پرش به محتوا

انس بن مالک انصاری

از ویکی غدیر
انس بن مالک انصاری
اطلاعات فردی
نام کاملانس بن مالک بن نضر بن ضمضم
سرشناسیصحابی پیامبر اسلام، خادم رسول‌الله، راوی حدیث
تولدحدود ده سال قبل از هجرت، مدینه
وفاتحدود سال‌های ۹۰ تا ۹۳ هجری قمری
نحوه درگذشتبیماری (ابتلا به بیماری پوستی وضح و پیسی)
محل دفنبصره، عراق
خویشان سرشناسمادرش ام سلیم، برادر ناتنی عبدالله بن ابی‌طلحه
اطلاعات علمی
استادانپیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، ابوبکر و عمر
شاگردانمحمد بن سیرین، قتاده، شعبی
تحصیلات-
مذهباهل سنت
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتخدمت به پیامبرصلی الله علیه وآله، راوی حدیث، شرکت در جنگ‌های دوران خلفا
علت شهرتخادم پیامبر صلی الله علیه وآله بودن، مورد نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفتن


انس بن مالک (ابوحمزه) از صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و از انصار خزرجی بود که در سنین کودکی به خدمت پیامبر درآمد و به مدت حدود ده سال همراه و خادم ایشان بود. وی در بیشتر غزوات از جمله حنین، فتح مکه و خیبر حضور داشت و یکی از پرکارترین راویان حدیث به‌شمار می‌رود که بیش از ۲۲۰۰ روایت از پیامبر صلی الله علیه وآله و اصحاب نقل کرده است. او به دلیل کتمان حدیث غدیر مورد نقد و نفرین امام علی علیه السلام قرار گرفته است.

جایگاه راوی

انس بن مالک، از اصحاب نزدیک پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و یکی از بزرگترین رواة حدیث اهل سنت بعد از ابو هریره و عبدالله بن عمر می‌باشد[۱] که در بیشتر جنگ‌های پیامبر صلی الله علیه وآله حضور داشت و به ویژه در غزواتی چون حدیبیه، فتح مکه، حنین و خیبر همراه پیامبر صلی الله علیه وآله در رکاب ایشان به مبارزه پرداخت. برخی منابع مانند الجزری معتقدند که انس در جنگ بدر نیز حضور داشته، اما این مسئله در منابع دیگر به وضوح تصریح نشده است و باید با احتیاط درباره آن نظر داد، به خصوص که دلیل قابل قبولی برای حضور وی در جنگ بدر به دلیل سن کمش وجود ندارد. انس در این جنگ‌ها اغلب در خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله بود و به عنوان همراه سپاه حاضر بود، هرچند احتمال اینکه مستقیماً به عنوان رزمنده شرکت کند کمتر است.

پس از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله، انس بن مالک در دوران خلافت ابوبکر به دستور خلیفه و با مشورت عمر بن خطاب مأمور جمع‌آوری خراج به بحرین شد و پس از بازگشت، به عمر بیعت کرد. در زمان خلافت عمر، انس نقش مهمی در جنگ‌ها، از جمله جنگ شوشتر داشت و به عنوان یکی از فرماندهان سواره نظام در کنار برادرش براء فعالیت می‌کرد. او همچنین در ماجرای نجات هرمزان، سردار ایرانی، نقش مؤثری ایفا کرد و بر اساس وصیت عمر به ابوموسی اشعری، همراه با جمعی دیگر به بصره برای کمک به وی فرستاده شد.[۲]

در دوره حکومت عثمان، انس از مدافعین خلیفه سوم بود و در بصره به حمایت از او پرداخت[۳] و در آزادسازی اسیران، از جمله اعضای خاندان سیرین، نقش ایفا کرد.[۴]

بعد از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله، انس ابتدا با ابوبکر بیعت نمود و در خصوص امام علی علیه‌السّلام در ابتدا سکوت کرد، اما بعدها به نقل فضایل و مناقب آن امام پرداخت.[۵] روایت‌هایی از او نقل شده که درباره شباهت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن گفته است.[۶]

انس در زمان معاویه، به سبب مخالفت با او، در نماز شرکت نمی‌کرد و همین موجب شد معاویه برای جلب حمایت او از هر طریق ممکن تلاش کند و حتی از عمرو عاص خواست او را با وعده و وعید راضی سازد.[۷] در دوران یزید هم انس حضور داشت و درباره امام حسین علیه السلام که سر او به مجلس آوردند، اظهار داشت که شباهتی فراوان به پیامبرصلی الله علیه وآله داشت.[۸]

