بلاغت در خطبه غدير

از دانشنامه غدیر

بلاغت در خطبه غدیر[۱]

خطبه غدیر از نظر فصاحت کلام و بلاغت سخن و به کار گرفتن بدایع کلمات بی نظیر است.

با توجه به اقتضای سنگینی پیام و محتوای بلند آن، ترکیب خاصی از کلام بلیغ بر لسان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله جاری شده که لایق شأن عظیم‌ترین پیام رسانی از طرف حی متعال است.

بلاغت به معنای مراعات مقتضای حال و مخاطب و موضوع در سخنوری، چنان در خطابه غدیر متجلی شده که از یک سو صد و بیست هزار مخاطب را به اضافه تمامی نسل‌های آینده مسلمین در نظر گرفته؛ و از سوی دیگر در سراسر سخنرانی از موضوع ولایت خارج نشده، و مقتضای حال را پیش‌بینی آینده بلند مدت اسلام در نظر گرفته و به همان عظمت سخن گفته است.

بدیع به معنای به کار گرفتن زیبایی کلام نیز، از آغاز حمد و ثنای خطبه تا انجام آن چشمگیر است، که با مراعات عظمت پیام در قالب خاص خود جلوه گر شده؛ و در گونه ای که اهداف سخنران و دریافت مخاطبین ملاحظه شده باشد، در بالاترین گونه آن مورد استفاده قرار گرفته است.

کلمات فشرده و پر محتوایی در خطابه به کار رفته که درک معانی آنها نیاز به دقت فراوان دارد، و به عبارت دیگر جملات و کلمات دقیقی است که نیاز به تفسیر مفصل دارد.

از همان آغاز خطابه، حمد و ثنای آن با زیباترین کلمات و جملات و ترکیب‌ها آغاز شده، و در طول خطبه این روند با تنوع در گونه‌های خطاب ادامه یافته است.

صور خیال و اسلوب‌های بلاغی از شگردهای مخیّلانه ابلاغ معنای مورد نظر متناسب با احوال مخاطب هستند، که از دیرباز در روند تکاملی خود از مبانی بسیاری تأثیر فراوانی پذیرفته‌اند. از جمله مهم‌ترین آنها، آیات قرآنی و روایات فرقانی است.

خطبه غدیر که از حماسه جاودانه و روشنگرانه اعلام ولایت علی مرتضی علیه السلام و اتمام نعمت معرفی وجود مبارک ولیّ خدا و تکسوار نهج البلاغه از زبان رسول‌الله صلی الله علیه و آله - که افصح العرب در تاریخ فصاحت است - انشاد گردیده است، علاوه بر ابلاغ رسالت و تتمیم نعمت و کرامت، آلبومی از اسلوب‌های بلاغی متعددی است که بایسته تأمل و شایسته تعقل اند.

بر این مبنی، در اینجا سعی شده علاوه بر استخراج برخی از صور خیال و اسلوب‌های متخیلانه ابلاغ معنی در این خطبه، معانی باطنی آن اسلوب‌ها را بر مبنای آیات قرآن و روایات حضرات کلمات التامات مورد بررسی قرار داده، و ضمن بازکاوی مضامین این خطبه در آیات و روایات، میزان تأثیر عبارات قرآن کریم در ایجاد اسلوب‌های بلاغی خطبه مذکور نشان داده شود.

همچنین در حد مجال مقال سعی شده تا انعکاس آن مضامین در آیینه ادبیات فارسی گزارش شود، تا از این رهگذر ابعاد صور خیال و بلاغت تصویر و جنبه‌های بلاغی این خطبه مورد بحث و بررسی قرار گیرد. در اینجا به استخراج و تحلیل تصاویر بلاغی و میزان تأثیر قرآن کریم بر صور خیالی خطبه غدیر و بررسی سوابق آن در روایات و تفاسیر مأثور و در آئینه ادبیات فارسی پرداخته شده است.

تا از این رهگذر مراتب تشبیهات، استعارات و کنایات این خطبه مشهور بررسی شود؛ که ابتدا مقدمه و سپس بخش‌های خطبه غدیر را بررسی می‌کنیم:

مقدمه

رویداد غدیر خم و خطبه رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن مکان، حماسه جاودانه ای است که هیچ رویدادی به شهرت آن نبوده، و تنها خطبه ای است که پیامبر صلی الله علیه و آله نه تنها شنیدن و دانستن آن را بر همگان واجب کرده، بلکه رساندنش به گوش دیگران را نیز بر همه تکلیف فرموده، و آن را مهم‌ترین امر به معروف و نهی از منکر بیان داشته است.

در این خطبه، پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور ابلاغ رسالتی بزرگ و الهی است و آن معرفی علی علیه السلام به عنوان ولیّ امر مسلمین است.

پس از بررسی اسلوب‌هایی مانند تشبیه و استعاره و کنایه و بعد از استخراج اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر، تحلیل و تبیین معانی باطنی آنها را نیز از دیدگاه قرآن و تفاسیر و روایات مأثور مورد بررسی قرار داده، و در آن سعی بر استناد مضمون اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر با احادیث و روایات بوده است.

همچنین در موارد ممکن، انعکاس آن معانی را در آئینه ادب فارسی و اشعار شعرا بیان داشته‌ایم؛ اشعاری که برگرفته از فرهنگ ناب دینی هستند، و شعرایی که شعر خود را با مفاهیم اسلامی عجین کرده و کوشیده‌اند که حقایق و معارف الهی را با صبغه هنری عرضه کنند.

