معرفی دشمنان در خطبه غدیر
از آنجا كه اهل بیت علیهم السلام عصاره خلقت اند و خداوند تعالى ساير مخلوقات را به بركت ايشان و در سايه وجودشان آفريده است، لذا به همان اندازه كه محبت و ولايت آنان نزد پروردگار ارزش و اهميت دارد بغض و عداوت با اين والاترين مخلوقاتِ خداوند نيز نزد او گناهى نابخشودنى است و بى ارزش كننده همه خوبى هاست.
مسلمين در مقابل اهل بيت عليهم السلام هميشه بر سر دو راهى قرار دارند:
يا حب و يا بغض، و راه سومى برايشان وجود ندارد. نداشتن محبت ايشان - در صورت شناخت آنان - جرم است و كسى نمى تواند در اين باره بى تفاوت باشد.
پيداست همانطور كه محبت اهل بيت عليهم السلام درجات دارد، بغض و عداوت با ايشان هم در دشمنانشان يكسان نيست و شدت و ضعف آن و نوع دشمنى هايشان متفاوت است.
در يک جمع بندى، بنيانه اى اساسى ولايت در خطبه غدیر، به گونه اى بنا نهاده شده كه درجات و جايگاه هر يک از آنها در اعتقاد معين باشد.
يكى از پايه هاى اعتقادى خطبه غدير بيان ارتباط ولایت با حب و بغض و مطالبى درباره دشمنان و مبغضين اهل بيت عليهم السلام است.
گر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير ۲۵ جمله هم در مورد دوستان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام بيان داشتند. از جمله فرمودند:
ملعون است كسى كه مخالفت على نمايد.
خداوند توبه كسى را كه ولايت على را انكار كند هرگز نمى پذيرد، و او را نمى آمرزد.
بپرهيزيد از اينكه با على مخالفت كنيد، و در نتيجه به آتشى گرفتار شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگ ها هستند و براى كافران آماده شده است.
خداوند مى فرمايد: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را قبول نكند، لعنت و غضبم بر او باد».
ملعون است ملعون است، مورد غضب است مورد غضب است، كسى كه اين كلام مرا (درباره على) نپذيرد و با آن موافقت نكند.
پروردگارا، هر كس با على دشمنى كند دشمن بدار، و هر كس او را انكار كند لعنت كن، و بر هر كس كه حق او را انكار نمايد غضب فرما.
آنان كه امامت على و جانشينان او از فرزندانم و نسل او تا روز قيامت را نپذيرند، كسانى اند كه اعمال آنان سقوط مى كند و دائماً در آتش خواهند بود.
عذاب آنان تخفيف داده نمى شود، و به آنان مهلت داده نخواهد شد.
كسى جز شقى، على را مبغوض نمى دارد.
خداوند عز و جل ما را بر مقصرين، معاندين، مخالفين، خائنين، گناهكاران، ظالمين و غاصبين از همه جهانيان حجت قرار داده است.
امامان گمراه كننده و ياران و تابعين و كمک كنندگان ايشان، در درجه پائين تر جهنم خواهند بود.
دشمنان على، اهل شقاق و نفاق و معارضه كنندگان و تجاوزكنندگان از حق خوداند، آنان برادران شياطين اند كه سخنان نادرست و به ظاهر زيبا را از روى غرور به يكديگر مى رسانند.
دشمنان على كسانى اند كه خداوند در قرآن ذكر فرموده است. (سپس حضرت آياتى از قرآن را در اين باره تلاوت فرمودند).
دشمن ما كسى است كه خدا او را مذمت و لعنت نموده است.
دشمنان اهل بيت عليهم السلام در خطبه غدير را با اين تقسيم بندى نيز مى توان بيان كرد:
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، هم محک و معيارهاى دشمنى با اهل بيت عليهم السلام را - به عنوان اتمام حجت - براى مردم مشخص كرده اند، و هم جزاى دشمنى و مخالفت با ايشان را بيان فرموده اند كه ذيلاً ذكر مى كنيم:
انواع دشمنى با اهل بيت عليهم السلام
انكار حق ايشان و قبول نكردن ولايتشان.
شک درباره ايشان و مقاماتى كه خدا به آنان عطا كرده است.
قبول نكردن ايشان به عنوان امام خود، و اقتدا نكردن به آنان.
رد كلام ايشان و موافق نبودن با آن و مخالفتِ اوامر ايشان.
بغض قلبى و عداوت ظاهرى با آنان.
