۲۲٬۹۷۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== دعوت از اهالى يمن براى حج و غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۰. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۹.</ref> == | == دعوت از اهالى يمن براى حج و غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۰. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۹.</ref> == | ||
با در نظر گرفتن شيوه هاى اطلاع رسانى در زمان | با در نظر گرفتن شيوه هاى اطلاع رسانى در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله، بايد اقدامى بديع صورت مى گرفت، تا خبر مهمترين سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله - كه همان [[خطبه غدیر]] بود - در گسترده ترين و سريع ترين شكل ممكن منتشر شود و هيچ كس را ياراى كتمان آن نباشد. | ||
پيشرفته ترين شيوه همان بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به كار گرفت كه تا امروز حيرت همه رسانه ها را برانگيخته است. اين اقدامات طى چند مرحله دست به دست هم داد و جلوه هايى از عظمت تبليغ را نشان داد، كه فقط در آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» قابل ترسيم است، و جمله «واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» مى تواند آن را به تصوير كشد. | پيشرفته ترين شيوه همان بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به كار گرفت كه تا امروز حيرت همه رسانه ها را برانگيخته است. | ||
اين اقدامات طى چند مرحله دست به دست هم داد و جلوه هايى از عظمت تبليغ را نشان داد، كه فقط در آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» قابل ترسيم است، و جمله «واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» مى تواند آن را به تصوير كشد. | |||
در مرحله اول فرستادن افرادى به اطراف [[مدینه]] و نامه نوشتن به [[مکّه]] و طائف و يمن درباره آمادگى مراسم حج براى مردمى كه اولين بار مى خواستند اعمال حج ابراهيمى را بياموزند، باعث شد تا از قبايل و اقوام و گروه هاى مختلف و از شهرها و روستاهاى مختلف از فدک تا يمن و از نجد و عمان تا سودان و حبشه براى مراسم حج بار سفر ببندند و زحمت اين سفر نسبتاً طولانى را بر خود استوار سازند.<ref>مقدمة الاصابة لابن حجر: ج ۱ ص ۱۶۱،۱۶۰،۱۴۱.</ref> | در مرحله اول فرستادن افرادى به اطراف [[مدینه]] و نامه نوشتن به [[مکّه]] و طائف و يمن درباره آمادگى مراسم حج براى مردمى كه اولين بار مى خواستند اعمال حج ابراهيمى را بياموزند، باعث شد تا از قبايل و اقوام و گروه هاى مختلف و از شهرها و روستاهاى مختلف از فدک تا يمن و از نجد و عمان تا سودان و حبشه براى مراسم حج بار سفر ببندند و زحمت اين سفر نسبتاً طولانى را بر خود استوار سازند.<ref>مقدمة الاصابة لابن حجر: ج ۱ ص ۱۶۱،۱۶۰،۱۴۱.</ref> | ||
خط ۱۰: | خط ۱۲: | ||
آن همه برنامه ريزى و پيش بينى و سپس اجراى مرحله به مرحله آنها ثمره خود را به خوبى نشان داد. اولين نتيجه آن بود كه انتشار خبر غدير - در حد امكانات آن روزگار - به صورتى غير عادى تحقق يافت. يكى از موارد انتشار خبر غدير مناطقى بود كه از يمن تا اردن و از نجد تا سودان را در بر مى گرفت، چرا كه گروهى براى [[حجةالوداع]] از يمن تا [[مکّه]] و سپس تا غدير آمده بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۶،۳۹۳،۳۸۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۸،۱۳۶،۱۱۱ و ج ۳۹ ص ۳۳۶ و ج ۴۱ ص ۲۲۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶،۶۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۹. الغدير: ج ۱ ص ۱۰ - ۱۲، ۳۶۸.</ref> | آن همه برنامه ريزى و پيش بينى و سپس اجراى مرحله به مرحله آنها ثمره خود را به خوبى نشان داد. اولين نتيجه آن بود كه انتشار خبر غدير - در حد امكانات آن روزگار - به صورتى غير عادى تحقق يافت. يكى از موارد انتشار خبر غدير مناطقى بود كه از يمن تا اردن و از نجد تا سودان را در بر مى گرفت، چرا كه گروهى براى [[حجةالوداع]] از يمن تا [[مکّه]] و سپس تا غدير آمده بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۶،۳۹۳،۳۸۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۸،۱۳۶،۱۱۱ و ج ۳۹ ص ۳۳۶ و ج ۴۱ ص ۲۲۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶،۶۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۹. الغدير: ج ۱ ص ۱۰ - ۱۲، ۳۶۸.</ref> | ||
== شبهه حضور اميرالمؤمنين عليه السلام در ايام غدير در يمن<ref>پاسخ به دو شبهه پيرامون غدير (طبسى - امينى پور): ص ۱۱ - ۳۴. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۹۶. اسرار غدير: ص ۳۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۶،۱۴. درسنامه خطبه غدير: ۱۷۶ - ۲۰۸. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۹ - ۵۲. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۹.</ref> == | == شبهه حضور اميرالمؤمنين عليه السلام در ايام غدير در يمن<ref>پاسخ به دو شبهه پيرامون غدير (طبسى - امينى پور): ص ۱۱ - ۳۴. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۹۶. اسرار غدير: ص ۳۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۶،۱۴. درسنامه خطبه غدير: ۱۷۶ - ۲۰۸. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۹ - ۵۲. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۹.</ref> == | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
اصل ماجرا اين گونه است: | اصل ماجرا اين گونه است: | ||
قبل از حركت پيامبر صلى الله عليه و آله براى سفر [[حجةالوداع]]، اميرالمؤمنين عليه السلام با لشكرى از طرف آن حضرت به نَجْران و سپس يمن رفته بودند كه هدف آن دعوت به اسلام و نيز جمع آورى خمس و زكات و جِزيه بود، و اين جزيه قرادادى بود كه اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان) طبق آن مبلغى به حكومت اسلامى مى پرداختند. اين قرار بين مسيحيان نجران و پيامبر صلى الله عليه و آله هم در سال قبل از حج برقرار شده بود. | قبل از حركت پيامبر صلى الله عليه و آله براى سفر [[حجةالوداع]]، اميرالمؤمنين عليه السلام با لشكرى از طرف آن حضرت به نَجْران و سپس يمن رفته بودند كه هدف آن دعوت به اسلام و نيز جمع آورى خمس و زكات و جِزيه بود، و اين جزيه قرادادى بود كه اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان) طبق آن مبلغى به حكومت اسلامى مى پرداختند. | ||
اين قرار بين مسيحيان نجران و پيامبر صلى الله عليه و آله هم در سال قبل از حج برقرار شده بود. | |||
اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از حركت از مدينه، نامه اى براى اميرالمؤمنين عليه السلام در يمن فرستاد و ضمن اعلان سفر حج براى آن مناطق، دستور داد آن حضرت نيز براى سفر حج حركت كند. | اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از حركت از مدينه، نامه اى براى اميرالمؤمنين عليه السلام در يمن فرستاد و ضمن اعلان سفر حج براى آن مناطق، دستور داد آن حضرت نيز براى سفر حج حركت كند. | ||
لذا اميرالمؤمنين عليه السلام پس از پايان كارهاى محوَّله در نجران و يمن، با لشكر همراه و دوازده هزار نفر از اهل يمن عازم مكه شدند، كه حدود ۸۰۰ كيلومتر راه بود. آنان پس از احرام در ميقات «يَلَمْلَم» در جنوب مكه به سوى اين شهر حركت كردند تا براى ايام حج در آنجا حضور داشته باشند. | لذا اميرالمؤمنين عليه السلام پس از پايان كارهاى محوَّله در نجران و يمن، با لشكر همراه و دوازده هزار نفر از اهل يمن عازم مكه شدند، كه حدود ۸۰۰ كيلومتر راه بود. | ||
آنان پس از احرام در ميقات «يَلَمْلَم» در جنوب مكه به سوى اين شهر حركت كردند تا براى ايام حج در آنجا حضور داشته باشند. | |||
با نزديک شدن پيامبر صلى الله عليه و آله به مكه از طرف [[مدینه]]، اميرالمؤمنين عليه السلام هم از طرف يمن به اين شهر نزديک شدند. | |||
حضرت جانشينى در لشكر براى خود تعيين كردند و خود پيشتر به ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله شتافتند و در نزديكى مكه خدمت حضرت رسيدند و گزارش سفر را دادند. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشكر همراه را به مكه بياورد. | پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشكر همراه را به مكه بياورد. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۸: | ||
با رسيدن ايام حج در روز نهم ذى الحجة، حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر و منى رفتند. بعد از آن اعمال حج را يكى پس از ديگرى انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمودند. | با رسيدن ايام حج در روز نهم ذى الحجة، حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر و منى رفتند. بعد از آن اعمال حج را يكى پس از ديگرى انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمودند. | ||
=== | === پاسخ === | ||
