قرب و بعد در مورد خداوند
قرب و بعد در مورد خداوند از جمله مفاهیم خطبه غدیر است که پیامبر صلی الله علیه و آله خداوند را در عین نزدیکی به مخلوقات از آنان دور میخواند.
مقصود از قرب و بعد در اینجا، مکانی نیست؛ زیرا خداوند از زمان و مکان و جسم منزه است و این ویژگیها مربوط به موجودات جسمانی است. خداوند واجب الوجود است و با مخلوقات که سراپا نقص و نیازمندند، قابل مقایسه نیست؛ نزدیکی در قرآن اشاره به ارتباط علت و معلول میان خالق و مخلوق دارد، که هم دور و هم نزدیک است.
مفهوم اصلی و اعتقادی توحید را در کلام اهل بیت علیهم السلام میتوان دریافت که چگونه اعتقاد به آن، اگر خالصانه باشد، باعث نجات در دنیا و آخرت میشود. همهٔ اعتقادات با محوریت قبول ولایتِ و شهادت به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام معنی پیدا میکند؛ اگر ولایت حذف گردد، توحید الهی و نبوت هم خلوص و شرطشان را از دست میدهند.
مفهوم قرب و بعد
در ذیل این جمله از خطبه غدیر برخی شارحان درباره مفهوم قرب (نزدیکی) و بعد (دوری) درباره خداوند سخن گفتهاند: جملهٔ اول این قسمت «عَلا فی تَوَحُّدِهِ» اشاره است به بُعد خالق از مخلوق و جملهٔ دوم «دَنا فی تَفَرُّدِهِ» اشاره است به قُرب خالق به مخلوق که خدای تعالی فرمود: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید؛ و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم (ق:۱۶).
بدیهی است که مقصود از قُرب و بُعد در این مقام، قُرب و بُعد مکانی نیست؛ زیرا حق تعالی از زمان و مکان منزه است. نزدیکی و دوری مکانی از ویژگیهای جسم است، در حالی که خداوند تعالی جسم نیست.
مقصود از این جمله، آن است که او از جمیع جهات واجب الوجود است. پس چگونه میتوان او را با مخلوق که سراپا فقر و نقص است مقایسه کرد. همچنین خداوند در قرآن میفرماید: «من از رگ گردن به او نزدیکترم». حال سؤال در اینجاست که این دو مطلب به ظاهر متناقض را چگونه میتوان با هم تطبیق داد.
در پاسخ گفته شده که مراد از آن ربط خالق به مخلوق است. چگونه ممکن است خالق با مخلوق پیوند نداشته باشد، با اینکه عقلاً ثابت است که ممکن همچنان که در پیدایش محتاج به علت است و در بقا نیز به او نیاز دارد. پس خالق در عین دوری از مخلوق، نزدیک و در عین نزدیکی دور است. چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه میفرماید: «مَعَ کُلِ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایَلَة؛ خدا با همه اشیاء است، ولی نه بهمعنای نزدیکی محسوس. و غیر از تمام موجودات است، نه بهمعنای فاصلهٔ محسوس».[۱]
اولین جمله خطبهٔ غدیر پس از بیان حمد الهی، با موضوع وحدانیت خداوند متعال آغاز میشود. این نشانگر اهمیت اعتقاد به یگانگی و یکتایی خداوندی است که یک حقیقت بیش نیست و آن وجود است و اسماء و صفات از همین یک حقیقت انتزاع میشوند. بر این اساس، کثرتی در ذات احدی نیست و همهٔ صفات و اسماء عین هم و عین ذات میباشند و اگر کثرتی در اسماء و صفات او دیده میشود از ضعف ادراکِ انتزاعکننده است؛ وگرنه برای واصل به مقام احدیت جز وجود محض و رها از قیود هیچ نیست.
در این باره در روایتی از امام حسین علیه السلام آمده است: «قَرِیبٌ غَیْرُ مُلْتَصِقٍ وَ بَعِیدٌ غَیْرُ مُتَقَصٍّ یُوَحَّدُ وَ لَا یُبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیَاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلَامَات؛ او نزدیک غیرچسبنده و دوری غیری جداست، یگانه است و تجزیهپذیر نمیباشد به آیهها شناخته میشود و به علامتها توصیف میگردد، خدایی جز او که بزرگ و متعال است وجود ندارد».[۲]
ولایت شرط توحید خالصانه
در ذیل این قسمت از خطبه غدیر، برخی شارحان به توصیف شرایط و ویژگیهای توحید خالصانه پرداختهاند: مفهوم اصلی و اعتقادی توحید را در کلام اهل بیت علیهم السلام میتوان دریافت که چگونه اعتقاد به آن، اگر خالصانه باشد، باعث نجات در دنیا و آخرت میشود. همهٔ اعتقادات با محوریت قبول ولایتِ و شهادت به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام معنی پیدا میکند؛ اگر ولایت حذف گردد، توحید الهی و نبوت هم خلوص و شرطشان را از دست میدهند. بنابر فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله توحید خالصانه با توجه به قبول ولایت برای شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و توحید آنها همراه با شرک نیست.
