آیه تبلیغ و شبهات

در مورد آیه تبلیغ شبهاتی مطرح شده، که به چند مورد اساسی اشاره کرده و پاسخ می‌دهیم:

شبهه اول: خوف پیامبر صلی الله علیه و آله

پیرو افکار ابن تیمیه در قرن دوازدهم، محمد بن عبدالوهاب ابتدا حدیثی را که شهید ابن فتال نیشابوری نقل کرده یادآور شده، و سپس به نقد آن پرداخته است:

خداوند جبرئیل را در حجةالوداع نازل کرد، و او عرض کرد: ای محمد، خداوند سلام می‌رساند و می‌گوید:

علی علیه السلام را برای امامت و خلافت معرفی کن. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اصحاب نسبت به علی علیه السلام بغض دارند و من می‌ترسم.

پس جبرئیل رفت برای مرتبه دوم نازل شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همان جواب را به او دادند.

جبرئیل برای مرتبه سوم آمد، با یک دستور شدید:یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

پیامبر صلی الله علیه و آله اصحابش را جمع کرد و فرمود: علی خلیفه من است.مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ. أَللَّهُمَّ وَ آلِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

محمد عبدالوهاب پس از نقل این حدیث از شیعه می‌گوید:

ای مؤمن، نگاه کن به حدیث این دروغ گویان و رکیک بودن الفاظ آن، که دلیل بر بطلان سخن آنهاست. هر کسی اعتقاد به صحت این حدیث داشته باشد هلاک است، چون در آن معصوم به عدم امتثال امر خداوند متهم شده است. این نقص است، و نقص انبیا علیهم السلام کفر است.

این حدیث با مدح خداوند نسبت به پیامبر و اصحابش مخالف است:

محمد رسول‌الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم. اعتقاد به آنچه مخالف قرآن است موجب کافر شدن انسان می‌شود….

وی در ادامه می‌گوید: نسبت دادن خوف به پیامبر صلی الله علیه و آله در واقعه غدیر خم درست نیست، چون اصحاب او همه مسلمان بودند.[۱]

پاسخ شبهه

الف) چگونه تمام مسلمانان مطیع اوامر او بودند، و حال آنکه در «عقبه» عده ای تصمیم به قتل خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله گرفتند؟ بسیاری از منابع شیعه و عامه به این جریان هولناک اشاره کرده‌اند: از شیعه:[۲]

ب) ابن عبدالوهاب حدیث را تقطیع کرده است! قبل از پاسخ تفصیلی، لازم است اصل حدیث را ذکر کنیم، و البته پیش از آن این تذکر مهم است که صاحب «روضة الواعظین» روایات را به صورت مرسل (بدون سند) ذکر می‌کند، و هر چند بزرگان و علما او را قبول دارند.

البته همین حدیث در کتاب «الاحتجاج» مرحوم طبرسی ذکر شده،[۳] که مرحوم طبرسی این حدیث را به صورت مسند (با ذکر سند) ذکر کرده است.

و اما اصل حدیث:

فتّال نیشابوری در کتاب «روضة الواعظین» از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه حج به جا آورد.

پس جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می‌فرماید ما در مورد هیچ رسولی جانش را نگرفتیم مگر بعد از اکمال دینش، و تو دو فریضه به عهده‌داری: فریضه حج و فریضه ولایت.

پیامبر صلی الله علیه و آله برای حج خارج شد، و اعلان عمومی کرد، در حالی که جمعیت شرکت کنندگان به هفتاد هزار یا بیشتر می‌رسید. مثل اصحاب موسی علیه السلام که برای بیعت با هارون علیه السلام آماده شده بودند.

وقتی به موقف رسیدند، جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: باید علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه بعد از خود معرفی کنی، که اطاعتش اطاعت تو است.

هر کس او را شناخت مؤمن، و هر کس نشناخت کافر است. پیامبر صلی الله علیه و آله ترسید که اهل نفاق و شقاق متفرق شوند و به جاهلیت بازگردند.

چون دشمنی آنها با علی علیه السلام را می‌دانست، و از جبرئیل عصمت از مردم (ایمن بودن) را طلب کرد.

حضرت منتظر ماند تا جبرئیل امان از شرّ منافقان بیاورد. پیامبر صلی الله علیه و آله که به مسجد خیف رسید، جبرئیل دو مرتبه نازل شد و امر خداوند را تکرار کرد، ولی باز امان نیاورد.

پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب جبرئیل فرمود: من می‌ترسم اصحاب علی بن ابی طالب علیه السلام را قبول نکنند. پس پیامبر صلی الله علیه و آله حرکت کردند، تا به غدیر خم رسیدند.

پنج ساعت از روز گذشته بود که جبرئیل نازل شد و عرض کرد:یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فِي عَلِىٍّ عليه السلام - وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا همه در آنجا جمع شوند و خطبه غدیر را ایراد فرمود.[۴]

ج) بررسی خوف پیامبر صلی الله علیه و آله

خوف از معرفی کردن علی بن ابی طالب علیه السلام

طبق شواهدی که در روایت شیعه و سنی وجود دارد، عده ای از مسلمانان و به ویژه قبیله قریش به خاطر بغض و کینه ای که از علی بن ابی طالب علیه السلام داشتند، همواره منتظر بودند تا انتقام خود را از آن حضرت بگیرند.

