ابن حجر عسقلانی
ابن حجر عسقلانی، با نام کامل شهابالدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی، یکی از بزرگترین علما و محدثان اهل سنت در قرن نهم هجری است. او در سال ۷۷۳ قمری در قاهره مصر به دنیا آمد و تا زمان وفاتش در سال ۸۵۲ قمری به عنوان فقیه، محدث، رجالی و مورخ فعالیت کرد. ابن حجر آثار مهمی مانند فتح الباری و الاصابة فی تمییز الصحابة را تألیف کرده است.
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | شهابالدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی |
تولد | ۷۷۳ق، قاهره |
وفات | ۸۵۲ق |
اطلاعات علمی | |
استادان | ابراهیم بن احمد تنوخی |
شاگردان | شمسالدین سخاوی |
تالیفات | فتح الباری فی شرح البخاری، تهذیب التهذیب |
مذهب | شافعی، اهل سنت |
زندگینامه
شهابالدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی، از قابس تونس بود اما اجدادش به عسقلان فلسطین مهاجرت کردند. خود او در قاهره مصر متولد شد. پدر: علی بن محمد عسقلانی، عالم شافعی و شاعر بود که پیش از چهار سالگی ابن حجر وفات یافت.
ابن حجر پس از مرگ پدر تحت سرپرستی زکیالدین ابوبکر الکارمی قرار گرفت. وی قرآن را از او فراگرفت و سپس به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. او نزد اساتیدی چون ابراهیم بن احمد تنوخی آموزش دید که بر روی ادبیات و شعر نیز تأکید داشت؛ اما بعداً بیشتر به علم حدیث روی آورد.
ابن حجر تبحر خاصی در فقه شافعی، حدیث، تفسیر قرآن داشت، او وظیفه افتاء را برعهده داشت و خطبه میخواند. همچنین منصب قاضیالقضاتی را نیز بر عهده گرفت اما بیشتر به تدریس مشغول بود.
اساتید
- ابراهیم بن احمد تنوخی
شاگردان
- شمسالدین سخاوی
تألیفات
از مهمترین آثار ابن حجر میتوان به:
- فتح الباری فی شرح البخاری
- الاصابة فی تمییز الصحابة
- لسان المیزان
- تهذیب التهذیب
تعداد تألیفاتش بیش از ۱۵۰ اثر است که نشاندهنده پرکاری وی است.
نقل احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام با صحابه به حدیث غدیر[۱]
از ادله دلالت حدیث غدیر بر امامت و خلافت این است که امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه کوفه حدیث «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» را مطرح کرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه که در غدیر حاضر بودند طلب شهادت کرد.
این ماجرا را شماری از بزرگان اهل سنت نقل کردهاند. از جمله ابن حجر عسقلانی است.
ابن حجر در «الاصابة» حدیث مناشده را از ابن عقده در کتاب «الموالاة» و او از ابواسحاق و ابوالطُفَیل روایت کرده که او گفته است: کسانی که من آنان را بهشمار نمیآورم برایم روایت کردهاند که علی علیه السلام در رَحبه، مردم را سوگند داد…. سپس میگوید: این خبر را ابن شاهین از ابن عقده نقل و آن را استدراک کرده است.[۲]
روایت حدیث غدیر[۳]
کتب مفصلی در زمینه بحثهای رجالی و تاریخیِ مربوط به سند حدیث غدیر تألیف شده، و در تعدادی از کتابهای بزرگان عامه حدیث غدیر به عنوان یکی از مسلمات روایت شده است.
یکی از علما و بزرگان اهل سنت که حدیث غدیر را نقل کرده ابن حَجَر عَسقَلانی است. ابن حجر در «تهذیب التهذیب» حدیث غدیر را با اشاره به ماجرای غدیر نقل کرده است.
وی پس از بیان بعضی از مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، به نقل حدیث غدیر توسط مِزّی و ابن عبدالبَرّ و ابن جریر طبری و نیز ابن عقده و کتابش در طرق حدیث غدیر اشاره کرده است.
ابن حجر در جایی دیگر به نقل حدیث غدیر توسط تِرمِذی و نَسایی اشاره کرده است.[۴]
معنای اولی برای «مولی» در کلام ابن حجر[۵]
یکی از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت سخن ابن حجر در «الصواعق» است. وی میگوید:
حق آن است که مَولی به معنای «امام» در لغت و شرع معهود نیست، در شرع که واضح است. اما در لغت، هیچیک از پیشوایان زبان عربی نگفته است که مَفعَل به معنای أفعَل میآید.
و مَولاکُم در آیه «مَأواکُمُ النارُ هِیَ مَولاکُم»[۶] یعنی مَقرّ شما یا یاور شما که مبالغه در نفی نصرت و یاری است، چنانکه گویند: گرسنگی توشه کسی است که توشه ای ندارد.
همچنین استعمال مانع از این است که مَفعَل به معنای أفعَل باشد، چرا که گفته میشود: «هُوَ أولی مِن کَذا» نه «مَولی مِن کَذا» و «أولی الرَجُلَینِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَی الرَجُلَینِ».
