شبهه عدم استشهاد اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در سقيفه
شبهه عدم استشهاد اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در سقيفه[۱]
يكى از سؤالات و شبهاتى كه مخالفين زياد مطرح مى كنند اين است كه: چرا على عليه السلام در روز سقیفه به حدیث غدیر استشهاد نكرد؟
پاسخ اين پرسش را بهتر است از زبان علامه بزرگوار سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى عاملى لبنانى بيان كنيم؛ هنگامى كه شيخ سليم بشرى مالكى مصرى از علماى بزرگ اهل سنت مصر - كه دو بار رياست الازهر را به عهده داشت در نامه اى به سيد شرف الدين پس از اقرار به برخى از حقايق، نوشت كه چرا امام على عليه السلام در روز سقيفه به نصوصى از جمله حديث غدير - كه درباره خلافت او بود و شما شيعيان همواره بر اين نصوص تكيه مى كنيد - استدلال نكرد؟ علامه در پاسخ نوشت[۲]:
همه مى دانند كه امام و دوستان آن حضرت، از جمله بنی هاشم و غير آنان، در بیعت با ابوبکر حضور نداشته و در سقيفه نبودند.
لذا آنان از سقيفه و آنچه در آنجا مى گذشت دور بودند، زيرا با تمامى وجودشان سرگرم مصيبت بزرگ كفن و دفن پيامبر صلی الله علیه و آله بودند، و تا دفن آن حضرت مردم سقيفه كار خود را كردند.
آنگاه براى رعايت احتياط و دورانديشى، در برابر نظرها و حركت مخالفين - كه تشكيلات آنان را به هم مى ريخت - جملگى ايستادگى مى كردند.
پس از آنكه جريان سقيفه به راه افتاد و زمام امور را به دست گرفتند، آنچنان خشونتى از خود نشان دادند كه نه تنها على عليه السلام، بلكه كسى ديگر هم نمى توانست به آن حديث استدلال كند.
در اصل كسى طاقت شنيدن و يا امكان انعطاف به سوى مضمون حديث را نداشت.
به عنوان مثال: آيا چند نفر در زمان ما مى توانند با كسانى كه قدرت را در دست دارند مبارزه كنند، طورى كه قدرت آنان را از ميان برداشته و دولتشان را سرنگون كنند؟
اگر كسى چنين قصدى داشته باشد، آيا او را آزاد مى گذارند؟ اكنون گذشته را با زمان حال مقايسه كنيد، كه مردم همان مردم و زمانه نيز همان زمانه است.
گذشته از اينها، على عليه السلام در آن روز براى استدلال و استشهاد نتيجه اى جز فتنه و آشوب نمى ديد. در آن شرايط كه اسلام تازه پا به عرصه گذاشته و نهال دين تازه كاشته شده بود، آن حضرت ترجيح مى داد كه حق او ضايع شود اما آشوب به پا نگردد.
زيرا در آن موقعيت حساس، منافقین و كفار از داخل و دو امپراطورى بزرگ روم و ایران از خارج، در پى فرصت و بهانه بودند كه از اختلافات مسلمانان استفاده كرده و براى براندازى اسلام و ريشه كردن آن اقدام كنند.
در چنين شرايطى، على عليه السلام بر سر دو راهى بزرگ ايستاد، و براى او طبيعى بود كه حق خلافت خويش را فداى اسلام و مسلمين كند، و چنين هم كرد.
على عليه السلام در نهايت، براى اينكه نظريه خلافت حقيقى اسلام را - كه خلافت شرعى او بود - حفظ كند و در برابر كسانى كه حق خلافت را از او سلب كردند موضع گيرى لازم را كرده باشد، در خانه نشست و بیعت نكرد.
تا اينكه او را به زور از خانه به مسجد آوردند. على عليه السلام با اين عمل خود دو كار انجام داد و اسلام و صورت شرعى خلافت حق، كه در حقيقت از آنِ او بود را حفظ كرد.
بنابراين، شرايط و محيط آن روز مدینه به على عليه السلام اجازه درگيرى با آنان را نداده، و جامعه نوبنياد مسلمانان نيز آماده درک سخنان و استدلال هاى آن حضرت نبودند.
ولى از آن تاریخ به بعد، على و اولاد آن حضرت عليهم السلام و عالمان شيعه، همواره با روشى حكيمانه احاديث غدير و ولايت را ذكر كرده، و نصوص روشن نبوى را در اين باره نشر داده اند.[۳]