پیامبر صلی الله علیه و آله هم از این مسئله آگاه بود، و همین امر موجب خوف پیامبر صلی الله علیه و آله را فراهم کرده بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح به جدایی صحابه از امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند:

عمل نکردن به دستور امیرالمؤمنین علیه السلام: قال: قيل: يا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله من يؤمر بعدك؟ قال: ان تؤمروا ابابكر، تجدوه اميناً زاهداً فى الدنيا راغباً فى الآخرة. و ان تؤمروا عمر، تجدوه قوياً اميناً، لا يخاف فى اللَّه لومة لآئم. و ان تؤمروا علياً - و لا أراكم فاعلين -، تجدوه هادياً مهدياً، يأخذ بكم الطريق المستقيم:[۵]

از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال شد: بعد از شما چه کسی به ما امر کند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر ابوبکر را امیر قرار دهید، مردم او را امین و زاهد در دنیا خواهید یافت.

اگر عمر را امیر قرار دهید، مردم او را قوی و امین خواهید یافت. اگر علی علیه السلام را امیر قرار دهید - گر چه نمی‌بینم که چنین کنید -، او را هدایت کننده و هدایت شده خواهید یافت، که شما را به راه راست خواهد کشاند.

شبهه دوم: سیاق

یکی از شبهاتی که بر استدلال به این آیه وارد کرده‌اند، شبهه سیاق آیات است. شیهه را چنین مطرح می‌کنند: وصیت به جانشینی مناسبتی با بحث با اهل کتاب ندارد، و این مسئله از مواردی است که بلاغت قرآن آن را نمی‌پسندد.[۶]

پاسخ شبهه

رشید رضا چنین تصور کرده است که ترتیب موجود آیات همان ترتیب نزول است، و چون در ترتیب موجود آیات قبل و بعد درباره اهل کتاب است باید این آیه هم درباره اهل کتاب باشد.

در پاسخ به این شبهه باید گفت:

الف) گر چه مسلمانان ترتیب آیات را توفیقی می‌دانند؛ به این معنی که پس از آنکه آیات متفرق نازل می‌شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داده است که این آیه در کجا و آن آیه در کجا قرار گیرد.

این مسئله نسبت به ترتیبی که پیامبر صلی الله علیه و آله مشخص کرده درست و پذیرفته است، ولی آیا ترتیب قرآن موجود همان ترتیب رسول خدا صلی الله علیه و آله است؟

منابع اهل سنت در این بحث خلاف این مسئله را بیان می‌کنند.

مثلاً ابن شهاب می‌گوید: خارجة بن زید به من خبر داد که از پدرش زید بن ثابت شنیده است که هنگام تنظیم مصحف آیه ای از سوره احزاب را نیافتیم، با اینکه من شنیده بودم و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را قرائت می‌کرد. تحقیق کردیم، آن را نزد خزیمة بن ثابت انصاری یافتیم.

آن آیه این بود:مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ. پس از یافتن آن را در قرآن در سوره اش نهادیم.[۷]

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، زید بن ثابت که نقش اول را در جمع قرآن در منابع اهل سنت داشته است، اعتراف می‌کند که این آیه را در سوره اش قرار دادیم.

ولی آیا در جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در عصر خودش مشخص کرده بود؟ یا هر جایی که آنان مناسب دیده‌اند؟

ب) مسلمانان - چه شیعه و چه اهل سنت - وحدت نظر دارند که ترتیب موجود بر اساس نزول نیست، سیوطی که نزول آیات را به انواع مختلف تقسیم کرده می‌نویسد: نوع سیزدهم از آیات، آیاتی است که جداگانه نازل شده‌اند و بیشتر آیات چنین است.[۸]

گذشته از آن که ترتیب موجود بر اساس نزول نیست، گاه در یک آیه هم نمی‌توان گفت کل آیه مربوط به یک مطلب است: در بین امت اختلافی نیست که گاهی آیه ای از قرآن اولش درباره چیزی است و آخرش درباره چیزی، و وسطش درباره چیزی غیر از اول آن است.[۹]

چنانچه دانشمندان اهل سنت درباره آیه تطهیر همین شبهه سیاق را مطرح کرده‌اند، و در آنجا هم همین جواب است که گاهی جمله ای معترضه وسط آیه ای آورده شده است. نمونه‌های دیگر هم در قرآن دارد.

ج) از بهترین راه‌های شناخت برای اینکه آیه ای با آیات دیگر نازل شده یا نه این است که اگر آیه مورد بحث را از مجموعه آیات یاد شده برداریم، ارتباط معنوی آیات به هم می‌خورد یا نه.

در مورد آیه تبلیغ نیز همین شیوه قابل اعمال است. بدین سان که اگر آیه تبلیغ را از میان برداریم، نه تنها خللی به ارتباط معنوی آیات قبل و بعد آن وارد نمی‌شود، بلکه کاملاً هماهنگ خواهند بود. با مراجعه به قرآن و قرائت آیات قبل و بعد، بدون در نظر گرفتن این آیه می‌توان این روش را تجربه کرد.

د) در آیات قبل و بعد، مخاطبان را با عنوان اهل کتاب، یهود و نصاری… یاد می‌کند. حال تغییر از این عناوین به عنوانيَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ حکایت از آن دارد که مخاطب در این آیه با آیات قبل و بعد متفاوت است. این خود حاکی از این مسئله است که این آیه با آن آیات نازل نشده است.

شبهه سوم: تفکیک کلام

از شبهاتی که بر استدلال شیعه به این آیه وارد کرده‌اند این است که اگر آیه مورد بحث درباره امامت حضرت امیر علیه السلام باشد، لازم می‌آید بین آیات قبل و آیات بعد فاصله ایجاد شود.

فخر رازی در مفام بیان این شبهه می‌گوید: چون در آیات بسیار بعد از این آیه سخن با یهود و نصاری است، ممتنع است که این یک آیه در بین این آیات آورده شده باشد، به گونه ای که با آیات قبل و بعد بیگانه باشد.[۱۰]

پاسخ شبهه

الف) فخر رازی نیز بر این عقیده است که همه این آیات با هم نازل شده‌اند! از این رو این آیه با آیات قبل و بعد نمی‌تواند ارتباط نداشته باشد. به عبارت دیگر، کلام فخر رازی همان شبهه سیاق است که پیش تر مورد نقد و بررسی قرار گرفت و تکرار نمی‌کنیم.