خذلان و خوار كردن ايشان و امتناع از نصرتشان.
نداشتن محبت ايشان.
حسد بردن به آنان.
دشمنان اهل بيت عليهم السلام در پيشگاه الهى
ملعون و مغضوب و شقى هستند.
سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگاناند.
خداوند ايشان را مذمت نموده و خوار مى نمايد، و آنان را دشمن مى دارد و نمى آمرزد و بخاطر تكذيبشان آنان را هلاک مى فرمايد.
جزاى دشمنان اهل بيت عليهم السلام در روز قيامت
اعمال آنان در دنيا و آخرت بى ارزش مى شود و سقوط مى كند.
در شعله هاى آتش فرو مى روند و صداى شعله كشيدن آتش جهنم را مى شنوند و زبانه هاى آن را مى بينند.
عذاب ايشان تخفيف نمى يابد.
عذاب شديدِ دائمى خواهند داشت و در آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
پس از پايان بخش سوم خطبه غدير و در ابتداى بخش چهارم خطبه، در حالى كه امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند كرده بود و پس از بيان: «اَلا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» فرمود:
اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس على را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند، و خوار كن هر كس على را خوار كند.
در واقع حضرت با نشان دادن على عليه السلام و اشاره «هذا» به سوى او دقيق ترين معرفى خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله صورت گرفت؛ و به دنبال آن پرچم دوستى و يارى او بر فراز غدير برافراشته شد.
در بخش هفتم خطبه غدیر و پس از آن كه صراط مستقيم كاملاً واضح و روشن شد، سخنرانى پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه و آله در معرفى دو گروه دوست و دشمن آنان ادامه يافت.
حضرت يازده جمله در اين باره فرمود كه شش جمله آن در توصيف اولياى اهل بيت عليهم السلام و پنج جمله در وصف اعداء بود.
در جمله اول آيه ۱۱۲ سوره انعام «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لَكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» را در كلام خود آورد و فرمود:
«دشمنان امامان سفيهان گمراهى هستند كه برادران شياطين اند، و سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى رسانند».
در جمله دوم مستقيماً آيه ۲۲ سوره مجادله را در وصف آنان قرائت كرد كه مى فرمايد: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَومِ الْآخَرِ...» و مفهوم آن چنين بود كه دوستى خدا با دوستى دشمنان خدا جمع نمى شود.
حضرت با اين آيه شرط برائت از دشمنان را براى قبول ولايت قرار داد، و متقابلاً پاداش و نشان بزرگترى را به اولياى اهل بيت عطا فرمود.
در جمله سوم تا ششم پيامبر صلى الله عليه و آله آياتى در وصف اولياى اهل بيت عليهم السلام آورد، و از جمله هفتم باز هم توصيف دشمنان اهل بيت را بيان نمود.
ابتدا به آيه ۱۲ سوره انشقاق «فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعيراً» اشاره كرده فرمود:
«بدانيد كه دشمنان امامان كسانى اند كه شعله هاى آتش را بر تن خود خواهند يافت».
جمله هشتم نيز درباره دشمنان بود كه آيه ۷ سوره ملک «اِذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ» و آيه ۱۲ سوره فرقان:
«اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً» كنار هم قرار داده شد و حضرت فرمود: «بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى اند از جهنم در حالى كه مى جوشد صداى وحشتناكى مى شنوند و شعله كشيدن آن را مى بينند».
جمله نهم وصف قرآنى دشمنان اهل بيت عليهم السلام را ادامه داده، و با قرائت كامل آيه ۳۸ سوره اعراف:
«كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذا ادّارَكُوا فيها جَميعاً...» ادامه يافت، كه مفهوم آن لعنت دشمنان اهل بيت عليهم السلام به يكديگر و مضاعف شدن عذاب آنان در آخرت بود.
جمله دهم درباره دشمنان نيز با آوردن آيه ۸ تا ۱۱ سوره ملک:
«تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ...» ادامه يافت. منظور از اين آيات آن بود كه دشمنان اهل بيت عليهم السلام در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مى كنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.
آخرين جمله درباره دوستان اهل بيت عليهم السلام بود كه آيه ۱۲ سوره ملک: «اِنَّ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ كَبيرٌ» مورد استناد قرار گرفت و حضرت فرمود:
«بدانيد كه اولياء و دوستان امامان معصوم كسانى هستند كه از پروردگارشان مى ترسند (بدون آنكه او را ببينند) به خاطر ايمانى كه به غيب دارند. براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است. اى مردم، چقدر فاصله است بين شعله هاى آتش و اجر بزرگ»!!
