آيه ۴۶ سبا و غدیر

از دانشنامه غدیر

«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى...»[۱]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيه است:

Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ La bracket.png :

«بگو من شما را فقط به يک چيز سفارش مى‏ كنم، كه به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى قيام كنيد سپس تفكر كنيد كه جنونى در رفيق شما (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله) نيست.

او نيست مگر ترساننده ‏اى برايتان پيشاپيش عذابى شديد».

اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

با پايان حج و آغاز سفر غدير و احساس نزديكى شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، مردم مى‏ خواستند بدانند كه از احکام اسلام چه چيزهاى ديگرى باقى مانده است؟

در اين ميان منافقين با استفاده از اين موقعيت فكرى مردم، مى خواستند نتيجه معكوسى بگيرند و چنين وانمود كنند كه با انجام اعمال حج همه احكام الهى پايان يافته و ديگر چيزى باقى نمانده است، و منظورشان محو كردن اهمیت ولایت بود كه انتظار مى‏ رفت پيامبر صلى الله عليه و آله وعده غدير را براى آن گذاشته باشد.

اين بود كه به عنوان فتنه ‏انگيزى مطرح مى‏ كردند كه تا كى بايد منتظر حكمى بعد از حكم ديگرى باشيم! و همين سؤال را با ظاهرى زيبا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح مى‏ كردند كه آيا حكم ديگرى هم بعد از حج باقى مانده است؟!

در پاسخ آنان آيه فوق نازل شد و معنايش اين بود كه فقط يک حكم ديگر باقى مانده و آن هم ولايت است.

امام باقر علیه السلام نزول آيه Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ ... La bracket.png را در اين مرحله غدير چنين بيان مى‏ فرمايد:

خداوند عزوجل به پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله وحى فرمود و او را به نماز و زكات و روزه و حج و جهاد دستور داد.

اين ها را كه انجام دادند و بپا داشتند كه آخرين آنها حج به همراه آن حضرت در حجةالوداع بود، پيامبر صلى الله عليه و آله در بين آنان براى ولايت على ‏عليه السلام قيام كرد.

عده ‏اى گفتند: «تا كِى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏ كند»؟ اينجا بود كه خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد:

Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png: «بگو من شما را فقط به يک چيز سفارش مى‏ كنم»، يعنى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.[۲]

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سؤال منافقين از پيامبر صلى الله عليه و آله را چنين مطرح فرموده است:

خداوند احكام مهم شريعت و آيات مربوط به واجبات را در اوقات مختلفى نازل كرد...، و اولين چيزى كه مردم را بدان مقيّد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت «لا اله الا اللَّه» بود.

وقتى به اينها اقرار كردند، اقرار به نبوت پيامبرش و رسالت او را مطرح كرد. و آنگاه كه آن را پذيرفتند نماز را بر آنان واجب كرد و سپس روزه و حج و جهاد و زكات و صدقات و آنچه در اين زمينه است از مال غنائم واجب كرد.

منافقين گفتند: بعد اين احكامى كه بر ما واجب كردى، آيا براى پروردگارت چيز ديگرى هم باقى مانده كه آن را بر ما واجب كند؟ آن را هم ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده است!

خداوند در اين باره چنين نازل كرد:

Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png: «بگو من شما را فقط به يک چيز سفارش مى‏ كنم»، يعنى ولايت. اينجا بود كه خداوند عزوجل فرمود:

Ra bracket.png الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً La bracket.png.[۳]

تحليل اعتقادى

در مورد اين آيه دو تحليل اعتقادى قابل بيان است:

تحليل اعتقادى اول

نزول آيه اكمال ارتباط نزول آيه اول با غدير را اثبات مى‏ كند. در اين حديث مى ‏بينيم كه منافقین چگونه از هر بهانه‏ اى براى كارشكنى استفاده مى‏ كردند.

لابد مى‏ خواستند پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ به سؤالشان بگويد:

نه هيچ حكم ديگرى باقى نمانده، و آنان فوراً بين مردم شايع كنند كه از اعلام ولايت خبرى نيست! ولى مى‏ بينيم كه آن حضرت دقيقاً همان يك مورد باقى مانده را به آنان گوشزد مى‏ فرمايد.