ب) یکی از نکاتی که می‌تواند نزول آیه را مشخص کند که چه زمانی و درباره چه کسانی نازل شده است، مشخص کردن «ما انزل الیک» است.

تعجب از فخر رازی است که در تعیینمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَده قول نقل می‌کند![۱۱] دو قول آن مربوط به یهود و بقیه درباره نزول آیه در غدیر و مسائل دیگر است.

با این حال چگونه اظهار می‌دارد که این آیه با آیات قبل و بعد خود ارتباط دارد و نمی‌تواند اجنبی باشد؟ با این که بر اساس هشت قول دیگر آیه غیر مرتبط است.

شبهه چهارم: سیاق

از سیاق آیه و ما قبل و ما بعد آن که بگذریم، آیه به تنهایی نیز نمی‌پذیرد که مقصود از تبلیغ رهبری حضرت امیر علیه السلام باشد، زیرا جملهإِنْ لَمْ تَفْعَلْشرطیه است که بعد از جمله امری «بلّغ» واقع شده است، و در پایان جمله نگهداری، و جمله پایانی آیه که تعلیل می‌کند خداوند کافران را هدایت نمی‌کند.

هیچ‌یک از این امور تناسبی با تبلیغ کردن رهبری حضرت امیر علیه السلام برای مردم ندارد. آیه را با چشم بصیرت مطالعه کن نه با چشم تقلید.[۱۲]

پس این شبهه سه مرحله دارد

الف) جمله شرطیه «اگر این کار را انجام ندهی رسالت او را انجام نداده‌ای» چگونه با تبلیغ خلافت حضرت امیر علیه السلام سازگاری دارد؟

ب) جمله «خداوند تو را از مردم نگه می‌دارد» چگونه با خلافت حضرت امیر علیه السلام سازگاری دارد؟

ج) عبارت «خداوند کافران را هدایت نمی‌کند» چگونه با امامت حضرت امیر علیه السلام سازگاری دارد؟

پاسخ شبهه

الف) پاسخ بخش اول شبهه

رشید رضا تصور درستی از جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ندارد و تصور می‌کند جانشینی واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله همان بوده که بعد از شهادت آن حضرت اتفاق افتاده است، یا در حد رئیس یک قبیله یا رئیس‌جمهوری یک کشور است، تا با عدم تبلیغ رسالت الهی برابری نکند.

در حالی که امامت و خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ادامه نبوت است و همان وظایف رسول خدا صلی الله علیه و آله بر عهده جانشین او است که مهم‌ترین آنها هدایت همه‌جانبه بشر به سوی خداست، که چنین کاری جز با برخورداری از عصمت و علم الهی امکان‌پذیر نیست؛ علمی که تمام ابعاد احکام الهی اعم از دنیوی، اخروی، اجتماعی، سیاسی، قضایی، فردی، اجتماعی، و… را دربرگیرد. به اعتراف دوست و دشمن بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین دانشی در اختیار احضرت امیر علیه السلام بوده است.

در کنار این علم گسترده و عصمت حضرت امیر علیه السلام باید به اعترافات خلفای سه‌گانه در عدم آگاهی از احکام الهی و اسلامی اشاره کرد. تا حدی که خلیفه اول از اجرای حد الهی نسبت به خالد بن ولید در جریان کشتن مالک بن نویره و همبستر شدن با همسر او سرباز زد!

همچنین او می‌گفت: بیعت‌تان را پس بگیرید، که شیطانی همراه من است!

یا عدم آگاهی او از احکام ابتدایی که بسیار روشن است، مثل ندانستن میراث جده. برای پی بردن به میزان آگاهی خلیفه اول می‌توان به کتب تفسیر، حدیث و… از خود اهل سنت مراجعه کرد، و دریافت که در این میدان حتی بسیاری از صحابه بر او برتری دارند.

این عدم آگاهی در مورد خلیفه دوم بسیار بیشتر است؛ از قبیل تحریم ازدواج موقت، با اینکه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود داشت! تجسس او در خانه‌های مردم! دستور به سنگسار زن حامله و زن دیوانه! و موارد فراوان دیگر. به طوری که او بارها و بارها می‌گفت:لولا على لهلك عمرو….

از طرفی باید در نظر داشت که خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله باید هدایت همه‌جانبه جامعه بشری را عهده‌دار شود. در این صورت روشن است که خداوند می‌فرماید:

جانشین بعد از خودت را مشخص کن، که اگر این کار را انجام ندهی رسالت الهی را انجام نداده‌ای.

ب) پاسخ بخش دوم شبهه

اگر مقصود از واژه «ناس» در آیه مشخص شود، هم جایگاه و ارتباط آن با ولایت حضرت امیر علیه السلام و حفاظت او از رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر آنان مشخص می‌شود، و هم جمله پایانی آیه. در این زمینه چند احتمال زیر مطرح شده است:

احتمال اول: مقصود از «ناس» مسلمانان باشند.

این احتمال نمی‌تواند درست باشد، چون مسلمانانی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله از روی اخلاص و عشق به خداوند ایمان آورده‌اند و همه چیز خود را در راه گسترش اسلام در طبق اخلاص گذاشته و سال‌ها برای گسترش اسلام زحمت کشیده‌اند، خطری برای رسول خدا صلی الله علیه و آله ندارند.

احتمال دوم: مقصود از «ناس» اهل کتاب باشند. این احتمال نیز نمی‌تواند درست باشد.

