ابن تیمیه

از دانشنامه غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۴۰ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== <big>انكار تواتر حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص111-113.</ref> == <bi...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

انكار تواتر حديث غدير[۱]

ابن ‏تيميه ادعا كرده كه حديث غدير در صحاح نيامده، ولى علما روايتش كرده ‏اند و همگان در صحتش نزاع دارند؛ نقل شده كه بخارى و ابراهيم حربى و گروهى از عالمان حديث به آن خرده گرفته و آن را ضعيف شمرده‏ اند.

در مقابل نقل شده كه احمد بن حنبل همانند تِرمذى آن را حديثى حسن دانسته است. همچنين ابن‏ عقده كتابى در گردآورى طرق آن نگاشته است.[۲]


و اما پاسخ كلام ابن ‏تيميه:

  • او مى‏ گويد: اين حديث در صحاح نيامده است. در جواب اين حرف او گفتار قاضى سناءاللَّه كافى است؛ او تصريح كرده كه جمهور محدثان اين حديث را در صحاح و سنن و مسانيد روايت كرده‏ اند.[۳] ضمن اينكه حديث غدير در اكثر كتب معتر اهل‏ سنت آمده است؛ از جمله: صحيح تِرمذى، صحيح ابن ‏ماجه، صحيح ابن‏ حبّان، المستدرك حاكم، المختارة ضياء مَقدِسى و... ، كه همه نزد اهل‏ سنت از كتاب‏ هاى صحاح ‏اند. همچنين ابن‏ روزبهان -  با همه تعصّبش -  اعتراف كرده كه اين حديث در كتاب‏ هاى صحاح آمده است.


  • ابن ‏تيميه گفته كه بخارى بر حديث غدير خرده گرفته است. در پاسخ بايد گفت كه اهل انصاف از كار بخارى در شگفتى و حيرت‏ اند، زيرا او حديثى را نقل نكرده كه شروط تواتر به شكل كامل و چندين برابر در آن وجود دارد! از اين رو، اين بخارى است كه بايد به سبب ترک اين حديث مؤاخذه شود، نه اينكه ابن‏ تيميه به عدم نقل حديث غدير توسط بخارى استناد كند.
    علاوه بر اين، پيشتر به بخشى از زشتى‏ هاى بخارى و كاستى‏ هاى كتابش، آن هم به اعتراف بزرگان اهل‏سنت اشاره شد، و در ادامه با بخش‏هاى ديگر نيز آشنا خواهيم شد. به عنوان مثال از بدترين كارها و زشت‏ ترين گناهان او اين است كه به پيروى از يحيى بن سعيد قطّان در شمارى از احاديث امام صادق‏ عليه السلام شک و ترديد كرده است! ابن‏ تيميه درباره مالک و ابوحنيفه و شافعى و احمد بن حنبل مى‏گويد كه فقه را از امام صادق‏ عليه السلام فرا نگرفته‏ اند! و در ادامه حديث زُهرى را از حيث استوارى و كثرت به مراتب از حديث امام صادق‏ عليه السلام برتر مى ‏داند! همچنين ابن ‏تيميه مى‏ گويد كه وقتى بخارى شنيد يحيى بن سعيد قطّان بر احاديث جعفرعليه السلام خرده مى‏ گيرد، در بعضى از احاديث وى شک كرد و از نقل آنها خوددارى نمود. محال است كه جعفرعليه السلام در حفظ حديث در جايگاه كسانى باشد كه بخارى به آنها احتجاج كرده است.[۴]
  • همچنين ابن‏ تيميه به انكار ابراهيم حربى در مورد حديث غدير استناد كرده است. پاسخ انكار و ردّ ابراهيم در مبحث ردّ ابن ‏ابى‏ داوود گذشت. اضافه بر آنچه گفته شد حربى شخص معتبرى نيست، چرا كه عده ‏اى از جمله صلاح‏ الدين كتبى در شرح حالش نوشته‏ اند كه او عشق به پسران نمكين را نيكو مى‏ شمرد![۵]

در حالى كه عشق به پسركان به غايت زشت و بى ‏آبرويى است. شيخ محمد حيات سِندى -  كه از بزرگ دانشمندان متبحّر است -  رساله ‏اى در نهى از عشق پسركان و زنان نوشته، و به نقل دانشمند معاصرش قنوجى در «إتحاف النبلاء» در آن مفصل در زشتى اين كار سخن گفته است.

