پرش به محتوا

جانشین: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۰۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱
خط ۷۷۵: خط ۷۷۵:
<big>حال آيا ممكن است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از اين قانون عقلايى مستثنى باشد؟!</big>
<big>حال آيا ممكن است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از اين قانون عقلايى مستثنى باشد؟!</big>


سلمان فارسى از رسول‏خداصلى الله عليه وآله سؤال كرد: يا رسول‏اللَّه، ان لكلّ نبى وصياً. فمن وصيك؟ فسكت عنّى. فلمّا كان بعد رآنى فقال: يا سلمان! فأسرعت اليه، قلت: لبيك. قال: تعلم من وصى موسى‏عليه السلام؟ قال: نعم، يوشع بن نون. قال: لِم؟ قلت: لانه كان اعلمهم يومئذ. قال: فان وصيّى و موضع سرّى و خير من اترك بعدى و ينجز عدتى و يقضى دينى على بن ابى‏طالب‏عليه السلام××× ۱ كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۱۰ ح ۳۲۹۵۳ و ج ۹ ص ۱۱۴ ۱۱۳. ×××:
<big>سلمان فارسى از رسول‏خداصلى الله عليه وآله سؤال كرد: يا رسول ‏اللَّه، ان لكلّ نبى وصياً. فمن وصيک؟ فسكت عنّى. فلمّا كان بعد رآنى فقال: يا سلمان! فأسرعت اليه، قلت: لبيک. قال: تعلم من وصى موسى ‏عليه السلام؟ قال: نعم، يوشع بن نون. قال: لِم؟ قلت: لانه كان اعلمهم يومئذ. قال: فان وصيّى و موضع سرّى و خير من اترک بعدى و ينجز عدتى و يقضى دينى على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام<ref>كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۱۰ ح ۳۲۹۵۳ و ج ۹ ص ۱۱۴ ۱۱۳.</ref>:</big>


<big>اى رسول‏خدا ! براى هر پيامبرى وصيّى است. وصىّ شما كيست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از لحظاتى فرمود: اى سلمان. من با سرعت خدمت او رسيدم و عرض كردم: لبيک<ref>گوش به فرمانم</ref>. حضرت فرمود: آيا مى ‏دانى وصى موسى‏ عليه السلام كيست؟ سلمان گفت: آرى، يوشع بن نون. حضرت فرمود: براى چه او وصى شد؟ عرض كردم: زيرا او اعلم مردم در آن زمان بود. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: همانا وصى و موضع سرّ من و بهترين كسى كه براى بعد از خود مى‏ گذارم. كسى كه به وعده من عمل كرده و حكم به دينم خواهد كرد على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است.</big>


اى رسول‏خدا ! براى هر پيامبرى وصيّى است. وصىّ شما كيست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از لحظاتى فرمود: اى سلمان. من با سرعت خدمت او رسيدم و عرض كردم: لبيك. حضرت فرمود: آيا مى‏دانى وصى موسى‏عليه السلام كيست؟ سلمان گفت: آرى، يوشع بن نون. حضرت فرمود: براى چه او وصى شد؟ عرض كردم: زيرا او اعلم مردم در آن زمان بود. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: همانا وصى و موضع سرّ من و بهترين كسى كه براى بعد از خود مى‏گذارم. كسى كه به وعده من عمل كرده و حكم به دينم خواهد كرد على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است.
<big>بريده نيز از رسول‏خداصلى الله عليه وآله نقل مى ‏كند كه فرمود: لكلّ نبىّ وصىّ و وارث، و ان علياً عليه السلام وصيّى و وارثى <ref>الرياض النضرة: ج ۳ ص ۱۳۸.</ref> : براى هر پيامبرى وصى و وارثى است، و همانا على‏ عليه السلام وصى و وارث من است.</big>


<big>'''ششم.''' پيامبرصلى الله عليه وآله وظيفه‏ اش تنها گرفتن وحى و ابلاغ آن به مردم نبوده، بلكه وظائف ديگرى نيز داشته است؛ از قبيل:</big>


بريده نيز از رسول‏خداصلى الله عليه وآله نقل مى‏كند كه فرمود: لكلّ نبىّ وصىّ و وارث، و ان علياًعليه السلام وصيّى و وارثى××× ۲ الرياض النضرة: ج ۳ ص ۱۳۸. ×××: براى هر پيامبرى وصى و وارثى است، و همانا على‏عليه السلام وصى و وارث من است.
<big>'''يک.''' تفسير قرآن كريم و شرح مقاصد و بيان اهداف و كشف رموز و اسرار آن.</big>