این از مواردی است که ضرورت این بحث را آشکار می‌کند؛ لذا این مقاله در پی پاسخ به پرسش‌های ذیل است:

  1. صور خیال و اسلوب‌های بلاغی چه جلوه و نقشی در خطبه غدیر داشته است؟
  2. الفاظ آیات قرآن کریم چه جلواتی در اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر داشته است؟
  3. معانی قرآن در خلق تصاویر بلاغی و بیانی خطبه غدیر چه نمودها و نقوشی ساخته است؟
  4. انعکاس شیوه‌های بلاغی خطبه غدیر در روایات و احادیث بعد از آن به چه میزان بوده است؟
  5. تأثیر روایات و احادیث در تقویت معنی و اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر تا چه میزان بوده است؟
  6. صور خیال و اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر تا چه میزان در آئینه ادبیات فارسی انعکاس یافته‌اند؟

در اینجا تشبیهات، استعارات و کنایات خطبه غدیر استخراج شده است. از آنجا که در کتاب‌های گوناگونِ علم بیان، اعم از فارسی و عربی، به تفصیل درباره صور خیال و اسلوب‌های بلاغی و بیانی بحث شده است، و به فهرستی از کتاب‌های مفید در این زمینه در منابع و مآخذ اکتفا شده است.

تشبیهات

الف) امام مبین

مَعاشِرَ النّاسِ ما مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ قَدْ أَحْصاهُ الله فِی، وَ کلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَ ما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ:

ای مردم، علم و دانشی در عالم وجود ندارد مگر اینکه خداوند در من قرار داده، و من هم عموم دانش‌هایی را که می‌دانستیم به رهبر پرهیزکاران علی علیه السلام تفویض نمودم. هیچ علمی در عالم نبوده مگر اینکه به علی علیه السلام آموختم، و او پیشوایی است که آنها را برای شما بیان می‌کند.[۲]

در قرآن کریم ترکیب امام مبین آمده است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله در این خطبه حضرت علی علیه السلام را امام مبین معرفی فرموده‌اند:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَیٰ وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ».[۳]

محمد فضولی در فضیلت امام علی علیه السلام می‌گوید:

در این طریقه احسن به اندک ایامی*** بسان دولت آل علی گرفت کمال

زهی امام مبین، مقتدای انس و ملک*** که درگهش همه را هست قبله آمال[۴]

ب) اخوان الشیاطین

إِنَ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ‏، أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَ عَلِیٍّ علیه السلامٍ ّ هُمْ أَهْلُ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ الْحَادُّونَ وَ هُمُ الْعَادُّونَ وَ إِخْوَانُ الشَّیَاطِین‏، ِ الَّذِینَ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ:

و ایشان (پیامبر و امامان پس از وی) حزب اللَّه هستند که رستگار و پیروز خواهند بود. بدانید که دشمنان علی علیه السلام موجد اختلاف و معاند حق هستند و برادران شیاطین می‌باشند، که بعضی از آنها اراجیف و خرافات و دغل بازی را به بعض دیگر القاء می‌کنند.[۵]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دشمنان علی علیه السلام را به شیاطین و اخوان شیطان تشبیه می‌کنند، که نصیبی جز زیانکاری ندارند. در آیه ۳۰ سوره اعراف نیز ترکیب «اخوان الشیاطین» به کار رفته است. با این تفاوت که طرف اول تشبیه در آیه مذکور مبذّرین و اسراف‌کاران هستند، که مستفاد از این آیه می‌باشد: «إِنَ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ‏».

همچنین در روایتی پیامبر صلی الله علیه و آله کسی که ازدواج نکرده و از این حالت شاد باشد را برادر شیطان می‌خواند:

عبدالبر، عن عکاف بن وداعه: أَنَّهُ أَتَی النَّبِیَ‏ ‏صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ: زوّجه یا عکاف؟

قالَ: لَا.

قالَ: وَ لَا جاریة؟

قالَ: لَا.

قالَ: وَ اَنتَ صَحِیح موسر؟

قال: نَعَمْ وَ الْحَمْدُ الِلَّهِ.

فقال: فَأَنْتَ إِذاً مِنْ إِخْوَانِ الشَّیَاطِین‏، إنْ کُنْتَ مِنْ رُهْبَان النَّصَارَی فَأَلْحَقَ بِهِمْ.[۶]

در روایت دیگر آمده است: شِرَارُکُمْ عُزَّابُکُمْ وَ الْعُزَّابُ إِخْوَانُ الشَّیَاطِین‏.[۷]

ج) اصحاب صحیفه

مَعَاشِرَ النَّاسِ، إنَّهُمْ وَ أنْصَارَهُمْ وَ أتْبَاعَهُمْ فِی الدَّرَکِ الْأسْفَلِ مِنَ النَّارِ، وَ لَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ. أَلَا إنَّهُمْ أصْحَابُ الصَّحِیفَةِ:

ای مردم، این رهبران چنینی و یاران و پیروانش در آن طبقه نهایی آتش دوزخ مخلد خواهند بود. چه قدر نکبت است جایگاه خودخواهان (این زمامداران نابکار آینده این امت). بدانید آنان اصحاب صحیفه اند.[۸]

پیامبر صلی الله علیه و آله زمامداران و فرمان روایان نابکار به اصحاب صحیفه تشبیه می‌کنند، کسانی که درآتش دوزخ مخلد هستند.

د) ثقل اصغر و ثقل اکبر

مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ علیه السلام مَوْلَاهُ. وَ هُوَ عَلِیّ بْن أبِی طَالِب علیه السلام، أخِی وَ وَصِیّی وَ مُوَالَاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أنْزَلَهَا عَلَیّ. مَعَاشِرَ النَّاسِ، انَّ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ وُلْدِی علیهم السلام هُمُ الثّقْلُ الأصْغَر، وَ الْقُرْآن الثّقْلُ الْأکْبَر. فَکُلّ وَاحِدٍ مُنبّئ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِق لَهُ. لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض. هُم أمَنَاءُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُکَمَاؤُهُ فِی أرْضِهِ:

هر کس من مولای او هستم این علی علیه السلام مولای او است. و این علی پسر ابی طالب علیه السلام برادر من و وصی من است، و دوستی و صمیمیت او از طرف خدا بر من نازل شده است.