چون: اولاً وقتی قرآن اهل کتاب را مخاطب قرار می‌دهد با عنوان یهود، نصاری، اهل الکتاب، الذين اوتوا الكتاب و الذين كفروا خطاب می‌کند، نه با کلمه «ناس». ثانیاً در زمان نزول آیه در مدینه و مکه و به خصوص در مراسم حجةالوداع، اهل کتابی وجود نداشت تا خطری برای رسول خدا صلی الله علیه و آله باشند.

احتمال سوم: مقصود از «ناس» روم و ایران باشند. این احتمال نیز نمی‌تواند درست باشد.

چون: اولاً هنوز اسلام در خارج از عربستان گسترش نیافته بود تا عده ای مخالف پیامبر صلی الله علیه و آله باشند. ثانیاً اینان هم در مراسم حضور نداشتند تا خطری برای رسول خدا صلی الله علیه و آله باشند.

بنابراین مقصود از «ناس» باید جمعیتی صاحب نفوذ و قدرت باشند که از مخالفان رسول خدا صلی الله علیه و آله و اسلام هستند، و نیز از مسلمانان حاضر در مراسم و غیرقابل شناخت ظاهری باشند.

بدیهی است که این جمعیت غیر از جریان نفاق و منافقان کسی نمی‌تواند باشد. منافقانی که در رأسشان سران سقیفه و اطرافیانشان هستند.

بحث در مورد ابوبکر و عمر و نفاق و کارشکنی‌های متعددشان بسیار است و در کتب دیگر مفصل بیان شده است.

در اینجا در مورد عده ای سخن می‌گوییم که بسا آنان نیز در اینجا منظور آیه باشند، و آنان سران قریش هستند.

برای مشخص کردن اینان و خطری که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند و خطری که از ولایت و امامت حضرت امیر علیه السلام متوجه آنان می‌شد و ترسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از عملکرد آنان داشت، باید عملکرد قریش را در برابر دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد بررسی قرار داد، تا بتوان خطر آنان را به تصویر کشید.

ترور رسول خدا صلی الله علیه و آله

درگیری اصلی قریش با توحید بود، و اگر با رسول خدا صلی الله علیه و آله درگیر شد بدین سبب بود که او ندای توحید سر می‌داد.

از این رو به موازات تلاش برای جلوگیری از گسترش دین، نابودی رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز در دستور کار خود قرار دادند. تا جایی که چندین بار طرح ترور حضرتش را اجرا کردند.

مانند نمونه:

در جنگ تبوک سال نهم هجری نیز جمعی از منافقان اقدام به ترور او کردند، که با خبر دادن جبرئیل و تدبیر رسول خدا صلی الله علیه و آله با شکست مواجه شد.[۱۳]

با توجه به نکات یاد شده، اگر یک بار دیگر عملکرد قریش در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله به خصوص بعد از فتح مکه را مورد بررسی قرار دهیم، روشن می‌شود که بخشی از «ناس» در آیه تبلیغ که رسول خدا صلی الله علیه و آله از عکس العمل آنان واهمه داشت همین سران قریش بودند.

شاید به همین دلیل بود که رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله تشکیل مراسم رسمی معارفه را با دور شدن از منطقه مکه تا غدیر به تأخیر انداخت، تا سران قریش از بقیه مسلمانان جدا شوند.

ب) پاسخ بخش سوم شبهه

و اما بخش سوم از شبهه رشید رضا: با توجه به نکات یاد شده و در پاسخ سؤال دوم، بازگشت عده ای از مسلمانان از اسلام به کفر قطعی به نظر می‌رسید.

چنان‌که سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه‌های حجةالوداع همین بود، چرا که در تمام این موارد با تأکید فراوان هشدار می‌دادند:

لا ترجعوا بعدى كفاراً، يضرب بعضكم رقاب بعض. و نیز کلمات دیگر حضرت.

همچنین حوادث بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ارتداد قبائل و پیدایش جنگ‌های ردّه نیز حکایت از این داشت که بسیاری از مسلمانان در آن فاصله زمانی که اسلام را از روی اندیشه نپذیرفته، در واقع تصویر درستی از مسئله جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشتند.

بدین سان ترس رسول خدا صلی الله علیه و آله از ارتداد مردم به کفر طبیعی به نظر می‌رسید. چنان‌که خود آن حضرت نیز این مسئله را در خطبه‌های غدیریه و غیر آن در حجةالوداع اعلام کرده بود.

با این وصف، تعلیل پایان آیه اشاره به این دارد که عده ای نمی‌خواهند هدایت شوند و بپذیرند، و به خاطر این عده نمی‌توان مسئله جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله را - که باید تا پایان عمر جهان ادامه یابد - اعلام نکرد.

بنابراین خداوند به آن حضرت اعلام می‌کند که وظیفه تو ابلاغ است، گر چه عده ای کافر شوند و از پذیرش هدایت سرباز زنند. همان‌طور که نسبت به حارث بن نعمان و ماجرای سنگ آسمانی در همان زمان و نسبت به عده ای بعد از آن زمان اتفاق افتاد.

بنابراین، با توجه به مطالبی که در پاسخ این سه سؤال بیان شد، روشن می‌شود که هیچ نوع تعارض محتوایی یا استبعاد محتوایی در آیه وجود ندارد.

یکی از سؤالاتی که در حاشیه غدیر برای هر کسی به وجود می‌آید این است که:

چطور شد با آن همه تأکیدات و اصرارهایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمینه خلافت حضرت امیر علیه السلام داشت، در عین حال این موضوع به مرحله اجرا در نیامد؟!

از زمان غدیر تا شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در حدود دو ماه و نیم فاصله شد.

چطور شد که مسلمانان وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را درباره حضرت امیر علیه السلام نادیده گرفتند؟

این سؤال در تاریخ اسلام بسیار مهم و اساسی است، که سرمنشأ تحولات بسیاری شده است.

