آيه ۱۱۸ آل عمران و غدیر
مشخصات آیه | |
---|---|
نام سوره | آل عمران |
شماره آیه | ۱۱۸ |
جزء | ۴ |
محتوای آیه | |
مکان نزول | مدینه |
موضوع | منع مؤمنان از دوستگرفتن از غیر همکیش |
آیهای درباره اصحاب صحیفه
به گفته برخی محققان، از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج و در مورد اصحاب صحيفه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد آیه ۱۱۸ سوره آل عمران بوده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد صاحب سرّ خود قرار ندهيد كسانى را كه از شما نيستند و از هيچ فسادى در كار شما كوتاهى نمىكنند و دوست دارند آنچه شما را به سختى مىاندازد. دشمنى و كينه از دهان آنان ظاهر شده و آنچه سينههاى آنان در خود مخفى كرده بزرگتر است. ما آيات را براى شما بيان كرديم اگر تعقل نماييد .
بستر نزول آیه
برخی محققان درباره بستر نزول آیه ۱۱۸ سوره آل عمران چنین گفتهاند: این آیه از جمله آیاتی است که درباره رخداد صحیفه ملعونه نازل شده است. يكى از اقدامات منافقین در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله ماجراى صحيفه ملعونه است. پس از حجةالوداع و پيش از غدير، ابوبکر، عمر و معاذ بن جبل و سالم مولی ابیحذیفه و ابوعبیده جرّاح صحيفهاى نوشتند كه نگذارند خلافت به اهل بيت عليهم السلام برسد. خداوند با نزول ۹ آيه پىدرپى جوانب مختلف اين توطئه را مورد نكوهش قرار داد و آن را در متن قرآن ثبت كرد. از جمله آیه ۱۱۸ سوره آل عمران که براى آگاهى مؤمنان برای فاصلهگرفتن از منافقان نازل شد و اینکه اسرار خود را در اختيار آنان قرار ندهند؛ زیرا آنان دشمنی خود را با اسلام علنی کرده بودند.[۱]
در شأن نزول آيه امام باقر عليه السلام به همين نكته اشاره کرده است: «آنان اصحاب صحيفه هستند و خدا مؤمنان را از مقاصد سوئى كه در قلوبشان بود آگاه ساخت».[۲]
تحليل اعتقادى آیه
برخی محققان، با توجه به شأن نزول آیه، که درباره اصحاب صحیفه است، شش موضوع از آیه برداشت کردهاند:
اول: نامسلمانى اصحاب صحيفه
اصحاب صحيفه نامسلمانانى در بين مسلمان بودند؛ زیرا خداوند با عنوان مِنْ دُونِكُمْ از آنان ياد مىكند و مىفرمايد: «همرازى از غير خود نگيريد».
دوم: لزوم اجتناب از اصحاب صحيفه
مسلمانان بايد در طول تاريخ از اصحاب صحيفه فاصله بگيرند و در حذر باشند؛ زيرا خداوند با امر «همراز خود قرار ندهيد» به مسلمانان هشدار داده كه اسرار خود را در اختيار آنان قرار ندهند. آيا نبايد فكر كرد كه پايان اين راه به كجا خواهد رسيد كه مسلمانان نه تنها اسرار خود را در اختيار آنان گذاردند، بلكه امور دين، دنيا و آخرت خود را به آنان سپردند.
سوم: اصحاب صحيفه مفسدان اجتماع
اصحاب صحيفه از هيچ كارى در ايجاد اختلال و فساد بين مسلمانان دريغ نكردند؛ چنانكه مىفرمايد: لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً . گويا مسلمانشدنشان براى بر هم زدن اعتقادات و احكام و حتى نظم اجتماعى مسلمانان بوده است. به همين جهت از هر فرصتى و در هر كارى و به هر شكلى كه ممكن بود فتنهانگیزی میکردند. اين در نمونههايى كه از فعاليتهايشان در مقابل منبر غدير و روزهاى بعد از آن ذكر شد مشهود است.[۳]
چهارم: لذت اصحاب صحيفه از رنج مردم
اصحاب صحيفه آسايش و آرامش مسلمانان را از میان بردند. اين موضوع را خداوند با عبارت وَدُّوا ما عَنِتُّمْ آورده كه معنايش لذتبردن اصحاب صحيفه از رنج مردم است. پس اصحاب صحیفه گذشته از روزهاى حضور پيامبر صلى الله عليه و آله كه با توطئههاى خود آرامش مسلمانان را بر هم مىريختند، با اجراى مفاد صحيفه، مسلمانان را از نعمتهايى كه با حضور صاحب ولايت از آن بهرهمند میشدند محروم کردند و اين بالاترين لذت براى حسودان امت اسلام بود. جز کافر به ملت اسلام حسد نمىورزد و از رنجكشيدن آنان لذت نمىبرد.