پس از اين توصيفات درباره دوستان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام حضرت سخن را در يک جمله جامع جمع بندى كرده فرمود:
«اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد».
مسلمانان در بياناتِ قرآنىِ پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر به دو دسته دوستان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام تقسيم شده اند، و بسيارى از آيات قرآن كه درباره خوبان و بَدان عالم مطرح است به اين دو گروه تفسير شده است.
پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد دوست و دشمن اهل بيت عليهم السلام در قرآن، در خطبه غدير مى فرمايد:
مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ:
اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.[۱]
اين كلام رسول اللَّه صلى الله عليه و آله از سه بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
عبارات فوق را پيامبر صلى الله عليه و آله در موقعيتى فرمود كه قبل از آن بيش از ده آيه قرآن را درباره دوستان اهل بيت عليهم السلام و هشت آيه را درباره دشمنان ايشان تفسير نموده بود.
با اين آمادگى يک مبناى كلى ارائه فرمود كه دوست و دشمن اهل بيت عليهم السلام همان دوست و دشمن خداست و معيار آن جستجو در مواردى است كه خداوند عده اى را به جهتى مورد مذمت يا لعنت يا هر دو قرار داده، و عده اى را مورد ستايش يا محبوبيت خويش يا هر دو قرار داده است.
در واقع به جاى آنكه حضرت بخواهد موارد را يكى يكى بشمارد به همان چند مورد اكتفا فرموده و از مردم خواسته بقيه موارد را با مطالعه قرآن به دست آورند و مصاديق آن را تطبيق نمايند كه تا ابد راه ضلالت مسدود باشد.
موقعيت قرآنى
در اينجا ضرورى به نظر مى رسد مواردى از آيات ذم و لعن خداوند را مورد مطالعه قرار دهيم تا دريابيم پيامبر صلى الله عليه و آله از فراز منبر غدير كدامين دور دست ها را زير نظر دارد و كدام سو را به مسلمين نشان مى دهد.
چند نمونه از آيات حاكى از لعنت كتمان كنندگان، كافران، طرفداران جبت و طاغوت، مفسدين فى الارض، شجره ملعونه، اذيت كنندگان خدا و رسول، منافقین و مشركين، چنين است:
الف) لعنتِ كتمان كنندگان
«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتابِ، أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّه وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»[۲]:
«كسانى كه کتمان مى كنند آنچه از دليل هاى محكم و هدايت نازل كرديم بعد از آن كه آن ها را براى مردم در قرآن تبيين نموديم، اينان كسانى اند كه خدا آنان را لعنت مى كند و لعنت كنندگان لعنتشان مى نمايند».
و ما خوب مى دانيم كه اهل سقیفه و اتباعشان چگونه در كتمان اصل معارف قرآن - به خصوص آنچه به ولايت و امامت و مناقب خاندان رسالت عليهم السلام ارتباط داشت - تلاش كردند.
ب) لعنتِ كافران
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[۳]:
«كسانى كه كافر شدند و با كفرشان از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان باد».
«كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[۴]:
«چگونه خداوند هدايت مى كند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و دليل هاى محكم براى آنان آمد، و خدا قوم ظالم را هدايت نمى كند. آنانند كسانى كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان است».
چه كسانى بودند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله كافر شدند بعد از آنكه مسلمان بودند؟ چه كسانى فرامين الهى را يكى پس از ديگرى زير پا گذاشتند؟ چه كسانى بدعت ها را به جاى سنت ها قرار دادند؟ اهل سقيفه بودند كه با كفرِ مطلق مردم را تا جاهلیت باز گرداندند، و خود را مستحق لعنت خدا و ملائكه و همه مردم نمودند.
د) لعنتِ طرفداران جبت و طاغوت
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً أُولئِكَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّه فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً»[۵]:
«نظر نمى كنى به آنان كه نصيبى از كتاب دارند، و به جبت و طاغوت ايمان مى آورند و درباره كسانى كه كافر شدند مى گويند: راه اينان هدايت يافته تر از كسانى است كه ايمان آوردند. اينانند كه خدا لعنتشان كرده، و هركس كه خدا او را لعنت كند براى او ياورى نخواهد بود».