در دوران خلافت عبدالله بن زبیر، انس به عنوان امام جماعت مسجد بصره منصوب شد و نزدیک چهل روز در این سمت باقی ماند تا اینکه از سوی ابن زبیر از مقام خود برکنار شد.[۹] در جریان جنگ جمل، انس و سعد بن ابی وقاص از شرکت در هیئت نبرد خودداری کردند[۱۰] و انس از جانب برخی معتقدین به مرجئه شناخته شد. ابن ابی الحدید این موضع انس را به علت علاقه‌مندی به دنیا و هم‌سویی با دشمنان امام علی علیه‌السلام تحلیل کرده است.[۱۱]

در منابع امامیه، برخی مانند شیخ طوسی تنها به ذکر این نکته اکتفا کرده‌اند که انس بن مالک خادم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است،[۱۲] اما بیشتر منابع او را از منحرفان نسبت به امام علی علیه‌السّلام می‌دانند. مشهورترین دلیل انحراف وی روایت معروف به «مناشده» است که در آن انس حدیثی درباره فضایل امام علی را به بهانه پیر شدن و فراموشی کتمان کرد و امام علی به همین خاطر او را نفرین فرمود.[۱۳]همچنین بنا بر روایت منقول از امام صادق علیه‌السلام، انس بن مالک از جمله چند نفری است که به پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت دروغ داده‌اند.[۱۴]

در تاریخ مرگ انس بین مورخین اختلاف است. برخی وفات او را سال نود و یک نوشته و برخی سال نود را سال وفاتش عنوان کرده‌اند. برخی سال نود و برخی دیگر سال نود و سه را تاریخ مرگ انس دانستند.[۱۵]

روایت حدیث غدیر[۱۶]

خطیب بغدادی در تاریخش و ابن قتیبه دینوری در «المعارف» و ابن عقده در «حدیث الولایة» به اسناد خود و ابوبکر جعابی در «نخب المناقب» و خوارزمی در مقتل و سیوطی در «تاریخ الخلفاء» به طریق طبرانی و متقی هندی در «کنز العمال» و بدخشی در «نزل الابرار» از طریق طبرانی و خطیب، همگی حدیث غدیر را از انس روایت کرده‌اند. همچنین جزری در «اسنی المطالب» او را در شمار راویان حدیث غدیر ذکر کرده است.[۱۷]

کتمان غدیر و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام[۱۸]

انس بن مالک خدمتکار پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و در غدیر همه ماجرا را از نزدیک دیده و شنیده است. او یکی از کسانی است که در حساس‌ترین موقعیت که امیرالمؤمنین علیه السلام از او خواست در پیشگاه مردم به آنچه در غدیر دیده شهادت دهد، از شهادت دادن سر باز زد. حضرت او را نفرین کرد و او در پیشانیش مبتلا به برص شد، به طوری که قابل کتمان نبود و همه او را به عنوان نفرین شده امیرالمؤمنین علیه السلام می‌شناختند.

شاید فرصت دیگری پیش نیاید که یک اتمام حجت کامل عیار عمومی برای غدیر در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدیر زنده است و قدرت را در دست دارد حساس‌ترین زمان برای اجرای این هدف است، که یک روز هم نباید آن را به تأخیر انداخت. باید مجلسی لایق این هدف و این موقعیت پر حساسیت تنظیم کرد، که از نظر مکان و افراد پاسخگو باشد همان گونه که گفته‌های چنین مجلسی باید با اهداف آن تطابق کامل داشته باشد. به دلیل همین حساسیت، مکان چنین مجلسی میدان بزرگ کوفه در فضای باز تعیین شد، که از نظر موقعیت جغرافیایی مرکزی‌ترین نقطه پایتخت کشور پهناور اسلام بود، که شامل حجاز و عراق و شام و ایران می‌شد. میدانی که دقیقاً کنار مسجد کوفه و دار الاماره قرار داشت و جایی وسیع تر و همگانی تر و حساس تر از آن وجود نداشت. از نظر افراد صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله که در غدیر حاضر بودند، چه از دوستان غدیر و چه از مخالفین آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و باید پیش‌بینی می‌شد که اگر به نیت تخریب غدیر درباره آن شهادت ندادند چه عکس العملی انجام شود.

