پرش به محتوا

ثقلین(حدیث): تفاوت میان نسخه‌ها

۲۰۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اوت ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴۹: خط ۱۴۹:
اولين خطابه آن حضرت در روز [[يازدهم ذى ‏الحجة]] در مِنا و پس از [[رمى جمرات]] بود.حضرت فرمود:«من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى‏ گذارم كه اگر به اين دو [[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل‏ بيتم»اشاره‏ اى هم داشتند به اين كه عده ‏اى از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم برده مى‏ شوند.
اولين خطابه آن حضرت در روز [[يازدهم ذى ‏الحجة]] در مِنا و پس از [[رمى جمرات]] بود.حضرت فرمود:«من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى‏ گذارم كه اگر به اين دو [[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل‏ بيتم»اشاره‏ اى هم داشتند به اين كه عده ‏اى از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم برده مى‏ شوند.


نكته جالب توجه اين كه: در اين خطابه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى‏ كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.<ref>اسرار غدیر به نقل از بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰. </ref>   پس از نزول سوره نصر در منى در سفر حجةالوداع و اِخبار پيامبر صلى الله عليه وآله از رحلت خود، اولين مسئله‏ اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه [[صريح]] ‏ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ سلمان فارسى رفتند و از او -  كه به پيامبر صلى الله عليه وآله نزديك ‏تر بود -  خواستند تا از حضرت بپرسد:«امور ما را به كه مى ‏سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوب‏ترين افراد نزد تو كيست»؟
نكته جالب توجه اين كه: در اين خطابه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى‏ كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.<ref>اسرار غدیر : ص۳۹ به نقل از بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰. </ref>   پس از نزول سوره نصر در منى در سفر حجةالوداع و اِخبار پيامبر صلى الله عليه وآله از رحلت خود، اولين مسئله‏ اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه [[صريح]] ‏ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ سلمان فارسى رفتند و از او -  كه به پيامبر صلى الله عليه وآله نزديك ‏تر بود -  خواستند تا از حضرت بپرسد:«امور ما را به كه مى ‏سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوب‏ترين افراد نزد تو كيست»؟
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس ‏تر و نسبت به پاسخ آن تشنه ‏تر مى ‏نمود. سپس فرمود:«برادرم و [[وزيرم]] و جانشينم در اهل‏بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى ‏گذارم كه دَيْن مرا ادا مى ‏كند و به وعده‏ هاى من وفا مى‏ نمايد، على بن ابى ‏طالب است».<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰. </ref>
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس ‏تر و نسبت به پاسخ آن تشنه ‏تر مى ‏نمود. سپس فرمود:«برادرم و [[وزيرم]] و جانشينم در اهل‏بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى ‏گذارم كه دَيْن مرا ادا مى ‏كند و به وعده‏ هاى من وفا مى‏ نمايد، على بن ابى ‏طالب است».<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰. </ref>


خط ۲۵۵: خط ۲۵۵:
حديث ثقلين گذشته از افراد ياد شده، از سه تن از صحابيّات نيز روايت شده، و آن ها عبارتند از:
حديث ثقلين گذشته از افراد ياد شده، از سه تن از صحابيّات نيز روايت شده، و آن ها عبارتند از:


۱. فاطمه زهراعليها السلام
۱. فاطمه زهرا عليها السلام


۲. ام ‏سلمه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله
۲. ام ‏سلمه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله
خط ۲۶۷: خط ۲۶۷:
آن گاه از [[طبرانى]] نقل كرده كه آخرين چيزى كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در لحظات آخر حيات خود بر زبان راند سفارش اهل ‏بيت‏ عليهم السلام خود بود.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۱۵۰. </ref> كثرت راويان حديث ثقلين موجب شده كه برخى از [[محدثان]]، متكلمان و تراجم نگاران به گردآورى اسامى راويان آن پرداخته، و برخى نيز كتاب مستقلى در همين رابطه تأليف كرده ‏اند.
آن گاه از [[طبرانى]] نقل كرده كه آخرين چيزى كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در لحظات آخر حيات خود بر زبان راند سفارش اهل ‏بيت‏ عليهم السلام خود بود.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۱۵۰. </ref> كثرت راويان حديث ثقلين موجب شده كه برخى از [[محدثان]]، متكلمان و تراجم نگاران به گردآورى اسامى راويان آن پرداخته، و برخى نيز كتاب مستقلى در همين رابطه تأليف كرده ‏اند.


== قرآن و اهل‏بيت‏ عليهم السلام عِدل يكديگر<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۱. </ref> ==
== قرآن و اهل‏ بيت‏ عليهم السلام عِدل يكديگر<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۱. </ref> ==
پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير بيان احكام گفته نشده را به ائمه‏ عليهم السلام [[محوّل]] نمود و در حاشيه آن اشاره ‏اى به حديث ثقلين داشت. اين كه سخن پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام به عنوان سخن خداوند [[تلقى]] مى ‏شود و عِدل و برابر قرآن است.
پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير بيان احكام گفته نشده را به ائمه‏ عليهم السلام [[محوّل]] نمود و در حاشيه آن اشاره ‏اى به حديث ثقلين داشت. اين كه سخن پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام به عنوان سخن خداوند [[تلقى]] مى ‏شود و عِدل و برابر قرآن است.


خط ۲۸۳: خط ۲۸۳:


=== '''۱-  تمسّک به ثقلين''' ===
=== '''۱-  تمسّک به ثقلين''' ===
لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.</ref> فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقى ۲ از نسخه «ب». </ref> فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا: به قرآن تمسک كنيد و منحرف نشويد.<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۷۶.</ref>
لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.</ref>  
 
فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقى ۵ از نسخه «ب». </ref>  
 
فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا: به قرآن تمسک كنيد و منحرف نشويد.<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۷۶.</ref>


==== '''تحليل اعتقادى''' ====
==== '''تحليل اعتقادى''' ====
اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه ‏گيرى از سخنرانى يك ساعته پيامبرند. در چنين شرايطى مسئله تمسک به دو يادگار گرانسنگ آن حضرت مطرح مى‏ شود.«تمسک» كلمه ‏اى است كه در فرهنگ فارسى آن را به تعابير مختلفى مى ‏توان بيان كرد:
اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه ‏گيرى از سخنرانى يك ساعته پيامبر هستند. در چنين شرايطى مسئله تمسک به دو يادگار گران سنگ آن حضرت مطرح مى‏ شود.«تمسک» كلمه ‏اى است كه در فرهنگ فارسى آن را به تعابير مختلفى مى ‏توان بيان كرد:


«دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان [[چنگ زنيد]]، به آنان متوسل شويد». ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى «تَمَسَّكَ بِهِ» را «تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ» گفته ‏اند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است.
«دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان [[چنگ زنيد]]، به آنان متوسل شويد». ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى «تَمَسَّكَ بِهِ» را «تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ» گفته ‏اند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است.


كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش مى‏كند براى نجات خود دستاويزى بيابد و خود را از آن معلق و آويزان نمايد تا سقوط نكند، و بدين صورت خود را حفظ مى‏ كند و نجات مى‏ دهد و از آن خطر عظيم به آرامش دست مى ‏يابد، و اين معناى «[[تعلُّق و اعتصام]]»است.
كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش مى‏ كند براى نجات خود دست آويزى بيابد و خود را از آن معلق و آويزان نمايد تا سقوط نكند، و بدين صورت خود را حفظ مى‏ كند و نجات مى‏ دهد و از آن خطر عظيم به آرامش دست مى ‏يابد، و اين معناى «[[تعلُّق و اعتصام]]»است.


از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود، «تمسک»تعبيرى دقيق و حساب شده است كه بيانگر ارتباط دو سويه قرآن و مردم است.
از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود، «تمسک»تعبيرى دقيق و حساب شده است كه بيان گر ارتباط دو سويه قرآن و مردم است.


اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسک به قرآن و عترت مى‏ كنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنه ‏هاى بزرگ مى ‏بينند، و قرآن و عترت تنها [[كشتى نجات]] هستند كه مى ‏توانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل اينكه براى ياد گرفتن مطلبى در اوقات فراغت به آن بنگريم، و اين همان چيزى است كه در كلمه «تمسّک» نهفته است.
اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسک به قرآن و عترت مى‏ كنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنه ‏هاى بزرگ مى ‏بينند، و قرآن و عترت تنها [[كشتى نجات]] هستند كه مى ‏توانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل اين كه براى ياد گرفتن مطلبى در اوقات فراغت به آن بنگريم، و اين همان چيزى است كه در كلمه «تمسّک» نهفته است.


