۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
پس از آنكه صحابه جمع شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى دانيد كه من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؟ در بعضى از روايات آمده كه حضرتش اين سخن را چند بار براى مسلمانان تكرار كرد. آنان سخن آن حضرت را با تصديق و اعتراف پاسخ دادند. | پس از آنكه صحابه جمع شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى دانيد كه من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؟ در بعضى از روايات آمده كه حضرتش اين سخن را چند بار براى مسلمانان تكرار كرد. آنان سخن آن حضرت را با تصديق و اعتراف پاسخ دادند. | ||
[[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پيامبر صلی الله علیه و آله]] با اين جمله، به آيه «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم» اشاره كرد. | |||
اين آيه أولى بودن پيامبر صلى الله عليه و آله بر مؤمنان را در همه امور اثبات مى كند، زيرا او بر خلاف نفس مؤمنان، تنها به چيزى فرمان مى دهد و تنها چيزهايى را براى آنان مى پسندد كه صلاح ايشان در آن است. | |||
از اين رو، اولويّت در آيه به طور مطلق آمده است. بنابراين، بر مؤمنان واجب است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نزد ايشان از خودشان محبوبتر و امر او پيش آنان از امر خودشان نافذتر، و مهرورزى آنان نسبت به او از مهرورزى شان به خودشان كامل تر باشد. | |||
روايت شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله مى خواست به [[تبوک|جنگ تبوک]] برود، از اين رو به مردم دستور داد كه همراهى اش كنند. ولى بعضى از مردم گفتند: | |||
ما از پدران و مادرانمان اذن مى طلبيم. اينجا بود كه اين آيه نازل شد.<ref>انوار التنزيل: ص ۵۵۲ .</ref> | |||
در يكى از قرائات (پس از «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم وَ أزواجُهُ أُمَّهاتُهُم») آمده است: «وَ هُوَ أبٌ لَهُم»: | |||
و پيامبر پدر مؤمنان است؛ يعنى در دين، چرا كه هر پيامبرى از آن حيث كه در حيات ابدى اصل امت خود است، پدر امّتش به شمار مى رود، و از اين رو است كه مؤمنان برادر يكديگر گشته اند. در تفسير بَيضاوى چنين آمده است. | |||
سخن رسول خداصلى الله عليه وآله يعنى: من از هر مؤمنى به خود او سزاوارترم، تأكيد و تقريرى است كه نشان مى دهد حضرتش به هر يک از افراد مؤمنان سزاوارتر است. | |||
=== | چنانكه جمله «من از شما به شما سزاوارترم»مفيد اولى بودن وى نسبت به جميع مؤمنان است.<ref>اللّمعات(مخطوط) .</ref> | ||
همچنين از ديگر از وجوه دلالت | |||
===== شرح حال حاكم نيشابورى (ت ۳۲۱ - م ۴۰۵ ق) ===== | |||
بزرگان [[اهل سنت]] همه حاكم نيشابورى را توثيق كرده و ستوده اند: ابن خَلِّكان و شيخ عبدالحق دهلوى (در رجال مشكات) و فخر رازى (در فضائل الشافعى) و اِسنَوى و [[ابن اثیر]]<ref>وفيات الاعيان: ج ۳ ص ۴۰۸. طبقات الشافعية: ج ۱ ص ۳. جامع الاصول: ج ۱ ص ۹۲.</ref>: | |||
وى را حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله معروف به حاكم نيشابورى و ابن بيّع معرفى كرده اند. همگى وى را توثيق كرده و بسيار ستوده اند، به خصوص در علم حديث. | |||
فقه را از فقيه شافعى ابوسهل محمد بن سليمان صعلوكى و بسيارى ديگر آموخت. | |||
شمار تأليفات حاكم نيشابورى در علوم حديث به هزار و پانصد جزء مى رسد كه از جمله آنها «الصحيحان» است. اما كتبى كه حاكم در نگارش آنها يگانه است، عبارتند از: «معرفة علوم الحديث»، «تاريخ علماء نيسابور» ، «المدخل الى علم الصحيح» ، «المستدرك على الصحيحين» ، «ما تفرّد به كلّ واحد من الإمامين» . دارَقُطنى و محمد بن ابى فوارس از او روايت كرده اند. | |||
=== ب) وحدت سياق ميان حديث غدير و حديثى در صحيح بخارى === | |||
همچنين از ديگر از وجوه [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] و [[ولایت]] حديثى است كه بخارى در صحيحش آورده است. | |||
وى مى نويسد: ابراهيم بن منذر، از محمد بن فليح، از پدرش، از هلال بن على، از عبدالرحمن بن ابى عمره، از [[ابوهریره]]، از پيامبر صلى الله عليه و آله براى من نقل كرد: | |||
هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه من در دنيا و آخرت از او به خودش سزاوارترم. اگر (دليل) مى خواهيد اين آيه را بخوانيد: «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم». | |||
پس هر مؤمنى كه بميرد و مالى را بر جاى نهد، خويشان پدرى اش - هر كس باشند - آن مال را از او ارث مى برند. و هر كس وام يا عيالى بر جاى نهد، (بستانكار يا عيالش) نزد من آيد كه من مولاى اويم. | |||
