حوض کوثر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
 
(۱۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== <big>ائمه ‏عليهم السلام و حوض كوثر<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶. </ref></big> ==
== ائمه ‏عليهم السلام و حوض كوثر<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶. </ref>==
<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در جنگ صفين احتجاج مفصلى فرمود و در ضمن اشاره به غدير و نزول آيه اكمال پس از خطبه و بيان حديث غدير فرمود:</big>
[[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] در [[صفین|جنگ صفین]] احتجاج مفصلى فرمود و در ضمن اشاره به غدير و نزول [[آیه اکمال و شبهات ابن کثیر|آیه اکمال]] پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] و بيان [[حدیث غدیر]] فرمود:


<big>... سپس خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً»<ref>مائده /  ۳.</ref>××× : »امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم« .</big>
... سپس خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد:


<big>سلمان فارسى پرسيد: يا رسول‏ اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: درباره او و جانشينانم تا روز قيامت نازل شده است. و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند.</big>
{{قرآن|اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً}}<ref>مائده /  ۳.</ref>:


<big>سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول‏ اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما.</big>
«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».


<big>فرمود: على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.<ref>كتاب سليم: ح ۲۵.</ref></big>
[[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان فارسی]] پرسيد: يا رسول‏ الله، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟


== <big>حوض كوثر در ماجراى غدير <ref>اسرار غدير: ص ۶۵  - ۶۲ .</ref></big> ==
[[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] فرمود: درباره او و جانشينانم تا روز قيامت نازل شده است.
<big>  پس از [[خطبه غدير]] و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور مى ‏يافتند. در اين اجتماعات كوچک -  با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت -  سؤالاتى درباره آن مطرح مى‏ كردند و توضيح بيشترى مى‏ خواستند.</big>


<big>پس چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشاره ‏هاى مكرر به مسئله امامت و حديث غدير، پيامبر صلى الله عليه وآله در ادامه فرمود:</big>
و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند.


<big>بدانيد كه من منتظر شما هستم و شما فرداى قيامت كنار [[حوض كوثر]] بر من وارد مى ‏شويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بُصرى تا صنعاست. <ref><big>بُصرى شهرى در شام، و «صنعا» شهرى در يمن است و در اينجا منظور بزرگى حوض كوثر است.</big></ref> در آن قدح‏ هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است.</big>
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول‏ الله، آنان را براى ما بيان فرما.


<big>بدانيد كه فرداى قيامت وقتى كنار حوض (كوثر) نزد من مى ‏آييد از شما سؤال خواهم كرد كه درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم و نسبت به [[ثقلين]] پس از من چه كرديد؟</big>
فرمود: على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين


<big>ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مى ‏كنيد در غيبت من با آنان چگونه رفتار مى ‏كنيد.</big>
و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.<ref>كتاب سليم: ح ۲۵.</ref>


<big>پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين كدامند؟ فرمود: [[ثقل اكبر]] كتاب خداوند عزوجل است، كه واسطه‏ اى متصل از خدا و از من در دست شماست. يک سوى آن به دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست.</big>
== حوض كوثر در ماجراى غدير<ref>اسرار غدير: ص ۶۵  - ۶۲ .</ref>==
پس از [[خطبه غدیر]] و در طول سه روز كه مراسم [[بیعت]] ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور مى ‏يافتند.  


<big>در آن علوم گذشته و آينده است تا روزى كه قيامت به پا شود. [[ثقل اصغر]] همتاى قرآن است و آن على بن ابی‏طالب و عترت اوست، و اين دو از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من بيايند.</big>
در اين اجتماعات كوچک -  با توجه به [[اهمیت]] خطبه و مسئله بيعت -  سؤالاتى درباره آن مطرح مى‏ كردند و توضيح بيشترى مى‏ خواستند.


<big>از آنان سؤال كنيد و از غير آنان نپرسيد كه گمراه مى ‏شويد. من براى اين دو از خداوند لطيف خبير درخواست ‏هايى كرده ‏ام و خداوند به من عطا فرموده است. يار آن دو، ياور من و خوار كننده آن دو، خوار كننده من است. ولىّ آن دو ولىّ من و دشمن آنان دشمن من است. هيچ امتى قبل از شما هلاک نشده مگر زمانى كه دينش را طبق هوا و هوس خود قرار داده و بر ضد پيامبرش همدست شده و قيام كنندگان به عدالتشان را كشته است.</big>
پس چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و [[ولایت]] و اشاره ‏هاى مكرر به مسئله [[امامت]] و [[حدیث غدیر]]، پيامبر صلى الله عليه وآله در ادامه فرمود:


<big>بدانيد كه من عده ‏اى را از آتش نجات خواهم داد ولى عده‏اى را از دست من مى ‏گيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم؟! به من گفته مى ‏شود: تو نمی‏دانى اينان پس از تو چه كردند!!<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۳ ،۴۴ ،۴۶ ،۴۹ ،۵۴ ،۷۵ ،۹۷ ،۱۹۶-۱۹۹ ،۲۳۹ ،۲۶۱</ref></big>
بدانيد كه من منتظر شما هستم و شما فرداى [[قیامت]] كنار حوض كوثر بر من وارد مى ‏شويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بُصرى تا صنعاست.<ref>بُصرى شهرى در شام، و «صنعا» شهرى در يمن است و در اينجا منظور بزرگى حوض كوثر است.</ref>


<big>  براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ولايت /  اقرار به ولايت پس از خطبه غدير.</big>
در آن قدح‏ هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است.


== <big>خطبه غدير و حوض كوثر<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۵۷  - ۱۷۰.</ref></big> ==
بدانيد كه فرداى قيامت وقتى كنار حوض (كوثر) نزد من مى ‏آييد از شما سؤال خواهم كرد كه درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم و نسبت به [[ثقلین(حدیث)|ثقلین]] پس از من چه كرديد؟
<big> در اواسط بخش سوم خطبه غدير و با بيان ثقلين، حوض كوثر را يادآور شد.</big>


<big>مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ هُمُ الثِّقْلُ الاَصْغَرُ، وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الاَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ.</big>
ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مى ‏كنيد در غيبت من با آنان چگونه رفتار مى ‏كنيد.


<big>اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مى‏ دهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين‏ هاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.</big>
پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين كدامند؟ فرمود: ثقل اكبر كتاب خداوند عزوجل است، كه واسطه‏ اى متصل از خدا و از من در دست شماست. يک سوى آن به دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست.


== <big>سؤال پيامبر صلى الله عليه و آله از ثقلين كنار حوض كوثر<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۲  - ۱۷۸.</ref></big> ==
در آن علوم گذشته و آينده است تا روزى كه قيامت به پا شود. ثقل اصغر همتاى قرآن است و آن على بن ابی‏ طالب و عترت اوست، و اين دو از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من بيايند.
<big>  در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمود:</big>


<big>إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى:</big>
از آنان سؤال كنيد و از غير آنان نپرسيد كه گمراه مى ‏شويد. من براى اين دو از خداوند لطيف خبير درخواست ‏هايى كرده ‏ام و خداوند به من عطا فرموده است.


<big>من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى ‏آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خداوند را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت‏ هاى من رفتار مى ‏كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى ‏آييد چيست؟<ref>الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۷.</ref></big>
يار آن دو، ياور من و خوار كننده آن دو، خوار كننده من است. ولىّ آن دو ولىّ من و دشمن آنان دشمن من است. هيچ امتى قبل از شما هلاک نشده مگر زمانى كه


<big>الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟ :</big>
دينش را طبق هوا و هوس خود قرار داده و بر ضد پيامبرش همدست شده و قيام كنندگان به عدالتشان را كشته است.


<big>بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى ‏شوم و شما از پى من مى ‏آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى‏ شويد. آنگاه كه مرا ملاقات مى ‏كنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مى‏كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۷۶.</ref></big>
بدانيد كه من عده ‏اى را از آتش نجات خواهم داد ولى عده ‏اى را از دست من مى ‏گيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم؟!


به من گفته مى ‏شود: تو نمی‏دانى اينان پس از تو چه كردند!!<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۳ ،۴۴ ،۴۶ ،۴۹ ،۵۴ ،۷۵ ،۹۷ ،۱۹۶-۱۹۹ ،۲۳۹ ،۲۶۱</ref>


== خطبه غدير و حوض كوثر<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۵۷  - ۱۷۰.</ref>==
 در اواسط بخش سوم خطبه غدير و با بيان ثقلين، حوض كوثر را يادآور شد.


<big>'''تحليل اعتقادى'''</big>
{{متن عربی|مَعاشِرَ النّاسِ اِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ هُمُ الثِّقْلُ الاَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الاَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ}}


اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مى‏ دهد و با آن موافق است.


<big>در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بى‏ تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد.</big>
آنها از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين‏ هاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.