امیرالمؤمنین علیه السلام، خود و فرزندان خویش را از شروط توحید میداند. امام رضا علیه السلام نیز در حدیث «سلسلهٔ الذهب» خود را شرط قبولی توحید میداند. این روایات روشن میکند که وقتی سخن از توحید است بدین معنا نیست که دیگر ارتباطی بین توحید و نبوت و امامت نیست، بلکه در اعتقادات شیعه اینها با هم ارتباط داشته و بهصورت مستقل بحث نمیشوند.
پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدای خطبه غدیر بحثی توحیدی را بیان فرموده است؛ سپس موضوع ابلاغ ولایت و وصایت را طوری مطرح میکند که روشن شود که توحید و امامت جدای از هم نیستند، همانگونه که در عبارت خطبهٔ غدیر پس از معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام با خطابی تند و انذاردهنده میفرمایند:
«مَعاشِرَ النّاسِ، بی- وَ اللَّهِ- بَشَّرَ الْاوَّلُونَ مِنَ النَّبِیّینَ وَ الْمُرْسَلینَ، وَ انَا- وَ اللَّهِ- خاتَمُ الْاَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ، وَ الْحُجَّةُ عَلی جَمیعِ الْمَخْلُوقینَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الْاَرَضینَ. فَمَنْ شَکَّ فی ذلِکَ فَقَدْ کَفَرَ کُفْرَ الْجاهِلِیَّةِ الْاولی، وَ مَنْ شَکَّ فی شَیْ ءٍ مِنْ قَوْلی هذا فَقَدْ شَکَّ فی کُلِّ ما اُنْزِلَ اِلَیَّ، وَ مَنْ شَکَّ فی واحِدٍ مِنَ الْاَئِمَّةِ فَقَدْ شَکَّ فِی الْکُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاکُ فینا فِی النّارِ؛ ای مردم! بهخدا سوگند! همهٔ پیامبران و رسولان پیشین به آمدن من بشارت دادهاند، و من پایانبخش پیامبران و رسولان و حجت بر همهٔ اهل آسمانها و زمینها هستم. هرکس در این باره تردید کند کافر گشته مانند کفّار جاهلیت اول، و کسی که در این گفتار امروزم تردید کند در همهٔ آنچه بر من نازل شده تردید کرده است، و کسی که در یکی از امامان شک و تردید نماید در واقع در همهٔ آنان شک و تردید نموده، و شککنندهٔ دربارهٔ ما جایگاهش آتش دوزخ است».
با این بیان ارتباط بین توحید و یگانگی خداوند و امامت کاملاً واضح میگردد تا روشن شود که همانطور که شک در نبوت کفر است، شک در یکی از اوصیا پیامبر هم برابر کفر است و شخص انکارکننده کافر است. در قسمتهای دیگر خطبه نیز پیامبر صلی الله علیه و آله با تأکید مجدد جایگاه شخص کافر را مشخص مینمایند.
نمونهای از روایات
با توجه به قرائن موجود در خطبهٔ غدیر، ورود به بهشت بدون اعتقاد به امامت ائمه معصوم معرفیشده در غدیر امکان ندارد؛ بر این اساس، در ذیل با توجه به گستردگی احادیث و روایات وارد شده، در تبیین ارتباط توحید و ولایت به سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام و امام رضا علیه السلام اکتفا شده است:
نمونه اول: سخنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله
امام سجاد علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام و او از پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که «لا إلَهَ إلاّ اللهُ» را مخلصانه بگوید و اعتقاد داشته باشد، پس او از شرک مبرّاست و هرکس از دنیا برود در حالی که ذرّهای به خدا شرک نورزیده باشد، وارد بهشت خواهد شد.
سپس آیهٔ إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا؛ خدا کسی را که برای او شریکی قرار دهد نمیآمرزد و جز آن هر گناهی را برای هر که خواهد، میآمرزد. و هر کس که برای خدا شریکی قرار دهد سخت به گمراهی افتاده است (نساء:۱۱۶) را تلاوت کردند و فرمودند: یعنی خداوند شیعیان و محبان تو را -ای علی– میآمرزد.