ای مردم، همانا علی و پاکان از فرزندان من علیهم السلام ثقل اصغر هستند، و قرآن ثقل اکبر است.

هر یک از این دو ثقل از دیگری خبر می‌دهد (قرآن اهل بیت علیهم السلام را معرفی می‌کند و عترت قرآن را تفسیر می‌نماید.

این دو با هم آمیخته‌اند و از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.

بدانید این افراد امناء خداوند در جهان آفرینش هستند، و فرمانداران خدا در کره خاک می‌باشند.[۹]

پیامبر صلی الله علیه و آله در این خطبه، خود به تشریح مطلب می‌پردازد و علی و پاکان از اولاد او علیهم السلام را ثقل اصغر و قرآن را ثقل اکبر معرفی می‌کند، که از لحاظ ادبی در قالب تشبیه شده‌اند.

طرفین تشبیه هر دو مفید می‌باشند؛ یعنی دو کلمه یا بیشتر چنان با هم ترکیب شده که در حکم یک کلمه باشد. از قبیل مضاف و مضاف الیه، یا صفت و موصوف.[۱۰]

پس هر کجا مشبّه یا مشبّه‌به مقید باشد آن را در حکم تشبیه مفرد باید شمرد نه در حکم تشبیه مرکب.

در تشبیه دوم که قرآن را ثقل اکبر خوانده است، طرف اول تشبیه یعنی مشبه مفرد و مشبه به مقید می‌باشد، و باز هم در حکم مفرد می‌باشد.

هـ) جنب اللَّه

وَ اتَّقُوا اللهَ أَنْ تُخَالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ. مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی ذَکَرَ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ تَعَالَی: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَا عَلَیٰ مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ»:

بپرهیزید از مخالفت خدا، چون ممکن است قدم پس از استحکام و ثوبت بلغزد. خداوند به آنچه انجام دهید آگاه است، ای مردم خدا در قرآن به عنوان بیان زبان حال مجرمین در قیامت می‌فرماید:

انسان (گنهکار روز قیامت) می‌گوید: وای بر آنچه در مورد جنب الله کوتاهی کردم (و از دست دادم). مراد از این جنب الله علی علیه السلام است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در این خطبه حضرت علی علیه السلام را جنب الله خوانده است. همچنان که او را امام مبین و صراط مستقیم و… تشبیه می‌کند:

جنب اللَّه: علی و ولایت علی علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز خود در قالب تشبیه روایی به بیان این مطلب می‌پردازد: عن اسماعیل بن قتیبه، عن ابی العلاء الخفاف، عن ابی جعفر علیه السلام، قال: اَمیرُالمؤمنین علیه السلام:

أنَا وَجْهُ اللَّهِ، أنَا جَنْبُ اللَّهِ، وَ أنَا الْأوّلُ وَ الْآخِرُ، وَ أنَا الظَّاهِرُ وَ أنَا الْبَاطِنُ….[۱۱]

از امام رضا علیه السلام در مورد «فِی جَنْب اللهِ» نقل شده است: قال: فِی وَلَایَةِ عَلِیّ علیه السلام. وَ قَالَ أمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أنَا صِرَاطُ اللهِ، أنَا جَنْبُ اللهِ.[۱۲]

جنب اللَّه: اهل بیت علیهم السلام

ابی جعفر علیه السلام: ُ نَحْنُ جَنْبُ اللهِ وَ نَحْنُ صَفْوَتُهُ وَ نَحْنُ خِیَرَتُهُ وَ نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِیثِ الْأَنْبِیَاءِ علیهم السلام، ِ وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللهِ وَ نَحْنُ حُجَّةُ اللهِ…، وَ نَحْنُ أَئِمَّةُ الْهُدَی وَ نَحْنُ مَصَابِیحُ الدُّجَی‏.[۱۳]

حزب‌الله: اُولَئِکَ أَوْلِیَاء الله، لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ ألَا إنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغَالِبُونَ:

اینان اولیاء خدا هستند، که در راه خدا ترس و اندوهی بر آنان نیست، و هم ایشان حزب‌الله اند که رستگار و پیروز خواهند بود….[۱۴]

پیامبر صلی الله علیه و آله، فرزندان علی و امامان علیهم السلام را به حزب‌الله تشبیه کرده‌اند که همواره پیروز و رستگار هستند. در قرآن کریم نیز از ایمان آورندگان به عنوان حزب‌الله یاد شده است. مانند آیه ذیل:

«وَ مَنْ یَتَوَلَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏»:[۱۵]

و هر کس که ولی و فرمان فرمای او خدا و رسول و اهل ایمان اند (پیروز است) که تنها لشکر خدا فاتح و غالب خواهد بود. حزب‌الله: علی علیه السلام قال علی علیه السلام:

أنَا وَصِیّ الْأَوْلِیَاء وَ أنَا مِنْ حِزْب اللَّهِ وَ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله.[۱۶]

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: حِزْبُ عَلِیٍ حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ أَعْدَائِهِ حِزْبُ الشَّیْطَانِ.[۱۷]

قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله: َ یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ شِیعَةُ اللَّهِ وَ أَنْصَارُکَ أَنْصَارُ اللهِ وَ أَوْلِیَاؤُکَ أَوْلِیَاءُ اللهِ وَ حِزْبُکَ حِزْبُ اللهِ.[۱۸]

حزب‌الله: اهل بیت علیهم السلام قال الحسین علیه السلام: نَحْنُ حِزْبُ اللهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله الْأَقْرَبُونَ.[۱۹]

ز) خیرة الله ان خاتم الأئمة منّا القائم المهدی علیه السلام…. إِنَّهُ یَسِمُ کُلَ ذِی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذِی جَهْلٍ بِجَهْلِه‏. أَلَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ:

