ابن حجر عسقلانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام با صحابه به حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۲۵.</ref> ==
{{جعبه اطلاعات شخص
<big>از ادله دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت اين است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در رحبه كوفه حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» را مطرح كرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه كه در غدير حاضر بودند طلب شهادت كرد.</big>
| عنوان = ابن حجر عسقلانی
| تصویر =
| اندازه تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام کامل =شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی
| سرشناسی =
| تولد = ۷۷۳ق، قاهره
| وفات = ۸۵۲ق
| استادان = ابراهیم بن احمد تنوخی
| شاگردان =شمس‌الدین سخاوی
| تالیفات =فتح الباری فی شرح البخاری، تهذیب التهذیب
| تحصیلات =
| مذهب = شافعی، اهل سنت
}}


<big>اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل‏ سنت نقل كرده ‏اند. از جمله ابن‏ حجر عسقلانى است.</big>
'''ابن حجر عسقلانی'''، با نام کامل شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی، یکی از بزرگ‌ترین علما و محدثان اهل سنت در قرن نهم هجری است. او در سال ۷۷۳ قمری در قاهره مصر به دنیا آمد و تا زمان وفاتش در سال ۸۵۲ قمری به عنوان فقیه، محدث، رجالی و مورخ فعالیت کرد. ابن حجر آثار مهمی مانند ''فتح الباری'' و ''الاصابة فی تمییز الصحابة'' را تألیف کرده است.


<big>ابن‏ حجر در «[[الاصابة]]» حديث مناشده را از ابن‏ عقده در كتاب «[[الموالاة]]» و او از ابواسحاق و ابوالطُفَيل روايت كرده كه او گفته است: كسانى كه من آنان را به شمار نمى ‏آورم برايم روايت كرده‏ اند كه على‏ عليه السلام در رَحبه، مردم را سوگند داد... . سپس مى‏ گويد: اين خبر را ابن ‏شاهين از ابن‏ عقده نقل و آن را استدراک كرده است.<ref>الاصابة: ج ۲ ص ۴۲۱ و ج ۴ ص ۱۵۹.</ref></big>
== وثاقت راوی<ref>ر. ك البدر الطّالع: ۸۷/۱،


== <big>روايت حديث غدير</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۲۸۱. اسرار غدير: ص ۱۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱. </ref> ==
الضوء اللّامع: ۳۶/۲،
<big>كتب مفصلى در زمينه بحث ‏هاى رجالى و تاريخىِ مربوط به سند حديث غدير تأليف شده، و در تعدادى از كتاب ‏هاى بزرگان عامه حديث غدير به عنوان يكى از مسلمات روايت شده است.</big>


<big>يكى از علما و بزرگان اهل‏ سنت كه حديث غدير را نقل كرده ابن‏ حَجَر عَسقَلانى است. ابن‏ حجر در «[[تهذيب التهذيب]]» حديث غدير را با اشاره به ماجراى غدير نقل كرده است. وى پس از بيان بعضى از [[مناقب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]]، به نقل حديث غدير توسط مِزّى و ابن‏ عبدالبَرّ و [[ابن‏ جرير طبرى]] و نيز ابن‏ عقده و كتابش در طرق حديث غدير اشاره كرده است. ابن‏ حجر در جايى ديگر به نقل حديث غدير توسط تِرمِذى و نَسايى اشاره كرده است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۷۷. تهذيب التهذيب: ج ۸ ص ۳۳۷ و ج ۷ ص۷۴، ۳۳۹. ابن‏حجر حديث غدير را در كتاب ‏هاى ديگرش نيز نقل كرده است: الاصابة: ج ۴ ص ۸۰ . فتح البارى. المطالب العالية: ج ۴ ص ۶۰.</ref></big>
شذرات الذّهب: ۲۷۰/۸،


== <big>معناى اولى براى «مولى» در كلام ابن حجر</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص۳۳۱-۳۷۵، ۵۹۱. اسرار غدیر: ص۱۱۳. چهارده قرن با غدیر: ص۱۲۱.</ref> ==
ذيل رفع الإصر: ۸۹ ،
<big>يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت سخن ابن‏ حجر در «[[الصواعق]]» است. وى مى‏ گويد:</big>


<big>حق آن است كه مَولى به معناى «[[امام]]» در لغت و شرع معهود نيست، در شرع كه واضح است. اما در لغت، هيچ يک از پيشوايان زبان عربى نگفته است كه مَفعَل به معناى أفعَل مى‏ آيد. و مَولاكُم در آيه «مَأواكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد/۱۵.</ref></big> <big>يعنى مَقرّ شما يا ياور شما كه مبالغه در نفى نصرت و يارى است، چنانكه گويند: گرسنگى توشه كسى است كه توشه‏ اى ندارد. همچنين استعمال مانع از اين است كه مَفعَل به معناى أفعَل باشد، چرا كه گفته مى‏ شود: «هُوَ أولى مِن كَذا» نه «مَولى مِن كَذا» و «أولى الرَجُلَينِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَى الرَجُلَينِ». بنابراين، تنها با نظر به روايت آتى -  يعنى: مَن كُنتُ وَليُّهُ ... -  متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref></big>
ذيل تذكرة الحفّاظ‍‌: ۳۸۰.</ref> ==
'''شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی'''، از قابس تونس بود اما اجدادش به عسقلان فلسطین مهاجرت کردند. خود او در قاهره مصر متولد شد. پدر: علی بن محمد عسقلانی، عالم شافعی و شاعر بود که پیش از چهار سالگی ابن حجر وفات یافت.