<big>بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيم ‏الشأن‏ صلى الله عليه و آله گاهى پيشنهاد يک راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى‏ دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست. اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى ‏گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى‏آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند.</big>
== سؤال پيامبر صلى الله عليه و آله از ثقلين كنار حوض كوثر<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۲  - ۱۷۸.</ref>==
<big> </big> در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمود:


<big>در مواردى از اين هم فراتر مى‏ رود و به صراحت اخطار مى ‏شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد.</big>
{{متن عربی|إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى}}:


<big>'''الف. سؤال از ثقلين در قيامت'''</big>
من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى ‏آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خداوند را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت‏ هاى من رفتار مى ‏كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى ‏آييد چيست؟<ref>الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۷.</ref>


<big>مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى‏ رساند.</big>
{{متن عربی|الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟}}:


<big>سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟</big>
بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى ‏شوم و شما از پى من مى ‏آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى‏ شويد. آنگاه كه مرا ملاقات مى ‏كنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مى ‏كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۷۶.</ref>


<big>آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟</big>
=== تحليل اعتقادى ===
در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بى‏ تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد.


<big>چه كسى مى‏ تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود.</big>
بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيم ‏الشأن‏ صلى الله عليه و آله گاهى پيشنهاد يک راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى‏ دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست.


<big>چگونه بايد باشيم تا بى ‏درنگ آنچه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟</big>
اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى ‏گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى ‏آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند.


<big>'''ب. سقيفه سدّ راه قرآن'''</big>
در مواردى از اين هم فراتر مى‏ رود و به صراحت اخطار مى ‏شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد.


<big>[[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و [[عمربن خطاب|عمر]] از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده بود منع مى‏كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref>تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۵ ،۱۳.</ref></big>
==== الف) سؤال از ثقلين در قيامت ====
مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى‏ رساند.


<big>عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مى‏ فرستاد به آنان دستور مى ‏داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب ‏تر اينكه هرگاه اطلاع مى‏ يافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مى ‏كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى ‏داشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى ‏گرفت و مى‏ سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى (ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷.</ref></big>
سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟


<big>مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى‏ كرد تا آنكه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى‏ آورد و صد ضربه مى ‏زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!!</big>
آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟


<big>عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى ‏جهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.</ref></big>
چه كسى مى‏ تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود.


<big>روز ديگر [[ابن ‏عباس]] را مى ‏بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى‏ گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى ‏شوى؟ [[معاويه]] گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى‏ شوى؟ گفت: آرى. ابن‏ عباس گفت: تو مى‏ گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!!</big>
چگونه بايد باشيم تا بى ‏درنگ آنچه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟


<big>ابن‏ عباس گفت: كدام بر ما واجب ‏تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابن‏ عباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل‏بيت مى‏ گوييد معنى كنند.</big>
چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟


<big>ابن ‏عباس گفت: قرآن بر اهل‏ بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى ‏سفيان يا آل ابى‏ معيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابن‏ عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى‏ كنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم.</big>
==== ب) سقيفه سدّ راه قرآن ====
[[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده بود منع مى‏ كردند.


<big>معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن ‏عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref></big>
ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref>تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۵ ،۱۳.</ref>


== <big>ج. غوغاى قرآن كنار حوض كوثر</big> ==
عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مى‏ فرستاد به آنان دستور مى ‏داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب ‏تر اينكه هرگاه اطلاع مى‏ يافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مى ‏كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى ‏داشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى ‏گرفت و مى‏ سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى (ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷.</ref>
<big>نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه و آله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه ‏اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش‏ هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى‏ فرمايد:</big>


<big>امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى ‏شوند:</big>
مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى‏ كرد تا آنكه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد.


<big>اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم هايش به لرزه در مى ‏آيد و اعماء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز همين گونه مى ‏شوند.</big>
بعد از آن هر روز او را بيرون مى‏ آورد و صد ضربه مى ‏زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!!


<big>از آنان مى ‏پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى‏ گويند: ثِقْل بزرگ‏تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك‏تر ([[عترت]]) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مى ‏گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى‏ شوند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.</big>
عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى ‏جهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.</ref>


<big>سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى ‏شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده ‏اند ... . دست رئيس آنان را مى‏ گيرم، و به محض آنكه دست او را مى ‏گيرم رويش سياه مى‏ شود و قدم ‏هايش مى‏ لرزد و اعماء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و آنان كه تابع او بوده ‏اند نيز چنين مى ‏شوند. من مى ‏گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مى‏گويند: ثِقل بزرگ‏تر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى‏ گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.</big>
روز ديگر ابن ‏عباس را مى ‏بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى‏ گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى ‏شوى؟