اکنون صاحب غدیر حکومت را در دست داشت و کار زدودنِ آثار سقیفه آغاز شده بود. احیای غدیر نشانه‌گیری قلب سقیفه با تیر فولادین ولایت بود، که امیرالمؤمنین علیه السلام در اولین اقدامات خود دست به کار آن شد.[۱۹]شیوه تبلیغ غدیر در آن شرایط، استفاده از شهرت و شیوع خبر آن بود که طرفداران سقیفه هم به عنوان جذاب‌ترین خاطره زندگی آن را به یاد داشتند، حتی اگر جنگ بدر و اُحُد و خیبر را فراموش کرده بودند! مجلسی عظیم و غیرعادی تشکیل شد، که تا آن زمان مردم تجربه نکرده بودند. در میدان بزرگ کوفه سیل عظیم جمعیت آمدند و در برابر منبری آماده نشستند، و در ردیف‌های اول جلوی منبر حاضرین در غدیر را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان حاکم مطلق کشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدیر دو گونه قسم داد. یکی اینکه به اصل واقعه غدیر شهادت دهند و دیگر اینکه جزئیات ماجرا را برای مردم بازگو کنند. حضرت در آن موقعیت استثنائی، حاضرین غدیر را از این جهت که به صورت سمعی و بصری در غدیر حاضر بوده‌اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به‌طور ملموس شاهد بوده‌اند، ملزم کرد که مشاهدات خود را برای نسلی که در آن روز نبوده‌اند بازگو کنند. در چنین شرایطی که سقیفه رنگ می‌باخت و صاحب غدیر برای احیای آن آستین بالا زده بود، و عِده ای از صحابه حاضر در غدیر نیز در اجتماع حضور داشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام مجلسی استثنائی برای این منظور تدارک دید.

آن حضرت طی یک دعوت عمومی مردم را به میدان بزرگ کوفه فرا خواند، که مقابل مسجد کوفه و ساختمان حکومتیِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبری نصب کردند و مردم جمع شدند و مجلسی بسیار عظیم و پرابهت تشکیل شد. استفاده از شهرت غدیر برای نسلی که ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به این طریق عملی می‌شد که حاضران ۲۵ سال پیش در غدیر در پیشگاه ملت بپا خیزند و آنچه به چشم خود دیده‌اند بازگو کنند. این بود که امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله در ردیف‌های اول جلوی منبر نشستند. در این حال که مردم نمی‌دانستند حضرت از کجا آغاز خواهد کرد و هدف از این اجتماع چیست، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

به خدا قسم می‌دهم باقیماندگان از کسانی که پیامبرصلی الله علیه وآله را دیده‌اند، و در روز غدیر خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنیده‌اند که درباره من - در حالی که دستان مرا بلند کرده بود - فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم می‌دهم هر کس این واقعه را حاضر بوده و به چشم خود دیده و به گوش خود شنیده، برخیزد و شهادت دهد.

پس از این کلام حضرت، حساسیت مجلس هنگامی بیشتر شد که عده زیادی - که حداقل سی نفر ذکر شده‌اند - برخاستند و واقعه و خطبه غدیر را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام کردند. حساسیت دیگری که این مجلس با آن همه اهمیت پیدا کرد کوتاهی چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدیر بود. امیرالمؤمنین علیه السلام دید چند نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله برای شهادت برنخاستند، و گویی سکوت آنان توجه مردم را جلب کرده بود.

امیرالمؤمنین علیه السلام دید چند نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله برای شهادت برنخاستند، و گویی سکوت آنان توجه مردم را جلب کرده بود. لازم بود برای اثبات شهرت غدیر و جلوگیری از هر گونه شک و شبهه درباره آن اقدامی صورت گیرد که لال مانده‌های سقیفه را بر سر جایشان بنشاند؛ لذا حضرت نگذاشت تأثیر منفی این حرکت منافقانه غدیر را بشکند و فرمود: جلوی این منبر چهار نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله هستند (که از آنها انتظار شهادت دادن می‌رود) که عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید! لذا فرمود: در جلوی این منبر چهار نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله هستند (که از آن‌ها انتظار شهادت دادن می‌رود) که عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید. سپس رو به آنان کرده فرمود: شما که در غدیر حاضر بوده‌اید، چرا برنمی‌خیزید و شهادت نمی‌دهید؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش کرده‌ایم!!!

حضرت رو به آنان کرده فرمود: ای انس، اگر از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیده‌ای که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، و امروز برنمی‌خیزی برای من به ولایت شهادت دهی، از دنیا نروی مگر آنکه به بَرَص (پیسی) مبتلا گردی که نتوانی آن را پنهان کنی. و تو ای اشعث، اگر از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیدی که می‌فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز برای من به ولایت شهادت نمی‌دهی، از دنیا نروی مگر آنکه خداوند چشمانت را کور کند. و اما تو ای خالد بن یزید، اگر از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیده‌ای که می‌فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولایت برای من شهادت نمی‌دهی، خدا تو را به مرگ جاهلیت بمیراند.