<big>'''دو.''' تبيين احكام و موضوعاتى كه در زمان حضرت اتفاق مى ‏افتاد.<br />'''سه.''' پاسخ به سؤالات و شبهات و شيطنت‏ هاى دشوار كه دشمنان اسلام به خاطر غرض‏ ورزى‏ هايى كه داشتند به جامعه تزريق مى‏ كردند.</big>


ششم. پيامبرصلى الله عليه وآله وظيفه‏اش تنها گرفتن وحى و ابلاغ آن به مردم نبوده، بلكه وظائف ديگرى نيز داشته است؛ از قبيل:
<big>'''چهار.''' حفظ دين از تحريف.</big>


<big>بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله نيز اين احتياجات شديداً احساس مى ‏شد، و ضرورت وجود جانشين براى پيامبرصلى الله عليه وآله كه قابليت پاسخگويى به آن را داشته باشد احساس مى ‏شد.</big>


يك. تفسير قرآن كريم و شرح مقاصد و بيان اهداف و كشف رموز و اسرار آن.
<big>از طرفى ديگر نيز مى ‏دانيم كه كسى از عهده آنها غير از على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام بر نمى‏ آمد.</big>


<big>'''هفتم.''' همچنان مشاهده مى ‏كنيم كه هنگام شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله امت اسلامى از راه‏ هاى مختلف مورد تهاجم و خطر بوده است؛ مثلاً از طرف شمال و شرق با دو امپراطور بزرگ روم و ايران در حال كشمكش بوده، و در داخل نيز با منافقين درگير بود. يهود بنى ‏قريظه و بنى ‏نضير هم با مسلمين چندان انسى نداشتند و خيال شكست و نابودى آن را در سر مى ‏پروراندند.</big>


دو. تبيين احكام و موضوعاتى كه در زمان حضرت اتفاق مى‏افتاد.
<big>حال در اين وضعيت، وظيفه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره جانشينى خود چيست؟ آيا آنان را به حال خود بگذارد، يا وظيفه دارد يک نفر را به عنوان جانشين براى رفع اختلافات مسلمين معين كرده تا با هدايت و رهبرى مردم از تضعيف اسلام جلوگيرى نمايد؟</big>


<big>قطعاً بايد قبول كنيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اين زمينه به وظيفه خود عمل كرده و جانشينى را تعيين كرده است. ولى متأسفانه عده ‏اى از اصحاب اين سفارش و وصيت را ناديده گرفته و مردم را به گمراهى كشاندند. لذا آشوبى در جامعه به وجود آوردند كه به قول عمر بن خطاب خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد.</big>


سه. پاسخ به سؤالات و شبهات و شيطنت‏هاى دشوار كه دشمنان اسلام به خاطر غرض‏ورزى‏هايى كه داشتند به جامعه تزريق مى‏كردند.
'''<big>اشكالات راه دوم</big>'''


چهار. حفظ دين از تحريف.
<big>راه دومى كه مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت اين بود كه آن حضرت مسئله خلافت را به شورى واگذار نموده، تا با توافق خليفه ‏اى را انتخاب نمايند. اشكالات اين راه نيز عبارت‏ند از:</big>


<big>'''اول.''' اگر پيامبرصلى الله عليه وآله اين راه را براى خلافت برگزيده بود، مى‏ بايست مردم را در اين باره توجيه نموده و براى فرد انتخاب شده و افراد انتخاب‏ كننده شرايطى بيان مى‏ كرد. در حالى كه مى ‏بينيم چنين اتفاقى نيفتاده است. بنابراين، اگر بنا بود كه امر خلافت شورايى باشد، بايد آن را مكرر و با بيانى صريح و بليغ بيان مى‏ داشت.</big>


بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله نيز اين احتياجات شديداً احساس مى‏شد، و ضرورت وجود جانشين براى پيامبرصلى الله عليه وآله كه قابليت پاسخگويى به آن را داشته باشد احساس مى‏شد.
<big>'''دوم.''' نه تنها پيامبرصلى الله عليه وآله نظام شورايى را بيان نكرد، بلكه هرگز مردم صلاحيّت و آمادگى چنين نظامى را نداشتند، زيرا اينان همان كسانى بودند كه در قضيه بناى حجرالاسود با يكديگر در نصب آن نزاع كرده و هر قبيله ‏اى مى ‏خواست آن را خود نصب كند تا اين افتخار نصيب او گردد، كه نزديک بود اين نزاع به جنگى تبديل شود.</big>


<big>تنها پيامبرصلى الله عليه وآله با تدبير حكيمانه خود اين نزاع را خاموش كرد و با قرار دادن حجرالاسود در ميان پارچه ‏اى از تمام اقوام دعوت كرد تا نماينده آنان در نصب حجرالاسود سهيم باشد.</big>