در پاسخ به این سؤال، سه نظر را مطرح می‌کند:

متمرد شدن مسلمانان.

سختگیری و صلابت و انعطاف‌ناپذیری حضرت حضرت امیر علیه السلام.

اغفال مسلمین.

حق این است که نظر سوم درست است، و آن اینکه عده ای متمرّد شدند، و آن عده زیرک متمرّد عامه مسلمانان را در این مسئله اغفال کردند.

نتیجة، از آیه قرآن - که در همان موضوع حادثه و حدیث غیر خم نازل شده - و احادیثی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده، در می‌یابیم که این حادثه مخصوص آن زمان نیست و همچنان جریان دارد، و همیشه اگر آسیبی به مسلمین رسیده و می‌رسد از همین جاست.

و اما توضیح و واکاوی سه فرضیه و نظریه:

نظریه اول

یکی اینکه بگوییم مسلمین همگی یک مرتبه نسبت به اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله متمرد و طاغی شدند، و بر اساس تعصبات قومی و عربی، به این مسئله که رسید همگی از اسلام رو برگرداندند.

ولی وقایع بعد این را نشان نمی‌دهد؛ که مسلمین یکمرتبه از اسلام و از پیامبر صلی الله علیه و آله به طول کلی رو برگردانده و به حالت اول جاهلیت خودشان و بت‌پرستی بازگشتند.

نظریه دوم

فرض دوم این است که بگوییم مسلمین نخواستند نسبت به اسلام متمرد شوند، ولی نسبت به این یک دستور پیامبر صلی الله علیه و آله جنبه تمرّد به خودشان گرفتند.

با یک دستور به علل و جهات خاصی مخالفت کردند؛ مثلاً کینه‌هایی که از ناحیه پدرکشتگی با حضرت امیر علیه السلام داشتند.

یا به قول بعضی از اهل تسنن نمی‌خواستند نبوت و خلافت در یک خاندان قرار داشته باشد و تحملش برایشان مشکل بود.

یا آنکه عدم تساهل و سخت‌گیری و صلابت و انعطاف‌ناپذیری حضرت امیر علیه السلام خودش عامل این تمرّد بود.

نمونه ای از انعطاف‌ناپذیری حضرت امیر علیه السلام در اجرای دستور الهی در همان حجةالوداع بود، که حضرت به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأمور شد به یمن برود و در مکّه به یکدیگر ملحق شدند، و تفصیل آن ماجرا در محل خود آمده است. ولی با این بهانه‌ها حادثه به این مهمی را نمی‌شود توجیه کرد؛ اینکه بگوییم همه مسلمین به این علت مرتدّ شده و از اسلام بازگشتند.

نظریه سوم و صحیح

نظریه سوم و البته صحیح این است که عده ای از سر نفاق و دشمنی تمرّد کردند و مسلمین هم اغفال شدند.

به تعبیر دیگر: عده ای زیرک و متمرّد، عامه مسلمین را در این مسئله اغفال کردند. آیه تبلیغ خود بهترین مستند است و می‌توانیم از همین آیه این نظریه را ثابت کنیم:

الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْامروز کافران از دین شما مأیوس گشتند؛ یعنی از امروز دیگر کافران ناامیدند، که از راه کفر از خارج حوزه اسلام به اسلام حمله کنند.

دیگر مأیوس شدند که از این راه نتیجه بگیرند، و فهمیدند که دیگر اسلام را نمی‌شود از بیرون کوبید. «فلا تخشوهم» ای مسلمانان، دیگر از کافران بیم نداشته باشید و نگران نباشید.

تا اینجا دو جمله است: جمله اول یک واقعیت تاریخی را بیان می‌فرماید و در جمله دوم تأمین می‌دهد.

در جمله اول می‌گوید چون آنها ناامیدند دیگر کاری نخواهند کرد و دیگر بعد از این فعالیتی نخواهند داشت. در جمله دوم تأمین می‌دهد که خیالتان از ناحیه آنها ناراحت نباشد.

قرآن در آیات زیادی - البته آیاتی که قبل از این آیه بوده است و در سال‌های پیش نازل می‌شد - همیشه مسلمین را از خطر کفار بیم می‌داد.

اما در اینجا بعد از حادثه نصب حضرت امیر علیه السلام به خلافت، می‌فرماید که دیگر بعد از این بیمی نیست و از ناحیه آنها نگرانی نیست.

جمله بعد بسیار عجیب است: «و اخشون»، از ناحیه آنها بر دین خودتان نگران نباشید، اما از من بترسید! معنایش این می‌شود که از ناحیه من نگران باشید.

یعنی چه که از ناحیه دشمن نگران نباشیم اما از ناحیه دوست و صاحب دین - یعنی خداوند نگران باشیم؟! در حالی که از ناحیه خدا باید امیدوار باشیم.

پس چرا قرآن می‌فرماید از ناحیه خدا نگران باشید؟ این اشاره به پیام مهم این آیه است، که اگر کسی در مورد آن اهمال کند باید منتظر عقوبت الهی باشد، چرا که با نزول این آیه حجت تمام شده است.

برای توضیح بیشتر در مورد «و اخشون» باید گفت:

قرآن کریم اولاً یک اصل کلی دارد و آن این است که می‌فرماید همه چیز مشیت الهی است و هیچ چیزی در عالم واقع نمی‌شود مگر به مشیت الهی:

وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ[۱۴] یا در آیه دیگر:الا فی کتب من قبل ان نبرأها.[۱۵] یا: وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ.[۱۶]

اما معنی اینکه هر چیزی به مشیت الهی است چیست؟ آیا مشیت الهی آیا یک حقیقتی است که بدون قنون و مثلاً به صورت قرعه کشی است؟ آیات دیگری این را توضیح می‌دهد؛ که مشیت الهی در این جهان سنت و قانون و حسابی دارد.