بدانید که آخرین امام قائم ما مهدی علیه السلام است…. او کسی است که مقام هر صاحب فضیلتی را تثبیت می‌کند، و هر جاهل و نادانی را در مرحله جهل خود می‌نشاند. او است کسی که خدا وی را برای این مقام اختیار فرموده است….[۲۰]

خیرة اللَّه: علی و اهل بیت علیهم السلام در تأیید مطلب فوق، امام محمد باقر علیه السلام می‌فرمایند:َ نَحْنُ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الطَّرِیقُ الْوَاضِحُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ.[۲۱]

و نیز پیامبر صلی الله علیه و آله در وصف علی و فرزندان آن حضرت علیهم السلام می‌فرمایند: عَلِیٌ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ‏، فَإنَّهُمْ خِیَرَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ صَفْوَتِهِ.[۲۲]

قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله: أنْتَ یَا عَلِیّ وَ وَلَدَایَ خِیَرَة اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ.[۲۳]

ح) صراط الله: صراط مستقیم

إنَّ اللَّهَ قَدْ أمَرَنِی وَ نَهَانِی. وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً علیه السلام وَ نَهَیْتُهُ، فَعَلِمَ الْأَمْرَ وَ النَّهْیَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَل‏. َّ فَاسْمَعُوا لِأَمْرِهِ تَسْلَمُوا وَ أَطِیعُوا تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرْشُدُوا. صِیرُوا إِلَی مُرَادِهِ وَ لَا تَتَفَرَّقْ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبِیلِه‏.

مَعَاشِرَ النَّاسِ، أنَا صِرَاطُ اللَّهِ الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ. ثُمَّ عَلِیّ علیه السلام مِنْ بَعْدِی، ثُمَ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ علیهم السلام. أَئِمَّةٌ یَهْدُونَ إِلَی الْحَقِ‏:

ای مردم، خداوند اوامر و نواهی شرعی را ابلاغ فرمود. من هم آنها را به علی علیه السلام آموختم. به فرمان وی گوش فرا دهید و اطاعت کنید تا هدایت شوید، و آنچه شما را نهی بفرماید خودداری کنید تا رشد یابید.

به سوی مراد پروردگار و هدف وی توجه کنید. راه‌های دیگر شما را از راه خدا منحرف نکند.

ای مردم، من آن شاهراه مستقیمی هستم که خدا به شما امر کرده. پس رهرو آن باشید. و بعد از من آن صراط مستقیم علی علیه السلام، و پس از وی فرزندان من از صلب اوعلیهم السلام هستند.

همان پیشوایانی که به سوی حق راهنمایی می‌کنند.[۲۴]

در این خطبه، پیامبر صلی الله علیه و آله خود را به صراط الله و سپس علی و فرزندان او علیهم السلام را نیز به صراط مستقیم تشبیه کرده است، و چون وجه شبه نیز در آن ذکر شده، یعنی هدایت و راه یافتن در حوزه تشبیه مفصل قرار می‌گیرد؛ یعنی تشبیهی که وجه شبه در آن ذکر شده باشد.[۲۵]

و اما بررسی تشبهی فوق در روایات و تفاسیر مأثور:

صراط مستقیم: قرآن و آل محمد علیهم السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله در قالب تشبیه روایی می‌فرمایند: الْقُرْآنُ صِرَاطُ اللَّهِ.[۲۶]

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:

وَ أَنَ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً یَعْنِی الْقُرْآنَ وَ آلَ مُحَمَّد علیهم السلام.[۲۷]

صراط مستقیم: علی علیه السلام و ولایت او

قال علی علیه السلام: أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الْمُسْتَقِیمُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَی‏.[۲۸]

صراط مستقیم: طریق امامت و ولایت علی علیه السلام

أَنَّکَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍ وَ عَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیم‏.[۲۹]

با توجه به خطبه غدیر و نیز تأویل و معنای باطنی صراط مستقیم در روایات و تفاسیر، این معنی در آئینه ادبیات فارسی انعکاس یافته است، و شعرا نیز تأویل و معنای حقیقی آن را بیان کرده‌اند.

از جمله:صراط مستقیم: قرآن، سنت و شرع

قرآن شفاشناس که حبلی است بس متین*** سنت نجات دان که صراطی است مسقیم.[۳۰]

در جای دیگر می‌گوید:

قاید و سایق صراط الله *** به ز قرآن مدان و به ز اخبار[۳۱]

و در جای دیگر می‌گوید:

از صراط المستقیم شرع پا بیرون منه *** چون گسست از رشته سوزن، زود خود را گم کند[۳۲]

قاآنی نیز در بیت ذیل مراد از صراط مستقیم را حضرت علی علیه السلام بیان کرده و آن را به طریق استعاره به کار برده است:

صراط المستقیم: علی علیه السلام

چون صراط المستقیمت هست تا کی ز ابلهی*** دیده در فحشاء، دل در بغی و منکر داشتن[۳۳]

و نیز:

هر نفس بوی دل آید از صراط مستقیم*** تا نگویی عشق ره آورد را که راه آورد کو[۳۴]

ط) کلمه طیبه

مَعَاشِرَ النَّاسِ، فَاتَّقُوا اللهَ وَ بَایِعُوا عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقِیَةً یُهْلِکُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ اللَّهُ مَنْ وَفَی:

مردم از خدا بترسید و با علی امیرالمؤمنین و حسن و حسین و رهبران بعد از آنها علیهم السلام بیعت کنید. (پیشوایان آینده شما) کلمه طیبه باقیه خداوند هستند.[۳۵]

پیامبر صلی الله علیه و آله در کلام فوق، دوازده امام علیهم السلام را به کلمه طیبه تشبیه کرده‌اند، که آیه مرتبط با آن در قرآن کریم عبارت است از:

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ».[۳۶]

