محتوای زیارت غدیریه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:


امام هادى‏ عليه السلام جملات آخر دعا را به لعن ظلمت‏ پرستان و قاتلان خاندان نور اختصاص داده است. در اين جمله پيمان شكنانى را لعن مى‏ كند كه روز غدير حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به ولايت [[تبریک|تهنیت]] گفتند، و چند ماه بعد همانان سقيفه را تشكيل دادند!
امام هادى‏ عليه السلام جملات آخر دعا را به لعن ظلمت‏ پرستان و قاتلان خاندان نور اختصاص داده است. در اين جمله پيمان شكنانى را لعن مى‏ كند كه روز غدير حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به ولايت [[تبریک|تهنیت]] گفتند، و چند ماه بعد همانان سقيفه را تشكيل دادند!


'''۲. سوره مائده، آيات ۵۴-۵۶'''
'''۲. سوره مائده، آيات ۵۴-۵۶'''
خط ۵۶: خط ۵۴:


آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت‏ هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنى‏اسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟<ref>تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.</ref>
آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت‏ هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنى‏اسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟<ref>تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.</ref>


'''۴. سوره انعام، آيه ۱۵۳'''
'''۴. سوره انعام، آيه ۱۵۳'''
خط ۶۴: خط ۶۰:


صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.
صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.


يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته‏ اند چگونه بپذيريم؟
يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته‏ اند چگونه بپذيريم؟


جواب اين سؤال در بيان امام صادق ‏عليه السلام است كه فرمود: قرآن را ظاهرى است و باطنى. تمام آنچه در قرآن حرام اعلام شده ظاهر، و باطن آن ائمه جور است. و تمام آنچه خداى تعالى در كتابش حلال دانسته ظاهر، و مراد از آنها در باطن ائمه حق مى‏ باشد.<ref>نور الثقلين: ج ۲ ص ۲۵ ح ۸۹ . بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۰۱، همين مضمون را با تفصيل بيشتر از امام كاظم ‏عليه السلام روايت كرده است.</ref>
جواب اين سؤال در بيان امام صادق ‏عليه السلام است كه فرمود: قرآن را ظاهرى است و باطنى. تمام آنچه در قرآن حرام اعلام شده ظاهر، و باطن آن ائمه جور است. و تمام آنچه خداى تعالى در كتابش حلال دانسته ظاهر، و مراد از آنها در باطن ائمه حق مى‏ باشد.<ref>نور الثقلين: ج ۲ ص ۲۵ ح ۸۹ . بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۰۱، همين مضمون را با تفصيل بيشتر از امام كاظم ‏عليه السلام روايت كرده است.</ref>
خط ۷۸: خط ۷۰:


خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى‏ كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.
خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى‏ كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.


'''۵. سوره انفال، آيه ۷'''
'''۵. سوره انفال، آيه ۷'''
خط ۹۶: خط ۸۶:




۶. سوره احزاب، آيه ۶
 
'''۶. سوره احزاب، آيه ۶'''


امام هادى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: جعلك اولى بالمؤمنين من انفسهم كما جعله الله كذلك. و در موضعى ديگر به [[حدیث غدیر]] اشاره مى ‏فرمايد كه: ثم قال: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ فقالوا: بلى. فأخذ بيدك و قال: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .
امام هادى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: جعلك اولى بالمؤمنين من انفسهم كما جعله الله كذلك. و در موضعى ديگر به [[حدیث غدیر]] اشاره مى ‏فرمايد كه: ثم قال: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ فقالوا: بلى. فأخذ بيدك و قال: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .


درباره اين آيه شريفه و ارتباط آن با حديث غدير توضيحى كوتاه لازم است:
درباره اين آيه شريفه و ارتباط آن با حديث غدير توضيحى كوتاه لازم است:
خط ۱۲۹: خط ۱۱۹:


از جمله اين موارد است:
از جمله اين موارد است:




خط ۱۳۴: خط ۱۲۵:


«پرودگارا، قلب‏هاى ما را دچار تاريكى مفرما بعد از آنكه ما را هدايت كرده ‏اى، و از پيشگاه خود رحمتى بر ما فرودآور، كه تو بخشاينده هستى».
«پرودگارا، قلب‏هاى ما را دچار تاريكى مفرما بعد از آنكه ما را هدايت كرده ‏اى، و از پيشگاه خود رحمتى بر ما فرودآور، كه تو بخشاينده هستى».




خط ۱۳۹: خط ۱۳۱:


«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».




خط ۱۴۶: خط ۱۳۹:


در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير مى‏ خوانيم:
در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير مى‏ خوانيم:




خط ۱۵۱: خط ۱۴۵:


خدايا از تو مى ‏خواهم مرا در اين روزى كه براى وليت عهدى بر گردن خلقت بسته‏اى و دين را برايشان كامل كرده ‏اى، مرا از عارفين به حرمت آن و اقرار كنندگان به فضيلت آن قرار دهى ... . خدايا همان گونه كه آن را عيد بزرگ خود قرار داده‏اى و در آسمان روز عهد معهود و در زمين روز پيمان گرفته شده و اجتماع سؤال شونده نامگذارى كرده ‏اى، بر محمد و آل محمد درود فرست و چشم ما را بدان روشن فرما و كارهاى ما را به بركت آن منظم فرما و بعد از هدايت ما را گمراه مفرما و ما را نسبت به نعمت هايت از شاكران قرار ده، اى رحم كننده ‏ترين رحم كنندگان.
خدايا از تو مى ‏خواهم مرا در اين روزى كه براى وليت عهدى بر گردن خلقت بسته‏اى و دين را برايشان كامل كرده ‏اى، مرا از عارفين به حرمت آن و اقرار كنندگان به فضيلت آن قرار دهى ... . خدايا همان گونه كه آن را عيد بزرگ خود قرار داده‏اى و در آسمان روز عهد معهود و در زمين روز پيمان گرفته شده و اجتماع سؤال شونده نامگذارى كرده ‏اى، بر محمد و آل محمد درود فرست و چشم ما را بدان روشن فرما و كارهاى ما را به بركت آن منظم فرما و بعد از هدايت ما را گمراه مفرما و ما را نسبت به نعمت هايت از شاكران قرار ده، اى رحم كننده ‏ترين رحم كنندگان.




خط ۱۵۶: خط ۱۵۱:


در اين فراز از زيارت غديريه دو آيه به اشاره آمده است: يكى آيه اكمال است كه فراز اول آن به صورت خطاب و آوردن الف و لام بر سر كلمه «دين» به جاى ضمير آخر آن ذكر شده است، و با عبارت «اكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ» آمده است. ديگرى آيه هشتم سوره آل عمران است كه با تغيير كلمه «لا تُزِغْ» به «لا تُضِلَّنا» ذكر شده و به صورت «لا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا» آمده است.
در اين فراز از زيارت غديريه دو آيه به اشاره آمده است: يكى آيه اكمال است كه فراز اول آن به صورت خطاب و آوردن الف و لام بر سر كلمه «دين» به جاى ضمير آخر آن ذكر شده است، و با عبارت «اكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ» آمده است. ديگرى آيه هشتم سوره آل عمران است كه با تغيير كلمه «لا تُزِغْ» به «لا تُضِلَّنا» ذكر شده و به صورت «لا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا» آمده است.




آنچه از اين قسمت زيارت استفاده مى‏شود دو نكته است:
آنچه از اين قسمت زيارت استفاده مى‏شود دو نكته است:




خط ۱۶۶: خط ۱۶۳:


«عَقَّدْتَ فيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ»، يعنى در چنين روزى براى وليت عهد و پيمان بستى، و در نگاه ديگر مى‏ فرمايد: «فى اعْناقِ خَلْقِكَ»، يعنى اين عهد و پيمان را بر گردن مخلوقات قرار دادى. از همين جا نتيجه میگيرد كه نام روز غدير در آسمان‏ها «روز عهد معود»، و در زمين «روز ميثاق گرفته شده» و «روز جمع مسئول» است.
«عَقَّدْتَ فيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ»، يعنى در چنين روزى براى وليت عهد و پيمان بستى، و در نگاه ديگر مى‏ فرمايد: «فى اعْناقِ خَلْقِكَ»، يعنى اين عهد و پيمان را بر گردن مخلوقات قرار دادى. از همين جا نتيجه میگيرد كه نام روز غدير در آسمان‏ها «روز عهد معود»، و در زمين «روز ميثاق گرفته شده» و «روز جمع مسئول» است.




خط ۱٬۰۵۹: خط ۱٬۰۵۷:
و اما توضيح در مورد تک تک افرادى كه نامشان در سند زيارت آمده است:
و اما توضيح در مورد تک تک افرادى كه نامشان در سند زيارت آمده است:


1. شيخ محمد بن جعفر مشهدى: شيخ حرّ عاملى گويد: وى فردى فاضل و محدث و صدوق بود، و كتاب‏ هايى داشت كه در آن از شاذان بن جبرئيل نقل روايت مى ‏نمود.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۲۵۳ ش ۷۴۷. معجم رجال الحديث: ج ۱۶ ص ۱۸۸ ش ۱۰۴۳۴.</ref>
۱. شيخ محمد بن جعفر مشهدى: شيخ حرّ عاملى گويد: وى فردى فاضل و محدث و صدوق بود، و كتاب‏ هايى داشت كه در آن از شاذان بن جبرئيل نقل روايت مى ‏نمود.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۲۵۳ ش ۷۴۷. معجم رجال الحديث: ج ۱۶ ص ۱۸۸ ش ۱۰۴۳۴.</ref>
 
۲. شيخ جليل و ثقه جناب ابوالفضل شاذان بن جبرئيل بن اسماعيل قمى: شيخ حرّ عاملى در مورد وى مى‏ گويد: عالمى فاضل و فقيهى عظيم‏ الشان و جليل‏ القدر بوده است.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۳۰ ش ۳۴۶. معجم رجال الحديث: ج ۱۰ ص ۹ ش ۵۶۷۹ .</ref>
 
۳. شيخ امام جناب عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابوالقاسم بن محمد بن على طبرى آملى: شيخ حرّ عاملى در مورد وى گويد: ايشان فقيه و ثقه بوده، و نزد شيخ ابوعلى بن شيخ ابوجعفر طوسى به قرائت حديث پرداخته است.<ref>امل الآمل:، ج ۲ ص ۲۳۴ ش ۶۹۸ . معجم رجال الحديث: ج ۱۵ ص ۳۰۷ ش ۱۰۰۴۹.</ref>
 
۴. شيخ ابوعلى حسن بن محمد بن حسن بن على طوسى: شيخ حرّ عاملى گويد: وى فردى عالم، فاضل، فقيه، محدث، ثقه و جليل‏ القدر بود. شيخ منتجب ‏الدين نيز هنگام ذكر نام وى گويد: فقيه، ثقه و گرانقدرى بوده، كه همه مؤلفات پدر بزرگوارش را در محضر وى تلمّذ كرده است.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۷۶ ش ۲۰۸. معجم رجال الحديث: ج ۶ ص ۱۲۲ ش ۳۱۰۳.</ref>
 
۵. شيخ ‏الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن بن على طوسى (ت ۳۵۸ -  م ۴۶۰ ق): نجاشى در مورد وى گويد: وى فردى جليل در ميان علماى شيعه است، و ثقه و عين میباشد. توضيح اينكه: كلمه «عين» نيز مانند ثقه از الفاظ تعديل و مدح مى ‏باشد، و چون اصطلاح تخصصى است نبايد ترجمه شود، بلكه عيناً به متن مقصد منتقل گردد.<ref>رجال النجاشى: ص ۴۰۳ ش ۱۰۶۸. معجم رجال الحديث: ج ۱۶ ص ۲۵۷ ش ۱۰۵۲۶.</ref>
 
۶. محمد بن محمد بن نعمان: نجاشى گويد: محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعيد بن جبير... . شيخ ما و استاد ما -  كه خدا از وى خشنود باد -  فضيلتش در فقه و كلام و روايت و ثقه بودن و دانش او مشهورتر از آن است كه به وصف در آيد. شيخ حرّ عاملى نيز گفته است: محمد بن محمد بن نعمان، كنيه ‏اش اباعبدالله و ملقب به «مفيد» و معروف به «ابن ‏المعلّم»، از بزرگان مشايخ و اساتيد و علماى شيعه و رئيس و استاد ايشان است، و فضلش فزون‏تر از آن است كه قابل وصف و بيان باشد. مورد اعتمادترين فرد در زمان خود بوده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۳۹۹ ش ۱۰۶۷. امل الآمل: ج ۲ ص ۳۰۴ ش ۹۲۱. معجم رجال الحديث: ج ۱۸ ص ۲۱۳ ش ۱۶۷۴۴.</ref>
 
۷. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه: نجاشى گويد: ابوالقاسم از افراد ثقه در ميان اصحاب ما بود، و از برترين علماى شيعه در حديث و فقه مى ‏باشد. نجاشى مى‏ افزايد: هر صفت نيكى همچون ثقه و جميل و مانند آن كه مردم بدان متصف مى‏ گردند، وى -  يعنى ابوالقاسم -  از همه اين صفات بالاتر بود. شيخ حرّ عاملى نيز بدين مطلب تصريح كرده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۱۲۳ ش ۳۱۸. امل الآمل: ج ۲ ص ۵۵ ش ۱۴۳. معجم رجال الحديث: ج ۵ ص ۷۶ ش ۳۲۶۳.</ref>
 
۸. محمد بن يعقوب بن اسحاق ابوجعفر كلينى: نجاشى گويد: شيخ و عالم بزرگ اصحاب ما (يعنى علماى شيعه) در زمان خود در رى بوده است، و وجه ايشان بوده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۳۷۷ ش ۱۰۲۶. معجم رجال الحديث: ج ۱۹ ص ۵۴ ش ۶۲۰۶۷ . توضيح اينكه: وجه نيز از الفاظ توثيق و تعديل است، و در زمان خود از نظر ثقه و ثبت بودن از همه برتر بوده است. ثبت نيز از الفاظ تعديل است.</ref>
 
۹. على بن ابراهيم بن هاشم ابوالحسن قمى: نجاشى گويد: در حديث فردى ثقه و ثبت و مورد اعتماد بوده است. وى صحيح المذهب بوده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۲۶۰ ش ۶۸۰ . معجم رجال الحديث: ج ۱۲ ص ۳۱۲ ش ۷۸۳۰.</ref>
 
۱۰. ابراهيم بن هاشم ابوالحسن قمى: نجاشى گويد: اصالتاً كوفى بوده كه به قم عزيمت نموده است. مرحوم خويى گويد: نظر من اين است كه شک كردن در وثاقت و مورد اعتماد بودن ابراهيم بن هاشم سزاوار نيست. وى سپس برخى دلائل وثاقت او را متذكر مى ‏شود.<ref>رجال النجاشى: ص ۱۶ ش ۱۸. معجم رجال الحديث: ج ۱ ص ۲۸۹ ش ۳۳۲.</ref>
 
۱۱. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى: مرحوم خويى مى ‏گويد: يكى از سفيران و نائبان خاص امام دوازدهم‏ عليه السلام مى ‏باشد، و شهرت بزرگوارى و عظمت وى ما را بى‏ نياز ساخته از اينكه در شأن وى (و در توثيق اوى) اطاله كلام دهيم. وى در شعبان سال ۳۲۶ بدرود حيات گفت.<ref>معجم رجال الحديث: ج ۶ ص ۲۵۷ ش ۳۴۰۶.</ref>
 
۱۲. عثمان بن سعيد عَمرى: مرحوم خويى گويد: شيخ در كتاب رجال خود گاهى او را از اصحاب امام هادى‏ عليه السلام برشمرده، و در جاى ديگر وى را از اصحاب امام عسكرى ‏عليه السلام دانسته و گفته است: عثمان بن سعيد عمرى روغن فروش بوده و وى را سمّان خطاب مى ‏كرده ‏اند. كنيه ‏اش ابوعمرو بوده است. فردى جليل‏ القدر و ثقه و وكيل امام عسكرى‏ عليه السلام بوده است.
 
شيخ در شرح حال فرزند وى (محمد بن عثمان بن سعيد) گفته كه عثمان بن سعيد از جانب امام ‏زمان‏ عليه السلام وكيل بوده است، و وى در نزد شيعه منزلتى بس عظيم دارد.<ref>معجم رجال الحديث: ج ۱۲ ص ۲۳۰ ش ۷۶۰۴.</ref>
 
۱۳. عبدالكريم بن طاووس: مرحوم خويى مى‏ گويد: ابن‏ داود گويد (م ۹۴۷ ق) گفته است: عبدالكريم بن احمد بن موسى بن جعفر... بن طاووس حسنى علوى، سرور ما و پيشواى معظم غياث ‏الدين و فقيه و عالم علم انساب و نحوى و عروضى و زاهد و عابد بوده است، قدس الله روحه. رياست و نقابت سادات با وى پايان گرفت. وى يكتاى زمان خويش بود. در كربلا به دنيا آمد، و در حله رشد و نمو يافت، و در بغداد به تحصيل پرداخت، و در انتهاى عمر در كاظمين اقامت داشت. در شعبان ۶۴۸ ق به دنيا آمد و در شوال سال ۶۹۳ ق رحلت كرد.<ref>معجم رجال الحديث: ج ۱۱ ص ۶۶ ش ۶۶۲۰ . امل الآمل: ج ۲ ص ۱۵۸ ش ۴۵۹.</ref>
 
۱۴. تعبير «والدى» در روايت سيد بن طاووس: سيد جمال ‏الدين احمد بن موسى بن جعفر: شيخ حرّ عاملى گويد: سيد جمال ‏الدين احمد بن موسى بن جعفر... بن طاووس علوى حسنى، عالمى فاضل و صالح و زاهد و عابد و پرهيزكار و فقيه بوده است. وى محدثى نكته سنج و ثقه بوده است.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۲۹ ش ۷۹. معجم رجال الحديث: ج ۲ ص ۱۳۸ ش ۹۸۴.</ref>
 
۱۵. تعبير «عمّى» در روايت سيد بن طاووس: سيد رضى‏ الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر: شيخ حرّ عاملى گويد: سيد رضى ‏الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر... بن طاووس حسنى، سطح علمى و فضل و زهد و عبادت و تفقّه و مورد وثوق بودن وى مشهورتر از آن است كه نياز به ذكر و كنكاش داشته باشد.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۲۰۵ ش ۶۲۲ . معجم رجال الحديث: ج ۱۳ ص ۲۰۲ ش ۸۵۴۶ .</ref>
 
۱۶. محمد بن نما: شيخ حرّ عاملى گويد: شيخ نجيب‏ الدين ابوابراهيم محمد بن نما حلى، از فضلا و علماى عصر خود بوده است. وى كتبى دارد كه در آن از ابن ‏ادریس نقل [[حدیث]] مى‏ كند، و جناب محقق جعفر بن حسن حلى نيز از وى نقل حديث مى ‏نمايد.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۳۱۰ ش ۹۴۵. معجم رجال الحديث: ج ۱۸ ص ۳۲۳ ش ۱۱۹۴۶.</ref>
 
== عقائد در زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۷۷، ۱۵۳-۱۵۷، ۲۰۱-۲۰۹. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۸-۳۴۰. اسرار غدير: ص ۲۵۲، ۲۵۳، ۲۸۱، ۳۵۳-۳۶۳.</ref> ==
در اينجا جملاتى از اين زيارت را كه تجديد عهدى با عقايد ريشه‏ دارمان است و نيز برخى دعاها كه در آن مسئله غدير مطرح شده مى ‏آوريم:
 
'''الف) اطاعت و ولايت تو را واجب كرد'''
 
السَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ. السَّلامُ عَلَيْكَ يا دينَ اللَّهِ الْقَويمَ وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ. أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:
 
سلام بر تو اى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنين. سلام بر تو اى دين محكم خداوند و راه مستقيم او. شهادت مى‏دهم كه تو برادر پيامبرصلى الله عليه وآله هستى... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همان طور كه خداوند به آن حضرت چنين مقامى داده بود. سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى‏كنى. خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.
 
'''ب) قرآن به ولايت تو گوياست'''
 
أَشْهَدُ أَنَّكَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ الْحَقُّ الَّذى نَطَقَ بِوِلايَتِكَ التَّنْزيلُ وَأَخَذَ لَكَ الْعَهْدَ عَلَى الاُمَّةِ بِذلِكَ الرَّسُولُ. أَشْهَدُ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ أَنَّ الشَّاكَّ فيكَ ما آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمينِ وَأَنَّ الْعادِلَ بِكَ غَيْرَكَ عانَدَ عَنِ الدّينِ الْقَويمِ الَّذى  ارْتَضاهُ لَنا رَبُّ الْعالَمينَ وَأَكْمَلَهُ بِوِلايَتِكَ يَوْمَ الْغَديرِ. ضَلَّ وَاللَّه وَأَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِواكَ وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عاداكَ:
 
شهادت میدهم تو اميرالمؤمنينِ بر حقى هستى كه قرآن به [[ولایت]] تو گوياست و پيامبر صلى الله عليه وآله بر سر آن از امت عهد و پيمان گرفته است. يا اميرالمؤمنين، شهادت میدهم كه شک كننده درباره تو به پيامبر امين‏ صلى الله عليه وآله ايمان نياورده است، و كسى  كه تو را با غير تو مساوى قرار دهد از دين محكمى كه رب العالمين براى ما پسنديده و با ولايت تو در روز غدير آن را كامل كرده، ضديت و دشمنى كرده است. بخدا قسم كسى كه تابع غير تو شد گمراه شده و هر كس با تو دشمنى كند با حق عناد ورزيده است.
 
'''ج) به خاطر ترس حق خود را رها نكردى'''
 
أَشْهَدُ أَنَّكَ مَا اتَّقَيْتَ ضارِعاً وَلا أَمْسَكْتَ عَنْ حَقِّكَ جازِعاً وَلا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجاهَدَةِ غاصِبيكَ ناكِلاً وَلا أَظْهَرْتَ الرِّضا بِخِلافِ ما يُرْضِى اللَّه مُداهِناً وَلا وَهَنْتَ لِما أَصابَكَ فى سَبيلِ اللَّه وَلا ضَعُفْتَ وَلاَ اسْتَكَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّكَ مُراقِباً. مَعاذَ اللَّه أَنْ تَكُونَ كَذلِكَ، بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّكَ وَفَوَّضْتَ إِلَيْهِ أَمْرَكَ وَذَكَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّكَرُوا وَوَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا وَخَوَّفْتَهُمْ فَما تَخَوَّفُوا:


2. شيخ جليل و ثقه جناب ابوالفضل شاذان بن جبرئيل بن اسماعيل قمى: شيخ حرّ عاملى در مورد وى مى‏ گويد: عالمى فاضل و فقيهى عظيم‏ الشان و جليل‏ القدر بوده است.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۳۰ ش ۳۴۶. معجم رجال الحديث: ج ۱۰ ص ۹ ش ۵۶۷۹ .</ref>
شهادت میدهم كه تو از روى ذلت [[تقیه]] نكردى، و به خاطر ترس از حق خود امساک نكردى، و به عنوان عقب‏ نشينى از جهاد با غاصبين حقت خوددارى نكردى، و به عنوان سازشكارى مطلبى بر خلاف رضاى خدا اظهار نكردى، و در مقابل آنچه در راه خدا به تو رسيد سستى نكردى و ضعف نشان ندادى و به عنوان انتظار از طلب حق خود ناتوانى نشان ندادى. معاذ الله كه تو چنين باشى! بلكه وقتى مظلوم شدى براى خدا صبر كردى و كار خود را به او سپردى، و ظالمان را متذكر شدى ولى نخواستند بياد بياورند، و آنان را موعظه كردى ولى در آنان اثر نكرد، و آنان را از خدا ترسانيدى ولى نترسيدند!


3. شيخ امام جناب عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابوالقاسم بن محمد بن على طبرى آملى: شيخ حرّ عاملى در مورد وى گويد: ايشان فقيه و ثقه بوده، و نزد شيخ ابوعلى بن شيخ ابوجعفر طوسى به قرائت حديث پرداخته است.<ref>امل الآمل:، ج ۲ ص ۲۳۴ ش ۶۹۸ . معجم رجال الحديث: ج ۱۵ ص ۳۰۷ ش ۱۰۰۴۹.</ref>
'''د) خدا لعنت كند آنانكه حرمتت شكستند'''


4. شيخ ابوعلى حسن بن محمد بن حسن بن على طوسى: شيخ حرّ عاملى گويد: وى فردى عالم، فاضل، فقيه، محدث، ثقه و جليل‏ القدر بود. شيخ منتجب ‏الدين نيز هنگام ذكر نام وى گويد: فقيه، ثقه و گرانقدرى بوده، كه همه مؤلفات پدر بزرگوارش را در محضر وى تلمّذ كرده است.<ref>امل الآمل: ج ۲ ص ۷۶ ش ۲۰۸. معجم رجال الحديث: ج ۶ ص ۱۲۲ ش ۳۱۰۳.</ref>
لَعَنَ اللَّه مُسْتَحِلِّى الْحُرْمَةِ مِنْكَ وَ ذائِدِى الْحَقِّ عَنْكَ، وَأَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَخْسَرُونَ الَّذينَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُونَ. لَعَنَ اللَّه مَنْ ساواكَ بِمَنْ ناواكَ. لَعَنَ اللَّه مَنْ عَدَلَ بِكَ مَنْ فَرَضَ اللَّه عَلَيْهِ وِلايَتَكَ:


5. شيخ ‏الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن بن على طوسى (ت ۳۵۸ -  م ۴۶۰ ق): نجاشى در مورد وى گويد: وى فردى جليل در ميان علماى شيعه است، و ثقه و عين میباشد. توضيح اينكه: كلمه «عين» نيز مانند ثقه از الفاظ تعديل و مدح مى ‏باشد، و چون اصطلاح تخصصى است نبايد ترجمه شود، بلكه عيناً به متن مقصد منتقل گردد.<ref>رجال النجاشى: ص ۴۰۳ ش ۱۰۶۸. معجم رجال الحديث: ج ۱۶ ص ۲۵۷ ش ۱۰۵۲۶.</ref>
خدا لعنت كند آنانكه حرمت تو را شكستند و حقت را از تو دور كردند. شهادت می‏دهم كه آنان از همه زيان‏كارترند، آنان كه حرارت آتش به صورت هايشان مى‏خورد و در آن با روى گرفته و عبوس هستند. خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه در مقابل تو ايستاد مساوى بداند. خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آنكه خداوند ولايتت را بر او واجب كرده مساوى بداند.


6. محمد بن محمد بن نعمان: نجاشى گويد: محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعيد بن جبير... . شيخ ما و استاد ما -  كه خدا از وى خشنود باد -  فضيلتش در فقه و كلام و روايت و ثقه بودن و دانش او مشهورتر از آن است كه به وصف در آيد. شيخ حرّ عاملى نيز گفته است: محمد بن محمد بن نعمان، كنيه ‏اش اباعبدالله و ملقب به «مفيد» و معروف به «ابن ‏المعلّم»، از بزرگان مشايخ و اساتيد و علماى شيعه و رئيس و استاد ايشان است، و فضلش فزون‏تر از آن است كه قابل وصف و بيان باشد. مورد اعتمادترين فرد در زمان خود بوده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۳۹۹ ش ۱۰۶۷. امل الآمل: ج ۲ ص ۳۰۴ ش ۹۲۱. معجم رجال الحديث: ج ۱۸ ص ۲۱۳ ش ۱۶۷۴۴.</ref>
'''هـ) جز عده كمى ايمان نياوردند'''


7. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه: نجاشى گويد: ابوالقاسم از افراد ثقه در ميان اصحاب ما بود، و از برترين علماى شيعه در حديث و فقه مى ‏باشد. نجاشى مى‏ افزايد: هر صفت نيكى همچون ثقه و جميل و مانند آن كه مردم بدان متصف مى‏ گردند، وى -  يعنى ابوالقاسم -  از همه اين صفات بالاتر بود. شيخ حرّ عاملى نيز بدين مطلب تصريح كرده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۱۲۳ ش ۳۱۸. امل الآمل: ج ۲ ص ۵۵ ش ۱۴۳. معجم رجال الحديث: ج ۵ ص ۷۶ ش ۳۲۶۳.</ref>
إِنَّ اللَّه تَعالى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ‏ صلى الله عليه وآله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهارِ ما أَوْلاكَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاءً لِشَأْنِكَ وَإِعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلْأَباطِيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذِيرِ. فَلَمَّا أَشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَاتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ أَوْحى إِلَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« . فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ أَوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ وَأَسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى. فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. فَما آمَنَ بِما أَنْزَلَ اللَّه فيكَ عَلى نَبِيِّهِ إِلاَّ قَليلٌ وَلا زادَ أَكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ:


8. محمد بن يعقوب بن اسحاق ابوجعفر كلينى: نجاشى گويد: شيخ و عالم بزرگ اصحاب ما (يعنى علماى شيعه) در زمان خود در رى بوده است، و وجه ايشان بوده است.<ref>رجال النجاشى: ص ۳۷۷ ش ۱۰۲۶. معجم رجال الحديث: ج ۱۹ ص ۵۴ ش ۶۲۰۶۷ . توضيح اينكه: وجه نيز از الفاظ توثيق و تعديل است، و در زمان خود از نظر ثقه و ثبت بودن از همه برتر بوده است. ثبت نيز از الفاظ تعديل است.</ref>
خداوند تعالى دعاى پيامبرش ‏صلى الله عليه وآله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا ولايت تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلندمرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بيجا را ريشه كن كرده باشد.