امام صادق ‏علیه السلام تكرار اين آيه را بعد از اعلام ولايت بيان فرموده است كه وقتى سؤالات اعتراض آميز باطن خود را نشان داد و معلوم شد از خلافت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ناراحت بوده‏ اند، پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر با قرائت اين آيه به آنان فهماند كه ولايت به عنوان آخرين حكم الهى از بقيه احكام مهم ‏تر است:

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را براى ولايت منصوب كرد و فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»، مردم از در شک و شبهه ‏اندازى وارد شدند و گفتند:

محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى‏ كند، و اكنون درباره اهل‏ بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را خواند: Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png، و سپس فرمود: من ادا كردم آنچه پروردگارتان بر شما واجب كرده است، Ra bracket.png أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى La bracket.png: «كه به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى بپاخيزيد».[۴]

تحليل اعتقادى دوم

با در نظر گرفتن اينكه موضوع آيه ولايت اميرالمومنين‏ عليه السلام است، دنباله آيه نيز از همين ديدگاه بايد تبيين شود.

چهار نكته بسيار جالب از اين آيه در زمينه ولايت استفاده مى ‏شود:

مفهوم «إِنَّما» در آيه

از معانى كثير الاستعمال «انَّما» در ادبیات عرب «انحصار» است كه در فارسى با كلمه «فقط» از آن تعبير مى ‏كنيم. دو زمينه براى استفاده از كلمه «إِنَّما» در آيه ذكر شد:

يكى اينكه ولايت آخرين حكم الهى بود. اين يعنى از احكام اسلام فقط ولايت مانده است.

ديگر اينكه از حضرت مى ‏پرسيدند: آيا چيز ديگرى مانده است؟

و حضرت در پاسخ اين سؤال مى ‏فرمود: فقط ولايت مانده است.

بنا بر اين جمله Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png را مى‏ توان اين گونه معنى كرد: «فقط يك حكم ديگر از طرف خدا باقى مانده كه موظف به راهنمايى شما بدان هستم».

كلمه Ra bracket.png إِنَّما La bracket.png به ضميمه Ra bracket.png أَعِظُكُمْ La bracket.png در اين جمله مى‏ تواند به گونه‏ اى ديگر نيز معنى داشته باشد، و آن اينكه از ميان احكام متعدد الهى مسئله ‏اى كه براى موعظه و نصيحت شما انتخاب كردم كه بر آن تأكيد نمايم «ولايت» است.

مفهوم «للَّه» در آيه

كلمه Ra bracket.png للَّه La bracket.png يعنى «براى خدا» ، و مفهوم آن كار خالصانه براى رضاى پروردگار است.

به دنبال آن عبارت Ra bracket.png مَثْنى وَ فُرادى La bracket.png است كه بيش از اين مطرح نشده و نفرموده Ra bracket.png بِاجْمَعِكُمْ La bracket.png يا Ra bracket.png اكْثَرِكُم La bracket.png يا Ra bracket.png عَشَرَةً عَشَرَةً La bracket.png، و فقط به يک و دو اكتفا كرده است.

مجموع اين عبارت حاكى از غربت ولايت و مظلوميت صاحب ولايت است كه گويا چون حمايت از آن بايد خالصانه باشد ياران آن هم انگشت شمار خواهند بود، و معناى اين قسمت از آيه چنين مى‏ شود:

«براى كمک به على ‏عليه السلام براى رضاى خدا و خالصانه -  اگر چه تک نفرى يا دو نفرى باشد -  قيام كنيد و اقدام نماييد».

از اين آيه روزهاى غصب خلافت تداعى مى‏ شود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شبانه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين‏ عليهم السلام را همراه خود بر در خانه‏ هاى مهاجرين و انصار مى ‏برد و از آنان كمک مى‏ طلبيد، و مى ‏فرمود:

«خدا را يارى كنيد و دختر پيامبرتان را.

شما روزى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرديد بر سر اين بيعت نموديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنان منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مى‏ كنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله وفا كنيد».[۵]

اين همان مفهوم Ra bracket.png للَّه La bracket.png و براى رضاى خداست كه در آيه ذكر شده بود.

عده ‏اى از آنان در پاسخ مى‏ گفتند: «از ما يک نفر چه كارى ساخته است»!! در حالى كه اين آيه قبلاً به آنان گفته بود حتى اگر يک يا دو نفر باشند بايد قيام كنند.

