محتوای زیارت غدیریه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳۵: | خط ۳۳۵: | ||
غدير با آن مراسم عظيمش و با آن آيات پى در پى كه نازل میشد، آمد تا بگويد همان ولايت و همان مقام و همان منصب و همان عظمت براى على عليه السلام عيناً اعلام میشود، و همان گونه كه پذيرفتن اين ولايت درباره پيامبر صلى الله عليه و آله يک واجب اعتقادى است، پذيرفتن آن درباره على عليه السلام نيز واجب است. | غدير با آن مراسم عظيمش و با آن آيات پى در پى كه نازل میشد، آمد تا بگويد همان ولايت و همان مقام و همان منصب و همان عظمت براى على عليه السلام عيناً اعلام میشود، و همان گونه كه پذيرفتن اين ولايت درباره پيامبر صلى الله عليه و آله يک واجب اعتقادى است، پذيرفتن آن درباره على عليه السلام نيز واجب است. | ||
خط ۳۴۲: | خط ۳۴۳: | ||
خداوند با آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» پيامبر صلى الله عليه وآله را صاحب اختيار مطلق مردم قرار داد. در اواخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله با آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» زمينه اعلام صاحب اختيارى على عليه السلام را به همان معنى كه در آيه قبل براى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده بود آماده كرد، و با وعده «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» به پيامبر صلى الله عليه وآله دستور اعلام آن را داد. | |||
'''ج) مراحل اجراى اعلام ولايت''' | |||
اكنون نوبت آن است كه ببينيم اين دستور چگونه اجرا شد. اين فراز دعا مىگويد: | |||
ما شهادت مى دهيم كه آنچه خدا نازل كرده بود و قرار بود پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام كند آن حضرت ابلاغ فرمود. با اين اعلام پنج نتيجه پايه گذارى شد: | |||
يک: «فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ»، امر الهى ابلاغ گرديد و حجت تمام شد. | |||
دو: «اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ»، وجوب اطاعت و پذيرفتن صاحب اختيارى على عليه السلام رسميت يافت. | |||
سه: «عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ»، براى تو از مردم بيعت و عهد و پيمان هم گرفته شد. | |||
چهار: «جَعَلَكَ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ»، رسماً اعلام شد كه على عليه السلام مانند پيامبر صلى الله عليه و آله است در صاحب اختيارى مطلق مردم به همان معنى كه براى پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام شده است. | |||
پنج: | پنج: «ثُمَّ اشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ...»، پيامبر صلى الله عليه وآله خدا و مردم را بر ابلاغ خود شاهد گرفت، تا هم خود و هم مردم روز قيامت در برابر خدا پاسخگو باشند. | ||
بنابراين ما در [[زیارت غدیریه]] اقرار مى كنيم كه آنچه به دستور آيه «بَلِّغْ» قرار بود تبليغ شود شده، و درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام هيچ عذرى از هيچ كسى پذيرفته نيست و هيچ جاى ابهامى در آن باقى نمانده است. | |||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۷
آيات در زيارت غديريه[۱]
يكى از مفاهيم عميق در زیارت غدیریه معروف، رابطه آيات قرآن با ولایت و امامت و اميرالمؤمنين عليه السلام است. به عنوان نمونه:
۱. سوره مائده، آيه ۳ (آيه اكمال)
اللهم... ، العن من غصب وليك حقه و انكر عهده و جحده بعد اليقين و الاقرار بالولاية له يوم اكملت له الدين.
اين فقره از فقرات اواخر دعاست، كه امام هادى عليه السلام دشمنان خاندان نور را لعن مى كند: خدايا... ، لعن كن كسانى را كه حق وليّت را غصب كردند، عهد و پيمانش را منكر شدند، بعد از يقين و اقرار به ولايت حضرتش در روزى كه دين را برايش كامل فرمودى... .
امام هادى عليه السلام جملات آخر دعا را به لعن ظلمت پرستان و قاتلان خاندان نور اختصاص داده است. در اين جمله پيمان شكنانى را لعن مى كند كه روز غدير حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را به ولايت تهنیت گفتند، و چند ماه بعد همانان سقيفه را تشكيل دادند!
۲. سوره مائده، آيات ۵۴-۵۶
امام هادى عليه السلام به واقعه غدير اشاره نموده و مى فرمايد:
و لقد انزل اللَّه تعالى فيك من قبل و هم كارهون: «يا ايها الذين آمنوا من يرتدّ منكم... هم الغالبون»: و حقاً كه خداى تعالى پيش از آن نيز درباره تو نازل فرموده بود در حالى كه آنان كراهت داشتند.
«يا ايها الذين آمنوا...» در سه آيه سوره مائده كه امام هادى عليه السلام به آنها اشاره دارد، مطالبى در شأن حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ذكر شده است، از جمله:
على عليه السلام سردسته گروهى است كه خدا را دوست دارند و خدا آنان را دوست دارد. در برابر مؤمنان فروتن و نسبت به كافران سخت گيرند، در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت سرزنش كنندگان نمى هراسند.
على عليه السلام پس از خدا و رسول، ولىّ مومنان است.
پيروان حضرتش «حزب الله» اند كه پيروزمندان اند.
