۲۲٬۴۱۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۹: | ||
اولين خطابه آن حضرت در روز [[يازدهم ذى الحجة]] در مِنا و پس از [[رمى جمرات]] بود.حضرت فرمود:«من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر به اين دو [[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم»اشاره اى هم داشتند به اين كه عده اى از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم برده مى شوند. | اولين خطابه آن حضرت در روز [[يازدهم ذى الحجة]] در مِنا و پس از [[رمى جمرات]] بود.حضرت فرمود:«من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر به اين دو [[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم»اشاره اى هم داشتند به اين كه عده اى از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم برده مى شوند. | ||
نكته جالب توجه اين كه: در اين خطابه اميرالمؤمنين عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.<ref>اسرار غدیر به نقل از بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰. </ref> پس از نزول سوره نصر در منى در سفر حجةالوداع و اِخبار پيامبر صلى الله عليه وآله از رحلت خود، اولين مسئله اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه [[صريح]] ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ سلمان فارسى رفتند و از او - كه به پيامبر صلى الله عليه وآله نزديك تر بود - خواستند تا از حضرت بپرسد:«امور ما را به كه مى سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوبترين افراد نزد تو كيست»؟ | نكته جالب توجه اين كه: در اين خطابه اميرالمؤمنين عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.<ref>اسرار غدیر : ص۳۹ به نقل از بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰. </ref> پس از نزول سوره نصر در منى در سفر حجةالوداع و اِخبار پيامبر صلى الله عليه وآله از رحلت خود، اولين مسئله اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه [[صريح]] ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ سلمان فارسى رفتند و از او - كه به پيامبر صلى الله عليه وآله نزديك تر بود - خواستند تا از حضرت بپرسد:«امور ما را به كه مى سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوبترين افراد نزد تو كيست»؟ | ||
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. سپس فرمود:«برادرم و [[وزيرم]] و جانشينم در اهلبيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دَيْن مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است».<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰. </ref> | در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. سپس فرمود:«برادرم و [[وزيرم]] و جانشينم در اهلبيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دَيْن مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است».<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰. </ref> | ||
خط ۲۵۵: | خط ۲۵۵: | ||
حديث ثقلين گذشته از افراد ياد شده، از سه تن از صحابيّات نيز روايت شده، و آن ها عبارتند از: | حديث ثقلين گذشته از افراد ياد شده، از سه تن از صحابيّات نيز روايت شده، و آن ها عبارتند از: | ||
۱. فاطمه | ۱. فاطمه زهرا عليها السلام | ||
۲. ام سلمه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله | ۲. ام سلمه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله | ||
خط ۲۶۷: | خط ۲۶۷: | ||
آن گاه از [[طبرانى]] نقل كرده كه آخرين چيزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در لحظات آخر حيات خود بر زبان راند سفارش اهل بيت عليهم السلام خود بود.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۱۵۰. </ref> كثرت راويان حديث ثقلين موجب شده كه برخى از [[محدثان]]، متكلمان و تراجم نگاران به گردآورى اسامى راويان آن پرداخته، و برخى نيز كتاب مستقلى در همين رابطه تأليف كرده اند. | آن گاه از [[طبرانى]] نقل كرده كه آخرين چيزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در لحظات آخر حيات خود بر زبان راند سفارش اهل بيت عليهم السلام خود بود.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۱۵۰. </ref> كثرت راويان حديث ثقلين موجب شده كه برخى از [[محدثان]]، متكلمان و تراجم نگاران به گردآورى اسامى راويان آن پرداخته، و برخى نيز كتاب مستقلى در همين رابطه تأليف كرده اند. | ||
== قرآن و | == قرآن و اهل بيت عليهم السلام عِدل يكديگر<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۱. </ref> == | ||
پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير بيان احكام گفته نشده را به ائمه عليهم السلام [[محوّل]] نمود و در حاشيه آن اشاره اى به حديث ثقلين داشت. اين كه سخن پيامبر و ائمه عليهم السلام به عنوان سخن خداوند [[تلقى]] مى شود و عِدل و برابر قرآن است. | پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير بيان احكام گفته نشده را به ائمه عليهم السلام [[محوّل]] نمود و در حاشيه آن اشاره اى به حديث ثقلين داشت. اين كه سخن پيامبر و ائمه عليهم السلام به عنوان سخن خداوند [[تلقى]] مى شود و عِدل و برابر قرآن است. | ||
خط ۲۸۳: | خط ۲۸۳: | ||
=== '''۱- تمسّک به ثقلين''' === | === '''۱- تمسّک به ثقلين''' === | ||
لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.</ref> فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقى | لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.</ref> | ||
فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقى ۵ از نسخه «ب». </ref> | |||
فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا: به قرآن تمسک كنيد و منحرف نشويد.<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶.</ref> | |||
==== '''تحليل اعتقادى''' ==== | ==== '''تحليل اعتقادى''' ==== | ||
اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه گيرى از سخنرانى يك ساعته | اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه گيرى از سخنرانى يك ساعته پيامبر هستند. در چنين شرايطى مسئله تمسک به دو يادگار گران سنگ آن حضرت مطرح مى شود.«تمسک» كلمه اى است كه در فرهنگ فارسى آن را به تعابير مختلفى مى توان بيان كرد: | ||
«دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان [[چنگ زنيد]]، به آنان متوسل شويد». ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى «تَمَسَّكَ بِهِ» را «تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ» گفته اند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است. | «دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان [[چنگ زنيد]]، به آنان متوسل شويد». ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى «تَمَسَّكَ بِهِ» را «تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ» گفته اند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است. | ||
كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش | كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش مى كند براى نجات خود دست آويزى بيابد و خود را از آن معلق و آويزان نمايد تا سقوط نكند، و بدين صورت خود را حفظ مى كند و نجات مى دهد و از آن خطر عظيم به آرامش دست مى يابد، و اين معناى «[[تعلُّق و اعتصام]]»است. | ||
از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود، «تمسک»تعبيرى دقيق و حساب شده است كه | از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود، «تمسک»تعبيرى دقيق و حساب شده است كه بيان گر ارتباط دو سويه قرآن و مردم است. | ||
اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسک به قرآن و عترت مى كنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنه هاى بزرگ مى بينند، و قرآن و عترت تنها [[كشتى نجات]] هستند كه مى توانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل | اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسک به قرآن و عترت مى كنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنه هاى بزرگ مى بينند، و قرآن و عترت تنها [[كشتى نجات]] هستند كه مى توانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل اين كه براى ياد گرفتن مطلبى در اوقات فراغت به آن بنگريم، و اين همان چيزى است كه در كلمه «تمسّک» نهفته است. | ||
=== ۲- آمادگى | === ۲- آمادگى پاسخ گويى در روز قيامت === | ||
إِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَيَّ حَوْضِي وَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي<ref>الخصال: ج۱ ،ص۶۶ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۷. </ref> : من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خدا را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت هاى من رفتار مى كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى آييد چيست؟أَلَا وَ إِنِّي فَرَطُكُمْ وَ أَنْتُمْ تَبَعِي تُوشِكُونَ أَنْ تَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلَكُمْ حِينَ تَلْقَوْنِي عَنْ ثَقَلَيَّ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا؟<ref>الطرائف: ج ۱، ص ۱۴۴ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶.</ref> : بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى شوم و شما از پى من مى آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى شويد. آنگاه كه مرا ملاقات مى كنيد از شما درباره دو يادگار گران بهايم سؤال مى كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟ | |||
==== تحليل اعتقادى ==== | ==== تحليل اعتقادى ==== | ||
در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده | در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخ گويى باشند و بى تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اين كه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد؟ | ||
بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر [[عظيم الشأن]] صلى الله عليه وآله گاهى پيشنهاد يك راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست. | |||
اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مى رود و به صراحت اخطار مى شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخ گو باشيد. | |||
==== '''سؤال از ثقلين در قيامت''' ==== | ==== '''سؤال از ثقلين در قيامت''' ==== | ||
مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى رساند. | مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى رساند. | ||
سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه:پس از من چگونه با | سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه:پس از من چگونه با آن ها رفتار كرديد؟ يعنى آیا به دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟ | ||
آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟چه كسى مى تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. | آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟چه كسى مى تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. | ||
