امیرالمؤمنین (لقب)

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۸ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== <big>آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِى سَبِيلِ الله بِأَمْ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِى سَبِيلِ الله بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ الله...»[۱]

در خطابه غدير آياتى از قرآن به صورت اقتباس و تضمين، در شأن پذيرندگان ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديده مى ‏شود. مقامات و شئونى كه درباره اولياى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اين فرازها مطرح شده، از پايه‏ هاى اعتقادى آن يعنى داشتن قلبى مطمئن و بى شک و ترديد آغاز شده، و به توصيف ايمان حقيقى آنان يعنى «ايمان به غيب» رسيده، و آنگاه رستگارى آنان مورد امضاى خدا و رسول قرار گرفته و مغفرت و اجر بزرگ برايشان ضمانت شده است. آن پاداش بزرگ بهشت است و امان از آتش، و استقبال از محبين على‏ عليه السلام با سلام بهشتى.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله 6 آيه است، كه از جمله اين آيات آيه 20 و 21 سوره توبه است:

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِى سَبِيلِ الله بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ الله وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ. يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ»:

«كسانى كه ايمان آورده و هجرت كنند و با اموال و جان‏ هايشان در راه خدا جهاد كنند مقام آنان نزد خداوند عظيم ‏تر است و آنان رستگارانند. پروردگارشان با رحمت و رضوان خود به آنان بشارت مى‏ دهد و بهشتى كه برايشان در آن نعمت‏ هاى پا برجاست».


اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، السّابِقُونَ الى مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ عَلَيْهِ بِامْرَةِ الْمُؤْمِنينَ، اولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ فى جَنّاتِ النَّعيمِ:

اى مردم، كسانى كه براى بيعت با او و قبول ولايتش و سلام بر او به عنوان «اميرالمؤمنين» سبقت بگيرند رستگارانند و در باغ‏ هاى نعمت خواهند بود.[۲]

موقعيت تاريخى

در آخرين جملات از خطابه يک ساعته پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير آن حضرت براى تشويق مردم به بيعت با على‏ عليه السلام و سوق مردم به سوى ولايت او، آيه قرآن را تكيه ‏گاه كلام خويش قرار داده و آن را در سخن خود تضمين فرموده است.

در اين تركيب، آخرِ آيه 20 از سوره توبه (أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ) آورده شده، و سپس آخر آيه 21 به صورت فشرده با حفظ مضمون آمده است، به طورى كه در قرآن «جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ» است و حضرت مضمون آن را با عبارت «فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ» فرموده است. لازم به يادآورى است كه انتخاب اين دو آيه براى عنوان بحث به خاطر وجود دو جمله «أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» و «جنات نعيم» به صورت پشت سر هم در آن هاست.

البته اين احتمال وجود دارد كه اقتباس از آيه 9 سوره يونس باشد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ»، و يا از آيه 8 سوره لقمان اقتباس شده باشد كه مى‏ فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ».

موقعيت قرآنى

موقعيت قرآنى اين آيه در اوايل سوره توبه، مقايسه ‏اى بين مؤمنان و بيان درجات آن هاست. پس از آنكه سقايت و آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجد الحرام را با مجاهدين در راه خدا مساوى نمى ‏داند، در اين آيه هجرت كنندگان و جهاد كنندگان با مال و جان را بالاتر معرفى مى‏ نمايد و بشارت به بهشت مى ‏دهد.

تحليل اعتقادى

تفسير گونه ‏اى كه از تركيب قرآنى با موضوع ولايت در خطبه غدير استفاده مى‏ شود، دو وعده قرآنى براى سه عمل عظيم نزد خداوند است. آن سه عمل صالح بزرگ كه سبقت و سرعت به سوى آن مورد توجه خداست بيعت با على‏ عليه السلام و پذيرفتن ولايت او و گفتن «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَ الُمؤْمِنينَ» به اوست. اين سه به معناى اقرار قلبى و لسانى و عملى به صاحب اختيارى او بر همه جوانب حيات ماست.