آنگاه كه از فتنه فاسقان احساس خطر كرد و از منافقين درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد: «اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ میكند». پيامبر صلى الله عليه وآله سختىِ سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپاخاست و خطبه ‏اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند. ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان‏كارى براى خود زياد نكردند.


9. على بن ابراهيم بن هاشم ابوالحسن قمى: نجاشى گويد: در حديث فردى ثقه و ثبت و مورد اعتماد بوده است. وى صحيح المذهب بوده است.××× 4 رجال النجاشى: ص 260 ش 680 . معجم رجال الحديث: ج 12 ص 312 ش 7830. ×××
'''و) معتقديم كه اين حقى از جانب خداست'''


10. ابراهيم بن هاشم ابوالحسن قمى: نجاشى گويد: اصالتاً كوفى بوده كه به قم عزيمت نموده است. مرحوم خويى گويد: نظر من اين است كه شك كردن در وثاقت و مورد اعتماد بودن ابراهيم بن هاشم سزاوار نيست. وى سپس برخى دلائل وثاقت او را متذكر مى‏شود.××× 1 رجال النجاشى: ص 16 ش 18. معجم رجال الحديث: ج 1 ص 289 ش 332. ×××
اللّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ، فَالْعَنْ مَنْ عارَضَهُ وَاسْتَكْبَرَ وَكَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لَعْنَةُ اللَّه وَ لَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ أَجْمَعينَ عَلى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَ سَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ -  يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ -  مِنَ الْمُشْرِكينَ وَالْمُنافِقينَ إِلى يَوْمِ الدّينِ، وَعَلى مَنْ رَضِىَ بِما ساءَكَ وَ لَمْ‏يُكْرِهْهُ وَ أَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَ جَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّه أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ:


خدايا، ما مى‏دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و بزودى آنانكه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت. يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركين و منافقين تا روز قيامت. و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت می‏كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى‏ كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمک كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچك شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.


11. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى: مرحوم خويى مى‏گويد: يكى از سفيران و نائبان خاص امام دوازدهم‏عليه السلام مى‏باشد، و شهرت بزرگوارى و عظمت وى ما را بى‏نياز ساخته از اينكه در شأن وى )و در توثيق اوى( اطاله كلام دهيم. وى در شعبان سال 326 بدرود حيات گفت.××× 2 معجم رجال الحديث: ج 6 ص 257 ش 3406. ×××
'''ز) مسئله عجيب بعد از انكار حق تو'''


وَ الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقِّكَ غَصْبُ الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ النِّسأءِ فَدَكاً وَ رَدُّ شَهادَتِكَ وَشَهادَةُ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى  اللَّه عَلَيْكُمْ، وَ قَدْ أَعْلَى اللَّه تَعالى عَلَى الْأُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَ أَبانَ فَضْلَكُمْ وَ شَرَّفَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ:


12. عثمان بن سعيد عَمرى: مرحوم خويى گويد: شيخ در كتاب رجال خود گاهى او را از اصحاب امام هادى‏عليه السلام برشمرده، و در جاى ديگر وى را از اصحاب امام عسكرى‏عليه السلام دانسته و گفته است: عثمان بن سعيد عمرى روغن فروش بوده و وى را سمّان خطاب مى‏كرده‏اند. كنيه‏اش ابوعمرو بوده است. فردى جليل‏القدر و ثقه و وكيل امام عسكرى‏عليه السلام بوده است.
مسئله عجيب و كار سوزناک بعد از انكار حق تو، غصب فدک از صديقه طاهره سيدة النساء حضرت زهرا عليها السلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام است كه صلوات خدا بر شما باد، و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه شما را بر امت بالا برده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالميان شرافت داده است.


'''ح) متحير است كسى كه به تو ظلم كرده'''


شيخ در شرح حال فرزند وى )محمد بن عثمان بن سعيد( گفته كه عثمان بن سعيد از جانب امام‏زمان‏عليه السلام وكيل بوده است، و وى در نزد شيعه منزلتى بس عظيم دارد.××× 3 معجم رجال الحديث: ج 12 ص 230 ش 7604. ×××
ما أَعْمَهَ مَنْ ظَلَمَكَ عَنِ الْحَقِّ. فَأَشْبَهَتْ مِحْنَتُكَ بِهِما مِحَنَ الْأَنْبِياءِ عِنْدَ الْوَحْدَةِ وَعَدَمِ الْأَنْصارِ. ما يُحيطُ الْمادِحُ وَصْفَكَ وَلا يُحْبِطُ الْطاعِنُ فَضْلَكَ. تُخْمِدُ لَهَبَ الْحُرُوبِ بِبَنانِكَ وَتَهْتِكُ سُتُورَ الشُّبَهِ بِبَيانِكَ وَتَكْشِفُ لَبْسَ الْباطِلِ عَنْ صَريحِ الْحَقِّ:


چقدر متحير است از حق كسى كه به تو ظلم كرده است. محنت تو به آن دو ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر)، به گرفتارى‏ هاى انبياء عليهم السلام هنگام تنهايى و كمک نداشتن شباهت پيدا كرد. مَدح كننده تو به اوصافت احاطه پيدا نمى‏ كند، و طعن زننده بر تو فضيلتت را پائين نمى‏آورد. آتش جنگ‏ها را با انگشتانت خاموش مى‏كردى، و پرده‏هاى شبهه را با بيانت پاره مى ‏نمودى، و پوشش باطل را با حق صريح منكشف میكردى.


13. عبدالكريم بن طاووس: مرحوم خويى مى‏گويد: ابن‏داود گويد )م 947 ق( گفته است: عبدالكريم بن احمد بن موسى بن جعفر... بن طاووس حسنى علوى، سرور ما و پيشواى معظم غياث‏الدين و فقيه و عالم علم انساب و نحوى و عروضى و زاهد و عابد بوده است، قدس اللَّه روحه. رياست و نقابت سادات با وى پايان گرفت. وى يكتاى زمان خويش بود. در كربلا به دنيا آمد، و در حله رشد و نمو يافت، و در بغداد به تحصيل پرداخت، و در انتهاى عمر در كاظمين اقامت داشت. در شعبان 648 ق به دنيا آمد و در شوال سال 693 ق رحلت كرد.××× 1 معجم رجال الحديث: ج 11 ص 66 ش 6620 . امل الآمل: ج 2 ص 158 ش 459. ×××
'''ط) خدايا منكرين حق وليت را لعنت كن'''


اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيائِكَ وَ أَوْصِياءِ أَنْبِيائِكَ بِجَميعِ لَعَناتِكَ وَأَصْلِهِمْ حَرَّ نارِكَ وَالْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِيِّكَ حَقَّهُ وَ أَنْكَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْيَقينِ وَالْإِقْرارِ بِالْوِلايَةِ لَهُ يَوْمَ أَكْمَلْتَ لَهُ الدّينَ. اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ ظَلَمَهُ وَ أَشْياعَهُمْ وَ أَنْصارَهُمْ. اللّهُمَّ الْعَنْ ظالِمِى الْحُسَيْنِ وَ قاتِليهِ وَ الْمُتابِعينَ عَدُوَّهُ وَ ناصِريهِ وَ الرَّاضينَ بِقَتْلِهِ وَ خاذِليهِ لَعْناً وَبيلاً:


14. تعبير »والدى« در روايت سيد بن طاووس: سيد جمال‏الدين احمد بن موسى بن جعفر: شيخ حرّ عاملى گويد: سيد جمال‏الدين احمد بن موسى بن جعفر... بن طاووس علوى حسنى، عالمى فاضل و صالح و زاهد و عابد و پرهيزكار و فقيه بوده است. وى محدثى نكته سنج و ثقه بوده است.××× 2 امل الآمل: ج 2 ص 29 ش 79. معجم رجال الحديث: ج 2 ص 138 ش 984. ×××
خدايا، قاتلين انبياء و جانشينان انبيائت را با همه لعنت‏هايت لعنت كن، و گرمى آتش را به آنان بچشان. و لعنت كن كسانى  را كه حق وليّت را غصب كردند و پيمان او را انكار نمودند و بعد از يقين و اقرار به ولايت او در روزى كه دين را برايش كامل كردى، آن را انكار كردند.


خدايا قاتلين اميرالمؤمنين و كسانى كه به او ظلم كردند و پيروان و يارانشان را لعنت فرما. خدايا، ظالمين حسين‏عليه السلام و قاتلين او و تابعين دشمنِ او و يارى كننده دشمنش را و راضيان به قتل او و خواركنندگان او را لعنتى  فرما كه عاقبتى بد دنبال آن باشد.


15. تعبير »عمّى« در روايت سيد بن طاووس: سيد رضى‏الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر: شيخ حرّ عاملى گويد: سيد رضى‏الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر... بن طاووس حسنى، سطح علمى و فضل و زهد و عبادت و تفقّه و مورد وثوق بودن وى مشهورتر از آن است كه نياز به ذكر و كنكاش داشته باشد.××× 3 امل الآمل: ج 2 ص 205 ش 622 . معجم رجال الحديث: ج 13 ص 202 ش 8546 . ×××
'''ى) خدايا اولين ظالم به آل محمد را لعنت فرما'''


اللّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مانِعيهِمْ حُقُوقَهُمْ. اللّهُمَّ خُصَّ أَوَّلَ ظالِمٍ وَ غاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ وَ كُلِّ مُسْتَنٍّ بِما سَنَّ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِييّنَ وَ عَلى عَلِىٍّ سَيِّدِ الْوَصِييّنَ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ وَاجْعَلْنا بِهِمْ مُتَمَسِّكينَ وَ بِوِلايَتِهِمْ مِنَ الْفائِزيْنَ الْآمِنينَ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ:


16. محمد بن نما: شيخ حرّ عاملى گويد: شيخ نجيب‏الدين ابوابراهيم محمد بن نما حلى، از فضلا و علماى عصر خود بوده است. وى كتبى دارد كه در آن از ابن‏ادريس نقل حديث مى‏كند، و جناب محقق جعفر بن حسن حلى نيز از وى نقل حديث مى‏نمايد.××× 4 امل الآمل: ج 2 ص 310 ش 945. معجم رجال الحديث: ج 18 ص 323 ش 11946. ×××
خدايا اولين ظالمى كه به آل محمد ظلم كرد و مانعين حقوق ايشان را لعنت فرما. خدايا اولين ظالم و غاصب حق آل محمد و هر كس كه بدعت‏هاى او را تا روز قيامت عمل میكند لعنت مخصوص فرما. خدايا، بر محمد خاتم پيامبران و بر على آقاى اوصياء و آل طاهرينش صلوات فرست، و ما را متمسک به آنان قرار داده و با ولايتشان ما را از رستگاران و از صاحبان امان كه بر آنان ترسى نيست و محزون نمى‏ شوند قرار ده.


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۹

آيات در زيارت غديريه[۱]

يكى از مفاهيم عميق در زیارت غدیریه معروف، رابطه آيات قرآن با ولایت و امامت و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است. به عنوان نمونه:

۱. سوره مائده، آيه ۳ (آيه اكمال)

اللهم... ، العن من غصب وليك حقه و انكر عهده و جحده بعد اليقين و الاقرار بالولاية له يوم اكملت له الدين.

اين فقره از فقرات اواخر دعاست، كه امام هادى‏ عليه السلام دشمنان خاندان نور را لعن مى ‏كند: خدايا... ، لعن كن كسانى را كه حق وليّت را غصب كردند، عهد و پيمانش را منكر شدند، بعد از يقين و اقرار به ولايت حضرتش در روزى كه دين را برايش كامل فرمودى... .

امام هادى‏ عليه السلام جملات آخر دعا را به لعن ظلمت‏ پرستان و قاتلان خاندان نور اختصاص داده است. در اين جمله پيمان شكنانى را لعن مى‏ كند كه روز غدير حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به ولايت تهنیت گفتند، و چند ماه بعد همانان سقيفه را تشكيل دادند!

۲. سوره مائده، آيات ۵۴-۵۶

امام هادى ‏عليه السلام به واقعه غدير اشاره نموده و مى ‏فرمايد:

و لقد انزل اللَّه تعالى فيك من قبل و هم كارهون: «يا ايها الذين آمنوا من يرتدّ منكم... هم الغالبون»: و حقاً كه خداى تعالى پيش از آن نيز درباره تو نازل فرموده بود در حالى كه آنان كراهت داشتند.

«يا ايها الذين آمنوا...» در سه آيه سوره مائده كه امام هادى‏ عليه السلام به آنها اشاره دارد، مطالبى در شأن حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ذكر شده است، از جمله:

على ‏عليه السلام سردسته گروهى است كه خدا را دوست دارند و خدا آنان را دوست دارد. در برابر مؤمنان فروتن و نسبت به كافران سخت گيرند، در راه خدا جهاد مى‏ كنند و از ملامت سرزنش كنندگان نمى‏ هراسند.

على‏ عليه السلام پس از خدا و رسول، ولىّ مومنان است.

پيروان حضرتش «حزب الله» اند كه پيروزمندان اند.

كراهت ديگران از نزول اين آيات در شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هنوز هم بارز و آشكار است. جنگ‏ هاى صدر اسلام را «جنگ ردّه» و طرف‏ هاى جنگ را «مرتدّين» ناميدند. تا آيه اول «من يرتدّ منكم عن دينه» را درباره دوستان خود بدانند.[۲]

بسيار دست و پا زدند تا آيه ولايت را -  كه در حين تصدّق على ‏عليه السلام به سائل در حال ركوع نازل شد -  در شأن حضرتش ندانند، كه كتب تفسيرى آنها گواه اين مدّعاست.

و براى «حزب الله» معانى مختلفى پيش آوردند كه در همان كتب و تفاسير موجود است و همه آن معانى جزئى از مصداق حزب الله هستند، اما هيچ كدام جامعيت و شمول ندارد. تنها معنى جامع و مانع همان است كه امام هادى ‏عليه السلام بيان نموده است.


۳. سوره مائده، آيه ۶۷ (آيه تبليغ)

اين آيه مشهور غدير را امام هادى‏ عليه السلام با تفصيلى گويا بيان نموده است، كه ما به نقل مضمون آن به اختصار بسنده مى‏ كنيم:

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على ‏عليه السلام دعاهايى مى‏ فرمود. خداى تعالى اين دعاها را مستجاب فرمود و بيان داشت كه به ولايت او پس از حضرتت رضايت دارم.[۳] پس به حضرتش امر فرمود به جهت اعلاء شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و باطل كردن سخنان بيهوده و قطع عذرها، اين نعمت را اظهار كند. پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏خواست از فتنه فاسقان و منافقان - كه دشمن على‏ عليه السلام بودند -  بر حذر باشد. در اين هنگام آيه غدير نازل شد و پيامبر صلى الله عليه وآله را امان داد.

در اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله زحمت آن مسير طولانى را به خود پذيرفت، و در گرماى ظهر به پا خاست و خطبه خواند. پس آنگاه كسانى كه به پيامبر صلى الله عليه وآله ايمان آورند كم بودند و شمار زيادى از مردم جز در مسير زيانكارى پيش نرفتند.

تا اينجا كلام امام هادى‏ عليه السلام بود كه مضمون آن به اختصار آورده شد. در اينجا جاى اين سؤال باقى است كه چرا مردم با وجود آن بیعت تاريخى، اين همه به ولايت پشت كردند؟

بازگويى اين پرسش و پاسخ نيز مفيد است: محمود بن لبيد گويد: پس از شهادت رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله، حضرت فاطمه ‏عليها السلام بر سر قبور شهدا مى‏رفت و بر سر قبر حمزه سيدالشهداء مى‏ گريست. روزى در آن محل به خدمت حضرتش رسيدم... ، و پرسيدم: اى بانوى من، از شما مسئله‏ اى مى‏پرسم كه در سينه ‏ام موج مى‏زند.


فرمود: بپرس. گفتم: آيا رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله قبل از وفاتش بر امامت على ‏عليه السلام تصريح فرمود؟ فرمود: شگفتا ! آيا روز غدير خم را فراموش كرديد؟


پس از بيانات ديگر فرمود: به خدا قسم اگر حق را نزد اهلش وا مى ‏گذاردند و عترت پيامبرشان را پيروى مى‏ كردند، هيچ گاه دو نفر درباره خداى تعالى اختلاف نمى‏ كردند، و (حق را) آيندگان از گذشتگان به ارث مى‏ بردند، تا آنگاه كه قائم ما -  نهمين از نسل حسين‏ عليه السلام-  قيام كند. اما آن را كه خدا مؤخّر قرار دهد مقدّم داشتند، و آن را كه خدا مقدّم داشته پشت سر گذاردند... .[۴]

اين پرسش و پاسخ زمانى انجام مى‏گيرد كه از اين واقعه تاريخى و شكوهمند، با آن همه مقدمه و مؤخّره بياد ماندنى، هنوز يک سال نگذشته است. آيا بانوى بانوان حق ندارد از اين گونه سؤال‏ها اظهار شگفتى كند؟!

جملات بعدى دخت پيامبر عليها السلام نيز تفسیر آيه‏ اى است كه قبل از آيه غدير بيان شده است: و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب پروردگارشان به آنان فرستاده شده را به پا مى‏داشتند، همانا از بالاى سر و از زير پاهاى خود (بركات الهى را) مى ‏خوردند... .[۵]

آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت‏ هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنى‏اسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟[۶]

۴. سوره انعام، آيه ۱۵۳

امام هادى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: و شهادت مى‏ دهم كه تويى معناى كلام خداى عزيز رحيم: «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه و لا تتّبعوا السبل فتفرّق بكم عن سبيله». به خدا قسم گمراه شد و گمراه كرد هر كس كه جز تو را پيروى كرد، و از حق منحرف شد هر كس با تو دشمنى ورزيد.

صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.

يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته‏ اند چگونه بپذيريم؟

جواب اين سؤال در بيان امام صادق ‏عليه السلام است كه فرمود: قرآن را ظاهرى است و باطنى. تمام آنچه در قرآن حرام اعلام شده ظاهر، و باطن آن ائمه جور است. و تمام آنچه خداى تعالى در كتابش حلال دانسته ظاهر، و مراد از آنها در باطن ائمه حق مى‏ باشد.[۷]

روح دين و جهت دهنده به تمام معالم و معارف دينى، به ويژه توحيد و نبوت و معاد، امر امامت و ولايت و پيروى ائمه حق است.

بررسى صحاح ستّه و آنچه كه در آنها آمده و مقايسه آنها با كتب گرانقدر شيعه گوياى همين نكته است. كتاب «سيرى در صحيحين»[۸] و بخش ‏هايى از كتاب «شبهاى پيشاور»[۹] و كتاب «نقش ائمه در احياء دين»[۱۰]، تا حدى به اين مهم پرداخته ‏اند. البته در اين مقام ناگفته ‏هاى فراوانى باقى است.

خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى‏ كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.

۵. سوره انفال، آيه ۷

امام هادى ‏عليه السلام در ضمن بيان مواقف مشهور و روزهاى زبانزد زندگى پرافتخار على‏ عليه السلام به روز خيبر مى‏ رسد:

و يوم خيبر اذ اظهر الله خور المنافقين و قطع دابر الكافرين و الحمد لله رب العالمين: و روز خيبر، كه خداوند سستى منافقين را ظاهر ساخت وريشه كافران را قطع كرد. سپاس خداى راست، پروردگار جهانيان.

فتح خيبر رويدادى مهم بود؛ از جهت رشادت و دلاورى مولى الموالى ‏عليه السلام از يک سو، و جبن و فرار مدعيان از سوى ديگر. اما مهم‏تر از آن، ظهور و بروز حديث نبوى بود كه حضرتش در جنگ خيبر فرمود: فردا رايت را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. پيشروى است كه فرّار نيست. باز نمى‏ گردد تا آنگاه كه خدا فتح را به دست او عملى سازد.[۱۱]

فردايش افرادى خود را نامزد كردند، غافل از اينكه اين امر امر الهى است و پيامبر صلى الله عليه وآله نيز مجرى فرمان. معناى اين حديث آن است كه تنها كسى كه به تمام و كمال محبّ و محبوب خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله است هجوم برنده و غير فرّار است، و او جز حضرت اسدالله الغالب‏ عليه السلام كسى نيست. به تعبير علامه شيخ محمدحسن مظفر: «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً...»؟

به روايت مفسران، روزى وليد بن عقبه بر على‏ عليه السلام افتخار مى ‏كرد و مى ‏گفت: من خوش زبان‏تر از تو هستم، و شمشيرم از تو برنده ‏تر است. حضرت فرمود: ساكت باش كه فاسقى. آيه شريفه نازل شد، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را مؤمن و وليد را فاسق معرفى كرد.[۱۲]

درباره اين آيه شريفه و اين مقايسه، هيچ نمى ‏گوئيم، مگر اشاره ‏اى به مظلوميت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. آن هم از زبان وحى كه در كام حضرتش بود، كه در دردنامه شقشقيّه مى ‏فرمايد: حتى صرت اقرن الى هذه النظائر[۱۳]: كار به آنجا رسيد كه با اين اشخاص هم ‏رديف شده ‏ام!


۶. سوره احزاب، آيه ۶

امام هادى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: جعلك اولى بالمؤمنين من انفسهم كما جعله الله كذلك. و در موضعى ديگر به حدیث غدیر اشاره مى ‏فرمايد كه: ثم قال: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ فقالوا: بلى. فأخذ بيدك و قال: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .

درباره اين آيه شريفه و ارتباط آن با حديث غدير توضيحى كوتاه لازم است:

دشمنان براى ردّ و انكار احاديث فضائل اهل‏ بيت پيامبر عليهم السلام تدابيرى انديشيدند و به شيوه‏ هاى مختلف در كتمان آن احاديث كوشيدند كه برخى از رئوس كلى آنها با ذكر نمونه ‏هاى تاريخى در كتاب «معالم المدرستین»[۱۴] بيان شده است. از جمله:

حذف قسمتى از حدیث و تبديل آن به كلمه ‏اى مبهم.

حذف تمام حديث، يا اشاره به حذف.

حذف حديث يا قول صحابه، بدون اشاره به حذف.

تضعيف روايت.

سوزاندن كتابخانه ‏ها

نهى از كتابت سنّت نبوى.

تحريف اخبار.

جعل و وضع احاديث ديگر، در برابر احاديث صحيح و معتبر.

تأويل معناى حديث.

در مورد حديث غدير، تواتر خبر چنان بود كه هيچ راهى براى انكار نبود.[۱۵] تنها راهى كه براى انكار باقى مانده بود، تأويل معناى حديث بود، كه اين تأويل هم با استفاده از معانى مختلف كلمه «مولى» انجام شد. براى لفظ «مولى» در كتب لغت، تا بيست و شش معنى ثبت شده كه به دليل قرائن عديده، هيچ كدام جز «سرپرست و اولى به مؤمنين از نفس آنها» در اين حديث نمى‏ تواند مورد قبول باشد.[۱۶] اين تحريف معنوى، از همان زمان صدر اسلام آغاز شد. به شهادت احاديثى كه موجود است، از امام سجاد، امام باقر و امام حسن عسكرى ‏عليهم السلام اين سؤال مطرح شد.

آيه «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»[۱۷]

يكى از جلوه ‏هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات -  به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است -  ناگفته‏ هايى از مسئله غدير به چشم مى‏ خورد، كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى‏ شود. در مواردى شأن نزول آيات، و در مواردى استشهاد به آيه ‏هاى قرآن، و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است.

از جمله اين موارد است:


«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»:

«پرودگارا، قلب‏هاى ما را دچار تاريكى مفرما بعد از آنكه ما را هدايت كرده ‏اى، و از پيشگاه خود رحمتى بر ما فرودآور، كه تو بخشاينده هستى».


«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۱۸]:

«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».


اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:

متن زيارت

در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير مى‏ خوانيم:


اللَّهُمَّ انّى اسأَلُكَ ... ، انْ تَجْعَلَنى فى هذَا الْيَوْمِ الَّذى عَقَّدْتَ فيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ فى اعْناقِ خَلْقِكَ وَ اكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ، مِنَ الْعارِفينَ بِحُرْمَتِهِ وَ الْمُقِرّينَ بِفَضْلِهِ ... . اللَّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ عيدَكَ الاكْبَرَ وَ سَمَّيْتَهَ فِى السَّماءِ يَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَ فِى الارْضِ يَوْمَ الْميثاقَ الْمأخُوذَ وَ الْجَمْعِ الْمَسْؤُولِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْرِرْ بِهِ عُيُونَنا وَ اجْمِعْ بِهِ شَمْلَنا وَ لا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا وَ اجْعَلْنا لِانْعُمِكَ مِنَ الشّاكِرينَ يا ارْحَمَ الرّاحِمينَ[۱۹]:

خدايا از تو مى ‏خواهم مرا در اين روزى كه براى وليت عهدى بر گردن خلقت بسته‏اى و دين را برايشان كامل كرده ‏اى، مرا از عارفين به حرمت آن و اقرار كنندگان به فضيلت آن قرار دهى ... . خدايا همان گونه كه آن را عيد بزرگ خود قرار داده‏اى و در آسمان روز عهد معهود و در زمين روز پيمان گرفته شده و اجتماع سؤال شونده نامگذارى كرده ‏اى، بر محمد و آل محمد درود فرست و چشم ما را بدان روشن فرما و كارهاى ما را به بركت آن منظم فرما و بعد از هدايت ما را گمراه مفرما و ما را نسبت به نعمت هايت از شاكران قرار ده، اى رحم كننده ‏ترين رحم كنندگان.


نتيجه اعتقادى

در اين فراز از زيارت غديريه دو آيه به اشاره آمده است: يكى آيه اكمال است كه فراز اول آن به صورت خطاب و آوردن الف و لام بر سر كلمه «دين» به جاى ضمير آخر آن ذكر شده است، و با عبارت «اكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ» آمده است. ديگرى آيه هشتم سوره آل عمران است كه با تغيير كلمه «لا تُزِغْ» به «لا تُضِلَّنا» ذكر شده و به صورت «لا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا» آمده است.


آنچه از اين قسمت زيارت استفاده مى‏شود دو نكته است:


الف) عقد و پيمان در غدير

تأكيد بر اينكه در روز غدیر به عنوان «كمال دين» از مردم پيمان گرفته شد نقطه حساس اين فراز است. دو سوى اين پيمان از يک سو مردم و از سوى ديگر ولى خداست، كه در اين فراز با تعبير ظريفى بيان شده است. در يک نگاه مى‏ فرمايد:

«عَقَّدْتَ فيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ»، يعنى در چنين روزى براى وليت عهد و پيمان بستى، و در نگاه ديگر مى‏ فرمايد: «فى اعْناقِ خَلْقِكَ»، يعنى اين عهد و پيمان را بر گردن مخلوقات قرار دادى. از همين جا نتيجه میگيرد كه نام روز غدير در آسمان‏ها «روز عهد معود»، و در زمين «روز ميثاق گرفته شده» و «روز جمع مسئول» است.


ب) درخواست كمک و مواظبت

از آنجا كه بشر هميشه در معرض خطرات نفسانى و شيطانى است و هر لحظه ممكن است از پيمان خويش باز گردد، لذا با اشاره به آيه قرآن از خدا درخواست میكند كه بعد از چنين هدايت عظيمى ما را گمراه مفرما و ما را بر اين نعمت عظيم از شاكرين قرار ده.

آيه «ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ»[۲۰]

يكى از جلوه‏ هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات -  به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است -  ناگفته ‏هايى از مسئله غدير به چشم مى‏خورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى‏ شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه‏ هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:

«ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ»: «همراه او جز گروه اندكى ايمان نياوردند».

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»[۲۱]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده كه اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكرده ‏اى و خدا تو را از مردم حفظ مى‏ كند».

«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۲۲]:

«پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به مردم از خودشان صاحب اختيارتر است».

«فَمَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ»[۲۳]:

«چه كسى مرا در برابر خدا كمک خواهد كرد اگر او را عصيان نمايم، پس شما جز ضرر به من چيزى اضافه نمى‏ كنيد».


اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:

متن زيارت

امام هادى‏ عليه السلام در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كه شخصاً در نجف در حرم شريف آن حضرت انشا نموده، چنين فرموده است:


انَّ اللهَ تَعالَى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ صلَّى اللَّه عليه و آله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ امَرَهُ بِاظْهارِ ما اوْلاكَ لِامَّتِهِ اعْلاءً لِشَأْنِكَ وَ اعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلاباطيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذيرِ. فَلَمّا اشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَ اتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ اوْحى الَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».

فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ اوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ وَ اسْمَعَ وَ نادى فَابْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ اجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللّهُمَّ بَلى فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: الَسْتُ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». فَما آمَنَ بِما انْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ الاّ قَليلٌ وَ لا زادَ اكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ[۲۴]:

خداوند تعالى دعاى پيامبرش ‏صلى الله عليه وآله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا ولايت تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلند مرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد، و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بيجا را ريشه كن كرده باشد.

آنگاه كه از فتنه فاسقان احساس خطر كرد و از منافقين درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد: «اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ میكند».

پيامبر صلى الله عليه وآله سختىِ سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپاخاست و خطبه ‏اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش.

سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند.

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان كارى براى خود زياد نكردند.


نتيجه اعتقادى

در اين فراز از زيارت غدير چهار آيه قرآن مطرح شده است:

يک آيه عيناً آورده شده كه همان آيه تبليغ است. آيه ديگر «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ» است كه در قالب كلام پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به مردم ذكر شده و كلمه اول آن از لسان حضرت به صورت «الَسْتُ اوْلى...» آمده است. آيه سوم «فَما آمَنَ معه الا قليل» است كه به صورت تفسیر شده مورد ايمان مطرح شده، و آخرين آيه از سوره هود است كه قسمت آخر آن از جمله «فَما تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ» به صورت «وَ لا زادَ اكْثَرُهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ» ذكر شده است.


اين فراز از زيارت غديريه هشت جهت بسيار مهم از واقعه غدير را موشكافى كرده است كه در منابع ديگر به چشم نمى ‏خورد:


الف) غدير استجابت دعاى رسول‏ صلى الله عليه وآله

يكى از نكاتى كه در هيچ منبع ديگرى به چشم نمى‏ خورد و به بركت كلام امام هادى‏ عليه السلام در زيارت غدير از آن اطلاع يافته ‏ايم اين است كه مراسم غدير تكليفى سخت از جانب خداوند بر پيامبر صلى الله عليه وآله نبوده، بلكه اين دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله و درخواست آن حضرت از درگاه الهى بوده كه چنين برنامه ‏اى انجام شود؛ و در واقع خداوند دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله را اجابت فرمود.

در فراز اولِ آنچه نقل شد اين عبارت صريح را در اين باره مى ‏بينيم: خداوند دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله را درباره تو اجابت كرد و در نتيجه به او امر كرد كه مقام تو را براى امتش اظهار كند.


ب) هدف از غدير

چهار هدف -  و به عبارت ديگر علت -  براى اجراى مراسم عظيم غدير در اين فراز از زيارت غدير ذكر شده است:

  • هدف اول: نشان دادن عظمت مقام على‏ عليه السلام تا ديگران هر گونه فكرى درباره خلافت را از سر بيرون كنند.
  • هدف دوم: اعلان عمومى امامت على‏ عليه السلام از سوى مقام نبوت، كه بزرگ‏ترين برهان و دليل بر اين مقام است.
  • هدف سوم: درهم شكستن هرگونه اباطيلى كه در برابر خلافت على‏ عليه السلام بخواهد دليلى شمرده شود.
  • هدف چهارم: اتمام حجت بر مردم به گونه ‏اى كه هيچ عذرى از هيچ كسى درباره ولايت على‏ عليه السلام پذيرفته نشود.

جمع ‏بندى اين چهار هدف نشانگر يک سياست گذارى الهى است كه اگر كسى واقعاً در جستجوى صراط مستقيم باشد و خود را به هر سخن واهى قانع نكند، منحرف نخواهد شد. آيا تعجب ندارد كه در برابر دليل محكمى چون غدير -  با آن پشتوانه ‏هاى قرآنى -  عده ‏اى بخواهند با آوردن نام شورا آن هم در شكل دروغينش، و اعلان آن از سوى ابوبكر براى عمر بدون اينكه كمترين عنوان شرعى يا عقلى در آن باشد، و با جعل فرازهايى چون «لا يجتمع النبوة و الخلافة فى اهل‏بيت واحد»، خلافت را به غاصبين بسپارند و از آن دفاع هم بنمايند؟!


ج) علت نزول آيه تبليغ

با توجه به اينكه دستور اعلام ولايت از مدينه تعيين شده بود، و پيامبر صلى الله عليه وآله اين سفر را با دو دستور و دو نيت آغاز كرد: يكى حج و ديگرى ولایت؛ نزول آيه تبليغ در نزديكى غدير به ما میفهماند كه مسئله خاصى پيش آمده كه لازمه ‏اش نزول اين آيه بوده است.

در اين فرازِ زيارت علت نزول آيه را دو جهت بيان كرده است: يكى ترس از فتنه فاسقين كه بخواهند چنان مراسم عظيمى را بر هم زنند و نتيجه آن شود كه اگر آن مجلس برگزار نمى ‏شد بهتر بود. ديگرى ترس جانى از شر منافقين كه بخواهند قبل از مراسم يا همزمان با آن و يا بعد از آن به مقام نبوت آسيبى برسانند كه باعث آشفتگى در جامعه مسلمين شود.

اينجا بود كه خداوند با آيه تبليغ انجام منظم چنان مراسمى و نيز حفظ جان پيامبر صلى الله عليه و آله را ضمانت نمود، و اكنون با فكرى آسوده مى‏ توانست برنامه ‏اى سه روزه تدارک شود و برنامه‏ هاى مختلف آن طراحى گردد.

با مطالعه در تركيب جمعيتى كه در غدير حاضر بودند و درصد منافقينى كه در آنجا حضور داشتند، مى‏توان به علت نزول اين آيه پى برد. به عبارت ديگر بايد از انجام منظم چنان مراسم مفصلى كه صد و بيست هزار نفر در جاى جاى آن مشاركت داشتند تعجب كرد، كه پاسخ اين تعجب همان ضمانت الهى در «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» است.


د) حرارت غدير

روايات بسيارى دلالت دارد كه مراسم غدير در شرايط سخت گرما انجام شده و حرارت هوا به حدى بوده كه مردم قسمتى از لباس خود را زير پايشان و قسمتى ديگر را روى سرشان مى ‏گذاشتند تا هم از آفتاب و هم از داغى ريگ ‏ها در امان باشند. اين فراز از زيارت غدير نيز به دو جهت اين مراسم عظيم اشاره می‏كند:


جهت اول: رنج سفر

با توجه به اينكه اعلان ولایت مى ‏توانست در مدينه يا مكه انجام شود، اما مصالح بسيارى اقتضا می‏كرد در بين راه و با تحمل خستگى سفر به انجام رسد؛ در فرازى از زيارت به اين مطلب اشاره كرده میفرمايد: فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ اوْزارَ الْمَسيرِ: سنگينى سفر را بر جان خود خريد.


جهت دوم: گرماى هوا

اجراى مراسم غدير در هواى گرم، و در هنگام ظهر كه خورشيد در وسط آسمان است و تيزترين حرارت خود را بر زمين می‏فرستد، نشان ديگرى از اهميت آن ماجراى به ياد ماندنى است؛ كه در فرازى از زيارت غدير به آن اشاره شده است: نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ: در گرماى ظهر بپاخاست.


هـ) اقرار مردم به گذشته

پيامبر صلى الله عليه وآله قبل از ابلاغ هر پيام جديدى، از مردم پرسيد كه تا امروز چگونه پيامبرى براى شما بوده ‏ام؟ آيا ساير اوامر الهى را چگونه به شما ابلاغ كرده ‏ام؟ آيا از من در تبليغم كوتاهى ديده ‏ايد؟

اين سؤالات پيامبر صلى الله عليه وآله قبل از اعلام ولايت در غدير، در يک جمله دو كلمه‏ اى گنجانده شد كه از مرد پرسيد: «هَلْ بَلَّغْتُ؟»، و اين بدان معناست كه «آيا حق تبليغ را ادا كرده ‏ام»؟! و وقتى مردم تصديق كردند، خدا را بر اين اقرار شاهد گرفت. اين بدان معنى بود كه اگر تاكنون در مبلّغ بودن حق آن را ادا كرده‏ام در اعلان ولايت نيز همان گونه ‏ام، و اين ابلاغ را نمی‏توان از ابلاغ ‏هاى ديگر جدا كرد.


و) اولى به نفس

پيامبر صلى الله عليه وآله براى اعلان ولايت على‏ عليه السلام در واضح ‏ترين و همه فهم‏ترين شكل آن، ولايت خود را مطرح فرمود و درباره آن از مردم اقرار گرفت كه بر فرد فرد مردم از خود آنان صاحب اختيارترم. با اين اقرار بدون نياز به هيچ توضيحى فرمود: على نيز مانند من است و هيچ فرقى بين صاحب اختيارى او و من نيست، و آنچه درباره من پذيرفته ‏ايد بايد درباره او بپذيريد، و براى زود فهم‏تر شدن مطلب دستان على‏ عليه السلام را گرفت و بالا برد.


ز) زيباترين تبليغ

از فاصله چهارده قرن اين سؤال در اذهان ما جاى مى‏ گيرد كه آيا همه صد و بيست هزار نفر صداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند و فهميدند و آيا حقيقتاً به همه ابلاغ شد. برنامه حساب شده غدير چنان بود كه در متن تاريخ آمده است: «ما فِى الدَّوْحاتِ احَدٌ الاّ وَ رَآهُ بِعَيْنِهِ وَ سَمِعَهُ بِاذُنِهِ»[۲۵]: «در منطقه غدير كسى از حاضرين نماند مگر آنكه با چشم خود پيامبر صلى الله عليه وآله را بر فراز منبر ديد و سخن آن حضرت را شنيد».

اين مطلب در زيارت غدير در عبارت زيبايى ترسيم شده است: فَخَطَبَ وَ اسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ: پيامبر صلى الله عليه و آله خطابه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد، و با صداى بلند فرمود و به همه رسانيد.


ح) چرا مؤمنين كم ‏اند؟

با آن تبليغ عظيم در غدير، آيا احتمال می‏رفت حتى يک نفر مؤمن نباشد؟ پس چرا چنين شد كه فقط عده كمى ايمان آوردند؟ اين تعجبى ندارد كه زحمات همه انبياء عليهم السلام با چنين برخوردى رو به رو مى‏شد و اين مردم بودند كه در پى هواهاى خود حق را عمداً كنار مى‏ گذاشتند و با باطل همراه مى‏ شدند! با اشار به دو آيه قرآن اين گذشته مكرر امت‏ها درباره مسلمانان نيز بيان شده است. در يک آيه سخن از قِلّت مؤمنان و در آيه ديگر زيانكارى اکثریت به ميان آمده است:

قِلّت مؤمنان: «فَما آمَنَ بِما انْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ الاّ قَليلٌ»: «به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد، جز عده كمى ايمان نياوردند».

زيانكارى اكثريت: «وَ لا زادَ اكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ»: «اكثرشان جز زيان براى خود نيفزودند».

و اين دو تابلويى است كه بايد تحليل كنندگان غدير از آن غافل نباشند، و بدانند كمى مؤمنان بر حقانيت غدير ضررى نمى‏ زند، و اين مخالفان غديرند كه بر خود ضرر زده ‏اند.

آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۲۶]

يكى از جلوه ‏هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات -  به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است -  ناگفته‏ هايى از مسئله غدير به چشم مى‏خورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى‏ شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه‏ هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:


«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»:

«پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است».


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»[۲۷]:

«اى پيامبر، آنچه از سوى پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن، كه اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكرده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ نمايد».


اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:


متن زيارت

در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير خطاب به آن حضرت چنين مى ‏خوانيم:

اشْهَدُ انَّكَ اخُو رَسُولِ اللهِ صلَّى الله عليه و آله ... ، و انَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللهِ ما انْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ وَ عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَ جَعَلَكَ اوْلى بِالُمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ اشْهَدَ اللهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: الَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى فَقالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ كَفى بِكَ شَهيداً و حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الاقْرارِ وَ ناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ[۲۸]:

سلام بر تواى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنين. سلام بر تواى دين محكم خداوند و راه مستقيم او. شهادت مى‏ دهم كه تو برادر پيامبر صلى الله عليه وآله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا درآورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بیعت گرفت و تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت چنين مقامى داده بود.

سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى‏كنى. خداوند منكرِ ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.


نتيجه اعتقادى

در اين قسمت از زيارت غدير دو آيه از قرآن به صورت اشاره مطرح شده است:

يكى آيه تبليغ است كه به صورت خبر از انجام آن مطرح شده است. يعنى خدا فرموده: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» و در اينجا مى ‏فرمايد: «انَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللهِ ما انْزَلَهُ فيكَ». آيه دوم كه درباره اولى به نفس بودن پيامبر صلى الله عليه وآله است به عنوان اعلام عين آن درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مطرح شده و مى‏ گويد: جَعَلَكَ اوْلى بِالُمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللهُ كَذلِكَ، و در واقع با جمله دوم به آيه اشاره میكند كه خدا در قرآن درباره پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده: «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».


الف) از ولايت محمد صلى الله عليه وآله تا ولايت على ‏عليه السلام

آنچه از اين فراز غدير استفاده مى‏ كنيم نقطه اوج آن است كه می‏توان به عنوان «رمز غدير» و «حساس ‏ترين نقطه غدير» نيز از آن ياد كرد. آن نقطه ارتباط بين ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله با ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است. بدين معنى كه ولايت و امامت پيامبر صلى الله عليه وآله به نص قرآن امرى مسلم است و در معناى آن -  كه صاحب اختيارى مطلق است‏ كوچک ‏ترين شكى راه ندارد.

غدير با آن مراسم عظيمش و با آن آيات پى در پى كه نازل میشد، آمد تا بگويد همان ولايت و همان مقام و همان منصب و همان عظمت براى على‏ عليه السلام عيناً اعلام میشود، و همان گونه كه پذيرفتن اين ولايت درباره پيامبر صلى الله عليه و آله يک واجب اعتقادى است، پذيرفتن آن درباره على ‏عليه السلام نيز واجب است.


ب) مسير ارتباط ولايت محمدى و علوى

آنچه در اين فراز دعا به صورت بسيار زيبايى ترسيم شده نشان دادن ارتباط دو آيه طبق مراسمى است كه در غدير به اجرا درآمد. بدين معنى كه اعلام »اولى به نفس بودن« اميرالمؤمنين‏عليه السلام همانند پيامبرصلى الله عليه وآله در يك برنامه رسمى انجام شد. شكل اين برنامه مسيرى را طى كرد كه تا امروز وظيفه عظيمى را بر عهده ما گذاشته است، و آن مسير چنين است:


خداوند با آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» پيامبر صلى الله عليه وآله را صاحب اختيار مطلق مردم قرار داد. در اواخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله با آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» زمينه اعلام صاحب اختيارى على‏ عليه السلام را به همان معنى كه در آيه قبل براى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده بود آماده كرد، و با وعده «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» به پيامبر صلى الله عليه وآله دستور اعلام آن را داد.


ج) مراحل اجراى اعلام ولايت

اكنون نوبت آن است كه ببينيم اين دستور چگونه اجرا شد. اين فراز دعا مى‏گويد:

ما شهادت مى‏ دهيم كه آنچه خدا نازل كرده بود و قرار بود پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام كند آن حضرت ابلاغ فرمود. با اين اعلام پنج نتيجه پايه ‏گذارى شد:

يک: «فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ»، امر الهى ابلاغ گرديد و حجت تمام شد.

دو: «اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ»، وجوب اطاعت و پذيرفتن صاحب اختيارى على ‏عليه السلام رسميت يافت.

سه: «عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ»، براى تو از مردم بيعت و عهد و پيمان هم گرفته شد.

چهار: «جَعَلَكَ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ»، رسماً اعلام شد كه على ‏عليه السلام مانند پيامبر صلى الله عليه و آله است در صاحب اختيارى مطلق مردم به همان معنى كه براى پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام شده است.

پنج: «ثُمَّ اشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ...»، پيامبر صلى الله عليه وآله خدا و مردم را بر ابلاغ خود شاهد گرفت، تا هم خود و هم مردم روز قيامت در برابر خدا پاسخگو باشند.

بنابراين ما در زیارت غدیریه اقرار مى‏ كنيم كه آنچه به دستور آيه «بَلِّغْ» قرار بود تبليغ شود شده، و درباره ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام هيچ عذرى از هيچ كسى پذيرفته نيست و هيچ جاى ابهامى در آن باقى نمانده است.

آيه «اليَوم أكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ أتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُم الإسلامَ ديناً»[۲۹]

يكى از جلوه‏ هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است.

در بسيارى از دعاها و زيارات -  به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است -  ناگفته ‏هايى از مسئله غدير به چشم میخورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمی‏شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه ‏هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است.

از جمله اين موارد است:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».


اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:


متن زيارت

در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير، شک كننده در ولايت به عنوان معاند با خداوند در دين كاملى كه روز غدير اعلام شد، معرفى شده است:

اشْهَدُ يا اميرَالمُؤْمِنينَ انَّ الشّاكَّ فيكَ ما آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمينِ وَ انَّ العادِلَ بِكَ غَيْرَكَ عانَدَ عَنِ الدِّينِ الْقَويمِ الّذِى ارْتَضاهُ لَنا رَبُّ الْعالَمينَ وَ اكْمَلَهُ بِوِلايَتِكَ يَوْمَ الْغَديرِ[۳۰]: يا اميرالمؤمنين، شهادت می‏دهم كه شك كننده درباره تو به پيامبر امين‏ صلى الله عليه و آله ايمان نياورده است، و كسى كه تو را با غير تو مساوى قرار دهد از دين محكمى كه رب العالمين براى ما پسنديده و با ولايت تو در روز غدير آن را كامل كرده، ضديت و دشمنى كرده است.


نتيجه اعتقادى

امام هادى ‏عليه السلام در اين عبارت آیه اکمال را به صورت اشاره با درج آن در كلام خود آورده و به دو قسمت آن اشاره فرموده است: ابتدا «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ» و بعد «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ».


الف) راضى نبودن به دين خدا كفر است

در يک نگاه ارتباطى دو سويه بين كمال دين و رضايت رب در يک سو، و كفر و عناد در سوى ديگر برقرار شده است. به اين بيان كه اگر خدا دينى را راضى شده و كسى به غير آن راضى است، يا اگر خدا دينى را كامل كرده و كسى هنوز در آن شک دارد، اين ضديت با خدا و كفر است.

مظهر اين شک و گزينش غير رضاى خدا در شک و ضديت با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام جلوه‏گر است. وقتى كسى درباره على‏ عليه السلام شک دارد در واقع به پيامبر صلى الله عليه و آله و فرموده‏ هاى آن حضرت شک دارد و ايمان نياورده است. كسى كه به جاى على‏ عليه السلام غير او را مى‏ پذيرد در واقع رو در روى خدا ايستاده و ضديت با آن دينى می‏كند كه خداوند با صداى بلند كمال آن و رضايت خود از آن را به آن اعلام كرده است.

در يک جمله می‏توان از اين فراز نتيجه گرفت كه چنين كسى نه اينكه از رسيدن به اهداف دين الهى عقب مانده، و نه اينكه از راه راست منحرف شده، و نه اينكه كفر ورزيده، بلكه بالاتر از همه اينها در برابر ذات الهى قد عَلَم كرده و استكبار و معاندت نشان داده است.


همچنين مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «اليَوم أكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ أتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُم الإسلامَ ديناً».

اتمام حجت در زيارت غديريه[۳۱]

در كنار آيات غدير، میتوان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد. از جمله آنها اتمام حجت‏ هاى قرآنىِ امام هادى‏ عليه السلام در قالب زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير است[۳۲]:

در شرايطى كه امام هادى‏ عليه السلام در تبعيد به سر مى ‏بَرَد و به اجبار از وطن خود مدينه به دار الخلافه عباسيان سامرا آورده شده، ناگهان اقدامى استثنايى از آن حضرت همگان را متحير مى ‏سازد.

امام على النقى ‏عليه السلام در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا آورد، در روز عيد غدير به نجف آمدند و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را زيارت كردند و زيارت نامه مفصلى كه يک دور كامل اعتقادى درباره فرهنگ غدير است خواندند و ماجراى غدير را ضمن آن چنين بيان فرمودند:

به تعبير ديگر: روز غدير و حضور در بارگاه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در نجف و اتمام حجتى عظيم در قالب زيارتنامه و در حالى كه جدش را مورد خطاب قرار می‏دهد، مطالبى بيش از ۳۰ صفحه بر لسان مبارک حضرت جارى مى ‏شود كه هر فراز آن جهتى از غدير را روشن مى ‏نمايد.

قسمتى از اين زيارت اشاره به ابعاد قرآنى غدير است كه حضرت با اشاره به دستورِ اعلان عمومى ولايت، آيات تبليغ و أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ و اكْمال را مطرح نموده با خطاب به جدّش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عرضه میدارد:

من شهادت مى‏ دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود.

سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى ... .

يا اميرالمؤمنين، من شهادت میدهم كه هر كس غير تو را با تو يكسان بداند و او را به جاى تو قرار دهد از دينِ پايدارى كه خداوند رب العالمين پسنديده و آن را با ولايت تو در روز غدير كامل فرموده، روى گردان است ... .

شهادت می‏دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه وآله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و بر سخنان باطل خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد. آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد كه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».[۳۳]

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟[۳۴] گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند ... . خدايا، لعنت كن كسانى را كه حق وليت را غصب نمودند و عهد و پيمان او را انكار نمودند بعد از يقين و اقرار به ولايتِ او در روزى كه دين را برايش كامل نمودى[۳۵].[۳۶]

تبليغ غدير با زيارت غديريه[۳۷]

یكى از شيوه ‏هاى بسيار مؤثر در فرهنگ ‏سازىِ غدير، زيارت اميرِ منصوب در روز غدير بوده، و اين مسئله از سفارشات اكيد ائمه‏ عليهم السلام است.

اين يادبود سالانه در واقع تجديد خاطره غدير و بيعت مجدد با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.

ما در چنين روزى پس از قرن‏ها -  به زيارت قبر او می‏رويم، و با اين اعتقاد كه امام معصوم هميشه زنده است و صداى ما را مى‏ شنود، به ساحت اقدس او تبریک و تهنيت مى‏ گوييم و با او تجديد بيعت مینماييم. به سه دستور درباره زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز عيد غدير توجه كنيد:

۱. دستور زيارت صاحب غدير از امام صادق ‏عليه السلام

سلامِ عيدِ غدير رمزِ ولايت است، كه اى كاش آخرين وارث غدير ظاهر بود و ما توفيق سلام به او را در چنين روزى داشتيم. اما در هميشه زمان كه غدير زنده است، صبح عيد غدير را -  از دور يا نزديک -  رو به ايوان نجف مى ‏ايستيم و سلامى به بلنداى نام على‏ عليه السلام تقديمش مى‏داريم. امام صادق ‏عليه السلام اين تبليغ عملى غدير را به ما آموخته مى ‏فرمايد:

اگر در روز عيد غدير در مشهد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام (يعنى نجف) بودى كنار قبر آن حضرت برو و نماز و دعا بخوان، و اگر در شهرهاى دوردست بودى به سوى او اشاره كن و اين دعا را بخوان ... .[۳۸]


۲. دستور زيارت صاحب غدير از امام رضا عليه السلام

هر قدر سخت باشد ارزش آن را دارد كه براى عيد آسمانى خود را به حرم كسى برسانيم كه دستش در دست رسول‏ صلى الله عليه وآله تا اوج آسمان بالا رفت و صاحب  اختيارى او بر ما اعلام شد.

اين روز آن قدر عزيز است كه هداياى مغفرت الهى در آن از شب قدر و عيد فطر بالاتر است. امام رضا عليه السلام در ترغيب به اين شيوه ابلاغ پيام غدير فرمود:

هر جا كه باشى در روز غدير خود را كنار قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام برسان، كه خداوند در اين روز گناهان شصت ساله را از مؤمنان مى‏ آمرزد، و دو برابر ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از آتش جهنم آزاد میكند.[۳۹]


۳. دستور زيارت «غديريه» از امام على نقى ‏عليه السلام

آنجا كه امام معصوم در شرايط سخت تقيه و تبعيد شخصاً در روز غدير براى زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏آيد، همين عمل پيام بزرگى براى همه پيروان على‏ عليه السلام دارد كه چگونه بايد وظيفه شناسى خود را در برابر صاحب غدير نشان دهند.

در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا تبعيد كرد، امام هادى‏ عليه السلام در روز غدير به نجف آمد و در حرم جدش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حضور يافت و زيارت مفصلى خطاب به آن حضرت انشا فرمود كه به «زيارت غديريه» معروف است.[۴۰]

راهنماى موضوعى زيارت غديريه[۴۱]

زيارت غديريه امام هادى ‏عليه السلام، صحيح ‏ترين سيره از زندگى حضرت مولى الموالى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را ارائه مى‏كند، كه مبتنى بر وحى الهى است، و از زبان عصمت صادر شده است.

دورى ما از اقيانوس موّاج زيارات و ادعيه معتبره، در شرايطى كه بيشترين نياز را به شناخت ارزش ‏هاى والاى ولايت داريم، سبب مى‏ شود كه به منابع بشر ساخته با تحليل‏ هاى خام و غلط روى آوريم، و آنگاه با سيمايى از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام روبرو گرديم كه مجبور به دفاع از آن باشيم، چرا كه وصف خورشيد را از زبان ذرّه جويا شده ‏ايم.

بارى، براى بهره ‏گيرى از متن زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز عيد غدير، جهت پژوهش در سيره و فضائل امام المتقين‏ عليه السلام، اين فهرست راهنماى موضوعى تدوين گرديد:


۱. صلوات بر رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله و بيان فضائل حضرتش. تفصيل عناوين: رسول ‏الله، خاتم النبيين، سيد المرسلين، برگزيده خدا، امين خدا، خاتم نسبت به گذشته، فاتح نسبت به آينده، نگاهبان وحى الهى از ابتدا تا انتهاى خلقت.


۲. سلام بر پيامبران ‏عليهم السلام و ملائكه الهى.


۳. سلام بر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و بيان فضائل حضرتش. تفصيل عناوين به ترتيب حروف الفبا:

اميرالمؤمنين، امين الله فى ارضه، امام المتقين، اخو رسول‏ الله، امين الرسول على شرعه، اول من آمن باللَّه، اميرالمؤمنين الحق... ، اول العابدين، ازهد الزاهدين، البرهان المنير، حجة الله على عباده، الحجة على العباد، الحجة البالغة، خليفة الرسول فى امته، دين الله القويم، الذابّ عن دين الرسول، سفير الله فى خلقه، سيد الوصيين، سيد المسلمين، صراط الله المستقيم، عبد الله، العدة للمعاد، قائد الغرّ المحجّلين، المجاهد فى سبيل الله، المحجة الواضحة، المخصوص بمدحة الله، المخلص لطاعة الله، المخصوص بعلم التنزيل، مولاى و مولى المؤمنين، النبأ العظيم... ، النعمة السابغة، وارث علم النبيين، وارث علم رسول‏ الله ‏صلى الله عليه وآله، وصى رسول‏ الله‏ صلى الله عليه وآله، ولىّ رب العالمين، الهادى الى الرشاد، يعسوب المؤمنين.


۴. سيره عملى اميرالمؤمنين عليه السلام. تفصيل عناوين به ترتيب حروف الفبا: اتمام حجت بر دشمنان، اجتناب از شرک، اخلاص، اداى زكات، اطعام طعام به فقيران، اقامه حدود الهى، اعتصام به خدا، اقامه نماز، امتحان الهى در مورد شهادت، امر به معروف، برگزيدن آخرت بر دنيا، پيروى سنت پيامبرصلى الله عليه وآله، تبليغ امر خدا، تفويض امور به خدا، تمام كارها به امر الهى، ثبات در مصائب و شدائد و تنهايى، جهاد در راه خدا، خشم در هنگام ديدن عصيان خدا، دفاع از دين، رضايت به اطاعت خدا، رغبت به وعده‏هاى الهى، زهد در دنيا، سبقت در ايمان به خدا، سبقت در تصديق حق، سبقت در نماز، سبقت در جهاد، صبر، عبادت خدا، عفو ديگران، عمل به پيمان الهى، عمل به قرآن، عدم تناقص و اختلاف در سيره، علم به حدود الهى، عدالت در ميان مردم، فرو خوردن خشم، گذشت از دشمنان، مخالفت هوى، ملازمت تقوى، نهى ازمنكر، وفا به عهد الهى، هدايت ديگران به حق، يقين.