=== ۲-  آمادگى پاسخگويى در روز قيامت ===
=== ۲-  آمادگى پاسخ گويى در روز قيامت ===
إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى: من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى ‏آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خدا را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت‏ هاى من رفتار مى‏ كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى ‏آييد چيست؟<ref>الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۷. </ref> الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟ : بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى ‏شوم و شما از پى من مى ‏آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى شويد. آنگاه كه مرا ملاقات مى ‏كنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مى‏ كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۷۶.</ref>
إِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَيَّ حَوْضِي وَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ‏ بِالثَّقَلَيْنِ‏ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي‏<ref>الخصال: ج۱ ،ص۶۶ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۷. </ref> : من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى ‏آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خدا را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت‏ هاى من رفتار مى‏ كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى ‏آييد چيست؟أَلَا وَ إِنِّي فَرَطُكُمْ وَ أَنْتُمْ تَبَعِي‏ تُوشِكُونَ‏ أَنْ تَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلَكُمْ حِينَ تَلْقَوْنِي عَنْ ثَقَلَيَّ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا؟<ref>الطرائف: ج ۱، ص ۱۴۴ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۷۶.</ref> : بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى ‏شوم و شما از پى من مى ‏آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى شويد. آنگاه كه مرا ملاقات مى ‏كنيد از شما درباره دو يادگار گران بهايم سؤال مى‏ كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟


==== تحليل اعتقادى ====
==== تحليل اعتقادى ====
در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بى ‏تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد.
در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخ گويى باشند و بى ‏تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اين كه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد؟
 
بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر [[عظيم ‏الشأن‏]] صلى الله عليه وآله گاهى پيشنهاد يك راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى‏ دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست.  


بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر [[عظيم ‏الشأن‏]] صلى الله عليه وآله گاهى پيشنهاد يك راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى‏ دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست. اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى ‏گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى‏ آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مى ‏رود و به صراحت اخطار مى‏ شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد.
اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى ‏گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى‏ آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مى ‏رود و به صراحت اخطار مى‏ شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخ گو باشيد.


==== '''سؤال از ثقلين در قيامت''' ====
==== '''سؤال از ثقلين در قيامت''' ====
مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى ‏رساند.
مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى ‏رساند.


سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه:پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟
سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه:پس از من چگونه با آن ها رفتار كرديد؟ يعنى آیا به دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟


آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟چه كسى مى‏ تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود.
آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟چه كسى مى‏ تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود.


چگونه بايد باشيم تا [[بى‏ درنگ]] آنچه او از ما خواسته تقديمش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟
چگونه بايد باشيم تا [[بى‏ درنگ]] آن چه او از ما خواسته تقديمش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟


==== '''سقيفه سدّ راه قرآن''' ====
==== '''سقيفه سدّ راه قرآن''' ====
ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت [[ابا]] داشتند. حتى آنچه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مى‏ كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref>تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳ ۵.</ref>  
ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت [[ابا]] داشتند. حتى آن چه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مى‏ كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref>  شمس الدين ذهبى، تذكره الحفاظ، بيروت، دارالتراث العربى، ج ۱، ص ۳.</ref>
 
عمر هرگاه [[كارگزاران]] خود را به شهرها مى‏ فرستاد به آنان دستور م ى‏داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب‏ تر اين كه هرگاه اطلاع مى‏ يافت يكى از آنان از اين دستور [[تخلف]] ورزيده، او را به مدينه احضار مى‏ كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى‏ داشت و آن چه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى‏ گرفت و مى‏ سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى( ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷. </ref> مردى به نام «[[ضبيع]]» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى ‏كرد تا آن كه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى‏ آورد و صد ضربه مى‏ زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا [[شلاق]] تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!!


عمر هرگاه [[كارگزاران]] خود را به شهرها مى‏ فرستاد به آنان دستور م ى‏داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب‏تر اينكه هرگاه اطلاع مى‏ يافت يكى از آنان از اين دستور [[تخلف]] ورزيده، او را به مدينه احضار مى‏ كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى‏ داشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى‏ گرفت و مى‏ سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى )ابن سعد( : ج ۳ ص ۲۸۷. </ref> مردى به نام «[[ضبيع]]» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى ‏كرد تا آنكه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى‏ آورد و صد ضربه مى‏ زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا [[شلاق]] تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!!
عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر [[شترى بى‏ جهاز]] نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴. </ref> روز ديگر ابن ‏عباس را مى‏ بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى‏ گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى ‏شوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى‏ شوى؟ گفت: آرى. ابن ‏عباس گفت: تو مى‏ گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!!
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر [[شترى بى‏ جهاز]] نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴. </ref> روز ديگر ابن‏عباس را مى‏بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى‏گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى‏شوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى‏شوى؟ گفت: آرى. ابن‏عباس گفت: تو مى‏گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!!