در دو آیه از آیات قرآن - با یک اختلاف لطیفی که میان این دو آیه هست - این گونه می‌فرماید:ان اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم:[۱۷]

خدا نعمتی را که بر قومی عنایت می‌فرماید، از آنها نمی‌گیرد مگر آن که قبلاً خود آن مردم خودشان را عوض کرده باشند؛ یعنی از قابلیت و صلاحیت نعمتی خودشان را انداخته باشند.

آن وقت است که خدا نعمتش را سلب می‌کند؛ یعنی اینکه ما می‌گوییم هر چیزی به مشیّت الهی است معنایش این نیست که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست، بلکه اگر همه چیز به مشیت خداست بر طبق قانون و قاعده و سبب و مسبّب قرار داده شده است و شرط و مشروط دارد.

همه نعمت‌ها و از جملهو اتممت عليكم نعمتىبی حساب نیست. گویا خداوند متعال می‌فرماید که ای قوم مسلمان! من نعمت خودم را برای همه شما اتمام کردم، ولی آیا این نعمت در میان شما پایدار است یا ناپایدار؟ آیا آسیب‌پذیر است یا آسیب‌ناپذیر؟

قرآن جواب می‌دهد:الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ؛ دیگر اسلام از ناحیه خارج و دشمنی کافران آسیبی نمی‌پذیرد و از آنها بیم و نگرانی نیست.

بلکه نگرانی از ناحیه منِ خداست؛ یعنی از ناحیه مشیّت من. چرا که من به شما گفته‌ام که هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی‌کنم مگر اینکه آن مردم خودشان تغییر کرده باشند.

پس ای مسلمین! بعد از این هر چشم زخمی که به شما بخورد از داخل خود شما خورده، و هر آسیبی که به جامعه اسلامی برسد از داخل جامعه اسلامی می‌رسد، نه از بیرون. اگر هم از بیرون باشد به کمک داخل استفاده می‌کند.

در طول تاریخ هم این یک اصل اساسی بوده و هست. دنیای اسلام هر آسیبی که دیده و می‌بیند از داخل است.

البته از بیرون هم دشمن دارد، ولی دشمن بیرون از بیرون نمی‌تواند ضربه بزند، بلکه او هم اگر بخواهد ضربه بزند از داخل و درون کار می‌کند.

این است معنی «و اخشون»؛ از من بترسید به اینکه اخلاق و روح و معنویات و ملکات و اعمال شما عوض بشود، و من به حکم سنتی که دارم که اگر مردمی از قابلیت و صلاحیت افتادند نعمت را از آنها سلب می‌کنم، این نعمت را از شما هم خواهم گرفت.

در روایات نیز به این مفهوم عمیق اشاره شده است. به عنوان نمونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: انی لا اخاف علی امتی الفقر، و لکن اخاف علیهم سوء التدبیر.

من بر امت خودم از ناحیه فقر اقتصادی بیم ندارم و فقر امت مرا از پا درنمی‌آورد. ولی از یک چیز دیگر بر امت خود بیمناکم و آن کج فکری، بدفکری، بداندیشگی، جهل و نادانی است.

اگر مردم مسلمان، روش‌ن بینی و دوربینی و آینده بینی و عمق بینی و ژرف بینی را از دست بدهند و ظاهربین بشوند، آن وقت است که برای اسلام خطر پیدا می‌شود. مثل سقیفه ای‌ها، اصحاب جمل، خوارج.

مورد شأن نزول آیه تبلیغ وجوه مختلفی گفته‌اند، که فخر رازی تا حدود نه وجه ذکر کرده است. طبری نیز این باره وجهی از ابن‌عباس ذکر کرده که می‌گوید:

اگر آیه ای از آیاتی را که پروردگارت بر تو فرو فرستاده است کتمان کنی، رسالت مرا تبلیغ نکرده‌ای.

این وجه با نزول آیه تبلیغ در داستان غدیر منافاتی ندارد، خواه لفظ «آیه» را در قول ابن‌عباس نکره محض بگیریم، و خواه نکره تخصیص داده شده است.

چنانچه آن را نکره تخصیص داده شده بگیریم، مراد همان معنایی است که ما به وسیله احادیث و روایاتی که نقل شد، در مقام اثبات آن هستیم.

و اگر آن را نکره مطلق و محض بگیریم، در این صورت جملهوَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُتأکیدی است بر انجام و اجرای چیزی که امر به تبلیغ آن شده است.

التبه به لفظ مطلق که هر مصداقی را شامل می‌شود، و داستان غدیر خم یکی از آن مصداق هاست.

از قتاده روایت شده که گفت: خداوند متعالی پیامبر صلی الله علیه و آله را کافی خواهد بود و او را از کید مردمان نگاه خواهد داشت و با این نوید او را امر به ابلاغ فرمود.

این قول هم با آنچه ما می‌گوییم منافاتی ندارد، زیرا جز این منظور نیست که خدای متعال حفظ و صیانت پیامبرش صلی الله علیه و آله را در تبلیغ امری که به موجب آن از اختلاف و عدم تمکین امتش بیمناک ود تضمین فرموده است، و منعی ندارد که آن امر همان نص غدیر باشد، و با تصریحاتی که در این احادیث مشهود است همین معنی آشکار می‌شود.

از سعید بن جبیر و عبداللَّه بن شقیق و محمد بن کعب قرظی و عایشه روایت شده که گفتند: پیش از نزول آیهوَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِعده ای از پیامبر صلی الله علیه و آله حراست می‌نمودند.