ابن حجر پس از مرگ پدر تحت سرپرستی زکی‌الدین ابوبکر الکارمی قرار گرفت. وی قرآن را از او فراگرفت و سپس به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. او نزد اساتیدی چون ابراهیم بن احمد تنوخی آموزش دید که بر روی ادبیات و شعر نیز تأکید داشت؛ اما بعداً بیشتر به علم حدیث روی آورد.


<big>پس به اقرار خود ابن‏ حجر: هر گاه وَلىّ در سخن نبوى «مَن كُنتُ وَليُّهُ...» به معناى «متصرّف در امور» باشد، بى‏ گمان مَولى در سخن «مَن كُنتُ مَولاهُ...» نيز به همين معنى خواهد بود، زيرا احاديث يكديگر را تفسير مى‏ كنند. البته مجرّد ثبوت معناى «متصرّف در امور» براى اثبات حق و هدف اهل آن بسنده است. چنانچه ابن‏ حجر حديثى را از بزرگان اهل‏ سنت و پيشوايان نامدار آورده، و با نظر به آن «ولىّ» را به معناى «متصرّف در امر» دانسته است.</big>
ابن حجر جایگاه بسیار والایی در میان اهل سنت دارد.<ref>حسن المحاضره: ۳۱۰/۱.</ref> او تبحر خاصی در فقه شافعی، حدیث، تفسیر قرآن داشت، همچنین وظیفه افتاء را برعهده داشت و خطبه می‌خواند و منصب قاضی‌القضاتی را نیز بر عهده گرفت اما بیشتر به تدریس مشغول بود. او به عنوان حافظ علی الاطلاق و شیخ الاسلام شناخته می‌شود و در علوم تاریخ، حدیث و رجال صاحب‌نظر و مرجع دانشمندان است.<ref>حسینی میلانی، علی، حدیث اقتداء به شیخین در ترازوی نقد، صفحه: ۷۶، الحقائق، قم - ایران، 1387 ه.ش</ref>


<big>ابن ‏حجر در ادامه و به خصوص در مورد استدلال شيعه براى معناى مولى به فهم ابوبكر و عمر بالخصوص و اينكه اين دو در روز غدير از واژه «مَولى» معناى «أولى» را فهميده ‏اند اشكال كرده و گفته است:</big>
جلال الدین سیوطی، ابن حجر را امام و حافظ توصیف کرده که در زمان خود مقام قاضی القضات داشت. علاقه‌مندان به علم و حدیث از سراسر دنیا برای کسب دانش نزد او می‌آمدند و او ریاست حدیث‌شناسی را بر عهده داشت. در عصر او، حافظی هم‌طراز وی وجود نداشت.


=== <big>'''وجه سوم:'''</big> ===
'''اساتید'''
<big>قبول كرديم كه «مَولى» به معناى «أولى» است، ولى نمى ‏پذيريم كه مراد از آن اولى به امامت باشد، بلكه مراد اولى به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكى به او است. چنانكه در سخن خداى تعالى آمده است: «إنَّ أولَى الناسِ بِإبراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوه»<ref>آل‏ عمران/۶۸.</ref>: بى‏ گمان نزديك‏ترين مردم به ابراهيم كسانى‏ اند كه از او پيروى كردند. نه دليل قطعى بر نفى اين احتمال هست و نه دليل ظاهر، بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده ‏اند -  و اين دو تن تو را در فهم حديث كافى هستند -  زيرا وقتى حديث را شنيدند به على‏ عليه السلام گفتند: اى پسر ابوطالب، مولاى مردان و زنان مؤمن گشتى.</big>
* ابراهیم بن احمد تنوخی


<big>اين خبر را دارقطنى نقل كرده است. [[دارقطنى]] همچنين آورده است كه به عمر گفته شد: تو با على به گونه‏ اى رفتار مى‏ كنى كه با هيچ يک از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله چنين رفتار نمى‏ كنى! عمر گفت: زيرا او مولاى من است.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۶.</ref></big>
'''شاگردان'''
* شمس‌الدین سخاوی


== تألیفات ==
از مهم‌ترین آثار ابن حجر می‌توان به:
* فتح الباری فی شرح البخاری
* الاصابة فی تمییز الصحابة
* لسان المیزان
* تهذیب التهذیب


<big>همچنين [[شيخ عبدالحق دهلوى]] در «[[اللّمعات فى شرح المشكاة]]» اين كلام را از ابن‏ حجر مكّى نقل كرده و آن را پسنديده است.</big>
تعداد تألیفاتش بیش از ۱۵۰ اثر است که نشان‌دهنده پرکاری وی است.


== نقل احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام با صحابه به حدیث غدیر<ref>چکیدهٔ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۲۵.</ref> ==
از ادله [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] و [[خلافت]] این است که امیرالمؤمنین علیه السلام در [[رحبه کوفه]] [[حدیث]] «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» را مطرح کرده و از شاهدان حاضر در مجلس از [[صحابه]] که در غدیر حاضر بودند طلب شهادت کرد.


