متصرّف در امر

از دانشنامه غدیر

آمدن «مَولى» به معناى «متصرّف در امر»[۱]

از ديگر ادله قاطع بر آمدن «مَولى» به معناى «أولى»، معانى است كه براى اين واژه گفته ‏اند و هم ‏معناى معناى «أولى» است. از جمله آمدن «مَولى» به معناى »متصرّف در امر» است.

جماعتى از بزرگان اهل ‏سنت تصريح كرده ‏اند كه يكى از معانى حقيقى واژه مَولى «متصرّف در امر» است. اين نيز براى شيعه و استدلال ايشان به حدیث غدیر كافى است، چرا كه حاصل مفاهيم «اَولى بالتصرّف» و «متصرّف در امر» يكى است.

در اينجا از دو بُعد به كلام بزرگان اهل‏ سنت استناد مى‏ شود: اول: تصريح ايشان به معناى متصرف در امر براى «مولى». دوم: عدم انكارشان نسبت به اين معنى از سوى شيعه.

اول. كسانى كه به آمدن «مَولى» به اين معنى تصريح كرده ‏اند

  1. ابن‏ حجر مكّى كه كلامش اندكى پيشتر گذشت.
  2. عبدالحق دهلوى در «لمعات» ضمن نقل گفتار ابن‏حجر.
  3. كمال‏ الدين بن فخرالدين جهرمى در «البراهين القاطعة فى ترجمة الصواعق المحرقة».
  4. محمد بن عبدالرسول بَرزَنجى. وى هر چند خواسته دلالت حديث غدير بر امامت را رد كند، ولى به صحت دلالت آن بر ادعاى شيعه تصريح كرده است.[۲]
  5. فاضل رشيدالدين خان دهلوى. آنجا كه سخن ابن‏ حجر در «ايضاح لطافة المقال» را آورده و آن را پذيرفته است.

پس آمدن «مَولى» به معناى «متصرّف در امر» به اعتراف علماى اهل ‏سنت ثابت شد. از اين رو، انكار آمدن اين لفظ به معناى «أولى» سودى براى آنان ندارد، چرا كه هدف شيعه از استدلال به حديث غدير اثبات دلالت آن به امامت است، و اين دلالت به هر تقدير تامّ است. بنابراين، جاى تعجب است كه ابن‏ حجر و جهرمى و بَرزَنجى آمدن مَولى به معناى «أولى» را انكار و همزمان آمدن آن به معناى «متصرّف در امر» را اثبات مى ‏كنند!

دوم. كسانى كه به آمدن «مَولى» به اين معنى را انكار نكرده ‏اند

دانشمدان عامه سخن شيعه كه «مَولى» به معناى «متصرّف در امر» است را انکار نكرده ‏اند. اين به روشنى نشان مى‏ دهد كه كاربرد اين لفظ در اين معنى حقيقى است. البته اينان استدلال شيعه را به آمدن «مَولى» به معناى «متصرّف در امر» براى اثبات امامت جواب داده ‏اند:

۱. حسين بن محمد طيبى مى ‏نويسد:

شيعه مى‏ گويد: مَولى يعنى متصرّف در امور و معناى حدیث اين است كه على‏ عليه السلام شايستگى دارد كه در همه آنچه رسول‏ صلى الله عليه و آله شايستگى تصرّف در آن را داشت تصرّف كند. يكى از اين موارد امور مؤمنان است، پس على‏ عليه السلام امام مؤمنان است. مى‏ گويم: روا نيست كه ولايت بر امامتى حمل شود كه تصرّف در امور مؤمنان است، زيرا در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله متصرّف مستقل تنها او بود و بس. از اين رو، ولايت در اين حديث بايد بر محبت و وِلاى اسلام و مانند اين دو حمل شود.[۳]

مى ‏بينيم كه طيبى آمدن «مَولى» به معناى «متصرّف در امر» را انكار نمى ‏كند. چنانكه سخن او ظاهر است در اينكه تصرّف در امور مؤمنان همان امامت است.

۲. على بن سلطان قارى گفتار طيبى را عيناً در شرح خود بر «المشكاة» آورده است.[۴]

۳. فخر رازى در تفسير آيه «ثُمَّ رُدُّوا إلَى اللَّهِ مَولاهُمُ الحَقِّ»[۵]: سپس به سوى خدا مولاى راستين‏شان بازگردانده شوند، مى ‏نويسد:

خداى تعالى در اين آيه خود را به دو نام ناميده است كه يكى از آن دو «مَولى» است. پيشتر دانستى كه واژگان «مَولى» و «ولىّ» از «وَلْى» به معناى نزديكى مشتق شده ‏اند. خداى سبحانه قريب و بعيد و ظاهر و باطن است... .

معناى «مَولاهُمُ الحَقِّ» اين است كه آنان در دنيا تحت تصرّفات موالى باطل، يعنى نفس و شهوت و غضب بودند. چنانكه خداى تعالى فرموده است: «أ فَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ[۶]: پس آيا ديدى آن كس را كه هواى نفسش را خداى خود گرفته بود». هنگامى كه انسان بميرد از تصرّفات موالى باطل رها مى‏شود و تحت تصرّفات مولاى حق قرار مى ‏گيرد.[۷]

۴. فخر رازى در تفسیر آيه «وَ اعتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَولاكُم فَنِعمَ المَولى وَ نِعمَ النَصيرُ»[۸]: به خدا پناه ببريد او مولاى شماست چه مولاى خوب و چه ياور خوبى است، مى‏ گويد:

قفّال در معناى «اعتَصِمُوا بِاللَّهِ» گويد: در آنچه بيمناک هستيد خداى را پناهگاه خود سازيد. «هُوَ مَولاكُمْ» يعنى سرور شما و متصرّف در شما او است. «فَنِعمَ المَولى» يعنى آقا و سرور خوبى است. «وَ نِعمَ النَصيرُ» يعنى ياور خوبى است. گويا خداى سبحانه مى ‏گويد: من مولاى تو بلكه ياور و كفايت ‏كننده تو هستم.[۹]

5. نيشابورى هم همان كلام فخر رازى در تفسير آيه نخست را گفته است.[۱۰]

6. ابن‏ کثیر در تفسیر همين آيه گويد:

يعنى همه امور به خدا باز گردانده مى‏ شود و او داورِ دادگر است كه درباره آنها داورى مى ‏كند؛ بهشتيان را به بهشت و دوزخيان را به دوزخ مى‏ بَرد.[۱۱]

پس ابن‏ كثير «مَولى» را به حَكَم و داور تفسير كرده است. اگر ما نيز «مَولى» را در حدیث غدیر به همين معنى تفسير كنيم، باز هم امامت ثابت خواهد شد.

پانویس

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۳۳۹ - ۳۴۲.
  2. نواقض الروافض (مخطوط).
  3. شرح مشكات (مخطوط).
  4. المرقاة فى شرح المشكاة: ج ۵ ص ۵۶۸ .
  5. انعام /  ۶۲ .
  6. جاثيه /  ۲۳.
  7. تفسير رازى: ج ۱۳ ص ۱۷، ۱۸.
  8. حجّ /  ۷۸.
  9. تفسير رازى: ج ۲۳ ص ۷۴.
  10. تفسير نيشابورى: ج ۷ ص ۱۲۸.
  11. تفسير ابن‏ كثير: ج ۲ ص ۱۳۸.