ولی پس از نزول این آیه پیامبر صلی الله علیه و آله سر خود را از حجره خود بیرون کرد و به محافظان فرمود: برگردید و بروید، دیگر نیازی به نگهبانی و حراست شما نیست، زیرا خداوند مرا حفظ فرمود.[۱۸]

در این قول نیز جز اینکه پس از نزول وعده نگهداری خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله نگهبانان خود را متفرق ساخت چیز دیگری وجود ندارد که متعرض امری شده باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله بدان جهت از آسیب مردم در این داستان بیم داشت. پس منعی ندارد که این امر همان مسئله غدیر باشد، چنان‌که روایات مذکور در این کتاب و غیر آن همین امر را تأیید می‌کند.

طبری در سبب نزول آیه نیز به نقل از قرظی آورده که پیامبر صلی الله علیه و آله هر وقت به منزلی فرود می‌آمد، اصحاب آن حضرت درخت سایه داری را انتخاب می‌کردند که حضرتش به هنگام خواب نیم روز در زیر آن درخت بیاساید.

روزی هنگام آسایش پیامبر صلی الله علیه و آله، عربی صحرانشین آمد و شمشیر خود را کشید و گفت: چه کسی تو را از حمله من مانع خواهد شد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

خدا. ناگهان دست آن عرب لرزید و شمشیر از دست او افتاد. راوی گوید: عرب مزبور در آن حال با وضعی غیرعادی آنقدر سر خود را به درخت کوبید تا مغز او متلاشی شد، و خدای متعال نازل فرمود:وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

این روایت تناقض دارد با آنچه که قبلاً ذکر شد که نگهبانان آنجناب را در بر می‌گرفتند تا هنگامی که این آیه نازل شد، زیرا بسیار دور از تصور است که با وجود نگهبانان گرداگرد جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و آویخته بودن آن شمشیر در نزد حضرتشی، آن عرب صحرانشین به هنگام استراحت آن حضرت بتواند به سوی او راه یابد.

علاوه بر این، قبول چنین واقعه ای مستلزم این است که آیه تبلیغ به‌طور پراکنده و متفرق نازل شده باشد، زیرا این روایت تصریح دارد که آنچه بعد از داستان آن عرب صحرانشین نازل شد فقط جملهوَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِبود.

بدیهی است که بین این داستان با صدر آیه سنخیت و مناسبتی وجود ندارد، و با چنین کیفیتی پذیرش این قول در سبب نزول آیه مزبور - که قرظی به تنهایی آن را روایت کرده - دشوار و مشکل است.

البته بعید و محال نیست که داستان آمدن عرب صحرایی از جمله اتفاقاتی باشد که پیرامون نص غدیر و نزول آیه به وجود آمده باشد و راویان ساده لوح بدون توجه و دقت در جهات لازم پنداشته باشند که این آیه به خاطر موضوع اعرابی - که یک موضوع فرعی و اتفاقی بوده - نازل شده است.

در حالی که سبب بزرگ‌تر و مهم‌تری برای نزول آیه وجود داشته و آن امر ولایت کبری بوده است.

و گرنه این حادثه به فرض وقوع، حادثه مهمی نبوده که به خاطر آن آیه ای نازل شود، و چه بسیار نظایر این امر اتفاق افتاده که مورد اهمیت و توجه قرار نگرفته است.

منتهی چنین اتفاقی به فرض وقوع و صحت، چون مقارن با نص ولایت حضرت امیر علیه السلام اتفاق افتاده، اشخاص بسیط و ساده لوح را به چنین وهم و پنداری افکنده است.

طبری از ابن جریح روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله از قریش اندیشناک بود. وقتی آیهوَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِنازل شد، آن حضرت دراز کشید و دو یا سه بار فرمود:

هر کس می‌خواهد مرا خوار گرداند بیاید. البته چه مانعی دارد که آن امری رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر آن از قریش اندیشناک بود همان نص خلافت باشد؟

چنان‌که احادیث و روایات مذکور به تفصیل بدان تصریح دارد؛ بنابراین، این روایت هم با آنچه ما می‌گوییم ضدیت و منافاتی نخواهد داشت.

طبری به چهار سند از عایشه روایت کرده که گفت: هر کس گمان کند که محمد صلی الله علیه و آله امری از کتاب خدا را کتمان نموده، هر آینه مرتکب بهتان و افترای بزرگی به خدای متعال گشته است.

در حالی که خدای متعال می‌فرماید:یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ.

عایشه با گفتار این مطلب در صدد بیان سبب نزول نبوده، بلکه به فرموده این آیه کریمه حضرتش هیچ آیه ای از کتاب خدا را فرو گذار ننموده مگر آنکه آن را ابلاغ و بیان کرده است.

این مطلبی است که به هیچ وجه در خور شک و تردید نیست و ما نیز قائل به آن هستیم، چه قبل از نزول آیه مزبور و چه بعد از آن.

اما آنچه را که رازی در تفسیرش از وجود ده‌گانه[۱۹] گردآورده و نص غدیر را دهمین آنها قرار داده! و داستان عرب صحرایی مذکور در تفسیر طبری را هشتمین آنها و نیز ترس از قریش را با افزایش یهود و نصاری بر آن را نهمین آنها عنوان کرده است، بی تردید همگی مبتنی و متکی بر روایاتی است مرسل، که سندهای طریق آن مقطوع و گوینده آن غیر معلوم است. به همین جهت، در تفسیر نیشابوری تمام آن اقوال به لفظ مجهول «قیل» - یعنی گفته شد - بیان گردیده است. ولی نیشابوری روایتی که شامل نص ولایت است را وجه اول از وجوه ده‌گانه قرار داده، و آن را به ابن‌عباس و براء بن عازب و ابوسعید خدری و محمد بن حضرت امیر علیه السلام نسبت داده است.[۲۰]

طبری که خود مقدم تر و داناتر به این شئون بوده، وجوه مذکور را به حساب نیاورده است.