۵. فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در قرآن. متن آيات: «ان الله اشترى من المؤمنين...»، «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه...»، «و انّى لغفّار لمن تاب و آمن...»، «و فضّل الله المجاهدين على القاعدين...»، »اجعلتم سقاية الحاجّ...»، «من يرتدّ منكم عن دينه...»، «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً...»، «و كونوا مع الصادقين...»، «من المؤمنين رجال صدقوا...».


۶. ويژگى ‏هاى دشمنان اميرالؤمنين‏ عليه السلام. تفصيل عناوين به ترتيب حروف الفبا: اصرار در نفاق، افتراء، انحراف از حق، تردد در غىّ، تهمت و نسبت ناروا، دشمنى با خدا، دعوت به آتش، دعوت به باطل، زيانكارى، سابقه تكذيب حق، سابقه شرک، سابقه فرار از جهاد، ستمگرى، سفاهت، شقاوت، ضلالت، عدم ايمان به رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله، عناد از دين استوار الهى، غصب، كفر به رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله، كفر به خداى تعالى، گمراهى و گمراه‏ گرى، لغزش، مكر، نابينايى، وعيد به آتش در قيامت، هلاكت، همج رعاع.


۷. جهاد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان حيات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله. تفصيل عناوين: تمام غزوات، غزوه احزاب، غزوه احد، غزوه حنين، غزوه خيبر.


۸. جهاد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بعد از حيات رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله. تفصيل عناوين: تمام جنگ‏ هاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: جنگ جمل، جنگ صفين، جنگ نهروان.


۹. واقعه غدير و اقدامات پيامبر صلى الله عليه وآله و عكس‏ العمل دشمنان.


۱۰. شباهت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به انبياى سلف‏ عليهم السلام. تفصيل عناوين: كليات، حضرت اسماعيل، حضرت هارون.


۱۱. غصب فدک و مظلوميت حضرت صديقه طاهره‏ عليها السلام.


۱۲. لعن دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام.


۱۳. دعا براى براى ثبات قدم در ولايت ائمه اطهار عليهم السلام.

زحمات پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير در زيارت غديريه[۴۲]

پيامبر صلى الله عليه و آله همه زحمت‏ها را براى ولايت كشيد و آنچه خدا امر كرده بود با دقت در غدير به انجام رساند. ما موظفيم در درگاه الهى به اين محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله شهادت دهيم و از آن حضرت تشكر نماييم، چه ديگران قدر اين نعمت را بدانند و چه ندانند.

امام هادى‏ عليه السلام در زيارت روز غدير اين فرهنگ را به ما آموخته، آنجا كه مى ‏فرمايد:

من شهادت مى‏ دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بیعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود.

سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

... شهادت میدهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه وآله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند، تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه وآله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد: «يا  اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش.

سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند؛ و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند ... .[۴۳]

زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير[۴۴]

از موارد بسيار مهم در مورد روز غدير، اعمال و آداب عيد غدير است. به علت اهمیت اين روز، اعمال و آدابى ذكر شده كه با هيچ روزى برابرى نمیكند و مختص به قشر خاص و سن معينى نيست، و داراى ابعاد اعتقادى و عبادى مختلفى است.

از جمله اعمال عيد غدير زيارت حضرت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير است[۴۵]:

آرزوى هر شيعه است كه اى كاش زمان به عقب برمیگشت و در غدير حاضر بود و با مولايش دست بیعت میداد و به آن حضرت تبریک می‏گفت. اى كاش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اكنون زنده بود، و هر ساله در روز غدير به حضورش شرفياب مى ‏شديم و با او تجديد بيعت مى‏ كرديم و بار ديگر به او تهنيت مى ‏گفتيم.

تحقق اين آرزو چندان مشكل نيست. زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در نجف اشرف و حضور در حرم مطهر آن حضرت و عرض ادب به ساحت قدس او و سخن گفتن با او از صميم جان و باز گفتن اين آرزوى قلبى در پيشگاهش از نظر شيعه، تجديد بيعت حقيقى و تبريک و تهنيت واقعى است. سلام غدير به آن دوم شخصيت عالم وجود كه صداى ما را مى‏ شنود و پاسخ ما را مى ‏دهد در حكم حضور در بيابان غدير و بيعت با دست مبارک اوست.

امام صادق و امام رضا عليهما السلام سفارش اكيد فرموده ‏اند كه تا حد امكان در روز غدير كنار قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حاضر باشيم، و اين جشن بزرگ را در حرم صاحب غدير بپا كنيم.[۴۶]

حتى اگر نمى‏ توانيم در حرم او حاضر شويم در هر جايى‏ كه باشيم كافى است به سوى مزار با صفايش اشاره كنيم و به او سلامى دهيم و قلب خود را در حرم او حاضر كنيم و با مولايمان سخن بگوييم، كه او سلام ما را سلامى گرم میدهد و دست بيعت ما را با دستان يداللهى خويش مى ‏فشارد.

اين يادبود سالانه، تجديد خاطره غدير و بيعت مجدد با صاحب آن است، و از زمان ائمه‏ عليهم السلام تا كنون همواره برگزار شده است. سالانه هزاران نفر در شب و روز غدير در حرم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حضور يافته ‏اند و بند رقّيت او را بدست مباركش زينت گردن خود ساخته ‏اند و به صاحب اختيارى مطلق او بر همه هستى‏شان افتخار نموده‏ اند، و اين را به عنوان بيعت با فرزندش حضرت قائم آل محمد عجل الله فرجه تلقى نموده ‏اند.

به همين خاطر يكى از مراسم خاص روز غدير، زيارت بارگاه مطهر و حريم ملائک پاسبانِ صاحب اين روز يعنى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است. چه بسا بتوان اين معنى را در زيارتش در نظر گرفت كه: چون ما موفق نشده‏ ايم در صحراى غدير حضور يابيم تا به حضرتش تبريک و تهنيت بگوئيم، اينک در چنين روزى -  پس از قرن‏ها -  به زيارت قبرش مى ‏رويم، و با اين باور كه امام هميشه زنده است و صداى ما را می‏شنود، به ساحت اقدس او تبريک و تهنيت مى‏ گوئيم و با او تجديد بيعت مى ‏نمائيم.

سلام غدير به آن دوم شخصيت عالم وجود كه صداى ما را مى ‏شنود و پاسخ ما را مى‏ دهد در حكم حضور در بيابان غدير و بيعت با دست مبارک اوست.


به بيان ديگر:

زيارات و ادعيه ‏اى كه در ازمنه مختلف از ناحيه معصومين‏ عليهم السلام وارد شده، بيانگر اعتقادات اصيلى است كه شامل مسائل مختلفى از جمله تزکیه نفس، ارتباط با خدا، تلقين عقائد حقه و تكرار آنها، مخصوصاً معرفت به ساحت مقدس حضرات معصومين ‏عليهم السلام و اسباب زيادتى محبت و صفاى قلب و رفع كدروت ‏هاى گناهان از اندرون انسان و جلب توفيقات و دفع مضرّات و مفاسد دنيوى و اخروى و جسمى است.

بارگاه ملكوتى مولى الموحدين اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام دائماً محل آمد و شد فرشتگان و ارواح فرستادگان الهى و زيارتگاه امامان معصوم ‏عليهم السلام و شيعيان و عارفان راستين آن حضرت بوده و هست.

ثواب عظيم و خيرات و بركات بى حد و حسابى كه از جانب خداوند به زائران آن مرقد مطهر تعلق می‏گيرد موجب تحيّر، و گواهى است بر عظمت سيد الاوصياء نزد خداوند متعال. علاوه بر آن، زيارت مرقد مطهر آن بزرگوار همانند ديدار با ايشان در دوران حياتشان مى ‏باشد.[۴۷]

اظهار ادب به حرم مطهر پيشوايان معصوم‏ عليهم السلام و زيارت قبور منورشان به منزله اظهار ادب و ارادت و تجديد عهد و ميثاق با آنان در زمان حيات مقدسشان است. در روايات فراوانى زيارت مرقد مطهر آن بزرگواران مورد تأكيد قرار گرفته است.

حتى در روايتى، امام‏ عليه السلام شيعه خود را كه نسبت به زيارت كم توجهى كرده، مورد سرزنش و توبيخ قرار داده است.

به راستى وجود سرا پا لطف و كرم و رحمت پيشوايان معصوم ‏عليهم السلام و حتى مزار نورانى آنان چه دژ استوار و بلندى است براى خسته دلانى كه آماج تيرهاى بلايند. و چه نسيم روح بخشى از فيض حضور و قبور منورشان مى‏ ورزد، كه آرام جان مؤمنان است.

روايات بسيارى گوياى آن است كه زيارت آن بزرگوار عبادتى است كه مورد عنايت خاص خداوند سبحان مى باشد:

يونس بن ابى ‏وهب مى ‏گويد: دخلت المدينة، فأتيت اباعبدالله ‏عليه السلام فقلت له: اتيتك و لم ازر قبر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام. فقال: بئس ما صنعت! لولا انك من شيعتنا ما نظرت اليك. الا تزور من يزوره الانبياء عليهم السلام و يزوره المؤمنون؟ قلت: جعلت فداك، ما علمت ذلك. قال: فاعلم ان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عند اللَّه افضل من الائمة عليهم السلام كلهم...[۴۸]:

وارد مدينه شدم. نزد امام صادق‏ عليه السلام رفتم و به ايشان عرضه داشتم: خدمت شما رسيدم و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را زيارت نكردم. فرمود: كار بدى كردى! اگر از شيعيان ما نبودى نگاهت نمیكردم. آيا كسى را كه پيامبران ‏عليهم السلام و مؤمنان زيارتشان میكنند تو زيارت نمیكنى؟

عرض كردم: فدايت شوم، من اهمیت آن را نميدانستم. فرمود: بدان كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نزد خداوند برتر از همه پيشوايان معصوم ‏عليهم السلام است.

امام‏ عليه السلام در روايتى ديگر فرمود: من ترک زيارة اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، لم ينظر الله اليه...[۴۹]: كسى كه زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را ترک كند، خداوند به او از باب رحمت نگاه نمیكند... .

امام السلام ولى خدا و خليفه و برگزيده او در روى زمين است. او باب الله و مظهر خداوند منان است. فرمان بردارى از او فرمان بردارى از خدا، و نافرمانى او نافرمانى خداست. خشنودى او خشنودى خدا، و خشم او خشم خداست. همچنين زيارتش به منزله زيارت خداست.

زيد شحّام میگويد: قلت لابى عبدالله‏ عليه السلام: ما لمن زار الحسين‏ عليه السلام؟ قال: كمن زار الله فى عرشه...[۵۰]: به حضرت صادق ‏عليه السلام عرض كردم: كسى كه حسين‏ عليه السلام را زيارت كند چه پاداشى دارد؟ فرمود: مانند كسى است كه خداوند را در عرشش زيارت كرده باشد.

زيارت اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام در همه وقت مستحب است و ثواب فراوانى دارد. امام صادق ‏عليه السلام به محمد بن مسلم فرمود: ما خلق الله خلقاً اكثر من الملائكة، و انه لينزل كل يوم سبعون الف ملك. فيأتون البيت المعمور، فيطوفون به. فاذا هم طافوا به، نزلوا فطافوا بالكعبة. فاذا طافوا بها اتوا قبر النبى‏ صلى الله عليه وآله فسلّموا عليه. ثم اتوا قبر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فسلّموا عليه. ثم اتوا قبر الحسين‏عليه السلام فسلّموا عليه. ثم عرجوا، و ينزل مثلهم ابدا الى يوم القيامة.

و قال‏ عليه السلام: من زار قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عارفاً بحقه، غير متجبّر و لا متكبّر، كتب الله له اجر مائة الف شهيد، و غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر، و بُعث من الآمنين، و هُوّن عليه الحساب، و استقبلته الملائكة. فاذا انصرف شيعته الى منزله، فان مرض عادوه، و ان مات شيّعوه بالاستغفار الى قبره...[۵۱]:

خداوند خلقى را افزون‏تر از فرشتگان نيافريده است. روزانه هفتاد هزار فرشته به بيت‏ المعمور فرود مى ‏آيند و طواف مى ‏كنند. سپس به زمين فرود آمده و كعبه را طواف مى‏ كنند. چون كعبه را طواف كردند، به حرم رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله آمده و به آن حضرت سلام مى‏ كنند. پس از آن به حرم حسين‏ عليه السلام آمده و به آن حضرت سلام مى‏ كنند. سپس به آسمان رفته و گروه ديگرى مثل آنان فرود مى ‏آيند. همين طور تا روز زستاخيز.

و آن حضرت فرمود: هر كس قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را با معرفت و بدون كبر و غرور زيارت كند، خداوند براى او پاداش يكصد هزار شهيد مقرّر مى‏ فرمايد، و گناهان گذشته و آينده او را مى‏آمرزد، و در روز قيامت در ميان كسانى برانگيخته مى ‏شود كه در امان هستند، و حساب بر او آسان گرفته مى‏ شود. فرشتگان هنگام زيارت به پيشواز او مى‏ روند، و زمانى كه از زيارت برگردد او را تا منزلش همراهى میكنند. اگر بيمار شد عيادتش مى‏ كنند، و اگر بميرد در حالى كه برايش از خدا طلب بخشش نموده او را تا قبرش تشييع مى‏كنند.


كسى كه آن حضرت را با پاى پياده زيارت كند ثواب و پاداش بيشترى دارد. امام صادق‏ عليه السلام فرمود: من زار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ماشياً، كتب اللَّه له بكل خطوة حجة و عمرة. فان رجع ماشياً كتب الله له بكل خطوة حجتين و عمرتين[۵۲]: هر كس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را با پاى پياده زيارت كند، خداوند براى هر قدم، ثواب يک حج و يک عمره برايش مقرر مى‏ فرمايد. و اگر با پاى پياده بر گردد، خداوند براى هر قدم ثواب دو حج و دو عمره برايش مقرّر مى ‏فرمايد.

حضرت رضا عليه السلام در مورد ثواب زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير به ابن ابى‏ نصر فرمودند: اى پسر ابى ‏نصر، هر جا كه بودى سعى كن روز غدير نزد قبر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام باشى، كه خداوند متعال گناه شصت ساله هر مؤمن و مؤمنه را و هر زن و مرد مسلمانى را مى ‏بخشد، و در آن روز از آتش آزاد میكند چند برابر آنچه در رمضان و شب قدر و شب عيد فطر آزاد نمود، و انفاق يک درهم در آن روز براى برادر دينى هزار درهم محسوب مى‏ شود.[۵۳]

امام صادق علیه السلام نيز سفارش اكيد فرمودند كه تا حد امكان در روز عيد غدير كنار قبر حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام حاضر باشيد، و آن حضرت را از نزديک زيارت كنيد.

با در نظر گرفتن آنچه بيان شد، فضيلت زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير مشخص مى‏ شود.

يكى از ايام مبارک بلكه اشرف آنها نزد خدا و رسول ‏صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين و انبياء مرسلين‏ عليهم السلام و ملائكه مقربين و دوستان و مواليان چهارده معصوم ‏عليهم السلام يوم الله الاكبر عيد غدير است.

اما زيارت‏ هاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير:

الف) زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از دور و نزديک[۵۴]

در هر جا كه باشيم زيارت آن حضرت ممكن است، و می‏توان زيارات مطلقه آن حضرت در حرم هم او را زيارت كرد.

زيارتى كه از دور و نزديک قرائت مى‏ شود: امام صادق‏ عليه السلام فرمود: زمانى كه در روز غدير در مشهد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هستى به حرم آن حضرت برو، و اگر در مكان دورى از قبر شريف هستى اشاره كن به طرف قبر آن حضرت و بعد از نماز اين دعا را بخوان:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وَليِّك و أخى نَبيِّك و وَزيرِه و حَبيبِه و خَليلِه و مَوضِعِ سِرِّه و خِيَرَتِه مِن أُسرَتِه و وَصيِّه و صَفوَتِه و خالِصَتِه و أمينِه و وليِّه و أشرَفِ عِترَتِه الَذينَ آمَنُوا بِهِ و أبى ذُرّيَّتِه و بَابِ حِكمَتِه و الناطِقِ بِحُجَّتِه و الداعى إلى شَريعَتِه و الماضى عَلى سُنَّتِه[۵۵] و خَليفَتِه عَلى أمَّتِه سَيِّد المُسلِمينَ و أميرِ المُؤمِنينَ و قائِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ أفضَلَ ما صَلَّيتَ عَلى أحَدٍ مِن خَلقِك و أصفيائِكَ و أوصياءِ أنبيائكَ.

اللّهُمَّ إنّى أشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ عَن نَبيِّك صَلّى اللَّهُ عَلَيه و آلِه ما حُمِّلَ و رَعى ما استُحفِظَ و حَفِظَ ما استُودعَ وَ حَلَّلَ حلالَكَ و حَرَّمَ حَرامَكَ و أقامَ أحكامَكَ و دَعا إلى سَبيلِكَ و والى أولياءَك و عادى أعداءَك و جاهَدَ الناكِثينَ عَن سَبيلِكَ و القاسِطينَ و المارِقينَ عَن أمرِكَ صابِراً مُحتَسِباً مُقبِلاً غَيرَ مُدبِرٍ، لا تَأخُذُهُ فى اللَّهِ لَومَةُ لائِمٍ.

حَتّى بَلَغَ فى ذَلِكَ الرضا، وَ سَلَّمَ إلَيكَ القَضاءَ وَ عَبَدَكَ مُخلِصاً وَ نَصَحَ لَكَ مُجتَهِداً.ك حَتّى أتاهُ اليَقينُ فَقَبَضْتَهُ إلَيكَ شَهيداً سَعِيداً وليّاً تَقيّاً رَضيّاً زَكيّاً هادياً مَهديّاً. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلَيهِ أفضَلَ ما صَلَّيتَ عَلى أحَدٍ مِن أنبيَائِكَ و أصفيَائِكَ، يا رَبَّ العالَمينَ.

امام صادق ‏عليه السلام پس از خواندن دعايى كه در پايان دو ركعت نماز ظهر عيد غدير آمده، براى رفع نيازمندى‏ ها به زيارت جد بزرگوارشان حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام رفتند، و زيارتى را -  كه ذكر آن گذشت -  در آنجا خواندند.[۵۶]


ب) زيارت امين الله

در زيارت‏ هاى مخصوص روز عيد غدير، بر زيارت معروف به امين الله نيز تأكيد شده است. حضرت باقر عليه السلام مى‏ فرمايد: حضرت سجاد عليه السلام زيارت نمود آن حضرت را در حالى كه محاسن شريف آن حضرت به اشک مباركش آغشته بود. آن زيارت «امين الله» است:

السَلامُ عَلَيكَ يا أمينَ اللَّهِ فى أرضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ. السَلامُ عَلَيكَ يا أميرَالمُؤمِنينَ.

أشهَدُ أنَّكَ جاهَدتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلتَ بِكِتابِهِ، وَ اتَّبَعتَ سُنَنَ نَبيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، حَتّى دَعاكَ اللَّهُ إلى جِوارِهِ، فَقَبَضَكَ إلَيهِ بِاختيارِهِ، وَ ألزَمَ أعداءَكَ الحُجَّةَ مَعَ ما لَكَ مِنَ الحُجَجِ البالِغَةِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ.

اللهُمَّ فَاجعَل نَفسى مُطمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ، راضيَةً بِقَضائِكَ، مُولَعَةً بِذِكرِكَ وَ دُعائِكَ، مُحِبَّةً لِصَفوَةِ أوليائِكَ، مَحبُوبَةً فى أرضِكَ وَ سَمائِكَ، صابِرَةً عَلى نُزولِ بَلائِكَ، شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعمائِكَ، ذاكِرَةً لِسوابِغِ آلائِكَ، مُشتاقَةً إلى فَرحَةِ لِقائِكَ، مُتَزَوِّدَةً التَقوى لِيَومِ جَزائِكَ، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أولِيائِكَ، مُفارِقَةً لِأَخلاقِ أعدائِكَ، مَشغُولَةً عَنِ الدُنيا بِحَمدِكَ وَ ثَنائِكَ.


سپس گونه ‏اش را بر قبر حضرت قرار داده و چنين فرمود:

اللهُمَّ إنَّ قُلُوبَ المُخبِتينَ إلَيكَ والِهَةٌ، وَ سُبُلَ الراغِبينَ إلَيكَ شارِعَةٌ، وَ أعلامَ القاصِدينَ إلَيكَ واضِحَةٌ، وَ أفئِدَةَ العارِفينَ مِنْكَ فازِعَةِ، وَ أصواتَ الداعينَ إلَيكَ صاعِدَةٌ، وَ أبوابَ الإجابَةِ لَهُم مُفَتَّحَةٌ، وَ دَعوَةَ مَن ناجاكَ مُستَجابَةٌ.

وَ تَوبَةَ مَن أنابَ إلَيكَ مَقبُولَةٌ، وَ عَبرَةَ مَن بَكى مِن خَوفِكَ مَرحُومَةٌ، وَ الإغاثَةَ لِمَنِ استَغاثَ بِكَ مَوجُودَةٌ مَبذُولَةٌ، وَ الإعانَةَ لِمَنِ استَعانَ بِكَ مَبذُولَةٌ مَوْجُودَةٌ، وَ عِداتِكَ لِعِبادِكَ مُنجَزَةٌ، وَ زَلَلَ مَنِ استَقالَكَ مُقالَةٌ، وَ أعمالَ العامِلينَ لَدَيكَ مَحفُوظَةٌ.

وَ أرزاقَكَ إلَى الخَلائِقِ مِن لَدنكَ نازِلَةٌ، وَ عَوائِدَ المَزيدِ إلَيهِم واصِلَةٌ، وَ ذُنُوبَ المُستَغفِرينَ مَغفُورَةٌ، وَ حَوائِجَ خَلقِكَ عِندَكَ مَقضِيَّةٌ، وَ جَوائِزَ السائِلينَ عِندَكَ مُوَفَّرَةٌ، وَ عَوائِدَ المَزيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَ مَوائِدَ المُستَطعِمينَ مُعَدَّةٌ، وَ مَناهِلَ الظِماءِ لَدَيكَ مُترَعَةٌ.

اللهُمَّ فَاستَجِب دُعائى، وَ اقبَل ثَنائى وَ اجمَع بَينى وَ بَينَ أوليائى، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ. إنَّكَ وَلىُّ نَعمائى وَ مُنتَهى مُناىَ وَ غايَةُ رَجائى فى مُنقَلَبى وَ مَثواىَ.

أنتَ إلهى وَ سَيّدى وَ مَولاى. إغفِر لى وَ لأوليائنا، وَ كفَّ عَنّا أعداءنا وَ اشغَلهُم عَن أذانا، وَ أظهِر كَلِمَةَ الحَقِّ وَ اجعَلها العُليا، وَ أدحِض كَلِمَةَ الباطِل وَ اجعَلها السُفلى. إنَّك عَلى كُلِّ شَى‏ء قَدير.[۵۷]

حضرت باقر عليه السلام فرمود: اين زيارت را فردى از شيعيان ما نزد قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام يا در كنار قبر يكى از ائمه‏ عليهم السلام نمى‏ خواند، مگر آنكه اين زيارت در نامه ‏اى از نور قرار گرفته و به مهر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله میرسد، و در نهايت به حضرت قائم‏ عليه السلام تسليم مى‏ گردد. پس اگر خدا بخواهد (در روز قيامت) اين زيارت با بشارت و خوشامدگويى و بزرگداشت به استقبال او میرود.

جابر مى‏ گويد: اين زيارت را براى حضرت صادق‏ عليه السلام نقل كردم، آن حضرت فرمود: هر گاه خواستى پس از اين زيارت يكى از ائمه‏ عليهم السلام را وداع كنى چنين بگو:

السلام عليك أيها الإمام و رحمة الله و بركاته. أستودعك الله و عليك السلام و رحمه الله و بركاته. آمنّا بالرسول و بما جئتم به و دعوتم إليه. اللهم لا تجعله آخر العهد من زيارتى وليّك. اللهم لا تحرمنى ثواب مزاره الذى أوجبت له، و يسّر لنا العود إليه، إن شاء اللَّه تعالى.[۵۸]

علامه مجلسى در ذيل اين زيارت مى ‏نويسد: در متن خبر، لفظى نيست كه بر اختصاص اين زيارت به روز عيد غدير دلالت داشته باشد.[۵۹]

ج) زيارت معروف غدير[۶۰]

زيارتى است كه از امام حسن عسكرى‏ عليه السلام از پدرش امام هادى‏ عليه السلام -  زمانى كه معتصم آن حضرت را تبعيد كرده بود -  نقل شده است كه فرمود: هر گاه زيارت آن حضرت را اراده كردى، جلوى درب قبه شريفه آن حضرت بايست و اذن دخول[۶۱] بگير و بگو:

اللهم انّى وقفت على باب بيت من بيوت نبيک صلى الله عليه وآله، و قد منعت الناس الدخول الى بيوته الا باذن نبيک ‏صلى الله عليه وآله؛ فقلت: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا أن يؤذن لكم».[۶۲] و انى اعتقد حرمة نبيک‏ صلى الله عليه و آله فى غيبته، كما اعتقد فى حضرته. و اعلم ان رسولك و خلفاءك احياء عندك يُرزقون. يرون مكانى فى وقتى هذا، و يسمعون كلامى، و أنك حجبت عن سمعى كلامهم، و فتحت باب فهمى بلذيذ مناجاتهم.

فانى استأذنك يا رب اولاً، و استأذن رسولك ثانياً، و استأذن خليفتك الامام المفترض على طاعته فى الدخول فى ساعتى هذه، و استأذن ملائكتك الموكّلين بهذه البقعة المباركة المطيعة لك السامعة.

السلام عليكم ايها الملائكة الموكّلون بهذا المشهد المبارك، و رحمة الله و بركاته.

باذن الله و اذن رسوله، و اذن خلفائه و اذن هذا الامام و اذنكم -  صلوات الله عليكم اجمعين -  ادخل هذا البيت، متقرّباً الى الله و رسوله محمد و آله الطاهرين. و كونوا ملائكة الله اعوانى و كونوا انصارى حتى ادخل هذا البيت، و ادعو الله بفنون الدعوات، و اعترف للَّه بالعبودية، و لهذا الامام و ابنائه -  صلوات الله عليهم -  بالطاعة.

سپس با پاى راست وارد شو و آهسته پيش برو تا به ضريح مطهر برسى. ضريح را رو به رو قرار بده و پشت به قبله بايست و بگو:

السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ ‏اللهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ وَ الْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ. السَّلامُ عَلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ وَلِىَّ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ مَوْلاىَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ سَفِيرَهُ فِى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى عِبَادِهِ.

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دِينَ اللَّهِ الْقَوِيمَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِيمَ. السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبَأُ الْعَظِيمُ الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ وَ عَنْهُ يُسْأَلُونَ. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ آمَنْتَ بِاللَّهِ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ وَ صَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ مُكَذِّبُونَ وَ جَاهَدْتَ ]فِى اللَّهِ[ وَ هُمْ مُحْجِمُونَ ]مُجْمِحُونَ[ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ صَابِرا مُحْتَسِباً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ، أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ وَ يَعْسُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.

أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ ‏اللهِ، وَ وَصِيُّهُ، وَ وَارِثُ عِلْمِهِ، وَ أَمِينُهُ عَلَى شَرْعِهِ، وَ خَلِيفَتُهُ فِى أُمَّتِهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ صَدَّقَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِيِّهِ. وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ مَا أَنْزَلَهُ فِيكَ. فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ، وَ أَوْجَبَ عَلَى أُمَّتِهِ فَرْضَ طَاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ، وَ عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ، وَ جَعَلَكَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ كَذَلِكَ.

