هاى اقليت بيشتر است در هر اجتماعى كشش به اكثريت را ايجاد مى كند.</big> | |||
====== <big>ج. همرنگى با جماعت</big> ====== | |||
<big>درباره بسيارى از مردم نيز اين مطلب صادق است كه فرصتى براى فكر كردن و تشخيص دادن و تصميم گرفتن ندارند، و همرنگ جماعت شدن را به عنوان آسان ترين راه انتخاب كرده اند، بدون آنكه دغدغه اى از عاقبت آن داشته باشند، چنانكه قرآن در مواردى به پيروى اين گونه گروهى از پدرانشان اشاره مى كند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»<ref>زخرف / 23. </ref>: «ما پدران خود را بر دينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم».</big> | |||
====== <big>د. حفظ منافع</big> ====== | |||
<big>در كنار اين گروه هايى كه خود به سوى اكثريت مى روند، بسيارى نيز از ترس مخالفت و يا ترس از دست دادن منافع خود در صورت مخالفت، و يا حتى حوصله مخالفت نداشتن و در مواردى به بهانه حفظ وحدت، پا بر روى حق مى گذارند و تابع اكثريت مى شوند، و در اين پيروى تا آنجا پيش مى روند كه سخن دل خود را هم فراموش مى كنند و در اثر مرور زمان اعتقاد اصيل خود را از دست مى دهند، و لفظاً و معنىً تابع اكثريت مى شوند.</big> | |||
====== <big>هـ. تعصبات قومى</big> ====== | |||
<big>بايد در نظر داشت كه جوامع مختلف در شرايط متفاوت، مسايل خاصى مانند تعصبات قومى دارند كه در اثر آن ها نيز گرايش به اكثريت در جامعه ايجاد مى شود.</big> | |||
<big>مهم اين است كه جذب اكثريت شدن دلايل بسيارى مى تواند داشته باشد كه اكثر اين علل ارزش علمى و عقلايى ندارند، و از همين ديدگاه نظريات چنين اكثريتى نيز بى ارزش خواهد بود. از همين جنبه است كه در چند آيه مسئله نادانى و ناآگاهى و تعقل نكردن درباره اكثريت مطرح شده و فرموده: «اكثر هم لا يَعْلَمُونَ»<ref>اعراف/187. نحل/38. روم/6، 30. غافر/57. جاثیه/26. یوسف/21، 40، 68.</ref>و «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ».<ref>مائده/103. عنكبوت/63. حجرات/4. </ref></big> | |||
===== <big>دوم: سبب گمراهى اكثريت</big> ===== | |||
<big>با توجه به آنچه در علل گرايش عموم مردم به سوى اكثريت گفته شد، علت بىارزش بودن آن نيز معلوم گرديد. اساساً جمعى كه به داعیه اى غلط و يا بى ارزش گرد هم آيند طبعاً كشش فكرى و عملى آنان نيز به همان جوانب سوق داده خواهد شد، و در تصميم گيرى هايشان آن داعيه هاى غلط را دخالت خواهند داد.</big> | |||
====== <big>الف. علت قرآنى گمراهى اكثريت</big> ====== | |||
<big>قرآن كريم درباره علل گمراهى اكثريت به نقطه اى اشاره مى كند كه جامع همه علت هاست.</big> | |||
<big>در سوره بقره پس از ذكر برخى امت ها كه اكثريتشان گمراه بوده و به عذاب گرفتار شدند مى فرمايد: «أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ»<ref>بقره / 87 . </ref></big>: | |||
<big>«آيا هر بار كه پيامبرى نزد شما آمد و آنچه نفس هاى شما آن را نمى پسنديد برايتان آورد سركشى كرديد و عده اى او را تكذيب كرده و عده اى ديگر او را مى كُشيد»؟</big> | |||
<big>اين بدان معنى است كه علت انحراف اكثريت ها پيروى از هواى نفس خويش است، كه البته «هواى نفس» به صورتى كه در اين آيه به كار رفته در خور توضيح است:</big> | |||
====== <big>ب. قدرت شيطانى اكثريت</big> ====== | |||
<big>وقتى اكثريتى با كشش ها و علل متفاوت كه اكثراً جاذبه هاى بىارزشى هستند تشكيل شد كم كم احساس قدرت مى كند، و براى خود خواسته هايى را مطرح مى كند، و با تكيه بر قدرت اجرايى خود در صدد اجراى آن ها بر مى آيد.</big> | |||
<big>دامنه اين خواسته ها تا آنجا پيش مى رود كه از پيامبران نيز انتظار پيدا مى كنند طبق خواسته هاى آنان سخن بگويند و عمل كنند!</big> | |||