از طرفى ديگر نيز مى‏دانيم كه كسى از عهده آنها غير از على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بر نمى‏آمد.
<big>در غزوه «بنى المصطلق» يک نفر از انصار و يكى از مهاجرين در مسئله‏ اى نزاع كردند و هر كدام قوم خود را به يارى خواست و نزديک بود جنگ داخلى در گرفته و دشمن بر مسلمين مسلّط گردد. باز هم پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را مورد سرزنش قرار داده و از ادعاهاى جاهلى بر حذر داشت.</big>


<big>همان مردم هستند كه در مسئله خلافت بعد از رسول‏خداصلى الله عليه وآله اين چنين اختلاف كرده و تعدادى از انصار و مهاجرين در سقيفه با ادعاهاى واهى و بى ‏اساس خود، حق خلافت را از آن خويش دانستند! در آخر هم با لگدكوب كردن سعد بن عباده، مهاجرين حكومت و خلافت را براى خود تمام نمودند!</big>


هفتم. همچنان مشاهده مى‏كنيم كه هنگام شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله امت اسلامى از راه‏هاى مختلف مورد تهاجم و خطر بوده است؛ مثلاً از طرف شمال و شرق با دو امپراطور بزرگ روم و ايران در حال كشمكش بوده، و در داخل نيز با منافقين درگير بود. يهود بنى‏قريظه و بنى‏نضير هم با مسلمين چندان انسى نداشتند و خيال شكست و نابودى آن را در سر مى‏پروراندند.
<big>'''سوم.''' گفته شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله وظايف ديگرى غير از تلقّى و تبليغ وحى داشته است. مسلمين بعد از رسول‏خداصلى الله عليه وآله به كسى احتياج داشتند تا خلأاى را كه با شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله حاصل شده بود جبران كند، و آن هم كسى غير از على‏ عليه السلام و اهل‏ بيتش نبود.</big>


<big>لذا از على ‏عليه السلام سؤال شد: چرا شما از همه بيشتر از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت نقل مى ‏كنى؟ فرمود: لأنى كنت اذا سألته انبأنى، و اذا سكتّ ابتدأنى <ref>صحيح ترمذى: ج ۵ ص ۴۶۰. طبقات ابن‏ سعد: ج ۲ ص ۱۰۱.</ref> : زيرا من هر گاه از پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال مى‏ كردم مرا خبر مى‏ داد، و هر گاه سكوت مى‏ كردم او شروع به حديث گفتن مى‏ كرد.</big>


حال در اين وضعيت، وظيفه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره جانشينى خود چيست؟ آيا آنان را به حال خود بگذارد، يا وظيفه دارد يك نفر را به عنوان جانشين براى رفع اختلافات مسلمين معين كرده تا با هدايت و رهبرى مردم از تضعيف اسلام جلوگيرى نمايد؟
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله بارها فرمود: انا دار الحكمة و على ‏عليه السلام بابها <ref>صحيح ترمذى: ج ۵ ص ۶۳۷ .</ref> : من خانه حكمت هستم و على‏ عليه السلام درب آن است.</big>


<big>همچنين فرمود: انا مدينة العلم و على‏ عليه السلام بابها. فمن اراد العلم فليأت الباب <ref>مستدرک حاكم: ج ۳ ص ۱۲۷.</ref> : من شهر علم هستم و على ‏عليه السلام دروازه آن شهر است. هر كس اراده علم مرا دارد بايد از دروازه آن وارد شود.</big>


قطعاً بايد قبول كنيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اين زمينه به وظيفه خود عمل كرده و جانشينى را تعيين كرده است. ولى متأسفانه عده‏اى از اصحاب اين سفارش و وصيت را ناديده گرفته و مردم را به گمراهى كشاندند. لذا آشوبى در جامعه به وجود آوردند كه به قول عمر بن خطاب خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد.
<big>نتيجه اينكه: با ردّ احتمال و راه اول و دوم، راه سوم متعيّن مى‏ شود؛ يعنى تعيين و نصب خليفه از جانب رسول‏خداصلى الله عليه وآله.</big>


 
== كلمه خلافت<ref>اسرار غدير: ص ۱۹۷ ۱۱۱. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۵. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ .</ref> ==
اشكالات راه دوم
با آنكه خطبه غدير منشور دائمى اسلام تلقى مى‏شود و داراى محتوايى فراگير نسبت به همه جوانب اسلام به صورت كلى است، ولى بحث‏هاى علمى در متن حديثِ غدير عموماً در كلمه »مولى« و معانى عرفى و لغوى آن مرتكز است.
 