امیرالمؤمنین علیه السلام بازپرسید: آیا این آیه برای شیعیان من است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: آری، به پروردگارم سوگند که از آنِ شیعیان توست. آنها روز قیامت از قبرهایشان بیرون میآیند در حالی میگویند: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیُّ بْنُ أبِی طَالِبٍ حُجَّةُ اللَّهِ؛ خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد فرستاده او و علی ابن ابیطالب حجت اوست».
در این هنگام حلّههای سبزرنگ بهشتی، دستارها و تاجها و اسبان نجیبی از بهشت برایشان میآورند و هر کدام از آنها حلّهٔ سبزرنگ را به تن میکند و بر سرش تاج پادشاهی و دستار کرامت مینهد و سپس سوار اسب نجیب خود میشود و بهسوی بهشت پرواز میکند. لاٰ یَحْزُنُهُمُ اَلْفَزَعُ اَلْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ هٰذٰا یَوْمُکُمُ اَلَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ اینان کسانی هستند که ترس بزرگ (قیامت)، آنها را اندوهناک نمیسازد و فرشتگان به استقبال آنها میآیند. آری، این همان روزی است که به آن وعده داده شده بودید (انبیاء:۱۰۳)».[۳]
نمونه دوم: سخنانی از امیرالمؤمنین علیه السلام
- «مَا فِی الْقُرْآنِ آیَةٌ أحَبَّ إِلَیَّ مِنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ؛ هیچ آیهای نزد من دوست داشتنیتر از این گفتار خداوند عزوجل نیست: بهراستی خداوند شرکورزیدن به او را نمیآمرزد و غیر از آن را برای هرکس بخواهد میبخشد (نساء:۴۸).[۴]
- «إِنَّ لِلاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شُرُوطاً وَ إِنِّي وَ ذُرِّيَّتِي مِنْ شُرُوطِهَا؛ برای کلمهٔ توحید شرطهایی است و من و فرزندانم از جملهٔ آن شرایط میباشیم».[۵]
نمونه سوم: در کلمات امام رضا علیه اسلام
حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز، در مسیر سفر از مدینه به خراسان، در نیشابور با بیان حدیث مشهور «سلسلةُ الذهب»، ابتدا به نقل از پدران بزرگوارش، بر کلمهٔ قدسیِ توحید تأکید نمود و فرمود که خداوند متعال میفرماید: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ کلمهٔ لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هر کس به این دژ وارد شود، از عذاب من ایمن میباشد»، آنگاه پس از آنکه مرکب حضرتش اندکی حرکت کرد، دیگر بار آن گرامی حاضران را مخاطب ساخته ندا فرمود: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ با حفظ شرایط آن و من از زمرهٔ شرطهای این کلمهام».[۶]
گفته شده که این سخن امام علیه السلام بهصراحت بیان میکند که معرفت به امامت پیشوایان معصوم علیهم السلام، شرط ورود به دژ توحید میباشد. بر این اساس هرگاه کسی بمیرد و امام و حجت پروردگار بر خلق را نشناخته باشد، بر مرگ جاهلیت و در حالت کفر و الحاد مرده است.
در این باره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً».[۷] عبدالحسین امینی، نویسنده کتاب الغدیر، در این خصوص سخنی دارد، که شایسته است نقل شود: این امر حقیقتی غیرقابل انکار است، و روایات صحیح و مسند، آن را اثبات میکنند و انسان مسلمان را چارهای نیست جز آن که در برابر آن تسلیم گردد. پس باید مرگ همراه با انکار ولایت را مرگ جاهلیت و مرگ کفر بداند؛ در صدور حدیث فوق از معصوم علیه السلام نیز هیچ اختلافی نیست و کسی در آن تردیدی ننموده است.[۸]
بدین ترتیب هر کس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را مولا و سرور خود بشمارد و او را فرمانروای اهل ایمان بداند، به برکت این بینش صحیح، مؤمن راستین است؛ زیرا به خداوند متعال و فرمان او در قرآن و به دستور نبی اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورده است. خداوند در دنیا و آخرت مولا و ناصر چنین کسی خواهد بود: ذلِکَ بِأنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذینَ آمَنُوا؛ این بدان سبب است که خدا یاور کسانی است که ایمان آوردهاند (محمد:۱۱)؛ اما آنان که به ولایت کفر ورزیدهاند، نه امروز و نه فردا، مولا و یاوری در پیشگاه خداوند نخواهند داشت: وَ أنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُم؛ و کافران را هیچ یاوری نیست (محمد:۱۱).
