سعد بن مالک انصاری (ابوسعید): تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== <big>اتمام حجت ابوسعيد با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص89، 90. اسرار غدیر: ص288. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص48. غدیر در قرآن: ج3 ص352، 353.</ref> ==
از نمونه‏ هاى بارز [[اتمام حجت]] و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و [[معصومین ‏علیهم السلام]] و اصحابشان صورت گرفته است.
<big>از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين ‏عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده‏ اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته ‏اند. يكى از اصحاب معصومين‏ عليهم السلام كه با غدير اتمام‏ حجت نموده ابوسعيد خدرى است:</big>


تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را [[فرهنگ غدیر در تاریخ|روایت]] كرده‏ اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل [[سقیفه]] به نمايش گذاشته ‏اند.


<big>الف) ابوسعيد خدرى صحابى پيامبرصلى الله عليه وآله يكى از بازگوكنندگان واقعه غدير به صورت نسبتاً مفصلى است. او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد:</big>
يكى از اصحاب معصومين‏ عليهم السلام كه با غدير اتمام‏ حجت نموده ابوسعيد خدرى است:


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم مردم را فراخواند ...، و بازوى [[على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام]] را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبرصلى الله عليه وآله را مى‏ نگريستم. سپس فرمود:</big>
الف) ابوسعيد خدرى صحابى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] يكى از بازگوكنندگان واقعه غدير به صورت نسبتاً مفصلى است. او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد:


<big>«من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».</big>
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مردم را فراخواند ...، و بازوى على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله را مى‏ نگريستم.


<big>به بيان ديگر: در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.</big>
سپس فرمود:


«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».


<big>به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع [[خطابه غدير]] آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه وآله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند.</big>
به بيان ديگر: در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.


<big>آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسير قرآن آمده 50 مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى‏ سازد.</big>
به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند.


<big>با توجه به همين استناد ريشه ‏اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و [[ائمه اثنی عشر|ائمه‏ عليهم السلام]] و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام‏ حجت قرآنىِ ابوسعيد خدرى با آيه</big>
آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا [[تفسیر آیات در خطابه غدیر|تفسیر]] قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى‏ سازد.


<big>«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» است كه بر فراز منبر نازل شد:</big>
با توجه به همين استناد ريشه ‏اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام‏ حجت قرآنىِ ابوسعيد خدرى با آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» است كه بر فراز [[سخنرانی|منبر]] نازل شد:


<big>ابوسعيد خدرى از حاضران غدير است و آنچه به چشم خود در غدير ديده بيان مى ‏كند. تأكيد او به اين جهت قابل توجه است كه آيه اكمال در حالى بر پيامبر نازل شد كه حضرت بر فراز منبر غدير بود و لحظاتى از اعلام ولايت نگذشته بود. او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد:</big>
ابوسعيد خدرى از حاضران [[غدیر]] است و آنچه به چشم خود در غدير ديده بيان مى ‏كند. تأكيد او به اين جهت قابل توجه است كه [[آیه اکمال و شبهات ابن کثیر|آیه اکمال]] در حالى بر پيامبر نازل شد كه حضرت بر فراز [[سخنرانی|منبر]] غدير بود و لحظاتى از اعلام ولايت نگذشته بود. او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد:


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم مردم را فراخواند ... ، و بازوى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبرصلى الله عليه وآله را مى ‏نگريستم. سپس فرمود:</big>
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مردم را فراخواند ... ، و بازوى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ‏نگريستم.


<big>مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست، پروردگارا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.</big>
سپس فرمود:


مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ:


<big>ابوسعيد خدرى مى‏ گويد: حضرت از منبر پايين نيامده بود كه اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده/3.</ref></big>
هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست، پروردگارا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و كمال نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بعد از من.<ref>كتاب سليم: حديث 39. </ref></big>
ابوسعيد خدرى مى‏ گويد: حضرت از منبر پايين نيامده بود كه اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».<ref>مائده/۳.</ref>


پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و كمال نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بعد از من.<ref>كتاب سليم: حديث ۳۹. </ref>


<big>ب) [[عبداللَّه بن علقمه]] از كسانى بود كه عمرى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ناسزا مى‏ گفت. يكسال به مكه رفت و نزد ابوسعيد خدرى آمد و از او پرسيد: آيا هيچ منقبتى درباره على بن ابى‏ طالب عليه السلام شنيده ‏اى؟!</big>
ب) عبداللَّه بن علقمه از كسانى بود كه عمرى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ناسزا مى‏ گفت. يكسال به مكه رفت و نزد ابوسعيد خدرى آمد و از او پرسيد:


<big>ابوسعيد گفت: آرى، مى ‏توانى از مهاجرين و انصار و قريش سئوال كنى. پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم ابلاغ كاملى نمود و فرمود: اى مردم آيا من نسبت به مؤمنين از خود آنان سزاوارتر نيستم؟ گفتند:</big>
آيا هيچ منقبتى درباره على بن ابى‏ طالب عليه السلام شنيده ‏اى؟!