<big>اين در واقع انتظار از خداوند است كه دستوراتى مطابق هواى نفس مردم نازل كند، و بازگشت چنين انتظارى به مسخره كردن خدا و رسول و فرامين الهى است، چرا كه در اين صورت نيازى به دستورات الهى نخواهد بود، و در واقع هوس ها هستند كه حكم تعيين كننده در همه موارد را صادر مى كنند!</big> | |||
<big>اينجاست كه خداوند با چنين مردمى به شدت برخورد مىكند و آنان را نابود مى نمايد، چرا كه اين به معناى اعلام موجوديت گروهى به نام «اكثريت» است كه در برابر پروردگار تصميم گيرى مى كند و قانون تسليم محض در برابر خدا را بر هم مى زند.</big> | |||
<big>يقيناً اين قدرتى كه اكثريت در خود مى بيند باعث مىشود در برابر خدا هتّاكتر و در پيشبرد اهدافش گستاخ تر باشد.</big> | |||
====== <big>ج. تكذيب پيامبران توسط اكثريت</big> ====== | |||
<big>در مرحله بعد نوبت به تكذيب انبياء عليهم السلام براى پيشبرد و اجراى هوس هايشان مىرسد، و اگر پيامبران با آنان مقابله كنند نوبت به برداشتن آنان از سر راه و قتل ايشان مى رسد.</big> | |||
<big>نتيجه اى كه از اين آيه و مرحله عملى آن در تاريخ مىتوان گرفت اين است كه كشش هاى نفسانى - كه هميشه انسان ها را به سوى شيطان سوق مى دهد - وقتى به صورت «اكثريت» تشكّل پيدا مى كند و قدرت آن به تعداد نفرات اين اكثريت افزايش مى يابد، براى رسيدن به اهداف شيطانى و ضد خدايى با تمام توان وارد عمل مى شود و حد و مرزى براى خود نمى شناسد. در واقع آن علت كه هواى نفس است براى اين اهداف كه شيطانى است، آخرين توانايى ها را به كار مى بندد.</big> | |||
===== <big>سوم: مسئله اكثريت نزد غاصبين خلافت</big> ===== | |||
<big>نقطه ارزشى بحث اكثريت در سايه خطابه غدير، جهت گيرى دشمنان امامت و غاصبين خلافت در جهت عكس آيات قرآنى و محتواى غدير درباره اكثريت است، و اين همان چيزى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله هشدارش را مى داد.</big> | |||
<big>اگر در روايات اهل سنت مرورى داشته باشيم رواياتى در ارزش دادن به اكثريت با عبارت هاى مختلف كه گاهى تا حد افراط است به چشم مى خورد. جا دارد قبل از ريشه يابى، نمونه هايى از آنها را ذكر كنيم<ref>اين روايات در اين منابع قابل مراجعه است: صحيح مسلم: ح1843، 1845، 1846، 1849، 1855. کنزل العمال: ج1 ص104 و ج4 ص373 و ج5 ص751 و ج11 ص210. همچنین کنز العمال: احادیث 909، 1025، 1028، 1029، 1030، 1031، 1032، 1035، 1036، 1039، 1049، 1644، 20241، 20242، 34459، 34461. سنن ابی داود: ج1 ص206، 207 و ج3 ص18. الجامع الصغیر: ج2 ص48. فیض القدیر: ج6 ص595. کشف الخفاء: ج1 ص333-350.</ref></big>: | |||
# <big>يَدُ اللَّه مَعَ الْجَماعَةِ: دست خدا با جماعت و اكثريت است.</big> | |||
# <big>الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ: اجتماع رحمت و تفرقه عذاب است.</big> | |||
# <big>انَّ امَّتى لا يَجْتَمِعُ عَلَى ضَلالٍ: امت من بر گمراهى متحد نمى شوند.</big> | |||
# <big>اتَّبِعُوا السَّوادَ الاعْظَمَ: پيرو اكثريت باشيد.</big> | |||
# <big>مَنْ شَذَّ شَذَّ الَى النّارِ: هر كس از اكثريت جدا شود به سوى آتش رفته است.</big> | |||
# <big>انَّ الشَّيْطانَ مَعَ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةَ يَرْكُضُ: شيطان به همراه كسى كه از اكثريت جدا شود مى دَوَد.</big> | |||
# <big>مَنْ خَرَجَ عَنِ الْجَماعَةِ قَيْدَ شِبْرٍ فَقْد خَلَعَ رِبْقَةَ الاسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ: هر كس به اندازه يک وجب از مسير اكثريت خارج شود، قلاده اسلام را از گردن خويش خارج ساخته است.</big> | |||
# <big>مَنْ شَذَّ عَنِ الْجَماعَةِ فَاقْتُلُوهُ: هر كس از اكثريت جدا شد او را بكشيد.</big> | |||
# <big>مَنْ رَاى مِنْ اميرِهِ شَيْئاً يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ، فَانَّهُ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةَ شِبْراً فَماتَ فَمَيْتَةُ جاهِلِيَّةٍ: هر كس از امير خود چيزى ديد كه او را خوش نيامد بر آن صبر كند، چرا كه هر كس يك وجب از اكثريت جدا شود، اگر بميرد مرگ او بر جاهليت است.</big> | |||
<big>البته امثال اين روايات در كتب [[اهل سنت]] بسيار است، و در منابع متعدد حديثى خود نقل كرده اند و در بحث هاى مربوط به خلافت به آنها استدلال نموده اند.</big> | |||