ثُمَّ أَشْهَدَ اللهَ تَعَالَى عَلَيْهِمْ فَقَالَ: أَ لَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ بَلَى. فَقَالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً وَ حَاكِماً بَيْنَ الْعِبَادِ. فَلَعَنَ اللهُ جَاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الْإِقْرَارِ وَ نَاكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْمِيثَاقِ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ تَعَالَى، وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى مُوفٍ لَكَ بِعَهْدِهِ، وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهِ اللهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، الْحَقُّ الَّذِى نَطَقَ بِوِلايَتِكَ التَّنْزِيلُ، وَ أَخَذَ لَكَ الْعَهْدَ عَلَى الْأُمَّةِ بِذَلِكَ الرَّسُولُ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَ عَمَّكَ وَ أَخَاكَ الَّذِينَ تَاجَرْتُمُ اللَّهَ بِنُفُوسِكُمْ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيكُمْ:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَيةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُمْ بِهِ وَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ . التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ».[۶۳]

أَشْهَدُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ، وَ أَنَّ الْعَادِلَ بِكَ غَيْرَكَ عَانِدٌ ]عَادِلٌ[ عَنِ الدِّينِ الْقَوِيمِ الَّذِى ارْتَضَاهُ لَنَا رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ أَكْمَلَهُ بِوِلايَتِكَ يَوْمَ الْغَدِيرِ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْمَعْنِىُّ بِقَوْلِ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ: «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِى مُسْتَقِيما فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ».[۶۴] ضَلَّ وَ اللَّهِ وَ أَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِوَاكَ وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عَادَاكَ. اللَّهُمَّ سَمِعْنَا لِأَمْرِكَ وَ أَطَعْنَا وَ اتَّبَعْنَا صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ، فَاهْدِنَا رَبَّنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا إِلَى طَاعَتِكَ وَ اجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِينَ لِأَنْعُمِكَ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَزَلْ لِلْهَوَى مُخَالِفاً، وَ لِلتُّقَى مُحَالِفاً، وَ عَلَى كَظْمِ الْغَيْظِ قَادِراً، وَ عَنِ النَّاسِ عَافِياً غَافِراً، وَ إِذَا عُصِىَ اللَّهُ سَاخِطاً، وَ إِذَا أُطِيعَ اللَّهُ رَاضِياً، وَ بِمَا عَهِدَ إِلَيْكَ عَامِلاً. رَاعِياً لِمَا اسْتُحْفِظْتَ، حَافِظاً لِمَا اسْتُودِعْتَ، مُبَلِّغاً مَا حُمِّلْتَ، مُنْتَظِراً مَا وُعِدْتَ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَا اتَّقَيْتَ ضَارِعاً، وَ لا أَمْسَكْتَ عَنْ حَقِّكَ جَازِعاً، وَ لا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجَاهَدَةِ غَاصِبِيكَ [عَاصِيكَ] نَاكِلاً، وَ لا أَظْهَرْتَ الرِّضَى بِخِلافِ مَا يُرْضِى اللَّهَ مُدَاهِناً، وَ لا وَهَنْتَ لِمَا أَصَابَكَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ، وَ لا ضَعُفْتَ وَ لا اسْتَكَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّكَ مُرَاقِبا.

مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ تَكُونَ كَذَلِكَ، بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّكَ، وَ فَوَّضْتَ إِلَيْهِ أَمْرَكَ. وَ ذَكَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّكَرُوا، وَ وَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا، وَ خَوَّفْتَهُمُ اللَّهَ فَمَا تَخَوَّفُوا.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ جَاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ، حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ، وَ قَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ بِقَتْلِهِمْ إِيَّاكَ، لِتَكُونَ الْحُجَّةُ لَكَ عَلَيْهِمْ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ.

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ. عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا، وَ جَاهَدْتَ فِى اللَّهِ صَابِراً، وَ جُدْتَ بِنَفْسِكَ مُحْتَسِباً، وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ، وَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ. مَا اسْتَطَعْتَ مُبْتَغِيا مَا عِنْدَ اللَّهِ، رَاغِباً فِيمَا وَعَدَ اللَّهُ. لا تَحْفِلُ بِالنَّوَائِبِ، وَ لا تَهِنُ عِنْدَ الشَّدَائِدِ، وَ لا تَحْجِمُ عَنْ مُحَارِبٍ أَفِكَ مَنْ نَسَبَ غَيْرَ ذَلِكَ إِلَيْكَ، وَ افْتَرَى بَاطِلاً عَلَيْكَ، وَ أَوْلَى لِمَنْ عَنَدَ عَنْكَ.

لَقَدْ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ الْجِهَادِ، وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذَى صَبْرَ احْتِسَابٍ، وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ، وَ صَلَّى لَهُ، وَ جَاهَدَ وَ أَبْدَى صَفْحَتَهُ فِى دَارِ الشِّرْكِ، وَ الْأَرْضُ مَشْحُونَةٌ ضَلالَةً، وَ الشَّيْطَانُ يُعْبَدُ جَهْرَةً. وَ أَنْتَ الْقَائِلُ: لا تَزِيدُنِى كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِى عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّى وَحْشَةً، وَ لَوْ أَسْلَمَنِى النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً.

اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى. فَزَهِدْتَ وَ أَيَّدَكَ اللَّهُ وَ هَدَاكَ وَ أَخْلَصَكَ وَ اجْتَبَاكَ. فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُكَ، وَ لا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ، وَ لا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُكَ، وَ لا ادَّعَيْتَ وَ لا افْتَرَيْتَ عَلَى اللَّهِ كَذِباً، وَ لا شَرِهْتَ إِلَى الْحُطَامِ، وَ لا دَنَّسَكَ الْآثَامُ. وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ يَقِينٍ مِنْ أَمْرِكَ، تَهْدِى إِلَى الْحَقِّ وَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.

أَشْهَدُ شَهَادَةَ حَقٍّ، وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَمَ صِدْقٍ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ سَادَاتُ الْخَلْقِ، وَ أَنَّكَ مَوْلاىَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ، وَ أَنَّكَ عَبْدُ اللَّهِ وَ وَلِيُّهُ وَ أَخُو الرَّسُولِ وَ وَصِيُّهُ وَ وَارِثُهُ، وَ أَنَّهُ الْقَائِلُ لَكَ: وَ الَّذِى بَعَثَنِى بِالْحَقِّ مَا آمَنَ بِى مَنْ كَفَرَ بِكَ وَ لا أَقَرَّ بِاللَّهِ مَنْ جَحَدَكَ، وَ قَدْ ضَلَّ مَنْ صَدَّ عَنْكَ، وَ لَمْ يَهْتَدِ إِلَى اللَّهِ وَ لا إِلَىَّ مَنْ لا يَهْتَدِى بِكَ، وَ هُوَ قَوْلُ رَبِّى عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى»[۶۵]، إِلَى وِلايَتِكَ.

مَوْلاىَ، فَضْلُكَ لا يَخْفَى، وَ نُورُكَ لا يُطْفَأُ [لا يُطْفَى]، وَ أَنَّ مَنْ جَحَدَكَ الظَّلُومُ الْأَشْقَى. مَوْلاىَ، أَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبَادِ، وَ الْهَادِى إِلَى الرَّشَادِ، وَ الْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ. مَوْلاىَ، لَقَدْ رَفَعَ اللَّهُ فِى الْأُولَى مَنْزِلَتَكَ، وَ أَعْلَى فِى الْآخِرَةِ دَرَجَتَكَ، وَ بَصَّرَكَ مَا عَمِىَ عَلَى مَنْ خَالَفَكَ، وَ حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَوَاهِبِ اللهِ لَكَ.

فَلَعَنَ اللَّهُ مُسْتَحِلِّى الْحُرْمَةِ مِنْكَ، وَ ذَائِدِى الْحَقِّ عَنْكَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَخْسَرُونَ الَّذِينَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيهَا كَالِحُونَ.

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَا أَقْدَمْتَ وَ لا أَحْجَمْتَ وَ لا نَطَقْتَ وَ لا أَمْسَكْتَ إِلا بِأَمْرٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ قُلْتَ: وَ الَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ، لَقَدْ نَظَرَ إِلَىَّ رَسُولُ ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَضْرِبُ بِالسَّيْفِ قُدْما. فَقَالَ: يَا عَلِىُّ، أَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى، وَ أُعْلِمُكَ أَنَّ مَوْتَكَ وَ حَيَاتَكَ مَعِى وَ عَلَى سُنَّتِى. فَوَ اللَّهِ مَا كَذِبْتُ وَ لا كُذِبْتُ وَ لا ضَلَلْتُ وَ لا ضُلَّ بِى وَ لا نَسِيتُ مَا عَهِدَ إِلَىَّ رَبِّى، وَ إِنِّى لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى، بَيَّنَهَا لِنَبِيِّهِ وَ بَيَّنَهَا النَّبِىُّ لِى، وَ إِنِّى لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ، أَلْفِظُهُ لَفْظاً. صَدَقْتَ وَ اللَّهِ وَ قُلْتَ الْحَقَّ، فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَاوَاكَ بِمَنْ نَاوَاكَ، وَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ يَقُولُ: «هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ».[۶۶]

فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ عَدَلَ بِكَ مَنْ فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ وِلايَتَكَ وَ أَنْتَ وَلِىُّ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ الذَّابُّ عَنْ دِينِهِ، وَ الَّذِى نَطَقَ الْقُرْآنُ بِتَفْضِيلِهِ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً».[۶۷]

وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ. يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ».[۶۸]

أَشْهَدُ أَنَّكَ الْمَخْصُوصُ بِمِدْحَةِ اللَّهِ، الْمُخْلِصُ لِطَاعَةِ اللَّهِ، لَمْ تَبْغِ بِالْهُدَى بَدَلاً وَ لَمْ تُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ أَحَداً. وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اسْتَجَابَ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهَارِ مَا أَوْلاكَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاءً لِشَأْنِكَ، وَ إِعْلاناً لِبُرْهَانِكَ، وَ دَحْضاً لِلْأَبَاطِيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعَاذِيرِ.

فَلَمَّا أَشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفَاسِقِينَ وَ اتَّقَى فِيكَ الْمُنَافِقِينَ، أَوْحَى إِلَيْهِ رَبُّ الْعَالَمِينَ: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».[۶۹]

فَوَضَعَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْزَارَ الْمَسِيرِ، وَ نَهَضَ فِى رَمْضَاءِ الْهَجِيرِ. فَخَطَبَ وَ أَسْمَعَ وَ نَادَى فَأَبْلَغَ. ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقَالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ بَلَى. فَقَالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قَالَ: أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقَالُوا: بَلَى. فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

فَمَا آمَنَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيكَ عَلَى نَبِيِّهِ إِلاّ قَلِيلٌ، وَ لا زَادَ أَكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسِيرٍ. وَ لَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيكَ مِنْ قَبْلُ وَ هُمْ كَارِهُونَ: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ. وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ».[۷۰]

«رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ».[۷۱] «رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».[۷۲]

اللَّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَالْعَنْ مَنْ عَارَضَهُ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».[۷۳]

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ أَوَّلَ الْعَابِدِينَ وَ أَزْهَدَ الزَّاهِدِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ. أَنْتَ مُطْعِمُ الطَّعَامِ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً لِوَجْهِ اللَّهِ، لا تُرِيدُ مِنْهُمْ جَزَاءً وَ لا شُكُوراً. وَ فِيكَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».[۷۴]

وَ أَنْتَ الْكَاظِمُ لِلْغَيْظِ وَ الْعَافِى عَنِ النَّاسِ وَ اللَّه يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، وَ أَنْتَ الصَّابِرُ فِى الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ، وَ أَنْتَ الْقَاسِمُ بِالسَّوِيَّةِ وَ الْعَادِلُ فِى الرَّعِيَّةِ وَ الْعَالِمُ بِحُدُودِ اللَّهِ مِنْ جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ، وَ اللَّهُ تَعَالَى أَخْبَرَ عَمَّا أَوْلاكَ مِنْ فَضْلِهِ بِقَوْلِهِ: «أَ فَمَنْ كَانَ مُؤْمِنا كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لا يَسْتَوُونَ. أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلاً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».[۷۵]

وَ أَنْتَ الْمَخْصُوصُ بِعِلْمِ التَّنْزِيلِ وَ حُكْمِ التَّأْوِيلِ وَ نَصِّ الرَّسُولِ، وَ لَكَ الْمَوَاقِفُ الْمَشْهُودَةُ وَ الْمَقَامَاتُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْأَيَّامُ الْمَذْكُورَةُ؛ يَوْمَ بَدْرٍ وَ يَوْمَ الْأَحْزَابِ، إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا.

«هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً . وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلا غُرُوراً . وَ إِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلا فِرَارا».[۷۶]

وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «وَ لَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً».[۷۷] فَقَتَلْتَ عَمْرَهُمْ، وَ هَزَمْتَ جَمْعَهُمْ، وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْراً، وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ، وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً.

وَ يَوْمَ أُحُدٍ إِذْ يُصْعِدُونَ وَ لا يَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوهُمْ فِى أُخْرَاهُمْ وَ أَنْتَ تَذُودُ بُهَمَ الْمُشْرِكِينَ عَنِ النَّبِىِّ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ، حَتَّى رَدَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْكُمَا خَائِفِينَ وَ نَصَرَ بِكَ الْخَاذِلِينَ.

«وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ» -  عَلَى مَا نَطَقَ بِهِ التَّنْزِيلُ -  «إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئا وَ ضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ. ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»[۷۸]؛ وَ الْمُؤْمِنُونَ أَنْتَ. وَ مَنْ يَلِيكَ، وَ عَمُّكَ الْعَبَّاسُ يُنَادِى الْمُنْهَزِمِينَ: يَا أَصْحَابَ سُورَةِ الْبَقَرَةِ، يَا أَهْلَ بَيْعَةِ الشَّجَرَةِ. حَتَّى اسْتَجَابَ لَهُ قَوْمٌ قَدْ كَفَيْتَهُمُ الْمَئُونَةَ وَ تَكَفَّلْتَ دُونَهُمُ الْمَعُونَةَ. فَعَادُوا آيِسِينَ مِنَ الْمَثُوبَةِ، رَاجِينَ وَعْدَ اللَّهِ تَعَالَى بِالتَّوْبَةِ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ: «ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَنْ يَشَاءُ».[۷۹] وَ أَنْتَ حَائِزٌ دَرَجَةَ الصَّبْرِ، فَائِزٌ بِعَظِيمِ الْأَجْرِ.

وَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِذْ أَظْهَرَ اللَّهُ خَوَرَ الْمُنَافِقِينَ، وَ قَطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ، وَ الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. «وَ لَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ كَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولاً».[۸۰]

مَوْلاىَ، أَنْتَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ، وَ الْمَحَجَّةُ الْوَاضِحَةُ، وَ النِّعْمَةُ السَّابِغَةُ، وَ الْبُرْهَانُ الْمُنِيرُ. فَهَنِيئاً لَكَ بِمَا آتَاكَ اللَّهُ مِنْ فَضْلٍ وَ تَبّاً لِشَانِئِكَ ذِى الْجَهْلِ. شَهِدْتَ مَعَ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَمِيعَ حُرُوبِهِ وَ مَغَازِيهِ، تَحْمِلُ الرَّايَةَ أَمَامَهُ وَ تَضْرِبُ بِالسَّيْفِ قُدَّامَهُ.

ثُمَّ لِحَزْمِكَ الْمَشْهُورِ وَ بَصِيرَتِكَ فِى الْأُمُورِ أَمَّرَكَ فِى الْمَوَاطِنِ، وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ أَمِيرٌ. وَ كَمْ مِنْ أَمْرٍ صَدَّكَ عَنْ إِمْضَاءِ عَزْمِكَ فِيهِ التُّقَى، وَ اتَّبَعَ غَيْرُكَ فِى مِثْلِهِ الْهَوَى. فَظَنَّ الْجَاهِلُونَ أَنَّكَ عَجَزْتَ عَمَّا إِلَيْهِ انْتَهَى.

ضَلَّ وَ اللهِ الظَّانُّ لِذَلِكَ وَ مَا اهْتَدَى، وَ لَقَدْ أَوْضَحْتَ مَا أَشْكَلَ مِنْ ذَلِكَ لِمَنْ تَوَهَّمَ وَ امْتَرَى بِقَوْلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ: قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهَا حَاجِزٌ مِنْ تَقْوَى اللَّهِ فَيَدَعُهَا رَأْىَ الْعَيْنِ، وَ يَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لا حَرِيجَةَ ]جَرِيحَةَ[ لَهُ فِى الدِّينِ. صَدَقْتَ وَ اللَّهِ وَ خَسِرَ الْمُبْطِلُونَ.

وَ إِذْ مَاكَرَكَ النَّاكِثَانِ فَقَالا: نُرِيدُ الْعُمْرَةَ. فَقُلْتَ لَهُمَا: لَعَمْرُكُمَا مَا تُرِيدَانِ الْعُمْرَةَ، لَكِنْ تُرِيدَانِ الْغَدْرَةَ. فَأَخَذْتَ الْبَيْعَةَ عَلَيْهِمَا وَ جَدَّدْتَ الْمِيثَاقَ، فَجَدَّا فِى النِّفَاقِ. فَلَمَّا نَبَّهْتَهُمَا عَلَى فِعْلِهِمَا، أَغْفَلا وَ عَادَا وَ مَا انْتَفَعَا، وَ كَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهِمَا خُسْراً.

ثُمَّ تَلاهُمَا أَهْلُ الشَّامِ. فَسِرْتَ إِلَيْهِمْ بَعْدَ الْإِعْذَارِ، وَ هُمْ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ وَ لا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، هَمَجٌ رَعَاعٌ ضَالُّونَ، وَ بِالَّذِى أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ فِيكَ كَافِرُونَ وَ لِأَهْلِ الْخِلافِ عَلَيْكَ نَاصِرُونَ. وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِاتِّبَاعِكَ وَ نَدَبَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى نَصْرِكَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ».[۸۱]

مَوْلاىَ، بِكَ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ قَدْ نَبَذَهُ الْخَلْقُ، وَ أَوْضَحْتَ السُّنَنَ بَعْدَ الدُّرُوسِ وَ الطَّمْسِ. فَلَكَ سَابِقَةُ الْجِهَادِ عَلَى تَصْدِيقِ التَّنْزِيلِ، وَ لَكَ فَضِيلَةُ الْجِهَادِ عَلَى تَحْقِيقِ التَّأْوِيلِ. وَ عَدُوُّكَ عَدُوُّ اللَّهِ، جَاحِدٌ لِرَسُولِ ‏اللَّهِ. يَدْعُو بَاطِلاً، وَ يَحْكُمُ جَائِراً، وَ يَتَأَمَّرُ غَاصِباً، وَ يَدْعُو حِزْبَهُ إِلَى النَّارِ.

وَ عَمَّارٌ يُجَاهِدُ وَ يُنَادِى بَيْنَ الصَّفَّيْنِ: الرَّوَاحَ الرَّوَاحَ إِلَى الْجَنَّةِ. وَ لَمَّا اسْتَسْقَى فَسُقِىَ اللَّبَنَ، كَبَّرَ وَ قَالَ: قَالَ لِى رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: آخِرُ شَرَابِكَ مِنَ الدُّنْيَا ضَيَاحٌ مِنْ لَبَنٍ، وَ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ. فَاعْتَرَضَهُ أَبُو الْعَادِيَةِ الْفَزَارِىُّ فَقَتَلَهُ. فَعَلَى أَبِى الْعَادِيَةِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ أَجْمَعِينَ، وَ عَلَى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَ سَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ -  يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ -  مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ، وَ عَلَى مَنْ رَضِىَ بِمَا سَاءَكَ وَ لَمْ يَكْرَهْهُ وَ أَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعَانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسَانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهَادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَ جَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ.

وَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ سَلامُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ آلِكَ الطَّاهِرِينَ، إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.

وَ الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْظَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقَّكَ غَصْبُ الصِّدِّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَدَكاً، وَ رَدُّ شَهَادَتِكَ وَ شَهَادَةِ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ. وَ قَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْأُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ، وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ، وَ أَبَانَ فَضْلَكُمْ، وَ شَرَّفَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ؛ فَأَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً. إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً. إِلا الْمُصَلِّينَ».[۸۲] فَاسْتَثْنَى اللَّهُ تَعَالَى نَبِيَّهُ الْمُصْطَفَى وَ أَنْتَ يَا سَيِّدَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ جَمِيعِ الْخَلْقِ، فَمَا أَعْمَهَ مَنْ ظَلَمَكَ عَنِ الْحَقِّ.

ثُمَّ أَفْرَضُوكَ سَهْمَ ذَوِى الْقُرْبَى مَكْراً، وَ أَحَادُوهُ عَنْ أَهْلِهِ جَوْراً. فَلَمَّا آلَ الْأَمْرُ إِلَيْكَ، أَجْرَيْتَهُمْ عَلَى مَا أَجْرَيَا رَغْبَةً عَنْهُمَا بِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَكَ.

فَأَشْبَهَتْ مِحْنَتُكَ بِهِمَا مِحَنَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عِنْدَ الْوَحْدَةِ وَ عَدَمِ الْأَنْصَارِ. وَ أَشْبَهْتَ فِى الْبَيَاتِ عَلَى الْفِرَاشِ الذَّبِيحَ عَلَيْهِ السَّلامُ؛ إِذْ أَجَبْتَ كَمَا أَجَابَ وَ أَطَعْتَ كَمَا أَطَاعَ إِسْمَاعِيلُ صَابِراً مُحْتَسِباً، إِذْ قَالَ لَهُ: «يَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ».[۸۳] وَ كَذَلِكَ أَنْتَ لَمَّا أَبَاتَكَ النَّبِىُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَضْجَعَ فِى مَرْقَدِهِ وَاقِيا لَهُ بِنَفْسِكَ، أَسْرَعْتَ إِلَى إِجَابَتِهِ مُطِيعاً وَ لِنَفْسِكَ عَلَى الْقَتْلِ مُوَطِّنا. فَشَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى طَاعَتَكَ وَ أَبَانَ عَنْ جَمِيلِ فِعْلِكَ بِقَوْلِهِ جَلَّ ذِكْرُهُ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ».[۸۴]

ثُمَّ مِحْنَتُكَ يَوْمَ صِفِّينَ، وَ قَدْ رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ حِيلَةً وَ مَكْراً. فَأَعْرَضَ الشَّكُّ وَ عُزِفَ الْحَقُّ وَ اتُّبِعَ الظَّنُّ. أَشْبَهَتْ مِحْنَةَ هَارُونَ إِذْ أَمَّرَهُ مُوسَى عَلَى قَوْمِهِ فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ، وَ هَارُونُ يُنَادِى بِهِمْ وَ يَقُولُ: «يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى. قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى».[۸۵] وَ كَذَلِكَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ قُلْتَ: يَا قَوْمِ، إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهَا وَ خُدِعْتُمْ. فَعَصَوْكَ وَ خَالَفُوا عَلَيْكَ وَ اسْتَدْعَوْا نَصْبَ الْحَكَمَيْنِ. فَأَبَيْتَ عَلَيْهِمْ وَ تَبَرَّأْتَ إِلَى اللَّهِ مِنْ فِعْلِهِمْ وَ فَوَّضْتَهُ إِلَيْهِمْ. فَلَمَّا أَسْفَرَ الْحَقُّ وَ سَفِهَ الْمُنْكَرُ وَ اعْتَرَفُوا بِالزَّلَلِ وَ الْجَوْرِ عَنِ الْقَصْدِ، اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِهِ وَ أَلْزَمُوكَ عَلَى سَفَهٍ؛ التَّحْكِيمَ الَّذِى أَبَيْتَهُ وَ أَحَبُّوهُ وَ حَظَرْتَهُ وَ أَبَاحُوا ذَنْبَهُمُ الَّذِى اقْتَرَفُوهُ. وَ أَنْتَ عَلَى نَهْجِ بَصِيرَةٍ وَ هُدىً وَ هُمْ عَلَى سُنَنِ ضَلالَةٍ وَ عَمىً.

فَمَا زَالُوا عَلَى النِّفَاقِ مُصِرِّينَ وَ فِى الْغَىِّ مُتَرَدِّدِينَ، حَتَّى أَذَاقَهُمُ اللَّهُ وَبَالَ أَمْرِهِمْ؛ فَأَمَاتَ بِسَيْفِكَ مَنْ عَانَدَكَ، فَشَقِىَ وَ هَوَى وَ أَحْيَا بِحُجَّتِكَ مَنْ سَعِدَ فَهُدِىَ. صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ غَادِيَةً وَ رَائِحَةً وَ عَاكِفَةً وَ ذَاهِبَةً.

فَمَا يُحِيطُ الْمَادِحُ وَصْفَكَ، وَ لا يُحْبِطُ الطَّاعِنُ فَضْلَكَ. أَنْتَ أَحْسَنُ الْخَلْقِ عِبَادَةً، وَ أَخْلَصُهُمْ زَهَادَةً، وَ أَذَبُّهُمْ عَنِ الدِّينِ. أَقَمْتَ حُدُودَ اللَّهِ بِجُهْدِكَ ]بِجَهْدِكَ[، وَ فَلَلْتَ عَسَاكِرَ الْمَارِقِينَ بِسَيْفِكَ. تُخْمِدُ لَهَبَ الْحُرُوبِ بِبَنَانِكَ، وَ تَهْتِكُ سُتُورَ الشُّبَهِ بِبَيَانِكَ، وَ تَكْشِفُ لَبْسَ الْبَاطِلِ عَنْ صَرِيحِ الْحَقِّ، لا تَأْخُذُكَ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ.

وَ فِى مَدْحِ اللَّهِ تَعَالَى لَكَ غِنىً عَنْ مَدْحِ الْمَادِحِينَ وَ تَقْرِيظِ الْوَاصِفِينَ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً».[۸۶]وَ لَمَّا رَأَيْتَ أَنْ قَتَلْتَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ صَدَقَكَ رَسُولُ ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ، فَأَوْفَيْتَ بِعَهْدِهِ قُلْتَ: أَ مَا آنَ أَنْ تُخْضَبَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ أَمْ مَتَى يُبْعَثُ أَشْقَاهَا؟ وَاثِقاً بِأَنَّكَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ، قَادِمٌ عَلَى اللَّهِ مُسْتَبْشِرٌ بِبَيْعِكَ الَّذِى بَايَعْتَهُ بِهِ، وَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.

اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيَائِكَ وَ أَوْصِيَاءِ أَنْبِيَائِكَ، بِجَمِيعِ لَعَنَاتِكَ، وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِكَ. وَ الْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِيَّكَ حَقَّهُ، وَ أَنْكَرَ عَهْدَهُ، وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْيَقِينِ وَ الْإِقْرَارِ بِالْوِلايَةِ لَهُ يَوْمَ أَكْمَلْتَ لَهُ الدِّينَ.

اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ ظَلَمَهُ وَ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَنْصَارَهُمْ. اللَّهُمَّ الْعَنْ ظَالِمِى الْحُسَيْنِ وَ قَاتِلِيهِ وَ الْمُتَابِعِينَ عَدُوَّهُ وَ نَاصِرِيهِ وَ الرَّاضِينَ بِقَتْلِهِ وَ خَاذِلِيهِ، لَعْناً وَبِيلا.

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَانِعِيهِمْ حُقُوقَهُمْ. اللَّهُمَّ خُصَّ أَوَّلَ ظَالِمٍ وَ غَاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ، وَ كُلَّ مُسْتَنٍّ بِمَا سَنَّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ عَلَى عَلِىٍّ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ، وَ اجْعَلْنَا بِهِمْ مُتَمَسِّكِينَ، وَ بِوِلايَتِهِمْ مِنَ الْفَائِزِينَ الْآمِنِينَ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.[۸۷]

ترجمه زيارت غديريه

سلام بر محمد رسول ‏خدا، خاتم پيامبران، و سرور رسولان، و برگزيده پروردگار جهانيان، امين خدا بر وحى و دستورات قطعى الهى، و ختم كننده آنچه گذشته، و گشاينده آنچه خواهد آمد، و چيره بر همه اينها، و رحمت و بركات و درودها و تحيّات خدا بر او باد. سلام بر پيامبران خدا و رسولانش، و فرشتگان مقرّب و بندگان شايسته ‏اش.

سلام بر تو اى اميرمؤمنان، و سرور جانشينان، و وارث دانش پيامبران، ولى پروردگار جهانيان و مولاى من و مولاى مؤمنان، و رحمت و بركات خدا بر او باد. سلام بر تو اى مولاى من اى اميرمؤمنان، اى امين خدا بر روى زمينش، و سفير او در خلقش، و حجّت رسايش بر بندگان.

سلام بر تو اى دين معتدل خدا، و راه راستش. سلام بر تو اى خبر بزرگى كه آنها در آن اختلاف كردند، و از آن بازخواست شوند. سلام بر تو اى اميرمؤمنان، به خدا ايمان آوردى، در حالى كه همه شرک مى ‏ورزيدند، و حق را تصديق گفتى وقتى كه آنان را تكذيب مى‏ نمودند، و جهاد كردى و آنان از جهاد عقب ‏نشينى مى‏كردند.