کلمه طیبه: قرآن رسول‌الله صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ: «مَثَل کَلِمَة طَیِّبَة» یَعْنِی الْقُرْآن «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةً».[۳۷]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ قَالَ النَّبِیُّ وَ الْأَئِمَّةُ هُمُ الْأَصْلُ الثَّابِتُ وَ الْفَرْعُ الْوَلَایَةُ لِمَنْ دَخَلَ فِیهَا.[۳۸]

ی) کلمه باقیه

وَ لَا أَمْرٌ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیٌ عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ مَعْصُوم‏. مَعَاشِرَ النَّاسِ، ِ الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ‏، وَ عَرَّفْتُکُمْ أَنَّهُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ. حَیْثُ یَقُولُ الله فِی کِتَابِهِ: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِه‏». و قلت: لَنْ تَضِلُّوا مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا:

پیامبر صلی الله علیه و آله به معرفی علی و فرزندان وی علیهم السلام می‌پردازد و می‌فرمایند:

وظیفه امر به معروف و نهی از منکر جز با پیشوای معصوم تحقق نمی‌یابد. ای مردم، قرآن پیشوایان بعد از علی علیه السلام را که فرزندان اویند به شما معرفی می‌کند، و من هم آنان را به شما شناسانیدم؛ که از نسل من و او می‌باشند.

خداوند در مقام معرفی اینان می‌فرمایند: «کلمه ای باقی در نسل او»، و من هم در مقام شناساندن ایشان گفته‌ام: گمراه نمی‌شوید اگر به آن دو (قرآن و عترت) چنگ بزنید.[۳۹]

طبق آیه ذیل، پیامبر صلی الله علیه و آله اولاد امیرالمؤمنین علی علیهم السلام را کلمه باقیه می‌خواندند، و در این آیه توحید و خداشناسی را کلمه باقیه معرفی می‌کند:

کلمه باقیه: توحید «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏»:[۴۰]

و (این خداپرستی و توحید را) در همه ذریه او (ابراهیم علیه السلام) تا قیامت کلمه باقی گردانید (به خصوص در محمد و آل پاکش علیهم السلام) تا همه فرزندانش به خدای یکتا بازگردند.

کلمه باقیه: امامت

قال: الْکَلِمَةُ الْإمَامُ، وَ الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِکَ قَوْلُهُ: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»، یَعْنِی الْإمَامَة.[۴۱]

و عن الصادق علیه السلام: الْکَلِمَةُ الْبَاقِیَة فِی عَقِبِهِ هِیَ الْإمَامَة إلَی یَوْمِ الْقِیَامَة.[۴۲]

ک) هیزم آتش جهنم

فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفُوهُ، فَتَصْلُوْا ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ اُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ.

در این عبارت مردمان جنایتکار و پاره سنگ‌های گوگرد را به هیزم و آتشگیره جهنم تشبیه می‌کنند، و خداوند در قرآن کافران و سنگ پاره‌ها را آتش‌افروز جهنم معرفی می‌کند:

«فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ»:[۴۳]

از آتشی بترسید که هیزم آن (بدن‌های) مردم و سنگ هاست.

«إِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ»:[۴۴]

ثروت‌ها و فرزندان کسانی که کافر شدند نمی‌تواند آنان را از (عذاب) خداوند بازدارد (و از کیفر رهایی بخشد).

ل) ید اللَّه

و من بایع فانما یبایع الله یدالله فوق ایدیهم: و هر کس بیعت کند با خدا بیعت کرده است و دست خدا بالای دست‌هاست. به‌طور کلی، آیات قرآن کریم به دو دسته تقسیم می‌شوند:

محکمات و متشابهات:

محکمات آیات روشنی هستند که جای هیچ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست.

اما در متشابهات، به دلیل بالا بودن سطح مطلب یا گفتگو درباره عوالمی که از دسترس ما بیرون است مانند عالم غیب، جهان رستاخیز، صفات خداوند متعال و…، فهم معنای نهایی و اسرار و پی بردن به کنه حقیقت آنها به سرمایه خاص علمی نیاز دارد؛ که خداوند می‌فرماید که فقط خداوند و راسخان در علم اسرار این آیات را می‌دانند و برای مردم تشریح می‌کنند، و راسخان در علم عبارتند از:

پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام.

بحث دیگر، بحث تأویل متشابهات است، و در اینکه متشابهات را باید تأویل کرد بین اکثر قرآن پژوهان مخصوصاً معتزله و شیعه اتفاق نظر است.

فقط ظاهرگرایان و بعضی از اشعریان افراطی و حشویه بر آن هستند که باید از تأویل پرهیز کرد و آیات متشابه را حمل بر معنای ظاهری کرد و در چند و چون آن ژرف کاوی نکرد.

چنان‌که درباره یک عده از آیات قرآنی که مربوط به برقراری خداوند بر عرش است، مالک بن انس گفته است: استواء معلوم است و کیفیت آن مجهول است. ایمان به آن واجب است و سؤال از آن بدعت است.[۴۵]

حال آنکه خود عرش الهی و استواء خداوند بر آن و بودن عرش بر آب…، همه از متشابهات قرآن است و متکلمان و مفسران پیرامون آن بحث و تحقیق کرده‌اند.

یا آیات مربوط به اوصاف خداوند و رؤیت الهی.

بنابراین، با مراجعه به تعدادی از کتب تفسیر و علوم قرآنی، مجموعه ای از اقوال پیرامون محکم و متشابه دیده می‌شود، که پس از جمع‌آوری عبارت است از:

محکم آیه ای است که جز یک از معنی را نمی‌پذیرد، و متشابه آیه‌ای است که دو وجه و بالاتر را می‌پذیرد.[۴۶]

ابومنصور ماتریدی می‌گوید: عقل می‌تواند محکم را بیان کند، اما متشابه را بدون نقلیات و استناد به آنها نمی‌تواند بیان کند.[۴۷]

متشابه آیه ای است که در عین آنکه به مدلول لفظی خود دلالت می‌کند، از نظر مقصود و معنی مورد تردید است.[۴۸] با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان متشابه را در عبارتی کوتاه چنین تعریف کرد:

متشابهات، مجموعه ای از آیات قرآن اند که دارای چند پهلویی معنایی بوده، و تنها به کمک محکمات و ارجاع به امّ الکتاب و کتاب حکیم و مکنون و محفوظ تأویل آنها دست یافتنی است.