<big>آنچه بسيار جلب توجه مى كند ريشه اين روايات در صحيفه دوم است كه غاصبين خلافت در مدينه با حضور سى و چهار نفر از منافقين تهيه كردند و آن را اساسنامه دائمى سقيفه قرار دادند.</big> | |||
<big>واقعاً جاى تعجب دارد كه همين روايات عيناً در آن صحيفه ديده شود، به اضافه اينكه جهت گيرى آن و هدفى كه از تحريف آن در نظر بوده نيز صراحتاً به رشته تحرير درآمده باشد. جالب تر اينكه ارزش خود صحيفه نيز بر اكثريت و اتفاق آراء مستند شده است.</big> | |||
<big>عين عبارات مربوط به «اكثريت» در صحيفه اى كه در خانه [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] تنظيم شده چنين است:</big> | |||
<big>هذا مَا اتَّفَقَ عَلَيْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍّ رَسُولِ اللَّه مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الانْصارِ ... . اتَّفَقُوا جَميعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْيَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ، وَ كَتَبُوا هذِهِ الصَّحيفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى غابِرِ الايّامِ ... .</big> | |||
<big>... وَ مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ، فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلامَّةِ؛ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللَّه: »مَنْ جاءَ الى امَّتى وَ هُمْ جَميعٌ فَفَرَّقَهُمْ فَاقْتُلُوهُ، وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ، فَانَّ الاجْتِماعَ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ، وَ لا تَجْتَمِعُ امَّتى عَلَى الضَّلالِ ابَداً، وَ انَّ الْمُسْلِمينَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ، وَ انَّهُ لا يَخْرُجُ مِنْ جَماعَةِ الْمُسْلِمينَ الاّ مُفارِقٌ وَ مُعانِدٌ لَهُمْ وَ مُظاهِرٌ عَلَيْهِمْ اعْدائَهُمْ، فَقَدْ اباحَ اللَّه وَ رَسُولُهُ دَمَهُ وَ احَلَّ قَتْلَهُ ... .<ref>بحار الانوار: ج 28 ص103-105. براى متن كامل صحيفه ملعونه دوم مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: در ج 2 ص126-129.</ref></big> | |||
<big>اين نوشته اى است كه اكثريت از اصحاب محمد رسول الله از مهاجرين و انصار بر آن اتفاق كرده اند ... . همگى بعد از آنكه آخرين فكرهاى خود را جمع كرده و درباره مسايل خود مشورت نموده اند متفق شده و اجماع كرده اند و اين صحيفه را با در نظر گرفتن اسلام و مسلمانان در آينده هاى اسلام نوشته اند!</big> | |||
<big>... هر كس از جماعت و اكثريت مسلمانان جدا شد او را بكشيد، كه در قتل او صلاح امت اسلام است!! و اين در حالى است كه پيامبر فرموده:</big> | |||
<big>»هر كس سراغ امت من آيد در حالى كه آنان متحد هستند و بين آنان تفرقه بيندازد او را بكشيد! و كسى كه از اكثريت جداست بكشيد هر كس از مردم باشد، چرا كه اجتماع رحمت و تفرقه عذاب است. و امت من هرگز بر گمراهى متحد نمىشوند؛ و مسلمانان يد واحد در برابر ديگران هستند؛ و كسى از جماعت مسلمانان جدا نمىشود مگر كسى كه از اسلام جدا شده و با مسلمانان عناد مىورزد و دشمنان اسلام را يارى مىكند« .</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |