زید بن ارقم انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب میكند.
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب میكند.


اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند -  و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏ شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.


اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى‏طالب‏عليه السلام قرار دادند -  و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى ‏طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏ شوند و نه حق از ايشان جدا مى‏ شود.


زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref>


اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى‏طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏شوند و نه حق از ايشان جدا مى‏شود.
== كتمان غدير و نفرين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام<ref>تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۷۶-۷۸، ۱۹۷-۲۰۱.</ref> ==
يكى از افرادى كه غدير را كتمان كرد و از شهادت دادن براى آن سرباز زد، زيد بن ارقم است.


با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مى‏داد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دل‏ها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه ‏اى تدارک ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمیتوانست باشد.


زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.××× 1 كتاب سليم: ح 11. ×××
شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يک [[اتمام حجت]] كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس‏ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يک روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.
 
به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى‏شد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد كوفه و دارالاماره قرار داشت و جايى وسيع ‏تر و همگانى ‏تر و حساس ‏تر از آن وجود نداشت.
 
از نظر افراد صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى می‏شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.
 
اكنون صاحب غدير حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه‏ گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.
 
شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقيفه هم به عنوان جذاب‏ترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خيبر را فراموش كرده بودند!
 
مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف‏ هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.
 
با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.
 
حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده ‏اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده‏اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده ‏اند بازگو كنند.
 
در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى‏ باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده ‏اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارک ديد.
 
آن حضرت طى يک دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.
 
استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مى‏شد كه حاضران ۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده ‏اند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله در رديف‏ هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى ‏دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:
 
به خدا قسم می‏دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه وآله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از [[حجةالوداع]] از آن حضرت شنيده‏ اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى‏ دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.
 
پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى -  كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند -  برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.
 
حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه [[اهمیت]] پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.
 
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شك و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده‏هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.
 
 
لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند )كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏رود( كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!
 
 
لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند )كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏رود( كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده‏ايد، چرا برنمى‏خيزيد و شهادت نمى‏دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده‏ايم!!!
 
 
حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى‏خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص )پيسى( مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.
 
 
و تو اى اشعث، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى‏دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.
 
 
و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهليت بميراند.
 
 
و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى‏دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده‏اى )يعنى يمن( بميراند.
 
حضرت هر يك از آنان را -  به دليل اينكه دانسته كتمان مى‏كنند -  نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يك را به نفرين اميرالمؤمنين‏عليه السلام مبتلا كرد.
 
 
چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يك از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم××× 1 جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين‏عليه السلام در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى‏توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب »تبليغ غدير در سيره معصومين‏عليهم السلام« مراجعه شود. ×××، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله‏اى انكار ناپذير است.××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 447 و ج 37 ص 199. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 490 89. الغدير: ج 1 ص 93. مسند احمد: ج 1 ص 84 . شرح نهج‏البلاغه: ج 1 ص 361 و ج 4 ص 488. تاريخ ابن عساكر: ج 3 ص 50 . ×××
 
 
اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ آنان در عذر بى‏جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين‏عليه السلام مبتلا شدند.
 
 
اين بود بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير، كه در شهر صاحب غدير با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته‏اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۱۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۱۶

اتمام زيد حجت با غدير[۱]

از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين‏ عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده ‏اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته ‏اند.

يكى از اصحاب معصومين ‏عليهم السلام كه با غدير اتمام ‏حجت نموده زيد بن ارقم است:


۱. زيد بن ارقم كسى بود كه در روز غدير شاخه‏هاى درختان را بالاى سر پيامبرصلى الله عليه وآله نگه داشته بود تا حضرت هنگام خطبه در سايه باشد. طبعاً هنگام معرفى و بلند كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله از نزديک بلكه نزديک ‏تر از همه شاهد ماجرا بود.

