مأمون عباسی
آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...»[۱]
يكى از آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير آيه ۱۱۲ سوره انعام است:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»:
«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مىدهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».
پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى رسانند.[۲]
آنچه در اينجا لازم به ذكر است اينكه برنامه شيطانى گمراه كنندگان امت، در عبارتى همه جانبه با دقت تمام به تصوير كشيده شده است: «يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً». اين جمله سه نقطه مهم از روش هاى مكر و حيله اهل سقيفه را خاطر نشان كرده است: با غرور و تكبر، سخنان فريبنده، به يكديگر خبر رساندن.
روندِ استفاده از سخنان ظاهر فريب در طول تاريخ از سوى دشمنان آل محمد عليهم السلام ادامه داشته و هميشه به عنوان ابزارى قوى در پايمال كردن حقوق ايشان به كار رفته است.
پس از سقيفه و همه خلفاى غاصب اموى و عباسى تا هارون، در چهره اى ديگر مأمون با عنوان ولی عهدى امام رضا علیه السلام را به مرو دعوت كرد، تا هم نزد مردم خود را متمايل به اهل بیت علیهم السلام نشان دهد و هم آن حضرت را در تبعيدى ناخواسته تحت نظر داشته باشد و هم مخفيانه دست به كار توطئه شهادت حضرت باشد.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...».
حديث غدير[۳]
از جمله دشمنان اهل بیت علیهم السلام كه اقرار به حدیث غدیر كرده اند مأمون عباسى است:
۱. مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».[۴]
۲. مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه علی بن ابی طالب علیه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روایت مى كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.
مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى طالب عليه السلام را بر ابوبكر و عمر ثابت مى كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى كند.
يكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده اى مى گويند: اين حديث مربوط به مسئله اى است كه بين على بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از حجةالوداع نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زيد بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده اى؟![۵]