مفهوم «تَتَفَكَّرُوا» در آيه

امر به تفكر پس از امر به قيام خالصانه براى خدا، اشاره به برخورد آگاهانه با دين و برداشت علمى از مفاهيم آن است؛ تا در مقام عمل به صورت حساب شده و سنجيده حركتى صورت گيرد و نتايج آن قابل قبول باشد و شبهه ‏هاى بى ‏اساس در آن تأثير نكند.

طبق رواياتى كه ذكر شد وقتى نوبت به اعلان ولايت رسيد عده ‏اى گفتند: «محمد هر از چند گاهى ما را به امر جديدى دعوت مى‏ كند و اكنون درباره اهل‏ بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد»[۶]، و عده ‏اى ديگر گفتند: «تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏ كند»؟![۷]

در پاسخ به اين برخورد حساب نشده با مقام نبوت، خداوند مى ‏فرمايد: Ra bracket.png ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ La bracket.png:

«سپس فكر كنيد كه صاحب شما (پيامبر صلى الله عليه و آله) جنون ندارد».

يعنى چگونه است كه شما در اصل نبوت او شک نكرديد و هنگامى كه نماز و روزه و زكات را بر شما واجب كرد هيچ شكى به دل راه نداديد، ولى تا نوبت به ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام رسيد به جوش و خروش افتاديد و اين گونه سخنان اعتراض ‏آميز بر زبان جارى مى ‏كنيد؟ واقعاً نمى‏ دانيد كه اين همان پيامبر است!

آيا گمان مى ‏كنيد كه به او جنون دست داده كه شما را به ولايت دعوت مى ‏كند؟ آيا او تغيير كرده است؟!

پس اگر پيامبر همان پيامبر ديروز است كه بدون هيچ اجر و مزدى اين همه زحمت براى شما كشيده واين همه از جانب پروردگار براى شما وحى شنيده و خبر آن را آورده، مسئله ولايت هم مانند صدها حكم ديگر است، و هيچ دليلى وجود ندارد كه بر سر اين حكم اظهار نگرانى و اضطراب نماييد.

مفهوم «نَذير» در آيه

يكى از انگيزه ‏هايى كه بشر را وادار به پذيرش سخن پيامبران مى ‏كند، جهت انذار و ترساندن آنان است.

آنگاه كه انسان احساس اطمينان نسبت به كسى پيدا مى‏ كند و بعد مى‏ بيند همان شخص مورد اطمينان به او هشدار مى ‏دهد و او را بر حذر مى‏ دارد، نمى‏ تواند بى‏ تفاوت بماند و به سخن او ترتيب اثر ندهد.

نمونه بسيار شنيدنى از روزهاى آغاز بعثت و دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى بود كه حضرت براى بيدار كردن اين احساس مردم اقدام كرد.

روزى حضرت بر فراز كوه صفا آمد و صدا زد:

«يا صَباحاه»، و اين ندايى بود كه هركس احساس خطرى براى عموم مردم مى‏ كرد به وسيله آن همه را خبر مى‏ كرد.

با شنيدن اين ندا قريش گرد آن حضرت جمع شدند و پرسيدند:

آيا خبرى شده كه چنين ندايى برآوردى؟

حضرت فرمود: چه نظرى خواهيد داشت اگر به شما خبر دهم كه دشمن صبحگاه يا شبانگاه به شما حمله خواهد كرد؟

آيا سخن مرا راست خواهيد دانست؟ گفتند: آرى.

فرمود: «اگر چنين است پس من ترساننده شما هستم از عذاب شديدى كه پيش روى شماست».[۸]

اين جمله اخير عين آيه ‏اى است كه در مورد غدير مطرح شده است و معنايش اين است كه اگر تاكنون به پيامبر صلى الله عليه و آله اطمينان داشته ‏ايد و سخن او را به عنوان يک مُنذِر و ترساننده الهى قبول كرده‏ ايد، چگونه است كه در مسئله ولايت اين جهت ترساننده بودن او را نمى‏ پذيريد؟

اگر او مى‏ فرمود:

«نماز را بپا داريد، و اگر چنين نكنيد عذاب الهى پيش روى شماست» به سخن او اطمينان داشتيد و از او مى ‏پذيرفتيد و نماز را بپا مى‏ داشتيد.