او كسى است كه متن كامل خطبه مفصل پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير را به خاطر سپرد و آن را حفظ كرد و براى نسل‏هاى آينده بازگو نمود.[۲]

۲. خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام حساس‏ ترين روزهايى بود كه غدير میرفت تا جان تازه‏ اى به خود بگيرد و محتواى بلند آن از زبان صاحب غدير بيان شود. نسلى كه ۲۵ سال از غدير فاصله داشتند و خفقان علمى و اقدامات وحشيانه عليه غدير مى ‏رفت تا نسل جديد را كاملاً از آن بى‏ خبر نمايد و از صفحه اعتقادش پاک كند.

از سوى ديگر عده‏اى فتنه‏گر -  كه باقيماندگان سقيفه بودند -  دست به اقدامات مخرب میزدند و شايع میكردند كه على بن ابى‏ طالب درباره مقدم بودن خود در خلافت و فضيلتش بر ديگران دليلى ندارد.

در شرايطى كه صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، نياز به عده ‏اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله از حاضرين در غدير بود كه مؤيد او باشند و به حضور خود در آن ماجرا شهادت دهند.

در چنين شرايطى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مجلسى در ميدان بزرگ كوفه -  كه مقابل مسجد كوفه و دارالاماره قرار داشت -  تشكيل دادند و منبرى در آنجا نصب كردند و مردم جمع شدند. اين مجلس فقط براى شهادت دادن كسانى بود كه ۲۵ سال پيش در غدير حضور داشتند و اكنون مى‏بايست در پيشگاه ملت به پا خيزند و آنچه به چشم خود ديده ‏اند بازگو كنند.

حضرت از فراز منبر فرمودند: به خدا قسم مى‏دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده ‏اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: «مَن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أحبَّ من أحبَّه». قسم مى‏دهم هركس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و بگوش خود شنيده برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، عده زيادى كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند برخاستند و آنچه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديدند چند نفر از اصحاب پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لذا فرمودند: در جلوى اين منبر چهار نفراز اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن میرود) كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد.

سپس رو به آنان كرده فرمودند: شما در غدير حاضر بوده ‏ايد چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى‏ دهيد؟ گفتند: سنّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!!

حضرت رو به انس بن مالک كرده فرمودند: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏ اى كه فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» و امروز بر نمى‏خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.

و تو اى اشعث، اگر از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيدى كه مى‏ فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه»، و امروز براى من به ولايت شهادت نمیدهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه مى‏ فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه» و امروز به ولايت براى من شهادت نمى ‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهلیت بميراند.

و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده ‏اى كه مى‏ فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه»، و امروز به ولايت من شهادت نمی‏دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده ‏اى (يعنى يمن) بميراند.

اين چهار نفر هر يك به نفرين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مبتلا شدند. انس بن مالك در پيشانيش لكّه پيسى پيدا شد كه هر قدر عمامه را پايين مى‏آورد نمى‏توانست آن را پنهان كند. اشعث بن قيس هم كور شد. خالد بن يزيد هم طبق مراسم جاهليت به خاک سپرده شد، و براء بن عازب از طرف معاويه حكومت يمن يافت و در همانجا -  كه وطن اصلى او بود و از آنجا به مدينه هجرت كرده بود -  از دنيا رفت.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يك از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج.

شخصى مانند زيد بن ارقم كه در غدير بالاى سر پيامبرصلى الله عليه وآله شاخه‏ هاى درختان را بالا گرفته بود تا هنگام سخنرانى به آن حضرت برخورد نكند و اين مقدرا به پيامبر صلى الله عليه وآله نزديك بود در موقعيت حساسى نياز به شهادت او درباره غدير بود. در كوفه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از او خواست تا برخيزد و درباره غدير در پيشگاه مردم شهادت دهد. ولى او برنخاست و شهادت نداد و ادعا كرد غدير را فراموش كرده است!!

