۲۲٬۰۴۲
ویرایش
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
=== تحليل اعتقادى اول === | === تحليل اعتقادى اول === | ||
قرآن به عنوان پشتوانه عترت و دژ مستحكم و دائمى اسلام كه مستقيماً از جانب خداوند حمايت مى شود،«ثقل | قرآن به عنوان پشتوانه عترت و دژ مستحكم و دائمى اسلام كه مستقيماً از جانب خداوند حمايت مى شود،«ثقل اكبر»لقب گرفته است. | ||
اين بدان معناست كه در برابر دشمنان خارجى و داخلى اسلام مراجعه به قرآن و استناد به آن پاسخ قاطعى به كارشكنان و منافقان است، و در واقع قرآن تابلوى بلند و هميشگى اسلام است كه با تكيه بر آن ابديت اسلام تضمين شده است. حتى در روزگارانى كه دشمنان داخلى دين دست به تحريف معارف از يك سو و سركوب طرفداران دين از سوى ديگر زده اند، اين سند زنده اسلام | اين بدان معناست كه در برابر دشمنان خارجى و داخلى اسلام مراجعه به قرآن و استناد به آن پاسخ قاطعى به كارشكنان و منافقان است، و در واقع قرآن تابلوى بلند و هميشگى اسلام است كه با تكيه بر آن ابديت اسلام تضمين شده است. حتى در روزگارانى كه دشمنان داخلى دين دست به تحريف معارف از يك سو و سركوب طرفداران دين از سوى ديگر زده اند، اين سند زنده اسلام مصون مانده و قابل استناد بوده است. | ||
البته اين به معناى بی نیازی از مفسر آن يعنى اهل بيت عليهم السلام نيست، بلكه منظور ثقل اكبر بودن قرآن به عنوان تاج سر مسلمين و افتخار ابدى آنان است. | البته اين به معناى بی نیازی از مفسر آن يعنى اهل بيت عليهم السلام نيست، بلكه منظور ثقل اكبر بودن قرآن به عنوان تاج سر مسلمين و افتخار ابدى آنان است. | ||
خط ۲۹۰: | خط ۲۹۰: | ||
آن گاه از طبرانى نقل كرده كه آخرين چيزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در لحظات آخر حيات خود بر زبان راند سفارش اهل بيت عليهم السلام خود بود.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۱۵۰. </ref> كثرت راويان حديث ثقلين موجب شده كه برخى از محدثان، متكلمان و تراجم نگاران به گردآورى اسامى راويان آن پرداخته، و برخى نيز كتاب مستقلى در همين رابطه تأليف كرده اند. | آن گاه از طبرانى نقل كرده كه آخرين چيزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در لحظات آخر حيات خود بر زبان راند سفارش اهل بيت عليهم السلام خود بود.<ref>الصواعق المحرقه: ص ۱۵۰. </ref> كثرت راويان حديث ثقلين موجب شده كه برخى از محدثان، متكلمان و تراجم نگاران به گردآورى اسامى راويان آن پرداخته، و برخى نيز كتاب مستقلى در همين رابطه تأليف كرده اند. | ||
== قرآن و اهل بيت عليهم السلام عِدل | == قرآن و اهل بيت عليهم السلام عِدل يك ديگر<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۱. </ref> == | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير بيان احكام گفته نشده را به ائمه عليهم السلام محوّل نمود و در حاشيه آن اشاره اى به حديث ثقلين داشت. اين كه سخن پيامبر و ائمه عليهم السلام به عنوان سخن خداوند تلقى مى شود و عِدل و برابر قرآن است. | پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير بيان احكام گفته نشده را به ائمه عليهم السلام محوّل نمود و در حاشيه آن اشاره اى به حديث ثقلين داشت. اين كه سخن پيامبر و ائمه عليهم السلام به عنوان سخن خداوند تلقى مى شود و عِدل و برابر قرآن است. | ||
== نقل حديث ثقلين توسط اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۴. </ref> == | == نقل حديث ثقلين توسط اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۴. </ref> == | ||
ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس نقل مى كند كه گفت: از على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم در حالى كه مردى از آن حضرت درباره ايمان سؤال كرد و گفت: يا اميرالمؤمنين عليه السلام، مرا از ايمان خبر ده به طورى كه از غير تو و بعد از تو از كسى در اين باره سؤال نكنم. | |||
... آنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه اى كه خواند و همان روز از دنيا رفت، چنين فرمود: من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آن دو تمسک كرده ايد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خداوند و اهل بيتم. | حضرت پس از بيان پايه هاى ايمان و اشاره به امامت و ولايت در غدير فرمود:... آنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه اى كه خواند و همان روز از دنيا رفت، چنين فرمود: من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آن دو تمسک كرده ايد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خداوند و اهل بيتم. | ||
خداوند لطيف خبير با من عهد كرده است كه آن دو از يك ديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو - و حضرت به دو انگشت | خداوند لطيف خبير با من عهد كرده است كه آن دو از يك ديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو - و حضرت به دو انگشت سبابه خود اشاره فرمودند - و نمى گويم مثل اين دو - و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره كردند - زيرا يكى از اين دو جلوتر از ديگرى است. يعنى حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را كنار يكديگر قرار دادند، اشاره به اين كه قرآن و عترت اين گونه مساوى و قرين يكديگرند؛ و بعد انگشت سبابه و وسط از يك دست را نشان دادند و اشاره كردند كه نسبت اهل بيت عليهم السلام و قرآن مانند اين دو نيست كه يكى از ديگرى مهم تر يا بر ديگرى مقدم باشد. | ||
پس به اين دو تمسک كنيد تا گمراه نشويد، و از آنان پيشى نگيريد كه هلاک مى شويد، و از آنان عقب نمانيد كه متفرق مى شويد، و به آنان چيزى ياد ندهيد كه از شما عالم ترند ... .<ref>كتاب سليم: حديث ۸ . </ref> | پس به اين دو تمسک كنيد تا گمراه نشويد، و از آنان پيشى نگيريد كه هلاک مى شويد، و از آنان عقب نمانيد كه متفرق مى شويد، و به آنان چيزى ياد ندهيد كه از شما عالم ترند ... .<ref>كتاب سليم: حديث ۸ . </ref> | ||
خط ۳۴۲: | خط ۳۴۲: | ||
آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟چه كسى مى تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. | آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟چه كسى مى تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. | ||
چگونه بايد باشيم تا | چگونه بايد باشيم تا بى درنگ آن چه او از ما خواسته تقديمش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟ | ||
==== سقيفه سدّ راه قرآن ==== | ==== سقيفه سدّ راه قرآن ==== | ||
ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت | ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آن چه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مى كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref> شمس الدين ذهبى، تذكره الحفاظ، بيروت، دارالتراث العربى، ج ۱، ص ۳.</ref> | ||
عمر هرگاه | عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مى فرستاد به آنان دستور م ىداد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب تر اين كه هرگاه اطلاع مى يافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مى كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى داشت و آن چه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى گرفت و مى سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى( ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷. </ref> | ||
عمر او را از | مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى كرد تا آن كه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى آورد و صد ضربه مى زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! | ||
عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى جهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴. </ref> | |||
ابن عباس | روز ديگر ابن عباس را مى بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى شوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى شوى؟ گفت: آرى. ابن عباس گفت: تو مى گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!! | ||
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آن چه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و | ابن عباس گفت: كدام بر ما واجب تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابن عباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آن كه بدانيم خداوند از آن چه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل بيت مى گوييد معنى كنند. | ||
ابن عباس گفت: قرآن بر اهل بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى سفيان يا آل ابى معيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابن عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى كنى از اين كه خدا را با قرآن و با آن چه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. | |||
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آن چه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref> | |||
==== غوغاى قرآن كنار حوض كوثر ==== | ==== غوغاى قرآن كنار حوض كوثر ==== | ||
نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه | نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه و آله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى فرمايد:امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى شوند: | ||
اول آنان رایت (پرچم)گوساله امت من است. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز همين گونه مى شوند. از آنان مى پرسم: بعد از من با دو يادگار گران قدر من چگونه رفتار كرديد؟ | |||
در پاسخ مى گويند: ثِقْل بزرگتر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آن گاه من مى گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى شوند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | |||
سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده اند ... دست رئيس آنان را مى گيرم، و به محض آن كه دست او را مى گيرم رويش سياه مى شود و قدم هايش مى لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و آنان كه تابع او بوده اند نيز چنين مى شوند. من مى گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ | |||
مى گويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | |||
سپس رایت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى آيند. من بر مى خيزم و دست او را مى گيرم. آن گاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه مى افتد و امعاء و احشايش منقلب مى شود، و تابعين او نيز چنان مى شوند. من مى گويم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ | |||
مى گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. مى گويم: شما به راه گروه هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند. | |||
سپس | سپس رايت مِخْدَج نزد من مى آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى گيرم. به محض آن كه دست او را گرفتم رويش سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز چنان مى شوند. من مى گويم:بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ | ||
مى گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مى گويم: شما هم به راه گروه هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده باشند. | |||
سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانى سفيدان نزد من وارد مى شود. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مى شود. مى گويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ | |||
مى گويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مى گويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعه اى مى نوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوند. روى امامشان هم چون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانى ترين ستاره در آسمان است. | |||
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيش گويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود. <ref> اليقين : ص ۲۷۵ باب ۹۶.</ref> | سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيش گويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود. <ref> اليقين : ص ۲۷۵ باب ۹۶.</ref> | ||
ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى گوييم: يا رسول اللَّه! اين پنج گروه را نيك مى شناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مى دهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابى طالب عليه السلام از | ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى گوييم: يا رسول اللَّه! اين پنج گروه را نيك مى شناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مى دهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابى طالب عليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم. | ||
== پانویس == | == پانویس == |