شبهات مخالفین به خطبه غدیر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
و اما پاسخ اين شبهه: | و اما پاسخ اين شبهه: | ||
قبل از طرح اين شبهه، نويسنده معتقد شده كه واقعه غدير مربوط به يمن است، و | قبل از طرح اين شبهه، نويسنده معتقد شده كه واقعه غدير مربوط به يمن است، و پيامبر صلى الله عليه و آله تنها مىخواست ديدگاه منفى بعضى از مردم را درباره حضرت على عليه السلام برگرداند. | ||
اين ادعاى نويسنده نشان مى دهد كه كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به هيچ وجه دو پهلو يا سه پهلو نيست. | |||
حال اگر در ادامه | حال اگر در ادامه مى گويد جملات پيامبر صلى الله عليه و آله دو پهلو يا سه پهلو است، ديگر نمى تواند ادعا كند كه واقعه غدير مربوط به [[یمن]] است. | ||
به بيان ديگر: دو پهلو يا سه پهلو بودن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ادعاى اول او را باطل مى كند. | |||
سواى اين نكته، خطبه غدير كاملاً واضح است. پيامبر | سواى اين نكته، خطبه غدير كاملاً واضح است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى بيان حق [[اميرالمؤمنین علی علیه السلام|اميرمؤمنان علیه السلام]] هرگز از جملات چند پهلو استفاده نكرده است. | ||
ما معتقديم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غدير خطبه مفصلى خوانده است، در حالى كه بيشتر اهل تسنن عبارات خطابه را بسيار مختصر آورده اند. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير نه تنها على عليه السلام را به طور رسمى و با لفظ «خليفه» و «وصى» پس از خود معرفى كرد، بلكه براى آنكه جاى ترديد باقى نماند، بر بالاى جهاز شتران دست حضرت على عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است. | |||
سپس فرمود: | |||
اى مردم! همانا من نبى هستم و على عليه السلام وصى پس از من است. صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروى از آن امر فرموده، و پس از من على عليه السلام است كه به درستى و راستى راهنماى آن است و به آن حكم و دعوت مى كند. | |||
فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيروى اش كنيد، و از آنچه شما را باز مى دارد خوددارى كنيد تا راه را بيابيد. به سوى هدف او حركت كنيد و راه هاى گوناگون شما را از راه باز ندارد. | |||
على عليه السلام برادر و وصى و نگهبان دانش من است. على عليه السلام ياور دين خدا و دفاع كننده از رسول او است. | |||
در آن روز، رسول خدا صلى الله عليه و آله نكات بسيارى درباره ولايت على عليه السلام بيان فرمود. | |||
به گونه اى كه همه منظور ايشان را دانستند، و در نهايت نيز با اميرالمؤمنين على عليه السلام [[بیعت]] كردند و به ايشان [[تبریک]] گفتند. | |||
متن خطابه نشان مىدهد كه اين جملات به طور كامل مقام جانشينى امام را تفهيم مىكند، و همه مسلمانان نيز بدون هيچ گونه پرسشى با حضرت بيعت كردند. | |||
بنابراين: | |||
'''اولاً:''' اگر واقعه غدير - بنا بر ادعاى شبهه كننده - به طور روشن در ارتباط با يمن بود، صرف اين ادعا چند پهلو بودن [[خطبه غدیر]] را باطل مى كند. | |||
گويا شبهه كننده توجه نداشته است كه دليل دومش نقض دليل نخست او است. | |||
'''ثانياً:''' خطابه غدير مطابق نقل شيعه، كلامى واضح است و به هيچ وجه چند پهلو نيست. همان طور كه در بالا به آن اشاره كرديم. | |||
'''ثالثاً:''' ما در ادامه توضيح مى دهيم كه واقعه غدير حتى مطابق آنچه [[اهل سنت|اهل تسنن]] به اجمال نقل كرده اند، نه تنها كلامى چند پهلو نيست، بلكه قرائن روشن نشان مى دهد كه در خصوص ولايت حضرت على عليه السلام است. | |||
البته بايد گفت فراوانى نكاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در موقعيت هاى مختلف - غير از غدير - درباره اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده و اهل تسنن نيز نقل كرده اند، قرينه است كه اين عبارات خطابه درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است. | |||
على بن | حال سؤال مهم اينجاست كه چرا اهل تسنن نيز بايد غدير را به جانشينى حضرت على عليه السلام ارتباط دهند؟ | ||
بسيارى از اهل تسنن خطبه غديريه پيامبر صلى الله عليه و آله را به صورت خيلى مختصر و در قالب [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] آورده اند. اما در خور توجه است كه آنان تقريباً تمامى قطعات خطبه شيعى غدير را در كتاب هاى خود به صورت جداگانه آورده اند، براى مثال، ما معتقديم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خطبه غدير چنين فرمايشهايى داشته اند: | |||