اين هشت نفر دنباله ماجراى حارث فهرى بودند كه در روز غدير در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله رسماً عذاب الهى را درخواست كرد و آيه «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد و خداوند با فرستادن سنگ و صاعقه آسمانى و هلاک او بر همگان ثابت كرد كه غدير ريشه الهى دارد و خدا پشتيبان آن است.

پس از ۲۵ سال همان ماجرا به گونه ‏اى ديگر تكرار شد و اينان با اينكه خود را در حضور صاحب غدير اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى‏ ديدند و مى‏ دانستند دروغ مى‏ گويند و نيز مى‏ دانستند كه نفرين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام چوب الهى است و يقيناً بر سرشان خواهد خورد، ولى با اين همه كتمان كردند و لب به شهادت نگشودند.

به فاصله بسيار كمى كه به دعاهاى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مبتلا شدند و خداوند عذابش را مانند عذاب حارث فهرى بر سرشان فرستاد، بار ديگر بر همگان ثابت شد كه غدير پشتوانه الهى دارد.

وقوع اين ماجرا در موقعيت حساسى بود كه نياز مبرم به شهادت چنين افرادى بود، و اكنون كه شهادت ندادند، خداوند گواهى داد كه اينان دروغ مى‏ گويند و غدير و صاحب غدير راست مى ‏گويد و اين گونه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد.[۳]

شخصى مانند زيد بن ارقم بايد بارها ماجراى غدير را نقل كرده و براى آن شهادت می‏داد. در حساس ‏ترين موقعيتى كه نياز به گواهى او بود از اين اقدام سرباز زد، و آن روزى بود كه در كوفه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از او و چند نفر ديگر خواست تا برخيزند و درباره غدير به آنچه با چشم خود ديده و با گوش خود شنيده ‏اند شهادت دهند.

با آنكه هيچ شرايط تقیه و نگران كننده ‏اى نبود و عده ‏اى هم برخاستند و شهادت دادند، ولى او برنخاست و شهادت نداد!

در آنجا اميرالمؤمنين ‏عليه السلام او را نفرين كرد و از مجلس بيرون نرفته چشمانش كور شد، و اين معجزه چنان درباره او معروف شد كه هر جا مى‏رفت به عنوان نفرين شده اميرالمؤمنين‏ عليه السلام او را نشان می‏دادند.

او هم قسم ياد كرد از آن پس هر كس درباره غدير بپرسد آنچه ديده و شنيده را بيان كند و شهادت دهد.[۴]

۳. برادر زيد بن ارقم مى‏ گويد: روزى با زيد نشسته بوديم كه اسب سوارى نزديک آمد كه حال سفر از او هويدا بود. سلام كرد و پرسيد: زيد بن ارقم در ميان شماست؟ زيد گفت: من هستم، چه میخواهى؟ آن مرد گفت: نمیدانى از كجا آمده ‏ام؟ گفت: نه. گفت: از فسطاط مصر آمده ‏ام تا حديثى را كه از پيامبرصلى الله عليه وآله بياد دارى از تو سؤال كنم. زيد گفت: كدام حديث؟ مرد گفت: حديث غدير خم درباره ولايت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام.

زيد تفصيلى از ماجراى غدير را بيان كرد و از جمله گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر در غدير فرمود: اى مردم چه كسى صاحب اختيارتر بر شما از خودتان است؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا شاهد باش و تو اى جبرئيل شاهد باش. و اين را سه بار تكرار فرمود.

سپس دست على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و او را به سوى خود بلند كرد و فرمود: «اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله». و اين را نيز سه مرتبه فرمود.

