۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴۸: | خط ۱۴۸: | ||
عمر در مراحل بعد به شدت مردم را از سؤال درباره معانى قرآن منع مى كرد، و هر كس درباره قرآن چيزى مى پرسيد او را مورد ضرب و عقوبت قرار مى داد، تا آنجا كه ابن عباس يک يا دو سال كامل جرئت كوچكترين گفتگويى درباره قرآن نداشت<ref>الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵</ref>. | عمر در مراحل بعد به شدت مردم را از سؤال درباره معانى قرآن منع مى كرد، و هر كس درباره قرآن چيزى مى پرسيد او را مورد ضرب و عقوبت قرار مى داد، تا آنجا كه ابن عباس يک يا دو سال كامل جرئت كوچكترين گفتگويى درباره قرآن نداشت<ref>الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵</ref>. | ||
از معروفترين و شنيدنى ترين | از معروفترين و شنيدنى ترين داستان هاى اين فصلِ جمود، داستان«ضَبيع»است: | ||
اين دانشمند عراقى كه رئيس قوم خود نيز بود، هر گاه لشكر مسلمين را مى ديد درباره قرآن سؤالاتى مى كرد. او براى طلب علم به مصر آمد و وقتى عمروعاص از سؤالات قرآنى او باخبر شد او را نزد عمر فرستاد. او در مدينه درباره مشكلات قرآن و تأويل آنها مثل«الذَّارِياتِ»و«النَّازِعاتِ»و«الْمُرْسَلاتِ»از اصحاب سؤال مى كرد. | اين دانشمند عراقى كه رئيس قوم خود نيز بود، هر گاه لشكر مسلمين را مى ديد درباره قرآن سؤالاتى مى كرد. او براى طلب علم به مصر آمد و وقتى عمروعاص از سؤالات قرآنى او باخبر شد او را نزد عمر فرستاد. او در مدينه درباره مشكلات قرآن و تأويل آنها مثل«الذَّارِياتِ»و«النَّازِعاتِ»و«الْمُرْسَلاتِ»از اصحاب سؤال مى كرد. | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
سپس او را زندانى كرد تا حالش بهتر شد، و بار ديگر او را همان گونه زد و دوباره محبوس كرد تا زخمهايش التيام يافت. بار سوم كه عمر خواست تازيانه زدن را تكرار كند ضبيع گفت: اگر مى خواهى مرا بكشى به طرز مناسبى به قتل برسان، و اگر منظور تو اين است كه مرض سؤال كردن من از آيات قرآن شفا يابد به خدا قسم شفا يافته ام!! | سپس او را زندانى كرد تا حالش بهتر شد، و بار ديگر او را همان گونه زد و دوباره محبوس كرد تا زخمهايش التيام يافت. بار سوم كه عمر خواست تازيانه زدن را تكرار كند ضبيع گفت: اگر مى خواهى مرا بكشى به طرز مناسبى به قتل برسان، و اگر منظور تو اين است كه مرض سؤال كردن من از آيات قرآن شفا يابد به خدا قسم شفا يافته ام!! | ||
بعد از اين گفته عمر او را به بصره تبعيد كرد و به ابوموسى اشعرى | بعد از اين گفته عمر او را به بصره تبعيد كرد و به ابوموسى اشعرى(حاكم بصره) نوشت: احدى از مسلمانان حق همنشينى با او را ندارد!! | ||
اين مسئله براى ضبيع بسيار سخت بود و اين فشارها را براى سؤال از معانى قرآن بايد تحمل | اين مسئله براى ضبيع بسيار سخت بود و اين فشارها را براى سؤال از معانى قرآن بايد تحمل مى كرد. ابوموسى براى عمر نوشت: اين مرد واقعاً از كار خود توبه كرده است!!! عمر هم به خيال خود اجازه همنشينى مردم با چنين دانشمندى را صادر كرد و گفت: ضبيع به خيال خود در طلب علم بود، ولى در اين كه كدام علم را بايد بياموزد اشتباه رفته بود!! <ref>الغدير:ج ۶ ص ۲۹۰. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۵۷ ح ۱۵۵. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵. الاعتصام (شاطبى): ج ۱ ص ۸۰ . فتح القدير (شوكانى): ج ۱ ص ۴۰۶. شرح ابن ابى الحديد: ج ۱۲ ص ۱۰۲. المسترشد: ص ۵۴۲ . الفصول العشرة(شيخ مفيد): ص ۹۵.</ref> | ||
اين نمونه نشانگر جلوه شديد مبارزه با قرآن در ريشه سقيفه بود، كه طبيعتاً بقيه حساب خود را | اين نمونه نشانگر جلوه شديد مبارزه با قرآن در ريشه سقيفه بود، كه طبيعتاً بقيه حساب خود را مى کردند و هرگز گِرد چنين سؤالاتى نمى گرديدند. | ||
اگر چه سقيفه چندان در اين راه موفق نبود و اين استبداد فكرى چندان ادامه نيافت - يعنى نتوانست ادامه يابد - ولى محروم كردن مردم از آشنايى با مفسران واقعى قرآن نتايج شوم خود را بر جاى گذاشت و آن خزانه علم را مُهر شده به پشت پرده غيبت برد. با اين زمينه خالى از مفسران حقيقى قرآن، بسيارى از جاهلان و نااهلان دست به كار تفسير قرآن و بيان معانى آن شدند، تا آنجا كه گاهى به عنوان بيان باطن آن عرض اندام | اگر چه سقيفه چندان در اين راه موفق نبود و اين استبداد فكرى چندان ادامه نيافت - يعنى نتوانست ادامه يابد - ولى محروم كردن مردم از آشنايى با مفسران واقعى قرآن نتايج شوم خود را بر جاى گذاشت و آن خزانه علم را مُهر شده به پشت پرده غيبت برد. با اين زمينه خالى از مفسران حقيقى قرآن، بسيارى از جاهلان و نااهلان دست به كار تفسير قرآن و بيان معانى آن شدند، تا آنجا كه گاهى به عنوان بيان باطن آن عرض اندام مى كردند. | ||
باز هم لطف خداوند شامل حال شيعيان و مؤمنين حقيقى شد كه | باز هم لطف خداوند شامل حال شيعيان و مؤمنين حقيقى شد كه ائمه عليهم السلام خزانه داران علم الهى هر از چند گاهى در فرصت هاى مناسب آن پارچه در هم پيچيده مهر شده را باز مى كردند و كلماتى اطمينان دهنده بر قلبها از آن مى خواندند و دريچه هاى كوچكى از قرآن به روى ما باز مى كردند، كه كتاب حاضر نيز از همان كلمات نورانى بر گرفته است. | ||