على بن ابى طالب عليه السلام برادر، وصى و جانشين من ميان امت و امام پس از من است. | |||
هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كه پيرو و تصديق كنندهاش باشد در مهر و رحمت است. | هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كه پيرو و تصديق كنندهاش باشد در مهر و رحمت است. | ||
آگاه باشيد كه جز اين برادرم (على عليه السلام) كسى نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من سرپرستى مؤمنان براى كسى جز او روا نباشد. | |||
اهل تسنن نيز اين سخنان را به طور جداگانه آورده اند، كه در اينجا تنها به چند نمونه از آنها بسنده مى كنيم: | |||
از [[براء بن عازب انصاری|براء بن عازب]] نقل شده است كه گفت: | |||
ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفر بوديم. به غدير خم كه رسيديم، براى نماز ندا داده شد. زير درختان را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جارو كردند. | |||
از | حضرت نماز ظهر را خواند و دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا نمى دانيد من بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟ | ||
مردم گفتند: آرى. فرمود: آيا نمى دانيد كه من از هر مؤمن بر خودش سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى. | |||
پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على عليه السلام هم مولاى او است. | |||
خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. براء بن عازب گويد: بعد از اين عمر جلو آمد و به على عليه السلام گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابوطالب! | |||
تو مولاى هر زن و مرد مؤمن شده اى!<ref>مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱. المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹. المعجم الكبير: ج ۵ ص ۱۶۶. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۲۰۳ و ج ۲ ص ۳۹۲،۳۹۱،۳۸۵،۳۸۲،۳۸۱. تفسير ابن كثير: ج ۲ ص ۱۵. التاريخ الكبير: ج ۴ ص ۱۹۳. تاريخ بغداد: ج ۸ ص ۲۸۴. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۱۴ - ۱۱۷، و ... .</ref> | |||
همچنين | همچنين [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] فرمود: براى هر نبى وصى و وارثى است. همانا على عليه السلام وصى و وارث من است.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۹۲ و ج ۳ ص ۵ . مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۸ ص ۲۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۲۳۴. اسنى المطالب: ص ۸۹ . المناقب (خوارزمى): ص ۸۵ .</ref> | ||
همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام فرمود: | |||
اى فاطمه! همانا كرامت (خاص) خداوند عزوجل به تو اين است كه تو را به اولين [[اسلام]] آورندگان و داناترين و بردبارترين تزويج كرد. | |||
همانا خداى بلندمرتبه به اهل زمين نظرى فرمود و مرا از ميان ايشان انتخاب كرد، و به نبوت و رسالت مبعوث كرد. | |||
سپس نظرى فرمود و از ميان ايشان همسر تو را برگزيد، و به من وحى فرمود كه تو را به همسرى او در آورم و او را به عنوان وصى برگزينم.<ref>كنزل العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۴ . منتخب كنز العمال: ج ۴ ص ۶۴۱ .</ref> | |||
همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همانا اين (على عليه السلام) برادر من، وصى من و جانشين من در ميان شماست. پس (فرمان) او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.<ref>كنز العمال: ج ۱۳ ص ۱۳۳،۱۱۴. مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۱ ص ۳۷۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۴۸ و ج ۱ ص ۱۰۲،۱۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۱۱،۳۱۰.</ref> | |||
در روايتى ديگر آمده است: | در روايتى ديگر آمده است: امّ سلمه خطاب به عايشه گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على عليه السلام جانشين من ميان شما در زمان حيات و مرگ من است. | ||
پس هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است. اى عايشه! آيا تو (به اين سخن) گواهى مى دهى؟ عايشه گفت: به خدا قسم بله.<ref>الفتوح: ج ۲ ص ۴۵۵.</ref> | |||
در روز خيبر نيز | در روز خيبر نيز پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: پس از من تو امام و ولى هر زن و مرد مؤمن هستى.<ref>المناقب (خوارزمى): ص ۶۱ .</ref> | ||