سپس فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: آرى به خدا قسم. فرمود: اقرار هم كرديد؟ گفتند: آرى. حضرت فرمود: خدايا شاهد باش و تو اى جبرئيل شاهد باش.××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 152. ×××

۴. عطيه عوفى مى‏ گويد: به زيد بن ارقم گفتم: داماد من از قول تو درباره على بن ابى ‏طالب ماجراى غدير را نقل كرده و من دوست دارم از خودت بشنوم. زيد گفت: هنگام ظهر بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله بيرون آمد و سپس در حالى كه بازوى على بن ابى‏ طالب را گرفته بود گفت: اى مردم، آيا قبول داريد من نسبت به مردم صاحب اختيارتر از خود آنانم؟ گفتند: آرى. فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.[۵]

ثبت مكتوب غدير به نقل زيد بن ارقم[۶]

در زمان‏ هايى كه تدوين و كتابت حديث و معارف دين از طرف سقيفه رسماً ممنوع اعلام شده بود، و در زمان ‏هايى كه هنوز نوشتن به رواج امروزى نبود، امامان غدير على رغم شرايط دشوار تقيه اَبعاد مختلف واقعه غدير را براى اصحابشان مى‏ فرمودند و آنان در نوشته‏ هاى خود به صورت حديث ثبت مى‏ كردند.

اين اقدام در واقع ريشه فرهنگ‏ سازى غدير است كه شامل تعاليم و معارف و استدلال‏ ها و تاريخچه آن بوده و به صورت ميراث غدير به نسل‏ هاى فرهنگ ‏ساز غدير منتقل شده، تا آموزه‏ هاى اصيل خود را از دست ندهند. آنچه امروز از حديث و تاريخ غدير به دست ما رسيده ثمره همان نوشته‏ ها و مجموعه ‏هاى تدوين شده در خفا از چشم سقیفه است، كه ميراث مكتوب غدير را به دست ما رسانده است:

در بين آثار نوشتارى بر جاى مانده از دوران معصومين ‏عليهم السلام ور در كنار اولين اثر مكتوب يعنى «كتاب سليم بن قيس الهلالى»، دومين اثر از دوران معصومين‏ عليهم السلام درباره غدير متن كامل خطبه آن است، كه از يك سو امام باقر عليه السلام و از سوى ديگر حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم دو صحابى پيامبر صلى الله عليه وآله آن را نقل كرده ‏اند؛ و از نقل آنان ثبت نوشتارى شده است.

با توجه به عدم امكان چاپ و نشر در آن عصر، اين دو اقدام در حد خود بسيار مهم و فوق‏العاده بوده، و ثمره شيرين آن تا امروز سازنده فرهنگ پر محتواى غدير است.

خطبه كامل غدير به روايت زيد بن ارقم[۷]

خوشبختانه متن مفصل و كامل خطبه غدير در نُه كتاب از مدارک معتبر شيعه كه هم اكنون در دست مى‏ باشد و به چاپ هم رسيده، با اسناد متصل نقل شده است. رواياتِ اين نُه كتاب به سه طريق منتهى می‏شود.

يكى از اين سه طريق به روايت زيد بن ارقم است كه با اسناد متصل در چهار كتاب «العُدَد القويّة» تأليف شيخ على بن يوسف حلى[۸]، «التحصين» تأليف سيد ابن ‏طاووس[۹]، و «الصراط المستقيم» تأليف شيخ على بن يونس بياضى[۱۰]، و «نهج الايمان» تأليف شيخ على بن حسين بن جبر[۱۱]، هر دو به نقل از كتاب «الولاية» تأليف مورخ طبرى روايت شده است. عين سند از اين قرار است:

قال السيد ابن ‏طاووس فى كتاب «التحصين»: قال الحسن بن أحمد الجاوانى فى كتابه «نور الهدى و المنجى من الردى»: عن أبى ‏المفضل محمد بن عبدالله الشيبانى، قال: أخبرنا أبوجعفر محمد بن جرير الطبرى و هارون بن عيسى بن سكين البلدى، قالا: حدثنا حميد بن الربيع الخزّاز، قال: حدثنا يزيد بن هارون، قال: حدثنا نوح بن مبشَّر، قال: حدثنا الوليد بن صالح، عن إبن إمرأة زيد بن أرقم و عن زيد بن أرقم.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: سند خطبه غدیر.