جبت و طاغوت همان است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در دعاى قنوت فرمود:
اللهمَّ الْعَنْ صَنَمَىْ قُرَيْشَ وَ جِبْتَيْها وَ طاغُوتَيْها ... . و همانان بودند كه دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله و منافقين را بر سلمان و ابوذر و مقداد و عمار مقدم داشتند و مؤمنين حقيقى را كنار زدند، و لعنت ابدى خداوند را تا روزى كه بدعتشان پابرجاست، بر خود خريدند.
ج) لعنتِ منافقان
«وَعَدَ اللَّه الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها، هِىَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ»[۶]:
«خداوند به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنم را وعده داده كه در آن دائمى خواهند بود، و آن برايشان كافى است، و خدا آنان را لعنت نموده و برايشان عذاب پابرجايى است».
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّه كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ، أَلا لَعْنَةُ اللَّه عَلَى الظَّالِمِينَ»[۷]:
«چه كسى ظالم تر است از كسى كه بر خدا دروغ مى بندد؟ اينان كسانى اند كه بر پروردگار خود عرضه مى شوند و شاهدان گواهى مى دهند كه اينان بر پروردگار خود دروغ بستند. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ظالمين است».
در حالى كه دروغ بستن بر پيامبر صلى الله عليه و آله دروغ بستن بر خداست:
آيا اهل سقيفه نگفتند: پيامبر گفته: نبوت و خلافت در يک خاندان جمع نمى شود؟
آيا نگفتند: پيامبر گفته: پيامبران ارث نمى گذارند؟
آيا ده ها دروغ را به حضرتش نسبت ندادند تا خواسته هاى خود را عملى كنند؟
آيا ظالم تر از اينان كسى هست كه خداوند در قرآن لعنتشان كرده است؟
هـ) لعنتِ مفسدين فى الارض
«وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّه مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّه بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ، أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»[۸]:
«كسانى كه بعد از پيمان الهى عهد شكنى مى كنند، و آنچه را خداوند دستور به وصلش داده قطع مى كنند و در زمين فساد مى نمايند، براى چنين كسانى لعنت خواهد بود، و در آخرت بد منزلى براى آنان خواهد بود».
چه كسانى پيمان غدير را شكستند؟
چه كسانى با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله قطع كردند در حالى كه آن حضرت دستور وصل با آنان را داده بود؟
اهل سقيفه بودند كه دامنه فسادشان در زمين تا امروز و تا دامنه قيامت ادامه داشته و خواهد داشت، همان گونه كه تابلوى لعنت خداوند در قرآن بر پيشانى سياهشان نقش بسته است.
و) لعنتِ شجره ملعونه
«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»[۹]:
«قرار نداديم رؤيايى كه نشانت داديم مگر براى امتحان مردم و به عنوان ياد شجره ملعونه در قرآن».
بنى اميه كه شاخه هاى شجره ملعونه تيم و عدى از سقيفه بودند، در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داده شدند.
آن حضرت در تفسير اين آيه فرمود: من دوازده نفر از امامان ضلالت را در خواب ديدم كه از منبرم بالا و پايين مى روند، و امّتم را به صورت عقبگرد به گذشته خود باز مى گردانند. دو نفر از آنان (ابوبكر و عمر) از دو قبيله مختلف قريش تيم و عدى و سه نفر (عثمان و معاويه و يزيد) از بنى اميه و هفت نفر (عبدالملک، وليد، هشام، يزيد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز و مروان) از اولاد حكم بن ابى العاص هستند.
ز) لعنتِ اذيت كنندگان خدا و رسول صلى الله عليه و آله
«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّه فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً»[۱۰]:
«كسانى كه خدا و رسولش را اذيت مى كنند خداوند آنان را در دنيا و آخرت لعنت فرموده و بر ايشان عذاب خواركننده اى آماده كرده است».