ظاهراً اولين كسى كه اين شبهه را مطرح كرده و در اين باره ترديد كرده، قاضى عبدالرحمن بن احمد لايجى (م ۷۵۶ ق)<ref>شافعى مذهب و گفته شده حنبلى بوده است.</ref> در كتاب «المواقف» است. او مى گويد: على عليه السلام در روز غدير با پيامبر صلى الله عليه و آله نبود، زيرا در يمن حضور داشت.<ref>طبرى «كتاب الولاية» را تأليف كرده گفته است: كتابش را كه ذكر كرديم. كتابى لطيف و ساده است. آن را نگاشت، زيرا كسى از او پرسيد كه از فردى شنيده است: على عليه السلام در حجةالوداع همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله نبود كه در غدير خم پيامبر صلى الله عليه و آله براى اعلام ولايت على صلى الله عليه و آله برخيزد. اين اشكال بدين هدف مطرح شده تا حديث رسول الله صلى الله عليه و آله «من كنت مولاه فهذا على عليه السلام مولاه» رد شود. طبرى از نادانى گوينده اين سخن بسيار تعجب كرده، و به روايت ثابتى احتجاج كرده كه مى گويد: على عليه السلام از يمن بازگشت و خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله رسيد. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۱۳۰. فضائل على بن ابى طالب عليه السلام و كتاب الولاية (طبرى - جعفريان) ج ۱.</ref> | ظاهراً اولين كسى كه اين شبهه را مطرح كرده و در اين باره ترديد كرده، قاضى عبدالرحمن بن احمد لايجى (م ۷۵۶ ق)<ref>شافعى مذهب و گفته شده حنبلى بوده است.</ref> در كتاب «المواقف» است. او مى گويد: على عليه السلام در روز غدير با پيامبر صلى الله عليه و آله نبود، زيرا در يمن حضور داشت.<ref>طبرى «كتاب الولاية» را تأليف كرده گفته است: كتابش را كه ذكر كرديم. كتابى لطيف و ساده است. آن را نگاشت، زيرا كسى از او پرسيد كه از فردى شنيده است: على عليه السلام در حجةالوداع همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله نبود كه در غدير خم پيامبر صلى الله عليه و آله براى اعلام ولايت على صلى الله عليه و آله برخيزد. اين اشكال بدين هدف مطرح شده تا حديث رسول الله صلى الله عليه و آله «من كنت مولاه فهذا على عليه السلام مولاه» رد شود. طبرى از نادانى گوينده اين سخن بسيار تعجب كرده، و به روايت ثابتى احتجاج كرده كه مى گويد: على عليه السلام از يمن بازگشت و خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله رسيد. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۱۳۰. فضائل على بن ابى طالب عليه السلام و كتاب الولاية (طبرى - جعفريان) ج ۱.</ref> | ||
المواقف: ص ۴۰۵. وى افزوده كه اين حديث (حضور اميرمؤمنان عليه السلام در غدير) صحيح نيست و ادعاى ضرورت زورگويى است. بسيارى از محدثان آن را روايت كرده و صحيح دانسته اند، از جمله: ابوعيسى ترمذى (م ۲۷۹ ق) در مشكل الأثار: ج ۲ ص ۳۰۸ مى گويد: اسناد اين حديث صحيح است و در هيچ يک از رواياتش اشكال و خدشه اى نيست. ابن عبدالبرّ (م ۳۶۴ ق) در الاستيعاب: ج ۲ ص ۲۷۳ مى گويد: تمام اينها آثارى ثابت و روشن است. [[ابن کثیر]] (م ۷۴۸ ق) در البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۱ حديث را ذكر مى كند، آنگاه می گويد: شيخ ما ابوعبداللَّه ذهبى گفته است: حديثى صحيح است. [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] (م ۹۷۴ ق) در الصواعق المحرقة مى گويد كه حديثى صحيح است كه شكى در آن نيست. جماعتى مانند ترمذى و نسائى و احمد آن را [[روایت]] كرده اند. بنابراين راه هاى آن بسيار است، و آن را شانزده تن از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند. در روايتى از احمد آمده است: سى صحابى آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده و به نفع على عليه السلام بدان گواهى داده اند، و بسيارى از اساتيد آن صحيح يا حسن است، و به كسى كه در صحت آن اشكال كند اعتنا نمى شود. نيز به كسى كه آن را با اين بهانه كه على عليه السلام در يمن بوده نپذيرد، چون بازگشت حضرت از يمن ثابت شده است. مرقاة المفاتيح (قارى): ج ۱ ص ۴۷۶. ابن كثير دمشقى مى گويد: شيخ ما حافظ ابوعبداللَّه ذهبى گفته است: حديث متواتر است. يقين دارم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را فرموده است. تاريخ ابن كثير: ج ۵ ص ۲۰۹. براى آگاهى بيشتر مراجعه شود به: شرح المقاصد (تفتازانى، م ۷۹۳ ق): ص ۵۶ . قاضى نعمان (م ۳۶۳ ق) در مورد انگيزه اى ک و اما ردّ سخن قاضى لايجى: | المواقف: ص ۴۰۵. وى افزوده كه اين حديث (حضور اميرمؤمنان عليه السلام در غدير) صحيح نيست و ادعاى ضرورت زورگويى است. | ||
بسيارى از محدثان آن را روايت كرده و صحيح دانسته اند، از جمله: ابوعيسى ترمذى (م ۲۷۹ ق) در مشكل الأثار: ج ۲ ص ۳۰۸ مى گويد: اسناد اين حديث صحيح است و در هيچ يک از رواياتش اشكال و خدشه اى نيست. ابن عبدالبرّ (م ۳۶۴ ق) در الاستيعاب: ج ۲ ص ۲۷۳ مى گويد: تمام اينها آثارى ثابت و روشن است. [[ابن کثیر]] (م ۷۴۸ ق) در البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۱ حديث را ذكر مى كند، آنگاه می گويد: شيخ ما ابوعبداللَّه ذهبى گفته است: حديثى صحيح است. [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] (م ۹۷۴ ق) در الصواعق المحرقة مى گويد كه حديثى صحيح است كه شكى در آن نيست. جماعتى مانند ترمذى و نسائى و احمد آن را [[روایت]] كرده اند. بنابراين راه هاى آن بسيار است، و آن را شانزده تن از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند. در روايتى از احمد آمده است: سى صحابى آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده و به نفع على عليه السلام بدان گواهى داده اند، و بسيارى از اساتيد آن صحيح يا حسن است، و به كسى كه در صحت آن اشكال كند اعتنا نمى شود. نيز به كسى كه آن را با اين بهانه كه على عليه السلام در يمن بوده نپذيرد، چون بازگشت حضرت از يمن ثابت شده است. مرقاة المفاتيح (قارى): ج ۱ ص ۴۷۶. ابن كثير دمشقى مى گويد: شيخ ما حافظ ابوعبداللَّه ذهبى گفته است: حديث متواتر است. يقين دارم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را فرموده است. تاريخ ابن كثير: ج ۵ ص ۲۰۹. براى آگاهى بيشتر مراجعه شود به: شرح المقاصد (تفتازانى، م ۷۹۳ ق): ص ۵۶ . قاضى نعمان (م ۳۶۳ ق) در مورد انگيزه اى ک و اما ردّ سخن قاضى لايجى: | |||
بسيار جاى تأسف است كه قاضى براى سخنش هيچ دليلى نياورده و هيچ شاهدى براى اين ادعاى بزرگ ذكر نكرده است! | بسيار جاى تأسف است كه قاضى براى سخنش هيچ دليلى نياورده و هيچ شاهدى براى اين ادعاى بزرگ ذكر نكرده است! | ||
خط ۴۳: | خط ۵۱: | ||
ولى خود تاریخ - كه از اين ماجرا سخن مى گويد - از بازگشت حضرت از يمن و پيوستنش به نبى مكرم صلى الله عليه و آله در مكه مكرمه براى اداى مناسک حج نيز سخن مى گويد. بنابراين، براى چه قاضى ماجراى اول را ذكر مى كند و از دومى ياد نمى كند و خود را به فراموشى مى زند؟! واقعاً انسان نمى داند اين گونه تحريف تاريخِ صحيح را چه بنامد!؟ پس در اين مجال، ابتدا روايتى را مى آوريم كه به عكس ادعاى قاضى در كتاب «المواقف» تصريح مى كند: | ولى خود تاریخ - كه از اين ماجرا سخن مى گويد - از بازگشت حضرت از يمن و پيوستنش به نبى مكرم صلى الله عليه و آله در مكه مكرمه براى اداى مناسک حج نيز سخن مى گويد. بنابراين، براى چه قاضى ماجراى اول را ذكر مى كند و از دومى ياد نمى كند و خود را به فراموشى مى زند؟! واقعاً انسان نمى داند اين گونه تحريف تاريخِ صحيح را چه بنامد!؟ پس در اين مجال، ابتدا روايتى را مى آوريم كه به عكس ادعاى قاضى در كتاب «المواقف» تصريح مى كند: | ||
=== | === نصوص بازگشت اميرالمؤمنين عليه السلام به مكه === | ||
ابن سعد (م ۲۳۱ ق) مى گويد: گفته مى شود سرّيه على بن ابى طالب عليه السلام به يمن دوبار بوده است: يكى از آن دو در ماه رمضان سال دهم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله روى داد. گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به يمن فرستاد، و پرچمى به او داد و با دست خويش عمامه بر سرش نهاد و فرمود: برو و به جايى توجه نكن | ابن سعد (م ۲۳۱ ق) مى گويد: گفته مى شود سرّيه على بن ابى طالب عليه السلام به يمن دوبار بوده است: يكى از آن دو در ماه رمضان سال دهم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله روى داد. | ||
گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به يمن فرستاد، و پرچمى به او داد و با دست خويش عمامه بر سرش نهاد و فرمود: برو و به جايى توجه نكن. | |||
وقتى به ديار يمنىها فرود آمدى و رسيدى، با آنان نبرد نكن مگر آنكه با تو بجنگند. حضرت با سيصد سواره حركت كرد و آن اولين سپاهى بود كه وارد آن سرزمين - يعنى سرزمين مذحج - شد. | |||
پس يارانش را گسيل داشت كه غنائم و زنان و اطفال اسير و چارپايان بسيار و... را آوردند. | |||
از ابن اثير جزرى (م ۶۶۳ ق) نقل شده است: | على عليه السلام بريدة بن خصيب اسلمى<ref>بريدة بن خصيب بن عبدالله بن حارث بن اعرج بن سعد اسلمى. گفته شده: سال هجرت اسلام آورده است، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حال هجرت بر او گذشت. وى در غزوه خيبر و فتح مكه حضور داشت و پرچمدار بود. ابن سعد و ابوعبيده گفته اند: سال ۶۳ وفات كرد. سير اعلام النبلاء: ج ۲ ص ۴۷۰،۴۶۹. در تاريخ خليفه: ص ۱۵۶ آمده كه در ايام يزيد بن معاويه درگذشت.</ref> را مسئول غنائم گردانيد. غنائمى را كه به دست آورده بودند نزد حضرت گرد آوردند، تا آنكه امام به جماعت يمنى ها برخورد. ايشان را به اسلام دعوت كرد، اما سرباز زدند و نيزه و سنگ پرتاب كردند. امام يارانش را صف كرد و پرچم را به مسعود بن سنان سُلّمى داد. آنگاه على عليه السلام با يارانش بدانان حمله كرد و بيست نفر از آنان را كشت. | ||
پس پراكنده شدند و عقب نشستند، و حضرت هم از تعقيب يمنى ها دست برداشت. | |||
سپس آنان را به [[اسلام]] فراخواند كه به سرعت اجابت كردند، و گروهى از رؤساى آنان با على عليه السلام بر اسلام بيعت كردند و گفتند: | |||