همچنين از ديگر عيوب ابراهيم حربى، طعن او نسبت به على بن مدينى (م 234 ق) -  استاد بخارى -  است كه ذهبى آن را نقل كرده است.[۶]

در حالى كه بزرگان اهل‏ سنت على بن مدينى را بسيار ستوده ‏اند؛ از جمله: نووى، عبدالغنى بن سعيد مصرى، سفيان بن عُيَينه، حفص بن محبوب، محمد بن يحيى، عباس عنبرى، اعين، بخارى، يحيى قطّان، عبدالرحمن بن مهدى، ابوحاتِم.[۷]

انكار ماجراى سنگ آسمانى در غدير[۸]

از جمله دلايل قطعى بر دلالت حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى با سنگ آسمانى و نزول آياتى از سوره معارج است. اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل‏ سنت نقل كرده ‏اند. ولى ابن‏ تيميه در پاسخ به اين حديث چاره ‏اى جز تكذيب نداشته است. اين وجه ديگرى است كه بر دلالت حديث به مطلوب تأكيد مى‏ كند. ما نخست سخن ابن‏ تيميه را مى‏ آوريم و سپس مواضع بطلانش را ذكر مى‏ كنيم:

الف) شبهه ابن‏ تيميه

ابن ‏تيميه مى ‏گويد: وجه سوم اين است كه بگوييم: در خود اين حديث امورى هست كه به وجوه بسيار بر دروغ بودن آن دلالت مى‏ كند:

- زيرا در آن آمده كه وقتى رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله در كنار بركه ‏اى كه خم ناميده مى‏ شد بود، ندا داد و مردم گرد آمدند. دست على‏ عليه السلام را گرفت و گفت: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. سپس اين سخن منتشر شد و در شهرها پيچيد و به نعمان بن حارث فِهرى رسيد. او نيز بر شتر ماده ‏اش سوار شد و به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله كه در ابطح بود رفت. سپس نزد پيامبرصلى الله عليه وآله رفت، در حالى كه اصحاب گرد حضرتش را گرفته بودند.

حارث به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت كه آنان دستور او را به شهادتين و نماز و زكات و روزه و حجّ پذيرفته ‏اند. اما به اينها راضى نشدى تا اينكه ميان دو بازوى پسرعمويت را بالا بردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. آيا اين از جانب تو است يا از جانب خدا؟ پيامبرصلى الله عليه وآله به او پاسخ مى ‏دهد: اين امرى از سوى خداست.

در پى پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله، حارث بن نعمان روى بر مى‏گرداند و به سوى مركبش مى ‏رود و مى ‏گويد: خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از سوى تو است، سنگى از آسمان بر ما فرود آور يا عذابى دردناک بر ما فرو بفرست. و هنوز به مركبش نرسيده، خدا سنگى بر او افكند كه بر سرش خورد و از مقعدش بيرون آمد و او را كشت. سپس خداى عزوجل اين آيات را فرستاد: «سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلكافِرينَ لَيسَ لَهُ دافِعٌ» : خواهنده ‏اى عذاب واقع‏ شدنى را در خواست كرد كه از آنِ كافران است و هيچ بازدارنده ‏اى از آن نيست.