«مَنْ آذى فاطِمَةَ فَقَدْ آذانى، وَ مَنْ آذانى فَقَدْ آذَى اللَّه» كه پيامبر صلى الله عليه و آله نظير آن را درباره علی علیه السلام و نيز همه اهل بيت عليهم السلام فرموده، شامل كدام اذيت كنندگان است؟
جز آنان كه درِ خانه على و فاطمه عليهما السلام را آتش زدند و به آن منزل وحى حمله آوردند و بانوى خانه را اذيتى در حد قتل نمودند و از صورت سيلى خورده و بازوى ورم كرده و پهلوى شكسته و فرزند سقط شده چيزى فرو گذار نكردند؟ جز آنان كه طناب بر گردن صاحب خانه انداخته با شمشيرهاى كشيده براى بيعتش بردند؟
اين عذاب و لعنت اگر شامل اينان نباشد پس شامل چه كسانى خواهد بود؟
ح) لعنتِ منافقين و مشركين
«وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّه ظَنَّ السَّوْءِ، عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّه عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً»[۱۱]:
«تا خداوند عذاب نمايد مردان و زنان منافق و مشرک را كه به خدا بد گمانند. بر آنان باد بلاى بد و خدا بر آنان غضب كرده و لعنتشان نموده و برايشان جهنم را آماده ساخته و بد پايانى خواهد بود».
آيا منافقين غير از آن دورويانى بودند كه آنچه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آنان خواست پذيرفتند، ولى تا آن حضرت چشم از جهان فرو بست همه را زير پا گذاشتند و علناً و بى محابا فرامين حضرتش را نقض كردند و بناى سقيفه را چيدند؟
اگر خداوند اينان را لعنت نكرده و جهنم را برايشان آماده ننموده، پس براى چه كسى آماده فرموده است؟!
تحليل اعتقادى
بياييد نتيجه بگيريم كه جمله «عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ» دريچه اى پُر ديد بر فصلى از عقيده ماست كه عنوان «تَبَرّى» را بر خود دارد و به شفافيت آفتاب به ما مى فهماند كه چه كسانى را بايد لعنت كنيم و از آنان بيزار باشيم.
همان گونه كه جمله «وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ» كه در نقطه مقابل اين چشم انداز اعتقادى قرار دارد، عنوان «تَوَلَّى» را برايمان معنى خواهد كرد، و همچون زلال بلور بر دل هاى ما مى شناساند؛ كه بايد چه كسانى را دوست بداريم و ولايتشان را بپذيريم.
اساسِ «هَل الدينُ إلاّ الحُبّ وَ الْبُغض»[۱۲] از مهمترين اركان اعتقادى ماست. ولايت اهل بیت علیهم السلام كه به معناى صاحب اختیار بودن آنان و اطاعت كامل مردم از ايشان است، لازمه اش محبت داشتن نسبت به آنان و بغض و كينه نسبت به دشمنان ايشان است. در اين باره سه جنبه در خطبه غدير بيان شده است:
محبت و عداوت نزد خدا
حب و بغض اهل بيت عليهم السلام نزد خداوند مسئله بسيار مهمى است، كه سه نكته در اين باره فرموده اند:
الف) هر كس علی علیه السلام را دوست بدارد خدا او را دوست مى دارد، و هر كس على عليه السلام را دشمن بدارد خدا او را دشمن مى دارد. در واقع مسئله حب و بغض ايشان به حب وبغض نسبت به خداوند بازمى گردد.
ب) دشمن اهل بيت عليهم السلام مورد ذم و لعن خداوند است، و دوست ايشان مورد مدح خداوند است، و خدا او را دوست دارد.
ج) خداوند در يک وحى و خطاب خاص فرموده است: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضبم بر او باد».
ميزان سنجش اعمال محبت آل محمد عليهم السلام
حب اهل بيت عليهم السلام ضابطه و ترازوى سنجش اعمال است، كه در اين باره فرموده است:«پس هر يک از شما، طبق آنچه در قلبش از حب و بغض نسبت به على مى يابد عمل كند»، يعنى هر كس قبل از عمل، بايد ببيند چه اندازه محبت يا بغض نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام دارد و طبق آن عمل كند. از اين مطلب سه موضوع استفاده مى شود:
الف) آنان كه حب اهل بيت عليهم السلام را دارند قدرِ اين نعمت را بدانند، و به اقتضاى داشتن اين نعمت در اعمال حسنه كوشا باشند.
ب) محبّان و شيعيان در راهِ محبت اهل بيت عليهم السلام بيشتر كار كنند و عيار محبت خويش را بالا ببرند، و در راه ايشان و احياى امرشان فداكارى نمايند.
