۲۲٬۹۷۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
==== الف) تشكيک در نسبت سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله به خدا ==== | ==== الف) تشكيک در نسبت سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله به خدا ==== | ||
اينكه بگويند: | اينكه بگويند: «آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد از جانب خدا نيست، و خدا به او چنين دستورى نداده، و آنچه مى گويد از پيش خود مى گويد»، بايد از آنان سؤال مى شد: كدام خدا؟! همان خدايى كه منافقين در دل به آن كافرند؟! آيا اصلاً شما خدايى را قبول داريد كه مى گوييد: «سخنان محمد از جانب خدا نيست»؟! و گذشته از اين اگر ثابت شود كه از طرف خداست آيا واقعا خواهيد پذيرفت، يا اين يک بهانه است؟! | ||
==== ب) اظهار نارضايتى از اقدامات حضرت ==== | |||
اينكه بگويند: «ما راضى نيستيم، و هرگز در مقابل اوامر او تسليم نمى شويم»، نتيجه نفاق است كه عمرى در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله باشند و به نام مسلمان خود را جا بزنند و در روزى كه به وجود آنان و كمكشان نياز است بگويند: «ما اين قسمت اسلام را نمى خواهيم و قلبمان به آن راضى نيست»! | |||
==== ج) مطرح كردن تعصبات قومى ==== | |||
دستاويزهاى قومى و تعصبات جاهلى براى منافقين بسيار ارزش داشت. اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله از ميان همه مردم پسر عمويش را انتخاب كرده بود از سوى منافقين يک تعصب فاميلى به حساب مى آمد، در حالى كه از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله انتصاب افضل الناس به امر خدا بود. | |||
اينكه | اينكه على بن ابى طالب عليه السلام از نظر سنى جوان بود براى متعصبينى كه بزرگى را به سال مى دانستند و حتى به عقل هم نمى دانستند، يک تعصب به حساب مى آمد؛ چرا كه براى آنان تحمل ولايت و صاحب اختيارى يک جوان مخالف تعصبات قومى و محلى بود چنانكه درباره خود پيامبر صلى الله عليه و آله نيز همين بهانه را مطرح كردند و گفتند: «دين پيرمردان قومت را نفى مى كنى»؟!<ref>بحار الانوار: ۱۸ ص ۱۹۸،۱۵۶.</ref> | ||
==== د) مسخره كردن مقام نبوت ==== | |||
با تصريح به دستمايه هاى شكننده اى مقام با عظمت نبوت را به مسخره مى گرفتند، چرا كه اخلاق منافق استهزاء است. گاهى به صراحت مى گفتند: «اين يک تعصب است». | |||
گاهى عنوان ديگرى را به كار مىگرفتند و با اذعان به مقام با عظمت علىعليه السلام عنوان مىكردند كه پيامبرصلى الله عليه وآله به فضايل او مغرور شده و يا به تعبير ديگر فريب مناقب او را خورده و خيال مىكند به خاطر فضيلت بايد او را مقدم بدارد! گاهى عنوان محكمكارى به اين عملِ حضرت مىدادند كه مقصودش محكم كردن جاى پاى على است كه ديگران را سر جايشان بنشاند. | |||