ما نماينده قوم خويشيم و اين صدقات ماست. پس حق خدا را از آن برگير. على عليه السلام غنائم را گرد آورد. آن را به پنج جزء قسمت كرد و بر سهمى از آن نوشت كه اين از آن خداست. حضرت على عليه السلام قرعه انداخت. اولين سهم، سهم خمس بود و بقيه غنائم را بين يارانش تقسيم كرد. آنگاه حركت كرد و به پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه ملحق شد، كه براى حج سال دهم به آنجا آمده بود.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۳ ص ۱۶۹. يعمرى آن را از «الطبقات الكبرى» در السيرة النبوية: ج ۲ ص ۲۵۸ روايت كرده است. در تاريخ طبرى آمده است: از براء بن عازب نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خالد بن وليد را به سوى اهالى يمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند. من هم جزء ياران او بودم. او در آنجا شانزده ماه اقامت كرد كه اهل يمن هيچ پاسخ مثبتى ندادند. بنابراين پيامبرصلى الله عليه وآله على بن ابىطالبعليه السلام را فرستاد و فرمان داد كه خالد و همراهانش را بازگرداند. اما اگر كسى از افرادى كه همراه خالد بودند خواست با امام بماند، اجازه داشته باشد. براء گويد: از شمار كسانى بودم كه همراه امام مانديم. وقتى به ابتداى يمن رسيديم، به قوم خبر رسيد كه گرد آمدند. فجر هنگام امام با ما نماز گزارد. وقتى فارغ شد، ما را در يک صف كرد. سپس پيش روى ما ايستاد، پس خدا را ستود و ثنا گفت. آنگاه نوشته رسول خدا صلى الله عليه و آله را بر آنان خواند. پس همه هَمدانيان در يک روز اسلام آوردند و آن را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله نوشت، چون نوشتهاش را خواند، به سجده افتاد و آنگاه نشست و فرمود: سلام بر هَمدان. آنگاه پى در پى يمنيان اسلام آوردند.</ref> | |||
از ابن اثير جزرى (م ۶۶۳ ق) نقل شده است: علی بن ابی طالب علیه السلام به نجران فرستاده شد<ref>يعنى در سال دهم هجرت.</ref>، تا صدقات و جزيه آنان را جمع كند و باز گردد. پس چنين كرد و بازگشت، و با رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكه در [[حجةالوداع]] ديدار كرد، و بر فرماندهى سپاهى كه همراهش بود يكى از يارانش را گماشت و پيش از همه به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در مكّه به ايشان رسيد.<ref>الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۳۰۱.</ref> | |||
واقدى (م ۲۷۰ ق) پس از آنكه سريه امام اميرمؤمنان عليه السلام را به يمن ياد كرده مى گويد: عمر بن محمد بن عمر بن على از پدرش براى من نقل كرد كه على عليه السلام تمام غنائمى را كه به دست آورده بود به پنج بخش تقسيم كرد، و براى آن قرعه انداخت، و در يكى از سهم هاى آن نوشت: از آنِ خدا. كه اولين سهم، سهم خمس خارج شد. به كسى چيزى غنيمت نداد و نبخشيد. | واقدى (م ۲۷۰ ق) پس از آنكه سريه امام اميرمؤمنان عليه السلام را به يمن ياد كرده مى گويد: عمر بن محمد بن عمر بن على از پدرش براى من نقل كرد كه على عليه السلام تمام غنائمى را كه به دست آورده بود به پنج بخش تقسيم كرد، و براى آن قرعه انداخت، و در يكى از سهم هاى آن نوشت: از آنِ خدا. كه اولين سهم، سهم خمس خارج شد. به كسى چيزى غنيمت نداد و نبخشيد. | ||
خط ۵۸: | خط ۷۶: | ||
پس بازگشت و خمس را با خود برد، و نيز باقى اموال و غنائم را. چون به فُتُق<ref>ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۴ ص ۲۳۵ گفته است: قريهاى در طائف است. در كتاب «المغازى» آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله قطبة بن عامر بن حديده را به «تباله» فرستاد تا به «خثعم» در سال نهم حمله برد. پس از محلى كه بدان «فتق» گفته مى شد گذر كرد.</ref> رسيد، عجله كرد و ابورافع را بر يارانش و خمس گمارد. در ميان خمس، لباسى از لباس هاى يمنى بود. همچنين بارهاى بسته و چهارپايانى كه غنيمت گرفته بود؛ چهارپايانى كه صدقه اموال يمنى ها بود.<ref>المغازى (واقدى): ج ۲ ص ۱۰۸۱،۱۰۸۰. لسان العرب (ابن منظور): ج ۹ ص ۳۴۳، در تفسير و توضيح معكومه (كه در روايت آمده) مى گويد: عكم المتاع يعكمه عكماً: آن را با پارچه محكم كرد؛ و آن بدين معنى است كه مثلاً چادرشب را مى گستراند و در آن كالا را قرار مى دهد و پارچه را مى بندد، كه در اين صورت بدان «عكم» مى گويند. عكام طنابى است كه پارچه را با آن مى بندند.</ref> | پس بازگشت و خمس را با خود برد، و نيز باقى اموال و غنائم را. چون به فُتُق<ref>ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۴ ص ۲۳۵ گفته است: قريهاى در طائف است. در كتاب «المغازى» آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله قطبة بن عامر بن حديده را به «تباله» فرستاد تا به «خثعم» در سال نهم حمله برد. پس از محلى كه بدان «فتق» گفته مى شد گذر كرد.</ref> رسيد، عجله كرد و ابورافع را بر يارانش و خمس گمارد. در ميان خمس، لباسى از لباس هاى يمنى بود. همچنين بارهاى بسته و چهارپايانى كه غنيمت گرفته بود؛ چهارپايانى كه صدقه اموال يمنى ها بود.<ref>المغازى (واقدى): ج ۲ ص ۱۰۸۱،۱۰۸۰. لسان العرب (ابن منظور): ج ۹ ص ۳۴۳، در تفسير و توضيح معكومه (كه در روايت آمده) مى گويد: عكم المتاع يعكمه عكماً: آن را با پارچه محكم كرد؛ و آن بدين معنى است كه مثلاً چادرشب را مى گستراند و در آن كالا را قرار مى دهد و پارچه را مى بندد، كه در اين صورت بدان «عكم» مى گويند. عكام طنابى است كه پارچه را با آن مى بندند.</ref> | ||
جزرى شافعى در «اسنى المطالب» گفته است: سبب اين خطبه در روز غدير مطلبى است كه ابن اسحاق ذكر كرده است: كه پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام و خالد بن وليد را به يمن به عنوان امير فرستاد. امام بازگشت و در مكه هنگام حج آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله با حضرت ديدار كرد، و در مورد امام قيل و قال زيادى شده بود. برخى از همراهان امام بر ضد ايشان سخن مى گفتند، چرا كه بازگشت و جانشين امام غنائم را به سپاهان بخشيد. امام شتابان به سوى رسول الله صلى الله عليه و آله رفت. چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از حج فارغ شد، به غدير خم فرود آمد و اين خطبه را خواند، تا ارزش على عليه السلام را به مردم برساند و گفته ديگران را در مورد او ردّ كند.<ref>اسنى المطالب: ص ۵۱ . در حاشيه كتاب آمده است: اگر تمام كتاب مغازى و سيره اش بر همين منوال و شيوه بحث غير منطقى باشد، بايد فاتحه تاريخ و سيره را خواند. اين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله به امر الهى و براى اجراى فرمانى مهم بود؛ يعنى تعيين خلافت الهى و قرار دادن خلافت براى اميرمؤمنان عليه السلام، كه در پى آن دين كامل و نعمت تمام مى شود، و اين حق است. چگونه معقول است كه گفته شود پيامبر صلى الله عليه و آله هزاران حاجى را در گرماى بسيار شديد جمع كند كه تنها قدر و منزلت على عليه السلام را به آگاهى ديگران برساند؟!</ref> | جزرى شافعى در «اسنى المطالب» گفته است: | ||
سبب اين خطبه در روز غدير مطلبى است كه ابن اسحاق ذكر كرده است: | |||
كه پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام و خالد بن وليد را به يمن به عنوان امير فرستاد. امام بازگشت و در مكه هنگام حج آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله با حضرت ديدار كرد، و در مورد امام قيل و قال زيادى شده بود. | |||
برخى از همراهان امام بر ضد ايشان سخن مى گفتند، چرا كه بازگشت و جانشين امام غنائم را به سپاهان بخشيد. | |||
امام شتابان به سوى رسول الله صلى الله عليه و آله رفت. چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از حج فارغ شد، به غدير خم فرود آمد و اين خطبه را خواند، تا ارزش على عليه السلام را به مردم برساند و گفته ديگران را در مورد او ردّ كند.<ref>اسنى المطالب: ص ۵۱ . در حاشيه كتاب آمده است: اگر تمام كتاب مغازى و سيره اش بر همين منوال و شيوه بحث غير منطقى باشد، بايد فاتحه تاريخ و سيره را خواند. اين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله به امر الهى و براى اجراى فرمانى مهم بود؛ يعنى تعيين خلافت الهى و قرار دادن خلافت براى اميرمؤمنان عليه السلام، كه در پى آن دين كامل و نعمت تمام مى شود، و اين حق است. چگونه معقول است كه گفته شود پيامبر صلى الله عليه و آله هزاران حاجى را در گرماى بسيار شديد جمع كند كه تنها قدر و منزلت على عليه السلام را به آگاهى ديگران برساند؟!</ref> | |||
هر كس در اين نصوص و مطالب به دور از تعصب و جانبدارى بينديشد، آشكارا در مىيابد كه امام اميرمؤمنان على عليه السلام بعد از آنكه كار مهمى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بدان فرمان داده بود انجام داد، از يمن پيروزمندانه بازگشت و در مكه مكرمه براى اداى مناسک حج به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوست. | هر كس در اين نصوص و مطالب به دور از تعصب و جانبدارى بينديشد، آشكارا در مىيابد كه امام اميرمؤمنان على عليه السلام بعد از آنكه كار مهمى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بدان فرمان داده بود انجام داد، از يمن پيروزمندانه بازگشت و در مكه مكرمه براى اداى مناسک حج به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوست. | ||
=== | === نصوص حضور اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير === | ||
از امورى كه دلالت مى كند اميرالمؤمنين على عليه السلام در رويداد غدير حاضر بوده و در يمن نبوده، روايات متواترى است كه صراحت دارند | از امورى كه دلالت مى كند اميرالمؤمنين على عليه السلام در رويداد غدير حاضر بوده و در يمن نبوده، روايات متواترى است كه صراحت دارند پیامبر صلی الله علیه و آله در واقعه غدير دست على عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس كه من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است. | ||
در اينجا به پارهاى از اين نصوص - كه از مصادر معتبر نزد مسلمانان نقل شده - توجه فرماييد: | در اينجا به پارهاى از اين نصوص - كه از مصادر معتبر نزد مسلمانان نقل شده - توجه فرماييد: | ||
خط ۷۳: | خط ۹۹: | ||
بسيار جاى تأسف است كه اين صحابى به روشنى تمام [[حدیث]] را نقل نكرده و رعايت امانت را ننموده است! چگونه ممكن است بگوييم كه زيد صدر حديث را شنيده ولى ذيل و پايان حديث را نشنيده است؟ | بسيار جاى تأسف است كه اين صحابى به روشنى تمام [[حدیث]] را نقل نكرده و رعايت امانت را ننموده است! چگونه ممكن است بگوييم كه زيد صدر حديث را شنيده ولى ذيل و پايان حديث را نشنيده است؟ | ||
اين سخن او كه «چنان كه شنيدم به تو خبر مى دهم» چه معنى دارد؟! عجيب است كه ذيل [[روایت]]: «خدايا دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دشمنش بدار كسى كه او را دشمن دارد». | اين سخن او كه «چنان كه شنيدم به تو خبر مى دهم» چه معنى دارد؟! عجيب است كه ذيل [[روایت]]: | ||