وی هر چند حدیث ولایت را نیز ذکر نکرده، ولی کتاب جداگانه ای در آن تألیف نموده، و هر چند حدیث ولایت را به هفتاد و اندی طریق آورده است.

در آنجا طبری نزول آیه تبلیغ را هنگام اعلام ولایت حضرت امیر علیه السلام به اسنادش از زید بن ارقم روایت کرده است.

فخر رازی نیز وجوه مذکور را معتبر نشمرده، جز آنچه را که در وجه نهم بر روایت طبری افزوده است. او گفته که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یهود و نصاری اندیشناک و هراسان بود.

بنا بر مراتب یاد شده، وجوه نام برده صلاحیت آن را ندارد که مورد اعتماد قرار گیرد، و در خور آن نیست که با احادیث معتبر پیشین برابری کند.

روایاتی که دانشمندان بزرگ مانند طبری، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابن عساکر، ابونعیم، ابواسحاق ثلعبی، واحدی، سجستانی، حسکانی، نطنزی، رسعنی و غیر آنان با سندهای متصل آنها را روایت کرده‌اند.

آیا نسبت به حدیثی که این پیشوایان معتبر می‌دانند جز تصدیق به حقیقت آنچه شیعه می‌گوید گمان دیگری می‌توان برد؟

پانویس

  1. به همین مضمون ابن تیمیه هم می‌نویسد: در حجةالوداع پیامبر صلی الله علیه و آله از کسی خوف نداشت، چون مسلمانان دستورات او را عمل می‌کردند، و کافر هم در بینشان نبود و منافقین هم مخفی بودند. پس پیامبر صلی الله علیه و آله از ناحیه مردم هیچ خوفی نداشت. منهاج السنه: ج ۷ ص ۳۱۶.
  2. اعلام الوری: ص ۱۲۳. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۴۷. الصوارم المهرقه: ص ۷. از عامه: الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۲۴۳. سنن بیهقی: ج ۹ ص ۳۳. مسند احمد: ج ۵ ص ۴۵۳ ش ۲۳۸۴۳. مجمع الزوائد: ج ۱ ص ۱۱۰. مسلم نیشابوری هم می‌نویسد: شخصی از حذیفه که شاهد ماجرا بود می‌پرسید: آیا جزو آن نفرات بوده است یا نه؟ حذیفه در پاسخ او گفت: اگر تو جزء آنها باشی تعداد آنها می‌شود پانزده نفر، که دوازده نفر آنها دشمن خدا و رسول خداوند صلی الله علیه و آله هستند. و سه نفر هم عذر آوردند که ما صدای پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنیدیم. البته مسلم اسم این شخص را نیاورده است. صحیح مسلم: ج ۴ ص ۲۱۴۴ ش ۲۷۷۹.
  3. الاحتجاج: ج ۱ ص ۵۶.
  4. روضة الواعظین: ج ۱ ص ۸۹.
  5. فضائل الصحابه (احمد بن حنبل): ج ۱ ص ۲۳۱.
  6. تفسیر المنار (رشید رضا): ج ۶ ص ۴۶۶.
  7. صحیح بخاری: ج ۳ ص ۹۹، باب جمع القرآن. کتاب التفسیر: ص ۲۲، باب فم من قضی. تفسیر النسائی: ج ۲ ص ۱۶۶. جامع التفسیر من کتاب الاحادیث: ج ۳ ص ۱۶۱۳. الاتقان: ج ۱ ص ۵۹.
  8. الاتقان: ج ۱ ص ۳۷.
  9. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید: ج ۲ ص ۵۳.
  10. تفسیر فخر رازی: ج ۱۱ ص ۵۰.
  11. تفسیر فخر رازی: ج ۱۱ ص ۴۹.
  12. تفسیر المنار: ج ۶ ص ۴۶۷.
  13. المغازی: ج ۳ ص ۱۰۴۲.
  14. انعام / ۵۹.
  15. حدید / ۲۲.
  16. آل عمران / ۲۶.
  17. رعد / ۱۱.
  18. لفظ روایت از عایشه است.
  19. وجوه ده‌گانه ای که فخر رازی در اسباب نزول آیه تبلیغ در تفسیر خود آورده، به‌طور خلاصه از این قرار است:
    1. این آیه در داستان رجم و قصاص بر مبنای آنچه در قصه یهود ذکر شد، نازل گردید.
    2. در نکوهش و استهزای یهود به دین اسلام نازل شده است.
    ۳. چون آیهٔ تخبیر (احزاب / ۸۲) نازل شد، پیغمبر مدلول آن را برای همسران خود بیان نکرد از ترس این که مبادا دنیا را اختیار کنند؛ در نتیجه، این آیه نازل شد.
    1. در امر زید و زینب نازل شد.
    2. در مورد جهاد نازل شد، زیرا گاه رسول خدا از تحریض منافقین به جهاد خودداری می‌نمود.
    3. چون پیغمبر از نکوهش خدایان ثنوی‌ها که قائل به دو خدا بودند، ساکت شد، این آیه نازل شد.
    4. هنگامی که پیامبر در حجه الوداع بعد از بیان شرایع و مناسک به مردم فرمود: آیا ابلاغ کردم؟ گفتند: بلی، آن گاه عرض کرد: بار خدایا گواه باش، این آیه نازل شد.
    5. درباره عربی صحرایی نازل شد که می‌خواست پیغمبر را که در زیر درختی‌آرمیده بود، به قتل رساند.
    6. پیغمبر از قریش و یهود و نصارا اندیشناک بود که خدای متعال به وسیلهٔ این آیه هیبت آنان ار از قلب او زائل فرمود.
    7. در داستان غدیر نازل شده است.
  20. مفاتیح الغیب: ج ۳ ص ۶۳۵.