و اما دو وعده الهى براى سبقت به اين سه عمل عظيم، يكى رستگارى و فائز شدن و خوشبختى تمام عيار به امضاى پروردگار است، و ديگرى باغ‏ هاى پر از نعمت كه عاقبت خوشبختى است و جايزه پروردگار در بهشت است، و اين گونه فائزين در جنات نعيم مورد قدردانى خداوند قرار خواهند گرفت.

آيه «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ الله إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها...»[۳]

از جمله آياتى كه در غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده اين آيات است:

«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ الله إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ الله عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ الله يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ الله بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ. وَ لَوْ شاءَ الله لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ الله وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»:

«به پيمان خدا وفادار باشيد آنگاه كه پيمان مى ‏بنديد، و قسم‏هاى خود را بعد از مؤكد كردنِ آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود شاهد و ضامن گرفته ‏ايد، خدا مى‏ داند شما چه مى‏ كنيد. مانند كسى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى‏ كرد، كه قسم‏ هايتان را براى فريب يكديگر به كار بريد، تا گروهى بر گروه ديگر برترى يابد. خدا شما را بدين وسيله امتحان مى‏ كند و براى آن كه در روز قيامت برايتان روشن كند آنچه در آن اختلاف مى‏ كنيد. اگر خدا بخواهد شما را امت واحد قرار مى‏ دهد، ولى گروهى را گمراه و گروهى را هدايت مى ‏كند و حتماً مورد سؤال قرار خواهيد گرفت. درباره آنچه انجام مى ‏داديد. قسم ‏هاى خود را براى فريب بين خود بكار نبريد كه در نتيجه قدمى پس از ثابت بودن بلغزد و سختى را بچشيد به خاطر آنچه در برابر راه خدا مانع ايجاد كرديد و براى شما عذاب دردناكى است».

موقعيت تاريخى

خطابه غدير پايان يافته و مراسم بيعت آغاز گشته است. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته‏ اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.

در چنين شرايطى پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين‏ صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.

سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏ مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.[۴]

نوبت به ابوبكر و عمر رسيد كه براى بيعت وارد خيمه شده بودند. از ميان آن جمعيت انبوه، فقط اين دو نفر معترضانه گفتند: مِنَ الله وَ مِنْ رَسُولِهِ : آيا اين بيعت از طرف خدا و رسولش است؟

حضرت در پاسخ آنان فرمود: نَعَمْ، حَقّاً مِنَ الله وَ رَسُولِهِ انَّهُ اميرُالْمُؤْمِنينَ وَ امامُ الْمُتَّقينَ وَ قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ. يَقْعُدُهُ الله يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَى الصِّراطِ فَيُدْخِلُ اوْلِياءَهُ الْجَنَّةَ وَ يُدْخِلُ اعْدائَهُ النّارَ: آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است كه او اميرالمؤمنين و امام متقين و رهبر سفيد پيشانيان نشانه ‏دار است. روز قيامت خدا او را بر سر پل صراط مى ‏نشاند و او دوستانش را داخل بهشت مى‏ نمايد و دشمنانش را به آتش جهنم مى‏ فرستد.[۵]

وقتى ابوبكر و عمر بيعت كردند و از خيمه بيرون آمدند، با يكديگر چنين مى‏ گفتند: لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً : درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد!!

در آنجا خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ الله عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ الله يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ»: «عهد و قسم ‏هاى خود را بعد از مؤكد كردن آن نشكنيد در حالى كه خدا را بر خود شاهد و ضامن گرفته ‏ايد، خدا مى‏ داند شما چه مى ‏كنيد».

منظور از اين شاهد و ضامن گرفتن خداوند همان سؤالى بود كه پرسيدند: مِنَ الله وَ رَسُولِهِ؟ و پاسخى كه پيامبرصلى الله عليه وآله داد و از سوى خدا بودن آن را مؤكد فرمود.

