المستدرک علی الصحیحین (کتاب)
نقل حديثى هم سياق با حديث غدير[۱]
در دو كتاب احاديثى آمده كه با حدیث غدیر هم سیاق هستند. يكى از آنها سياق حديث غدير در «المستدرک على الصحيحين» از حاكم نيشابورى است. به تعبير ديگر: يكى از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت و ولایت اين است كه حاكم نيشابورى حديث غدير را به سياق و لفظى نقل كرده كه به صراحت و وضوح به امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و جانشينى و پس از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله دلالت مى كند. اين از جهت دلالت. اما از جهت سند، حاكم خود تصريح كرده كه اين حدیث صحيح الاسناد است.
۱. كلام حاكم نيشابورى
حاكم نيشابورى نوشته است: محمد بن علی شیبانی در کوفه، از احمد بن حازم غِفارى، از ابونعيم، از كامل ابوعلاء، از حبيب بن ابى ثابت، از يحيى بن جعده، از زيد براى ما روایت كرد: همراه با رسولخداصلى الله عليه وآله از مكه بيرون آمديم تا به غدير خم رسيديم. حضرتش فرمان داد تا زير درختان بزرگ آنجا را جارو كنند، در روزى كه گرمتر از آن را نديده بوديم. پيامبرصلى الله عليه وآله خداى را سپاس گفت و ستود و سپس فرمود:
هان اى مردم، هر پيامبرِ برانگيختهاى به اندازه نصف پيامبر پيش از خود )در ميان امّتش( زندگى مىكند، و نزديك است كه داعى حق مرا بخواند و من اجابتش كنم. من در ميان شما چيزى بر جاى مىگذارم كه با وجود آن گمراه نخواهيد شد: كتاب خداى عزوجل.
سپس برخاست و دست علىعليه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم، چه كسى نسبت به شما از خود شما سزاوارتر است؟ مردم گفتند: خدا و فرستادهاش داناترند. فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.
اين حديث صحيح الاِسناد است، ولى بخارى و مسلم آن را در كتابهايشان نياوردهاند.××× 1 المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 533 . ×××
اين حديث صحيحى است كه به روشنى دلالت مىكند مراد از مَولى »أولى« است، زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخن را در آن انجمن بزرگ از مردم و در روزى كه گرمتر از آن را تجربه نكرده بودند، پس از اشاره به نزديك شدن زمان درگذشتش و بيان اينكه بعد از تمسّك به كتاب خدا گمراه نخواهند گشت، در حالى كه دست علىعليه السلام را گرفته بود و پس از آنكه از ايشان پرسيد: مَن أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم: چه كسى از شما به شما سزاوارتر است؟ بر زبان آورد.
آيا مىتوان تصوّر كرد كه واژه »مَولى« در حديثى كه در آن زمان و مكان و احوال بيان شده، معنايى غير از معناى اراده شده از عبارت »مَن أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم« دارد؟ هرگز! پيشتر گفتيم و در ادامه نيز خواهد آمد كه اين جمله ارزشمند از آيه مباركه »النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم«××× 2 احزاب / 6 . ××× گرفته شده، كه به اولى بودن پيامبرصلى الله عليه وآله بر مؤمنان در همه چيز دلالت مىكند.
شيخ عبدالحق دهلوى در »اللّمعات« در شرح حديث غدير مىنويسد: پيامبرصلى الله عليه وآله پس از آنكه صحابه جمع شدند فرمود: آيا نمىدانيد كه من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؟ در بعضى از روايات آمده كه حضرتش اين سخن را چند بار براى مسلمانان تكرار كرد. آنان سخن رسولخداصلى الله عليه وآله را با تصديق و اعتراف پاسخ دادند.
پيامبرصلى الله عليه وآله با اين جمله، به آيه »النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم« اشاره كرد. اين آيه أولى بودن پيامبرصلى الله عليه وآله بر مؤمنان را در همه امور اثبات مىكند، زيرا او بر خلاف نفس مؤمنان، تنها به چيزى فرمان مىدهد و تنها چيزهايى را براى آنان مىپسندد كه صلاح ايشان در آن است. از اين رو، اولويّت در آيه به طور مطلق آمده است. بنابراين، بر مؤمنان واجب است كه پيامبرصلى الله عليه وآله نزد ايشان از خودشان محبوبتر و امر او پيش آنان از امر خودشان نافذتر، و مهرورزى آنان نسبت به او از مهرورزىشان به خودشان كاملتر باشد.
روايت شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله مىخواست به جنگ تبوك برود، از اين رو به مردم دستور داد كه همراهىاش كنند. ولى بعضى از مردم گفتند: ما از پدران و مادرانمان اذن مىطلبيم. اينجا بود كه اين آيه نازل شد.××× 1 انوار التنزيل: ص 552 . ×××
در يكى از قرائات )پس از »النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم وَ أزواجُهُ أُمَّهاتُهُم« ( آمده است: »وَ هُوَ أبٌ لَهُم« : و پيامبر پدر مؤمنان است؛ يعنى در دين، چرا كه هر پيامبرى از آن حيث كه در حيات ابدى اصل امت خود است، پدر امّتش به شمار مىرود، و از اين رو است كه مؤمنان برادر يكديگر اند.
در تفسير بَيضاوى چنين آمده است: سخن رسولخداصلى الله عليه وآله يعنى: »من از هر مؤمنى به خود او سزاوارترم« تأكيد و تقريرى است كه نشان مىدهد حضرتش به هر يك از افراد مؤمنان سزاوارتر است. چنانكه جمله »من از شما به شما سزاوارترم« مفيد اولى بودن وى نسبت به جميع مؤمنان است.××× 2 اللّمعات )مخطوط( . ×××
2- شرح حال حاكم نيشابورى )ت 321 - م 405 ق(
بزرگان اهلسنت همه حاكم نيشابورى را توثيق كرده و ستودهاند: ابنخَلِّكان و شيخ عبدالحق دهلوى )در رجال مشكات( و فخر رازى )در فضائل الشافعى( و اِسنَوى و ابناثير××× 1 وفيات الاعيان: ج 3 ص 408. طبقات الشافعية: ج 1 ص 3. جامع الاصول: ج 1 ص 92. ×××: وى را حافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه معروف به حاكم نيشابورى و ابنبيّع معرفى كردهاند. همگى وى را توثيق كرده و بسيار ستودهاند، به خصوص در علم حديث.
فقه را از فقيه شافعى ابوسهل محمد بن سليمان صعلوكى و بسيارى ديگر آموخت. شمار تأليفات حاكم نيشابورى در علوم حديث به هزار و پانصد جزء مىرسد كه از جمله آنها »الصحيحان« است. اما كتبى كه حاكم در نگارش آنها يگانه است، عبارتاند از:
»معرفة علوم الحديث« ، »تاريخ علماء نيسابور« ، »المدخل الى علم الصحيح« ، »المستدرك على الصحيحين« ، »ما تفرّد به كلّ واحد من الإمامين« . دارَقُطنى و محمد بن ابىفوارس از او روايت كردهاند.
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۵۷۳ - ۵۷۷.