به اين دروغگويان گفته مى ‏شود: مردم اجماع كرده ‏اند كه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم گفت، در زمان بازگشتش از حجةالوداع بود. شيعه اين را پذيرفته و آن روز را عيد قرار داده است. اين رخداد در روز هجدهم ذى‏ الحجه بوده و پيامبرصلى الله عليه وآله پس از آن به مكه باز نگشته، بلكه از حجةالوداع به مدينه برگشته و تمام ذى‏ الحجه و محرم و صفر را زنده بوده و در اول ربيع‏ الاول درگذشته است. ولى در اين حديث آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله سخنش را در غدير خم گفت و آن سخن در شهرها پيچيد، و سپس حارث در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در ابطح بود نزد حضرتش رفت. اما ابطح در مكه است. بنابراين، حديث فوق دروغ است و به دست نادانى كه نمى‏دانسته ماجراى غدير در چه وقتى رخ داده ساخته شده است.


- ديگر اينكه سوره معارج به اتفاق اهل علم پيش از هجرت و در مكه نازل شده؛ يعنى ده سال يا بيشتر پيش از واقعه غدير خم. پس چگونه مى‏ تواند پس از غدير خم نازل شده باشد؟

- ديگر اينكه آيۀ «وَ إذ قالُوا اللهُمَّ إن كانَ هذا هُوَ الحَقَّ مِن عِندِكَ»[۹] و به ياد آور آن هنگام را كه گفتند خدايا اگر اين حق و از سوى تو است، - كه در اين حديث از زبان حارث بن نعمان نقل شده - در سوره انفال است كه به اتفاق پس از جنگ بدر و سال‏ها پيش از غدير خم نازل شده است.

همچنين، مفسران همگى بر آن هستند كه اين آيه به سبب سخن مشركانى مانند ابوجهل و امثالش به پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه و پيش از هجرت نازل شده، و خدا پيامبرش را از سخن آنان آگاه كرده و فرموده است:

«وَ إذ قالُوا اللهُمَّ إن كانَ هذا هُوَ الحَقُّ مِن عِندِكَ» يعنى سخن آنان را به ياد آور؛ مانند اين آيات: «وَ إذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائِكَةِ»[۱۰]و به ياد آور آن هنگام را كه خداوندت به فرشتگان فرمود...، و «وَ إذ غَدَوتَ مِن أهلِكَ»[۱۱] و به ياد آور آن هنگام را كه بامدادان از نزد خانواده ‏ات بيرون شدى. در آن آيات فرمان داده پيامبرصلى الله عليه وآله آنچه را گذشته است ذكر كند و به ياد آورد. اين نشان مى‏ دهد كه مشركان پيش از نزول اين سوره آن سخن را گفته‏ اند.


- ديگر اينكه خدا به كافران وعده داده بود تا وقتى كه محمد صلى الله عليه وآله در ميان ايشان است عذاب بر آنان نفرستد. دقيقاً پس از آيه «وَ إذ قالُوا اللهُمَّ إن كانَ هذا هُوَ الحَقَّ مِن عِندِكَ فَأمطِر عَلَينا حِجارَةً مِنَ السَماءِ أوِ ائتِنا بِعَذابٍ أليمٍ» آمده است:

«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم وَ أنتَ فيهِم وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُونَ»[۱۲] و تا وقتى كه تو در ميان آنان هستى خدا هرگز آنان را عذاب نخواهد كرد و تا وقتى كه آنان آمرزش مى‏خواهند خدا عذاب‏ كننده آنها نخواهد بود. همه اتفاق نظر دارند كه وقتى اهل مكه چنين گفتند سنگى از آسمان بر آنان فرو نيامد.

بنابراين، اگر آنچه در اين حديث درباره عذاب شدن حارث آمده آيه مى ‏بود، بايد از جنس آيه اصحاب فيل مى‏ بود. براى نقل چنان آيه ‏اى همت‏ ها و انگيزه‏ هاى بسيارى وجود دارد، و لااقل گروهى از دانشمندان آن را نقل مى ‏كردند. اما وقتى كه هيچ يک از مصنفان كتاب‏ هاى علمى؛ مانند كتاب‏ هاى مسند و صحيح و فضائل و تفسير و سيره و مانند اين ها آن را روايت نكرده ‏اند و تنها به اين اِسناد ناشناخته روايت شده، معلوم مى‏شود كه دروغ و باطل است.