<big>شهاب‏ الدين احمد عجيلى نيز گفته كه من اهل تولاّى امام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام هستم، كه لقبش مرتضى است و در كردار و گفتار نيز پسنديده است. مراد از تولّى ولايت است، و مراد از آن (ولىّ) صديق و ناصر يا سزاوارتر به پيروى كردن و نزديكى است. چنانكه در قرآن آمده است: «إنَّ أولَى الناسِ بِإبراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوه»<ref>آل‏ عمران/68.</ref>: بى ‏گمان نزديك‏ترين مردم به ابراهيم كسانى ‏اند كه از او پيروى كردند. اين معنايى است كه عمر از حديث فهميده است، زيرا وقتى حديث را شنيد، گفت: گوارايت باد اى پسر ابوطالب كه اكنون ولىّ هر مرد و زن مؤمنى گشتى.<ref>ذخيرة المآل (مخطوط).</ref></big>
این ماجرا را شماری از بزرگان [[اهل سنت]] نقل کرده‌اند. از جمله ابن حجر عسقلانی است.


=== <big>و اما '''پاسخ''' كلام اينان:</big> ===
ابن حجر در «الاصابة» حدیث مناشده را از ابن عقده در کتاب «الموالاة» و او از ابواسحاق و ابوالطُفَیل روایت کرده که او گفته است: کسانی که من آنان را به‌شمار نمی‌آورم برایم روایت کرده‌اند که علی علیه السلام در رَحبه، مردم را سوگند داد…. سپس می‌گوید: این خبر را ابن شاهین از ابن عقده نقل و آن را استدراک کرده است.<ref>الاصابة: ج ۲ ص ۴۲۱ و ج ۴ ص ۱۵۹.</ref>
<big>الف) جالب اينجاست كه ابن‏ حجر كلام خود را نقض كرده و آمدن مَولى به معناى «[[أولى]]» را به طور مطلق انكار كرده است! با اينكه در وجه سوم تصريح نموده كه آمدن «مَولى» به معنى «اولى به پيروى كردن از پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكى به او» واقعيت است، زيرا ابوبكر و عمر همين معنى را از اين واژه دريافته ‏اند. ولى در وجه دوم از وجوه ردّ بر تمسّک شيعه به [[حديث غدير]] مى‏ نويسد:</big>


== روایت حدیث غدیر<ref>چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۲۸۱. اسرار غدیر: ص ۱۰۷. چهارده قرن با غدیر: ص ۱۲۱.</ref> ==
کتب مفصلی در زمینه بحث‌های رجالی و تاریخیِ مربوط به سند حدیث غدیر [[تألیف]] شده، و در تعدادی از کتاب‌های بزرگان عامه [[حدیث غدیر]] به عنوان یکی از مسلمات روایت شده است.


<big>وجه دوم: ما نمى‏ پذيريم كه معناى «مَولى» آن باشد كه ايشان گفته‏ اند، بلكه معناى «مَولى» ناصر است، چرا كه اين معنى بين معانى ‏اى نظير معتِق (آزادكننده) و عتيق (آزادشده) و متصرّف در امر و ناصر و محبوب، مشترک و در همه آنها حقيقت است. و تعيين يكى از معانى مشترك بدون دليل نادرست و غير قابل اعتناست.</big>
یکی از علما و بزرگان اهل سنت که حدیث غدیر را نقل کرده ابن حَجَر عَسقَلانی است. ابن حجر در «تهذیب التهذیب» حدیث غدیر را با اشاره به ماجرای غدیر نقل کرده است.


<big>تعميم آن نيز در همه مفاهيمش جايز نيست، زيرا اينكه «مَولى» مشترک لفظى باشد و اينكه به حسب تعدّد معانى وضع‏ هاى متعدد داشته باشد مورد اختلاف است، و رأى جمهور اصوليان و علماى علم بيان و اقتضاى استعمالات لفظ مشترک از سوى فصحاء اين است كه لفظ مشترک همه معانى ‏اش را در بر نمى‏ گيرد.</big>
وی پس از بیان بعضی از مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، به نقل حدیث غدیر توسط مِزّی و ابن عبدالبَرّ و ابن جریر طبری و نیز [[ابن عقده]] و کتابش در طرق حدیث غدیر اشاره کرده است.


<big>اضافه بر اين، اگر قول ديگر را اخذ كنيم و به تعميم آن قائل شويم يا بنا را بر اين بگذاريم كه «مَولى» مشترک معنوى است؛ اين گونه كه داراى يک وضع براى قدر مشترک يعنى قرب معنوى از «وَلْى» است، در اين صورت لفظ «مَولى» مى‏ تواند بر هر يک از معانى گذشته صدق كند. پس تعميمش به اينجا نمى ‏انجامد، چرا كه نمى‏ توان از واژه «مَولى» هر دو مفهوم معتق (آزادكننده) و عتيق (آزادشده) را اراده كرد. بنابراين اراده يک معنى متعيّن مى ‏شود.</big>
ابن حجر در جایی دیگر به نقل [[احادیث مرتبط با غدیر|حدیث]] غدیر توسط تِرمِذی و نَسایی اشاره کرده است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۷۷. تهذیب التهذیب: ج ۸ ص ۳۳۷ و ج ۷ ص۷۴، ۳۳۹. ابن‌حجر حدیث غدیر را در کتاب‌های دیگرش نیز نقل کرده است: الاصابة: ج ۴ ص ۸۰. فتح الباری. المطالب العالیة: ج ۴ ص ۶۰.</ref>