در حديثى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على عليه السلام باب حطّه است. هر كس از آن وارد شود مؤمن، و هر كس از آن خارج شود كافر است.<ref>كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۳ . فيض القدير: ج ۴ ص ۳۵۶. جامع الاحاديث: ج ۶ ص ۱۹۸.</ref> | |||
همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس بعد از من از على عليه السلام جدا شود، روز [[قیامت]] هرگز مرا نخواهد ديد و من نيز او را نخواهم ديد. | |||
و هر كس با على عليه السلام مخالفت كند، خدا [[بهشت]] را بر او حرام مى كند و جايگاه او را آتش قرار مى دهد. | |||
و هر كس على عليه السلام را رها كند، خداوند روزى كه اعمال بر او عرضه مى شود خوارش مى كند. هر كس على عليه السلام را يارى كند، آن روز كه خدا را ملاقات كند خداوند يارى اش كند... .<ref>فرائد المسطين: ج ۱ ص ۵۴ .</ref> | |||
[[ابوذر غفاری|ابوذر]] روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كس مرا عصيان كند خدا را عصيان كرده است. | |||
و هر كس على عليه السلام را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كس على عليه السلام را عصيان كند مرا عصيان كرده است.<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۲۱. مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۲ ص ۶۰۹ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۰۷،۳۰۶ و ج ۲ ص ۲۶۸. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۷۶.</ref> | |||
گفتنى است برخى منابع اهلتسنن تصريح مىكنند كه خود رسول خدا صلى الله عليه و آله لقب «[[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]]» را بر ايشان نهاده است.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۲۶ - ۳۲۸ و ج ۲ ص ۳۳۳ - ۳۳۶. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۸۲. المناقب (خوارزمى): ص ۳۲۲.</ref> | |||
بنابراين، حتى اگر اهل تسنن از آن همه خطبه طولانى غدير تنها به بخشى از آن اشاره كرده باشند، احاديث فراوان آنان درباره [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|اميرمؤمنان علیه السلام]] نشان مى دهد كه معناى [[ولایت]] در [[حدیث غدیر]] به معناى [[جانشین|خلافت]] و جانشينى است، نه صرف دوستى. | |||
== پانویس == |
نسخهٔ ۱ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۱۲
شبهه جملات دو پهلو در خطبه غدير[۱]
يكى از شبهاتى كه در كتاب «راهى ديگر براى كشف حقيقت» در مورد غدير مطرح شده اين است:
درباره چنين امر مهمى چرا بايد رسول خدا صلی الله علیه و آله از جمله دو پهلو يا سه پهلو استفاده كند و توضيح بيشترى ندهند؟!
بايد واضح مى فرمودند كه على عليه السلام خليفه من است و شرح مفصلى مى دادند.
و اما پاسخ اين شبهه:
قبل از طرح اين شبهه، نويسنده معتقد شده كه واقعه غدير مربوط به يمن است، و پيامبر صلى الله عليه و آله تنها مىخواست ديدگاه منفى بعضى از مردم را درباره حضرت على عليه السلام برگرداند.
اين ادعاى نويسنده نشان مى دهد كه كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به هيچ وجه دو پهلو يا سه پهلو نيست.
حال اگر در ادامه مى گويد جملات پيامبر صلى الله عليه و آله دو پهلو يا سه پهلو است، ديگر نمى تواند ادعا كند كه واقعه غدير مربوط به یمن است.
به بيان ديگر: دو پهلو يا سه پهلو بودن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ادعاى اول او را باطل مى كند.
سواى اين نكته، خطبه غدير كاملاً واضح است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى بيان حق اميرمؤمنان علیه السلام هرگز از جملات چند پهلو استفاده نكرده است.
ما معتقديم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غدير خطبه مفصلى خوانده است، در حالى كه بيشتر اهل تسنن عبارات خطابه را بسيار مختصر آورده اند.
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير نه تنها على عليه السلام را به طور رسمى و با لفظ «خليفه» و «وصى» پس از خود معرفى كرد، بلكه براى آنكه جاى ترديد باقى نماند، بر بالاى جهاز شتران دست حضرت على عليه السلام را بالا برد و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است.
سپس فرمود:
اى مردم! همانا من نبى هستم و على عليه السلام وصى پس از من است. صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروى از آن امر فرموده، و پس از من على عليه السلام است كه به درستى و راستى راهنماى آن است و به آن حكم و دعوت مى كند.
فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيروى اش كنيد، و از آنچه شما را باز مى دارد خوددارى كنيد تا راه را بيابيد. به سوى هدف او حركت كنيد و راه هاى گوناگون شما را از راه باز ندارد.
على عليه السلام برادر و وصى و نگهبان دانش من است. على عليه السلام ياور دين خدا و دفاع كننده از رسول او است.
در آن روز، رسول خدا صلى الله عليه و آله نكات بسيارى درباره ولايت على عليه السلام بيان فرمود.
به گونه اى كه همه منظور ايشان را دانستند، و در نهايت نيز با اميرالمؤمنين على عليه السلام بیعت كردند و به ايشان تبریک گفتند.
متن خطابه نشان مىدهد كه اين جملات به طور كامل مقام جانشينى امام را تفهيم مىكند، و همه مسلمانان نيز بدون هيچ گونه پرسشى با حضرت بيعت كردند.
بنابراين:
اولاً: اگر واقعه غدير - بنا بر ادعاى شبهه كننده - به طور روشن در ارتباط با يمن بود، صرف اين ادعا چند پهلو بودن خطبه غدیر را باطل مى كند.
گويا شبهه كننده توجه نداشته است كه دليل دومش نقض دليل نخست او است.
ثانياً: خطابه غدير مطابق نقل شيعه، كلامى واضح است و به هيچ وجه چند پهلو نيست. همان طور كه در بالا به آن اشاره كرديم.
ثالثاً: ما در ادامه توضيح مى دهيم كه واقعه غدير حتى مطابق آنچه اهل تسنن به اجمال نقل كرده اند، نه تنها كلامى چند پهلو نيست، بلكه قرائن روشن نشان مى دهد كه در خصوص ولايت حضرت على عليه السلام است.
البته بايد گفت فراوانى نكاتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در موقعيت هاى مختلف - غير از غدير - درباره اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده و اهل تسنن نيز نقل كرده اند، قرينه است كه اين عبارات خطابه درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است.
حال سؤال مهم اينجاست كه چرا اهل تسنن نيز بايد غدير را به جانشينى حضرت على عليه السلام ارتباط دهند؟
بسيارى از اهل تسنن خطبه غديريه پيامبر صلى الله عليه و آله را به صورت خيلى مختصر و در قالب حدیث آورده اند. اما در خور توجه است كه آنان تقريباً تمامى قطعات خطبه شيعى غدير را در كتاب هاى خود به صورت جداگانه آورده اند، براى مثال، ما معتقديم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خطبه غدير چنين فرمايشهايى داشته اند:
على بن ابى طالب عليه السلام برادر، وصى و جانشين من ميان امت و امام پس از من است.
هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كه پيرو و تصديق كنندهاش باشد در مهر و رحمت است.
آگاه باشيد كه جز اين برادرم (على عليه السلام) كسى نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من سرپرستى مؤمنان براى كسى جز او روا نباشد.
اهل تسنن نيز اين سخنان را به طور جداگانه آورده اند، كه در اينجا تنها به چند نمونه از آنها بسنده مى كنيم:
از براء بن عازب نقل شده است كه گفت:
ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفر بوديم. به غدير خم كه رسيديم، براى نماز ندا داده شد. زير درختان را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جارو كردند.
حضرت نماز ظهر را خواند و دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا نمى دانيد من بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟
مردم گفتند: آرى. فرمود: آيا نمى دانيد كه من از هر مؤمن بر خودش سزاوارترم؟ مردم گفتند: آرى.
پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على عليه السلام هم مولاى او است.
خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. براء بن عازب گويد: بعد از اين عمر جلو آمد و به على عليه السلام گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابوطالب!
تو مولاى هر زن و مرد مؤمن شده اى![۲]
همچنين پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: براى هر نبى وصى و وارثى است. همانا على عليه السلام وصى و وارث من است.[۳]
همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
اى فاطمه! همانا كرامت (خاص) خداوند عزوجل به تو اين است كه تو را به اولين اسلام آورندگان و داناترين و بردبارترين تزويج كرد.
همانا خداى بلندمرتبه به اهل زمين نظرى فرمود و مرا از ميان ايشان انتخاب كرد، و به نبوت و رسالت مبعوث كرد.