بنابراین، تنها با نظر به روایت آتی - یعنی: مَن کُنتُ وَلیُّهُ … - متصرّف در امور را یکی از معانی «مَولی» قرار دادیم.[۷]
پس به اقرار خود ابن حجر: هر گاه وَلیّ در سخن نبوی «مَن کُنتُ وَلیُّهُ…» به معنای «متصرّف در امور» باشد، بی گمان مَولی در سخن «مَن کُنتُ مَولاهُ…» نیز به همین معنی خواهد بود، زیرا احادیث یکدیگر را تفسیر میکنند.
البته مجرّد ثبوت معنای «متصرّف در امور» برای اثبات حق و هدف اهل آن بسنده است.
چنانچه ابن حجر حدیثی را از بزرگان اهل سنت و پیشوایان نامدار آورده، و با نظر به آن «ولیّ» را به معنای «متصرّف در امر» دانسته است.
ابن حجر در ادامه و به خصوص در مورد استدلال شیعه برای معنای مولی به فهم ابوبکر و عمر بالخصوص و اینکه این دو در روز غدیر از واژه «مَولی» معنای «أولی» را فهمیدهاند اشکال کرده و گفته است:
وجه سوم
قبول کردیم که «مَولی» به معنای «أولی» است، ولی نمیپذیریم که مراد از آن اولی به امامت باشد، بلکه مراد اولی به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکی به او است.
چنانکه در سخن خدای تعالی آمده است: «إنَّ أولَی الناسِ بِإبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوه»:[۸] بی گمان نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی اند که از او پیروی کردند.
نه دلیل قطعی بر نفی این احتمال هست و نه دلیل ظاهر، بلکه واقع امر همین است، چرا که این همان معنایی است که ابوبکر و عمر از آن فهمیدهاند - و این دو تن تو را در فهم حدیث کافی هستند - زیرا وقتی حدیث را شنیدند به علی علیه السلام گفتند: ای پسر ابوطالب، مولای مردان و زنان مؤمن گشتی.
این خبر را دارقطنی نقل کرده است. دارقطنی همچنین آورده است که به عمر گفته شد: تو با علی به گونه ای رفتار میکنی که با هیچیک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله چنین رفتار نمیکنی! عمر گفت: زیرا او مولای من است.[۹]
همچنین شیخ عبدالحق دهلوی در «اللّمعات فی شرح المشکاة» این کلام را از ابن حجر مکّی نقل کرده و آن را پسندیده است.
شهاب الدین احمد عجیلی نیز گفته که من اهل تولاّی امام علی بن ابی طالب علیه السلام هستم، که لقبش مرتضی است و در کردار و گفتار نیز پسندیده است.
مراد از تولّی ولایت است، و مراد از آن (ولیّ) صدیق و ناصر یا سزاوارتر به پیروی کردن و نزدیکی است.
چنانکه در قرآن آمده است: «إنَّ أولَی الناسِ بِإبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوه»:[۱۰] بی گمان نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی اند که از او پیروی کردند.
این معنایی است که عمر از حدیث فهمیده است، زیرا وقتی حدیث را شنید، گفت: گوارایت باد ای پسر ابوطالب که اکنون ولیّ هر مرد و زن مؤمنی گشتی.[۱۱]
و اما پاسخ کلام اینان
الف) جالب اینجاست که ابن حجر کلام خود را نقض کرده و آمدن مَولی به معنای «أولی» را بهطور مطلق انکار کرده است!
با اینکه در وجه سوم تصریح نموده که آمدن «مَولی» به معنی «اولی به پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکی به او» واقعیت است، زیرا ابوبکر و عمر همین معنی را از این واژه دریافته اند.
ولی در وجه دوم از وجوه ردّ بر تمسّک شیعه به حدیث غدیر مینویسد:
وجه دوم: ما نمیپذیریم که معنای «مَولی» آن باشد که ایشان گفتهاند، بلکه معنای «مَولی» ناصر است، چرا که این معنی بین معانی ای نظیر معتِق (آزادکننده) و عتیق (آزادشده) و متصرّف در امر و ناصر و محبوب، مشترک و در همه آنها حقیقت است. و تعیین یکی از معانی مشترک بدون دلیل نادرست و غیرقابل اعتناست.
تعمیم آن نیز در همه مفاهیمش جایز نیست، زیرا اینکه «مَولی» مشترک لفظی باشد و اینکه به حسب تعدّد معانی وضعهای متعدد داشته باشد مورد اختلاف است، و رأی جمهور اصولیان و علمای علم بیان و اقتضای استعمالات لفظ مشترک از سوی فصحاء این است که لفظ مشترک همه معانی اش را در بر نمیگیرد.
اضافه بر این، اگر قول دیگر را اخذ کنیم و به تعمیم آن قائل شویم یا بنا را بر این بگذاریم که «مَولی» مشترک معنوی است؛ این گونه که دارای یک وضع برای قدر مشترک یعنی قرب معنوی از «وَلْی» است، در این صورت لفظ «مَولی» میتواند بر هر یک از معانی گذشته صدق کند.
پس تعمیمش به اینجا نمیانجامد، چرا که نمیتوان از واژه «مَولی» هر دو مفهوم معتق (آزادکننده) و عتیق (آزادشده) را اراده کرد؛ بنابراین اراده یک معنی متعیّن میشود.
ما و امامیه در صحت اراده معنای «حُبّ» (دوست داشتن) هم داستانیم و علی علیه السلام سیّد و حبیب ماست.
حق آن است که بودن «مَولی» به معنای «امام» در لغت و شرع معهود نیست:
در شرع که واضح است، و در لغت هم هیچیک از بزرگان زبان عربی نگفته است که مَفعَل به معنای اَفعَل میآید. و مَولاکُم در آیه «مَأواکُمُ النارُ هِیَ مَولاکُم»،[۱۲] یعنی مقرّ شما یا یاور شما، که مبالغه در نفی نصرت و یاری است. چنانچه گویند: گرسنگی توشه کسی است که توشه ای ندارد.
همچنین استعمال مانع از این است که مَفعَل به معنای اَفعَل باشد، چرا که گفته میشود: «هُوَ أولی مِن کَذا» نه «مَولی مِن کَذا»، و «أولی الرَجُلَینِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَی الرَجُلَینِ».
بنابراین تنها با نظر به روایت آتی - یعنی من کنت ولیّه… - متصرّف در امور را یکی از معانی «مَولی» قرار دادیم.
هدف از تنصیص بر موالات علی علیه السلام اجتناب از دشمنی با او است، زیرا تنصیص بر این مطلب سبب افزونی شرف او است.
پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خود را با «أ لَستُ أولی بِکُم مِن أنفُسِکُم» آغاز و آن را سه بار تکرار کرد تا در جهت قبول کردن آنان تحریک بیشتری داشته باشد.
دعایی که در انتهای سخن حضرتش آمده نیز همین حکم را دارد.[۱۳]
میبینیم که ابن حجر چگونه اینجا و در وجه دوم بر نفی احتمال اراده «أولی» از «مَولی» بهطور مطلق پافشاری میکند، و سپس در وجه سوم ادّعا میکند که معنای واقعی «مَولی» در حدیث «أولی به اتّباع و پیروی» است!
و در این باره به فهم و درک ابوبکر و عمر استناد میکند که آن دو این معنی را از حدیث فهمیدهاند و خود سخنان طولانی و بیهوده اش را ابطال میکند!
آیا این گفتار طولانی ردّ ابوبکر و عمر و ابطال فهم آن دو نیست؟! آیا حتماً باید شیعه را ردّ کرد، هر چند به ردّ ابوبکر و عمر بیانجامد؟!
ب) و اما عبدالحق دهلوی! او نیز در این تناقض گویی و دوگانگی همانند ابن حجر بوده و در کتاب «اللّمعات» گفتار وی را عیناً نقل کرده و دوگانه گویی او را متوجه نشده است!
البته در ترجمه فارسی «المشکاة» کلام ابن حجر در وجه سوم را آورده و جمله «بلکه واقع امر همین است، چرا که این همان معنایی است که ابوبکر و عمر از آن فهمیدهاند» را جا انداخته است! واقعاً این است امانت در نقل؟!
در کتاب «عوالم العلوم» فهرستی از راویان حدیث و شعرا و اهل لغت عامه که معنی «اولی» را معنای اصلی کلمه مولی دانستهاند آورده است،[۱۴] که یکی از آنها ابن حجر عسقلانی است.
منابع
دانشنامه غدیر، جلد ۲، صفحه ۴۳۵
پانویس
- ↑ چکیدهٔ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۲۵.
- ↑ الاصابة: ج ۲ ص ۴۲۱ و ج ۴ ص ۱۵۹.
- ↑ چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۲۸۱. اسرار غدیر: ص ۱۰۷. چهارده قرن با غدیر: ص ۱۲۱.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۷۷. تهذیب التهذیب: ج ۸ ص ۳۳۷ و ج ۷ ص۷۴، ۳۳۹. ابنحجر حدیث غدیر را در کتابهای دیگرش نیز نقل کرده است: الاصابة: ج ۴ ص ۸۰. فتح الباری. المطالب العالیة: ج ۴ ص ۶۰.
- ↑ چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۳۳۱–۳۷۵، ۵۹۱. اسرار غدیر: ص۱۱۳. چهارده قرن با غدیر: ص۱۲۱.
- ↑ حدید/۱۵.
- ↑ الصواعق المحرقة: ص ۲۵.
- ↑ آل عمران/۶۸.
- ↑ الصواعق المحرقة: ص ۲۶.
- ↑ آل عمران/۶۸.
- ↑ ذخیرة المآل (مخطوط).
- ↑ حدید/۱۵.
- ↑ الصواعق المحرقة: ص ۲۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۹.