== معنای اولی برای «مولی» در کلام ابن حجر<ref>چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۳۳۱–۳۷۵، ۵۹۱. اسرار غدیر: ص۱۱۳. چهارده قرن با غدیر: ص۱۲۱.</ref> ==
یکی از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت سخن ابن حجر در «الصواعق» است. وی می‌گوید:


<big>ما و اماميه در صحت اراده معناى «حُبّ» (دوست داشتن) هم داستانيم و على‏ عليه السلام سيّد و حبيب ماست. حق آن است كه بودن «مَولى» به معناى «امام» در لغت و شرع معهود نيست: در شرع كه واضح است، و در لغت هم هيچ يک از بزرگان زبان عربى نگفته است كه مَفعَل به معناى اَفعَل مى ‏آيد. و مَولاكُم در آيه «مَأواكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد/۱۵.</ref>، يعنى مقرّ شما يا ياور شما، كه مبالغه در نفى نصرت و يارى است. چنانچه گويند: گرسنگى توشه كسى است كه توشه ‏اى ندارد.</big>
حق آن است که مَولی به معنای «امام» در لغت و شرع معهود نیست، در شرع که واضح است. اما در لغت، هیچ‌یک از پیشوایان زبان عربی نگفته است که مَفعَل به معنای أفعَل می‌آید.


و مَولاکُم در آیه «مَأواکُمُ النارُ هِیَ مَولاکُم»<ref>حدید/۱۵.</ref> یعنی مَقرّ شما یا یاور شما که مبالغه در نفی نصرت و یاری است، چنان‌که گویند: گرسنگی توشه کسی است که توشه ای ندارد.


<big>همچنين استعمال مانع از اين است كه مَفعَل به معناى اَفعَل باشد، چرا كه گفته مى‏ شود: «هُوَ أولى مِن كَذا» نه «مَولى مِن كَذا»، و «أولى الرَجُلَينِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَى الرَجُلَينِ».</big>
همچنین استعمال مانع از این است که مَفعَل به معنای أفعَل باشد، چرا که گفته می‌شود: «هُوَ أولی مِن کَذا» نه «مَولی مِن کَذا» و «أولی الرَجُلَینِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَی الرَجُلَینِ».


<big>بنابراين تنها با نظر به روايت آتى -  يعنى من كنت وليّه... -  متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم. هدف از تنصيص بر موالات على‏ عليه السلام اجتناب از دشمنى با او است، زيرا تنصيص بر اين مطلب سبب افزونى شرف او است. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن خود را با «أ لَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» آغاز و آن را سه بار تكرار كرد تا در جهت قبول كردن آنان تحريک بيشترى داشته باشد. دعايى كه در انتهاى سخن حضرتش آمده نيز همين حكم را دارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref></big>
بنابراین، تنها با نظر به روایت آتی - یعنی: مَن کُنتُ وَلیُّهُ … - متصرّف در امور را یکی از معانی «مَولی» قرار دادیم.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref>


<big>مى‏بينيم كه ابن ‏حجر چگونه اينجا و در وجه دوم بر نفى احتمال اراده «أولى» از «مَولى» به طور مطلق پافشارى مى‏ كند، و سپس در وجه سوم ادّعا مى‏ كند كه معناى واقعى «مَولى» در حديث «أولى به اتّباع و پيروى» است! و در اين باره به فهم و درک ابوبكر و عمر استناد مى‏ كند كه آن دو اين معنى را از حديث فهميده ‏اند و خود سخنان طولانى و بيهوده ‏اش را ابطال مى‏ كند!</big>
پس به اقرار خود ابن حجر: هر گاه وَلیّ در سخن نبوی «مَن کُنتُ وَلیُّهُ…» به معنای «متصرّف در امور» باشد، بی گمان مَولی در سخن «مَن کُنتُ مَولاهُ…» نیز به همین معنی خواهد بود، زیرا احادیث یکدیگر را تفسیر می‌کنند.


<big>آيا اين گفتار طولانى ردّ ابوبكر و عمر و ابطال فهم آن دو نيست؟! آيا حتماً بايد شيعه را ردّ كرد، هر چند به ردّ ابوبكر و عمر بيانجامد؟!</big>
البته مجرّد ثبوت معنای «متصرّف در امور» برای اثبات حق و هدف اهل آن بسنده است.


چنانچه ابن حجر حدیثی را از بزرگان [[اهل سنت]] و پیشوایان نامدار آورده، و با نظر به آن «ولیّ» را به معنای «متصرّف در امر» دانسته است.


<big>ب) و اما عبدالحق دهلوى! او نيز در اين تناقض‏گويى و دوگانگى همانند ابن‏ حجر بوده و در كتاب «اللّمعات» گفتار وى را عيناً نقل كرده و دوگانه ‏گويى او را متوجه نشده است!</big>
ابن حجر در ادامه و به خصوص در مورد استدلال شیعه برای معنای مولی به فهم ابوبکر و عمر بالخصوص و اینکه این دو در روز غدیر از واژه «مَولی» معنای «أولی» را فهمیده‌اند اشکال کرده و گفته است:


<big>البته در ترجمه فارسى «المشكاة» كلام ابن ‏حجر در وجه سوم را آورده و جمله «بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده ‏اند» را جا انداخته است! واقعاً اين است امانت در نقل؟!</big>
=== وجه سوم ===
قبول کردیم که «مَولی» به معنای «أولی» است، ولی نمی‌پذیریم که مراد از آن اولی به امامت باشد، بلکه مراد اولی به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکی به او است.