خدا را عبادت كردى در حالى كه خالص نمودى براى او دين را، صبر كردى و به حساب خدا گذاشتى تا مرگ تو را دررسيد. آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمكاران.

سلام بر تو اى آقاى مسلمانان و رئيس دين، و پيشواى اهل تقوا، و مقتداى سپيدرويان، و رحمت و بركات خدا بر تو باد. شهادت می‏دهم كه تويى برادر رسول‏ خدا، جانشين و وارث علمش و امين او بر قانونش و جانشين او در امّتش، و اول كسى كه به خدا ايمان آورد، و آنچه را بر پيامبرش نازل شده بود تصديق كرد.

و شهادت مى‏ دهم كه آن حضرت همه آنچه را خدا درباره تو نازل كرد به مردم رساند، و امر خدا را درباره تو با صداى بلند اعلام كرد، و بر امّتش حتمى بودن طاعت و ولايتت را واجب نمود، و بيعت تو را بر عهده آنان نهاد، و حضرتت را نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خودشان قرار داد، چنان كه خدا خود او را اينچنين قرار داد.

سپس پيامبر اسلام خدا را بر مردم شاهد گرفت و فرمود: آيا من آن نيستم كه رساندم. همه گفتند: به خدا آرى. پس فرمود: خدايا گواه باش، و تو براى گواهى و حاكميت بين بندگان بسى. پس خدا لعنت كند منكر ولايتت را بعد از اقرار، و شكننده پيمانت را پس از پيمان بستن.

و شهادت میدهم كه تو به عهد خداى تعالى وفا كردى، و خداى تعالى وفا كننده به عهد خويش براى توست، و هر كس به آن پيمانى كه با خدا بسته وفا كند خدا پاداش بزرگى به او خواهد داد.

و شهادت می‏دهم كه تويى اميرمؤمنان هستى، و آن حقّى كه قرآن به ولايتت گويا شد، و رسول‏خدا در اين زمينه براى تو از امّتت پيمان گرفت. و شهادت میدهم كه تو و عمو و برادرت كسانى هستيد كه با خدا با جان‏هايتان معامله كرديد. پس خدا اين آيه را در حق شما نازل كرد:

به درستى كه خدا از مؤمنان خريد جان‏ها و اموالشان را كه در عوض به آنها بهشت براى آنان باشد و در راه خدا پيكار مى‏ كنند پس مى‏ كشند و كشته مى‏ شوند وعده ‏اى است بر او محقق شده در تورات و انجيل و قرآن و كيست كه به عهد خود وفادارتر از خدا باشد پس شادى كنيد به معامله‏ اى كه انجام داديد و اين است آن رستگارى بزرگ. آنان‏اند توبه ‏كنندگان عبادت كنندگان روزه گيران ركوع كنندگان سجودكنندگان امركنندگان به معروف نهى كنندگان از منكر و نگهبانان حدود خدا و به مؤمنان بشارت ده.

شهادت می‏دهم اى اميرمؤمنان، كه شک كننده درباره تو به رسول امين ايمان نياورده، و اينكه روى گرداننده از ولايت تو به ولايت غير، معاندانه روى گردان از دين است، دين ميانه‏اى كه پروردگار جهانيان براى ما پسنديده، و آن را روز غدير به ولايت تو كامل نموده است.

و گواهى می‏دهم كه در اين گفته خداى عزيز رحيم، مقصود تويى: به حقيقت اين است راه راست من، از آن پيروى كنيد و راه‏ هاى ديگر را پيروى ننماييد كه شما را از راه او پراكنده كند. به خدا سوگند گمراه شد، و گمراه كرد كسى كه از غير تو پيروى نمود، و كسى كه تو را دشمن داشت، ستيزه ورزان از حق روى گرداند.

خدايا امرت را شنيديم و اطاعت كرديم و راه راست تو را پيروى نموديم. پروردگارا ما را هدايت كن، و بعد از اينكه ما را به طاعتت هدايت كردى دل‏ هايمان را منحرف مساز و ما را از سپاسگزاران نعمت ‏هايت قرار ده.

و شهادت می‏دهم كه تو پيوسته با هواى نفس مخالف، و با پرهيزكارى هم پيمان، و به فرو خوردن خشم توانا و گذشت كننده از مردم و آمرزنده آنان بودى، و زمانى كه خدا معصيت مى‏شود خشمناک، و هنگامى كه اطاعت مى‏شود خشنودى. به آنچه خدا با تو پيمان بسته بود عامل بودى، و آنچه نگهدارى‏اش از تو خواسته شده بود رعايت نمودى، و آنچه به تو سپرده شده بود حفظ كردى، و آنچه از حق بر عهده ‏ات نهاده شده بود رساندى، و آنچه را به آن وعده داده شدى به انتظار نشستى.

و شهادت می‏دهم كه از روى زبونى محافظه كارى نكردى، و در اثر بى‏تابى و عجز از گرفتن حقت باز نايستادى، و به خاطر ترس و وحشت، از پيكار با غاصبان ولايتت قدم به عقب نگذاشتى، و به علت سستى بر خلاف آنچه خدا را خشنود می‏كند اظهار خشنودى ننموده، و براى آنچه در راه خدا به تو دررسيده سست نشدى، و به خاطر ترس و زبونى از خواستن حقّت ناتوان و درمانده نگشتى.

پناه به خدا از اينكه چنين باشى. بلكه زمانى كه مورد ستم واقع شدى، به حساب پروردگارت گذاشتى و كارت را به او واگذار كردى. و ستمكاران را پند دادى ولى نپذيرفتند، و اندرز دادى ولى قبول نكردند، و آنان را از خدا ترساندى ولى نترسيدند.

و شهادت می‏دهم كه تو اى اميرمؤمنان در راه خدا به حق جهاد كردى، تا اينكه خدا تو را به جوارش فرا خواند، و به اختيارش تو را به جانب خود قبض روح كرد، و حجتت را بر دشمنانت ختم كرد، با به قتل رساندن تو را، تا حجت به سود تو و زيان باشد، همراه با آنچه براى تو بود از حجت‏ هاى رسا بر همه خلق.

سلام بر تو اى اميرمؤمنان. خدا را خالصانه عبادت كردى، و صابرانه در راه خدا جهاد نمودى، و به حساب خدا جانبازى كردى، و به كتابش عمل نمودى، و روش پيامبرش را پيروى كردى، و نماز را بپا داشتى، و زكات را پرداختى، و به معروف امر كردى، و تا توانستى از منكر نهى نمودى.

طالب بودى آنچه را نزد خداست، راغب بودى در آنچه خدا وعده داد. كاسه صبرت از پيش‏آمدها لبريز نشد، و هنگام سختى ‏ها سست نگشتى. از مقابل هيچ جنگجويى بازنگشتى. آنكه غير اين امور را به تو نسبت داد تهمت زد، و به باطل دروغ بر تو بست، و مرگ بر كسى كه با اصرار بر مخالفت با تو از تو روى گرداند.

به راستى در راه خدا به حق جهاد كردى، و بر آزار مردم به نيكى صبر كردى؛ صبرى به حساب خدا. تويى اول كسى كه به خدا ايمان آوردى، و براى او نماز خواندى و جهاد كردى، و خود را در خانه شرک براى حق آشكار نمودى، در حالى كه زمين انباشته به گمراهى بود، و شيطان آشكارا عبادت می‏شد.

و تويى گوينده اين سخن: كثرت مردم در پيرامونم عزتى به من نيفزايد و پراكنده شدن شان ترسى به من اضافه نكند. اگر همه مردم از من دست بردارند نالان نشوم. پناهنده به خدا شدى و عزت يافتى. آخرت را بر دنيا برگزيدى و پارسا گشتى. خدا تأييدت نمود و راهنمايى فرمود، و در گردونه خلوص قرار داد، و تو را برگزيد.

كردارهايت ضد و نقيض نشد. گفتارهايت اختلاف نيافت. حالاتت زير و رو نگشت. ادعاى بيهوده نكردى، و بر خدا دروغ نبستى، و به متاع اندک دنيا طمع نورزيدى. گناهان تو را آلوده نساخت. همواره امورت بر پايه برهانى از سوى پروردگارت بود. در كارت بر يقين بودى. به سوى حق و راه مستقيم هدايت مى‏ نمودى.

شهادت می‏دهم شهادت حق و سوگند مى‏خورم سوگند صدق، كه محمد و خاندانش درود خدا بر آنان باد سروران خلق ‏اند، و اينكه تو مولاى من و مولاى همه مؤمنانى. تو بنده خدا و ولىّ او و برادر جانشين و وارث او هستى، و او گوينده اين سخن به حضرت توست: سوگند به كسى كه مرا به حق برانگيخت به من ايمان نياورد آن كه به تو كافر شد، و به خدا اقرار ننمود آن كه به انكار تو برخاست. گمراه شد كسى كه مردم را از تو بازداشت، و به سوى خدا و به جانب من راه نيافت. و اين گفتار پروردگار عزّ و جلّ من است: من آمرزنده‏ام آن كس را كه توبه كرد و ايمان آورد و عمل شايسته انجام داد. سپس به سوى ولايت تو راه يابد.

مولاى من، فضل تو مخفى نمى‏ ماند، و نورت خاموش نگردد، و آن كه تو را انكار كند ستمكار و بدبخت است.

مولاى من، تو حجت بر بندگانى و راهنماى به سوى راه راستى، و ذخيره روز معادى.

مولاى من، خدا مقامت را در دنيا بلند كرد، و درجه‏ات را در آخرت والا گردانيد، و بينايت نمود به آنچه بر كسى كه با تو مخالفت كرد پوشيده ماند، و بين تو و موهبت ‏هاى خدا حجاب شد.

لعنت خدا بر حلال شمارندگان حرمتت، و دفع كنندگان حقّت، و شهادت می‏دهم كه آنان از زيانكارترين مردمى هستند كه آتش چهره آنان را مى‏ سوزاند، و در ميان دوزخ زشت و عبوس هستند.

و شهادت میدهم كه اقدام نكردى، و قدم به عقب نگذاشتى، و سخن نگفيتى و باز نايستادى مگر به فرمان خدا و رسولش.

خود فرمودى: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، رسول خدا -  درود خدا بر او و خاندانش باد -  به من نظر كرد، در حالى كه پيش قدمانه شمشير مى‏زدم، ايشان به من فرمود: اى على تو نسبت به من به منزله هارونى نسبت به موسى، جز اينكه بعد از من پيغمبرى نيست. و من تو را خبر مى‏دهم كه مرگ و زندگى تو با من و بر اساس راه و رسم من است.

به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشد، و گمراه نشدم و كسى به وسيله من گمراه نشده، و آنچه را پروردگارم با من عهد كرده فراموش نكردم. من بر برهانى از سوى پروردگارم هستم كه براى پيامبرش بيان نموده و پيامبر نيز براى من بيان داشته است، و من به راستى بر راه روشن هستم كه آن را صريح مى‏گويم با صراحت تمام: اى اميرمؤمنان، به خدا سوگند راست گفتى و حق گفتى.

پس خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه با تو دشمنى كرد برابر قرار داد، در حالى كه خدا مى‏ فرمايد: آيا كسانى كه مى ‏دانند با كسانى كه نمى دانند برابرند؟

پس خدا لعنت كند كسى را كه مساوى تو قرار داد آن كس را كه خدا ولايتت را بر او واجب كرد. و حال اينكه تو ولىّ خدايى، و برادر رسول خدايى و دفاع كننده از دين خدايى، و كسى هستى كه قرآن به برترى‏اش گوياست؛ خداى تعالى فرمود: خدا جهادكنندگان را بر نشستگان برترى داد به اجرى بزرگ درجات و مغفرت و رحمت از جانب او براى جهادگنندگان است و خدا همواره آمرزنده و مهربان است.

و خداى تعالى فرمود: آيا آب دهى به حاجيان و آب دادن در مسجدالحرام را قرار داده ‏ايد همانند آن كس كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است هرگز پيش خدا برابر نيستند خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى كند. آنان كه ايمان آورده‏اند و هجرت كردند و در راه خدا با اموال و جان‏هايشان جهاد كردند از جهت مقام به نزد خدا برتر اند و ايشان رستگاران اند نويدشان میدهد پروردگارشان به رحمتى از جانب خود و خشنودى و بهشت‏ هايى كه در آنها نعمت پايدار براى آنان باشد در آن بهشت‏ ها جاودانند به راستى كه نزد خدا پاداشى بزرگ است.

شهادت می‏دهم كه تو به ستايش خدا مخصوص گشته‏ اى، و مخلص در طاعت خدايى. براى هدايت جايگزينى نجستى، و در بندگى پروردگارت احدى را شريک نساختى. خداى تعالى دعاى پيامبرش -  درود خدا بر او و خاندانش -  را در حق تو اجابت كرد. سپس اظهار آنچه تو را سزاوار حكومت بر ملّتش كرده بود به او فرمان داد، براى بالا بردن شأنت، و علنى ساختن برهانت، و دفع باطل‏ ها، و بريدن بهانه‏ ها.

پس زمانى كه از آشوب اهل فسق بيمناک شد، و درباره تو در برابر منافقان محافظه كارى كرد، پروردگار جهانيان به او وحى كرد: اى رسول آنچه از پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان اگر انجام ندهى پيام خدا را نرسانده‏اى خدا تو را از مردم حفظ می‏كند.

پس او بارهاى سنگين سفر را بر دوش جان نهاد، و در حرارت شديد نيمه روز برخاست. سخنرانى كرد و شنواند و فرياد زد. پس پيام حق را رساند، سپس از همه آنها پرسيد: آيا رساندم؟ گفتند: به خدا قسم آرى. فرمود: خدايا شاهد باش.

سپس به مردم خطاب كرد: آيا من آن نيستم كه به مؤمنان از خود آنان سزاوارترم؟ گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: هر كس را كه من مولاى اويم، پس اين على مولاى او است. خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كه او را دشمن دارد، و يارى كن كسى را كه يارى اش كند، و خوار كن هر كه خوارش سازد.

پس به آنچه خدا درباره تو بر پيامبرش نازل كرد ايمان نياورد جز عده ‏اى اندک، و اكثرشان را نيفزود جز زيانكارى. پيش از آن نيز خدا در حق تو اين آيه را ناز كرد در حالى كه آنان دوست نداشتند:

«اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد هر كه از شما از دينش برگردد خدا به زودى قومى را بياورد كه آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند بر مؤمنان نرمند و بر كافران سخت در راه خدا جهاد كنند از سرزنش سرزنش كنندگان نمى ترسند اين است فضل خدا به هر كه بخواهد عنايت مى‏كند خدا گسترانده و داناست».

جز اين نيست كه شما ولىّ خدا و رسول او و همه آنانى هستند كه ايمان آورند و آنانى كه نماز را بر پا مى‏ دارند و زكات می‏دهند در حالى كه ركوع كننده اند و هر كه با خدا و رسولش و كسانى كه ايمان آوردند دوستى كند پس حزب خدا حزب پيروز است.

پروردگارا، به آنچه نازل كردى ايمان آورديم، و از پيامبر پيروى نموديم، پس ما را با گواهان بنويس. پروردگارا، دل‏ هاى ما را پس از آنكه هدايت مان كردى منحرف مساز، و به ما از نزد خود رحمتى ببخش، كه تو بسيار بخشنده ‏اى.

خدايا ما مى‏ دانيم كه اين گفتار از نزد تو حق است، پس لعنت كن كسى را كه با آن معارضه كرد و به آن كبر ورزيد و آن را تكذيب كرد و كافر شد، و زود است بدانند كسانى كه ستم كردند به چه بازگشت گاهى برگردند.

سلام بر تو اى اميرمؤمنان و سرور جانشينان، و رأس عبادت كنندگان، و پارساترين پارسايان، و رحمت خدا و بركات و درودها و تحيّاتش بر تو باد. تويى خوراننده طعام در حال دوست داشتن آن به درمانده و يتيم و اسير، تنها به خاطر خشنودى خدا. كه از آنها پاداش و سپاسى نمى خواستى، و خداى تعالى در حق تو چنين گفت: ديگران را بر خود ترجيح میدهند گر چه خود تهيدست باشند هر كه از بخل وجودش محفوظ ماند پس آنانند از رستگاران.

تويى فروبرنده خشم، و گذشت كننده از مردم، و خدا نيكوكاران را دوست دارد. تويى صبركننده در تنگدستى و پريشان حالى و به هنگام جنگ. تويى بخش كننده به برابرى، و دادگر در ميان ملّت، و آگاه به مقرّرات خدا از ميان همه انسان‏ها. خداى تعالى خبر داد از آنچه سزاوار كرده تو را از فضلش به گفته اش: آيا كسى كه مؤمن است همانند كسى است كه فاسق است؟ هرگز برابر نيستند. اما كسانى كه ايمان آورده ‏اند و كار شايسته كردند براى آنها بهشت‏ هاى خويش جايگاه جهت پذيرايى به پاداش آنچه انجام دادند.

و تويى اختصاص يافته به علم قرآن، و حكم تأويل، و صريح گفتار پيامبر، و توراست موقعيت‏ هاى گواهى شده، و مقامات مشهور، و روزهاى ياد شده؛ روز بدر، و روز احزاب آن زمان كه چشم ‏ها منحرف، و جان‏ها به گلوها رسيد، و به خدا گمان مى ‏برديد، گمان‏ هاى گوناگون. در آنجا اهل ايمان آزمايش شدند و دچار تزلزل روحى گشتند تزلزل سخت.

آن هنگام اهل نفاق و آنان كه در دل‏ هايشان بيمارى بود گفتند: خدا و رسولش جز فريب به ما وعده ندادند. و در آن زمان گروهى از آنان گفتند: اى اهل مدينه، جايى براى شما نيست، بازگرديد. و جمعى از آنان از پيامبر اجازه مى‏ خواستند؛ مى ‏گفتند: خانه‏ هاى ما باز و بى‏ حفاظ است و حال آنكه بى‏ حفاظ نبود. آنان جز فرار از جنگ قصدى نداشتند، و خداى تعالى فرمود: همين كه اهل ايمان دسته‏هاى كفر و شرک را ديدند گفتند اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داد خدا و رسولش راست گفتند و آنان را نيفزود مگر ايمان و تسليم.

پس عمرو قهرمان آنها را كشتى، و جمع آنان را فرارى دادى، و خدا آنان را كه كافر بودد با خشمشان بازگرداند، در حالى كه به غنيمتى دست نيافتند، و خدا جنگ را از اهل ايمان كفايت كرد، و خدا نيرومند و عزيز است.

و روز احد هنگامى كه از اطراف پيامبر فرار مى‏كردند، و به احدى اعتنا نمى ‏نمودند و پيامبر آنان را از پشت سرشان به كارزار دعوت میكرد، تو بودى كه مشركان را براى حفظ پيامبر به راست و چپ دفع مى‏كردى، تا خدا گزند آنان را در حالى كه ترسان بودند از شما دو بزرگوار برگرداند، و شكست خوردگان را به وسيله تو يارى كرد.

و روز حنين، بنا بر آنچه قرآن در اين آيه به آن گويا شد: زمانى كه نفرات زياد شما باعث شگفتى شما شد ولى شما را به هيچ وجه بى‏نياز نكرد و زمين با آن فراخى‏ اش بر شما تنگ شد سپس روى گردانده فرار كرديد. آنگاه خدا آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان نازل فرمود.

«مؤمنان» تو بودى و همراهانت، و عمويت عباس شكست خوردگان را صدا زد: اى اصحاب سوره بقره، اى اهل‏ بيت شجره، تا جماعتى به او پاسخ دادند. كه تو رنج آنها را كفايت كردى، و به جاى آنها كمک را عهده ‏دار شدى. پس نوميد از پاداش برگشتند، و اميدوار به وعده خداى تعالى به توبه، و اين است سخن خدا كه عظيم باد يادش: آنگاه خدا توبه مى‏پذيرد پس از آن توبه كسى را كه بخواهد در حالى كه تو درجه صبر را به دست آوردى و به مزد بزرگ پيروز شدى.

و روز خيبر كه خدا شكست منافقان را آشكار كرد، و دنباله كافران را بريد، و سپاس خداى را پروردگار جهانيان، در حالى كه آنها از پيش با خدا پيمان بسته بودند كه فرار نكنند، و به يقين پيمان خدا مورد بازخواست است.

مولاى من، تويى حجّت رسا، و راه روشن، و نعمت كامل، و برهان تابناک. پس گوارا باد تو را، آنچه خدا از برترى به تو داد، و نابود باد دشمن نادانت.

با پيامبر -  درود خدا بر او و خاندانش -  در تمام جنگ‏ها و لشگركشى‏ هايش حاضر بودى. پيشاپيش پرچم اسلام را به دوش میكشيدى، و در برابرش شمشير مى‏زدى. سپس تنها براى تدبير و كاردانى مشهودت و بينايى ‏ات در امور، در تمام ميدان‏ها تو را به فرماندهى گماشت، و اميرى بر تو نبود.

چه بسيار كارهايى كه تقوا مانع اجراى تصميمت در آنها شد، اما جز تو در مثل آن (تقوا پيشه نكرد و) از هواى نفس پيروى كرد. پس نادانان گمان كردند كه تو از آنچه او به آن رسيد عاجز شدى. به خدا قسم گمان كننده اين چنين گمراه شد و را نيافت. و تو واضح ساختى آنچه مشكل شده بود از اين امور، براى آن كه توهّم و ترديد كرد به گفتارت.

درود خدا بر تو كه فرمودى: گاهى انسان زبردست و چيره روى چاره را مى‏بيند، ولى در برابرش پرده‏اى از تقواى خداست. در نتيجه روى چاره را آشكار رها مى‏كند. ولى فرصت آن را غنيمت مى‏داند كسى در امر باكى ندارد. به خدا سوگند راست گفتى، و ياوه‏سرايان دچار زيان شدند.

هنگامى كه آن دو عهدشكن [طلحه و زبير] با تو به فريبكارى برخاستند، و گفتند: قصد عمره داريم، به آنان گفتى: به جان خودتان قسم قصد عمره نداريد، بكله قصد خيانت داريد. در نتيجه از آن دو نفر بيعت گرفتى، و پيمان را محكم كردى. پس در نفاق كوشيدند. زمانى كه بر كار نادرستشان آگاهشان كردى بى توجهى كردند و به كار خويش بازگشتند. ولى بهره‏مند نشدند، و سرانجام كار هر دو خسران شد.

سپس اهل شام خيانت آن دو را دنبال كردند. و تو پس از بستن راه غدر بر آنان به سويشان حركت كردى، ولى آنها به دين حق گردن ننهادند، و در قرآن تدبّر ننمودند. بى‏خردان پست و گمراهان ناجوانمرد، به آنچه در حق تو بر محمد نازل شده بود كافر اند، و ياوران مخالف تو، در حالى كه خدا به پيروى از تو امر كرد، و مؤمنان را به يارى تو فرا خواند، و فرمود خداى عزّ و جلّ: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را پروا كنيد، و با راستگويان باشيد.

مولاى من، حق بر تو نمايان شد، در حالى كه مردم آن را به يك سو انداختند، و تو روش‏هاى دينى را پس از كهنگى و نابودى آشكار ساختى. تو راست پيشينه جهاد بر پايه تصديق به قرآن، و تو راست فضيلت جهاد بر پايه تحقّق تأويل. و دشمن تو دشمن خدا، و انكاركننده رسول خداست. دعوت مى‏كند دعوت باطل، حكومت كند به ستم، فرمان مى‏دهد غاصبانه، دار و دسته‏اش را به دوزخ مى‏خواند، در حالى كه عمّار جهاد مى‏كرد و ميان دو لشگر فرياد مى‏زد: كوچ كنيد، كوچ كنيد به سوى بهشت. و زمانى كه آب خواست، با شير سيراب شد، و تكبير زد و گفت: رسول‏خدا -  درود خدا بر او و خاندانش -  به من فرمود: آخرين نوشيدنى‏ات از دنيا مخلوطى است از شير، و تو را گروه متجاوز به قتل مى‏رساند. پس ابو العاديه فزارى راه را بر عمّار گرفت و او را كشت. بر ابو العاديه لعنت خدا و لعنت فرشتگان خدا و همه پيامبران.

و لعنت بر كسى كه شمشير به روى تو كشيد، و تو به روى او شمشير كشيدى -  اى اميرمؤمنان -  از مشركان و منافقان تا روز قيامت، و بر آن كه خشنود شد به آنچه تو را غمگين ساخت، و غم تو را ناخوش نداشت و ديده بر هم نهاد و بى‏تفاوت گذشت، و علت و عاملش را انكار نكرد، يا عليه تو به دست و زبان كمك كرد، يا از يارى‏اش دست كشيد، يا از جهاد نمودن به همراه تو، كناره‏گيرى كرد، يا فضل تو را كوچک شمرد، و حقّت را انكار كرد، يا با تو برابر نمود كسى را كه خدا قرار داد تو را سزاوارتر به او از خود او. و درودهاى خدا و رحمت و بركات و سلام و تحيّاتش بر تو و بر امامان از خاندان پاك تو.

فدک صديقه طاهره زهرا سرور زنان، و نپذيرفتن گواهى تو و گواهى دو سرور از نژادت و عترت مصطفى ‏است، درود خدا بر شما باد. و حال آن كه خدا درجه شما را بر امت برتر گرداند، و منزلت شما را رفيع قرار داد، و فضل و شرفتان را بر جهانيان آشكار ساخت، و پليدى را از شما برد و پاكتان ساخت پاک ساختنى ويژه.

خداى عزّ و جلّ فرمود: انسان بسيار حريص آفريده شده چون گزندى به او در رسد بى‏صبرى كند و چون خيرى به او در رسد دريغ ورزد جز نمازگزاران. پس خداى متعال پيامبر برگزيده‏اش را و تو را -  اى سرور جانشيان -  از همه خلق استثنا كرد. پس آنان كه به تو ستم كردند چقدر از ديدن حق كور بودند.

سپس سهم خويشان پيامبر را از باب فريب براى تو مقرّر داشتند، ولى به جور و ستم از اهلش برگرداندند. چون حكومت به تو برگشت با خويشان پيامبر در حالى كه از آن دو نفر روى‏گردان بودى، به خاطر پاداشى كه نزد خدا براى تو بود به همان صورت عمل كردى كه آن دو نفر عمل كردند. پس گرفتارى تو به آن دو نفر به گرفتارى پيامبران -  درود خدا بر ايشان -  در هنگام تنهايى و بى‏ياورى شبيه شد.

و در آرميدن در بستر پيامبر شبيه به اسماعيل ذبيح -  درود بر او -  شدى؛ چه آن كه تو نيز مانند او قبول كردى و اطاعت نمودى، به همان صورت كه اسماعيل صابرانه و پاداش خواهانه اطاعت كرد. وقتى كه ابراهيم به و او گفت: پسرم در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏كنم بنگر كه رأى تو چيست گفت پدر به آنچه دستور داده شده‏اى اقدام كن اگر خدا بخواهد مرا از بردباران خواهيد يافت. و تو نيز زمانى كه پيامبر -  درود خدا بر او و خاندانش -  در بسترش خواباندت و به تو فرمان داد در خوابگاهش بيارامى و او را با جانت از شر دشمنانش حفظ كنى، فرمان بردارانه به پذيرش دعوتش شتافتى و خو را براى كشته شدن آماده كردى.

در نتيجه خدا از فرمان برداريت قدردانى كرد، و از كار زيبايت به گفتارش جلّ ذكره در قرآن پرده برداشت؛ آنجا كه فرمود: و از مردم كسى است كه جانش را براى به دست آوردن خوشنودى خدا مى‏فروشد.

سپس گرفتاريت در جنگ صفين -  كه قرآن‏ ها از روى حيله و فريب به نيزه ‏ها بالا رفته بود -  در نتيجه شك و ترديد پيدا شد، و حق به يك سو افتاد، و از گمان پيروى شد. اين گرفتارى‏ات شبيه به گرفتارى هارون شد؛ زمانى كه موسى او را بر قوم خود امارت داد، آنها از او پراكنده شدند. هارون بر سر آنان فرياد مى‏زد و مى‏گفت: اى مردم شما به گوساله آزمايش شده‏ايد. به درستى كه پروردگار شما خداى بخشنده است. از من پيروى كنيد و از دستورم پيروى نماييد. گفتند: همچنان روى‏آور به گوساله خواهيم بود تا موسى به سوى ما بازگردد!

همچنين تو اى اميرمومنان، همين كه قرآن‏ها بالا رفت گفتى: اى ملت، شما به آن آزمايش شديد و گرفتار نيرنگ گشته ‏ايد، اما از خواسته تو سرپيچى كردند، و با تو به مخالفت برخاستند، و گماشتن دو داور را از تو تقاضا نمودند. تو از تقاضاى آنان سرباز زدى، و از عمل آنان به سوى خدا بيزارى جستى، و آن را به خودشان واگذاشتى.