چگونه است كه وقتى درباره ولايت چندين برابر آن شما را مى ‏ترساند و منكرين ولايت را از عذاب شديد الهى خبر مى‏ دهد، اين اطمينان را كنار مى‏ گذاريد و از او نمى‏ پذيريد، و بالاتر اينكه بر ضد او هم قيام مى‏ كنيد و سقيفه را يارى مى‏ نماييد؟!

پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، منافقين از مهاجر و انصار كه هر لحظه اوج ولايت را مى‏ ديدند و ناظر بيعت صد و بيست هزار نفر در گروه‏ هاى كوچک و بزرگ بودند، تحملشان تمام شد و تلاش ‏هاى مذبوحانه ‏اى را از راه شبهه ‏افكنى و وسوسه‏ اندازى در قلوب مردم آغاز كردند.

اين بود كه با پايان مراسم حج، منافقين سنگ اندازى را آغاز كردند.

اولين برنامه آنان چنين بود كه نشان دهند بعد از حج هيچ واجبى از دستورات خدا باقى نمانده است، و به اين صورت مسئله «ولايت» را منتفى كنند.

آنان براى تخريب اذهان مردم و نيز آخرين احتمالاتى كه در خيال خود آنها را مؤثر در بر هم زدن غدير مى ‏دانستند، چند راه را در پيش گرفتند و در زمان باقى مانده از مراسم غدير به مطرح كردن آنها پرداختند.

و لذا پس از اعمال حج نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند:

آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردى، براى پروردگارت چيزى باقى مانده كه بخواهد آن را بر ما واجب كند؟ آن را براى ما ذكر كن تا دلمان آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده باشد!

پس از كلماتى كه عمر گفت و آيات سوره ناس نازل شد، گروهى از منافقين با كلمات سست كنندۀ اعتقاد گفتند:

«محمد هر از چند گاه ما را به امرى جديد دعوت مى‏ كند، و اكنون درباره اهل ‏بيتش آغاز كرده كه اختيار ما را به دست آنان بسپارد». عده ‏اى ديگر گفتند:

«تا كى محمد اين واجبات را يكى پس از ديگرى بر ما واجب مى‏ كند»؟![۹]

پاسخ دندان‏شكن به آنان با آيه ۴۶ سوره سبأ داده شد و آيه چنين نازل شد:

Ra bracket.png قُلْ اِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png: «بگو من شما را به يك چيز موعظه مى‏ كنم» و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به «ولايت» تفسير كرد.

در برابر اين گروه پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر آيه ۴۶ سوره سبأ را خواند: Ra bracket.png قُلْ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png:

«بگو من شما را به يک چيز (ولايت) موعظه مى‏ كنم» ، و سپس فرمود: «من ادا كردم آنچه پروردگارتان بر شما واجب كرده است»، و سپس دنباله آيه را خواند:

Ra bracket.png اَنْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرادى La bracket.png: «تا به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى به پا خيزيد».[۱۰]

و اما تفصيل ماجرا چنين است:

از جمله آياتى كه در رابطه با ولايت و غدير نازل شد اين دو آيه بود:

Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ La bracket.png[۱۱]:

«بگو من شما را به يك چيز موعظه مى‏ كنم، تا به خاطر خدا دو نفرى و به تنهايى بپا خيزيد. سپس فكر كنيد كه رفيق شما جنون ندارد؛ او نيست مگر ترساننده ‏اى براى شما در برابر عذاب شديد».

Ra bracket.png إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ La bracket.png[۱۲]:

«صاحب اختيار شما خدا و رسول و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را بپا مى ‏دارند و در حال ركوع زكات مى ‏پردازند».

اين دو آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

در همان حال و هوايى كه مؤمنين درباره ولايت پرس و جو مى‏ كردند، منافقين نيز به تكاپو افتاده بودند تا از جزئيات مسئله ولايت باخبر شوند، و شكى نيست كه از اين جستجو نتايجى را براى پيش بينى اهداف شوم خود دنبال مى‏ كردند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ضمن ترسيم اين مقطع تاريخى، بيان مفصلى درباره نزول تدريجى دستورات اسلام فرموده و آخرين فرمان الهى را حكم «ولايت» معرفى كرده است، كه مسير دقيق غدير در راستاى تبليغ احكام الهى را به تصوير مى‏ كشد. به متن كلام حضرت در اين باره دل مى‏ سپاريم:

خداوند - جل ذكره -  احكام مهم شريعت و آيات فرائض را در زمان ‏هاى مختلف فرستاد، همان گونه كه آسمان ‏ها و زمين را در شش روز خلق فرمود، در حالى كه اگر مى‏ خواست آنها را در كمتر از چشم بر هم زدن خلق كند مى ‏توانست، ولى آرامش و مدارا را نمونه‏ اى براى امانت داران خود و باعث اتمام حجت بر خلقش قرار داد.