خيمه زيد در غدير[۱۲]

در روز نوزدهم ذى ‏الحجة سال دهم هجرى و پس از خطبه غدير مراسم سه روزه بیعت همگانى همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم كه بيعت مى‏ كردند به خيمه ‏هاى خود باز مى‏ گشتند. منافقين نيز در خيمه‏ هاى خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندى غدير كه خط نفاق را خرد میكرد و پيش میرفت، اظهار تأسف و نگرانى می ‏كردند و اسرار دل خود را براى يكديگر بازگو مى ‏كردند.

كم كم شب فرا رسيد و ادامه برنامه بيعت به فردا موكول شد و پس از نماز مغرب و عشا مردم به خيمه ‏هاى خود بازگشتند تا استراحت كنند. آن شب خيمه زيد بن ارقم و حذیفه يمانى كنار خيمه منافقين قرار داشت.

آنان سخنِ سه نفر از منافقين را از خيمه مجاور شنيدند كه مى ‏گفتند: «به خدا قسم محمد احمق است اگر فكر میكند كار خلافت بعد از او براى على به نتيجه خواهد رسيد»!!

و نيز سخنان كفرآميز ديگرى گفتند، كه صبح آن روز حذيفه سخنانشان را براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد و حضرت هم در مورد آنان افشاگرى نمود و آيه‏ اى درباره ‏اشان نازل شد.[۱۳]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: حذیفة بن یمان یمانی /  افشاگرى در مورد منافقين.

روايت حديث غدير[۱۴]

یكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده زيد بن ارقم انصارى خزرجى (م ۶۶ يا ۶۷ يا ۶۸ ق) است. احمد بن حنبل در سه مورد از مسند خود حديث غدير را از زيد بن ارقم روايت نموده است. همچنين در مدارک زير حديث غدير را از او نقل كرده‏اند؛ كه بعضاً همراه با بيان ماجراى غدير و يا حديث ثقلين است، و در بعضى مدارك با چند نقل و اسناد متعدد آمده است:

نسائى در «الخصائص»، دولابى در «الكنى و الاسماء»، مسلم در صحيح خود، بغوى در «مصابيح السنة»، ترمذى در صحيح خود، حاكم در «المستدرک»، عاصمى در «زين الفتى»، حموينى در «فرائد السمطين»، محب‏الدين طبرى در «الرياض النضرة»، ذهبى در «تلخيص» و «ميزان الاعتدال».

ابن ‏صباغ مالكى در «الفصول المهمة»، ابن‏ طلحه شافعى در «مطالب السئول»، ابوبكر هيثمى در «مجمع الزوائد»، زرقانى مالكى در «شرح المواهب»، خوارزمى در «المناقب»، ابن ‏عبدالبر در «الاستيعاب». ابوالحجاج در «تهذيب الكمال فى اسماء الرجال».

ابن کثیر شامی در «البداية و النهاية»، حافظ گنجى شافعى در «كفاية الطالب»، سیوطی در «جمع الجوامع» و «تاريخ الخلفاء» و «الجامع الصغير»، ابن ‏حجر در «تهذيب التهذيب»، «رياض الصالحين»، «البيان و التعريف»، «كنز العمال»، طبرانى در «المعجم الكبير»، طبرى در «حديث الولاية»، «مشكاة المصابيح»، «تذكرة خواص الامة»، احمد در «الفضائل»، محمد بن اسماعيل يمنى در «الروضة الندية»، حميد محلى در «محاسن الازهار»، ابن ‏مغازلى در «المناقب»، بدخشانى در «نزل الابرار»، آلوسى در «روح المعانى».[۱۵]

شهادت زيد براى غدير[۱۶]

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در مسجد داشتند و از جمله به غدير استناد فرمودند.

در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى ‏فرمود:

اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب میكند.

اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند -  و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏ شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى ‏طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏ شوند و نه حق از ايشان جدا مى‏ شود.

زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.[۱۷]

كتمان غدير و نفرين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام[۱۸]

يكى از افرادى كه غدير را كتمان كرد و از شهادت دادن براى آن سرباز زد، زيد بن ارقم است.