پس زمانى كه حق آشكار شد و خطاى منكر روشن گشت و به لغزش و انحراف از راه حق اعتراف كردند، پس از آن دچار اختلاف شدند و از روى بى‏خردى تو را مجبور به پذيرفتن حكميّت كردند. حكميتى كه از آن سرباز زدى و آنان مى‏خواستند و تو از آن باز داشتى، روا دانستند گناهانشان را كه مرتكب شدند.

تو بر راه بينايى و هدايت بودى، و ايشان بر روش‏هاى گمراهى و كورى. همچنان بر نفاق اصرار داشتند و در گمراهى سرگردان بودند، تا خدا سنگينى كار ناپسندشان را به آنان چشاند، و كسى را كه با تو دشمنى كرد با شمشيرت به نابودى كشيد. پس بدبخت و نگون‏سار شد و با حجّت تو زنده كرد كسى را كه سعادت يافت و راهنمايى شد.

درود خدا بر تو باد بامداد و شامگاه، در حَضَر و در سفر. بر وصفت مدح كننده‏اى احاطه نكند، و عيب‏ جويى برترى‏ات را نابود ننمايد. تو در عبادت بهترين خلقى، و در پارسايى خالص‏ترين آنانى، و در دفاع از دين سرسخت‏ترين ايشان. با كوششت حدود خدا را به پا داشتى، و با شمشيرت اردوهاى خارج از دين را فرارى دادى. با سرانگشت‏هايت شعله جنگ‏ها را خاموش ساختى، و با بيانت پرده‏هاى شبه را دريدى، و آميختگى باطل را از حق روشن بر طرف كردى. سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى تو را در راه خدا نگرفت، مدح خداى تعالى تو را بى‏نياز كرد از مدح مداحان و ستايش وصف كنندگان،

خداى تعالى فرمود: از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بسته بودند صادقانه وفا كردند گروهى بر سر پيمان خود به شهادت رسيدند و جمعى از آنان انتظار میشكند و به هيچ روى تغيير نكردند.

زمانى كه ديدى پيمان شكنان و ستمكاران و بيرون رفتگان از دين را كشتى، و رسول‏ خدا -  كه درود خدا بر او و خاندانش باد -  وعده‏ اش را به تو راست گفته بود و تو هم به عهدش وفا كردى، گفتى: آيا وقت آن نرسيده كه اين محاسن به خون سر رنگين شود؟ با چه زمان بدبخت‏ ترين اين ملت براى اين كار برانگيخته مى‏ شود. اطمينان داشتى به اينكه بر پايه برهانى از پروردگارت و بصيرت از كارت هستى، وارد شونده بارگاه خدايى، شادان به معامله‏ اى كه انجام دادى، و اين است آن راستگارى بزرگ.

خدايا كشندگان پيامبرانت، و جانشينان انبيايت را به تمام لعنت‏هايت لعنت كن، و آنان را ملازم حرارت آتشت گردان.

و لعنت كن كسى را كه حق ولىّ‏ات را غصب كرد، و پيمانش را انكار نمود، و او را پس از يقين و اقرار به ولايتش -  روزى كه دين را براى او كامل كردى -  منكر شد.

خدايا قاتلان اميرمؤمنان و كسانى كه به او ستم كردند و پيروان و ياران آنان را لعنت كن.

خدايا ستم كنندگان بر حسين را لعنت كن، و همچنين قاتلانش، و پيروى كنندگان از دشمنش و ياوران دشمنش و راضيان به قتلش، و دريغ كنندگان از يارى‏اش؛ لعنتى شديد و سخت.

خدايا لعنت كن اول ستمكارى كه به خاندان محمد ستم كرد، و آنان را از حقوقشان بازداشت.

خدايا اول ستمكار و غاصب حق خاندان محمد را به لعنت اختصاص ده، و هر پيروى كننده از آنچه او شيوه ساخت تا روز قيامت.

خدايا درود فرست بر محمد خاتم پيامبران، و بر على سرور اوصيا، و خاندان پاكش، و ما را قرار ده از متمسّكين به آنان، و از كاميابان به ولايت شان، و ايمنى‏اى كه نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين می‏شوند.

زيارت مؤمنين با يكديگر در عيد غدير[۸۸]

از موارد بسيار مهم در مورد روز و عيد غدير، اعمال و آداب عيد غدير است. به علت اهمیت اين روز، اعمال و آدابى ذكر شده كه با هيچ روزى برابرى نمیكند و مختص به قشر خاص و سن معينى نيست، و داراى ابعاد اعتقادى و عبادى مختلفى است. از جمله آداب عيد غدير زيارت مؤمنين است[۸۹]:

در كلمات ائمه معصومين‏ عليهم السلام براى ديد و بازديد برادران دينى ثواب ‏هاى بسيارى ذكر شده است. تا آنجا كه زائر خدا محسوب شده است.

حتى اگر براى ديدن برادر دينى تا در منزل برود ولى او در منزل نباشد، باز ثواب براى او حساب مى‏شود و در رفت و برگشت گناهان او آمرزيده مى‏شود.

ديدار برادران مؤمن همراه با ذكر و ياد پيشوايان معصوم ‏عليهم السلام و نقل گفتار آنان از آداب بسيار پسنديده مى ‏باشد. زيرا نشانه دوستى با خاندان نبوت، و دوستى با دوستان آنان و دشمنى با دشمنان آنان است. يكى از مظاهر دوستى، به ديدار مؤمنان رفتن است، به ويژه در روز عيد غدير.

حضرت صادق‏ عليه السلام فرموده است: تزاوروا، فان فى زيارتكم احياءاً لقلوبكم و ذكراً لاحاديثنا، و احاديثنا تعطف بعضكم على بعض. فان اخذتم بها رشدتم و نجوتم، و ان تركتموها ضللتم و هلكتم. فخذوا بها و انا بنجاتكم زعيم: به ديدار يكديگر برويد كه در ديدار شما زنده شدن دل‏هايتان و يادى براى گفتار ماست، و گفتار ما شما را به هم معطوف میسازد. اگر به آنها عمل كنيد هدايت و نجات مى‏ يابيد، و اگر آنها را ترک كنيد گمراه و هلاک خواهيد شد. به آنها عمل كنيد كه من ضامن نجات شما هستم.

در روز غدير نيز به خاطر اين نعمت عظيمى كه خداوند متعال بر برندگان خود عنايت فرموده و تعظيم اين روز -  كه تعظيم شعائر الله است -  در احاديث و روايات و خطبه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ما را امر به زيارت مؤمنين نموده‏ اند.

امام رضا عليه السلام مى‏ فرمايد: من زار فيه مؤمناً ادخل الله قبره سبعين نوراً، و وسّع فى قبره، و يزوره فى قبره كل يوم سبعون الف ملک، و يبشّرونه بالجنة: هر كس مؤمنى را در اين روز زيارت كند، خداوند بر قبر او هفتاد نور وارد میكند، و قبر او را وسيع نمايد، و هر روز در قبرش او را هفتاد هزار ملک زيارت میكنند و او را به بهشت بشارت می‏دهند.

همچنين امام رضا عليه السلام نيز از اين روز به «يوم الوصول الى رحمة الله» روز رسيدن به رحمت خدا و «يوم التودّد» روز دوستى كردن ياد فرموده است.

زيارت‏ هاى قرآنى غدير[۹۰]

يكى از جلوه ‏هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات -  به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است -  ناگفته‏ هايى از مسئله غدير به چشم مى‏ خورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى‏ شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه ‏هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است.

جمع ‏آورى و چينش اين ادعيه و زيارات به عنوان بخشى بسيار مهم از مباحث غديرى و مجموعه قرآنى غدير است، و ناگفته‏ هايى از غدير از اين جلوه استفاده شود.

لازم به يادآورى است كه رمز اصلى در ارزش علمى اين بخش آن است كه ادعيه و زيارات از امام معصوم ‏عليه السلام صادر شده، و آنچه ايشان در ارتباط با غدير فرموده باشند -  اگر چه به صورت دعا و زيارت باشد -  حجت و مورد استناد است. با در نظر گرفتن اين نكته است كه از ادعيه و زيارات مربوط به غدير سه جهت قابل استفاده است:

تفسير آيات قرآنى غدير

به دست آوردن شأن نزول آيات قرآنى غدير

تبيين پيام غدير در بُعد قرآنى آن

از سوى ديگر از مجموع دعاها و زيارات مربوط به غدير جهت گيرى‏ هاى جالبى درباره ارتباط قرآنى غدير به دست مى ‏آيد. گاهى يک موضوع -  مانند نعمت -  از چند ديدگاه قرآنى مورد توجه واقع شده است. گاهى يک آيه -  مانند آيه اكمال -  از چند جهت مورد تبيين قرار گرفته است. گاهى يک فراز از زيارت بيانگر تفسير چند آيه است.

شكى نيست كه اكثر مطالب اين بخش استخراج شده از ادعيه و زيارات مربوط به ايام غدير است، به خصوص زيارت مفصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير كه شامل مطالب بسيار مهم و متعددى در اين زمينه است. در نظر گرفتن اين نكته درباره زيارت غديريه ضرورى است كه اين زيارت را امام هادى‏ عليه السلام در روز غدير شخصاً در نجف در حرم اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خطاب به جد بزرگوارشان انشا فرموده است و آنچه از آيات غدير ضمن كلام خود آورده در چنين شرايط ممزوج با غدير صادر شده است.

كيفيت بيان آيات در فرازهاى ادعيه و زياراتِ غديرى دو گونه است: در برخى فرازها فقط يک آيه مورد استشهاد قرار گرفته و در برخى ديگر چند آيه به صورت تصريح يا اشاره ذكر شده است.

همچنين به خاطر آنكه در مواردى آيات به صراحت در متن دعا يا زيارت نيامده و به صورت اشاره و كنايه است، ذكر اصل آيه قبل از متن ضرورى مى ‏نمايد تا خواننده متوجه مورد اشاره باشد. بر اين اساس ترتيب بيان مطالب در هر فراز چنين است:

اول: آيات مربوطه با ترجمه

دوم: متن دعا يا زيارت با ترجمه

سوم: تبيين ارتباط دعا يا زيارت با قرآن و ارتباط آن به غدير

چهارم: آوردن مؤيدات از روايات ديگر درباره مورد استشهاد

پنجم: نتيجه‏ گيرى ‏هاى خاص از هر فراز ادعيه و زيارات


با توجه به اينكه برخى از آيات و روايات مورد استشهاد در اين روايات در فصل‏ هاى ديگرِ كتاب «غدير در قرآن» مفصلاً مورد بحث قرار گرفته، در پاورقى‏ ها آدرس بحث مفصل در آن كتاب ارائه خواهد شد.

اين نكته نيز فراموش نشود كه آوردن مؤيدات از روايات ديگر بدان جهت است كه آنچه در متن زيارات آمده اكثراً به صورت اشاره است و براى تبيين آن آوردن احاديثى كه همان معنى در آنها به صراحت و با تفصيل بيشتر بيان شده ضرورى به نظر میرسد، تا بحث ارتباط قرآنى غدير كامل شود.

با ذكر يک فراز زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير كه اشاره كلى به قرآنى بودن غدير دارد، به استقبال مطالب اين موضوع میرويم. امام هادى ‏عليه السلام در روز غدير در برابر قبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در نجف ايستاد و خطاب به جد بزرگوارش عرضه داشت:

اشْهَدُ انَّكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ الْحَقُّ الَّذى نَطَقَ بِوِلايَتِكَ التَّنْزيلُ وَ اخَذَ لَكَ الْعَهْدَ عَلَى الامَّةِ بِذلِكَ الرَّسُولُ: يا اميرالمؤمنين، شهادت می‏دهم كه تو آن حقى هستى كه قرآن به ولايت تو گوياست، و پيامبر صلى الله عليه و آله بر ولايت تو از امت خود پيمان گرفته است.[۹۱]

مجموع كتاب حاضر و همين بخش، بر اساس همين كلام بلند امام هادى‏ عليه السلام است كه قرآن را بر ولايت على‏ عليه السلام گويا میداند، و كلمه «نَطَقَ» فراتر از نزول يک يا دو آيه است و بدان معناست كه قرآن به صور مختلف در صدد بيان جوانب مختلفى از ولايتِ اعلام شده در غدير است كه پيمان عظيمى در آن روز درباره ‏اش از مردم گرفته شد.

اشاره به يک فراز جالب تاريخى در اين قسمت، توجه شما را به ارتباط ادعيه و زيارات عيد غدير با ابعاد قرآنى آن جلب خواهد كرد.

روزى يک نفر يهودى كه در مجلس عمر حاضر بود، گفت: اگر آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» (كه در روز غدير نازل شده) در امت ما نازل شده بود، روز نزول آن را عيد مى‏ گرفتيم.[۹۲]

بنابراين آنچه از ادعيه و زيارات عيد غدير كه به تبيين جهات قرآنى آن پرداخته در راستاى جلوه‏گر ساختن اين عظمت است كه اهميت غدير تا آن بلنداست كه خداى جهان آن را در متن آخرين كتاب آسمانى خويش يعنى قرآن كريم جاى داده، و در جاى جاى آن يادِ ولايت غدير را به ميان آورده است.

فهرست اين آيات همراه با اشاره به مورد آن در زيارت‏ ها به شكل آمارى از اين قرار است:

۱. سوره مائده، آيه ۳: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى  وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير.

۲. سوره احزاب، آيه ۶: «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير آمده است.

۳. سوره مائده، آيه ۶۷: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير آمده است.

۴. سوره شعراء، آيه ۲۲۷: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير آمده است.

۵. سوره انفال، آيه ۳۲: «وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير آمده است.

۶. سوره مائده، آيه ۳: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير آمده است.

۷. سوره آل عمران، آيه ۸:«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير آمده است.

۸. سوره مائده، آيه ۶۷: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير از امام هادى ‏عليه السلام چنين آمده است.

۹. سوره احزاب، آيه ۶: «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير از امام هادى‏ عليه السلام چنين آمده است.

۱۰. سوره هود، آيه ۶۳: «فَمَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ»، در زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير از امام هادى‏ عليه السلام چنين آمده است.

۱۱. سوره هود، آيه ۴۰: «ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ»، در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير از امام هادى‏ عليه السلام چنين آمده است.

توضيح تمام اين موارد و زيارت‏هاى قرآنى غدير همراه با آيات آن در محل خود در همين عنوان «زيارت» و نيز عنوان: قرآن -  هر آيه ‏اى در محل خودش -  آمده است.

سند زيارت غديريه[۹۳]

بررسى زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز و عيد غدير از نظر اسناد و مدارک از اين قرار است:

شيخ جليل محمد بن المشهدى در «المزار الكبير» و مؤلف «مزار قديم» در كتاب خود -  كه هر دو از بزرگان علماء در قرن ششم بوده ‏اند -  زيارت غديريه را به روايت از شيخ مفيد آورده ‏اند.[۹۴]

سيد عبدالكريم بن طاووس در «فرحة الغرى» به اين زيارت اشاره كرده و سند آن را چنين نوشته است:

اخبرنى والدى و عمّى -  رضى الله عنهما -  عن محمد بن نما، عن محمد جعفر، عن شاذان بن جبرئيل القمى، عن الفقيه العماد محمد بن القاسم[۹۵] الطبرى، عن ابى على، عن والده محمد بن الحسن الطوسى، عن الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، عن ابى ‏القاسم جعفر بن قولويه، عن محمد بن يعقوب الكينى، عن على بن ابراهيم، عن ابيه، عن ابى ‏القاسم بن روح و عثمان بن سعيد العمرى، عن ابى‏ محمد الحسن بن على العسكرى، عن ابيه صلوات الله عليهما... .[۹۶]

شهيد اول نيز در كتاب مزار خود[۹۷]، علامه مجلسى در بحار الانوار[۹۸] و تحفة الزائر[۹۹]، و محدث قمى در مفاتيح الجنان[۱۰۰] و هدية الزائرين[۱۰۱] زيارت را در آوردند.

محدث قمى در مفتايح الجنان مى ‏نويسد: ما در كتاب هدية الزائرين اشاره كرديم به سند اين زيارت، و آنكه اين زيارت را در هر روز از نزديک و دور می‏شوند خواند. و اين فائده جليله ‏اى است كه البته راغبين در عبادت و شائقين به زيارت حضرت شاه ولايت ‏عليه السلام آن را غنيمت خواهند شمرد.

در كتاب «هدية الزائرين» مى ‏نويسد: مناسب ديدم در اينجا ذكر كنم دو فائده عظيمه:

اول: آنكه شيخ جليل محمد بن المشهدى رضوان الله عليه -  كه از بزرگان علماست -  در مزار كبير براى اين زيارت شريفه سند بسيار معتبرى ذكر نموده، كه كمتر خبرى به قوّت سند او می‏رسد. و عبارت او در اين مقام چنين است:

و اخبرنى الفقيه الاجل ابوالفضل شاذان بن جبرئيل القمى رضى اللَّه عنه... ، تا آخر سند كه قبلاً ذكر شد.

و اين سلسله شريفه، همه از اعيان علما و شيوخ طايفه و رؤساء مذهب اند. جناب ابوالقاسم بن روح و عثمان بن سعيد، هر دو از سفراء امام عصرعليه السلام هستند. پس از دقت معلوم مى‏شود در تمام زيارات مأثوره، زيارتى به اين درجه از صحت و اعتبار و قوت سند پيدا نمى‏شود.

و در مزار قديم -  كه مؤلفش معاصر محمد بن المشهدى است -  نيز اين زيارت به همين سند مذكور است، به اختلاف جزئى؛ به اين قسم كه تا شيخ كلينى موافقت كرده، پس از آن گفته: عن على بن ابراهيم، عن الشيخ ابى ‏القاسم بن روح، عن الشيخ الجليل عثمان بن سعيد. و به ملاحظه طبقات روات اين سند، اقرب است به صواب.

دوم: آنكه در مزار قديم بعد از ذكر سند اين زيارت چنين فرموده: ... فتقف على ضريح مولانا اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب صلوات اللَّه عليه. و كلما حضرت مشهده الشريف و اين حللت من البلاد، فزره بهذه الزيارة. و خصوصاً يوم الغدير... .

و اين عبارت صريح است در آنكه اين زيارت را در هر روز، از نزديک و دور می‏شود خواند. اين فائده جليله‏ اى است، كه البته راغبين در عبادت و شايقين زيارت حضرت شاه ولايت‏ عليه السلام آن را غنيمت خواهند شمرد.[۱۰۲]

از مجموع اين بحث نتيجه مى ‏گيريم، اين زيارت به دليل سند بسيار معتبر و بى‏ نظير، و متن بسيار بليغ و قوى و جامع، گنجينه ‏اى است گهربار، كه بايد هر چه بيشتر از آن بهره برد، و آن را با تأمل در معانى ژرف و مضامين قوى همواره خواند و مدّ نظر قرار داد.

متن زيارت غديريه مفصل در كتاب «مفاتيح الجنان» آمده است. زيارتى كه در مفاتيح نقل شده با روايت «بحار الانوار» منطبق است، جز در يک مورد. همچنين اين روايت با روايت كتاب «المزار الكبير» شيخ محمد بن مشهدى و روايت «المزار» شهيد ثانى تطبيق شده، كه اختلافات اندكى ميان اين دو روايت اخير با آن دو روايت پيش گفته -  يعنى روايت مفاتيح و بحار -  وجود دارد.

و اما تحقيق در سند زيارت غديريه معروف:

شيخ محمد بن مشهدى سند زيارت غدير را در كتاب خود «المزار الكبير» آورده است. اما منابع ديگرى كه به آن اشاره كرديم. يعنى «مفاتيح» و «بحار» و «المزار» شهيد ثانى صرفاً زيارت را نقل كرده ‏اند و سند آن را ذكر ننموده ‏اند. لذا ما سند مذكور را همان طور كه در كتاب «المزار الكبير» آمده نقل مى‏ كنيم[۱۰۳]:

فقيه جليل‏ القدر ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمى برايم روايت كرد: از فقيه عماد جناب محمد بن ابوالقاسم طبرى، از ابوعلى، از پدرش، از محمد بن محمد بن نعمان، از ابوالقاسم جعفر بن قولويه، از محمد بن يعقوب كلينى، از على بن ابراهيم، از پدرش، از ابوالقاسم بن روح، و عثمان بن سعيد عمرى، از ابومحمد حسن بن على عسكرى، از پدرش ‏عليهما السلام، گفت: آن حضرت در روز غدير -  همان سالى كه توسط معتصم تبعيد شد -  اين زيارت را قرائت فرمود.

همچنين  سيد عبدالكريم بن طاووس سند اين زيارت را در كتاب خود «فرحة الغرى» به نقل از محمد بن جعفر مشهدى آورده است، و زيارت را به صورت كامل روايت نكرده است. نص سخن وى چنين است[۱۰۴]:

پدرم و عمويم -  كه خداوند از هر دوى آنها راضى باد -  برايم روايت كردند: از محمد بن نما، از محمد بن جعفر[۱۰۵]... . اين همان سند سابق است، تا آنجا كه مى‏ گويد: و گويد وى در روز غدير همين زيارت را قرائت نمود، در همان سالى كه معتصم حضرت را تبعيد نمود. آن حضرت سر پا ايستاد و فرمود: سلام بر رسول‏ الله خاتم پيامبران... . انتهاى زيارت اين گونه بود: الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون، انک حميد مجيد. تقريباً يک كتابچه بود، و ما به ذكر روايت نپرداختيم تا اين كتاب از مقصود اصلى ‏اش -  كه ذكر زيارات است -  باز نماند.

و اما توضيح در مورد تک تک افرادى كه نامشان در سند زيارت آمده است:

۱. شيخ محمد بن جعفر مشهدى: شيخ حرّ عاملى گويد: وى فردى فاضل و محدث و صدوق بود، و كتاب‏ هايى داشت كه در آن از شاذان بن جبرئيل نقل روايت مى ‏نمود.[۱۰۶]

۲. شيخ جليل و ثقه جناب ابوالفضل شاذان بن جبرئيل بن اسماعيل قمى: شيخ حرّ عاملى در مورد وى مى‏ گويد: عالمى فاضل و فقيهى عظيم‏ الشان و جليل‏ القدر بوده است.[۱۰۷]

۳. شيخ امام جناب عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابوالقاسم بن محمد بن على طبرى آملى: شيخ حرّ عاملى در مورد وى گويد: ايشان فقيه و ثقه بوده، و نزد شيخ ابوعلى بن شيخ ابوجعفر طوسى به قرائت حديث پرداخته است.[۱۰۸]

۴. شيخ ابوعلى حسن بن محمد بن حسن بن على طوسى: شيخ حرّ عاملى گويد: وى فردى عالم، فاضل، فقيه، محدث، ثقه و جليل‏ القدر بود. شيخ منتجب ‏الدين نيز هنگام ذكر نام وى گويد: فقيه، ثقه و گرانقدرى بوده، كه همه مؤلفات پدر بزرگوارش را در محضر وى تلمّذ كرده است.[۱۰۹]

۵. شيخ ‏الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن بن على طوسى (ت ۳۵۸ -  م ۴۶۰ ق): نجاشى در مورد وى گويد: وى فردى جليل در ميان علماى شيعه است، و ثقه و عين میباشد. توضيح اينكه: كلمه «عين» نيز مانند ثقه از الفاظ تعديل و مدح مى ‏باشد، و چون اصطلاح تخصصى است نبايد ترجمه شود، بلكه عيناً به متن مقصد منتقل گردد.[۱۱۰]

۶. محمد بن محمد بن نعمان: نجاشى گويد: محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعيد بن جبير... . شيخ ما و استاد ما -  كه خدا از وى خشنود باد -  فضيلتش در فقه و كلام و روايت و ثقه بودن و دانش او مشهورتر از آن است كه به وصف در آيد. شيخ حرّ عاملى نيز گفته است: محمد بن محمد بن نعمان، كنيه ‏اش اباعبدالله و ملقب به «مفيد» و معروف به «ابن ‏المعلّم»، از بزرگان مشايخ و اساتيد و علماى شيعه و رئيس و استاد ايشان است، و فضلش فزون‏تر از آن است كه قابل وصف و بيان باشد. مورد اعتمادترين فرد در زمان خود بوده است.[۱۱۱]

۷. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه: نجاشى گويد: ابوالقاسم از افراد ثقه در ميان اصحاب ما بود، و از برترين علماى شيعه در حديث و فقه مى ‏باشد. نجاشى مى‏ افزايد: هر صفت نيكى همچون ثقه و جميل و مانند آن كه مردم بدان متصف مى‏ گردند، وى -  يعنى ابوالقاسم -  از همه اين صفات بالاتر بود. شيخ حرّ عاملى نيز بدين مطلب تصريح كرده است.[۱۱۲]

۸. محمد بن يعقوب بن اسحاق ابوجعفر كلينى: نجاشى گويد: شيخ و عالم بزرگ اصحاب ما (يعنى علماى شيعه) در زمان خود در رى بوده است، و وجه ايشان بوده است.[۱۱۳]

۹. على بن ابراهيم بن هاشم ابوالحسن قمى: نجاشى گويد: در حديث فردى ثقه و ثبت و مورد اعتماد بوده است. وى صحيح المذهب بوده است.[۱۱۴]

۱۰. ابراهيم بن هاشم ابوالحسن قمى: نجاشى گويد: اصالتاً كوفى بوده كه به قم عزيمت نموده است. مرحوم خويى گويد: نظر من اين است كه شک كردن در وثاقت و مورد اعتماد بودن ابراهيم بن هاشم سزاوار نيست. وى سپس برخى دلائل وثاقت او را متذكر مى ‏شود.[۱۱۵]

۱۱. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى: مرحوم خويى مى ‏گويد: يكى از سفيران و نائبان خاص امام دوازدهم‏ عليه السلام مى ‏باشد، و شهرت بزرگوارى و عظمت وى ما را بى‏ نياز ساخته از اينكه در شأن وى (و در توثيق اوى) اطاله كلام دهيم. وى در شعبان سال ۳۲۶ بدرود حيات گفت.[۱۱۶]

۱۲. عثمان بن سعيد عَمرى: مرحوم خويى گويد: شيخ در كتاب رجال خود گاهى او را از اصحاب امام هادى‏ عليه السلام برشمرده، و در جاى ديگر وى را از اصحاب امام عسكرى ‏عليه السلام دانسته و گفته است: عثمان بن سعيد عمرى روغن فروش بوده و وى را سمّان خطاب مى ‏كرده ‏اند. كنيه ‏اش ابوعمرو بوده است. فردى جليل‏ القدر و ثقه و وكيل امام عسكرى‏ عليه السلام بوده است.

شيخ در شرح حال فرزند وى (محمد بن عثمان بن سعيد) گفته كه عثمان بن سعيد از جانب امام ‏زمان‏ عليه السلام وكيل بوده است، و وى در نزد شيعه منزلتى بس عظيم دارد.[۱۱۷]

۱۳. عبدالكريم بن طاووس: مرحوم خويى مى‏ گويد: ابن‏ داود گويد (م ۹۴۷ ق) گفته است: عبدالكريم بن احمد بن موسى بن جعفر... بن طاووس حسنى علوى، سرور ما و پيشواى معظم غياث ‏الدين و فقيه و عالم علم انساب و نحوى و عروضى و زاهد و عابد بوده است، قدس الله روحه. رياست و نقابت سادات با وى پايان گرفت. وى يكتاى زمان خويش بود. در كربلا به دنيا آمد، و در حله رشد و نمو يافت، و در بغداد به تحصيل پرداخت، و در انتهاى عمر در كاظمين اقامت داشت. در شعبان ۶۴۸ ق به دنيا آمد و در شوال سال ۶۹۳ ق رحلت كرد.[۱۱۸]

۱۴. تعبير «والدى» در روايت سيد بن طاووس: سيد جمال ‏الدين احمد بن موسى بن جعفر: شيخ حرّ عاملى گويد: سيد جمال ‏الدين احمد بن موسى بن جعفر... بن طاووس علوى حسنى، عالمى فاضل و صالح و زاهد و عابد و پرهيزكار و فقيه بوده است. وى محدثى نكته سنج و ثقه بوده است.[۱۱۹]

۱۵. تعبير «عمّى» در روايت سيد بن طاووس: سيد رضى‏ الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر: شيخ حرّ عاملى گويد: سيد رضى ‏الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر... بن طاووس حسنى، سطح علمى و فضل و زهد و عبادت و تفقّه و مورد وثوق بودن وى مشهورتر از آن است كه نياز به ذكر و كنكاش داشته باشد.[۱۲۰]

۱۶. محمد بن نما: شيخ حرّ عاملى گويد: شيخ نجيب‏ الدين ابوابراهيم محمد بن نما حلى، از فضلا و علماى عصر خود بوده است. وى كتبى دارد كه در آن از ابن ‏ادریس نقل حدیث مى‏ كند، و جناب محقق جعفر بن حسن حلى نيز از وى نقل حديث مى ‏نمايد.[۱۲۱]

عقائد در زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير[۱۲۲]

در اينجا جملاتى از اين زيارت را كه تجديد عهدى با عقايد ريشه‏ دارمان است و نيز برخى دعاها كه در آن مسئله غدير مطرح شده مى ‏آوريم:

الف) اطاعت و ولايت تو را واجب كرد

السَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ. السَّلامُ عَلَيْكَ يا دينَ اللَّهِ الْقَويمَ وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ. أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:

سلام بر تو اى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنين. سلام بر تو اى دين محكم خداوند و راه مستقيم او. شهادت مى‏دهم كه تو برادر پيامبرصلى الله عليه وآله هستى... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همان طور كه خداوند به آن حضرت چنين مقامى داده بود. سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى‏كنى. خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.

