نفرین

از ویکی غدیر

نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر كتمان كنندگان غدير[۱]

با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال میداد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دل‏ها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه‏ اى تدارک ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمى‏ توانست باشد.

شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يک اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس ‏ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يک روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.

به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ایران میشد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد کوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيع ‏تر و همگانى ‏تر و حساس ‏تر از آن وجود نداشت.

از نظر افراد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى میشد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.

اكنون صاحب غدير حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه‏گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.

شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقيفه هم به عنوان جذاب‏ ترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خیبر را فراموش كرده بودند!

مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ کوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف‏ هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.

حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده‏اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده‏ اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده‏ اند بازگو كنند.

در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى‏باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده‏اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارک ديد.

آن حضرت طى يک دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.

استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مى‏شد كه حاضران ۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده‏ اند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در رديف ‏هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى‏ دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

به خدا قسم مى‏ دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى ‏دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى -  كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند -  برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهمیت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شک و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده‏هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.

حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى ‏رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید!

لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى ‏رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده‏ ايد، چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى ‏دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!!

حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى‏ خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.

و تو اى اشعث، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى ‏دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى ‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهلیت بميراند.

و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى ‏دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده ‏اى (يعنى يمن) بميراند.

حضرت هر يک از آنان را -  به دليل اينكه دانسته کتمان مى ‏كنند -  نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يک را به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا كرد.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يک از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم[۲]، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله ‏اى انکار ناپذير است.[۳]

اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ منافقان و دشمنان درونى در عذر بى‏ جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و حتى همگان به اين مطلب اعتراف داشتند. هر هشت نفر آنان هم به نفرين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مبتلا شدند و حجت بر همه تمام شد.

اين بود بزرگ‏ترين و مهم‏ ترين مجلس تاریخ بعد از واقعه غدير. مجلسى كه در شهر صاحب غدير يعنى شهر كوفه، با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد. مجلسى كه حضرت آميخته ‏اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رسيد.

نفرين حارث فهرى بر خودش و سنگ آسمانى[۴]

پس از اهانت ‏هايى كه منافقین پس از خطبه غدیر نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام داشتند، حارث فهری برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت و گفت: «وقتى قرار شد تو رسول اللَّه باشى و على جانشين بعد از تو باشد و فاطمه دخترت سيده زنان عالم و حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت باشند، پس براى ساير قريش چيزى باقى نگذاشته ‏اى»؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده ‏ام بلكه خداوند معين فرموده است.

حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد، ما را دعوت كردى كه «لا اِلهَ اِلاّ اللَّهُ» را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى ‏داد!!

سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا اكنون كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ...»، آيا واقعاً همه اين‏ها از طرف خدا بود؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى ‏شود و جبرئیل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى ‏كنم.

حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: «به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين از طرف خداست نه از پيش خودم»، و اين را سه بار تكرار فرمود.

حارث گفت: تو ما را به حب على بن ابى ‏طالب دستور میدهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است، و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى ‏آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏ كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يک گروه جداگانه محشور مى ‏شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى‏ گويى؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده ‏ام كه خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.

حارث گفت: اكنون فهميدم كه تو ساحر كذاب هستى! اى محمد، مگر شما هم از فرزندان آدم نيستيد؟ حضرت فرمود: آرى، ولى خداوند ما را نورى در زير عرش خلق فرمود دوازده هزار سال قبل از آنكه آدم را خلق كند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد. آن نور از صلبى به صلب ديگر منتقل شد تا آنكه در صلب عبداللَّه و ابوطالب از يكديگر جدا شديم. بنابراين خداوند ما را از آن نور خلق كرده و فرق من و على در اين است كه پيامبرى بعد از من نيست.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى حارث، از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنى على بن ابى‏ طالب بر زبان آوردى توبه كن.

حارث سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا، اگر محمد در آنچه مى‏ گويد صادق و راستگوست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى بر ما نازل كن كه انتقامى در اولينِ ما (منكرين ولايت) و نشانه ‏اى براى آيندگان ما باشد؛ و اگر آنچه محمد مى‏ گويد دروغ است عذابى بر او نازل كن».

خداوند فوراً سخن حارث را با آيه ۳۳ سوره انفال براى پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد: «وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ»: «خدايا اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست».

اينجا بود كه غدير وارد مباهله شد، و اين سخن حارث به معناى درخواست پاسخ الهى براى نشان دادن حق و باطل بود، و بايد معجزه ‏اى رخ مى‏ داد تا ثابت شود غدير «هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ» است.