پيشتر گذشت كه اين حديث را مسلم نيز نقل كرده است. همچنين از گزارش كتاب «الدرّ المنثور» معلوم شد كه ابن جرير و ابن ابى حاتِم و ابن مردوَيه نيز اين حديث را روايت كرده اند. | پيشتر گذشت كه اين حديث را مسلم نيز نقل كرده است. همچنين از گزارش كتاب «الدرّ المنثور» معلوم شد كه ابن جرير و ابن ابى حاتِم و ابن مردوَيه نيز اين حديث را روايت كرده اند. | ||
اين حديث در سياق همانند حديث غدير است. از اين رو، بايد مراد از «مَولى» در حديث غدير همان باشد كه در اين حديث اراده شده | اين حديث در سياق همانند حديث غدير است. از اين رو، بايد مراد از «مَولى» در حديث غدير همان باشد كه در اين حديث اراده شده است. | ||
بنابراين، به همان دليلى كه اهل سنت مَولى در حديث منقول در صحيحين را به معناى «ولىّ امر» حمل كرده اند، ما نيز مَولى در حديث غدير را به اين معنى حمل مى كنيم. پيشتر(ذيل عنوان مَولى به معناى أولى در حديثى منقول در صحيحين)سخن قَسطَلانى نقل شد كه در تفسير عبارت «من مولاى او هستم» در حديث صحيحين نوشته بود: يعنى من ولىّ ميّت هستم و پرداختن امور او به عهده من است. كرمانى و نَوَوى نيز چنين تفسيرى داشتند. | يكسانى سياق جدّاً روشن است، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله نخست أولى بودن خود نسبت به مؤمنان در دنيا و آخرت را خاطرنشان كرده، و سپس فرموده است: | ||
من مولاى اويم. حديث غدير نيز چنين است. آنجا نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز بيان كرده كه از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و سپس افزوده است: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. | |||
بنابراين، به همان دليلى كه اهل سنت مَولى در حديث منقول در صحيحين را به معناى «ولىّ امر» حمل كرده اند، ما نيز مَولى در حديث غدير را به اين معنى حمل مى كنيم. | |||
پيشتر (ذيل عنوان مَولى به معناى أولى در حديثى منقول در صحيحين) سخن قَسطَلانى نقل شد كه در تفسير عبارت «من مولاى او هستم» در حديث صحيحين نوشته بود: | |||
يعنى من ولىّ ميّت هستم و پرداختن امور او به عهده من است. كرمانى و نَوَوى نيز چنين تفسيرى داشتند. | |||
== شبهه سياقِ آيه اكمال<ref>نگرشى بر غدير خم (انتصارى) : ص ۴۲-۵۶.</ref> == | == شبهه سياقِ آيه اكمال<ref>نگرشى بر غدير خم (انتصارى) : ص ۴۲-۵۶.</ref> == | ||
از جمله ايرادهايى كه اهل سنت در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى كنند اين است كه: آيه | از جمله ايرادهايى كه اهل سنت در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى كنند اين است كه: | ||
آيه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً»<ref>مائده / ۳.</ref> در سياق و جوار جملات تحريم اكل ميته و خون است. پس ربطى به واقعه غدير ندارد. | |||
و اما پاسخ اين شبهه: | و اما پاسخ اين شبهه: | ||
هر چند اين آيه در جوار و در سياق جملات حرمت اكل ميته و در وسط آن آيه قرار گرفته است، و ليكن با جملات قبلى و بعدى هيچ گونه ارتباطى ندارد. نه تنها ربطى ندارد، بلكه با اينكه در وسط جمله است، اما اگر فرضاً اين آيه را حذف كنيم در مطلب خلل و نارسايى مشاهده نمى شود، بلكه مطلب مهم وصل مى گردد. به آيه قبلى و بعدى توجه كنيد كه چكونه متصل مى شوند: | هر چند اين آيه در جوار و در سياق جملات حرمت اكل ميته و در وسط آن آيه قرار گرفته است، و ليكن با جملات قبلى و بعدى هيچ گونه ارتباطى ندارد. | ||
نه تنها ربطى ندارد، بلكه با اينكه در وسط جمله است، اما اگر فرضاً اين آيه را حذف كنيم در مطلب خلل و نارسايى مشاهده نمى شود، بلكه مطلب مهم وصل مى گردد. | |||
به آيه قبلى و بعدى توجه كنيد كه چكونه متصل مى شوند: | |||
«... الا ما ذكّيتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلك فسق | «... الا ما ذكّيتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالازلام ذلك فسق (جمله الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ... كه در اينجاست را حذف كنيد، و سپس ادامه آيه:) فمن اضطُرّ فى مخمصة غير متجانف لأثم فان اللَّه غفور رحيم» .<ref>مائده / ۳.</ref> | ||
ديديم كه آيه اكمال در بين اين آيه، حكم جمله معترضه را داشته و فقط در وسط اين جملات قرار گرفته است. پس معلوم مى شود اين آيه هر چند در سياق آيه قبلى است، اما آيه مستقلى است. | ديديم كه آيه اكمال در بين اين آيه، حكم جمله معترضه را داشته و فقط در وسط اين جملات قرار گرفته است. پس معلوم مى شود اين آيه هر چند در سياق آيه قبلى است، اما آيه مستقلى است. |