ج) دشمنانِ اهل بيت عليهم السلام بدانند كه تا ريشه و پايه را كه همان محبت ايشان است درست نكرده اند بيهوده خود را به اعمالى مشغول داشته اند كه نزد خداوند بدون محبت آنان ارزشى ندارد. پس بهتر است اگر در فكر خودسازى و حركت در راه خدا هستند، اصلاح خود را از اين مرحله شروع كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى مى فرمايد:
«اِنَّما يَكْتَفى أحَدكُم بِما يَجِدُ لِعَلىٍّ في قَلْبِه»: «هر يک از شما فقط به آنچه نسبت به على در قلب خود مى يابد اكتفا مى كند».[۱۳]
ارتباط سعادت و شقاوت با محبت و عداوت اهل بيت عليهم السلام
حب اهل بيت عليهم السلام دُرّ گرانمايه اى است كه به هر كس نمى دهند. اگر كسى آن را پذيرفت نشانه سعادت و تقواى اوست، و اگر كسى نپذيرفت نشانگرِ شقاوت اوست، و سزاوار نيست انسان هاى شقى به اين گوهر ناب دست يابند.
براى آنكه شيعه و محب اهل بيت عليهم السلام بداند در كدام مكتب او را پذيرفته اند و مناط و ضابطه ولايت و محبت را حفظ كند، و نيز منزلت و درجه او نزد پروردگار در دنيا و آخرت و روز نتيجه گيرى روشن شود، پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه پايه هايى را در خطبه غدیر بيان فرموده اند:
الف) مقام و منزلت شيعيان و محبان ائمه عليهم السلام نزد خداوند:
آنان مورد مدح خداوند بوده و حزب اللَّه اند و خداوند ايشان را يارى مى كند.
آنان مورد رحمت پروردگارند و آمرزيده مى شوند.
از آنجا كه محبت حاكى از ايمان واقعى است آنان صاحبان ايمان خالص و متقيان اند و ايمان در قلبشان نوشته شده است. از خداوند با ايمان به غيب مى ترسند و هدايت يافته اند و از گمراهى در امانند.
ب) مقام و درجه شيعيان و محبان اهل بيت عليهم السلام در روز قيامت:
آنان به دست آورنده فوز و رستگارى بزرگند و مستحق اجر كبيرند.
در روز هولناک قيامت بر ايشان ترسى نيست و محزون نمى گردند.
بهشت جزاى نهايى ايشان است. با سلامتى و امن وارد آن مى شوند و بدون حساب در آن روزى داده مى شوند.
ملائکه به پيشواز و مشايعت ايشان مى آيند و به آنان سلام مى كنند، و بشارت ابديت در بهشت را به ايشان مىدهند.
ج) جوانبى را كه شيعيان و محبان اهل بيت عليهم السلام بايد در سايه ادعاى ولايت ضرورتاً مراعات كنند:
در عقيده خود شک و شبهه اى راه ندهند.
با دشمنان خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام رشته دوستى نداشته باشند اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان و يا فاميلشان باشند.
بر ايمان پاكيزه خود، لباسِ ظلم و اعمال ناشايست نپوشانند.
از آنجا كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام عصاره خلقت اند، به همان اندازه كه محبت و ولايت آنان نزد پروردگار ارزش و اهميت دارد بغض و عداوت با اين والاترين مخلوقاتِ خداوند نيز نزد او گناهى نابخشودنى است و بى ارزش كننده همه خوبی هاست.
مسلمين در مقابل اهل بيت عليهم السلام هميشه بر سر دو راهى قرار دارند:
يا حب و يا بغض، و راه سومى برايشان وجود ندارد. نداشتن محبت ايشان - در صورت شناخت آنان - جرم است و كسى نمى تواند در اين باره بى تفاوت باشد.
پيداست همانطور كه محبت اهل بيت عليهم السلام درجات دارد، بغض و عداوت با ايشان هم در دشمنانشان يكسان نيست و شدت و ضعف آن و نوع دشمنى هايشان متفاوت است. پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، هم محک و معيارهاى دشمنى با اهل بيت عليهم السلام را - به عنوان اتمام حجت - براى مردم مشخص كرده اند، و هم جزاى دشمنى و مخالفت با ايشان را بيان فرموده اند:
اول: انواع دشمنى با اهل بيت عليهم السلام، كه در خطبه اين مطالب ذكر شده است: انكار حق ايشان و قبول نكردن امامت و ولايتشان، شک درباره مقاماتى اعطايى خدا به آنان، رد كلام ايشان و موافق نبودن با آن و مخالفتِ اوامر ايشان، بغض قلبى و عداوت ظاهرى با آنان، خوار كردن ايشان و امتناع از نصرتشان، نداشتن محبت ايشان و حسد بردن به آنان.