<big>آرى. و اين سؤال و جواب سه بار تكرار شد. سپس فرمود: اى على، نزديک بيا. پيامبرصلى الله عليه وآله دو دست او را بلند كرد به طورى كه زير بغل‏ هاى آنان را مى‏ ديدم، و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه»، و اين را سه مرتبه فرمود.</big>
ابوسعيد گفت: آرى، مى ‏توانى از مهاجرين و انصار و قريش سئوال كنى.


<big>عبداللَّه بن علقمه -  كه تحت تأثير تبليغات بنى ‏اميه قرار داشت -  با تعجب پرسيد: تو خودت اين را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدى؟ ابوسعيد اشاره به گوش‏ه اى و سينه ‏اش كرد و گفت: دو گوشم شنيده و قلبم آن را در خود جاى داده است.</big>
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ابلاغ كاملى نمود و فرمود: اى مردم آيا من نسبت به مؤمنين از خود آنان سزاوارتر نيستم؟ گفتند:


<big>اينجا بود كه عبداللَّه گفت: من از ناسزا گفتن به على ‏عليه السلام استغفار و توبه مى ‏نمايم.<ref>بحار الانوار: ج 37 ص123، 124.</ref></big>
آرى. و اين سؤال و جواب سه بار تكرار شد. سپس فرمود: اى على، نزديک بيا. پيامبر صلى الله عليه و آله دو دست او را بلند كرد به طورى كه زير بغل‏ هاى آنان را مى‏ ديدم، و فرمود:


== <big>روايت حديث غدير</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص 148.</ref> ==
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»، و اين را سه مرتبه فرمود.
<big>يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده سعد بن مالك انصارى خدرى، ابوسعيد (م 63 يا 64 يا 65 يا 74 ق) است. [[ابن‏ عقده]] در «حديث الولاية» و نيز ابوبكر بن مردويه حديث غدير را از ابوسعيد خدرى نقل كرده ‏اند.</big>


<big>همچنين در مدارک زير حديث غدير از او نقل شده است:</big>
عبداللَّه بن علقمه -  كه تحت تأثير تبليغات بنى ‏اميه قرار داشت -  با تعجب پرسيد:


<big>حافظ ابونعيم در «ما نزل من القرآن فى على‏ عليه السلام»، حافظ ابوسعيد مسعود بن ناصر سجستانى در «كتاب الولاية»، حافظ ابوالقاسم عبداللَّه حسكانى، حافظ ابوالفتح محمد بن على نطنزى در «الخصائص العلوية»، نيشابورى در تفسير خود، حموينى در «فرائد السمطين»، خوارزمى در «المناقب»، ابن ‏صباغ مالكى در «الفصول المهمة»، هيثمى در «مجمع الزوائد»، طبرانى در «المعجم الاوسط»، ابن ‏كثير در تفسيرش و نيز در «البداية و النهاية»، سيوطى در «جمع الجوامع» و «تاريخ الخلفاء» و «الدرّ المنثور»، متقى هندى در «كنز العمال»، بدخشانى در «نزل الابرار»، آلوسى در «روح المعانى»، «تفسير المنار»، بدرالدين عينى در «عمدة القارى»، جزرى در «اسنى المطالب».<ref>تفسير نيشابورى: ج 6 ص 194. المناقب )خوارزمى( : ص 80 . الفصول المهمة (ابن ‏صباغ مالكى) : ص 27. مجمع الزوائد )هيثمى( : ج 9 ص 108. تفسير ابن‏كثير: ج 2 ص 14. البداية و النهاية: ج 7 ص349، 350. . تاريخ الخلفاء (سيوطى) : ص 114. الدر المنثور: ج 2 ص259، 298. كنز العمال: ج 6 ص 390. نزل الابرار: ص 20. روح المعانى (آلوسى): ج 2 ص 349. تفسير المنار: ج 6 ص 463. اسنى المطالب (جزرى) : ص 3.</ref></big>
تو خودت اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى؟ ابوسعيد اشاره به گوش‏ه اى و سينه ‏اش كرد و گفت: دو گوشم شنيده و قلبم آن را در خود جاى داده است.