راه دومى كه مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت اين بود كه آن حضرت مسئله خلافت را به شورى واگذار نموده، تا با توافق خليفه‏اى را انتخاب نمايند. اشكالات اين راه نيز عبارت‏اند از:
 
 
اول. اگر پيامبرصلى الله عليه وآله اين راه را براى خلافت برگزيده بود، مى‏بايست مردم را در اين باره توجيه نموده و براى فرد انتخاب شده و افراد انتخاب‏كننده شرايطى بيان مى‏كرد. در حالى كه مى‏بينيم چنين اتفاقى نيفتاده است. بنابراين، اگر بنا بود كه امر خلافت شورايى باشد، بايد آن را مكرر و با بيانى صريح و بليغ بيان مى‏داشت.
 
 
دوم. نه تنها پيامبرصلى الله عليه وآله نظام شورايى را بيان نكرد، بلكه هرگز مردم صلاحيّت و آمادگى چنين نظامى را نداشتند، زيرا اينان همان كسانى بودند كه در قضيه بناى حجرالاسود با يكديگر در نصب آن نزاع كرده و هر قبيله‏اى مى‏خواست آن را خود نصب كند تا اين افتخار نصيب او گردد، كه نزديك بود اين نزاع به جنگى تبديل شود.
 
 
تنها پيامبرصلى الله عليه وآله با تدبير حكيمانه خود اين نزاع را خاموش كرد و با قرار دادن حجرالاسود در ميان پارچه‏اى از تمام اقوام دعوت كرد تا نماينده آنان در نصب حجرالاسود سهيم باشد.
 
 
در غزوه »بنى المصطلق« يك نفر از انصار و يكى از مهاجرين در مسئله‏اى نزاع كردند و هر كدام قوم خود را به يارى خواست و نزديك بود جنگ داخلى در گرفته و دشمن بر مسلمين مسلّط گردد. باز هم پيامبرصلى الله عليه وآله آنان را مورد سرزنش قرار داده و از ادعاهاى جاهلى بر حذر داشت.
 
 
همان مردم هستند كه در مسئله خلافت بعد از رسول‏خداصلى الله عليه وآله اين چنين اختلاف كرده و تعدادى از انصار و مهاجرين در سقيفه با ادعاهاى واهى و بى‏اساس خود، حق خلافت را از آن خويش دانستند! در آخر هم با لگدكوب كردن سعد بن عباده، مهاجرين حكومت و خلافت را براى خود تمام نمودند!
 
 
سوم. گفته شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله وظايف ديگرى غير از تلقّى و تبليغ وحى داشته است. مسلمين بعد از رسول‏خداصلى الله عليه وآله به كسى احتياج داشتند تا خلأاى را كه با شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله حاصل شده بود جبران كند، و آن هم كسى غير از على‏عليه السلام و اهل‏بيتش نبود.
 
 
لذا از على‏عليه السلام سؤال شد: چرا شما از همه بيشتر از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت نقل مى‏كنى؟ فرمود: لأنى كنت اذا سألته انبأنى، و اذا سكتّ ابتدأنى××× ۱ صحيح ترمذى: ج ۵ ص ۴۶۰. طبقات ابن‏سعد: ج ۲ ص ۱۰۱. ×××: زيرا من هر گاه از پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال مى‏كردم مرا خبر مى‏داد، و هر گاه سكوت مى‏كردم او شروع به حديث گفتن مى‏كرد.
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله بارها فرمود: انا دار الحكمة و على‏عليه السلام بابها××× ۱ صحيح ترمذى: ج ۵ ص ۶۳۷ . ×××: من خانه حكمت هستم و على‏عليه السلام درب آن است.
 
 
همچنين فرمود: انا مدينة العلم و على‏عليه السلام بابها. فمن اراد العلم فليأت الباب××× ۲ مستدرك حاكم: ج ۳ ص ۱۲۷. ×××: من شهر علم هستم و على‏عليه السلام دروازه آن شهر است. هر كس اراده علم مرا دارد بايد از دروازه آن وارد شود.
 
 
نتيجه اينكه: با ردّ احتمال و راه اول و دوم، راه سوم متعيّن مى‏شود؛ يعنى تعيين و نصب خليفه از جانب رسول‏خداصلى الله عليه وآله.
 
 
۲۴.  غصب خلافت =   غصب خلافت
 
 
۲۵.  كلمه خلافت××× ۳ اسرار غدير: ص ۱۹۷ ۱۱۱. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۵. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ . ×××
 
   با آنكه خطبه غدير منشور دائمى اسلام تلقى مى‏شود و داراى محتوايى فراگير نسبت به همه جوانب اسلام به صورت كلى است، ولى بحث‏هاى علمى در متن حديثِ غدير عموماً در كلمه »مولى« و معانى عرفى و لغوى آن مرتكز است.