چنان‌که در سخن خدای تعالی آمده است: «إنَّ أولَی الناسِ بِإبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوه»:<ref>آل عمران/۶۸.</ref> بی گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم کسانی اند که از او پیروی کردند.


<big>در كتاب «عوالم العلوم» فهرستى از راويان حديث و شعرا و اهل لغت عامه كه معنى «اولى» را معناى اصلى كلمه مولى دانسته ‏اند آورده است<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۹. </ref>، كه يكى از آنها ابن‏ حجر عسقلانى است.</big>
نه دلیل قطعی بر نفی این احتمال هست و نه دلیل ظاهر، بلکه واقع امر همین است، چرا که این همان معنایی است که ابوبکر و عمر از آن فهمیده‌اند - و این دو تن تو را در فهم حدیث کافی هستند - زیرا وقتی حدیث را شنیدند به علی علیه السلام گفتند: ای پسر ابوطالب، مولای مردان و زنان مؤمن گشتی.


این خبر را دارقطنی نقل کرده است. دارقطنی همچنین آورده است که به عمر گفته شد: تو با علی به گونه ای رفتار می‌کنی که با هیچ‌یک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله چنین رفتار نمی‌کنی! عمر گفت: زیرا او مولای من است.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۶.</ref>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[دلالت حديث غدير]]، و عنوان: [[علمابحث در سند و متن حديث غدير]].</big>
همچنین شیخ عبدالحق دهلوی در «اللّمعات فی شرح المشکاة» این کلام را از ابن حجر مکّی نقل کرده و آن را پسندیده است.


== <big>پانویس</big> ==
شهاب الدین احمد عجیلی نیز گفته که من اهل تولاّی امام علی بن ابی طالب علیه السلام هستم، که لقبش مرتضی است و در کردار و گفتار نیز پسندیده است.
 
مراد از تولّی ولایت است، و مراد از آن (ولیّ) صدیق و ناصر یا سزاوارتر به پیروی کردن و نزدیکی است.
 
چنان‌که در قرآن آمده است: «إنَّ أولَی الناسِ بِإبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوه»:<ref>آل عمران/۶۸.</ref> بی گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم کسانی اند که از او پیروی کردند.
 
این معنایی است که عمر از حدیث فهمیده است، زیرا وقتی حدیث را شنید، گفت: گوارایت باد ای پسر ابوطالب که اکنون ولیّ هر مرد و زن مؤمنی گشتی.<ref>ذخیرة المآل (مخطوط).</ref>
 
=== و اما پاسخ کلام اینان ===
الف) جالب اینجاست که ابن حجر کلام خود را نقض کرده و آمدن مَولی به معنای «أولی» را به‌طور مطلق انکار کرده است!
 
با اینکه در وجه سوم تصریح نموده که آمدن «مَولی» به معنی «اولی به پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکی به او» واقعیت است، زیرا ابوبکر و عمر همین معنی را از این واژه دریافته اند.
 
ولی در وجه دوم از وجوه ردّ بر تمسّک شیعه به حدیث غدیر می‌نویسد:
 
وجه دوم: ما نمی‌پذیریم که معنای «مَولی» آن باشد که ایشان گفته‌اند، بلکه معنای «مَولی» ناصر است، چرا که این معنی بین معانی ای نظیر معتِق (آزادکننده) و عتیق (آزادشده) و متصرّف در امر و ناصر و محبوب، مشترک و در همه آنها حقیقت است. و تعیین یکی از معانی مشترک بدون دلیل نادرست و غیرقابل اعتناست.
 
تعمیم آن نیز در همه مفاهیمش جایز نیست، زیرا اینکه «مَولی» مشترک لفظی باشد و اینکه به حسب تعدّد معانی وضع‌های متعدد داشته باشد مورد اختلاف است، و رأی جمهور اصولیان و علمای علم بیان و اقتضای استعمالات لفظ مشترک از سوی فصحاء این است که لفظ مشترک همه معانی اش را در بر نمی‌گیرد.
 
اضافه بر این، اگر قول دیگر را اخذ کنیم و به تعمیم آن قائل شویم یا بنا را بر این بگذاریم که «مَولی» مشترک معنوی است؛ این گونه که دارای یک وضع برای قدر مشترک یعنی قرب معنوی از «وَلْی» است، در این صورت لفظ «مَولی» می‌تواند بر هر یک از معانی گذشته صدق کند.
 
پس تعمیمش به اینجا نمی‌انجامد، چرا که نمی‌توان از واژه «مَولی» هر دو مفهوم معتق (آزادکننده) و عتیق (آزادشده) را اراده کرد؛ بنابراین اراده یک معنی متعیّن می‌شود.
 
ما و امامیه در صحت اراده معنای «حُبّ» (دوست داشتن) هم داستانیم و علی علیه السلام سیّد و حبیب ماست.
 