همچنین، اخلاق تند عمر بن خطاب هم یکی از نمودهای تلخکردن زندگی بر مسلمانان تلقی شده و نمونههایی برای آن آورده شده است:
- «كانَ عُمَرُ سَريعَ الْغَضَبِ؛ عمر سریعاً عصبانی میشد».[۴]
- «كانَ عُمَرُ افظُّهُما وَ اغْلَظُهُما وَ اجْفاهُما؛ عمر تندخوتر، خشنتر و بىپرواتر از آن دو نفر بود».[۵]
- «مَذْهَبُهُ الْخُشُونَةُ وَ الْوَعيدُ وَ اتْيانُ الامْرِ مِنْ اصْعَبِ جَهاتِهِ؛ روش عمر خشونت و تهديد و وارد شدن در هر كارى از سختترين راه آن بود».[۶]
- به ابوبكر گفتند: «اتَسْتَخْلِفُ عَلَيْنا فَظّاً غَليظاً؛ آيا شخص تندخو و خشنى را خليفه بعد از خود قرار مىدهى».[۷]
پنجم: عداوت علنى اصحاب صحيفه
اصحاب صحيفه با آن همه كه در صدد كتمان اقدامات خود بودند، ولى چنان با پيامبر صلى الله عليه و آله دشمن بودند كه اين كينه توزى بىاختيار از سخنان و حركاتشان ظاهر مى شد، و خداوند با اشاره به اين نكته مى فرمايد: قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ : «دشمنى و كينه از دهان آنان ظاهر شده است». مراجعه به نمونه هايى كه قبلاً ذكر شد [۸] به خوبى نشان مى دهد كه هر كس در آن موقعيت چنان سخنانى را به ميان آورَد هرگز نمى تواند در صدد مقاصد خيرخواهانه و دلسوزانه اى باشد و يقيناً از روى بغض و عداوت مى گويد.
ششم: كينه هاى پنهانى اصحاب صحيفه
براى آنكه برائت و بيزارى خود را از اصحاب صحيفه در حد واقعى ابراز كنيم بايد بدانيم كه آنچه از آنان در دشمنى با اهل بيت عليهم السلام و اسلام ظاهر شده قطره اى از درياست، و آنچه در دل داشتند بسيار بالاتر از آن بود؛ چنانكه خداوند مى فرمايد: وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ : «آنچه سينه هاى آنان در خود مخفى كرده بزرگ تر و مهم تر است».
اين گونه است كه در نامه عمر به معاويه - كه از پشت پرده با هم سخن گفته اندنمونه هايى از كينه را مى بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى شد به عمق آن جنايت پى برد. ذيلاً فرازهاى انتخاب شده اى از آن نامه مفصل را مى آوريم [۹]:
درباره هجوم به خانه حضرت زهرا عليها السلام و ضرب و جرح آن حضرت چنان پرده از باطن خود برمى دارد و لذت خود از آن جنايات را به صراحت بيان مى كند كه در كم تر موردى از اسناد تاريخى اين گونه جگرخراش و با اهانت بيان شده است:
حَمله كوبنده اى بر ستاره درخشان بنى هاشم آوردم - همو كه داماد محمد است - بر آن بانويى كه او را سيده زنان جهان قرار داده اند! در آن حمله به خالد بن وليد گفتم:
تو و يارانمان سراغ آوردن هيزم برويد و من خانه را آتش مى زنم.
منظره به قدرى دهشتناک بود كه نزديک بود از درِ خانه على باز گردم، ولى كينه هاى على را به ياد آوردم و اينكه در ريختن خون بزرگان عرب ولع داشت و حيله محمد و سحر او را به خاطر آوردم.
اين بود كه با لگد به در زدم در حالى كه فاطمه شكم خود را به در چسبانده بود و از باز شدن آن ممانعت مى كرد!
با اين ضربه از او صداى فريادى شنيدم كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. صداى ناله او را كه از سقط جنين بود شنيدم در حالى كه به ديوار تكيه داده بود. با اين همه در را فشار دادم و داخل شدم. فاطمه رو در روى من ظاهر شد و من چنان بر دو گونه او سيلى زدم كه گوشواره او شكست و روى زمين افتاد، و درد او شدت پيدا كرد و داخل اتاق شد، و در آنجا فرزندش - كه على او را محسن نام نهاده بود - سقط شد.
درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت به كار گرفته مى گويد:
عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود.