كراهت ديگران از نزول اين آيات در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام هنوز هم بارز و آشكار است. جنگ هاى صدر اسلام را «جنگ ردّه» و طرف هاى جنگ را «مرتدّين» ناميدند. تا آيه اول «من يرتدّ منكم عن دينه» را درباره دوستان خود بدانند.[۲]
بسيار دست و پا زدند تا آيه ولايت را - كه در حين تصدّق على عليه السلام به سائل در حال ركوع نازل شد - در شأن حضرتش ندانند، كه كتب تفسيرى آنها گواه اين مدّعاست.
و براى «حزب الله» معانى مختلفى پيش آوردند كه در همان كتب و تفاسير موجود است و همه آن معانى جزئى از مصداق حزب الله هستند، اما هيچ كدام جامعيت و شمول ندارد. تنها معنى جامع و مانع همان است كه امام هادى عليه السلام بيان نموده است.
۳. سوره مائده، آيه ۶۷ (آيه تبليغ)
اين آيه مشهور غدير را امام هادى عليه السلام با تفصيلى گويا بيان نموده است، كه ما به نقل مضمون آن به اختصار بسنده مى كنيم:
پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام دعاهايى مى فرمود. خداى تعالى اين دعاها را مستجاب فرمود و بيان داشت كه به ولايت او پس از حضرتت رضايت دارم.[۳] پس به حضرتش امر فرمود به جهت اعلاء شأن اميرالمؤمنين عليه السلام و باطل كردن سخنان بيهوده و قطع عذرها، اين نعمت را اظهار كند. پيامبر صلى الله عليه وآله مىخواست از فتنه فاسقان و منافقان - كه دشمن على عليه السلام بودند - بر حذر باشد. در اين هنگام آيه غدير نازل شد و پيامبر صلى الله عليه وآله را امان داد.
در اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله زحمت آن مسير طولانى را به خود پذيرفت، و در گرماى ظهر به پا خاست و خطبه خواند. پس آنگاه كسانى كه به پيامبر صلى الله عليه وآله ايمان آورند كم بودند و شمار زيادى از مردم جز در مسير زيانكارى پيش نرفتند.
تا اينجا كلام امام هادى عليه السلام بود كه مضمون آن به اختصار آورده شد. در اينجا جاى اين سؤال باقى است كه چرا مردم با وجود آن بیعت تاريخى، اين همه به ولايت پشت كردند؟
بازگويى اين پرسش و پاسخ نيز مفيد است: محمود بن لبيد گويد: پس از شهادت رسول خدا صلى الله عليه وآله، حضرت فاطمه عليها السلام بر سر قبور شهدا مىرفت و بر سر قبر حمزه سيدالشهداء مى گريست. روزى در آن محل به خدمت حضرتش رسيدم... ، و پرسيدم: اى بانوى من، از شما مسئله اى مىپرسم كه در سينه ام موج مىزند.
فرمود: بپرس. گفتم: آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله قبل از وفاتش بر امامت على عليه السلام تصريح فرمود؟ فرمود: شگفتا ! آيا روز غدير خم را فراموش كرديد؟
پس از بيانات ديگر فرمود: به خدا قسم اگر حق را نزد اهلش وا مى گذاردند و عترت پيامبرشان را پيروى مى كردند، هيچ گاه دو نفر درباره خداى تعالى اختلاف نمى كردند، و (حق را) آيندگان از گذشتگان به ارث مى بردند، تا آنگاه كه قائم ما - نهمين از نسل حسين عليه السلام- قيام كند. اما آن را كه خدا مؤخّر قرار دهد مقدّم داشتند، و آن را كه خدا مقدّم داشته پشت سر گذاردند... .[۴]
اين پرسش و پاسخ زمانى انجام مىگيرد كه از اين واقعه تاريخى و شكوهمند، با آن همه مقدمه و مؤخّره بياد ماندنى، هنوز يک سال نگذشته است. آيا بانوى بانوان حق ندارد از اين گونه سؤالها اظهار شگفتى كند؟!
جملات بعدى دخت پيامبر عليها السلام نيز تفسیر آيه اى است كه قبل از آيه غدير بيان شده است: و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب پروردگارشان به آنان فرستاده شده را به پا مىداشتند، همانا از بالاى سر و از زير پاهاى خود (بركات الهى را) مى خوردند... .[۵]
آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنىاسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟[۶]
۴. سوره انعام، آيه ۱۵۳
امام هادى عليه السلام مى فرمايد: و شهادت مى دهم كه تويى معناى كلام خداى عزيز رحيم: «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه و لا تتّبعوا السبل فتفرّق بكم عن سبيله». به خدا قسم گمراه شد و گمراه كرد هر كس كه جز تو را پيروى كرد، و از حق منحرف شد هر كس با تو دشمنى ورزيد.
صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.
يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته اند چگونه بپذيريم؟
جواب اين سؤال در بيان امام صادق عليه السلام است كه فرمود: قرآن را ظاهرى است و باطنى. تمام آنچه در قرآن حرام اعلام شده ظاهر، و باطن آن ائمه جور است. و تمام آنچه خداى تعالى در كتابش حلال دانسته ظاهر، و مراد از آنها در باطن ائمه حق مى باشد.[۷]
روح دين و جهت دهنده به تمام معالم و معارف دينى، به ويژه توحيد و نبوت و معاد، امر امامت و ولايت و پيروى ائمه حق است.
بررسى صحاح ستّه و آنچه كه در آنها آمده و مقايسه آنها با كتب گرانقدر شيعه گوياى همين نكته است. كتاب «سيرى در صحيحين»[۸] و بخش هايى از كتاب «شبهاى پيشاور»[۹] و كتاب «نقش ائمه در احياء دين»[۱۰]، تا حدى به اين مهم پرداخته اند. البته در اين مقام ناگفته هاى فراوانى باقى است.
خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.
۵. سوره انفال، آيه ۷
امام هادى عليه السلام در ضمن بيان مواقف مشهور و روزهاى زبانزد زندگى پرافتخار على عليه السلام به روز خيبر مى رسد:
و يوم خيبر اذ اظهر الله خور المنافقين و قطع دابر الكافرين و الحمد لله رب العالمين: و روز خيبر، كه خداوند سستى منافقين را ظاهر ساخت وريشه كافران را قطع كرد. سپاس خداى راست، پروردگار جهانيان.
فتح خيبر رويدادى مهم بود؛ از جهت رشادت و دلاورى مولى الموالى عليه السلام از يک سو، و جبن و فرار مدعيان از سوى ديگر. اما مهمتر از آن، ظهور و بروز حديث نبوى بود كه حضرتش در جنگ خيبر فرمود: فردا رايت را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. پيشروى است كه فرّار نيست. باز نمى گردد تا آنگاه كه خدا فتح را به دست او عملى سازد.[۱۱]
فردايش افرادى خود را نامزد كردند، غافل از اينكه اين امر امر الهى است و پيامبر صلى الله عليه وآله نيز مجرى فرمان. معناى اين حديث آن است كه تنها كسى كه به تمام و كمال محبّ و محبوب خدا و رسول صلى الله عليه وآله است هجوم برنده و غير فرّار است، و او جز حضرت اسدالله الغالب عليه السلام كسى نيست. به تعبير علامه شيخ محمدحسن مظفر: «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً...»؟
به روايت مفسران، روزى وليد بن عقبه بر على عليه السلام افتخار مى كرد و مى گفت: من خوش زبانتر از تو هستم، و شمشيرم از تو برنده تر است. حضرت فرمود: ساكت باش كه فاسقى. آيه شريفه نازل شد، و اميرالمؤمنين عليه السلام را مؤمن و وليد را فاسق معرفى كرد.[۱۲]
درباره اين آيه شريفه و اين مقايسه، هيچ نمى گوئيم، مگر اشاره اى به مظلوميت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام. آن هم از زبان وحى كه در كام حضرتش بود، كه در دردنامه شقشقيّه مى فرمايد: حتى صرت اقرن الى هذه النظائر[۱۳]: كار به آنجا رسيد كه با اين اشخاص هم رديف شده ام!
۶. سوره احزاب، آيه ۶
امام هادى عليه السلام مى فرمايد: جعلك اولى بالمؤمنين من انفسهم كما جعله الله كذلك. و در موضعى ديگر به حدیث غدیر اشاره مى فرمايد كه: ثم قال: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ فقالوا: بلى. فأخذ بيدك و قال: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .
درباره اين آيه شريفه و ارتباط آن با حديث غدير توضيحى كوتاه لازم است:
دشمنان براى ردّ و انكار احاديث فضائل اهل بيت پيامبر عليهم السلام تدابيرى انديشيدند و به شيوه هاى مختلف در كتمان آن احاديث كوشيدند كه برخى از رئوس كلى آنها با ذكر نمونه هاى تاريخى در كتاب «معالم المدرستین»[۱۴] بيان شده است. از جمله:
حذف قسمتى از حدیث و تبديل آن به كلمه اى مبهم.
حذف تمام حديث، يا اشاره به حذف.
حذف حديث يا قول صحابه، بدون اشاره به حذف.
تضعيف روايت.
سوزاندن كتابخانه ها
نهى از كتابت سنّت نبوى.
تحريف اخبار.
جعل و وضع احاديث ديگر، در برابر احاديث صحيح و معتبر.
تأويل معناى حديث.
در مورد حديث غدير، تواتر خبر چنان بود كه هيچ راهى براى انكار نبود.[۱۵] تنها راهى كه براى انكار باقى مانده بود، تأويل معناى حديث بود، كه اين تأويل هم با استفاده از معانى مختلف كلمه «مولى» انجام شد. براى لفظ «مولى» در كتب لغت، تا بيست و شش معنى ثبت شده كه به دليل قرائن عديده، هيچ كدام جز «سرپرست و اولى به مؤمنين از نفس آنها» در اين حديث نمى تواند مورد قبول باشد.[۱۶] اين تحريف معنوى، از همان زمان صدر اسلام آغاز شد. به شهادت احاديثى كه موجود است، از امام سجاد، امام باقر و امام حسن عسكرى عليهم السلام اين سؤال مطرح شد.
