پرش به محتوا

کار شکنی منافقین در خطبه غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۲: خط ۳۲:
جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى، منبر با عظمت زير درختان كهنسال و در كنار بركه، دو قامت آسمانى بر فراز منبر، و آغاز يک سخنرانى بلند با حمد و ثنايى سرشار از توحيد، و سكوتى ابهت ‏انگيز كه احدى در آن فضاى باز جرأت حركت و صحبت نداشت.
جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى، منبر با عظمت زير درختان كهنسال و در كنار بركه، دو قامت آسمانى بر فراز منبر، و آغاز يک سخنرانى بلند با حمد و ثنايى سرشار از توحيد، و سكوتى ابهت ‏انگيز كه احدى در آن فضاى باز جرأت حركت و صحبت نداشت.


مؤمن نمى‏تواند روح نفاق را در مخيله خود تصور كند. از آنجا كه دورويى و باصداقت نبودن جزء اصول اوليه نفاق است، منافق همه را به كيش خود مى‏پندارد و تصورى از صداقت و يكرنگى در ذهن خود ندارد. آنگاه كه كينه و حسد و عداوت نسبت به على بن ابى‏طالب‏عليه السلام با اين روح نفاق آميخته شود ناخود آگاه سخنانى بر زبان مى‏آورد كه آن حسد درونى را نشان مى‏دهد.
مؤمن نمى‏تواند روح نفاق را در مخيله خود تصور كند. از آنجا كه دورويى و باصداقت نبودن جزء اصول اوليه نفاق است، منافق همه را به كيش خود مى ‏پندارد و تصورى از صداقت و يكرنگى در ذهن خود ندارد. آنگاه كه كينه و حسد و عداوت نسبت به على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام با اين روح نفاق آميخته شود ناخود آگاه سخنانى بر زبان مى ‏آورد كه آن حسد درونى را نشان مى‏ دهد.


از همه مهم ‏تر اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن خطبه، امامان ضلالتى را ذكر كرد كه بعد از آن حضرت مردم را به گمراهى مى‏ كشانند، و سپس به صراحت فرمود آنان «اصحاب صحيفه» هستند! در اين قست از خطبه تصريح شده كه فقط عده خاصى متوجه منظور حضرت از «صحيفه» شدند، و اكثر مردم از ذكر چنين كلمه‏ اى متعجب ماندند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۱.</ref>


از همه مهم‏تر اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله ضمن خطبه، امامان ضلالتى را ذكر كرد كه بعد از آن حضرت مردم را به گمراهى مى‏كشانند، و سپس به صراحت فرمود آنان »اصحاب صحيفه« هستند! در اين قست از خطبه تصريح شده كه فقط عده خاصى متوجه منظور حضرت از »صحيفه« شدند، و اكثر مردم از ذكر چنين كلمه‏اى متعجب ماندند.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 211. ×××
كار از كار گذشته بود و بايد به فكر توطئه‏ هايى براى بعد از سخنرانى مى‏ افتادند، اما عداوت با پيامبر و على‏ عليهما السلام كار خود را كرد.


هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول خطابه بود و در لحظاتى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را با دو دست بلند كرد و به مردم معرفى نمود و فرمود:


كار از كار گذشته بود و بايد به فكر توطئه‏هايى براى بعد از سخنرانى مى‏افتادند، اما عداوت با پيامبر و على‏عليهما السلام كار خود را كرد.
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» آتش نفاق و عداوت و حسد و كينه با على‏ عليه السلام شعله ‏ور شد و به اوج خود رسيد.


با اينكه بايد همه هنگام سخنرانى سكوت مى‏ كردند، منافقين بى ‏اختيار لب به سخن گشودند و هر يک تيرى از كمان زبان رها كردند.


هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مشغول خطابه بود و در لحظاتى كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام را با دو دست بلند كرد و به مردم معرفى نمود و فرمود: »من كنت مولاه فعلى مولاه« آتش نفاق و عداوت و حسد و كينه با على‏عليه السلام شعله‏ور شد و به اوج خود رسيد. با اينكه بايد همه هنگام سخنرانى سكوت مى‏كردند، منافقين بى‏اختيار لب به سخن گشودند و هر يك تيرى از كمان زبان رها كردند. نمونه‏هايى از گفته‏هاى آنان هنگام خطبه چنين است××× 2 الكافى: ج 4 ص 566 . امالى صدوق: ص 213. مناقب آل ابى‏طالب )ابن‏شهرآشوب( : ج 1 ص 527 . بحار الانوار: ج 37 ص 173 172 160 154 111. ××× :
نمونه ‏هايى از گفته‏ هاى آنان هنگام خطبه چنين است<ref>الكافى: ج ۴ ص ۵۶۶ . امالى صدوق: ص ۲۱۳. مناقب آل ابى‏ طالب (ابن ‏شهرآشوب): ج ۱ ص ۵۲۷ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳،۱۷۲،۱۶۰،۱۵۴،۱۱۱.</ref>:
 


او به پسر عمويش مغرور شده است!
او به پسر عمويش مغرور شده است!
خط ۴۸: خط ۵۰:
او به اين جوان مغرور شده است!
او به اين جوان مغرور شده است!


كار پسر عمويش را عجب محكم و مؤكد مى‏نمايد!
كار پسر عمويش را عجب محكم و مؤكد مى ‏نمايد!


ما راضى نيستيم، و اين يك تعصب است!
ما راضى نيستيم، و اين يک تعصب است!


هرگز در مقابل سخن او تسليم نخواهيم شد!
هرگز در مقابل سخن او تسليم نخواهيم شد!


اين هرگز امر خدا نيست و او از پيش خود سخن مى‏گويد!
اين هرگز امر خدا نيست و او از پيش خود سخن مى ‏گويد!
 
اگر مى‏توانست مثل كسرى و قيصر عمل مى‏كرد!
 
چشمانش را مى‏بينيد كه چگونه مثل چشم ديوانگان در گردش است؟ هم اكنون برمى‏خيزد و مى‏گويد: خدايم چنين گفته است.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 119. ×××
 
دائماً كار پسر عمويش را بالا مى‏برد، اگر مى‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏كرد. به خدا قسم اگر هلاك شود او را از آنچه اراده كرده دور خواهيم ساخت.××× 2 كتاب سلام بن ابى‏عمره: ص 118. ×××


اگر مى‏ توانست مثل كسرى و قيصر عمل مى‏ كرد!


اين تيرها و نيش‏هاى گزنده چهار جهت را هدف‏گيرى مى‏نمود:
چشمانش را مى ‏بينيد كه چگونه مثل چشم ديوانگان در گردش است؟ هم اكنون برمى‏ خيزد و مى ‏گويد: خدايم چنين گفته است.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref>


دائماً كار پسر عمويش را بالا مى‏ برد، اگر مى‏ توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‏ كرد. به خدا قسم اگر هلاک شود او را از آنچه اراده كرده دور خواهيم ساخت.<ref>كتاب سلام بن ابى ‏عمره: ص ۱۱۸.</ref>


الف. تشكيك در نسبت سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا
اين تيرها و نيش‏ هاى گزنده چهار جهت را هدف‏گيرى مى ‏نمود:


==== الف) تشكيک در نسبت سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله به خدا ====
اينكه بگويند: »آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گويد از جانب خدا نيست، و خدا به او چنين دستورى نداده، و آنچه مى‏گويد از پيش خود مى‏گويد« ، بايد از آنان سؤال مى‏شد: كدام خدا؟! همان خدايى كه منافقين در دل به آن كافرند؟! آيا اصلاً شما خدايى را قبول داريد كه مى‏گوييد: »سخنان محمد از جانب خدا نيست« ؟! و گذشته از اين اگر ثابت شود كه از طرف خداست آيا واقعا خواهيد پذيرفت، يا اين يك بهانه است؟!
اينكه بگويند: »آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گويد از جانب خدا نيست، و خدا به او چنين دستورى نداده، و آنچه مى‏گويد از پيش خود مى‏گويد« ، بايد از آنان سؤال مى‏شد: كدام خدا؟! همان خدايى كه منافقين در دل به آن كافرند؟! آيا اصلاً شما خدايى را قبول داريد كه مى‏گوييد: »سخنان محمد از جانب خدا نيست« ؟! و گذشته از اين اگر ثابت شود كه از طرف خداست آيا واقعا خواهيد پذيرفت، يا اين يك بهانه است؟!