<big>سپس رايت هامان امتم كه [[امام]] پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى ‏آيند. من بر مى‏ خيزم و دست او را مى ‏گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم‏هايش به لرزه مى ‏افتد و امعاء و احشايش منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز چنان مى ‏شوند. من مى ‏پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مى ‏گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مى ‏گويم: شما به راه گروه‏ هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.</big>
[[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى‏ شوى؟


<big>سپس رايت مِخْدَج نزد من مى ‏آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى‏ گيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مى ‏شود و قدم‏ هايش به لرزه در مى ‏آيد و اعماء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز چنان مى‏ شوند. مى‏ گويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مى‏ گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مى ‏گويم: شما هم به راه گروه‏ هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده باشند.</big>
گفت: آرى.  


<big>سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانى‏ سفيدان نزد من وارد مى‏ شود. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مى‏ شود. مى ‏گويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ مى ‏گويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمک كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مى ‏گويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعه ‏اى مى ‏نوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى ‏شوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده ‏شبه و همچون نورانى ‏ترين ستاره در آسمان است.</big>
[[عبدالله بن عباس|ابن‏ عباس]] گفت: تو مى‏ گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟


<big>سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.<ref>اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶.</ref></big>
معاويه گفت: آرى!!


<big>ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى ‏گوييم: يا رسول‏ اللَّه! اين پنج گروه را نيک مى ‏شناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مى‏ دهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام از [[تابعين]] و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم.</big>
ابن‏ عباس گفت: كدام بر ما واجب ‏تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟


== <big>پانویس</big> ==
معاويه گفت: عمل به آن! ابن‏ عباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟
 
معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و [[معصومین علیهم السلام|اهل ‏بیت]] مى‏ گوييد معنى كنند.
 
ابن ‏عباس گفت: قرآن بر اهل‏ بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى ‏سفيان يا آل ابى‏ معيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى!
 
ابن‏ عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى‏ كنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم.
 
معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن ‏عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!<ref>كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.</ref>
 
==== ج) غوغاى قرآن كنار حوض كوثر ====
نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه و آله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه ‏اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش‏ هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند.
 
آن منظره ديدنى را خود پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى‏ فرمايد:
 
امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى ‏شوند:
 
اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم.
 
به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم هايش به لرزه در مى ‏آيد و اعماء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز همين گونه مى ‏شوند.
 
از آنان مى ‏پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟
 
در پاسخ مى‏ گويند: ثِقْل بزرگ‏تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك‏تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم.
 
آنگاه من مى ‏گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى‏ شوند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.
 
سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى ‏شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده ‏اند ... .
 
دست رئيس آنان را مى‏ گيرم، و به محض آنكه دست او را مى ‏گيرم رويش سياه مى‏ شود و قدم ‏هايش مى‏ لرزد و اعماء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و آنان كه تابع او بوده ‏اند نيز چنين مى ‏شوند.
 
من مى ‏گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟
 
مى‏ گويند: ثِقل بزرگ‏تر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى‏ گويم: شما هم به راه گروه اول برويد.
 
آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.
 
سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى ‏آيند. من بر مى‏ خيزم و دست او را مى ‏گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم ‏هايش به لرزه مى ‏افتد و امعاء و احشايش منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز چنان مى ‏شوند.
 
من مى ‏پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟
 
مى ‏گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم.
 
من مى ‏گويم: شما به راه گروه‏ هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.
 
سپس رايت مِخْدَج نزد من مى ‏آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى‏ گيرم.
 
به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مى ‏شود و قدم‏ هايش به لرزه در مى ‏آيد و اعماء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز چنان مى‏ شوند.
 
مى‏ گويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مى‏ گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم.
 
مى ‏گويم: شما هم به راه گروه‏ هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده باشند.
 
سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانى‏ سفيدان نزد من وارد مى‏ شود. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مى‏ شود.
 
مى ‏گويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟
 
مى ‏گويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمک كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم.
 
من مى ‏گويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعه ‏اى مى ‏نوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى ‏شوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده ‏شبه و همچون نورانى ‏ترين ستاره در آسمان است.
 
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.<ref>اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶.</ref>
 
ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى ‏گوييم: يا رسول‏ الله! اين پنج گروه را نيک مى ‏شناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مى‏ دهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام از [[تابعین]] و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم.
 