او را به اجبار از خانه اش بيرون آوردم و كشان كشان براى بیعت بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شک كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود، ولى مطالبى در دل او بود كه من مى دانستم ولى به زبان نمى آوردم!!
من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه اى كاش على را در آن مكان نمى ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاويه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه هاى گذشته اش را مثل من بگيرد؟!!
آن گاه معاويه را براى ادامه راه صحيفه و سقيفه تشجيع و نصيحت و راهنمايى مى كند و مى گويد:
اما تو اى معاويه و پدرت ابوسفيان و برادرت عتبه، بياد آور آنچه از شما در تكذيب محمد و سحرش سر زده است، و آنچه بر ضد او در مكه توطئه مى كرديد تا آنجا كه در كوه حرا در پى قتل او بوديد، و بعد از آن گروه ها را بر ضد او متحد كرديد. شما كه با اختيار خود مسلمان نشديد، بلكه در روز فتح مكه با اكراه مسلمان شديد و او شما را طُلَقاء (آزاد شدگان) ناميد.
سپس بار ديگر از جسارت و بىپروايى خود در ماجراى سقيفه مى گويد و بر ضديت با پيامبر صلى الله عليه و آله افتخار مى كند:
محمد به مردم چنين فهماند كه بر فراز منبرِ او جز خودش و على و متوليان امور از اهل بيتش قرار نخواهند گرفت؛ ولى سحر او باطل شد و تلاش او پوچ گرديد و ابوبكر بر فراز آن منبر نشست و بعد از او من بر فراز آن قرار گرفتم، و اميدوارم شما بنى اميه پايه هاى طناب آن باشيد.
به همين جهت است كه اختيار امور را به تو سپرده ام و زمام آن را در اختيار تو قرار داده ام و تو را درباره آن آشنا كرده ام، و با اين اقدامات با سخن محمد درباره شما مخالفت كرده ام.
آن گاه معاویه را هشدار مى دهد كه با ناشيگرى اهداف سقیفه را بر هم نريزد:
اى معاويه، من با اينكه اين مطالب را به تو يادآور شدم و آنچه لازم بود برايت شرح دادم، ولى دلسوزانه و از روى نصيحت به تو مى گويم كه از بى ظرفيتى تو و تنگى سينه و بى صبرى ات مى ترسم، كه در آنچه به تو سفارش كردم و اينكه شريعت محمد و امت او را در اختيار تو قرار دادم عجله كنى و با طعن و شماتت يا رد بر محمد در دينى كه آورده يا اهانت به آن خود را هلاک كنى و در نتيجه آنچه من بالا برده ام پايين بياورى و آنچه بنا كرده ام فرو بريزى.
به مردم چنان نشان مده كه در صدد از بين بردن حقوق خدا هستى، بلكه از سويى كه احتمال نمى دهند سراغ آنان برو و به دست خودشان آنان را به قتل برسان و با شمشير خودشان نابودشان كن، و هيچ گاه مستقيماً با آنان برخورد مكن و در ظاهر با آنان مدارا كن و براى قتل آنان دست به دامان رئيسشان شو.
سپس عمر تصريح مى كند كه آنچه گفتم اسرار من بود كه بايد آنها را مخفى نگه دارى:
من درباره خودمان و تو از قيام على و دو شيربچه اش حسن و حسين در امان نيستم. اگر گروهى از امت را با خود همراه كردى پيش قدم شو، و به كارهاى كوچک قانع مباش و به كارهاى بزرگ بپرداز و وصيت و عهد من (و اين نامه ام) را حفظ كن و آن را مخفى كن و به كسى نشان مده، چرا كه من نهان و آشكار خود را براى تو بيرون ريختم.[۱۰]
پانویس
- ↑ مناقب، ج۳، ص۲۱۳؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۱۶-۱۱۷؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۶.
- ↑ مناقب، ج۳، ص۲۱۳؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۱۶-۱۱۷؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۶.
- ↑ غدير در قرآن، ج۱، ص۲۱۶-۲۱۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۷۰.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۳۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ الايضاح، ص۹۷.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۳۶ - ۲۱۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۷ - ۳۰۰.
- ↑ غدير در قرآن، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۰؛ واقعه قرآنى غدير، ص۵۲.
منابع
- الایضاح؛ فضل بن شاذان، تهران: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۲ق.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- شرح نهج البلاغة؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله (ابن ابیالحدید)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین الموسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامية)، ۱۴۰۷ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- واقعه قرآنی غدیر: گزارش سفر یکماهه پیامبر برای اعلان ولایت در سایه آیات قرآنی؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۶ش.