== <big>پانویس</big> ==
اينجا بود كه عبدالله گفت: من از ناسزا گفتن به على ‏عليه السلام استغفار و توبه مى ‏نمايم.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۳، ۱۲۴.</ref>
 
== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۴۸.</ref> ==
يكى از [[صحابه]] كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده سعد بن مالک انصارى خدرى، ابوسعيد (م ۶۳ يا ۶۴ يا ۶۵ يا ۷۴ ق) است.
 
[[ابن‏ عقده]] در «[[حدیث الولایة]]» و نيز ابوبکر بن مردویه حديث غدير را از ابوسعيد خدرى نقل كرده ‏اند.
 
همچنين در مدارک زير حديث غدير از او نقل شده است:
 
حافظ ابونعيم در «ما نزل من القرآن فى على‏ عليه السلام»، حافظ ابوسعيد مسعود بن ناصر سجستانى در «كتاب الولاية»، [[حسکانی|حافظ ابوالقاسم عبدالله حسکانی]]، حافظ ابوالفتح محمد بن على نطنزى در «الخصائص العلوية»، نيشابورى در تفسير خود، حموينى در «[[فرائد السمطین (کتاب)|فرائد السمطین]]»، خوارزمی در «المناقب»، ابن ‏صباغ مالکی در «[[الفصول المهمة (کتاب)|الفصول المهمة]]»، هیثمی در «مجمع الزوائد»، طبرانى در «المعجم الاوسط»، ابن ‏كثير در تفسيرش و نيز در «البدایة و النهایة»، [[جلال الدین سیوطی|سیوطی]] در «جمع الجوامع» و «تاريخ الخلفاء» و «الدرّ المنثور»، متقى هندى در «كنز العمال»، بدخشانی در «نزل الابرار»، [[شهاب الدین آلوسی|آلوسی]] در «روح المعانى»، «تفسير المنار»، بدرالدين عينى در «عمدة القارى»، جزرى در «اسنى المطالب».<ref>تفسير نيشابورى: ج ۶ ص ۱۹۴. المناقب )خوارزمى( : ص ۸۰ . الفصول المهمة (ابن ‏صباغ مالكى) : ص ۲۷. مجمع الزوائد )هيثمى( : ج ۹ ص ۱۰۸. تفسير ابن‏كثير: ج ۲ ص ۱۴. البداية و النهاية: ج ۷ ص۳۴۹، ۳۵۰. . تاريخ الخلفاء (سيوطى) : ص ۱۱۴. الدر المنثور: ج ۲ ص۲۵۹، ۲۹۸. كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۰. نزل الابرار: ص ۲۰. روح المعانى (آلوسى): ج ۲ ص ۳۴۹. تفسير المنار: ج ۶ ص ۴۶۳. اسنى المطالب (جزرى) : ص ۳.</ref>
 
== منبع ==
 
* چهارده قرن با غدير: ص۸۹، ۹۰.
* اسرار غدیر: ص۲۸۸.
* اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۴۸.
* غدیر در قرآن: ج۳ ص۳۵۲، ۳۵۳.
 
== پانویس ==
[[رده:حدیث غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۶

از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومین ‏علیهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است.

تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روایت كرده‏ اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقیفه به نمايش گذاشته ‏اند.

يكى از اصحاب معصومين‏ عليهم السلام كه با غدير اتمام‏ حجت نموده ابوسعيد خدرى است:

الف) ابوسعيد خدرى صحابى پیامبر صلی الله علیه و آله يكى از بازگوكنندگان واقعه غدير به صورت نسبتاً مفصلى است. او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد:

پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مردم را فراخواند ...، و بازوى على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله را مى‏ نگريستم.

سپس فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».

به بيان ديگر: در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد.

به خصوص استشهاد به آيات قرآن در بسيارى از مواضع خطابه غدير -  آن هم از لسان پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله -  بُعد ديگرى از جنبه قرآنى غدير را بيان مى ‏كند.

آياتى كه در خطابه غدير به عنوان شاهد يا تفسیر قرآن آمده ۵۰ مورد است كه اهميت اين سند دائمى غدير را با پشتوانه قرآنى جلوه‏ گر مى‏ سازد.

با توجه به همين استناد ريشه ‏اى غدير به قرآن، اتمام حجت‏ ها و دفاع از حريم غدير با تكيه بر آيات قرآنى در طول چهارده از سوى پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته، كه از جمله آنها اتمام‏ حجت قرآنىِ ابوسعيد خدرى با آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» است كه بر فراز منبر نازل شد:

ابوسعيد خدرى از حاضران غدیر است و آنچه به چشم خود در غدير ديده بيان مى ‏كند. تأكيد او به اين جهت قابل توجه است كه آیه اکمال در حالى بر پيامبر نازل شد كه حضرت بر فراز منبر غدير بود و لحظاتى از اعلام ولايت نگذشته بود. او در قسمتى از سخنانش مى‏ گويد:

پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مردم را فراخواند ... ، و بازوى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و بلند كرد به طورى كه سفيدى زير بغل پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ‏نگريستم.