== پانویس ==
[[رده:خطابه غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۵

ائمه ‏عليهم السلام و حوض كوثر[۱]

امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در جنگ صفین احتجاج مفصلى فرمود و در ضمن اشاره به غدير و نزول آیه اکمال پس از خطبه و بيان حدیث غدیر فرمود:

... سپس خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد:

Ra bracket.png اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ ديناً La bracket.png[۲]:

«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

سلمان فارسی پرسيد: يا رسول‏ الله، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: درباره او و جانشينانم تا روز قيامت نازل شده است.

و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند.

سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول‏ الله، آنان را براى ما بيان فرما.

فرمود: على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين

و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.[۳]

حوض كوثر در ماجراى غدير[۴]

پس از خطبه غدیر و در طول سه روز كه مراسم بیعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور مى ‏يافتند.

در اين اجتماعات كوچک -  با توجه به اهمیت خطبه و مسئله بيعت -  سؤالاتى درباره آن مطرح مى‏ كردند و توضيح بيشترى مى‏ خواستند.

پس چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولایت و اشاره ‏هاى مكرر به مسئله امامت و حدیث غدیر، پيامبر صلى الله عليه وآله در ادامه فرمود:

بدانيد كه من منتظر شما هستم و شما فرداى قیامت كنار حوض كوثر بر من وارد مى ‏شويد، و آن حوضى است كه عرض آن به وسعت بُصرى تا صنعاست.[۵]

در آن قدح‏ هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است.

بدانيد كه فرداى قيامت وقتى كنار حوض (كوثر) نزد من مى ‏آييد از شما سؤال خواهم كرد كه درباره آنچه امروز شما را شاهد گرفتم و نسبت به ثقلین پس از من چه كرديد؟

ببينيد براى روزى كه مرا ملاقات مى ‏كنيد در غيبت من با آنان چگونه رفتار مى ‏كنيد.

پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين كدامند؟ فرمود: ثقل اكبر كتاب خداوند عزوجل است، كه واسطه‏ اى متصل از خدا و از من در دست شماست. يک سوى آن به دست خدا و طرف ديگر آن در دست شماست.

در آن علوم گذشته و آينده است تا روزى كه قيامت به پا شود. ثقل اصغر همتاى قرآن است و آن على بن ابی‏ طالب و عترت اوست، و اين دو از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من بيايند.

از آنان سؤال كنيد و از غير آنان نپرسيد كه گمراه مى ‏شويد. من براى اين دو از خداوند لطيف خبير درخواست ‏هايى كرده ‏ام و خداوند به من عطا فرموده است.

يار آن دو، ياور من و خوار كننده آن دو، خوار كننده من است. ولىّ آن دو ولىّ من و دشمن آنان دشمن من است. هيچ امتى قبل از شما هلاک نشده مگر زمانى كه

دينش را طبق هوا و هوس خود قرار داده و بر ضد پيامبرش همدست شده و قيام كنندگان به عدالتشان را كشته است.

بدانيد كه من عده ‏اى را از آتش نجات خواهم داد ولى عده ‏اى را از دست من مى ‏گيرند. من خواهم گفت: خدايا اصحابم؟!

به من گفته مى ‏شود: تو نمی‏دانى اينان پس از تو چه كردند!![۶]

خطبه غدير و حوض كوثر[۷]

 در اواسط بخش سوم خطبه غدير و با بيان ثقلين، حوض كوثر را يادآور شد.

«مَعاشِرَ النّاسِ اِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ هُمُ الثِّقْلُ الاَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الاَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ»

اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مى‏ دهد و با آن موافق است.

آنها از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين‏ هاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.

سؤال پيامبر صلى الله عليه و آله از ثقلين كنار حوض كوثر[۸]

  در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمود:

«إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى»:

من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى ‏آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خداوند را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت‏ هاى من رفتار مى ‏كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى ‏آييد چيست؟[۹]

«الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟»:

بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى ‏شوم و شما از پى من مى ‏آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى‏ شويد. آنگاه كه مرا ملاقات مى ‏كنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مى ‏كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟[۱۰]

تحليل اعتقادى

در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بى‏ تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد.

بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيم ‏الشأن‏ صلى الله عليه و آله گاهى پيشنهاد يک راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى‏ دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست.

اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى ‏گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى ‏آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند.

در مواردى از اين هم فراتر مى‏ رود و به صراحت اخطار مى ‏شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد.

الف) سؤال از ثقلين در قيامت

مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى‏ رساند.

سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟

آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟

چه كسى مى‏ تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود.