دوم: دشمنان اهل بيت عليهم السلام در پيشگاه الهى، كه در خطبه با عنوان ملعون و مغضوب و شقى و سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگان از آنان ياد شده است.
سوم: جزاى دشمنان اهل بيت عليهم السلام در روز قيامت، كه در خطبه اعمال آنان در دنيا و آخرت بى ارزش و ساقط شمرده شده، و تصريح شده كه در جهنم صداى شعله كشيدن آتش را مى شنوند و زبانه هاى آن را مى بينند و عذاب ايشان تخفيف نمى يابد و در آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
دشمنىِ على بن ابى طالب عليه السلام[۱۴]
در مورد دشمنى با اميرالمؤمنين عليه السلام در معارف غديرى نكات متعددى آمده است:
در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام
اميرالمؤمنين عليه السلام در بيان حدیث غدیر چنين فرمود:
در غدير شبيه منبرى براى پيامبر صلى الله عليه و آله ساخته شد و آن حضرت بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد. در آن مجلس با صداى بلند فرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». پس اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر دشمنى با خداست.[۱۵]
شدت دشمنى دشمنان با اميرالمؤمنين عليه السلام
از جمله مشهورترين آيات غدير آيه اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۱۶]:
«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند».
آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه يكى از علل خوف پيامبر صلى الله عليه و آله و درخواست مهلت در تأخير ابلاغ ولایت، مسئله دشمنى با اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه در بعضى از صحابه وجود داشت.
به تعبير ديگر: كينه توزى نسبت به على عليه السلام از ريشه هاى اساسى در مخالفت با مسئله ولايت بود. اين دشمنى در افراد ولدالزنا و ولد حيض و بسيارى از منافقین ذاتى بود[۱۷]، و عده بسيارى هم بودند كه در جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله پدران و برادران و ساير فاميلشان به دست اميرالمؤمنين عليه السلام به قتل رسيده بودند و يا به دست آن حضرت ضربتى خورده يا اسير شده و يا مورد مجازاتى قرار گرفته بودند.
اكنون همه اين افراد مى بايست در برابر منبر غدير زانو مى زدند و مى شنيدند كه صاحب اختيارشان پس از پيامبر صلى الله عليه و آله همين على بن ابى طالب عليه السلام است، و پيداست كه تحمل چنين مقامى درباره آن حضرت براى چنين كسانى بسيار سنگين بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله اين ريشه اساسى را به طور جدى در نظر داشت و متن حديث درباره آن چنين مى گويد:
«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ»[۱۸]:
«پيامبر صلى الله عليه و آله از قوم خود ترسيد كه متفرق شوند، به خاطر عداوتى كه از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنى و كينه اى كه نسبت به على عليه السلام داشتند».
شقاوت
پيامبر صلى الله عليه و آله در دنباله سخن خود در بخش پنجم خطبه غدير نتيجه گرفت كه خداوند بهترين ها را براى شما انتخاب كرده است:
«پيامبرتان بهترين پيامبر، و وصى شما بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند» و ادامه دادند كه ذريه من از نسل على عليه السلام است. سپس تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على عليه السلام دانستند.
ميزان اعمال
در فرازى از بخش ششم خطبه غدير، پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه و آله در ادامه سخن خود ترازوى علوى را براى سنجش اعمال در برابر مردم قرار داد و فرمود:
«پس هر كس عمل كند طبق آنچه از حب و بغض نسبت به على در قلب خود مى يابد»، و با يادى كه از احقاق حق اهل بيت عليهم السلام توسط حضرت مهدى عليه السلام كرد، انواع ضايع كنندگان حق آل محمد عليهم السلام را به شماره آورد كه عبارت بودند از: كوتاهى كنندگان، معاندين و كينه توزان، مخالفت كنندگان، خيانت كاران، آنان كه رفتار ناروا دارند، ظلم كنندگان، غاصبين.
و جالب بود كه عبارت «من جميع العالمين» را پيوست اين گروه ها قرار داد تا گستره آن همه زمان ها و مكان ها را فرا گيرد.
ناپاكى مبغضين
صبح روز دوازدهم در سفر حجةالوداع با طلوع فجر نماز صبح خوانده شد. پس از آن مردم همچنان منتظر بودند تا نزديكى ظهر شد و پيامبر صلى الله عليه و آله رمى جمرات سه گانه را آغاز كرد و به ترتيب با همراهى مردم سه جمره را رمى كردند.