ابن‏ عباس گفت: كدام بر ما واجب‏تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! [[ابن‏ عباس]] گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل‏ بيت مى‏ گوييد معنى كنند.
ابن‏ عباس گفت: كدام بر ما واجب‏ تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! [[ابن‏ عباس]] گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آن كه بدانيم خداوند از آن چه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل‏ بيت مى‏ گوييد معنى كنند.


ابن ‏عباس گفت: قرآن بر اهل‏بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى ‏سفيان يا [[آل ابى‏ معيط]] يا يهود و نصارى و [[مجوس]] بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابن‏ عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى‏ كنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم.
ابن ‏عباس گفت: قرآن بر اهل‏ بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى ‏سفيان يا [[آل ابى‏ معيط]] يا يهود و نصارى و [[مجوس]] بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابن‏ عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى‏ كنى از اين كه خدا را با قرآن و با آن چه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم.


معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن‏ عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref>
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آن چه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن‏ عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref>


==== '''غوغاى قرآن كنار حوض كوثر''' ====
==== '''غوغاى قرآن كنار حوض كوثر''' ====
نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه‏ اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش‏ هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى ‏فرمايد:امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى‏شوند:
نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه‏ اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش‏ هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى ‏فرمايد:امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى‏ شوند:


اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم هايش به لرزه در مى ‏آيد و [[امعاء]] و ا[[حشاء]] او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز همين گونه مى ‏شوند. از آنان مى ‏پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى‏گويند: ثِقْل بزرگ‏تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك‏تر [[(عترت)]] را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مى‏ گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى ‏شوند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.
اول آنان پرچم گوساله امت من است. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم هايش به لرزه در مى ‏آيد و [[امعاء]] و ا[[حشاء]] او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز همين گونه مى ‏شوند. از آنان مى ‏پرسم: بعد از من با دو يادگار گران قدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى‏ گويند: ثِقْل بزرگ‏تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك‏تر [[(عترت)]] را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آن گاه من مى‏ گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى ‏شوند در حالى كه قطره‏ اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.


سپس [[رايت]] فرعون امتم بر سر حوض وارد مى ‏شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده‏ اند ... . دست رئيس آنان را مى ‏گيرم، و به محض آنكه دست او را مى‏ گيرم رويش سياه مى‏ شود و قدم‏هايش مى ‏لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و آنان كه تابع او بوده ‏اند نيز چنين مى‏ شوند. من مى ‏گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مى‏گويند: ثِقل بزرگ‏تر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى‏ گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏ اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.
سپس [[رايت]] (پرچم)فرعون امتم بر سر حوض وارد مى ‏شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده‏ اند ... . دست رئيس آنان را مى ‏گيرم، و به محض آنكه دست او را مى‏ گيرم رويش سياه مى‏ شود و قدم‏هايش مى ‏لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و آنان كه تابع او بوده ‏اند نيز چنين مى‏ شوند. من مى ‏گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مى‏گويند: ثِقل بزرگ‏تر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى‏ گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏ اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.


سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى ‏آيند. من بر مى ‏خيزم و دست او را مى‏ گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى‏ شود و قدم‏هايش به لرزه مى‏ افتد و امعاء و احشايش منقلب مى‏شود، و تابعين او نيز چنان مى‏شوند. من مى‏پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مى‏ گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مى‏گويم: شما به راه گروه‏هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏ اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.
سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى ‏آيند. من بر مى ‏خيزم و دست او را مى‏ گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى‏ شود و قدم‏هايش به لرزه مى‏ افتد و امعاء و احشايش منقلب مى‏شود، و تابعين او نيز چنان مى‏شوند. من مى‏پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مى‏ گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مى‏گويم: شما به راه گروه‏هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏ اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.