چگونه بايد باشيم تا بى ‏درنگ آنچه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟

چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟

ب) سقيفه سدّ راه قرآن

ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده بود منع مى‏ كردند.

ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.[۱۱]

عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مى‏ فرستاد به آنان دستور مى ‏داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب ‏تر اينكه هرگاه اطلاع مى‏ يافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مى ‏كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى ‏داشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى ‏گرفت و مى‏ سوزاند.[۱۲]

مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى‏ كرد تا آنكه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ»و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد.

بعد از آن هر روز او را بيرون مى‏ آورد و صد ضربه مى ‏زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!!

عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى ‏جهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!![۱۳]

روز ديگر ابن ‏عباس را مى ‏بينيم كه به معاويه وارث سقيفه مى‏ گويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مى ‏شوى؟

معاویه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مى‏ شوى؟

گفت: آرى.

ابن‏ عباس گفت: تو مى‏ گويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟

معاويه گفت: آرى!!

ابن‏ عباس گفت: كدام بر ما واجب ‏تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟

معاويه گفت: عمل به آن! ابن‏ عباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟

معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهل ‏بیت مى‏ گوييد معنى كنند.

ابن ‏عباس گفت: قرآن بر اهل‏ بيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابى ‏سفيان يا آل ابى‏ معيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى!

ابن‏ عباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مى‏ كنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم.

معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابن ‏عباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!![۱۴]

ج) غوغاى قرآن كنار حوض كوثر

نبايد وعده پيامبر صلى الله عليه و آله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنه ‏اى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسش‏ هاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند.

آن منظره ديدنى را خود پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مى‏ فرمايد:

امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى ‏شوند:

اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم.

به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم هايش به لرزه در مى ‏آيد و اعماء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز همين گونه مى ‏شوند.

از آنان مى ‏پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟

در پاسخ مى‏ گويند: ثِقْل بزرگ‏تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك‏تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم.

آنگاه من مى ‏گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى‏ شوند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.

سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى ‏شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده ‏اند ... .

دست رئيس آنان را مى‏ گيرم، و به محض آنكه دست او را مى ‏گيرم رويش سياه مى‏ شود و قدم ‏هايش مى‏ لرزد و اعماء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و آنان كه تابع او بوده ‏اند نيز چنين مى ‏شوند.

من مى ‏گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟

مى‏ گويند: ثِقل بزرگ‏تر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مى‏ گويم: شما هم به راه گروه اول برويد.

آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.

سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى ‏آيند. من بر مى‏ خيزم و دست او را مى ‏گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم ‏هايش به لرزه مى ‏افتد و امعاء و احشايش منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز چنان مى ‏شوند.

من مى ‏پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟

مى ‏گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم.

من مى ‏گويم: شما به راه گروه‏ هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده‏ اند.

سپس رايت مِخْدَج نزد من مى ‏آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى‏ گيرم.

به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مى ‏شود و قدم‏ هايش به لرزه در مى ‏آيد و اعماء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز چنان مى‏ شوند.

مى‏ گويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مى‏ گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم.

مى ‏گويم: شما هم به راه گروه‏ هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره‏اى از حوض كوثر ننوشيده باشند.

سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانى‏ سفيدان نزد من وارد مى‏ شود. من بپا مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مى‏ شود.

مى ‏گويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟

مى ‏گويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمک كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم.

من مى ‏گويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعه ‏اى مى ‏نوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى ‏شوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده ‏شبه و همچون نورانى ‏ترين ستاره در آسمان است.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.[۱۵]

ما نيز از بلنداى چهارده قرن مى ‏گوييم: يا رسول‏ الله! اين پنج گروه را نيک مى ‏شناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مى‏ دهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام از تابعین و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم.

پانویس

  1. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶.
  2. مائده /  ۳.
  3. كتاب سليم: ح ۲۵.
  4. اسرار غدير: ص ۶۵  - ۶۲ .
  5. بُصرى شهرى در شام، و «صنعا» شهرى در يمن است و در اينجا منظور بزرگى حوض كوثر است.
  6. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۳ ،۴۴ ،۴۶ ،۴۹ ،۵۴ ،۷۵ ،۹۷ ،۱۹۶-۱۹۹ ،۲۳۹ ،۲۶۱
  7. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۵۷  - ۱۷۰.
  8. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۲  - ۱۷۸.
  9. الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۷.
  10. الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۷۶.
  11. تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۵ ،۱۳.
  12. الطبقات الكبرى (ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷.
  13. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.
  14. كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶.
  15. اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶.