حدیث قرطاس: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «حديث قرطاس××× 2 واقعه قرآنى غدير: ص 206. ×××   در روزهاى آخر عمر پيامبرصلى الله...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
حديث قرطاس××× 2 واقعه قرآنى غدير: ص 206. ×××
== حديث قرطاس<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۲۰۶.</ref> ==
  در روزهاى آخر عمر [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] پس از مسموميت، پس از ماجراى تخلف [[منافقین]] از [[لشکر اسامه]] و فتنه نماز جماعت [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و آمدن پیامبر صلی الله علیه و آله به [[مسجد]] و بيان [[ثقلین(حدیث)|حدیث ثقلین]]، حضرت از [[سخنرانی|منبر]] پايين آمد و به منزل رفت.


  در روزهاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله پس از مسموميت، پس از ماجراى تخلف منافقين از لشكر اسامه و فتنه نماز جماعت ابوبكر و آمدن پيامبرصلى الله عليه وآله به مسجد و بيان حديث ثقلين، حضرت از منبر پايين آمد و به منزل رفت.
ابوبكر و همراهانش هم ديگر به چشم مردم ديده نشدند تا در ساعات آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر عمر و همدستانش در خانه [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] كنار بستر پيامبر صلى الله عليه و آله خود را حاضر ساختند.


در آن لحظات فتنه ديگرى از [[منافقین]] به وقوع پيوست و خير عظيمى را از دست همه مسلمانان گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


ابوبكر و همراهانش هم ديگر به چشم مردم ديده نشدند تا در ساعات آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر عمر و همدستانش در خانه عايشه كنار بستر پيامبرصلى الله عليه وآله خود را حاضر ساختند.
«كتفى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد و اختلاف نكنيد».


عمر و همراهانش سر و صدا به راه انداختند و در اين ميان عمر گفت: «آوردن كتف را رها كنيد، پيامبر [[هذیان]] مى‏ گويد»!! پيامبر صلى الله عليه و آله از اين سخن [[عمر بن خطاب|عمر]] غضب كرده فرمود:


در آن لحظات فتنه ديگرى از منافقين به وقوع پيوست و خير عظيمى را از دست همه مسلمانان گرفت. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »كتفى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد و اختلاف نكنيد« .
«مى ‏بينم در حالى كه من زنده هستم با من مخالفت مى‏ كنيد! پس بعد از مرگ من چه خواهيد كرد»؟!


حضرت نوشتن كتف را رها كرد و مردم و آن منافقين برخاسته از حضور [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] رفتند و [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین]] و [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] و [[امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|امام حسین‏ علیهم السلام]] ماندند، و به اشاره اميرالمؤمنين‏ عليه السلام [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] نيز نرفتند.


عمر و همراهانش سر و صدا به راه انداختند و در اين ميان عمر گفت: »آوردن كتف را رها كنيد، پيامبر هذيان مى‏گويد«!! پيامبرصلى الله عليه وآله از اين سخن عمر غضب كرده فرمود: »مى‏بينم در حالى كه من زنده هستم با من مخالفت مى‏كنيد! پس بعد از مرگ من چه خواهيد كرد«؟!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «برادرم، نشنيدى دشمن خدا چه گفت؟ [[جبرئیل]] كمى قبل از اين بر من نازل شد و به من خبر داد كه او [[سامری]] اين امت و رفيقش ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]) گوساله آن است.


حضرت نوشتن كتف را رها كرد و مردم و آن منافقين برخاسته از حضور پيامبرصلى الله عليه وآله رفتند و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين‏عليهم السلام ماندند، و به اشاره اميرالمؤمنين‏عليه السلام سلمان و ابوذر و مقداد نيز نرفتند.
همچنين [[جبرئیل]] به من دستور داد بنويسم آنچه مى‏ خواستم در كتف بنويسم و اين سه نفر را بر آن شاهد بگيرم. برايم ورقه‏ اى بياوريد».


براى پيامبر صلى الله عليه و آله ورقه ‏اى آوردند، و آن حضرت نام دوازده امام [[هدایت]] كننده بعد از خود را يكى يكى املا فرمود و اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام به دست خويش آن را نوشت.


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »برادرم، نشنيدى دشمن خدا چه گفت؟ جبرئيل كمى قبل از اين بر من نازل شد و به من خبر داد كه او سامرى اين امت و رفيقش )ابوبكر( گوساله آن است. همچنين جبرئيل به من دستور داد بنويسم آنچه مى‏خواستم در كتف بنويسم و اين سه نفر را بر آن شاهد بگيرم. برايم ورقه‏اى بياوريد« .
حضرت در توصيف [[امام زمان علیه السلام|حضرت مهدی ‏علیه السلام]] پر شدن زمين از عدالت را پس از ظلم و جور ذكر كرد، و اين در واقع خلاصه ‏اى از غدير بود كه در اين سند ابدى ثبت شد.


آنگاه فرمود:


براى پيامبرصلى الله عليه وآله ورقه‏اى آوردند، و آن حضرت نام دوازده امام هدايت كننده بعد از خود را يكى يكى املا فرمود و اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به دست خويش آن را نوشت. حضرت در توصيف حضرت مهدى‏عليه السلام پر شدن زمين از عدالت را پس از ظلم و جور ذكر كرد، و اين در واقع خلاصه‏اى از غدير بود كه در اين سند ابدى ثبت شد. آنگاه فرمود:
من شما را شاهد مى‏ گيرم كه برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و سپس حسن و بعد حسين و بعد از آنان نُه نفر از فرزندان حسين‏ عليهم السلام هستند.