«خدايا دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دشمنش بدار كسى كه او را دشمن دارد». | |||
احمد نيز از زيد بن ارقم در همين كتاب نقل كرده است: زيد بن ارقم گفت و من شنيدم: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در منطقه اى فرود آمديم كه به آن خُمّ مى گفتند. | |||
حضرت فرمان نماز داد كه در گرماى سخت نماز خوانده شد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله براى ما سخن فرمود. | |||
براى رسول الله صلى الله عليه و آله پارچه اى از درختى كه از خورشيد زرد شده بود پهن گشت، و فرمود: | |||
آيا نمى دانيد يا گواهى نمى دهيد كه من شايسته تر به هر مؤمنى از خود او هستم؟ | |||
گفتند: آرى. فرمود: پس هر كس مولاى اويم، اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا! دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد، و دوست بدار كسى كه او را دوست دارد.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۲۷.</ref> | |||
عجيب است كه نسائى در «الخصائص» اين روايت را كه در آن «خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد» آمده است، از عامر بن واثله روايت مى كند: | عجيب است كه نسائى در «الخصائص» اين روايت را كه در آن «خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد» آمده است، از عامر بن واثله روايت مى كند: | ||
على عليه السلام مردم را در ميدان [[کوفه]] گرد آورد و فرمود: هر كسى كه از رسول الله صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيد: «آيا | على عليه السلام مردم را در ميدان [[کوفه]] گرد آورد و فرمود: | ||
هر كسى كه از رسول الله صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيد: | |||
«آيا نمى دانيد از هر مؤمنى شايسته تر به اويم...»، سپس در حالى كه ايستاده بود، دست مرا (على عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس مولايش هستم، على مولاى او است. خدايا! دوست بدار دوست بدار هر كس او را دست بدارد... ، گواهى دهد. | |||
ابوالطفيل مى گويد: خارج شدم و هنوز در ذهنم درباره امام اشكال وجود داشت. | |||
پس با زيد بن ارقم ملاقات كردم و به من خبر داد و گفت: شک دارى؟ حديث را از رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدم.<ref>الخصائص: ص ۹۶ ح ۹۰. و مشابهش در: تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۶۵.</ref> پس در اينجا زيد بن ارقم، عامر بن واثله صحابى را - كه هنوز در ذهنش شكى بود - مخاطب ساخت و او را از ترديد در حديث بيرون آورد. | |||
ولى وقتى از او در مورد اين اضافه «خدايا دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست بدارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن بدارد» مى پرسند، مى گويد: چنان كه شنيدم خبر مى دهم!؟ | |||
گويى زيد عبارت را نشنيده و خواسته در ذيل [[روایت]] تشكيک كند و آن را پنهان سازد، اما صدر و ابتداى روايت را تأييد مى كند! شايد ترديد او سبب شده كه بعضى از محدثان و راويان و اهل حديث و رجال و مانند ابن تيميه<ref>حال ابن تيميه و موضع گيرى اش درباره اهل بيت عليهم السلام و در خصوص امام اميرالمؤمنين عليه السلام روشن است.</ref> و ابن ابى داوود و ابن ابى حاتم در عبارت ترديد كنند. | گويى زيد عبارت را نشنيده و خواسته در ذيل [[روایت]] تشكيک كند و آن را پنهان سازد، اما صدر و ابتداى روايت را تأييد مى كند! شايد ترديد او سبب شده كه بعضى از محدثان و راويان و اهل حديث و رجال و مانند ابن تيميه<ref>حال ابن تيميه و موضع گيرى اش درباره اهل بيت عليهم السلام و در خصوص امام اميرالمؤمنين عليه السلام روشن است.</ref> و ابن ابى داوود و ابن ابى حاتم در عبارت ترديد كنند. | ||
در كتاب «المصنّف» ابن ابى شيبه آمده است: شريک براى ما از ابويزيد، و وى از پدرش نقل كرد: [[ابوهریره]] وارد [[مسجد]] شد. نزد او آمديم. در مقابل او جوانى برخاست و گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد؟ گفت: آرى. جوان گفت: اما من از تو بيزارم. گواهى مى دهم كه دشمنى كرده اى با كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دوستى نموده اى با كسى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد. مردم او را با سنگريزه زدند.<ref>المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۴۴۹ ح ۲۹.</ref> | در كتاب «المصنّف» ابن ابى شيبه آمده است: شريک براى ما از ابويزيد، و وى از پدرش نقل كرد: [[ابوهریره]] وارد [[مسجد]] شد. نزد او آمديم. | ||
در مقابل او جوانى برخاست و گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد؟ گفت: آرى. جوان گفت: اما من از تو بيزارم. گواهى مى دهم كه دشمنى كرده اى با كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دوستى نموده اى با كسى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد. مردم او را با سنگريزه زدند.<ref>المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۴۴۹ ح ۲۹.</ref> | |||
'''دو.''' همچنين احمد به سند خويش از براء بن عازب نقل كرده است: | '''دو.''' همچنين احمد به سند خويش از براء بن عازب نقل كرده است: | ||
با پيامبر صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] حركت كرديم تا به غدير رسيديم. در اين هنگام ندا داده شد كه براى نماز جمع شويد، و زير درختى را براى پيامبر جارو و تميز كردند.<ref>در روايت واژه «الكسح» آمده است؛ يعنى جارو كردن. كسح البيت و البئر؛ يعنى آن را جارو و پاک كرد. لسان العرب: ج ۱۲ ص ۸۰ .</ref> | |||
حضرت دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: | |||
آيا به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: چرا اى رسول خدا. فرمود: اين (على عليه السلام) مولاى كسى است كه من مولا و سرپرست اويم. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد. پس عمر به على عليه السلام برخورد و گفت: اى فرزند ابى طالب، مباركت باد، مولاى هر مرد و زن مؤمن گرديدى.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۳۳ ح ۱۰۴۴. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۸۵۸ . مقتل الحسين عليه السلام (خوارزمى): ص ۸۱ .</ref> | |||
''' | '''سه.''' احمد بن سند خويش از ابوليلى كندى<ref>مزّى گفته است: ابوليلى كندى، همپيمان كوفى قبيله كنده. گفته مى شود: اسمش سلمة بن معاويه است. احمد بن سعد بن ابىمريم از يحيى بن معين نقل كرده است: ثقه و مشهور است. تهذيب الكمال: ج ۳۴ ص ۲۳۹.</ref> نقل مى كند: | ||
'''شش.''' امّ مجتبى علوى به ما خبر داد: بر ابراهيم بن منصور خوانده شد: ابوبكر بن مقرى نقل كرد: هدبة بن خالد، از حمّاد - يعنى ابن سلمه - از على بن (زيد)، از عدى بن ثابت، از براء نقل كرد: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] بوديم. وقتى به غدير خم رسيديم، زير دو درخت را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جارو كردند، و در ميان مردم ندا داده شد براى نماز جمع شوند. رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فراخواند و دست او را گرفت و او را از جانب راست خويش بلند كرد و فرمود: آيا از هر مؤمنى | از زيد بن ارقم شنيدم: منتظر تشيع جنازهاى بوديم كه كسى از اباعامر پرسيد: آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه روز غدير خم به على عليه السلام بگويد: هر كس من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است؟ گفت: بله. ابوليلى گفت: به زيد بن ارقم گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود؟ گفت: بله، آن را چهار مرتبه فرمود.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۳۵ ح ۱۰۵۰. در المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۴ ص ۳۵۷، به سندش از حسن بن زيد، از پدرش زيد بن حسن، از جدش: از عمار ين ياسر شنيدم: در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام در حال ركوع نماز مستحبى بود، گدايى نزديک او ايستاد. پس حضرت انگشترش را درآورد و به او داد. او به رسول خدا صلى الله عليه و آله ماجرا را گفت. پس بر پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه نازل شد: «به راستى كه تنها سرپرست و ولىّ شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند». پس رسول خدا صلى الله عليه و آله او را فراخواند و فرمود : هر كس من مولاى اويم پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد. شايد كسى شناخت كافى از موضوع ندارد، و گمان كند حديث «من كنت مولاه» تنها به موضوع صدقه اميرالمؤمنين على عليه السلام - كه انگشترش را به فقير داد - باز مى گردد. اما مى گوييم: مانعى ندارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را دو بار فرموده باشد؛ يكبار هنگام صدقه دادن انگشتر، و يک بار ديگر روز غدير.</ref> | ||
'''چهار.''' در «تاريخ مدينة دمشق» آمده است: | |||
ابوعبدالله خلّال و امّ مجتبى دختر ناصر به نقل از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى، از ازرق بن على، از حسان، از محمد بن سلمه، از پدرش، از ابوعبدالله شامى گفته است: وقتى نزد زيد بن ارقم نشسته بوديم و او در مجلس بنى ارقم نشسته بود، مردى از قبيله «مراد» بر استرى وارد شد و گفت: ميان شما زيد كسيت؟ قوم گفتند: اين شخص زيد است. گفت: تو را به خدايى كه جز او خدايى نيست قسم مىدهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد؟ گفت: آرى.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۴۵. المستدرک على الصحيحين (حاكم نيشابورى): ج ۳ ص ۱۲۶.</ref> | |||
'''پنج.''' ميمون راوى مى گويد: | |||
يكى براى من از زيد نقل كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدايا دوست بدار هر كس على عليه السلام را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد. | |||