حق آن است که بودن «مَولی» به معنای «امام» در لغت و شرع معهود نیست:
 
در شرع که واضح است، و در لغت هم هیچ‌یک از بزرگان زبان عربی نگفته است که مَفعَل به معنای اَفعَل می‌آید. و مَولاکُم در آیه «مَأواکُمُ النارُ هِیَ مَولاکُم»،<ref>حدید/۱۵.</ref> یعنی مقرّ شما یا یاور شما، که مبالغه در نفی نصرت و یاری است. چنانچه گویند: گرسنگی توشه کسی است که توشه ای ندارد.
 
همچنین استعمال مانع از این است که مَفعَل به معنای اَفعَل باشد، چرا که گفته می‌شود: «هُوَ أولی مِن کَذا» نه «مَولی مِن کَذا»، و «أولی الرَجُلَینِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَی الرَجُلَینِ».
 
بنابراین تنها با نظر به روایت آتی - یعنی من کنت ولیّه… - متصرّف در امور را یکی از معانی «مَولی» قرار دادیم.
 
هدف از تنصیص بر موالات علی علیه السلام اجتناب از دشمنی با او است، زیرا تنصیص بر این مطلب سبب افزونی شرف او است.
 
پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خود را با «أ لَستُ أولی بِکُم مِن أنفُسِکُم» آغاز و آن را سه بار تکرار کرد تا در جهت قبول کردن آنان تحریک بیشتری داشته باشد.
 
دعایی که در انتهای سخن حضرتش آمده نیز همین حکم را دارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref>
 
می‌بینیم که ابن حجر چگونه اینجا و در وجه دوم بر نفی احتمال اراده «أولی» از «مَولی» به‌طور مطلق پافشاری می‌کند، و سپس در وجه سوم ادّعا می‌کند که معنای واقعی «مَولی» در حدیث «أولی به اتّباع و پیروی» است!
 
و در این باره به فهم و درک ابوبکر و عمر استناد می‌کند که آن دو این معنی را از حدیث فهمیده‌اند و خود سخنان طولانی و بیهوده اش را ابطال می‌کند!
 
آیا این گفتار طولانی ردّ [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و ابطال فهم آن دو نیست؟! آیا حتماً باید شیعه را ردّ کرد، هر چند به ردّ ابوبکر و عمر بیانجامد؟!
 
ب) و اما عبدالحق دهلوی! او نیز در این تناقض گویی و دوگانگی همانند ابن حجر بوده و در کتاب «اللّمعات» گفتار وی را عیناً نقل کرده و دوگانه گویی او را متوجه نشده است!
 
البته در ترجمه فارسی «المشکاة» کلام ابن حجر در وجه سوم را آورده و جمله «بلکه واقع امر همین است، چرا که این همان معنایی است که [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] از آن فهمیده‌اند» را جا انداخته است! واقعاً این است امانت در نقل؟!
 
در کتاب «عوالم العلوم» فهرستی از راویان حدیث و شعرا و اهل لغت [[اهل سنت|عامه]] که معنی «اولی» را معنای اصلی کلمه مولی دانسته‌اند آورده است،<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۹.</ref> که یکی از آنها ابن حجر عسقلانی است.
 
== منابع ==
دانشنامه غدیر، جلد ۲، صفحه ۴۳۵
 
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
[[رده:حدیث غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۲۵

ابن حجر عسقلانی
اطلاعات فردی
نام کاملشهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی
تولد۷۷۳ق، قاهره
وفات۸۵۲ق
اطلاعات علمی
استادانابراهیم بن احمد تنوخی
شاگردانشمس‌الدین سخاوی
تالیفاتفتح الباری فی شرح البخاری، تهذیب التهذیب
مذهبشافعی، اهل سنت

ابن حجر عسقلانی، با نام کامل شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی، یکی از بزرگ‌ترین علما و محدثان اهل سنت در قرن نهم هجری است. او در سال ۷۷۳ قمری در قاهره مصر به دنیا آمد و تا زمان وفاتش در سال ۸۵۲ قمری به عنوان فقیه، محدث، رجالی و مورخ فعالیت کرد. ابن حجر آثار مهمی مانند فتح الباری و الاصابة فی تمییز الصحابة را تألیف کرده است.

وثاقت راوی[۱]

شهاب‌الدین ابوالفضل احمد بن علی بن محمد کنانی عسقلانی، از قابس تونس بود اما اجدادش به عسقلان فلسطین مهاجرت کردند. خود او در قاهره مصر متولد شد. پدر: علی بن محمد عسقلانی، عالم شافعی و شاعر بود که پیش از چهار سالگی ابن حجر وفات یافت.

ابن حجر پس از مرگ پدر تحت سرپرستی زکی‌الدین ابوبکر الکارمی قرار گرفت. وی قرآن را از او فراگرفت و سپس به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. او نزد اساتیدی چون ابراهیم بن احمد تنوخی آموزش دید که بر روی ادبیات و شعر نیز تأکید داشت؛ اما بعداً بیشتر به علم حدیث روی آورد.