اينجا بود كه خدا مَثَلى براى آنان زد و فرمود: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»: «مانند كسى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از تابيدنِ محكم باز مى‏ كرد، كه قسم ‏ها را براى فريب يكديگر به كار بريد».[۶]

تحليل اعتقادى

درباره نزول اين آيه چهار نكته بايد مورد توجه باشد:

نكته اول: نزول آيه در غدير

تصريح به نزول آيه در غدير، كه سند آن حديث امام صادق‏ عليه السلام است آنجا كه مى‏ فرمايد: لَمّا نَزَلَتِ الْوِلايَةِ وَ كانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ الله‏ صلى الله عليه وآله بِغَديرِ خُمٍّ: سَلِّمُوا عَلى عَلِىٍّ بِامْرَةِ الْمُؤْمِنينَ ... . فَأَنْزَلَ الله ...: هنگامى كه دستور ولايت نازل شد و از جمله اوامر پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم اين بود كه: بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد ... . آنجا بود كه خدا اين آيه را نازل كرد ... .[۷]

نكته دوم: نزول آيه درباره ابوبكر و عمر

تصريح به نزول آيه درباره ابوبكر و عمر، كه در روايت تصريح شده تنها كسانى كه لب به اعتراض گشودند اين دو نفر بودند، و با اين سخنرانى مفصل پيامبرصلى الله عليه وآله گويى واضحات را دوباره مى ‏پرسيدند كه آيا اين دستور از طرف خداست يا از جانب خود مى‏ گويى؟

چنين سخنى را رو در روى مقام رسالت گفتن مانند سخن كفرآميز ديگر عمر كنار بستر پيامبرصلى الله عليه وآله است، كه وقتى حضرت دوات و قلم خواست تا نام امامان را بنويسد او گفت: «انَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ» و به مقام شامخ خاتم نبوت نسبت هذيان داد![۸]

لذا در روايتى آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ آنان فرمود: آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خدا مى‏ شود؟ اشاره به اينكه اين سؤال استهزاء آميز است و براى تخريب اذهان به ميان آورده شده است؛ و به همين جهت پيامبرصلى الله عليه وآله فوراً جواب قاطعانه آنان را داد تا شبهه ‏اى به ميان نيايد.

نكته سوم: پيمان شكنان كيانند؟

خداوند با نزول اين آيه در موقعيتى كه ابوبكر و عمر صريحاً گفتند: «لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً»، به ما مى‏ فهماند كه اينان پيمان شكنند و براى آينده نقشه ‏هايى در سر دارند؛ و از سوى ديگر با اين پيمان شكنى و قسم‏ هاى دروغى كه بر نشكستن پيمان خود ياد مى ‏كنند مانند كسى‏ اند كه رشته‏ هاى خود را پنبه مى‏ كند.

نكته چهارم: جمع ‏بندى آيات درباره غدير

در بعضى روايات مربوط به نزول اين آيات، فقط دو آيه اول ذكر شده و در برخى ديگر تا آخر آيه 94 آمده است. از سوى ديگر در بعضى از روايات نام غدير نيامده ولى در برخى ديگر همين ماجرا عيناً درباره غدير ذكر شده است. آنچه ذكر شد جمع ‏بندى همه روايات مربوطه است.

اختصاصى بودن لقب «اميرالمؤمنين»[۹]

پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان ثقلين و دوازده امام ‏عليهم السلام تصريح كرد كه لقب «اميرالمؤمنين» اختصاص به على‏ عليه السلام دارد و براى احدى غير از او مجاز نيست.

اَلا اِنَّهُ لا «اَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ اَخى هذا. اَلا لا تَحِلُّ اِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدى لاَحَدٍ غَيْرِهِ:

بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز و جل مى‏ گويم، بدانيد كه اميرالمؤمنينى جز اين برادرم نيست. بدانيد كه اميرالمؤمنين بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نيست.

ابان از سليم نقل مى‏ كند كه گفت: در بيمارى ابوذر -  كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود -  نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.

وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر -  كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى ‏غفار بود -  گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مى ‏كردى؟!

ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ‏ام. پيامبرصلى الله عليه وآله به ما -  كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم -  دستور داد و ما بر على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.

هيچ يك از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبرصلى الله عليه وآله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى‏ مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.

سليم مى‏ گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى‏ كنيد؟ گفتند: آرى، راست مى‏ گويد. گفتم: چهار نفر عادل ‏اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى ‏كرد در صدق و راستى او شک نمى‏ كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم ‏تر است.