حاکم حسکانی در تعیین مصداق «الَّذین آمنوا» در آیه ۱۱ سوره محمد صلی الله علیه و آله بهنقل از ابنعباس گفته است: مقصود دوستان محمد صلی الله علیه و آله و علی و حمزه و جعفر و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام میباشند.[۹]
علت و فائدهٔ اعتقاد به یگانگی خداوند و معنای آن
در ذیل شرح این قسمت از خطبه غدیر برخی شارحان به بحث از علت و فایده اعتقاد به یکتایی خدا در کلام اهل بیت علیهم السلام پرداختهاند:
در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
عربی بادیهنشین روز جنگ جمل در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو به حضرت برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان! آیا تو قائل به یگانگی خدا هستی؟ مردم بر او خشمگین شده و گفتند: ای اعرابی! آیا نمیبینی امیرالمؤمنین علیه السلام چگونه در گیرودار جنگ است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: رهایش کنید، ما برای همین چیزی که این اعرابی سؤال میکند میجنگیم.
سپس حضرت فرمود: ای اعرابی! در «واحد» بودن خدا چهار احتمال وجود دارد؛ دوتای آنها بر خدا سزاوار نیست و دو مورد آنها در حق خدا ثابت است. اما دو موردی که در خداوند راه ندارد: اولین آن «واحد عددی» است؛ زیرا خدا کسی است که دوّمی ندارد و از این رو از مقولهٔ اعداد خارج است. مگر ندیدهای که آنهایی که میگویند خدا یکی از سه تاست کافر شدهاند. دومین مورد آن «واحد نوعی»[یادداشت ۱] است و این هم در مورد خدا جائز نیست؛ زیرا لازمهاش تشبیه است و خداوند بالاتر از آن است که با مخلوقاتش مقایسه شود.
اما دو معنایی که دربارهٔ خداوند روا هستند: اولین آنها معنای «یکتایی و بیهمتایی» است، یعنی یگانهای است که هیچ شباهتی با اشیاء دیگر ندارد و معنای دوم این است که خداوند «واحد حقیقی» است؛ یعنی نه در وجودش و نه در عقل و وهم کسی قابل انقسام نیست.[یادداشت ۲] چنین وجودی دومی برنمیدارد؛ چون لازمه دومی نیز دوگانگی و تمایز و مقیّدبودن است، پس او دومیبردار نیست، زیرا واحد است؛ به این ترتیب اسم الواحد از ذات خدا انتزاع میشود.[۱۰]
در کلام امام رضا علیه السلام
در کتاب علل الشرائع، از امام رضا علیه السلام حکمت و فائدهٔ یک اعتقاد توحیدی به زبانی ساده بیان شده است: اگر سائلی بگوید: چرا خلائق لازم است اقرار و معرفت به یگانگی خداوند یکتا پیدا کنند، در جواب آنها گفته میشود: اگر اقرار و شناخت مذکور واجب نباشد، ممکن بود که توهّم کنند دو مدبّر یا بیشتر وجود دارد و وقتی این توهّم جایز شد، هرگز به صانع خودشان هدایت نشده و او را از غیرش نمیتوانند ممتاز کنند؛ زیرا هر شخصی این تردید برایش هست که آن کسی را که عبادت میکند، احتمالاً غیر از خالقش باشد یا آن خدایی را که اطاعت میکند، غیر از خدایی است که به او امر نموده است؛ در نتیجه هیچ انسانی حقیقتاً به صانع خود هدایت نشده و خالق خود را واقعاً اطاعت نکرده است. نیز امر آمر و نهی ناهی نزد کسی ثابت و محقّق نمیگردد؛ چرا که آمر و ناهی را نشناخته و از غیرشان تشخیص نمیدهد.
اگر دو تا بودن معبود و خدا جایز باشد، هیچیک از آن دو سزاوارتر از دیگری به این که مردم عبادت و اطاعتش بکنند نیست و اگر اطاعت یکی از دو شریک را جایز دانسته بر خلاف دیگری، چه بسا آن دیگری «اللَّه» تعالی بوده است؛ در نتیجه لازم میآید که خدا را اطاعت نکرده باشیم و آن مستلزم کفر به خدا و جمیع کتب آسمانی و رُسُل و انبیا عظام بوده و نیز لازم میآید هر باطلی را اثبات کرده و هر حقّی را ترک نماییم. چنانچه لازم میآید هر حرامی را حلال و هر حلالی را حرام نماییم و نیز در هر معصیتی داخل و از هر طاعتی خارج گردیم و همچنین لازمه آن این است که هر فسادی را مباح و هر حقّی را باطل نماییم.