زمينه سازى براى غدير چنان حساب شده و منظم پيش مى رفت كه ابعاد گسترده آن هر لحظه جهت گيرى تازه اى را نشان مى داد. اكنون نوبت آن بود كه با جلوه اى بى سابقه مردم منظره اى را كه احتمال نمى دادند به چشم خود ببينند.
آن روز همه مردم در مِنا كنار پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه چشمشان به مردى افتاد كه به ركوع و سجود مى رفت و تضرع مى نمود. كسانى كه حاضر بودند گفتند:
يا رسول اللَّه! چه نماز زيبايى مى خواند! فرمود: اين همان شيطان است كه پدر شما را از بهشت بيرون كرد.
در اينجا على عليه السلام با بى اعتنايى به سوى او رفت و او را محكم تكان داد به گونه اى كه استخوان هايش در هم فرو رفت. سپس فرمود: «انشاء اللَّه تو را خواهم كشت».
شيطان پاسخ داد:
تا هنگام وقت معلوم از طرف پروردگار بر قتل من قادر نخواهى بود. چرا قصد قتل مرا كرده اى؟ به خدا قسم احدى تو را مبغوض نمى دارد مگر آنكه نطفه من قبل از نطفه پدرش در رحم مادر او قرار مى گيرد. من در اموال و اولاد دشمنان تو شريک هستم. آنگاه با اشاره به آيه ۶۴ سوره اسراء گفت: اين همان كلام خداوند عز و جل در كتاب محكمش است كه مى فرمايد:
«وَ شارِكْهُمْ فِى الاَمْوالِ وَ الاَوْلادِ»: «در اموال و اولاد آنان شريک باش». پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود:
«يا على، راست مى گويد. كسى از قريش تو را مبغوض نمى دارد مگر زنا زاده، و كسى از انصار تو را مبغوض نمى دارد مگر يهودى، و كسى از عرب تو را مبغوض نمى دارد مگر زنا زاده، و كسى از بقيه مردم تو را مبغوض نمى دارد مگر اهل شقاوت».
سپس لحظاتى سر مبارک را پايين انداخت، و بعد سر خود را بلند كرده فرمود:
«اى انصار، فرزندان خود را بر محبت على عرضه كنيد. اگر پاسخ مثبت دادند فرزند شما هستند، و اگر نپذيرفتند فرزند شما نيستند».[۱۹]
نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله براى مُبغضين
در مرحله چهارم از خطبه غدير و پس از بيان حديث «من كنت مولاه»، پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره اى به آينده كفر ستيز على بن ابى طالب عليه السلام با ناکثین و قاسطین و مارقین نمود، و تصريح كرد جنگ او با آن گروه ها به امر خداوند است.
در اينجا با قرائت آيه ۵ سوره ق «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ»:
«سخن نزد من تغيير يافتنى نيست»، اشاره به مقام تغيير نيافتنى على عليه السلام نمود و بار ديگر جمله اى را كه هنگام بلند كردن امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده بود تكرار كرد، اما جالب بود كه قبل از ذكر آن يادآور شد كه «خدايا به امر تو مى گويم» و سپس فرمود:
«اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و در پى آن افزود: «خدايا لعنت كن هر كس او را انكار كند و غضب نما بر هر كسى كه حق او را انكار نمايد».
پانویس
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.
- ↑ بقره / ۱۵۹.
- ↑ بقره / ۱۶۱.
- ↑ آل عمران / ۸۷،۸۶ .
- ↑ نساء / ۵۲ .
- ↑ توبه / ۶۸ .
- ↑ هود / ۱۸.
- ↑ رعد / ۲۲.
- ↑ اسراء / ۶۰ .
- ↑ احزاب / ۵۷ .
- ↑ فتح / ۶ .
- ↑ الكافى: ج ۲ ص ۱۲۵. تفسير فرات: ص ۱۶۵. المحاسن: ص ۲۶۲. بحار الانوار: ج ۶۴ ص ۵۲ و ج ۶۵ ص ۶۳ و ج ۶۶ ص ۲۴۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۴.
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۹۰. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۵،۹۲،۸۹،۳۱.
- ↑ الكافى (روضه): ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
- ↑ مائده / ۶۷ .
- ↑ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۵ - ۲۴۹.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷.
- ↑ علل الشرائع: ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۸۸ و ج ۲۷ ص ۱۵۱ و ج ۳۹ ص ۱۷۴ و ج ۶۰ ص ۲۳۶. مستدرک الوسائل: ج ۲ ص ۳۹.