به دنبال آن آيه ۱۲ سوره يونس وحى شد: «وَ لَوْ يَجْعَلُ اللَّهُ لِلنّاسِ الشَّرَ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ اِلَيْهِمْ اَجَلَهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائَنا فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»: «اگر خداوند براى مردم شر را فوراً مى فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى ‏فرستد -  اجل آنان را مقدر مى ‏فرمود. ما رها مى‏ كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحير بمانند».

آنگاه آيه ۳۴ سوره انفال نازل شد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لَيُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»: «خدا آنان را عذاب نمى ‏كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى ‏كند در حالى كه استغفار كنند».

با اين آيه در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله عذابى نازل نمى ‏شد، و در صورتى درخواست حارث عملى مى‏ شد كه از حضور آن حضرت خارج شود. راه ديگر توبه بود كه حارث از سخن خود باز گردد. لذا پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: اى حارث، يا توبه كن و يا از پيش ما برو! حارث گفت: اى محمد، راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو بنى ‏هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند! حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارک و تعالى است.

حارث گفت: «اگر اين گونه است اعلام مى‏ كنم كه قلبم توبه را نمى ‏پذيرد، ولى از حضور تو مى‏ روم»! آنگاه برخاست و به سرعت به طرف شترش رفت و سوار شد و حركت كرد.

معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند به وقوع پيوست. خاطره‏ اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ ها مانده بود، اينک با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه و آله تكرار شد.

دو عذاب الهى با هم بر حارث نازل شد در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش از فاصله ‏اى او را مى‏ ديدند. خداوند پرنده ‏اى از آسمان فرستاد كه در منقار او ريگى به اندازه عدس بود و آن را بر سر حارث رها كرد. سنگريزه از سر او وارد شد و طول قامت او را در نورديد و او را نقش زمين ساخت، در حالى كه پاهايش را بر زمين مى ‏كوبيد. در همين حال ابر سياهى ظاهر شد و رعد و برقى زد و صاعقه ‏اى پديد آورد كه بر بدن حارث خورد و او را سوزانيد.

با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.

در آن لحظات جبرئيل نازل شد و سند قرآنى اين معجزه غدير را با آيات ۱ تا ۳ سوره معارج آورد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللَّهِ ذِى الْمِعارِجِ»: «درخواست كرد درخواست كننده ‏اى عذاب واقع را كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند بود».

پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: اكنون به طرف او برويد كه آنچه از خدا خواست بر او رسيد. آنگاه حضرت آيه ۱۹ سوره ابراهيم را شاهد آورده فرمود: چنانكه خداوند عز و جل مى‏ فرمايد: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ»: «ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد».

سپس آيه ۲۰۵ سوره شعراء در توبيخ گستاخى حارث و امثال او نازل شد: «اَفَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»: «آيا به عذاب ما عجله مى ‏كنند»؟

اكنون صد و بيست هزار نفر جنازه بى ‏جان حارث را نظاره‏ گر بودند كه بر اثر انكار غدير به عذاب الهى دچار شده بود. در آن حال پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به جمعيت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: «خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى ‏بينم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏ هاى بهشت برده مى‏ شوند، در حالى كه چهره‏ هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده ‏اند».

حضرت در ادامه سخنانش به آيه ۴۹ سوره اعراف «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» اشاره كرده فرمود: «ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏ شوند».

سپس به آيه ۷۲ سوره توبه «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ اَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعظيمُ» اشاره كرده فرمود: «آنان با رضايت بزرگ خدا تأييد شده ‏اند و اين رستگارى بزرگ است، تا هنگامى كه در مقام قدس در محضر رب العالمين ساكن شوند».

آنگاه به آيه ۷۱ سوره زخرف «فيها ما تَشْتَهيهِ الاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَعْيُنُ» اشاره كرده فرمود: «بهشتى كه آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد در آن آماده است، و در آنجا هميشگى خواهند بود».

بعد از آن به آيه ۲۴ سوره رعد «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ» اشاره كرده فرمود: «ملائكه به آنان مى ‏گويند: سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقبت نيكويى است».

لازم به تذكر است كه نام «حارث فهرى» در روايات به اسم‏ هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ ها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد.[۵]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهری.

پانویس

  1. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۷۶ - ۷۸، ۱۹۷ - ۲۰۱.
  2. جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى ‏توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب «تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام» مراجعه شود.
  3. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۹۰،۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰.
  4. چهارده قرن با غدير: ص ۲۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۵۳. اسرار غدير: ص ۶۰.
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷،۱۶۲،۱۳۶. عوالم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۴،۱۲۹،۵۷،۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.