اگر جایز باشد که خدا بیش از یکی فرض شود ممکن است، شیطان ادّعاء کند من خدایی دیگر بوده و تمام حکمهایی که صادر میکنم ضدّ حکمهای آن خدای دیگر است و نیز میتواند بندگان را به خودش دعوت کرده و از خدای واقعی منصرف نماید و این مستلزم بالاترین کفر و شدیدترین نفاق میباشد…».[۱۱]
اهمیت شهادت به یگانگی خداوند
در این باره در منابع روایتی به این صورت نقل شده است: حضرت یوسف علیه السلام از بالای قصر جوانی را دید که با لباسهای مندرس از کنار قصر عبور میکرد. جبرئیل علیه السلام به حضرت عرض کرد: این جوان را میشناسی؟ حضرت یوسف علیه السلام فرمود: نه. جبرئیل علیه السلام فرمود: این همان طفلی است که در گهواره به سخن آمد و نزد عزیز مصر به پاکدامنی و طهارت شما شهادت داد.
حضرت یوسف علیه السلام فرمود: او را بر من حقی است؛ پس دستور داد جوان را آوردند و امر کرد او را لباسهای فاخر پوشانیدند و انعام زیاد در حق او ارزانی فرمود. با نگاه به این منظره جبرئیل به خنده آمد! حضرت یوسف علیه السلام فرمود: آیا احسان ما کم بود که به نظر تحقیر تبسم کردی؟
جبرئیل علیه السلام عرض کرد. غرض از خندهٔ من این است تو که مخلوقی هستی در حق این جوان بهواسطه یک شهادت بر حقی که درباره تو در حال خردسالی و بیاختیاری داده بود این همه احسان کردی، پس پروردگار بزرگ در حق کسی که بر توحید و وحدانیت او گواهی داده و یک عمر بگوید: «گواهی میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست» چقدر احسان خواهد فرمود.[۱۲]
البته لازم است ذکر شود که شهادت به یگانگی خداوند با شرط قبول ولایت از طرف خداوند احسان داده میشود؛ همانطور که حضرت رضا علیه السلام در حدیث سلسلة الذهب فرمودند که «کلمهٔ لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هر کس به این دژ وارد شود، از عذاب من ایمن میباشد، با حفظ شرایط آن و من از زمرهٔ شرطهای این کلمهام.[۱۳]
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۷–۸.
- ↑ التوحید، ص۸۰، ح۳۵.
- ↑ کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۱–۴۱۲.
- ↑ التوحید، ص۴۰۹.
- ↑ غرر الحکم، ص۲۲۶.
- ↑ التوحید، ص۲۵.
- ↑ مناقب آل ابیطالب علیهم السلام، ج۱، ص۲۴۶؛ بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۳۱.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۴۹۴.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۴۴.
- ↑ التوحید، ص۸۳–۸۴.
- ↑ علل الشرائع، ج۱، ص۸۱۳.
- ↑ خزینة الجواهر، ص۵۳۹.
- ↑ التوحید، ص۲۵.
- ↑ واحد نوعی مثل اینکه گفته شود: زید انسان است از جنس انسانها و ما اراده کنیم از یک نوع جنس بزرگتری را (شخصی که بزرگتر از زید است). این واحد نوعی در مورد خداوند شرک است؛ زیرا لازمهاش تشبیه است و خداوند بالاتر از آن است که با مخلوقاتش مقایسه شود (شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۱۰۹).
- ↑ یعنی مرکّب نمیباشد و بهعبارت دیگر بسیط است و دارندهٔ اجزاء (چه بالقوه، چه بالفعل و چه تحلیلی) نیست. (شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۱۱۰).
منابع
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- التوحید؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: سید هاشم حسینی طهرانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
- خزینة الجواهر فی زینت المنابر؛ علیاکبر نهاوندی، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۹ش.
- شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم؛ عبیدالله بن عبدالله حسکانی، تحقیق: محمدباقر حسکانی، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۱ق.
- علل الشرایع؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ترجمه: محمدجواد ذهنی تهرانی، قم: انتشارات مؤمنین، ۱۳۸۰ش.
- الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب؛ عبدالحسین امینی، قم: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۶ق.
- غرر الحکم و درر الکلم: مجموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام؛ عبدالواحد بن محمد آمدی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ق.
- کتاب من لایحضره الفقیه؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- نهج البلاغه؛ محمد بن حسین شریف رضی، تحقیق: عزیزالله عطاردی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۴۱۳ق.