گفتم: اصلحك الله، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى ‏كنى؟ سلمان نام يک يک آن ها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى ‏گويد». رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.

از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبكر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى[۱۰]، عمار بن ياسر، سعد بن عباده و بقيه اصحاب عقبه و اُبَىّ بن كعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آن ها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند.

سليم مى‏ گويد: گمان مى‏ كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند.

بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه ‏اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبكر ادعا كرد از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است كه بعد از آن فرموده: «ما اهل‏ بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى‏ گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل ‏بيت جمع شود»!

وقتى على ‏عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى ‏گويند.

سليم مى ‏گويد: افرادى كه ملاقاتشان كردم همچنين گفتند: وقتى على ‏عليه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه پيامبرصلى الله عليه وآله چه گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته ‏اند و در آن با هم عهد بسته و در كنار كعبه هم پيمان شده‏ اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند».

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. و ما دانستيم كه على ‏عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مطلب باطلى نقل نمى ‏كند كه نيكان از اصحاب محمد صلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... .

ابان مى‏ گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته ‏اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت:

پيامبرصلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهل‏ بيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.[۱۱]

سليم بن قيس مى‏ گويد: هنگامى كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرده بود[۱۲]در آنجا نزد ابوذر حاضر شدم. او به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مورد خانواده و اموالش وصيت كرد. كسى به ابوذر گفت: كاش به اميرالمؤمنين عثمان وصيت كرده بودى!!

ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده‏ام. اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب‏ عليه السلام كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله و به دستور آن حضرت به عنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كرديم؛ آن حضرت فرمود:

به برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد، چرا كه اوست باعث قوام زمين كه به خاطر آن آرام گرفته است، و اگر او را از دست دهيد زمين و آنچه روى آن است به چشمتان زشت مى ‏آيد[۱۳].[۱۴]

اعتراض در سلام به امرة المؤمنين[۱۵]

ابوذر مى‏ گويد: گوساله و سامرى اين امت را ديدم كه به پيامبرصلى الله عليه وآله اعتراض كردند و گفتند: آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: مطلب حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند مرا به اين موضوع امر كرده است!

وقتى به عنوان «اميرالمؤمنين» بر آن حضرت سلام كرديم، ابوبكر و عمر رو به يارانشان معاذ و سالم و ابوعبيده كردند و هنگامى كه پس از سلام بر على ‏عليه السلام از خانه او خارج مى‏ شدند به آنان گفتند: اين مرد را چه شده است كه دائماً مقام پسر عمويش را بالا مى‏ برد! و يكى از آن دو گفت: كار پسر عمويش خوب خواهد شد! و همگى گفتند: مادامى كه على زنده است نزد او براى ما خيرى نخواهد بود!!

سليم مى‏ گويد: گفتم: اى ابوذر، اين سلام كردن بعد از حجةالوداع بود يا قبل از آن؟ گفت: سلام كردن اول قبل از حجةالوداع و سلام دوم بعد از حجةالوداع بود.[۱۶]

اقرار ابوبكر در مورد لقب «اميرالمؤمنين»[۱۷]

روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى‏ دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى‏ نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .[۱۸]

امر پيامبرصلى الله عليه وآله بر سلام به على‏ عليه السلام به اين لقب[۱۹]

از نكات قابل توجه در سراسر واقعه غدير، اظهار محتواى پيمان‏ نامه صحيفه ملعونه اول به صورت رمزى و اشاره و با الفاظ مختلف بدون تصريح به اصل آن بود كه توسط منافقين انجام مى‏ گرفت، كه نمونه‏ هاى آن قبلاً ذكر شد.