سپس فرمود:

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ:

هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست، پروردگارا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.

ابوسعيد خدرى مى‏ گويد: حضرت از منبر پايين نيامده بود كه اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[۱]

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللَّه اكبر از كامل شدن دين و كمال نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بعد از من.[۲]

ب) عبداللَّه بن علقمه از كسانى بود كه عمرى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ناسزا مى‏ گفت. يكسال به مكه رفت و نزد ابوسعيد خدرى آمد و از او پرسيد:

آيا هيچ منقبتى درباره على بن ابى‏ طالب عليه السلام شنيده ‏اى؟!

ابوسعيد گفت: آرى، مى ‏توانى از مهاجرين و انصار و قريش سئوال كنى.

پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ابلاغ كاملى نمود و فرمود: اى مردم آيا من نسبت به مؤمنين از خود آنان سزاوارتر نيستم؟ گفتند:

آرى. و اين سؤال و جواب سه بار تكرار شد. سپس فرمود: اى على، نزديک بيا. پيامبر صلى الله عليه و آله دو دست او را بلند كرد به طورى كه زير بغل‏ هاى آنان را مى‏ ديدم، و فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»، و اين را سه مرتبه فرمود.

عبداللَّه بن علقمه -  كه تحت تأثير تبليغات بنى ‏اميه قرار داشت -  با تعجب پرسيد:

تو خودت اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى؟ ابوسعيد اشاره به گوش‏ه اى و سينه ‏اش كرد و گفت: دو گوشم شنيده و قلبم آن را در خود جاى داده است.

اينجا بود كه عبدالله گفت: من از ناسزا گفتن به على ‏عليه السلام استغفار و توبه مى ‏نمايم.[۳]

روايت حديث غدير[۴]

يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده سعد بن مالک انصارى خدرى، ابوسعيد (م ۶۳ يا ۶۴ يا ۶۵ يا ۷۴ ق) است.

ابن‏ عقده در «حدیث الولایة» و نيز ابوبکر بن مردویه حديث غدير را از ابوسعيد خدرى نقل كرده ‏اند.

همچنين در مدارک زير حديث غدير از او نقل شده است:

حافظ ابونعيم در «ما نزل من القرآن فى على‏ عليه السلام»، حافظ ابوسعيد مسعود بن ناصر سجستانى در «كتاب الولاية»، حافظ ابوالقاسم عبدالله حسکانی، حافظ ابوالفتح محمد بن على نطنزى در «الخصائص العلوية»، نيشابورى در تفسير خود، حموينى در «فرائد السمطین»، خوارزمی در «المناقب»، ابن ‏صباغ مالکی در «الفصول المهمة»، هیثمی در «مجمع الزوائد»، طبرانى در «المعجم الاوسط»، ابن ‏كثير در تفسيرش و نيز در «البدایة و النهایة»، سیوطی در «جمع الجوامع» و «تاريخ الخلفاء» و «الدرّ المنثور»، متقى هندى در «كنز العمال»، بدخشانی در «نزل الابرار»، آلوسی در «روح المعانى»، «تفسير المنار»، بدرالدين عينى در «عمدة القارى»، جزرى در «اسنى المطالب».[۵]

منبع

  • چهارده قرن با غدير: ص۸۹، ۹۰.
  • اسرار غدیر: ص۲۸۸.
  • اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص۴۸.
  • غدیر در قرآن: ج۳ ص۳۵۲، ۳۵۳.

پانویس

  1. مائده/۳.
  2. كتاب سليم: حديث ۳۹.
  3. بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۳، ۱۲۴.
  4. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۴۸.
  5. تفسير نيشابورى: ج ۶ ص ۱۹۴. المناقب )خوارزمى( : ص ۸۰ . الفصول المهمة (ابن ‏صباغ مالكى) : ص ۲۷. مجمع الزوائد )هيثمى( : ج ۹ ص ۱۰۸. تفسير ابن‏كثير: ج ۲ ص ۱۴. البداية و النهاية: ج ۷ ص۳۴۹، ۳۵۰. . تاريخ الخلفاء (سيوطى) : ص ۱۱۴. الدر المنثور: ج ۲ ص۲۵۹، ۲۹۸. كنز العمال: ج ۶ ص ۳۹۰. نزل الابرار: ص ۲۰. روح المعانى (آلوسى): ج ۲ ص ۳۴۹. تفسير المنار: ج ۶ ص ۴۶۳. اسنى المطالب (جزرى) : ص ۳.