صفین
اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام در صفين[۱]
يكى از شاخص هاى زندگى معصومين عليهم السلام تبلیغ غدیر و اتمام حجت به آن به شكل هاى مختلف است. از جمله تبليغ و اتمام حجت با غدير توسط اميرالمؤمنين عليه السلام در صفين است.
در اولين مرحله از مسير فرهنگى غدير در طول چهارده قرن كه زمان ننگين منع از نقل و تدوین حدیث بود، صاحب غدير اميرالمؤمنين عليه السلام براى اتمام حجت و براى آنكه نسل هاى آينده راه خود را بيابند، در اجتماعات مختلف مردم و در مناسبت ها و فرصت هاى گوناگون حتى در بحبوحه جنگ صفين مسئله غدير را مطرح مىساخت و درباره آن از شاهدان عينى اقرار مى گرفت، كه ذيلاً به بيان آن مى پردازيم:
آيه اولى الامر و ولايت
جنگ صفين يک موقعيت استثنايى براى رويارويى غدير و سقیفه بود كه حقايق بسيارى طى آن روشن شد. از جمله اتمام حجت هاى اميرالمؤمنين عليه السلام، استشهاد حضرت به آيات «اولوا الامر» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ» بود كه در غدير تفسیر شد.
همچنين جنگ صفين يكى از حساس ترين مقاطعى بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرصت را براى تبليغ غدير در آن مغتنم شمرد. آن سوى ميدان جنگ معاويه با پرچم ضد غدير و اين سو علىعليه السلام با عَلَم ولايتِ الهى. شرايط حساسى براى يک خطابه غديرى پيش آمده كه بايد غير منتظره آن را ايراد كرد، در حالى كه مهاجرين و انصار و نيز فرستادگان معاويه حضور داشته باشند، تا خبرها را براى آن سوى ميدان ببرند.
در اين جنگ پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را برشمرد، و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند. از جمله غدير را مطرح كرد و فرمود:
پيداست كه اين منظره فوق العاده تبليغى در حال جنگ آن هم در برابر لشكر معاويه، اثرى به ياد ماندنى از غدير در ذهن ها باقى گذاشت كه تا امروز در كتب غير شيعه هم نقل شده است.
از نگاهى ديگر مى توان گفت: سخنرانى در ميان لشكر در جنگ صفين موقعيتى فوق العاده بود كه در آن غدير از بُعد قرآنى مطرح شد و سخن از دو آيه «اولُو الامْرِ» و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ» به ميان آمد. لشكرى كه به دفاع از اميرالمؤمنين عليه السلام در برابر معاويه مى جنگيد اكنون به خوبى مى دانست از مولايى دفاع مى كند كه به حكم خداوند در قرآن به اين مقام منصوب شده است.
اين موقعيت هنگامى پيش آمد كه در جنگ صفين پس از چند نامه و پيام كه بين اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه رد و بدل شد، آن حضرت در ميان لشكر خود در جمع مهاجرين و انصار و با حضور فرستادگان معاويه بر فراز منبر قرار گرفت و مناقب خود را بر شمرد و در هر كدام مردم را قسم داد و آنان اقرار كردند.
حضرت در ميان لشكرش بر فراز منبر قرار گرفت و مردم را و هر كس از اهل آن منطقه و مهاجرين و انصار را كه حاضر بودند جمع كرد و حمد و ثناى الهى به جا آورد و سپس فرمود:
اى مردم، مناقب من بيشتر از آن است كه احصا گردد و شمرده شود. من با ذكر آنچه خداوند در كتابش نازل كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ام فرموده از ذكر ساير مناقب و فضائلم صرف نظر مى كنم.
شما را به خدا قسم مى دهم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاَمْرِ مِنْكُمْ»[۲]: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا و رسول و اولى الامر خود اطاعت كنيد».
و قول خداوند: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[۳]: «صاحب اختيار شما خدا و رسولش و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را به پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند».
و نيز مى فرمايد: «وَ لَمْ يَتَّخِذْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً»[۴]: «غير از خدا و رسولش و مؤمنين براى خود محل اعتمادى بر نمى گزيند».
مردم پرسيدند: يا رسول الله، آيا اين مخصوص بعضى از مؤمنين است يا شامل همه آنان است؟
اينجا بود كه خداوند عزوجل دستور داد تا به مردم بفهماند كه آيات درباره چه كسى نازل شده است و ولايت را براى آنان تفسیر كند همانطور كه نماز و روزه و زکات و حجّشان را بيان كرده است.
آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد و فرمود: «خداوند رسالتى را به من سپرده كه به خاطر آن سينه ام به تنگ آمده است و چنين گمان برده ام كه مردم مرا تکذیب مى كنند، ولى خداوند مرا ترسانده كه بايد ابلاغ كنم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد. اى على، بپا خيز»!
سپس نداى نماز جماعت داد و نماز ظهر را با مردم خواند و سپس فرمود: «اى مردم، خداوند صاحب اختيار من و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر آنان از خودشان بيشتر است. بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار او بوده ام على صاحب اختيار اوست. پروردگارا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد. يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار گردان هر كس او را خوار كند».