متشابهات، با توجه به اینکه در موضع ریب و شبهه قرار دارند، همتشه دستاویزی برای کژدلان و باطل کیشان و فتنه انگیزان بوده، تا آن را بر معنای ظاهری حمل کنند، و فرقه‌های انحرافی مختلفی نیز چون ظاهریه، مشبهه، مجسمه، و…، به وجود آورند.

لذا اوصافی همچون یدالله، وجه الله، عین‌الله، تدرک الابصار و …، در حوزه آیات متشابه هستند. با توجه به اینکه در خطبه غدیر به آیه «یدالله فوق ایدیهم» اشاره شده است، به بررسی روایات پرداخته و تحلیل و تبیین معانی باطنی آن را در تفاسیر و روایات مأثور مورد بررسی قرار داده‌ایم:

یدالله: علی علیه السلام تشبیه روایی آن از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که می‌فرماید:

أَنَا عَیْنُ اللهِ وَ أَنَا یَدُ اللهِ‏... ، وَ أَنَا بَابُ اللهِ.[۴۹]

رسول‌الله صلی الله علیه و آله می‌فرماید: الحَجَر یمین الله فی ارضه، فَمَنْ مَسَحَهُ مَسح یدالله.[۵۰] این آیه و تأویل آن، در آئینه ادب فارسی انعکاس یافته است.

چنانچه سنایی غزنوی در تأویل و تفسیر آن می‌گوید:

ید او قدرت است و وجه بقایش آمدن حکمتش و نزول عطاش[۵۱]

مثنوی نیز در تأویلی مصداقی و تطبیقی و البته نادرست، دست خضر و پیر طریقت را دست حق معرفی می‌کند و می‌گوید:

صبر کن بر کار خضری بی نفاق تا نگوید خضر رو هذا فراقگر چه کشتی بشکند تو دم مزن گر چه طفلی را کشد تو مو مکندست او را حق چو دست خویش خواندتا یدالله فوق ایدیهم براند[۵۲]

با توجه به آیه «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» و ابیات ذکر شده و این مطلب که پیامبر صلی الله علیه و آله خلیفه خداست و بیعت با دست پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت با خداست، می‌توان گفت که دست خدا اشاره به دست خلیفه خدا و ولیّ الله دارد.

استعارات

الف) بحر عمیق

انَّ خَاتَم الأئِمَّة مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیّ علیه السلام…. إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللَّهِ‏. أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ فِی بَحْرٍ عَمِیقٍ‏:

بدانید که آخرین امامان از ما قائم مهدی است…. او یاور دین خداست. آگاه باشید او از دریای شگرف دانش مشت مشت علم برداشت می‌کند.[۵۳]

از ترکیب بحر عمیق در استعاره از دانش به کار رفته است. یا به عبارت دیگر: پیامبر صلی الله علیه و آله علم و دانش را به دریایی ژرف و عمیق تشبیه کرده‌اند.

بحر عمیق: قدر

در روایت ذیل، امیرمؤمنان علیه السلام قدر را به دریایی عمیق تشبیه می‌کند: قال امیرالمؤمنین علیه السلام لِرَجُلٍ قَدْ سَأَلَهُ عَنِ الْقَدَرِ، فقال: «بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجْهُ».[۵۴]

بحر عمیق: قرآن قرآن بحر عمیق.[۵۵]

بحر عمیق: دنیا

فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أَمَا إِنَّهُمَا سَیَکُونَانِ هُمَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهماالسلام، وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا.[۵۶]

ب) شیطان

یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ‏. یَطْلُبُهُ حَثِیثاً. قَاصِمَ کُلِ جَبَّارٍ عَنِیدٍ، وَ مُهْلِکُ کُلِ شَیْطَانٍ مَرِید:

او است توانایی که شب را به روز و روز را به شب می‌چرخاند، و هر یک را به دنبال دیگری می‌فرستد. او است که هر ستمگر کینه‌توزی را تباه می‌کند، و هر شیطان سرکشی را هلاک می‌سازد.[۵۷]

در کلام فوق نیز کافران و نافرمانان به شیطان تشبیه شده‌اند؛ که شیطان سرکش استعاره است. خداوند در آیه ذیل در قالب تمثیل، منافقان را به شیطان تشبیه می‌کند:

شیطان: منافقان «َ کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَ الْعالَمِینَ‏»:[۵۸]

این منافقان در مثل مانند شیطان هستند که انسان را گفت به خدا کافر شو پس از آنکه آدمی به اطاعت او کافر شد آنگاه به او گوید از تو بیزارم که من از عقاب پروردگار عالمیان سخت می‌ترسم.

و در آیه ای دیگر نیز منافقان را حزب شیطان می‌خواند: «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ‏».[۵۹]

ج) نور

مَعَاشِرَ النَّاسِ، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ‏، مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها. مَعَاشِرَ النّاسِ! النُّورُ مِنَ اللهِ عَـزَّوَجـَلَّ مَسلُوکٌ فِیَّ ثُمَّ فی عَلِیِّ عَلَیه السَّلام. ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ إِلَی الْقائِمِ الْمَهْدِی عَلَیه السَّلام الَّذِی یَأخُذُ بِحَق:

ای مردم، به خدا و رسولش ایمان بیاورید، و به آن نوری که با او (پیامبر صلی الله علیه و آله) فرود آمده است بگروید، پیش از آنکه صورت‌های شما رنگ گناه به خود بگیرد و به عقب سر برگردد.