ابن حجر جایگاه بسیار والایی در میان اهل سنت دارد.[۲] او تبحر خاصی در فقه شافعی، حدیث، تفسیر قرآن داشت، همچنین وظیفه افتاء را برعهده داشت و خطبه می‌خواند و منصب قاضی‌القضاتی را نیز بر عهده گرفت اما بیشتر به تدریس مشغول بود. او به عنوان حافظ علی الاطلاق و شیخ الاسلام شناخته می‌شود و در علوم تاریخ، حدیث و رجال صاحب‌نظر و مرجع دانشمندان است.[۳]

جلال الدین سیوطی، ابن حجر را امام و حافظ توصیف کرده که در زمان خود مقام قاضی القضات داشت. علاقه‌مندان به علم و حدیث از سراسر دنیا برای کسب دانش نزد او می‌آمدند و او ریاست حدیث‌شناسی را بر عهده داشت. در عصر او، حافظی هم‌طراز وی وجود نداشت.

اساتید

  • ابراهیم بن احمد تنوخی

شاگردان

  • شمس‌الدین سخاوی

تألیفات

از مهم‌ترین آثار ابن حجر می‌توان به:

  • فتح الباری فی شرح البخاری
  • الاصابة فی تمییز الصحابة
  • لسان المیزان
  • تهذیب التهذیب

تعداد تألیفاتش بیش از ۱۵۰ اثر است که نشان‌دهنده پرکاری وی است.

نقل احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام با صحابه به حدیث غدیر[۴]

از ادله دلالت حدیث غدیر بر امامت و خلافت این است که امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه کوفه حدیث «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» را مطرح کرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه که در غدیر حاضر بودند طلب شهادت کرد.

این ماجرا را شماری از بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند. از جمله ابن حجر عسقلانی است.

ابن حجر در «الاصابة» حدیث مناشده را از ابن عقده در کتاب «الموالاة» و او از ابواسحاق و ابوالطُفَیل روایت کرده که او گفته است: کسانی که من آنان را به‌شمار نمی‌آورم برایم روایت کرده‌اند که علی علیه السلام در رَحبه، مردم را سوگند داد…. سپس می‌گوید: این خبر را ابن شاهین از ابن عقده نقل و آن را استدراک کرده است.[۵]

روایت حدیث غدیر[۶]

کتب مفصلی در زمینه بحث‌های رجالی و تاریخیِ مربوط به سند حدیث غدیر تألیف شده، و در تعدادی از کتاب‌های بزرگان عامه حدیث غدیر به عنوان یکی از مسلمات روایت شده است.

یکی از علما و بزرگان اهل سنت که حدیث غدیر را نقل کرده ابن حَجَر عَسقَلانی است. ابن حجر در «تهذیب التهذیب» حدیث غدیر را با اشاره به ماجرای غدیر نقل کرده است.

وی پس از بیان بعضی از مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، به نقل حدیث غدیر توسط مِزّی و ابن عبدالبَرّ و ابن جریر طبری و نیز ابن عقده و کتابش در طرق حدیث غدیر اشاره کرده است.

ابن حجر در جایی دیگر به نقل حدیث غدیر توسط تِرمِذی و نَسایی اشاره کرده است.[۷]

معنای اولی برای «مولی» در کلام ابن حجر[۸]

یکی از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت سخن ابن حجر در «الصواعق» است. وی می‌گوید:

حق آن است که مَولی به معنای «امام» در لغت و شرع معهود نیست، در شرع که واضح است. اما در لغت، هیچ‌یک از پیشوایان زبان عربی نگفته است که مَفعَل به معنای أفعَل می‌آید.

و مَولاکُم در آیه «مَأواکُمُ النارُ هِیَ مَولاکُم»[۹] یعنی مَقرّ شما یا یاور شما که مبالغه در نفی نصرت و یاری است، چنان‌که گویند: گرسنگی توشه کسی است که توشه ای ندارد.

همچنین استعمال مانع از این است که مَفعَل به معنای أفعَل باشد، چرا که گفته می‌شود: «هُوَ أولی مِن کَذا» نه «مَولی مِن کَذا» و «أولی الرَجُلَینِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَی الرَجُلَینِ».

بنابراین، تنها با نظر به روایت آتی - یعنی: مَن کُنتُ وَلیُّهُ … - متصرّف در امور را یکی از معانی «مَولی» قرار دادیم.[۱۰]

پس به اقرار خود ابن حجر: هر گاه وَلیّ در سخن نبوی «مَن کُنتُ وَلیُّهُ…» به معنای «متصرّف در امور» باشد، بی گمان مَولی در سخن «مَن کُنتُ مَولاهُ…» نیز به همین معنی خواهد بود، زیرا احادیث یکدیگر را تفسیر می‌کنند.

البته مجرّد ثبوت معنای «متصرّف در امور» برای اثبات حق و هدف اهل آن بسنده است.

چنانچه ابن حجر حدیثی را از بزرگان اهل سنت و پیشوایان نامدار آورده، و با نظر به آن «ولیّ» را به معنای «متصرّف در امر» دانسته است.

ابن حجر در ادامه و به خصوص در مورد استدلال شیعه برای معنای مولی به فهم ابوبکر و عمر بالخصوص و اینکه این دو در روز غدیر از واژه «مَولی» معنای «أولی» را فهمیده‌اند اشکال کرده و گفته است:

وجه سوم

قبول کردیم که «مَولی» به معنای «أولی» است، ولی نمی‌پذیریم که مراد از آن اولی به امامت باشد، بلکه مراد اولی به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکی به او است.