'''شش.''' امّ مجتبى علوى به ما خبر داد: | |||
بر ابراهيم بن منصور خوانده شد: ابوبكر بن مقرى نقل كرد: هدبة بن خالد، از حمّاد - يعنى ابن سلمه - از على بن (زيد)، از عدى بن ثابت، از براء نقل كرد: | |||
با رسول خدا صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] بوديم. وقتى به غدير خم رسيديم، زير دو درخت را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جارو كردند، و در ميان مردم ندا داده شد براى نماز جمع شوند. | |||
رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فراخواند و دست او را گرفت و او را از جانب راست خويش بلند كرد و فرمود: آيا از هر مؤمنى شايسته تر و اولى از خود وى نيستم؟ گفتند: آرى. و در يكى از دو حديث آمده: آيا همسرانم امّ المؤمنين نيستند؟ - . پس اين (يعنى حضرت على عليه السلام) دوستدار كسى است كه من دوستارش هستم و مولاى شخصى است كه من مولايش هستم. | |||
خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و هر كس او را دشمن بدارد دشمنش باش.<ref>مسند ابى يعلى: ج ۱ ص ۲۵۷. مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۰۵. سيوطى در تاريخ الخلفاء: ص ۱۶۹ مى نويسد: حديث را اينان نقل كرده اند: احمد از على و ابوايّوب انصارى، زيد بن ارقم، عمرو ذىمر، ابويعلى از ابوهريره، طبرانى از ابن عمر، مالک بن حويرث، حبشى بن جناده، جرير، سعد بن ابى وقّاص، ابوسعيد خُدرى، انس، بزاز از ابن عباس، عماره و بريده. در اكثر روايات اين عبارت اضافه هست: خدايا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و هر كس با وى دشمن باشد دشمنش باش. احمد از ابى طفيل آورده است: سال ۳۵ هجرى امام على عليه السلام مردمان را در ميدان كوفه گرد آورد. سپس به آنان فرمود: هر مسلمانى را كه شنيد رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم آن حديث را فرمود، به خدا سوگند مى دهم برخيزد. سى نفر برخاستند و شهادت دادند كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مولايش هستم، على عليه السلام مولايش هست. خدايا، هر كس دوستش دارد دوستش بدار، و هر كس دشمنش باشد دشمنش باش!</ref> | |||
'''هفت.''' ابوالقاسم سمرقندى، از ابوالحسن بن نقور و ابوالقاسم بن بسرى و ابومحمد احمد بن على بن حسن بن ابى عثمان، از ابوالحسن احمد بن محمد بن قاسم بن موسى بن قاسم بن صلت، از ابوبكر احمد بن عبدالله (نحاس) دوست ابى صخره نقل مى كنند كه املا كرد، از محمد بن زنجويه، از حميدى، از يعقوب بن جعفر بن ابى كثير مدنى، از مجاهر بن مسمار، از ابن ابى نقور، از عايشه دختر سعد، از سعد: | '''هفت.''' ابوالقاسم سمرقندى، از ابوالحسن بن نقور و ابوالقاسم بن بسرى و ابومحمد احمد بن على بن حسن بن ابى عثمان، از ابوالحسن احمد بن محمد بن قاسم بن موسى بن قاسم بن صلت، از ابوبكر احمد بن عبدالله (نحاس) دوست ابى صخره نقل مى كنند كه املا كرد، از محمد بن زنجويه، از حميدى، از يعقوب بن جعفر بن ابى كثير مدنى، از مجاهر بن مسمار، از ابن ابى نقور، از عايشه دختر سعد، از سعد: | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۶۷: | ||
همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله در راه مكه بوديم كه بدان سو مى رفت. وقتى به غدير خم رسيد - كه در منطقه خُمّ است - مردم توقف كردند. كسانى كه رفته بودند بازگشتند و كسانى كه عقب مانده بودند رسيدند. | همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله در راه مكه بوديم كه بدان سو مى رفت. وقتى به غدير خم رسيد - كه در منطقه خُمّ است - مردم توقف كردند. كسانى كه رفته بودند بازگشتند و كسانى كه عقب مانده بودند رسيدند. | ||
وقتى مردم گرد آمدند، رسول خدا فرمود: اى مردم! آيا فرمان هاى خدا را به شما رساندم؟ گفتند: آرى. فرمود: خدايا شاهد باش. دوباره فرمود: مردم، آيا فرمان خدا را به شما ابلاغ كردم؟ گفتند: آرى. | وقتى مردم گرد آمدند، رسول خدا فرمود: | ||
اى مردم! آيا فرمان هاى خدا را به شما رساندم؟ گفتند: آرى. فرمود: خدايا شاهد باش. دوباره فرمود: مردم، آيا فرمان خدا را به شما ابلاغ كردم؟ گفتند: آرى. | |||
رمود: خدايا، گواه باش. بار سوم پرسيد: مردم، چه كسى ولىّ (سرپرست) شماست؟ سه بار گفتند: خدا و رسولش. سپس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و برخيزاند. | |||
ابن نقور مى افزايد: سپس فرمود: هر كس خدا و رسولش صلى الله عليه و آله ولىّ او است، پس اين نيز ولى او است. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و هر كس با وى دشمن باشد دشمنش باش.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۶۹. العقد الثمين فى تاريخ البلد الامين (مكى، م ۸۳۲ قه): ج ۵ ص ۲۷۱. بهجة النفوس و الاسرار فى تاريخ دار هجرة النبى المختار صلى الله عليه و آله (مرجانى، م ۷۷۰ ق): ج ۲ ص ۱۰۰۹.</ref> | ابن نقور مى افزايد: سپس فرمود: هر كس خدا و رسولش صلى الله عليه و آله ولىّ او است، پس اين نيز ولى او است. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و هر كس با وى دشمن باشد دشمنش باش.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۶۹. العقد الثمين فى تاريخ البلد الامين (مكى، م ۸۳۲ قه): ج ۵ ص ۲۷۱. بهجة النفوس و الاسرار فى تاريخ دار هجرة النبى المختار صلى الله عليه و آله (مرجانى، م ۷۷۰ ق): ج ۲ ص ۱۰۰۹.</ref> | ||
'''هشت.''' ابن عساكر نيز به سند خود از سهم بن حصين اسدى نقل مى كند: من و عبدالله بن علقمه به مكه آمديم، روزگارى عبدالله علقمه به على عليه السلام ناسزا مى گفت. به ابوسعيد خدرى گفتم: در اين باره حديثى دارى؟ مقصودم سخن از عهد و زمان پيشين بود. گفت: آرى. اگر برايت نقل كردم، در اين باره از مهاجرين و انصار و قريش بپرس. رسول الله صلى الله عليه و آله روز غدير خم برخاست و فرمان خدا را ابلاغ كرد و فرمود: اى مردم! آيا از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيستم؟ عبدالله بن علقمه پرسيد: آيا اين را از رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدى؟ ابوسعيد گفت: آرى، و به گوش و سينه اش اشاره كرد و گفت: با دو گوشم شنيدم و به دلم سپردم.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۳.</ref> | '''هشت.''' ابن عساكر نيز به سند خود از سهم بن حصين اسدى نقل مى كند: | ||
من و عبدالله بن علقمه به مكه آمديم، روزگارى عبدالله علقمه به على عليه السلام ناسزا مى گفت. به ابوسعيد خدرى گفتم: در اين باره حديثى دارى؟ مقصودم سخن از عهد و زمان پيشين بود. گفت: آرى. اگر برايت نقل كردم، در اين باره از مهاجرين و انصار و قريش بپرس. رسول الله صلى الله عليه و آله روز غدير خم برخاست و فرمان خدا را ابلاغ كرد و فرمود: اى مردم! آيا از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيستم؟ عبدالله بن علقمه پرسيد: آيا اين را از رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدى؟ ابوسعيد گفت: آرى، و به گوش و سينه اش اشاره كرد و گفت: با دو گوشم شنيدم و به دلم سپردم.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۳.</ref> | |||
'''نه.''' ابوهريره مى گويد: هر كس روز هجدهم ذى حجه را [[روزه]] بگيرد، پاداش روزه شصت ماه برايش نوشته مى شود. كه روز غدير خم است؛ وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۶.</ref> | '''نه.''' ابوهريره مى گويد: هر كس روز هجدهم ذى حجه را [[روزه]] بگيرد، پاداش روزه شصت ماه برايش نوشته مى شود. كه روز غدير خم است؛ وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۶.</ref> | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۹۱: | ||
اين بود شمارى از نصوص و متونى كه تصريح دارد پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله دست امام اميرمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در غدير گرفت. با ملاحظه اينها، آيا مجالى هست بگوييم على عليه السلام در يمن بود و در غدير خم حاضر نبوده است؟ واقعاً علت اين كينه ها در حق امام اميرمؤمنان عليه السلام و سرور اوصيا و صاحب ولايت كبرى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله چيست؟! | اين بود شمارى از نصوص و متونى كه تصريح دارد پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله دست امام اميرمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در غدير گرفت. با ملاحظه اينها، آيا مجالى هست بگوييم على عليه السلام در يمن بود و در غدير خم حاضر نبوده است؟ واقعاً علت اين كينه ها در حق امام اميرمؤمنان عليه السلام و سرور اوصيا و صاحب ولايت كبرى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله چيست؟! | ||
=== | === قربانى اميرالمؤمنين عليه السلام همراه پيامبر صلى الله عليه و آله در حجةالوداع === | ||
براى اثبات اينكه امام اميرمؤمنان عليه السلام از يمن بازگشت و در مكه مكرمه به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوست، نصوص بسيارى است كه صراحت دارد امام فرمود: اهللتُ باهلال النبى صلى الله عليه و آله: همان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد، قربانى نمودم. | براى اثبات اينكه امام اميرمؤمنان عليه السلام از يمن بازگشت و در مكه مكرمه به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوست، نصوص بسيارى است كه صراحت دارد امام فرمود: | ||
اهللتُ باهلال النبى صلى الله عليه و آله: همان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد، قربانى نمودم. | |||
رويانى رازى (م ۳۰۷ ق) در «مسند الصحابة» به سند متصل از براء نقل كرده است: | رويانى رازى (م ۳۰۷ ق) در «مسند الصحابة» به سند متصل از براء نقل كرده است: | ||
خط ۱۲۶: | خط ۲۰۰: | ||
هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله على بن ابى طالب عليه السلام را بر يمن فرمانروا كرد همراهش بودم، و همراهش بر بعضى غنائم دست يافتم. وقتى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، حضرت على عليه السلام عرض كرد: ديدم فاطمه عليها السلام خانه را با مواد خوشبوكننده خوشبو كرده است.<ref>در روايت «نضحت» دارد؛ يعنى خانه را خوشبو كرد. النهاية: ج ۵ ص ۷۰.</ref> بدين سبب از كنار خانه گذر كردم (چون حاجى نبايد در حال احرام خوشبو كننده استفاده كند). فاطمه عليها السلام پرسيد: چه دارى؟ | هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله على بن ابى طالب عليه السلام را بر يمن فرمانروا كرد همراهش بودم، و همراهش بر بعضى غنائم دست يافتم. وقتى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، حضرت على عليه السلام عرض كرد: ديدم فاطمه عليها السلام خانه را با مواد خوشبوكننده خوشبو كرده است.<ref>در روايت «نضحت» دارد؛ يعنى خانه را خوشبو كرد. النهاية: ج ۵ ص ۷۰.</ref> بدين سبب از كنار خانه گذر كردم (چون حاجى نبايد در حال احرام خوشبو كننده استفاده كند). فاطمه عليها السلام پرسيد: چه دارى؟ | ||
رسول الله صلى الله عليه و آله به اصحابش دستور داد و مُحلّ شدند (از احرام در آمدند). پاسخ دادم: با همان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد، قربانى مى كنم. پس خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و رسول الله صلى الله عليه و آله به من فرمود: چه كردى؟ عرض كردم: با قربانى شما حج را به پايان رساندم. پس قربانى آورده و روى آنها علامت گذاردم. | رسول الله صلى الله عليه و آله به اصحابش دستور داد و مُحلّ شدند (از احرام در آمدند). پاسخ دادم: | ||
با همان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد، قربانى مى كنم. پس خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و رسول الله صلى الله عليه و آله به من فرمود: چه كردى؟ عرض كردم: با قربانى شما حج را به پايان رساندم. پس قربانى آورده و روى آنها علامت گذاردم. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: اگر سال آينده به حج آيم (چنان كه امسال ميسر گشت)، همان كارى را مى كنم كه اصحاب كردند. اما قربانى كرده و روى آنها علامت گذارده ام. به من فرمود: ۶۷ - يا ۶۶ - شتر قربانى كن. براى خود ۳۳ - يا ۳۴ - تا را نگهدار. از هر قربانى برايم مقدارى نگهدار.<ref>مسند رويانى: ص ۱۳۱ ح ۳۰۶. سنن ابى داوود: المناسک باب ۲۴. «بُدُن» جمع «بُدنة» كه به شتر و ماده شتر و گاو قربانى مى گويند. به شتر نر بيشتر شبيه است. بدنه مى گويند چون بزرگ و تنومند است. النهاية: ج ۲ ص ۱۰۸.</ref> | پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: اگر سال آينده به حج آيم (چنان كه امسال ميسر گشت)، همان كارى را مى كنم كه اصحاب كردند. اما قربانى كرده و روى آنها علامت گذارده ام. به من فرمود: ۶۷ - يا ۶۶ - شتر قربانى كن. براى خود ۳۳ - يا ۳۴ - تا را نگهدار. از هر قربانى برايم مقدارى نگهدار.<ref>مسند رويانى: ص ۱۳۱ ح ۳۰۶. سنن ابى داوود: المناسک باب ۲۴. «بُدُن» جمع «بُدنة» كه به شتر و ماده شتر و گاو قربانى مى گويند. به شتر نر بيشتر شبيه است. بدنه مى گويند چون بزرگ و تنومند است. النهاية: ج ۲ ص ۱۰۸.</ref> | ||
طبرانى به سند خويش به نقل از مروان اصغر، از انس ابن مالک مى گويد: وقتى على بن ابى طالب عليه السلام از يمن آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: با چه قربانى كردى؟ عرض كرد: با قربانى (شما اى) پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر همراهم قربانى نبود، مُحِلّ مى شدم<ref>المعجم الاوسط: ج ۴ ص ۳۳۲ ش ۶/۴۷ . صحيح بخارى: ج ۳ ص ۴۸۶ ح ۱۵۵۸ كتاب الحج. صحيح مسلم: ج ۲ ص ۹۱۴ ح ۲۱۳.</ref> | طبرانى به سند خويش به نقل از مروان اصغر، از انس ابن مالک مى گويد: وقتى على بن ابى طالب عليه السلام از يمن آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: | ||
با چه قربانى كردى؟ عرض كرد: با قربانى (شما اى) پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر همراهم قربانى نبود، مُحِلّ مى شدم<ref>المعجم الاوسط: ج ۴ ص ۳۳۲ ش ۶/۴۷ . صحيح بخارى: ج ۳ ص ۴۸۶ ح ۱۵۵۸ كتاب الحج. صحيح مسلم: ج ۲ ص ۹۱۴ ح ۲۱۳.</ref> | |||
چنانچه مى بينيم اين احاديث نيز دلالت دارد كه در [[حجةالوداع]] امام حضور داشت و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد. پس در غدير نيز بود. | چنانچه مى بينيم اين احاديث نيز دلالت دارد كه در [[حجةالوداع]] امام حضور داشت و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد. پس در غدير نيز بود. | ||
=== | === حضور اميرالمؤمنين عليه السلام در منى در حجةالوداع === | ||
ابن سيدالناس در «السيرة النبوية» وقتى به چگونگى قربانى كردن پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره مى كند، مى نويسد: | ابن سيدالناس در «السيرة النبوية» وقتى به چگونگى قربانى كردن پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره مى كند، مى نويسد: | ||
حلبى شافعى مى نويسد: از | على عليه السلام جزو اهل صفّه بود. سپس رسول الله صلى الله عليه و آله به قربانگاه در منى رو كرد و ۳۳ شتر قربانى نمود. بعد به على عليه السلام دستور داد هر چقدر باقى مانده بود قربانى كرد. از جمله قربانى هايى كه على عليه السلام از يمن آورد. | ||
همچنين آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه آورده بود؛ كه تمامى صد شتر مى شدند. | |||
حلبى شافعى مى نويسد: | |||
از ابن عباس نقل است: رسول الله صلى الله عليه و آله در حجةالوداع صد قربانى همراه آورد. سى تا از آنها را قربانى كرد، سپس به على عليه السلام دستور داد هر چه باقى مانده بود قربانى نمود. به او فرمود: گوشت و پوست و جهازشان را بين مردم تقسيم كند. وقتى رسول الله صلى الله عليه و آله به محلى بين مكه و [[مدینه]] رسيد و سپس به غدير خم (نزديک رابغ) رسيد، صحابه را گرد آورد و براى آنها سخنرانى كرد و در آن فضل على عليه السلام را بيان فرمود. | |||
همچنين از بدگويى برخى كسانى كه همراه على عليه السلام در يمن بودند بيزارى جست، چرا كه از على عليه السلام به سبب كار عادلانه اى كه در حقشان كرد ايراد گرفتند؛ برخى گمان مى كردند ستم و بخل بوده است. در حالى كه در اين باره حق با على عليه السلام بود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم! همانا بشرى مانند شمايم. نزديک است فرستاده پروردگارم (فرشته مرگ) به سراغم آيد و دعوت خدا را لبيک گويم. | همچنين از بدگويى برخى كسانى كه همراه على عليه السلام در يمن بودند بيزارى جست، چرا كه از على عليه السلام به سبب كار عادلانه اى كه در حقشان كرد ايراد گرفتند؛ برخى گمان مى كردند ستم و بخل بوده است. در حالى كه در اين باره حق با على عليه السلام بود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم! همانا بشرى مانند شمايم. نزديک است فرستاده پروردگارم (فرشته مرگ) به سراغم آيد و دعوت خدا را لبيک گويم. | ||
در نقل طبرانى آمده است كه فرمود: اى مردم! خداى مهربان و آگاه مرا خبر كرده كه پيامبر بعدى نصف عمر پيامبر پيشين را خواهد داشت. گمان مى كنم نزديک است (براى مرگ) خوانده شوم، و بايد اجابت كنم. من مسئولم و شما مسئول. چه مى گوييد؟ | در نقل طبرانى آمده است كه فرمود: | ||
اى مردم! خداى مهربان و آگاه مرا خبر كرده كه پيامبر بعدى نصف عمر پيامبر پيشين را خواهد داشت. گمان مى كنم نزديک است (براى مرگ) خوانده شوم، و بايد اجابت كنم. من مسئولم و شما مسئول. چه مى گوييد؟ | |||
گفتند: گواهى مى دهيم فرمان خدا را به ما رساندى و تلاش كردى و خيرخواه ما بودى. خدا به شما پاداش خير بدهد. | گفتند: گواهى مى دهيم فرمان خدا را به ما رساندى و تلاش كردى و خيرخواه ما بودى. خدا به شما پاداش خير بدهد. | ||
خط ۱۴۷: | خط ۲۳۳: | ||
فرمود: شهادت مى دهيد معبودى جز خدا نيست، و محمد بنده و فرستاده اش است، و [[بهشت]] و جهنم حق است، و حشر بعد از مرگ حق است و قيامت بى شک مى آيد و خدا هر كس را در قبر است بر مى انگيزاند؟ گفتند: بلى، شهادت مى دهيم. فرمود: خدايا، گواه باش... . | فرمود: شهادت مى دهيد معبودى جز خدا نيست، و محمد بنده و فرستاده اش است، و [[بهشت]] و جهنم حق است، و حشر بعد از مرگ حق است و قيامت بى شک مى آيد و خدا هر كس را در قبر است بر مى انگيزاند؟ گفتند: بلى، شهادت مى دهيم. فرمود: خدايا، گواه باش... . | ||
سپس به تمسّک و چنگ زدن به كتاب خدا تشويق فرمود، و سفارش اهل بيتش عليهم السلام را كرد، و افزود: ميانتان دو چيز گرانبها به جاى مى گذارم؛ كتاب خدا و عترت ( | سپس به تمسّک و چنگ زدن به كتاب خدا تشويق فرمود، و سفارش اهل بيتش عليهم السلام را كرد، و افزود: ميانتان دو چيز گرانبها به جاى مى گذارم؛ كتاب خدا و عترت (اهل بيتم). هرگز از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر نزد من آيند. | ||
به طور مكرر سه بار در حق على عليه السلام فرمود: آيا از خودتان به شما اَولى و سزاوارتر نيستم؟ مردم با تصديق و پذيرش پاسخ مى دادند | به طور مكرر سه بار در حق على عليه السلام فرمود: آيا از خودتان به شما اَولى و سزاوارتر نيستم؟ مردم با تصديق و پذيرش پاسخ مى دادند. | ||
دست على عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس مولايش منم على عليه السلام مولايش است. | |||
خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و دشمن كسى باش كه وى را دشمن بدارد. هر كس به وى محبت داشته باشد به او محبت داشته باش. | |||