چگونه بايد باشيم تا [[بى درنگ]] | چگونه بايد باشيم تا [[بى درنگ]] آن چه او از ما خواسته تقديمش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟ | ||
==== '''سقيفه سدّ راه قرآن''' ==== | ==== '''سقيفه سدّ راه قرآن''' ==== | ||
ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت [[ابا]] داشتند. حتى | ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت [[ابا]] داشتند. حتى آن چه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مى كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref> شمس الدين ذهبى، تذكره الحفاظ، بيروت، دارالتراث العربى، ج ۱، ص ۳.</ref> | ||
عمر هرگاه [[كارگزاران]] خود را به شهرها مى فرستاد به آنان دستور م ىداد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب تر اين كه هرگاه اطلاع مى يافت يكى از آنان از اين دستور [[تخلف]] ورزيده، او را به مدينه احضار مى كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى داشت و آن چه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى گرفت و مى سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى( ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷. </ref> مردى به نام «[[ضبيع]]» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى كرد تا آن كه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى آورد و صد ضربه مى زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا [[شلاق]] تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! | |||
عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر [[شترى بى جهاز]] نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴. </ref> روز ديگر ابن عباس را مى بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى شوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى شوى؟ گفت: آرى. ابن عباس گفت: تو مى گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!! | |||
ابن عباس گفت: كدام بر ما | ابن عباس گفت: كدام بر ما واجب تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! [[ابن عباس]] گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آن كه بدانيم خداوند از آن چه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل بيت مى گوييد معنى كنند. | ||
ابن عباس گفت: قرآن بر | ابن عباس گفت: قرآن بر اهل بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى سفيان يا [[آل ابى معيط]] يا يهود و نصارى و [[مجوس]] بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابن عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى كنى از اين كه خدا را با قرآن و با آن چه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. | ||
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى | معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آن چه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref> | ||
==== '''غوغاى قرآن كنار حوض كوثر''' ==== | ==== '''غوغاى قرآن كنار حوض كوثر''' ==== | ||
نبايد وعده | نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى فرمايد:امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى شوند: | ||
اول آنان | اول آنان پرچم گوساله امت من است. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و [[امعاء]] و ا[[حشاء]] او منقلب مى شود، و تابعين او نيز همين گونه مى شوند. از آنان مى پرسم: بعد از من با دو يادگار گران قدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى گويند: ثِقْل بزرگتر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر [[(عترت)]] را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آن گاه من مى گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى شوند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | ||
سپس [[رايت]] فرعون امتم بر سر حوض وارد مى شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده اند ... . دست رئيس آنان را مى گيرم، و به محض آنكه دست او را مى گيرم رويش سياه مى شود و قدمهايش مى لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و آنان كه تابع او بوده اند نيز چنين مى شوند. من مى گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | سپس [[رايت]] (پرچم)فرعون امتم بر سر حوض وارد مى شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده اند ... . دست رئيس آنان را مى گيرم، و به محض آنكه دست او را مى گيرم رويش سياه مى شود و قدمهايش مى لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و آنان كه تابع او بوده اند نيز چنين مى شوند. من مى گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | ||
سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى آيند. من بر مى خيزم و دست او را مى گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى شود و قدمهايش به لرزه مى افتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مى گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى آيند. من بر مى خيزم و دست او را مى گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى شود و قدمهايش به لرزه مى افتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مى گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. |