- ديگر اينكه در اين حديث آمده كه آن گوينده (منكر حديث غدير) به مبانى پنجگانه اسلام ايمان داشته و لذا مسلمان بوده است؛ زيرا گفته است: ما اينها را از تو پذيرفته ‏ايم. معلوم و ضرورى است كه در عهد پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ يک از مسلمانان را چنين بلايى نرسيده است.


- افزون بر اينها، اين مرد از صحابه نيست، بلكه اين نام از جنس نام‏هايى است كه طُرُقيّه[۱۳] ذكر مى‏ كنند.[۱۴]

ب) پاسخ به شبهه ابن‏ تيميه

شبهه ابن ‏تيميه در مورد بطلان اين حديث به چند وجه مردود است:


اول: حديث در تفسير ثعلبى آمده است: چنانچه گذشت ثعلبى حديث مورد بحث را در تفسيرش آورده و اين به صحت و اعتبار حديث دلالت مى‏ كند. جلالت قدر ثعلبى و اعتبار تفسيرش «الكشف و البيان» نزد پيشوايان و دانشمندان بزرگ و سرشناس اهل‏ سنت دليل اين ادعاست.

افزون بر اين، ثعلبى - كه نزد اهل‏ سنت ثقه و امين است -  در خطبه تفسيرش نوشته كه تفسير او كتاب جامع و پيراسته و مورد اعتمادى است كه مى‏توان در علم قرآن به آن بسنده كرد، و اينكه او اين كتاب را پس از درخواست گروهى از فقيهان برجسته و عالمان مخلص و رئيسان بزرگ نوشته، و اينكه تفسير او كتابى است شامل و كامل و پيراسته و خلاصه و قابل فهم كه آن را از نزديك به صد مجموعه سماع شده استخراج كرده است. اين علاوه بر مطالبى است كه او از تعليقات و اجزاء برگزيده و از دهان نزديک به سيصد تن از مشايخ بزرگ فرا گرفته است. وى مى‏ نويسد:

اين كتاب را با نهايت توانم موجز و مرتّب گرداندم و غايتِ كاوش و پيرايش را در آن به كار بستم. سزاست هر مؤلفى كه در فنّى از فنون كه به آن پيشى گرفته كتابى تأليف مى‏ كند، كتابش را از بعضى از ويژگى‏ هايى كه آن ها را مى‏ شمارم بى ‏بهره نگذارد: استنباط امر مغفول‏ عنه، جمع مطالب پراكنده، شرح مطالب پيچيده، حُسن نظم و تأليف و اسقاط حشو و تطويل. اميدوارم كه اين كتاب از ويژگى‏ هايى كه شمردم خالى نباشد. خدا براى اتمام آنچه نيّت و قصدش را كرده‏ ام توفيق دهنده است.[۱۵]

  1. چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص111-113.
  2. منهاج السنّة: ج 4 ص 86.
  3. السيف المسلول: عنوان «تواتر حديث غدير». نام وى در برخى موارد سناءاللَّه و در مواردى ثناءاللَّه ثبت شده است.
  4. منهاج السنة: ج 2 ص 86.
  5. فوات الوفيات: ج 1 ص 16. همچنين ذهبى شرح حال ابراهيم حربى را نوشته است: سير اعلام النبلاء: ج 13 ص361، 364.
  6. سير اعلام النبلاء: ج 13 ص 369.
  7. تهذیب الاسماء و اللّغات: ج1 ص350، 351.
  8. چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص506-521.
  9. انفال/32.
  10. بقره/30.
  11. آل‏ عمران/121.
  12. انفال/33.
  13. ظاهراً مراد از «طُرُقيّه»، صوفيه و اهل طريقت است (مترجم).
  14. منهاج السنة: ج 4 ص 13.
  15. الکشف و البیان: ج1 ص74، 75.