ای مردم، نوری را که خدا فرستاده در وجود من است، و پس از من در علی علیه السلام وجود دارد. پس از او در نسل او خواهد بود، تا آنکه آن به قائم ما مهدی علیه السلام برسد. آن موجود مقدس که هرگونه حقی را احقاق می‌کند.[۶۰]

نور در استعاره از قرآن کریم به کار رفته است، و در ادامه آن به طریق تشبیه مضمر - یعنی تشبیه پنهان - بدین معنی که ظاهراً با ساختار تشبیهی مواجه نیستیم. ولی مقصود گوینده تشبیه است، و به هر حال جمله قابل تأویل به جمله تشبیهی است.[۶۱]

پیامبر صلی الله علیه و آله خود و علی علیه السلام را به نور تشبیه کرده‌اند.

فراز فوق از خطبه غدیر مستفاد از این آیه می‌باشد:

«فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ‏»:[۶۲]

پس آنان که به او ایمان آوردند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و یاری او کردند و نوری را که به او نازل شد پیروی نمودند. منظور از آن قرآن است که روشن کننده دل‌ه ای تاریک است.

کنایات

الف) اذن پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر

می‌فرمایند: وَ سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ‏. أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُتَّقِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِینَ وَ إِدْغَالِ الْآثِمِینَ وَ خَتْلِ الْمُسْتَهْزِءِینَ بِالْإِسْلَام‏، الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ بِأَنَّهُمْ‏ «یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ یَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ‏». وَ کَثْرَةِ أَذَاهُمْ لِی فِی غَیْرِ مَرَّةٍ حَتَّی سَمَّوْنِی أُذُناً:از جبرئیل خواهش کردم که از خدا بخواهد که مرا از اقدام به این موضوع معاف بدارد، زیرا می‌دانستم افراد با ایمان خیلی کم اند و مردمان دورو و منافق بسیار.

کاملاً به دغلبازی جنایتکاران علم داشتم، و متوجه بودم که چگونه به اسلام با دیده استهزاء می‌نگرند. همان کسانی که خداوند آنها را در قرآن توصیف فرموده:

«آنها با زبانشان چیزی می‌گویند که در دل‌هایشان وجود ندارد». این را برای خود گناهی ناچیز می‌پندارند، و حال آنکه نکبت این جنایت بسیار بزرگ است.

من می‌دانستم اینان چقدر به من اذیت خواهند رسانید، تا حدی که مرا گوش نامگذاری کردند.[۶۳]

با توجه به محتوای کلام و آنچه که «نهج الخطابه» آمده است، کلمه «اُذُن» در کنایه از آدم خوش‌باور و ساده لوح به کار رفته است.

اذن الله: پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیاء علیهم السلام السلام علی ابی الأئمة و معدن النبوة…. سلام علی اذن للَّه الواعیة فی الامم، و یده الباسطة بالنعم….[۶۴]

ب) کوثر پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر

بعد از اینکه علی و فرزندان او علیهم السلام را ثقل اصغر و قرآن را ثقل اکبر معرفی می‌کند، به ملازمت همیشگی آن دو اشاره می‌کند و می‌فرمایند:

لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض: این دو با هم آمیخته‌اند، و از هم جدا نخواهند شد تا در ساحل کوثر بر من وارد شوند.

کوثر: قرآن، و نبوت:

فاطمه علیها السلام کوثر را می‌توان کنایه از قرآن و حضرت زهرا علیها السلام گرفت. چنان‌که رسول‌الله صلی الله علیه و آله می‌فرماید: الکوثر القرآن و النبوة.[۶۵]

آیه اول سوره کوثر نیز این معنی را تأیید می‌کند، که ما به تو کوثر عطا کردیم: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ».

روایات دیگری نیز در این باب وجود دارد. از جمله: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: ِ ذُرِّیَّةُ کُلِ نَبِیٍ مِنْ صُلْبِهِ وَ ذُرِّیَّتِی مِنْ صُلْبِ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاء علیها السلام.

و قال له: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»، یَعْنِی الْخَیْر الْکَثِیر مِنْ فَاطِمَة، وَ هُوَ کَثْرَةُ الذّرَاری. من اجل ذلک سُمّیت بالمبارکة.[۶۶]

المراد به نهر فی الجنة، و قیل: المراد القرآن و النبوة، و قیل: المراد به ابنته فاطمة.[۶۷] خاقانی نیز در قالب استعاره ادبی به این مورد اشاره می‌کند:

امروز که تشنه زیر خاکی فردا به بهشت گشته سیراب فیض از کرم خدات جوی مدر کوثر مصطفات جویم[۶۸] نتیجه‌گیری:مستفاد از این گفتار این است که:

  1. صور خیال و اسلوب‌های بلاغی در خطبه بلند غدیر جلوه و نقش ایجادی داشته‌اند.
  2. الفاظ آیات قرآن کریم در تکوین مراتب و انواع صور خیال در خطبه غدیر جلوه و نقش ایجادی داشته‌اند. مانند الفاظ قرآنی که عیناً در خطبه غدیر به کار رفته است.

از جمله این موارد است: کلمه طیبه، کلمه باقیه، اخوان الشیطان، یدالله، نور، کوثر و ….

  1. علاوه بر نقش ایجادی، الفاظ آیات قرآنی در نمودهای تصویری و بلاغی خطبه غدیر تأثیر قابل توجهی گذاشته‌اند.
  2. انعکاس اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر در روایات و احادیث بعد از آن بسیار قابل توجه می‌باشد. روایاتی همچون: خیرة الله، جنب الله، حزب‌الله، ولی‌الله، صراط مستقیم….
  3. تأثیر روایات و احادیث در تقویت معنی و اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر بسیار چشم‌گیر است.
  4. ضمن تأثیر قرآن در اسلوب‌های بلاغی خطبه غدیر، بسیاری از آن اسلوب‌ها در آئینه ادبیات فارسی منعکس شده‌اند.