با گذشت بيست و پنج سال، چه كسى احتمال مى‏داد خاكسترِ سياه سقيفه اثرى از غدير در دل‏ها باقى گذاشته باشد. اما بنيانگذارش چنان برنامه ‏اى تدارک ديده كه هيچ اقدامى قادر به محو آن نمیتوانست باشد.

شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يک اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس‏ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يک روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.

به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ كوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى‏شد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد كوفه و دارالاماره قرار داشت و جايى وسيع ‏تر و همگانى ‏تر و حساس ‏تر از آن وجود نداشت.

از نظر افراد صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى می‏شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.

اكنون صاحب غدير حكومت را در دست داشت و كار زدودنِ آثار سقيفه آغاز شده بود. احياى غدير نشانه‏ گيرى قلب سقيفه با تير فولادين ولايت بود، كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اولين اقدامات خود دست به كار آن شد.

شيوه تبليغ غدير در آن شرايط، استفاده از شهرت و شيوع خبر آن بود كه طرفداران سقيفه هم به عنوان جذاب‏ترين خاطره زندگى آن را به ياد داشتند، حتى اگر جنگ بدر و اُحُد و خيبر را فراموش كرده بودند!

مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف‏ هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.

حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده ‏اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده‏اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده ‏اند بازگو كنند.

در چنين شرايطى كه سقيفه رنگ مى‏ باخت و صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، و عِده ‏اى از صحابه حاضر در غدير نيز در اجتماع حضور داشتند، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلسى استثنائى براى اين منظور تدارک ديد.

آن حضرت طى يک دعوت عمومى مردم را به ميدان بزرگ كوفه فرا خواند، كه مقابل مسجد كوفه و ساختمان حكومتىِ دار الاماره قرار داشت. در آنجا منبرى نصب كردند و مردم جمع شدند و مجلسى بسيار عظيم و پر ابهت تشكيل شد.

استفاده از شهرت غدير براى نسلى كه ربع قرن از آن فاصله داشتند، فقط به اين طريق عملى مى‏شد كه حاضران ۲۵ سال پيش در غدير در پيشگاه ملت بپا خيزند و آنچه به چشم خود ديده ‏اند بازگو كنند. اين بود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت و اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله در رديف‏ هاى اول جلوى منبر نشستند. در اين حال كه مردم نمى ‏دانستند حضرت از كجا آغاز خواهد كرد و هدف از اين اجتماع چيست، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

به خدا قسم می‏دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه وآله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن حضرت شنيده‏ اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ. قسم مى‏ دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده، برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى -  كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند -  برخاستند و واقعه و خطبه غدير را بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهمیت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.


اميرالمؤمنين‏عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لازم بود براى اثبات شهرت غدير و جلوگيرى از هر گونه شك و شبهه درباره آن اقدامى صورت گيرد كه لال مانده‏هاى سقيفه را بر سر جايشان بنشاند.


لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند )كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏رود( كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!


لذا فرمود: در جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله هستند )كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏رود( كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. سپس رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده‏ايد، چرا برنمى‏خيزيد و شهادت نمى‏دهيد؟ گفتند: سنِّ ما بالا رفته و فراموش كرده‏ايم!!!


حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى‏خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص )پيسى( مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.


و تو اى اشعث، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى‏دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.


و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهليت بميراند.


و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده‏اى كه مى‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى‏دهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده‏اى )يعنى يمن( بميراند.

حضرت هر يك از آنان را -  به دليل اينكه دانسته كتمان مى‏كنند -  نفرين كرد، اما اين چهار نفر بر عناد خود ادامه دادند و براى شهادت برنخاستند. خدا هم هر يك را به نفرين اميرالمؤمنين‏عليه السلام مبتلا كرد.


چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يك از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم××× 1 جالب است كه زيد بن ارقم در زمان عثمان به درخواست اميرالمؤمنين‏عليه السلام در مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله و در حضور مردم درباره غدير شهادت داد، گذشته از اينكه متن كامل خطبه غدير را هم نقل كرده است؛ ولى در چنين مجلسى كه در سايه امنيت صاحب غدير به راحتى مى‏توانست شهادت دهد، از شهادت درباره آن سرباز زد! به دو مورد مذكور در بخش اول كتاب »تبليغ غدير در سيره معصومين‏عليهم السلام« مراجعه شود. ×××، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج؛ و بدين صورت بر همه ثابت شد كه شهرت و معروفيت غدير مسئله‏اى انكار ناپذير است.××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 447 و ج 37 ص 199. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 490 89. الغدير: ج 1 ص 93. مسند احمد: ج 1 ص 84 . شرح نهج‏البلاغه: ج 1 ص 361 و ج 4 ص 488. تاريخ ابن عساكر: ج 3 ص 50 . ×××


اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ آنان در عذر بى‏جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين‏عليه السلام مبتلا شدند.


اين بود بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير، كه در شهر صاحب غدير با شكوه و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته‏اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص ۵۴، ۹۶-۹۸. اسرار غدير: ص ۲۶۰-۲۶۲.
  2. العدد القوية: ص ۱۶۹. التحصين: ص ۵۷۸ . الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج  ۳۷ ص ۱۶۸.
  3. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  4. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳.
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۹.
  6. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۴۷، ۱۴۸.
  7. اسرار غدير: ص ۱۰۸، ۱۰۹.
  8. العُدَد القويّة: ص ۱۶۹.
  9. التحصين: ص ۵۷۸ ب ۲۹ از قسم دوم.
  10. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۱.
  11. نهج الايمان: ص ۹۲.
  12. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۵.
  13. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲، ۵۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ .
  14. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۴۶.
  15. مسند احمد: ج ۱ ص ۱۱۸ و ج ۴ ص ۳۶۸، ۳۷۲. الخصائص (نسائى): ص ۱۵، ۱۶. الكنى و الاسماء (دولابى): ج ۲ ص ۶۱ . صحيح مسلم (چاپ سال ۱۳۲۷ ق): ج ۲ ص ۳۲۵. مصابيح السنة (بغوى): ج ۲ ص ۱۹۹. صحيح ترمذى: ج ۲ ص ۲۹۸. المستدرک (حاكم): ج ۳ ص ۱۰۹، ۵۳۳ . فرائد السمطين: باب ۵۸ . الرياض النضرة (محب‏ الدين طبرى): ج ۲ ص ۱۶۹. تلخيص (ذهبى): ج ۳ ص ۴۳۳. ميزان الاعتدال: ج ۳ ص ۲۲۴. الفصول المهمة: ص ۲۴. مطالب السئول (ابن ‏طلحه شافعى): ص ۱۶. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۹ ص ۱۰۴، ۱۶۳ و ج ۹ ص ۱۰۵. شرح المواهب (زرقانى مالكى): ج ۷ ص ۱۳. المناقب (خوارزمى): ص ۹۳. الاستيعاب: ج ۲ ص ۴۷۳. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۱۰۹، ۲۰۸ و ج ۷ ص ۳۴۸. كفاية الطالب (گنجى): ص ۱۴. تاريخ الخلفاء (سيوطى): ص ۱۱۴. الجامع الصغير: ج ۲ ص ۵۵۵ . تهذيب التهذيب: ج ۷ ص ۳۳۷. رياض الصالحين: ص ۱۵۲. البيان و التعريف: ج ۲ ص ۱۳۶، ۲۳۰. كنز العمال: ج ۶ ص ۱۰۲، ۱۵۲، ۱۵۴، ۳۹۰. مشكاة المصابيح: ص ۵۵۷ . تذكرة خواص الامة: ص ۱۸. نزل الابرار (بدخشانى): ص ۱۹، ۲۱. روح المعانى: ج ۲ ص ۳۵۰.
  16. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۹.
  17. كتاب سليم: ح ۱۱.
  18. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۷۶-۷۸، ۱۹۷-۲۰۱.