اولين مسئله‏ اى كه مردم را بدان مقيد ساخت اقرار به يگانگى و ربوبيت خود و شهادت به «لا اله الَّا اللَّه» بود.

وقتى به اين مطلب اقرار كردند پشت سر آن اقرار به نبوت پيامبرش و شهادت به رسالت او را به ميان آورد.

وقتى در برابر اين مسئله هم سر تسليم فرود آوردند بر آنان واجب كرد نماز و سپس روزه و بعد حج و سپس جهاد و بعد از آن زكات را و سپس صدقات و آنچه از غنايم گرفته مى‏ شود.

منافقين به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند:

آيا بعد از آنچه بر ما واجب كردى چيز ديگرى هم براى پروردگارت باقى مانده كه بر ما واجب كند؟ خوب است آن را هم ذكر كنى تا دل ما آرام گيرد كه چيز ديگرى باقى نمانده است!

در پى اين سؤال خداوند اين آيه را نازل كرد:

Ra bracket.png قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png: «بگو شما را به يک چيز موعظه مى‏ كنم»، و منظور ولايت بود. بعد از آن اين آيه را نازل كرد:

Ra bracket.png إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ La bracket.png:

«صاحب اختيار شما خدا و رسول و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را بپا مى‏ دارند و در حال ركوع زكات مى ‏پردازند» .

بين امت اختلافى در اين باره وجود ندارد كه آن روز زكات را احدى در حال ركوع پرداخت نكرد مگر يک نفر (يعنى على‏ عليه السلام) ، كه اگر نام او در قرآن برده مى‏ شد (دشمنان) آن را حذف مى‏ كردند ... .

و در آن هنگام بود كه خداوند عزوجل فرمود: Ra bracket.png الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ... La bracket.png.[۱۳]

تحليل اعتقادى

آنچه ارتباط اين آيات را با غدير روشن مى‏ كند قسمت آخر حديث است كه نزول آيه اكمال را بعد از چنين سؤال و جواب منافقین از پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح مى‏ كند.

با توجه به اينكه در اين حدیث اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در صدد پاسخگويى به كسى است كه معناى آياتى از قرآن براى او مشكل شده و حضرت با بيان نورانى خود ابهامات را براى او بر طرف مى‏ كند، و از جمله درباره Ra bracket.png إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ La bracket.png سؤال نموده است، بايد دانست كه حضرت در صدد ذكر مسير داستان غدير نيست، و فقط با اشاره ‏اى به ختم ماجراى غدير كه نزول آيه اكمال است، بيان مى‏ كند كه مراد از Ra bracket.png واحدة La bracket.png در آيه «ولايت» است.

بنابراين از مجموع اين حديث مى ‏توان استفاده كرد كه يكى از مراحل مقدماتى غدير همين سؤال منافقين و پاسخ پيامبر صلى الله عليه و آله با نزول دو آيه قرآن است.

پانویس

  1. سبأ /  ۴۶. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۸-۴۰ ، ۲۹۹-۳۰۴ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۷،۳۹.
  2. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۳۶.
  3. بحار الانوار: ج ۹۰ ص ۱۲۲. الاحتجاج: ج ۱ ص ۳۷۹.
  4. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱ ح ۲ و ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱ ح ۲۰۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۳۸ ح ۴۰. تفسير فرات: ص ۳۴۶ ح ۴۷۱. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۴۷۷ ح ۱۰.
  5. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۹۱.
  6. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱ ح ۲.
  7. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۳۶.
  8. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۱۷۵.
  9. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۹۱ و ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۱.
  10. بحار الانوار: ج ۹۰ ص ۱۲۲.
  11. سبأ /  ۴۶.
  12. مائده /  ۵۵ .
  13. الاحتجاج: ج ۱ ص ۳۷۹. بحار الانوار: ج ۹۰ ص ۱۲۲.