پانویس

  1. سخنرانی استثنائی غدیر: ص ۴۸. زلال غدیر (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۴۷–۶۸.
  2. غایة المرام (بحرانی): ج ۱ ص ۳۳۱. نهج الایمان (ابن جیر) ص ۹۷. تفسیر صافی (فیض کاشانی): ج ۲ ص ۵۹.
  3. یس / ۱۲.
  4. دیوان اشعار فضولی: قصیده شماره ۴۱ بند ۳.
  5. نهج الخطابه (خراسانی): ج ۱ ص ۱۳۸.
  6. مغنی المحتاج (شریینی): ج ۳ ص ۱۲۵. المبسوط (سرخسی): ج ۴ ص ۱۹۳.
  7. مستدرک الوسائل: ج ۱۴ ص ۱۵۶.
  8. نهج الخطابه (خراسانی): ج ۱ ص ۱۳۴.
  9. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۲۴.
  10. بیان (شمیسا): ص ۸۹ ،۹۰.
  11. اختیار معرفة رجال الحدیث: ج ۸ ص ۳۱. تهذیب المقال (ابطحی): شرح ص ۳۹۲. بصائر الدرجات: ص ۸۱. شرح اصول الکافی (مازندرانی): ج ۴ ص ۲۲۹، و ….
  12. مناقب آل ابی‌طالب (ابن شهرآشوب): ج ۳ ص ۶۴. الکافی: ج ۱ ص ۱۴۵، و ….
  13. بصائر الدرجات: ص ۸۳.
  14. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۳۸.
  15. مائده / ۵۶.
  16. دعائم الاسلام (مغربی): ج ۱ ص ۶۳.
  17. الامالی (صدوق): ص ۶۶.
  18. الامالی (صدوق) ص ۱۵۰. الخصال: ص ۴۹۶.
  19. وسائل الشیعه: ج ۲۷ ص ۱۹۴.
  20. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۴۳.
  21. بصائر الدرجات: ص ۸۲.
  22. الامالی (صدوق): ص ۶۷۹.
  23. عیون الاخبار الرضاعلیه السلام: ج ۱ ص ۶۳.
  24. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۳۷.
  25. یادداشت‌های استاد همایی درباره معانی و بیان: ص ۱۶۲.
  26. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر): ج ۱ ص ۶۰۶.
  27. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۱۶. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۷۱.
  28. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۷۰. تفسیر نور الثقلین: ج ۴ ص ۴۹۵. مستدرک سفینة البحار: ص ۲۶۶.
  29. تأویل الآیات الظاهره: ج ۱ ص ۲۵۹. شواهد التنزیل: ج ۱ ص ۲۶۴ ۲۶۳ و ج ۲۴ ص ۲۲. الکافی: ج ۱ ص ۴۳۳ ۴۱۷.
  30. دیوان خاقانی: ص ۹۰۰.
  31. دیوان سنایی: ص ۲۰۲ ب ۲.
  32. دیوان صائب تبریزی: ش ۱۲۵ ب ۸.
  33. دیوان قاآنی: ص ۶۹۴ ب ۶.
  34. دیوان شمس (مثنوی): ص ۸۲۵ ب ۱۹.
  35. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۵۳.
  36. ابراهیم علیه السلام / ۲۴.
  37. الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۷۷.
  38. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۱۴۱.
  39. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۴۹.
  40. زخرف / ۲۸.
  41. تفسیر القمی: ج ۲ ص ۲۷۴.
  42. تفسر جوامع الجامع: ج ۳ ص ۳۰۲.
  43. بقره / ۲۴.
  44. آل عمران / ۱۰.
  45. تفسیر قرطبی: اعراف / ۵۴.
  46. متشابه القرآن و مختلفه (ابن شهرآشوب): ص ۲. منهج الصادقین فی الزام المخالفین (کاشانی): ج ۲ ص ۱۷۴.
  47. تفسیر مواهب علیه (کاشفی): ج ۱ ص ۱۳.
  48. روض الجنان و روح الجنان (رازی): ج ۴ ص ۱۷۴–۱۷۸. اطیب البیان فی تفسیر القرآن: ج ۳ ص ۱۰۹. احسن الحدیث (قریشی): ج ۲ ص ۱۲. کنز الدقائق و بحر الغرائب: ج ۳ ص۳۱. تفسیر قمی: ج ۱ ص ۹۶. مجمع البیان: ص ۴۰۸. جوامع الجامع: ج ۱ ص ۵۹۷،۱. تفسیر حویزی: ج ۱ ص ۳۱۲. تفسیر شریف لاهیچی: ج ۱ ص ۲۹۷. المیزان: ج ۳ ص ۲۸، و….
  49. الکافی: ج ۱ ص ۱۴۴. معانی الاخبار: ص ۱۷، و….
  50. الحج و العمرة: ص ۱۰۲.
  51. حدیقه سنایی: ص ۶۴.
  52. مثنوی: دفتر اول ص ۲۰۳.
  53. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۴۳.
  54. الهدایة (شیخ صدوق): ص ۱۹. بحار الانوار: ج ۵ ص ۵۷.
  55. شرح اصول کافی (مازندرانی): ج ۱۱ ص ۳۶۶.
  56. بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۴۱. مستدرک سفینة البحار: ص ۶۷.
  57. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۰۸.
  58. حشر / ۱۶.
  59. مجادله / ۱۹.
  60. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۳۱.
  61. بیان (شمیسا): ص ۱۳۰.
  62. اعراف / ۱۵۷.
  63. نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۱۴.
  64. المزار: ص ۱۸۵. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۳۱. مستدرک سفینة البحار: ص ۱۱۸.
  65. مجمع البحرین: ص ۲۷۵.
  66. . شجره طوبی (حائری): ج ۲ ص ۳۷۴.
  67. اصول الفقه: ج ۳ ص ۱۶۶.
  68. دیوان خاقانی: ص ۳۰۶ ب ۱۶.