وارد شده كه على عليه السلام خطبه اى خواند، و در آن حمد و ثناى الهى را به جا آورد. سپس فرمود: هر كس كه روز غدير حاضر بود را به خدا سوگند مى دهم برخيزد. كسى برنخاست بگويد. با واسطه خبردار شدم يا شنيدم: بلكه كسانى برخاستند كه با دو گوش خود شنيده و به دل سپرده بودند. هفده تن از اصحاب و در روايتى سى صحابى و در «المعجم الكبير» شانزده و در روايتى آمده: دوازده تن از اصحاب برخاستند. حضرت فرمود: آنچه را شنيديد بيان كنيد. آنان [[حدیث]] را ذكر كردند، و بخشى از آن عبارت بود از «هر كس من مولاى اويم پس على عليه السلام مولاى او است». و در روايتى «اين مولاى او است».<ref>اين عبارت به روشنى دلالت مى كند كه اميرمؤمنان عليه السلام در غدير حاضر بود، و گر نه معنى ندارد كه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله بفرمايد: اين على عليه السلام مولاى او است.</ref> | اما هر كس از وى كينه به دل داشته باشد بر او خشم گير. هر كس وى را يارى دهد يارى اش ده، و هر كس كمكش كند كمكش كن. اما هر كس وى را تنها گذارد و يارى ندهد ياريش مده. هر جا گردد، حق را همراهش گردان. | ||
اين محكم ترين دليلى است كه شيعه اماميه و رافضه بدان تمسک مى كنند؛ كه على عليه السلام از هر كس ديگرى به امامت شايسته تر است، و مى گويند: | |||
اين نص صريحى بر خلافت او است، كه سى صحابى آن را شنيده و بر آن گواهى داده اند. | |||
گفتند: بنابراين، براى على عليه السلام بر ايشان همانند ولايتى است كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله بود. به دليل فرمايش حضرت رسول صلى الله عليه و آله: آيا شايسته تر به شما نيستم؟ | |||
اين حديث صحيحى است كه با سندهاى صحيح و حسن نقل شده است، و به كسانى مثل ابوداوود و ابوحاتم رازى<ref>ابن حزم در المفاضلة: ص ۲۶۴ مى گويد: اما عبارت «هر كس من مولاى اويم، پس على عليه السلام مولاى او است» اصلاً از ثقات نقل نشده است. اما آن را محقق كتاب معجم الصحابة ج ۴ ص ۱۵۲۲ خليل ابراهيم قوتلاى رد كرده و گفته است: اين سخن گزافى است كه از ابن حزم صادر شده است! خدا از او درگذرد. بنابراين، حديث را راويان ثقه به طريق هاى متعدد نقل كرده اند.</ref> كه در صحت حديث اشكال كرده اند اعتنايى نمى شود. | |||
عده اى كه گفته اند: عبارت «خدايا، دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست بدارد...» جعلى و مردود است، جوابشان اين است كه اين عبارت از راه هايى روايت شده كه ذهبى بسيارى از آنها را صحيح دانسته است. | |||
وارد شده كه على عليه السلام خطبه اى خواند، و در آن حمد و ثناى الهى را به جا آورد. | |||
سپس فرمود: هر كس كه روز غدير حاضر بود را به خدا سوگند مى دهم برخيزد. كسى برنخاست بگويد. با واسطه خبردار شدم يا شنيدم: بلكه كسانى برخاستند كه با دو گوش خود شنيده و به دل سپرده بودند. هفده تن از اصحاب و در روايتى سى صحابى و در «المعجم الكبير» شانزده و در روايتى آمده: دوازده تن از اصحاب برخاستند. حضرت فرمود: آنچه را شنيديد بيان كنيد. آنان [[حدیث]] را ذكر كردند، و بخشى از آن عبارت بود از «هر كس من مولاى اويم پس على عليه السلام مولاى او است». و در روايتى «اين مولاى او است».<ref>اين عبارت به روشنى دلالت مى كند كه اميرمؤمنان عليه السلام در غدير حاضر بود، و گر نه معنى ندارد كه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله بفرمايد: اين على عليه السلام مولاى او است.</ref> | |||
[[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] مى گويد: من از كسانى بودم كه اين ماجرا را كتمان كردم. به همين خاطر خدا بينايى ام را گرفت، و على عليه السلام كسانى را كه كتمان كرده بودند نفرين كرد.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳۶ ص ۳۸۴،۳۷۷.</ref> | [[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] مى گويد: من از كسانى بودم كه اين ماجرا را كتمان كردم. به همين خاطر خدا بينايى ام را گرفت، و على عليه السلام كسانى را كه كتمان كرده بودند نفرين كرد.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳۶ ص ۳۸۴،۳۷۷.</ref> | ||
از ابن كثير نقل شده كه در حديث جابر آمده است: على عليه السلام از يمن با شترى (جهت قربانى) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. در سياق عبارت ابن اسحاق آمده است كه حضرت على عليه السلام را در قربانى اش شريک قرار داد، و خدا آگاهتر است. غير ابن كثير ذكر كرده اند كه حضرت و امام على عليه السلام در روز كشتار صد شتر قربانى كردند. بنابراين قربانى را همراهش از منطقه ذى حليفه آورده است. بعضى از آن شتران را بعد از اين ماجرا و در حالى كه محرم بود خريد.<ref>البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۱۲. ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۹۵ مى گويد: حليفة به تصغير و فاء. ذوالحليفة: روستايى كه با مدينه شش يا هفت ميل فاصله دارد و ميقات اهل مدينه است.</ref> | از ابن كثير نقل شده كه در حديث جابر آمده است: على عليه السلام از يمن با شترى (جهت قربانى) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. | ||
در سياق عبارت ابن اسحاق آمده است كه حضرت على عليه السلام را در قربانى اش شريک قرار داد، و خدا آگاهتر است. غير ابن كثير ذكر كرده اند كه حضرت و امام على عليه السلام در روز كشتار صد شتر قربانى كردند. بنابراين قربانى را همراهش از منطقه ذى حليفه آورده است. بعضى از آن شتران را بعد از اين ماجرا و در حالى كه محرم بود خريد.<ref>البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۱۲. ياقوت حموى در معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۹۵ مى گويد: حليفة به تصغير و فاء. ذوالحليفة: روستايى كه با مدينه شش يا هفت ميل فاصله دارد و ميقات اهل مدينه است.</ref> | |||
باز هم ابن كثير گفته است: در اين ايام على بن ابى طالب عليه السلام از يمن با گروهى از مسلمانان و اموالى كه همراه او بود وارد شدند. | باز هم ابن كثير گفته است: در اين ايام على بن ابى طالب عليه السلام از يمن با گروهى از مسلمانان و اموالى كه همراه او بود وارد شدند. | ||
البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۶۱. شيخ مفيد در الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱ گفته است: پيامبر صلى الله عليه و آله پنج روز به پايان ذى القعده بيرون آمد و به اميرمؤمنان عليه السلام نوشت كه از يمن به سمت حج بيايد. هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله از راه مدينه به مكه نزديک شد، اميرمؤمنين عليه السلام از راه يمن به نزديكى [[مکّه]] رسيد، و براى ديدار با پيامبر صلى الله عليه و آله زودتر از لشكر آمد. كسى را از ميان لشكريان به عنوان امير لشكر قرار داد، و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد كه به نزديكى مكه رسيده بود. پس سلام كرد و شرح ماجرا را داد، و اينكه چه غنائمى به دست آورده و زودتر از لشگر به ديدار حضرتش آمده است. رسول الله صلى الله عليه و آله از اين ماجرا خوشحال شد و از ديدارش شادمان گشت، و به آن حضرت فرمود: اى على، چه قربانى كردى؟ عرض كرد: اى رسول خدا ! برايم ننوشتى قربانى ات چيست و آگاهم نكردى. بنابراين نيتم را به نيت شما پيوند دادم و گفتم: خدايا مانند قربانى پيامبرت قربانى مى كنم، و با خود ۳۴ شتر آوردم. | |||
حضرت فرمود: اللَّه اكبر! من ۶۶ شتر آوردم، و تو شريكم در حج و مناسک و قربانى من هستى. اين نصوص و شواهد تاريخى دلالتى روشن بر بازگشت امام اميرالمؤمنين على عليه السلام از يمن دارد، و اينكه به پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق شد. | |||
با اين مطالب، سخن قاضى در كتاب «المواقف» از درجه اعتبار ساقط مى شود، چون قائل شده كه حضرت على عليه السلام هنگام واقعه غدير در يمن بود. | با اين مطالب، سخن قاضى در كتاب «المواقف» از درجه اعتبار ساقط مى شود، چون قائل شده كه حضرت على عليه السلام هنگام واقعه غدير در يمن بود. | ||
فخر رازى مى گويد: | فخر رازى مى گويد: علی علیه السلام در آن وقت همراه نبى صلى الله عليه وآله نبوده و در يمن بود. در حالى كه اين دروغى بيش نيست، زيرا بازگشت اميرالمؤمنين عليه السلام از يمن و همراهىاش با پيامبرصلى الله عليه وآله در [[حجةالوداع]] بر اساس احاديث صحيح و نقل هاى تواريخ معتبر و آثار مشهور امرى مسلّم است. نمونه هايى از اين دست: بخارى، مسلم، ابن ماجه، ابوداوود، تِرمِذى، نَسايى، قارى، شريف جرجانى.<ref>صحيح بخارى: ج ۲ ص ۱۷۲. صحيح مسلم: ج ۴ ص ۴۰. سنن ابن ماجه: ج ۲ ص ۱۰۲۴. سنن ابى داوود: ج ۲ ص ۱۵۸. سنن تِرمِذى: ج ۲ ص ۲۱۶. سنن نَسايى: ج ۵ ص ۱۵۷. المرقاة فى شرح المشكاة: ج ۵ ص ۵۷۴ . شرح المواقف: ج ۸ ص ۳۶۰.</ref> | ||
مسئله انقدر واضح است كه حتى ابن حجر مكّى درباره [[حدیث غدیر]] گفته است: نبايد به كسى كه صحت اين [[حدیث]] را انكار مى كند و مى گويد كه على عليه السلام در يمن بوده و به اين سان به دنبال ردّ آن است اعتنايى كرد، چرا كه نقل هاى معتبر ثابت مى كند كه على عليه السلام از يمن بازگشت و همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله حج گزارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref> | مسئله انقدر واضح است كه حتى ابن حجر مكّى درباره [[حدیث غدیر]] گفته است: نبايد به كسى كه صحت اين [[حدیث]] را انكار مى كند و مى گويد كه على عليه السلام در يمن بوده و به اين سان به دنبال ردّ آن است اعتنايى كرد، چرا كه نقل هاى معتبر ثابت مى كند كه على عليه السلام از يمن بازگشت و همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله حج گزارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref> | ||
خط ۱۷۳: | خط ۲۷۷: | ||
همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حدیث غدیر]]، و عنوان: [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]]. | همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حدیث غدیر]]، و عنوان: [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]]. | ||