ب) قرآن به ولايت تو گوياست

أَشْهَدُ أَنَّكَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ الْحَقُّ الَّذى نَطَقَ بِوِلايَتِكَ التَّنْزيلُ وَأَخَذَ لَكَ الْعَهْدَ عَلَى الاُمَّةِ بِذلِكَ الرَّسُولُ. أَشْهَدُ يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ أَنَّ الشَّاكَّ فيكَ ما آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمينِ وَأَنَّ الْعادِلَ بِكَ غَيْرَكَ عانَدَ عَنِ الدّينِ الْقَويمِ الَّذى  ارْتَضاهُ لَنا رَبُّ الْعالَمينَ وَأَكْمَلَهُ بِوِلايَتِكَ يَوْمَ الْغَديرِ. ضَلَّ وَاللَّه وَأَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِواكَ وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عاداكَ:

شهادت میدهم تو اميرالمؤمنينِ بر حقى هستى كه قرآن به ولایت تو گوياست و پيامبر صلى الله عليه وآله بر سر آن از امت عهد و پيمان گرفته است. يا اميرالمؤمنين، شهادت میدهم كه شک كننده درباره تو به پيامبر امين‏ صلى الله عليه وآله ايمان نياورده است، و كسى  كه تو را با غير تو مساوى قرار دهد از دين محكمى كه رب العالمين براى ما پسنديده و با ولايت تو در روز غدير آن را كامل كرده، ضديت و دشمنى كرده است. بخدا قسم كسى كه تابع غير تو شد گمراه شده و هر كس با تو دشمنى كند با حق عناد ورزيده است.

ج) به خاطر ترس حق خود را رها نكردى

أَشْهَدُ أَنَّكَ مَا اتَّقَيْتَ ضارِعاً وَلا أَمْسَكْتَ عَنْ حَقِّكَ جازِعاً وَلا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجاهَدَةِ غاصِبيكَ ناكِلاً وَلا أَظْهَرْتَ الرِّضا بِخِلافِ ما يُرْضِى اللَّه مُداهِناً وَلا وَهَنْتَ لِما أَصابَكَ فى سَبيلِ اللَّه وَلا ضَعُفْتَ وَلاَ اسْتَكَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّكَ مُراقِباً. مَعاذَ اللَّه أَنْ تَكُونَ كَذلِكَ، بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّكَ وَفَوَّضْتَ إِلَيْهِ أَمْرَكَ وَذَكَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّكَرُوا وَوَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا وَخَوَّفْتَهُمْ فَما تَخَوَّفُوا:

شهادت میدهم كه تو از روى ذلت تقیه نكردى، و به خاطر ترس از حق خود امساک نكردى، و به عنوان عقب‏ نشينى از جهاد با غاصبين حقت خوددارى نكردى، و به عنوان سازشكارى مطلبى بر خلاف رضاى خدا اظهار نكردى، و در مقابل آنچه در راه خدا به تو رسيد سستى نكردى و ضعف نشان ندادى و به عنوان انتظار از طلب حق خود ناتوانى نشان ندادى. معاذ الله كه تو چنين باشى! بلكه وقتى مظلوم شدى براى خدا صبر كردى و كار خود را به او سپردى، و ظالمان را متذكر شدى ولى نخواستند بياد بياورند، و آنان را موعظه كردى ولى در آنان اثر نكرد، و آنان را از خدا ترسانيدى ولى نترسيدند!

د) خدا لعنت كند آنانكه حرمتت شكستند

لَعَنَ اللَّه مُسْتَحِلِّى الْحُرْمَةِ مِنْكَ وَ ذائِدِى الْحَقِّ عَنْكَ، وَأَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَخْسَرُونَ الَّذينَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُونَ. لَعَنَ اللَّه مَنْ ساواكَ بِمَنْ ناواكَ. لَعَنَ اللَّه مَنْ عَدَلَ بِكَ مَنْ فَرَضَ اللَّه عَلَيْهِ وِلايَتَكَ:

خدا لعنت كند آنانكه حرمت تو را شكستند و حقت را از تو دور كردند. شهادت می‏دهم كه آنان از همه زيان‏كارترند، آنان كه حرارت آتش به صورت هايشان مى‏خورد و در آن با روى گرفته و عبوس هستند. خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه در مقابل تو ايستاد مساوى بداند. خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آنكه خداوند ولايتت را بر او واجب كرده مساوى بداند.

هـ) جز عده كمى ايمان نياوردند

إِنَّ اللَّه تَعالى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ‏ صلى الله عليه وآله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهارِ ما أَوْلاكَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاءً لِشَأْنِكَ وَإِعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلْأَباطِيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذِيرِ. فَلَمَّا أَشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَاتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ أَوْحى إِلَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ: »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ« . فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ أَوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ وَأَسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى. فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. فَما آمَنَ بِما أَنْزَلَ اللَّه فيكَ عَلى نَبِيِّهِ إِلاَّ قَليلٌ وَلا زادَ أَكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ:

خداوند تعالى دعاى پيامبرش ‏صلى الله عليه وآله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا ولايت تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلندمرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بيجا را ريشه كن كرده باشد.

آنگاه كه از فتنه فاسقان احساس خطر كرد و از منافقين درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد: «اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ میكند». پيامبر صلى الله عليه وآله سختىِ سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپاخاست و خطبه ‏اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند. ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان‏كارى براى خود زياد نكردند.

و) معتقديم كه اين حقى از جانب خداست

اللّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ، فَالْعَنْ مَنْ عارَضَهُ وَاسْتَكْبَرَ وَكَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لَعْنَةُ اللَّه وَ لَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ أَجْمَعينَ عَلى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَ سَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ -  يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ -  مِنَ الْمُشْرِكينَ وَالْمُنافِقينَ إِلى يَوْمِ الدّينِ، وَعَلى مَنْ رَضِىَ بِما ساءَكَ وَ لَمْ‏يُكْرِهْهُ وَ أَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَ جَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّه أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ:

خدايا، ما مى‏دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و بزودى آنانكه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت. يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركين و منافقين تا روز قيامت. و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت می‏كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى‏ كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمک كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچك شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.

ز) مسئله عجيب بعد از انكار حق تو

وَ الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقِّكَ غَصْبُ الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ النِّسأءِ فَدَكاً وَ رَدُّ شَهادَتِكَ وَشَهادَةُ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَ عِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى  اللَّه عَلَيْكُمْ، وَ قَدْ أَعْلَى اللَّه تَعالى عَلَى الْأُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَ أَبانَ فَضْلَكُمْ وَ شَرَّفَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ:

مسئله عجيب و كار سوزناک بعد از انكار حق تو، غصب فدک از صديقه طاهره سيدة النساء حضرت زهرا عليها السلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام است كه صلوات خدا بر شما باد، و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه شما را بر امت بالا برده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالميان شرافت داده است.

ح) متحير است كسى كه به تو ظلم كرده

ما أَعْمَهَ مَنْ ظَلَمَكَ عَنِ الْحَقِّ. فَأَشْبَهَتْ مِحْنَتُكَ بِهِما مِحَنَ الْأَنْبِياءِ عِنْدَ الْوَحْدَةِ وَعَدَمِ الْأَنْصارِ. ما يُحيطُ الْمادِحُ وَصْفَكَ وَلا يُحْبِطُ الْطاعِنُ فَضْلَكَ. تُخْمِدُ لَهَبَ الْحُرُوبِ بِبَنانِكَ وَتَهْتِكُ سُتُورَ الشُّبَهِ بِبَيانِكَ وَتَكْشِفُ لَبْسَ الْباطِلِ عَنْ صَريحِ الْحَقِّ:

چقدر متحير است از حق كسى كه به تو ظلم كرده است. محنت تو به آن دو (ابوبکر و عمر)، به گرفتارى‏ هاى انبياء عليهم السلام هنگام تنهايى و كمک نداشتن شباهت پيدا كرد. مَدح كننده تو به اوصافت احاطه پيدا نمى‏ كند، و طعن زننده بر تو فضيلتت را پائين نمى‏آورد. آتش جنگ‏ها را با انگشتانت خاموش مى‏كردى، و پرده‏هاى شبهه را با بيانت پاره مى ‏نمودى، و پوشش باطل را با حق صريح منكشف میكردى.

ط) خدايا منكرين حق وليت را لعنت كن

اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيائِكَ وَ أَوْصِياءِ أَنْبِيائِكَ بِجَميعِ لَعَناتِكَ وَأَصْلِهِمْ حَرَّ نارِكَ وَالْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِيِّكَ حَقَّهُ وَ أَنْكَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْيَقينِ وَالْإِقْرارِ بِالْوِلايَةِ لَهُ يَوْمَ أَكْمَلْتَ لَهُ الدّينَ. اللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ ظَلَمَهُ وَ أَشْياعَهُمْ وَ أَنْصارَهُمْ. اللّهُمَّ الْعَنْ ظالِمِى الْحُسَيْنِ وَ قاتِليهِ وَ الْمُتابِعينَ عَدُوَّهُ وَ ناصِريهِ وَ الرَّاضينَ بِقَتْلِهِ وَ خاذِليهِ لَعْناً وَبيلاً:

خدايا، قاتلين انبياء و جانشينان انبيائت را با همه لعنت‏هايت لعنت كن، و گرمى آتش را به آنان بچشان. و لعنت كن كسانى  را كه حق وليّت را غصب كردند و پيمان او را انكار نمودند و بعد از يقين و اقرار به ولايت او در روزى كه دين را برايش كامل كردى، آن را انكار كردند.

خدايا قاتلين اميرالمؤمنين و كسانى كه به او ظلم كردند و پيروان و يارانشان را لعنت فرما. خدايا، ظالمين حسين‏عليه السلام و قاتلين او و تابعين دشمنِ او و يارى كننده دشمنش را و راضيان به قتل او و خواركنندگان او را لعنتى  فرما كه عاقبتى بد دنبال آن باشد.

ى) خدايا اولين ظالم به آل محمد را لعنت فرما

اللّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مانِعيهِمْ حُقُوقَهُمْ. اللّهُمَّ خُصَّ أَوَّلَ ظالِمٍ وَ غاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ وَ كُلِّ مُسْتَنٍّ بِما سَنَّ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِييّنَ وَ عَلى عَلِىٍّ سَيِّدِ الْوَصِييّنَ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ وَاجْعَلْنا بِهِمْ مُتَمَسِّكينَ وَ بِوِلايَتِهِمْ مِنَ الْفائِزيْنَ الْآمِنينَ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ:

خدايا اولين ظالمى كه به آل محمد ظلم كرد و مانعين حقوق ايشان را لعنت فرما. خدايا اولين ظالم و غاصب حق آل محمد و هر كس كه بدعت‏هاى او را تا روز قيامت عمل میكند لعنت مخصوص فرما. خدايا، بر محمد خاتم پيامبران و بر على آقاى اوصياء و آل طاهرينش صلوات فرست، و ما را متمسک به آنان قرار داده و با ولايتشان ما را از رستگاران و از صاحبان امان كه بر آنان ترسى نيست و محزون نمى‏ شوند قرار ده.

پانویس

  1. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۱۱۱-۱۵۰.
  2. در اين مورد مراجعه شود به كتاب: نصوص الردة فى تاريخ الطبرى (محمدحسن آل‏ ياسين)، و نيز كتب علامه سيد مرتضى عسكرى.
  3. مانند احاديثى كه ذيل آيات ۲۵ تا ۳۴ سوره طه روايت شده كه پيامبر صلى الله عليه وآله دعا كرد تا خداوند على‏ عليه السلام را وزير و برادر او قرار دهد، و خداوند مستجاب فرمود.
  4. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۲-۳۵۴. كفاية الاثر: ص ۱۹۹.
  5. مائده /  ۶۶ .
  6. تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.
  7. نور الثقلين: ج ۲ ص ۲۵ ح ۸۹ . بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۰۱، همين مضمون را با تفصيل بيشتر از امام كاظم ‏عليه السلام روايت كرده است.
  8. تأليف: هاشم هريسى -  محمد صادق نجمى.
  9. تأليف مرحوم سيد محمد سلطان‏ الواعظين شيرازى.
  10. تأليف محقق سيد مرتضى عسكرى، از جمله جلد دوازدهم.
  11. الغدير: ج ۷ ص ۲۰۰-۲۰۶ و ج ۱ ص ۳۸-۴۲.
  12. الغدير: ج ۲ ص ۴۶ و ج ۸ ص ۲۷۴  - ۲۷۶.
  13. نهج البلاغه: ص ۴۹، خطبه سوم.
  14. معالم المدرستين (عسكرى): ج ۱ ص ۲۴۳-۲۶۷.
  15. حديث غدير در كتاب الغدير علامه امينى: ج ۱ ص ۱۴-۱۶، از صد و ده صحابى، و در تعليقه صحيفة الامام الرضا عليه السلام، چاپ مدرسة الامام المهدى‏ عليه السلام: ص ۱۷۲-۲۲۵، از صد و شصت و هفت صحابى روايت شده است. چنين تواترى در مورد كمتر حديثى ديده مى‏شود، چرا كه اين راويان از بلاد مختلف و قبايل گوناگون هستند، و به هيچ وجه احتمال توطئه آنها بر جعل حديث نمى‏رود. علاوه بر قرائن تاريخى ديگر كه در كتب مفصل مربوط مورد بحث قرار گرفته است.
  16. اين بحث را در منابع مختلف مى‏ تواند دنبال كرد. از جمله: الغدير: ج ۱ ص ۳۴۰-۴۰۰. عبقات الانوار: مجلد حديث غدير. معنى حديث الغدير (سيد مرتضى خسروشاهى، چاپ ۱۳۹۸، قم) . رسالة فى معنى المولى (شيخ مفيد) كه در ضمن مجموعه «عدة رسائل» او چاپ شده است. فيض القدير (محدث قمى) خلاصه مجلد غدير از عبقات الانوار. غاية المرام: باب ۱۶ و ۱۷. كفاية الخصام: ج ۶ و ۷. كشف المهم (محدث بحرانى).
  17. آل عمران /  ۸ . غدير در قرآن: ج ۳ ص ۴۰۱-۴۰۳.
  18. مائده /  ۳.
  19. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰-۳۶۸.
  20. هود /  ۴۰. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۴۰۷-۴۱۳.
  21. مائده /  ۶۷ .
  22. احزاب /  ۶ .
  23. هود /  ۶۳ .
  24. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۷. الاقبال: ص ۴۷۵.
  25. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۷.
  26. احزاب /  ۶ . غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۹۲-۳۹۵.
  27. مائده /  ۶۷ .
  28. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰-۳۶۸.
  29. مائده /  ۳. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۶۲، ۳۶۳.
  30. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰-۳۶۸.
  31. چهارده قرن با غدير: ص ۷۷، ۱۵۳-۱۵۷، ۲۰۱-۲۰۹. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۸-۳۴۰. اسرار غدير: ص ۲۵۲، ۲۵۳، ۲۸۱، ۳۵۳-۳۶۳.
  32. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ .
  33. مائده /  ۶۷ .
  34. اشاره به آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در سوره احزاب: آيه ۶ .
  35. اشاره به آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» در سوره مائده: آيه ۴.
  36. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ .
  37. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۹۳، ۹۴.
  38. عوالم العلوم : ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۰.
  39. مفاتيح الجنان: باب زيارات اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، زيارت غدير.
  40. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  41. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۸۵-۹۸.
  42. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۷۲-۱۷۴.
  43. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  44. آداب عيد غدير (خانه كودک): ص ۵۶-۱۴۵.  غدير دعا و محبت (نيشابورى): ص ۳۷-۶۲ . همراه با ذى‏ الحجه (اوحدى): ج ۲ ص ۱۰۵-۱۸۱. ترجمه الغدير (امينى -  واحدى): ص ۶۵۹ . اسرار غدير: ص ۲۴۶، ۲۵۴-۲۵۶. چهارده قرن با غدير: ص ۲۳۳، ۲۳۴. قنوت خورشيد: ص ۲۹، به نقل از كتاب: غدير عيد برتر (صدرى). چهارده قرن با غدير: ص ۷۷، ۱۵۳-۱۵۷، ۲۰۱-۲۰۹، ۲۳۳، ۲۳۴. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۸-۳۴۰. اسرار غدير: ص ۲۴۶، ۲۵۲، ۲۵۳، ۲۵۴-۲۵۶، ۲۸۱، ۳۵۳-۳۶۳.
  45. الاقبال: اعمال عيد غدير.
  46. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۰.
  47. امام صادق‏ عليه السلام فرمود: إنه من زارنى فى حياتى فقد زارنى فى مماتى، و من زارنى فى مماتى فقد زارنى فى حياتى. وسائل الشيعة: ج ۱۴ ص ۵۷۸ ح ۵ .
  48. وسائل الشيعة: ج ۱۴ ص ۳۷۶ ح ۲.
  49. وسائل الشيعة: ج ۱۴ ص ۲۷۶ ح ۲.
  50. بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۱۱۹ ح ۱۵.
  51. وسائل الشيعة: ج ۱۴ ص ۳۷۵ ح ۱.
  52. وسائل الشيعة: ج ۱۴ ص ۳۸۰ ح ۱.
  53. التهذيب: ج ۶ ص ۲۴. الاقبال: ص ۴۶۸. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۱۱۹ و ج ۱۰۰ ص ۳۵۸. وسائل: ج ۱۰ ص ۳۰۲.
  54. الاقبال: ص ۴۹۴، و در چاپ ديگر: ج ۲ ص ۳۰۷. بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۳۷۲.
  55. در نسخه ‏اى دگير: سننه.
  56. الصحيفة الصادقية: ص ۱۱۰.
  57. مصباح المتهجد: ص ۷۳۸، ۷۳۹.
  58. بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۲۶۷، ۲۶۸، به نقل از فرحة الغرى.
  59. بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۲۶۸، به نقل از فرحة الغرى.
  60. بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۳۵۰ ح ۶ ، ص ۳۵۹-۳۶۸. مزار (شهيد اول): ص ۱۰۸.
  61. مزار (شهيد): ص ۱۹: اذن دخول براى اين زيارت را اين گونه بيان كرده است: «اللهم انّى وقفت على باب بيت من بيوت نبيك...». اذن دخول كه به معناى درخواست فرمان براى شرفيابى است، يكى از آداب زيارت مى ‏باشد. علاوه بر خواص و آثارى كه دارد مصداق روشنى از اظهار ادب است، چون زائر ادب است، چون زائر محب و با معرفت مى‏داند حضور در محضر امام معصوم‏ عليه السلام بى اذن خدا و رسول و حجت خدا و فرشتگان پذيرفته نيست. اين اذن، نه تنها هنگام ورود به حرم مطهرشان، بلكه در زمان حيات ظاهريشان نيز متداول بوده است. تا آنجا كه اصحاب خاص، وقتى عزم ديدار امام‏عليه السلام را مى‏ كردند، بر در منزل آن امام مى‏ايستادند و اجازه ورود مى‏ گرفتند. خداى متعال با صراحت در قرآن مجيد، مؤمنان را از وارد شدن بى‏اذن به خانه پيامبرصلى الله عليه وآله منع كرده، و در سوره احزاب آيه ۵۳ مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يؤذن لكم»: اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد به خانه‏ هاى پيامبر وارد نشويد مگر اينكه به شما اذن داده شود. و خانه پيشوايان معصوم ‏عليه السلام به منزله خانه پيامبرصلى الله عليه وآله است. چنانكه امام ‏عليه السلام در همين زيارت در ابتداى اذن دخول مى‏ فرمايد: اللهم انى وقفت على باب بيت من بيوت نبيک ‏صلى الله عليه وآله: پروردگارا، من بر خانه‏اى از خانه ‏هاى پيامبرت ايستاده ‏ام.
  62. احزاب /  ۵۳ .
  63. توبه /  ۱۱۱، ۱۱۲.
  64. انعام /  ۱۵۳.
  65. طه /  ۸۲ .
  66. زمر /  ۹.
  67. نساء /  ۹۵، ۹۶.
  68. توبه /  ۱۹-۲۲.
  69. مائده /  ۶۷ .
  70. مائده /  ۵۴-۵۶ .
  71. آل‏ عمران /  ۵۳ .
  72. آل‏ عمران /  ۸ .
  73. شعراء /  ۲۲۷.
  74. حشر /  ۹.
  75. سجده /  ۱۸، ۱۹.
  76. احزاب /  ۱۱-۱۳.
  77. احزاب /  ۲۲.
  78. توبه /  ۲۵، ۲۶.
  79. توبه /  ۲۷.
  80. احزاب /  ۱۵.
  81. توبه /  ۱۱۹.
  82. معارج /  ۱۹-۲۲.
  83. صافّات /  ۱۰۲.
  84. بقره /  ۲۰۷.
  85. طه /  ۹۰، ۹۱.
  86. احزاب /  ۲۳.
  87. المزار (شهيد اول): ص۱۰۳-۱۰۸. المزار الكبير (ابن المشهدى): ص ۲۶۳.
  88. آداب عيد غدير (خانه كودک): ص ۵۶-۱۵۴.  غدير دعا و محبت (نيشابورى): ص ۳۷-۶۲ . همراه با ذى‏ الحجه (اوحدى): ج ۲ ص ۱۰۵-۱۸۱. ترجمه الغدير (امينى -  واحدى): ص ۶۵۹ . اسرار غدير: ص ۲۴۶، ۲۵۴-۲۵۶. چهارده قرن با غدير: ص ۲۳۳، ۲۳۴. قنوت خورشيد: ص ۲۹، به نقل از كتاب: غدير عيد برتر (صدرى). چهارده قرن با غدير: ص ۷۷، ۱۵۳-۱۵۷، ۲۰۱-۲۰۹، ۲۳۳، ۲۳۴. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۸-۳۴۰. اسرار غدير: ص ۲۴۶، ۲۵۲، ۲۵۳، ۲۵۴-۲۵۶، ۲۸۱، ۳۵۳-۳۶۳.
  89. خطبه حضرت على ‏عليه السلام در روز غدير. الكافى: ج ۲ ص ۱۸۶ ح ۲. الاقبال: ص ۴۶۵، و در چاپ ديگر: ج ۲ ص ۲۶۰.
  90. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۵-۴۴۶.
  91. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰-۳۶۸.
  92. الغدير: ج ۱ ص ۲۸۳. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۱۵، ۳۰۳.
  93. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۲۶-۳۰. شرح زيارة الغدير (خرسان): ص ۲۹-۳۲.
  94. هدية الزائرين (محدث قمى): ص ۱۸۳، ۱۸۴.
  95. در بعضى نسخه ‏ها: محمد بن ابى ‏القاسم.
  96. فرحة الغرى: ص ۱۱۲.
  97. مزار شهيد (نسخه خطى دانشگاه تهران، ش ۷۶) : فصل سوم.
  98. بحار الانوار: ج ۱۰۰ ص ۳۵۹-۳۶۸، همراه با شرح و بيان بعضى فقرات از علامه مجلسى.
  99. تحفة الزائر: باب زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. البته در اين كتاب زيارت را به امام حسن عسكرى‏ عليه السلام نسبت داده است. محدث قمى در هدية الزائرين (ص ۱۷۴-۱۷۵) در اين مورد مى‏ نويسد: نسبت اين زيارت شريفه به امام حسن عسكرى‏ عليه السلام چنانكه در كتاب مستطاب تحفه واقع شده، از قلم مبارک مؤلفش سهوى شده و صحيح همان است كه در بحار است و در نسخه مزار مفيد و شهيد فعلاً نيز در حقير موجود است، و عبارت متن ترجمه عبارات ايشان است. به علاوه آنكه معتصم قبل از ولادت حضرت عسكرى‏ عليه السلام هلاک شده است.
  100. مفاتيح الجنان: باب ۳ فصل ۴، فصل زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام.
  101. هدية الزائرين: ص ۱۷۴-۱۸۴.
  102. هدية الزائرين: ص ۱۷۴-۱۸۴.
  103. المزار الكبير: ص ۲۶۳.
  104. فرحة الغرى: ص ۱۱۲.
  105. مقصود محمد بن جعفر مشهدى صاحب كتاب «المزار الكبير» است.
  106. امل الآمل: ج ۲ ص ۲۵۳ ش ۷۴۷. معجم رجال الحديث: ج ۱۶ ص ۱۸۸ ش ۱۰۴۳۴.
  107. امل الآمل: ج ۲ ص ۳۰ ش ۳۴۶. معجم رجال الحديث: ج ۱۰ ص ۹ ش ۵۶۷۹ .
  108. امل الآمل:، ج ۲ ص ۲۳۴ ش ۶۹۸ . معجم رجال الحديث: ج ۱۵ ص ۳۰۷ ش ۱۰۰۴۹.
  109. امل الآمل: ج ۲ ص ۷۶ ش ۲۰۸. معجم رجال الحديث: ج ۶ ص ۱۲۲ ش ۳۱۰۳.
  110. رجال النجاشى: ص ۴۰۳ ش ۱۰۶۸. معجم رجال الحديث: ج ۱۶ ص ۲۵۷ ش ۱۰۵۲۶.
  111. رجال النجاشى: ص ۳۹۹ ش ۱۰۶۷. امل الآمل: ج ۲ ص ۳۰۴ ش ۹۲۱. معجم رجال الحديث: ج ۱۸ ص ۲۱۳ ش ۱۶۷۴۴.
  112. رجال النجاشى: ص ۱۲۳ ش ۳۱۸. امل الآمل: ج ۲ ص ۵۵ ش ۱۴۳. معجم رجال الحديث: ج ۵ ص ۷۶ ش ۳۲۶۳.
  113. رجال النجاشى: ص ۳۷۷ ش ۱۰۲۶. معجم رجال الحديث: ج ۱۹ ص ۵۴ ش ۶۲۰۶۷ . توضيح اينكه: وجه نيز از الفاظ توثيق و تعديل است، و در زمان خود از نظر ثقه و ثبت بودن از همه برتر بوده است. ثبت نيز از الفاظ تعديل است.
  114. رجال النجاشى: ص ۲۶۰ ش ۶۸۰ . معجم رجال الحديث: ج ۱۲ ص ۳۱۲ ش ۷۸۳۰.
  115. رجال النجاشى: ص ۱۶ ش ۱۸. معجم رجال الحديث: ج ۱ ص ۲۸۹ ش ۳۳۲.
  116. معجم رجال الحديث: ج ۶ ص ۲۵۷ ش ۳۴۰۶.
  117. معجم رجال الحديث: ج ۱۲ ص ۲۳۰ ش ۷۶۰۴.
  118. معجم رجال الحديث: ج ۱۱ ص ۶۶ ش ۶۶۲۰ . امل الآمل: ج ۲ ص ۱۵۸ ش ۴۵۹.
  119. امل الآمل: ج ۲ ص ۲۹ ش ۷۹. معجم رجال الحديث: ج ۲ ص ۱۳۸ ش ۹۸۴.
  120. امل الآمل: ج ۲ ص ۲۰۵ ش ۶۲۲ . معجم رجال الحديث: ج ۱۳ ص ۲۰۲ ش ۸۵۴۶ .
  121. امل الآمل: ج ۲ ص ۳۱۰ ش ۹۴۵. معجم رجال الحديث: ج ۱۸ ص ۳۲۳ ش ۱۱۹۴۶.
  122. چهارده قرن با غدير: ص ۷۷، ۱۵۳-۱۵۷، ۲۰۱-۲۰۹. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۸-۳۴۰. اسرار غدير: ص ۲۵۲، ۲۵۳، ۲۸۱، ۳۵۳-۳۶۳.