در اين باره بُرَيده اسلمى مى‏ گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله به عده‏ اى از اصحابش فرمود: بر على به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد. يك نفر از آنان گفت: لا وَ الله! لا تَجْتَمِعُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ فى اهْلِ‏بَيْتٍ ابَداً: نه به خدا قسم! هرگز نبوت و خلافت در يک خانواده جمع نمى ‏شود. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ».[۲۰]

تفسير «الَّذِينَ آمَنُوا» در قرآن[۲۱]

پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد تفسير «الَّذِينَ آمَنُوا» به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در خطبه غدير مى‏ فرمايد:

وَ لا خاطَبَ الله الَّذينَ آمَنُوا الاّ بَدَأَ بِهِ: خداوند در قرآن مؤمنين را مورد خطاب قرار نداده مگر آنكه با او آغاز نموده است.[۲۲]


اين كلام رسول الله ‏صلى الله عليه وآله از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

در لحظات اوليه پس از بلند كردن على‏ عليه السلام و معرفى آن حضرت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله، در ادامه معرفى او همچنان جملاتى عظيم بر لسان آن حضرت جارى بود كه از جمله تفسير موارد «الَّذينَ آمَنُوا» در سراسر قرآن را مطرح فرمود.

تحليل اعتقادى

  1. توبه/20، 21. غدير در قرآن: ج 2 ص352، 353.
  2. اسرار غدير: ص 160 بخش 11.
  3. نحل/91-94. غدير در قرآن: ج 1 ص374-377.
  4. بحار الانوار: ج 36 ص126، 148 و ج37 ص311 ح43. الیقین: ص285. التحصین (ابن طاووس): ص537.
  5. بحار الانوار: ج 36 ص 169 ح 157 و ج 37 ص 120 ح 11. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 136. تفسير القمى: ص 364.
  6. بحار الانوار: ج 36 ص 169 ح 157 و ج 37 ص 120 ح 11. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 136.
  7. بحار الانوار: ج 37 ص 120 ح 11.
  8. كتاب سليم: ص 399.
  9. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص13، 27، 28، 30. سخنرانی استثنائی غدیر: ص157-170.
  10. اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين ‏عليه السلام عبارتند از: عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى ‏وقاص.
  11. كتاب سليم: حديث 19.
  12. در بحار الانوار: ج 8 قديم ص 305 روايت كرده كه عثمان به ابوذر گفت: «اذيت تو به من و اصحابم زياد شده است، بايد به شام بروى»، و او را از مدينه به شام اخراج كرد. ابوذر در شام به كارهاى معاويه اعتراض مى ‏كرد، و لذا معاويه به عثمان در مورد ابوذر نامه ‏اى نوشت. عثمان در جواب نوشت: «ابوذر را بر چهار پايى سخت و خشن سوار كن و بفرست». معاويه هم ابوذر را همراه كسى فرستاد كه شب و روز راه مى‏پيمود و او را بر شتر پيرى كه غير از جهازى روى آن نبود سوار كرد، تا به مدينه آورد در حالى كه گوشت ران‏هايش از رنج و تعب ريخته بود. وقتى ابوذر به مدينه رسيد عثمان كسى را فرستاد كه هر جا مى‏خواهى برو. ابوذر گفت: به مكه؟ عثمان گفت: نه! گفت: پس بيت المقدس؟ گفت: نه! گفت: پس به يكى از دو شهر كوفه يا بصره؟ گفت: نه! ولى تو را به «رَبَذه» خواهم فرستاد. عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد و در آنجا بود تا از دنيا رفت.
  13. كنايه از اينكه با فقدان او چنان دگرگونى در زمين ايجاد مى ‏شود كه از صورت اصلى خارج مى‏ شود. اين حديث مى‏ تواند در مجموع به معنى «لَوْ لاَ الْحُجَّةُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها» باشد، و منظور از «او» شخص اميرالمؤمنين و جانشينانش ‏عليهم السلام هستند.
  14. كتاب سليم: حديث 20.
  15. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 31.
  16. كتاب سليم: حديث 20.
  17. اسرار غدير: ص 298. چهارده قرن با غدير: ص 112.
  18. بحار الانوار: ج 41 ص 228.
  19. غدير در قرآن: ج 1 ص 264.
  20. زخرف/79-80. بحارالانوار: ج36 ص157 ح136. تأویل الآیات: ج2 ص572 ح48.
  21. غدير در قرآن: ج 2 ص 23.
  22. اسرار غدير: ص 147 بخش 5.