== شبهه شكايت لشكريان يمن<ref>درسنامه خطبه غدير: ۱۷۶ - ۲۰۸. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۹ - ۵۲ | == شبهه شكايت لشكريان يمن<ref>درسنامه خطبه غدير: ۱۷۶ - ۲۰۸. نگرشى بر غدير خم (انتصارى): ص ۴۹ - ۵۲. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۹. پاسخ به دو شبهه پيرامون غدير (طبسى - امينى پور): كل كتاب.</ref> == | ||
از جمله ايرادهايى كه [[اهل سنت]] در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى كنند اين است كه: علت پيش آمده جريان غدير و خطبه آن حضرت اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام را جهت مأموريتى به يمن فرستاده بودند. بعضى از لشكريان تحت امر او كه از حضرت گلايه داشتند نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند | از جمله ايرادهايى كه [[اهل سنت]] در معنى و مفهوم حديث غدير مطرح مى كنند اين است كه: | ||
علت پيش آمده جريان غدير و خطبه آن حضرت اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام را جهت مأموريتى به يمن فرستاده بودند. بعضى از لشكريان تحت امر او كه از حضرت گلايه داشتند نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند. | |||
شكى نيست كه بيهقى و [[ابن کثیر]] و پيروان آنها كه اين شبهه را طرح كرده اند، مطلبى را ذكر | پيامبر صلى الله عليه و آله هم جهت رفع كدورت و اظهار فضائل امام على عليه السلام در غدير خم خطبه اى خواند و مردم را دستور دادند كه ايشان را دوست داشته باشند. | ||
شكى نيست كه بيهقى و [[ابن کثیر]] و پيروان آنها كه اين شبهه را طرح كرده اند، مطلبى را ذكر كرده اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده اند. زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل تسنن را مطالعه كند، در مىيابد كه حضرت على عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد. | |||
در اينجا خلاصه ادله ردّ ارتباط واقعه غدير با شكايات لشكريان يمن را بيان مى كنيم: | در اينجا خلاصه ادله ردّ ارتباط واقعه غدير با شكايات لشكريان يمن را بيان مى كنيم: | ||
خط ۱۸۴: | خط ۲۹۲: | ||
'''دوم:''' اگر علت و دليل خطابه غدير شكايت بوده، حتماً بايد رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را بيان مى فرمود. در حالى كه در اين خطبه اثرى از شكوائيه نيست. | '''دوم:''' اگر علت و دليل خطابه غدير شكايت بوده، حتماً بايد رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را بيان مى فرمود. در حالى كه در اين خطبه اثرى از شكوائيه نيست. | ||
'''سوم:''' اگر علت واقعه و خطبه غدير چنين شكايتى مى بود، قطعاً صحابه كه ناظر اين حادثه بودند، ارتباط بين غدير و سفر يمن را مى شناختند و به رابطه بين حديث من كنت مولاه... در غدير با ماجراى يمن تصريح مى كردند. چون فرض اين است كه | '''سوم:''' اگر علت واقعه و خطبه غدير چنين شكايتى مى بود، قطعاً صحابه كه ناظر اين حادثه بودند، ارتباط بين غدير و سفر يمن را مى شناختند و به رابطه بين حديث من كنت مولاه... در غدير با ماجراى يمن تصريح مى كردند. چون فرض اين است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى خواستند موضع صحابه را نسبت به امام على عليه السلام تصحيح كنند. | ||
'''چهارم:''' حتى اگر پذيرفته شود كه سبب خطابه غدير خم شكايت لشكريان يمن بوده، باز هم اين حديث دلالت بر ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام مى كند. در واقع كارى كه امام على عليه السلام انجام داده اند بر مبناى ولايت بوده، و | '''چهارم:''' حتى اگر پذيرفته شود كه سبب خطابه غدير خم شكايت لشكريان يمن بوده، باز هم اين حديث دلالت بر ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام مى كند. | ||
در واقع كارى كه امام على عليه السلام انجام داده اند بر مبناى ولايت بوده، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز اين تصميم از امام على عليه السلام را تأييد كردند. چنانچه عبدالجبار در كتاب «المغنى فى الامامة» بدان تصريح كرده است.<ref>المغنى فى الامامة: ج ۲۰ ص ۱۵۴ ق ۱.</ref> | |||
'''پنجم:''' در متن پاسخ پيامبرخدا عليه السلام به شكوه امثال بريده قرائن و دلايلى است كه بر ولايت به معناى رعايت دلالت مى كند. | '''پنجم:''' در متن پاسخ پيامبرخدا عليه السلام به شكوه امثال بريده قرائن و دلايلى است كه بر ولايت به معناى رعايت دلالت مى كند. | ||
خط ۱۹۸: | خط ۳۰۸: | ||
يكى از شبهاتى كه در مورد غدير مطرح كرده اند، «شبهه جيش يمن» است؛ اينكه آيا واقعه غدير به خاطر بر طرف نمودن ناراحتى تعداد اندكى از لشكر يمن بوده است؟ | يكى از شبهاتى كه در مورد غدير مطرح كرده اند، «شبهه جيش يمن» است؛ اينكه آيا واقعه غدير به خاطر بر طرف نمودن ناراحتى تعداد اندكى از لشكر يمن بوده است؟ | ||
با وجود روايات متعددى كه درباره [[حدیث غدیر]] وارد شده و تواتر آن به اثبات رسيده است، عدهاى سعى در خدشه وارد كردن در دلالت اين روايت كردهاند. يكى از مهمترين اين اشكالات اين است كه برخى، علت سخنرانى رسول | با وجود روايات متعددى كه درباره [[حدیث غدیر]] وارد شده و تواتر آن به اثبات رسيده است، عدهاى سعى در خدشه وارد كردن در دلالت اين روايت كردهاند. يكى از مهمترين اين اشكالات اين است كه برخى، علت سخنرانى رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم را شكايت تعدادى از لشكريان اعزامى رسول خدا صلى الله عليه و آله به يمن از حضرت على عليه السلام مى دانند، و براى اين منظور از اختلاط روايات متعدد و مختلف درباره اين واقعه بهره برده اند. | ||
=== | بنابراين، لازم است براى قطعى شدن دلالت واقعه غدير بر ولايت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام به اين شبهه پاسخ داده شود. | ||
=== طرح شبهه === | |||
دو تن از بزرگان اهل سنت اين شبهه را مطرح كردهاند: | دو تن از بزرگان اهل سنت اين شبهه را مطرح كردهاند: | ||
بيهقى (م ۴۵۸ ق): بيهقى از مورخين اهل تسنن مى نويسد: حديث موالات (من كنت مولاه فهذا على مولاه) حتى اگر از نظر سند صحيح باشد، دليلى بر ولايت حضرت على عليه السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى باشد، و ما در (بخش بررسى) سندهاى روايت در كتاب الفضائل ذكر كرده ايم كه مقصود رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين [[روایت]] اين بوده است: زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام را به يمن فرستاده بود، افراد زيادى از او شكايت كردند و كينه اى را كه از او در دل داشتند آشكار كردند. در نتيجه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خواست كه محبت و ارادت خود را به او نشان دهد و آنها را بر محبت و دوستى او و ترک دشمنى اش بر انگيزد. پس فرمود: هر كسى من دوست (ولى) او هستم على نيز ولى او است.<ref>الاعتقاد (بيهقى): ص ۳۵۴.</ref> | بيهقى (م ۴۵۸ ق): بيهقى از مورخين اهل تسنن مى نويسد: حديث موالات (من كنت مولاه فهذا على مولاه) حتى اگر از نظر سند صحيح باشد، دليلى بر ولايت حضرت على عليه السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى باشد، و ما در (بخش بررسى) سندهاى روايت در كتاب الفضائل ذكر كرده ايم كه مقصود رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين [[روایت]] اين بوده است: | ||
زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام را به يمن فرستاده بود، افراد زيادى از او شكايت كردند و كينه اى را كه از او در دل داشتند آشكار كردند. در نتيجه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خواست كه محبت و ارادت خود را به او نشان دهد و آنها را بر محبت و دوستى او و ترک دشمنى اش بر انگيزد. پس فرمود: هر كسى من دوست (ولى) او هستم على نيز ولى او است.<ref>الاعتقاد (بيهقى): ص ۳۵۴.</ref> | |||
ابن كثير دمشقى (م ۷۷۴ ق): ابن كثير دمشقى از علماى بزرگ سلفى مذهب بعد از نقل روايات متعددى در مورد لشكر يمن و در آميختن «شكايت بريده» و شكايت لشكر يمن در واقعه اى ديگر مى نويسد: مقصود اين است كه زمانى كه شكايت برخى از لشكريان يمن درباره حضرت على عليه السلام بالا گرفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حج، قبل از مدينه در غدير خم، ضمن خطبه اى ساحت حضرت على عليه السلام را از تهمت ها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه كرد، تا آنچه كه در دل بسيارى از مردم بود بر طرف گرداند.<ref>البداية و النهاية «ابن كثير»: ج ۴ ص ۲۰۶. الصواعق المحرقه (ابن حجر): ج ۱ ص ۱۰۹.</ref> | ابن كثير دمشقى (م ۷۷۴ ق): ابن كثير دمشقى از علماى بزرگ سلفى مذهب بعد از نقل روايات متعددى در مورد لشكر يمن و در آميختن «شكايت بريده» و شكايت لشكر يمن در واقعه اى ديگر مى نويسد: مقصود اين است كه زمانى كه شكايت برخى از لشكريان يمن درباره حضرت على عليه السلام بالا گرفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حج، قبل از مدينه در غدير خم، ضمن خطبه اى ساحت حضرت على عليه السلام را از تهمت ها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه كرد، تا آنچه كه در دل بسيارى از مردم بود بر طرف گرداند.<ref>البداية و النهاية «ابن كثير»: ج ۴ ص ۲۰۶. الصواعق المحرقه (ابن حجر): ج ۱ ص ۱۰۹.</ref> | ||
=== | === تحليل ماجراى شكايت === | ||
شكى نيست كه بيهقى و ابن كثير و پيروان آنها مطلبى را ذكر كرده اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده اند، زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل تسنن را مطالعه كند، در مى يابد كه حضرت على عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد: | شكى نيست كه بيهقى و ابن كثير و پيروان آنها مطلبى را ذكر كرده اند كه هيچ شاهد علمى و دليل مستندى بر آن ندارند، و فقط بر اساس حدس اين مطلب را بيان كرده اند، زيرا اگر كسى روايات صحيحه در كتب اهل تسنن را مطالعه كند، در مى يابد كه حضرت على عليه السلام بارها به يمن مسافرت كرده است كه از حيث شواهد تاريخى و روايى هيچ ارتباطى با واقعه غدير ندارد: | ||