سپس فرمود: «من خواستم اين را بنويسم و سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت كنم و آن را برايشان بخوانم و آنان را شاهد بگيرم».


من شما را شاهد مى‏گيرم كه برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه‏ام در امتم على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است، و سپس حسن و بعد حسين و بعد از آنان نُه نفر از فرزندان حسين‏عليهم السلام هستند.
اين گونه بود كه يک بار در غدير، و بار ديگر در خانه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله سند كتبى غدير نوشته شد.


در واقع آن اتمام حجت عظيم كه از فراز منبر غدير انجام گرفته بود، يک بار ديگر به صورت مكتوب حجت را بر همه مردم تمام كرد.


سپس فرمود: »من خواستم اين را بنويسم و سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت كنم و آن را برايشان بخوانم و آنان را شاهد بگيرم« .
مى‏ توان گفت كه اين گونه غدير از روز ۲۵ ذى‏ القعدة در مدينه آغاز شد و تا روز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه يافت.<ref>كتاب سليم: احاديث ۴۹،۲۷،۱۱.</ref>


 
== پانویس ==
اين گونه بود كه يك بار در غدير، و بار ديگر در خانه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله سند كتبى غدير نوشته شد. در واقع آن اتمام حجت عظيم كه از فراز منبر غدير انجام گرفته بود، يك بار ديگر به صورت مكتوب حجت را بر همه مردم تمام كرد. مى‏توان گفت كه اين گونه غدير از روز 25 ذى‏القعدة در مدينه آغاز شد و تا روز رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله ادامه يافت.××× 1 كتاب سليم: احاديث 49 27 11. ×××

نسخهٔ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۹

حديث قرطاس[۱]

  در روزهاى آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله پس از مسموميت، پس از ماجراى تخلف منافقین از لشکر اسامه و فتنه نماز جماعت ابوبکر و آمدن پیامبر صلی الله علیه و آله به مسجد و بيان حدیث ثقلین، حضرت از منبر پايين آمد و به منزل رفت.

ابوبكر و همراهانش هم ديگر به چشم مردم ديده نشدند تا در ساعات آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر عمر و همدستانش در خانه عایشه كنار بستر پيامبر صلى الله عليه و آله خود را حاضر ساختند.

در آن لحظات فتنه ديگرى از منافقین به وقوع پيوست و خير عظيمى را از دست همه مسلمانان گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«كتفى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد و اختلاف نكنيد».

عمر و همراهانش سر و صدا به راه انداختند و در اين ميان عمر گفت: «آوردن كتف را رها كنيد، پيامبر هذیان مى‏ گويد»!! پيامبر صلى الله عليه و آله از اين سخن عمر غضب كرده فرمود:

«مى ‏بينم در حالى كه من زنده هستم با من مخالفت مى‏ كنيد! پس بعد از مرگ من چه خواهيد كرد»؟!

حضرت نوشتن كتف را رها كرد و مردم و آن منافقين برخاسته از حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین‏ علیهم السلام ماندند، و به اشاره اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سلمان و ابوذر و مقداد نيز نرفتند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «برادرم، نشنيدى دشمن خدا چه گفت؟ جبرئیل كمى قبل از اين بر من نازل شد و به من خبر داد كه او سامری اين امت و رفيقش (ابوبکر) گوساله آن است.

همچنين جبرئیل به من دستور داد بنويسم آنچه مى‏ خواستم در كتف بنويسم و اين سه نفر را بر آن شاهد بگيرم. برايم ورقه‏ اى بياوريد».

براى پيامبر صلى الله عليه و آله ورقه ‏اى آوردند، و آن حضرت نام دوازده امام هدایت كننده بعد از خود را يكى يكى املا فرمود و اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام به دست خويش آن را نوشت.

حضرت در توصيف حضرت مهدی ‏علیه السلام پر شدن زمين از عدالت را پس از ظلم و جور ذكر كرد، و اين در واقع خلاصه ‏اى از غدير بود كه در اين سند ابدى ثبت شد.

آنگاه فرمود:

من شما را شاهد مى‏ گيرم كه برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و سپس حسن و بعد حسين و بعد از آنان نُه نفر از فرزندان حسين‏ عليهم السلام هستند.

سپس فرمود: «من خواستم اين را بنويسم و سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت كنم و آن را برايشان بخوانم و آنان را شاهد بگيرم».

اين گونه بود كه يک بار در غدير، و بار ديگر در خانه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله سند كتبى غدير نوشته شد.

در واقع آن اتمام حجت عظيم كه از فراز منبر غدير انجام گرفته بود، يک بار ديگر به صورت مكتوب حجت را بر همه مردم تمام كرد.

مى‏ توان گفت كه اين گونه غدير از روز ۲۵ ذى‏ القعدة در مدينه آغاز شد و تا روز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه يافت.[۲]

پانویس

  1. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۰۶.
  2. كتاب سليم: احاديث ۴۹،۲۷،۱۱.