آيه «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»[۱۷]
يكى از جلوه هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات - به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است - ناگفته هايى از مسئله غدير به چشم مى خورد، كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى شود. در مواردى شأن نزول آيات، و در مواردى استشهاد به آيه هاى قرآن، و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است.
از جمله اين موارد است:
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»:
«پرودگارا، قلبهاى ما را دچار تاريكى مفرما بعد از آنكه ما را هدايت كرده اى، و از پيشگاه خود رحمتى بر ما فرودآور، كه تو بخشاينده هستى».
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۱۸]:
«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:
متن زيارت
در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير مى خوانيم:
اللَّهُمَّ انّى اسأَلُكَ ... ، انْ تَجْعَلَنى فى هذَا الْيَوْمِ الَّذى عَقَّدْتَ فيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ فى اعْناقِ خَلْقِكَ وَ اكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ، مِنَ الْعارِفينَ بِحُرْمَتِهِ وَ الْمُقِرّينَ بِفَضْلِهِ ... . اللَّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ عيدَكَ الاكْبَرَ وَ سَمَّيْتَهَ فِى السَّماءِ يَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَ فِى الارْضِ يَوْمَ الْميثاقَ الْمأخُوذَ وَ الْجَمْعِ الْمَسْؤُولِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْرِرْ بِهِ عُيُونَنا وَ اجْمِعْ بِهِ شَمْلَنا وَ لا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا وَ اجْعَلْنا لِانْعُمِكَ مِنَ الشّاكِرينَ يا ارْحَمَ الرّاحِمينَ[۱۹]:
خدايا از تو مى خواهم مرا در اين روزى كه براى وليت عهدى بر گردن خلقت بستهاى و دين را برايشان كامل كرده اى، مرا از عارفين به حرمت آن و اقرار كنندگان به فضيلت آن قرار دهى ... . خدايا همان گونه كه آن را عيد بزرگ خود قرار دادهاى و در آسمان روز عهد معهود و در زمين روز پيمان گرفته شده و اجتماع سؤال شونده نامگذارى كرده اى، بر محمد و آل محمد درود فرست و چشم ما را بدان روشن فرما و كارهاى ما را به بركت آن منظم فرما و بعد از هدايت ما را گمراه مفرما و ما را نسبت به نعمت هايت از شاكران قرار ده، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان.
نتيجه اعتقادى
در اين فراز از زيارت غديريه دو آيه به اشاره آمده است: يكى آيه اكمال است كه فراز اول آن به صورت خطاب و آوردن الف و لام بر سر كلمه «دين» به جاى ضمير آخر آن ذكر شده است، و با عبارت «اكْمَلْتَ لَهُمُ الدّينَ» آمده است. ديگرى آيه هشتم سوره آل عمران است كه با تغيير كلمه «لا تُزِغْ» به «لا تُضِلَّنا» ذكر شده و به صورت «لا تُضِلَّنا بَعْدَ اذْ هَدَيْتَنا» آمده است.
آنچه از اين قسمت زيارت استفاده مىشود دو نكته است:
الف) عقد و پيمان در غدير
تأكيد بر اينكه در روز غدیر به عنوان «كمال دين» از مردم پيمان گرفته شد نقطه حساس اين فراز است. دو سوى اين پيمان از يک سو مردم و از سوى ديگر ولى خداست، كه در اين فراز با تعبير ظريفى بيان شده است. در يک نگاه مى فرمايد:
«عَقَّدْتَ فيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ»، يعنى در چنين روزى براى وليت عهد و پيمان بستى، و در نگاه ديگر مى فرمايد: «فى اعْناقِ خَلْقِكَ»، يعنى اين عهد و پيمان را بر گردن مخلوقات قرار دادى. از همين جا نتيجه میگيرد كه نام روز غدير در آسمانها «روز عهد معود»، و در زمين «روز ميثاق گرفته شده» و «روز جمع مسئول» است.
ب) درخواست كمک و مواظبت
از آنجا كه بشر هميشه در معرض خطرات نفسانى و شيطانى است و هر لحظه ممكن است از پيمان خويش باز گردد، لذا با اشاره به آيه قرآن از خدا درخواست میكند كه بعد از چنين هدايت عظيمى ما را گمراه مفرما و ما را بر اين نعمت عظيم از شاكرين قرار ده.
آيه «ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ»[۲۰]
يكى از جلوه هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات - به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است - ناگفته هايى از مسئله غدير به چشم مىخورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:
«ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ»: «همراه او جز گروه اندكى ايمان نياوردند».
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»[۲۱]:
«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده كه اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكرده اى و خدا تو را از مردم حفظ مى كند».
«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۲۲]:
«پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به مردم از خودشان صاحب اختيارتر است».
«فَمَنْ يَنْصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ»[۲۳]:
«چه كسى مرا در برابر خدا كمک خواهد كرد اگر او را عصيان نمايم، پس شما جز ضرر به من چيزى اضافه نمى كنيد».
اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:
متن زيارت
امام هادى عليه السلام در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام كه شخصاً در نجف در حرم شريف آن حضرت انشا نموده، چنين فرموده است:
انَّ اللهَ تَعالَى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ صلَّى اللَّه عليه و آله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ امَرَهُ بِاظْهارِ ما اوْلاكَ لِامَّتِهِ اعْلاءً لِشَأْنِكَ وَ اعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلاباطيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذيرِ. فَلَمّا اشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَ اتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ اوْحى الَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».
فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ اوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ وَ اسْمَعَ وَ نادى فَابْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ اجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللّهُمَّ بَلى فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: الَسْتُ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». فَما آمَنَ بِما انْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ الاّ قَليلٌ وَ لا زادَ اكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ[۲۴]:
خداوند تعالى دعاى پيامبرش صلى الله عليه وآله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا ولايت تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلند مرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد، و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بيجا را ريشه كن كرده باشد.
آنگاه كه از فتنه فاسقان احساس خطر كرد و از منافقين درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد: «اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ میكند».
پيامبر صلى الله عليه وآله سختىِ سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپاخاست و خطبه اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش.
سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ام؟ گفتند: آرى. پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من صاحب اختيار او بوده ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند.
ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان كارى براى خود زياد نكردند.
نتيجه اعتقادى
در اين فراز از زيارت غدير چهار آيه قرآن مطرح شده است:
يک آيه عيناً آورده شده كه همان آيه تبليغ است. آيه ديگر «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ» است كه در قالب كلام پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به مردم ذكر شده و كلمه اول آن از لسان حضرت به صورت «الَسْتُ اوْلى...» آمده است. آيه سوم «فَما آمَنَ معه الا قليل» است كه به صورت تفسیر شده مورد ايمان مطرح شده، و آخرين آيه از سوره هود است كه قسمت آخر آن از جمله «فَما تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ» به صورت «وَ لا زادَ اكْثَرُهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ» ذكر شده است.
اين فراز از زيارت غديريه هشت جهت بسيار مهم از واقعه غدير را موشكافى كرده است كه در منابع ديگر به چشم نمى خورد:
الف) غدير استجابت دعاى رسول صلى الله عليه وآله
يكى از نكاتى كه در هيچ منبع ديگرى به چشم نمى خورد و به بركت كلام امام هادى عليه السلام در زيارت غدير از آن اطلاع يافته ايم اين است كه مراسم غدير تكليفى سخت از جانب خداوند بر پيامبر صلى الله عليه وآله نبوده، بلكه اين دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله و درخواست آن حضرت از درگاه الهى بوده كه چنين برنامه اى انجام شود؛ و در واقع خداوند دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله را اجابت فرمود.
در فراز اولِ آنچه نقل شد اين عبارت صريح را در اين باره مى بينيم: خداوند دعاى پيامبر صلى الله عليه وآله را درباره تو اجابت كرد و در نتيجه به او امر كرد كه مقام تو را براى امتش اظهار كند.
ب) هدف از غدير
چهار هدف - و به عبارت ديگر علت - براى اجراى مراسم عظيم غدير در اين فراز از زيارت غدير ذكر شده است:
- هدف اول: نشان دادن عظمت مقام على عليه السلام تا ديگران هر گونه فكرى درباره خلافت را از سر بيرون كنند.
- هدف دوم: اعلان عمومى امامت على عليه السلام از سوى مقام نبوت، كه بزرگترين برهان و دليل بر اين مقام است.
- هدف سوم: درهم شكستن هرگونه اباطيلى كه در برابر خلافت على عليه السلام بخواهد دليلى شمرده شود.
- هدف چهارم: اتمام حجت بر مردم به گونه اى كه هيچ عذرى از هيچ كسى درباره ولايت على عليه السلام پذيرفته نشود.
جمع بندى اين چهار هدف نشانگر يک سياست گذارى الهى است كه اگر كسى واقعاً در جستجوى صراط مستقيم باشد و خود را به هر سخن واهى قانع نكند، منحرف نخواهد شد. آيا تعجب ندارد كه در برابر دليل محكمى چون غدير - با آن پشتوانه هاى قرآنى - عده اى بخواهند با آوردن نام شورا آن هم در شكل دروغينش، و اعلان آن از سوى ابوبكر براى عمر بدون اينكه كمترين عنوان شرعى يا عقلى در آن باشد، و با جعل فرازهايى چون «لا يجتمع النبوة و الخلافة فى اهلبيت واحد»، خلافت را به غاصبين بسپارند و از آن دفاع هم بنمايند؟!
ج) علت نزول آيه تبليغ
با توجه به اينكه دستور اعلام ولايت از مدينه تعيين شده بود، و پيامبر صلى الله عليه وآله اين سفر را با دو دستور و دو نيت آغاز كرد: يكى حج و ديگرى ولایت؛ نزول آيه تبليغ در نزديكى غدير به ما میفهماند كه مسئله خاصى پيش آمده كه لازمه اش نزول اين آيه بوده است.
در اين فرازِ زيارت علت نزول آيه را دو جهت بيان كرده است: يكى ترس از فتنه فاسقين كه بخواهند چنان مراسم عظيمى را بر هم زنند و نتيجه آن شود كه اگر آن مجلس برگزار نمى شد بهتر بود. ديگرى ترس جانى از شر منافقين كه بخواهند قبل از مراسم يا همزمان با آن و يا بعد از آن به مقام نبوت آسيبى برسانند كه باعث آشفتگى در جامعه مسلمين شود.