و اما تو ای براء بن عازب، اگر از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیده‌ای که می‌فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولایت من شهادت نمی‌دهی، خدا تو را در همانجایی که از آن هجرت کرده‌ای (یعنی یمن) بمیراند. حضرت هر یک از آنان را - به دلیل اینکه دانسته کتمان می‌کنند - نفرین کرد، اما این چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و برای شهادت برنخاستند. خدا هم هر یک را به نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مبتلا کرد.

چهار نفر دیگر هم بودند که برای شهادت برنخاستند و حضرت هر یک از آنان را نیز نفرینی کرد که مبتلا شدند: زید بن ارقم،[۲۰] جریر بن عبدالله بجلی، یزید بن ودیعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدین صورت بر همه ثابت شد که شهرت و معروفیت غدیر مسئله ای انکار ناپذیر است.[۲۱] این نفرین برای احیای غدیر و اثبات دروغ آنان در عذر بی جایشان، از لسان کسی انجام شد که مستجاب الدعوه بود و همه به این مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مبتلا شدند.

این بود بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مجلس تاریخ بعد از واقعه غدیر، که در شهر صاحب غدیر با شکوه و حساسیت تمام برگزار شد؛ و آمیخته‌ای از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمینه غدیر با حضور امیرِ غدیر به انجام رساند. به تعبیر دیگر: انس بن مالک خدمتکار پیامبرصلی الله علیه وآله و از حاضران غدیر است. او در حساس‌ترین موقعیت - که امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه از او خواست تا درباره غدیر در حضور مردم شهادت دهد - از این کار سرباز زد و به نفرین حضرت به مرض برص (پیسی) در پیشانیش مبتلا شد که همه آن را می د یدند و علتش را می‌دانستند.

انس پس از مبتلا شدن به نفرین حضرت تصمیم گرفت هرگز ماجرای غدیر را کتمان نکند و در هر جایی که از او در این باره سؤال شود به صراحت بیان کند. نمونه ای از آن چنین است که گفت: من در روز غدیر خم از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیدم در حالی که دست علی علیه السلام را گرفته بود فرمود: آیا من نسبت به مؤمنین از خودشان صاحب اختیارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله».[۲۲]

پانویس

  1. جوامع السیرة - ط المعارف ج1 ص 276
  2. الأخبار الطوال ج 1 ص130
  3. تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۳۲.
  4. فتوح البلدان بلاذری ج1 ص 244
  5. الإرشاد شیخ المفید ج1 ص42
  6. أسد الغابة ابن الأثیر، أبو الحسن ج1 ص490
  7. تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر ج37 ص54
  8. صحیح البخاری ج5 ص26
  9. انساب الاشراف بلاذری ج6 ص342
  10. أعیان الشیعة ج 1 ص111
  11. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج20 ص20
  12. رجال الطوسی، شیخ الطوسی ج 1 ص21
  13. المعارف ابن قتیبة ج1 ص 580
  14. حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقُولُ ثَلَاثَةٌ کَانُوا یَکْذِبُونَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ أَبُو هُرَیْرَةَ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ وَ امْرَأَةٌ. الخصال شیخ الصدوق ج1 ص190
  15. اسد الغابه ابن الأثیر، عزالدین ج1 ص 152
  16. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۳۸.
  17. تاریخ بغداد: ج ۷ ص ۲۷۷. المعارف (ابن قتیبه دینوری): ص ۲۹۱. تاریخ الخلفاء (سیوطی): ص ۱۱۴. کنز العمال (متقی هندی): ج ۶ ص۱۵۴، ۴۰۳. نزل الابرار (بدخشی): ص ۲۰. اسنی المطالب (جزری): ص ۴.
  18. تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام: ص۷۶–۷۸، ۱۹۷–۲۰۱. اسرار غدیر: ص ۳۰۱. چهارده قرن با غدیر: ص ۹۹.
  19. دانشنامه غدیر ج ۴، ص ۳۷۵.
  20. جالب است که زید بن ارقم در زمان عثمان به درخواست امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله و در حضور مردم درباره غدیر شهادت داد، گذشته از اینکه متن کامل خطبه غدیر را هم نقل کرده است؛ ولی در چنین مجلسی که در سایه امنیت صاحب غدیر به راحتی می‌توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذکور در بخش اول کتاب «تبلیغ غدیر در سیره معصومین علیهم السلام» مراجعه شود.
  21. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۸۹، ۴۹۰. الغدیر: ج۱ ص۹۳. مسند احمد: ج۱ ص۸۴. شرح نهج البلاغه: ج۱ ص۳۶۱ و ج۴ ص۴۸۸. تاریخ ابن عساکر: ج۳ ص۵۰.
  22. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۵ ح ۱۴۷ و ص ۴۴ ح ۱۷۹.