سپس نظرى فرمود و از ميان ايشان همسر تو را برگزيد، و به من وحى فرمود كه تو را به همسرى او در آورم و او را به عنوان وصى برگزينم.[۴]
همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همانا اين (على عليه السلام) برادر من، وصى من و جانشين من در ميان شماست. پس (فرمان) او را بشنويد و از او اطاعت كنيد.[۵]
در روايتى ديگر آمده است: امّ سلمه خطاب به عايشه گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على عليه السلام جانشين من ميان شما در زمان حيات و مرگ من است.
پس هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است. اى عايشه! آيا تو (به اين سخن) گواهى مى دهى؟ عايشه گفت: به خدا قسم بله.[۶]
در روز خيبر نيز پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: پس از من تو امام و ولى هر زن و مرد مؤمن هستى.[۷]
در حديثى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على عليه السلام باب حطّه است. هر كس از آن وارد شود مؤمن، و هر كس از آن خارج شود كافر است.[۸]
همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس بعد از من از على عليه السلام جدا شود، روز قیامت هرگز مرا نخواهد ديد و من نيز او را نخواهم ديد.
و هر كس با على عليه السلام مخالفت كند، خدا بهشت را بر او حرام مى كند و جايگاه او را آتش قرار مى دهد.
و هر كس على عليه السلام را رها كند، خداوند روزى كه اعمال بر او عرضه مى شود خوارش مى كند. هر كس على عليه السلام را يارى كند، آن روز كه خدا را ملاقات كند خداوند يارى اش كند... .[۹]
ابوذر روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كس مرا عصيان كند خدا را عصيان كرده است.
و هر كس على عليه السلام را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كس على عليه السلام را عصيان كند مرا عصيان كرده است.[۱۰]
گفتنى است برخى منابع اهلتسنن تصريح مىكنند كه خود رسول خدا صلى الله عليه و آله لقب «امیرالمؤمنین» را بر ايشان نهاده است.[۱۱]
بنابراين، حتى اگر اهل تسنن از آن همه خطبه طولانى غدير تنها به بخشى از آن اشاره كرده باشند، احاديث فراوان آنان درباره اميرمؤمنان علیه السلام نشان مى دهد كه معناى ولایت در حدیث غدیر به معناى خلافت و جانشينى است، نه صرف دوستى.
پانویس
- ↑ حقيقت غدير (خراسانى): ص ۹ - ۵۳.
- ↑ مسند احمد: ج ۴ ص ۲۸۱. المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۰۹. المعجم الكبير: ج ۵ ص ۱۶۶. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۲۰۳ و ج ۲ ص ۳۹۲،۳۹۱،۳۸۵،۳۸۲،۳۸۱. تفسير ابن كثير: ج ۲ ص ۱۵. التاريخ الكبير: ج ۴ ص ۱۹۳. تاريخ بغداد: ج ۸ ص ۲۸۴. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۱۴ - ۱۱۷، و ... .
- ↑ تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۹۲ و ج ۳ ص ۵ . مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۸ ص ۲۰. الرياض النضرة: ج ۲ ص ۲۳۴. اسنى المطالب: ص ۸۹ . المناقب (خوارزمى): ص ۸۵ .
- ↑ كنزل العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۴ . منتخب كنز العمال: ج ۴ ص ۶۴۱ .
- ↑ كنز العمال: ج ۱۳ ص ۱۳۳،۱۱۴. مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۱ ص ۳۷۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۴۸ و ج ۱ ص ۱۰۲،۱۰۱. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۱۱،۳۱۰.
- ↑ الفتوح: ج ۲ ص ۴۵۵.
- ↑ المناقب (خوارزمى): ص ۶۱ .
- ↑ كنز العمال: ج ۱۱ ص ۶۰۳ . فيض القدير: ج ۴ ص ۳۵۶. جامع الاحاديث: ج ۶ ص ۱۹۸.
- ↑ فرائد المسطين: ج ۱ ص ۵۴ .
- ↑ المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۲۱. مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: ج ۲ ص ۶۰۹ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۰۷،۳۰۶ و ج ۲ ص ۲۶۸. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۷۶.
- ↑ تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۳۲۶ - ۳۲۸ و ج ۲ ص ۳۳۳ - ۳۳۶. مختصر تاريخ دمشق: ج ۱۷ ص ۳۸۲. المناقب (خوارزمى): ص ۳۲۲.