اينجا بود كه خداوند با آيه تبليغ انجام منظم چنان مراسمى و نيز حفظ جان پيامبر صلى الله عليه و آله را ضمانت نمود، و اكنون با فكرى آسوده مى توانست برنامه اى سه روزه تدارک شود و برنامه هاى مختلف آن طراحى گردد.
با مطالعه در تركيب جمعيتى كه در غدير حاضر بودند و درصد منافقينى كه در آنجا حضور داشتند، مىتوان به علت نزول اين آيه پى برد. به عبارت ديگر بايد از انجام منظم چنان مراسم مفصلى كه صد و بيست هزار نفر در جاى جاى آن مشاركت داشتند تعجب كرد، كه پاسخ اين تعجب همان ضمانت الهى در «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» است.
د) حرارت غدير
روايات بسيارى دلالت دارد كه مراسم غدير در شرايط سخت گرما انجام شده و حرارت هوا به حدى بوده كه مردم قسمتى از لباس خود را زير پايشان و قسمتى ديگر را روى سرشان مى گذاشتند تا هم از آفتاب و هم از داغى ريگ ها در امان باشند. اين فراز از زيارت غدير نيز به دو جهت اين مراسم عظيم اشاره میكند:
جهت اول: رنج سفر
با توجه به اينكه اعلان ولایت مى توانست در مدينه يا مكه انجام شود، اما مصالح بسيارى اقتضا میكرد در بين راه و با تحمل خستگى سفر به انجام رسد؛ در فرازى از زيارت به اين مطلب اشاره كرده میفرمايد: فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ اوْزارَ الْمَسيرِ: سنگينى سفر را بر جان خود خريد.
جهت دوم: گرماى هوا
اجراى مراسم غدير در هواى گرم، و در هنگام ظهر كه خورشيد در وسط آسمان است و تيزترين حرارت خود را بر زمين میفرستد، نشان ديگرى از اهميت آن ماجراى به ياد ماندنى است؛ كه در فرازى از زيارت غدير به آن اشاره شده است: نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ: در گرماى ظهر بپاخاست.
هـ) اقرار مردم به گذشته
پيامبر صلى الله عليه وآله قبل از ابلاغ هر پيام جديدى، از مردم پرسيد كه تا امروز چگونه پيامبرى براى شما بوده ام؟ آيا ساير اوامر الهى را چگونه به شما ابلاغ كرده ام؟ آيا از من در تبليغم كوتاهى ديده ايد؟
اين سؤالات پيامبر صلى الله عليه وآله قبل از اعلام ولايت در غدير، در يک جمله دو كلمه اى گنجانده شد كه از مرد پرسيد: «هَلْ بَلَّغْتُ؟»، و اين بدان معناست كه «آيا حق تبليغ را ادا كرده ام»؟! و وقتى مردم تصديق كردند، خدا را بر اين اقرار شاهد گرفت. اين بدان معنى بود كه اگر تاكنون در مبلّغ بودن حق آن را ادا كردهام در اعلان ولايت نيز همان گونه ام، و اين ابلاغ را نمیتوان از ابلاغ هاى ديگر جدا كرد.
و) اولى به نفس
پيامبر صلى الله عليه وآله براى اعلان ولايت على عليه السلام در واضح ترين و همه فهمترين شكل آن، ولايت خود را مطرح فرمود و درباره آن از مردم اقرار گرفت كه بر فرد فرد مردم از خود آنان صاحب اختيارترم. با اين اقرار بدون نياز به هيچ توضيحى فرمود: على نيز مانند من است و هيچ فرقى بين صاحب اختيارى او و من نيست، و آنچه درباره من پذيرفته ايد بايد درباره او بپذيريد، و براى زود فهمتر شدن مطلب دستان على عليه السلام را گرفت و بالا برد.
ز) زيباترين تبليغ
از فاصله چهارده قرن اين سؤال در اذهان ما جاى مى گيرد كه آيا همه صد و بيست هزار نفر صداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند و فهميدند و آيا حقيقتاً به همه ابلاغ شد. برنامه حساب شده غدير چنان بود كه در متن تاريخ آمده است: «ما فِى الدَّوْحاتِ احَدٌ الاّ وَ رَآهُ بِعَيْنِهِ وَ سَمِعَهُ بِاذُنِهِ»[۲۵]: «در منطقه غدير كسى از حاضرين نماند مگر آنكه با چشم خود پيامبر صلى الله عليه وآله را بر فراز منبر ديد و سخن آن حضرت را شنيد».
اين مطلب در زيارت غدير در عبارت زيبايى ترسيم شده است: فَخَطَبَ وَ اسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ: پيامبر صلى الله عليه و آله خطابه اى ايراد كرد و شنوانيد، و با صداى بلند فرمود و به همه رسانيد.
ح) چرا مؤمنين كم اند؟
با آن تبليغ عظيم در غدير، آيا احتمال میرفت حتى يک نفر مؤمن نباشد؟ پس چرا چنين شد كه فقط عده كمى ايمان آوردند؟ اين تعجبى ندارد كه زحمات همه انبياء عليهم السلام با چنين برخوردى رو به رو مىشد و اين مردم بودند كه در پى هواهاى خود حق را عمداً كنار مى گذاشتند و با باطل همراه مى شدند! با اشار به دو آيه قرآن اين گذشته مكرر امتها درباره مسلمانان نيز بيان شده است. در يک آيه سخن از قِلّت مؤمنان و در آيه ديگر زيانكارى اکثریت به ميان آمده است:
قِلّت مؤمنان: «فَما آمَنَ بِما انْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ الاّ قَليلٌ»: «به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد، جز عده كمى ايمان نياوردند».
زيانكارى اكثريت: «وَ لا زادَ اكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ»: «اكثرشان جز زيان براى خود نيفزودند».
و اين دو تابلويى است كه بايد تحليل كنندگان غدير از آن غافل نباشند، و بدانند كمى مؤمنان بر حقانيت غدير ضررى نمى زند، و اين مخالفان غديرند كه بر خود ضرر زده اند.
آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۲۶]
يكى از جلوه هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسیر آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات - به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است - ناگفته هايى از مسئله غدير به چشم مىخورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:
«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»:
«پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است».
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»[۲۷]:
«اى پيامبر، آنچه از سوى پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن، كه اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكرده اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى نمايد».
اين آيه و زيارت مربوط به آن از دو بُعد قابل بررسى است:
متن زيارت
در فرازى از زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير خطاب به آن حضرت چنين مى خوانيم:
اشْهَدُ انَّكَ اخُو رَسُولِ اللهِ صلَّى الله عليه و آله ... ، و انَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللهِ ما انْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ وَ عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَ جَعَلَكَ اوْلى بِالُمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ اشْهَدَ اللهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: الَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى فَقالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ كَفى بِكَ شَهيداً و حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الاقْرارِ وَ ناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ[۲۸]:
سلام بر تواى صاحب اختيار من و صاحب اختيار مؤمنين. سلام بر تواى دين محكم خداوند و راه مستقيم او. شهادت مى دهم كه تو برادر پيامبر صلى الله عليه وآله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا درآورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بیعت گرفت و تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت چنين مقامى داده بود.
سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مىكنى. خداوند منكرِ ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.
نتيجه اعتقادى
در اين قسمت از زيارت غدير دو آيه از قرآن به صورت اشاره مطرح شده است:
يكى آيه تبليغ است كه به صورت خبر از انجام آن مطرح شده است. يعنى خدا فرموده: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» و در اينجا مى فرمايد: «انَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللهِ ما انْزَلَهُ فيكَ». آيه دوم كه درباره اولى به نفس بودن پيامبر صلى الله عليه وآله است به عنوان اعلام عين آن درباره اميرالمؤمنين عليه السلام مطرح شده و مى گويد: جَعَلَكَ اوْلى بِالُمؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللهُ كَذلِكَ، و در واقع با جمله دوم به آيه اشاره میكند كه خدا در قرآن درباره پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده: «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».
الف) از ولايت محمد صلى الله عليه وآله تا ولايت على عليه السلام
آنچه از اين فراز غدير استفاده مى كنيم نقطه اوج آن است كه میتوان به عنوان «رمز غدير» و «حساس ترين نقطه غدير» نيز از آن ياد كرد. آن نقطه ارتباط بين ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله با ولايت على بن ابى طالب عليه السلام است. بدين معنى كه ولايت و امامت پيامبر صلى الله عليه وآله به نص قرآن امرى مسلم است و در معناى آن - كه صاحب اختيارى مطلق است كوچک ترين شكى راه ندارد.
غدير با آن مراسم عظيمش و با آن آيات پى در پى كه نازل میشد، آمد تا بگويد همان ولايت و همان مقام و همان منصب و همان عظمت براى على عليه السلام عيناً اعلام میشود، و همان گونه كه پذيرفتن اين ولايت درباره پيامبر صلى الله عليه و آله يک واجب اعتقادى است، پذيرفتن آن درباره على عليه السلام نيز واجب است.
ب) مسير ارتباط ولايت محمدى و علوى
آنچه در اين فراز دعا به صورت بسيار زيبايى ترسيم شده نشان دادن ارتباط دو آيه طبق مراسمى است كه در غدير به اجرا درآمد. بدين معنى كه اعلام »اولى به نفس بودن« اميرالمؤمنينعليه السلام همانند پيامبرصلى الله عليه وآله در يك برنامه رسمى انجام شد. شكل اين برنامه مسيرى را طى كرد كه تا امروز وظيفه عظيمى را بر عهده ما گذاشته است، و آن مسير چنين است:
خداوند با آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» پيامبر صلى الله عليه وآله را صاحب اختيار مطلق مردم قرار داد. در اواخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله با آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» زمينه اعلام صاحب اختيارى على عليه السلام را به همان معنى كه در آيه قبل براى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده بود آماده كرد، و با وعده «وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» به پيامبر صلى الله عليه وآله دستور اعلام آن را داد.
ج) مراحل اجراى اعلام ولايت
اكنون نوبت آن است كه ببينيم اين دستور چگونه اجرا شد. اين فراز دعا مىگويد:
ما شهادت مى دهيم كه آنچه خدا نازل كرده بود و قرار بود پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام كند آن حضرت ابلاغ فرمود. با اين اعلام پنج نتيجه پايه گذارى شد:
يک: «فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ»، امر الهى ابلاغ گرديد و حجت تمام شد.
دو: «اوْجَبَ عَلى امَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَ وِلايَتِكَ»، وجوب اطاعت و پذيرفتن صاحب اختيارى على عليه السلام رسميت يافت.
سه: «عَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ»، براى تو از مردم بيعت و عهد و پيمان هم گرفته شد.
چهار: «جَعَلَكَ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ»، رسماً اعلام شد كه على عليه السلام مانند پيامبر صلى الله عليه و آله است در صاحب اختيارى مطلق مردم به همان معنى كه براى پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام شده است.
پنج: «ثُمَّ اشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ...»، پيامبر صلى الله عليه وآله خدا و مردم را بر ابلاغ خود شاهد گرفت، تا هم خود و هم مردم روز قيامت در برابر خدا پاسخگو باشند.
بنابراين ما در زیارت غدیریه اقرار مى كنيم كه آنچه به دستور آيه «بَلِّغْ» قرار بود تبليغ شود شده، و درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام هيچ عذرى از هيچ كسى پذيرفته نيست و هيچ جاى ابهامى در آن باقى نمانده است.
پانویس
- ↑ نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۱۱۱-۱۵۰.
- ↑ در اين مورد مراجعه شود به كتاب: نصوص الردة فى تاريخ الطبرى (محمدحسن آل ياسين)، و نيز كتب علامه سيد مرتضى عسكرى.
- ↑ مانند احاديثى كه ذيل آيات ۲۵ تا ۳۴ سوره طه روايت شده كه پيامبر صلى الله عليه وآله دعا كرد تا خداوند على عليه السلام را وزير و برادر او قرار دهد، و خداوند مستجاب فرمود.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۲-۳۵۴. كفاية الاثر: ص ۱۹۹.
- ↑ مائده / ۶۶ .
- ↑ تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.
- ↑ نور الثقلين: ج ۲ ص ۲۵ ح ۸۹ . بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۰۱، همين مضمون را با تفصيل بيشتر از امام كاظم عليه السلام روايت كرده است.
- ↑ تأليف: هاشم هريسى - محمد صادق نجمى.
- ↑ تأليف مرحوم سيد محمد سلطان الواعظين شيرازى.
- ↑ تأليف محقق سيد مرتضى عسكرى، از جمله جلد دوازدهم.
- ↑ الغدير: ج ۷ ص ۲۰۰-۲۰۶ و ج ۱ ص ۳۸-۴۲.
- ↑ الغدير: ج ۲ ص ۴۶ و ج ۸ ص ۲۷۴ - ۲۷۶.
- ↑ نهج البلاغه: ص ۴۹، خطبه سوم.
- ↑ معالم المدرستين (عسكرى): ج ۱ ص ۲۴۳-۲۶۷.
- ↑ حديث غدير در كتاب الغدير علامه امينى: ج ۱ ص ۱۴-۱۶، از صد و ده صحابى، و در تعليقه صحيفة الامام الرضا عليه السلام، چاپ مدرسة الامام المهدى عليه السلام: ص ۱۷۲-۲۲۵، از صد و شصت و هفت صحابى روايت شده است. چنين تواترى در مورد كمتر حديثى ديده مىشود، چرا كه اين راويان از بلاد مختلف و قبايل گوناگون هستند، و به هيچ وجه احتمال توطئه آنها بر جعل حديث نمىرود. علاوه بر قرائن تاريخى ديگر كه در كتب مفصل مربوط مورد بحث قرار گرفته است.
- ↑ اين بحث را در منابع مختلف مى تواند دنبال كرد. از جمله: الغدير: ج ۱ ص ۳۴۰-۴۰۰. عبقات الانوار: مجلد حديث غدير. معنى حديث الغدير (سيد مرتضى خسروشاهى، چاپ ۱۳۹۸، قم) . رسالة فى معنى المولى (شيخ مفيد) كه در ضمن مجموعه «عدة رسائل» او چاپ شده است. فيض القدير (محدث قمى) خلاصه مجلد غدير از عبقات الانوار. غاية المرام: باب ۱۶ و ۱۷. كفاية الخصام: ج ۶ و ۷. كشف المهم (محدث بحرانى).
- ↑ آل عمران / ۸ . غدير در قرآن: ج ۳ ص ۴۰۱-۴۰۳.
- ↑ مائده / ۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰-۳۶۸.
- ↑ هود / ۴۰. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۴۰۷-۴۱۳.
- ↑ مائده / ۶۷ .
- ↑ احزاب / ۶ .
- ↑ هود / ۶۳ .
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۱۷. الاقبال: ص ۴۷۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۷.
- ↑ احزاب / ۶ . غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۹۲-۳۹۵.
- ↑ مائده / ۶۷ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰-۳۶۸.