چنان‌که در سخن خدای تعالی آمده است: «إنَّ أولَی الناسِ بِإبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوه»:[۱۱] بی گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم کسانی اند که از او پیروی کردند.

نه دلیل قطعی بر نفی این احتمال هست و نه دلیل ظاهر، بلکه واقع امر همین است، چرا که این همان معنایی است که ابوبکر و عمر از آن فهمیده‌اند - و این دو تن تو را در فهم حدیث کافی هستند - زیرا وقتی حدیث را شنیدند به علی علیه السلام گفتند: ای پسر ابوطالب، مولای مردان و زنان مؤمن گشتی.

این خبر را دارقطنی نقل کرده است. دارقطنی همچنین آورده است که به عمر گفته شد: تو با علی به گونه ای رفتار می‌کنی که با هیچ‌یک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله چنین رفتار نمی‌کنی! عمر گفت: زیرا او مولای من است.[۱۲]

همچنین شیخ عبدالحق دهلوی در «اللّمعات فی شرح المشکاة» این کلام را از ابن حجر مکّی نقل کرده و آن را پسندیده است.

شهاب الدین احمد عجیلی نیز گفته که من اهل تولاّی امام علی بن ابی طالب علیه السلام هستم، که لقبش مرتضی است و در کردار و گفتار نیز پسندیده است.

مراد از تولّی ولایت است، و مراد از آن (ولیّ) صدیق و ناصر یا سزاوارتر به پیروی کردن و نزدیکی است.

چنان‌که در قرآن آمده است: «إنَّ أولَی الناسِ بِإبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوه»:[۱۳] بی گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم کسانی اند که از او پیروی کردند.

این معنایی است که عمر از حدیث فهمیده است، زیرا وقتی حدیث را شنید، گفت: گوارایت باد ای پسر ابوطالب که اکنون ولیّ هر مرد و زن مؤمنی گشتی.[۱۴]

و اما پاسخ کلام اینان

الف) جالب اینجاست که ابن حجر کلام خود را نقض کرده و آمدن مَولی به معنای «أولی» را به‌طور مطلق انکار کرده است!

با اینکه در وجه سوم تصریح نموده که آمدن «مَولی» به معنی «اولی به پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکی به او» واقعیت است، زیرا ابوبکر و عمر همین معنی را از این واژه دریافته اند.

ولی در وجه دوم از وجوه ردّ بر تمسّک شیعه به حدیث غدیر می‌نویسد:

وجه دوم: ما نمی‌پذیریم که معنای «مَولی» آن باشد که ایشان گفته‌اند، بلکه معنای «مَولی» ناصر است، چرا که این معنی بین معانی ای نظیر معتِق (آزادکننده) و عتیق (آزادشده) و متصرّف در امر و ناصر و محبوب، مشترک و در همه آنها حقیقت است. و تعیین یکی از معانی مشترک بدون دلیل نادرست و غیرقابل اعتناست.

تعمیم آن نیز در همه مفاهیمش جایز نیست، زیرا اینکه «مَولی» مشترک لفظی باشد و اینکه به حسب تعدّد معانی وضع‌های متعدد داشته باشد مورد اختلاف است، و رأی جمهور اصولیان و علمای علم بیان و اقتضای استعمالات لفظ مشترک از سوی فصحاء این است که لفظ مشترک همه معانی اش را در بر نمی‌گیرد.

اضافه بر این، اگر قول دیگر را اخذ کنیم و به تعمیم آن قائل شویم یا بنا را بر این بگذاریم که «مَولی» مشترک معنوی است؛ این گونه که دارای یک وضع برای قدر مشترک یعنی قرب معنوی از «وَلْی» است، در این صورت لفظ «مَولی» می‌تواند بر هر یک از معانی گذشته صدق کند.

پس تعمیمش به اینجا نمی‌انجامد، چرا که نمی‌توان از واژه «مَولی» هر دو مفهوم معتق (آزادکننده) و عتیق (آزادشده) را اراده کرد؛ بنابراین اراده یک معنی متعیّن می‌شود.

ما و امامیه در صحت اراده معنای «حُبّ» (دوست داشتن) هم داستانیم و علی علیه السلام سیّد و حبیب ماست.

حق آن است که بودن «مَولی» به معنای «امام» در لغت و شرع معهود نیست:

در شرع که واضح است، و در لغت هم هیچ‌یک از بزرگان زبان عربی نگفته است که مَفعَل به معنای اَفعَل می‌آید. و مَولاکُم در آیه «مَأواکُمُ النارُ هِیَ مَولاکُم»،[۱۵] یعنی مقرّ شما یا یاور شما، که مبالغه در نفی نصرت و یاری است. چنانچه گویند: گرسنگی توشه کسی است که توشه ای ندارد.

همچنین استعمال مانع از این است که مَفعَل به معنای اَفعَل باشد، چرا که گفته می‌شود: «هُوَ أولی مِن کَذا» نه «مَولی مِن کَذا»، و «أولی الرَجُلَینِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَی الرَجُلَینِ».

بنابراین تنها با نظر به روایت آتی - یعنی من کنت ولیّه… - متصرّف در امور را یکی از معانی «مَولی» قرار دادیم.

هدف از تنصیص بر موالات علی علیه السلام اجتناب از دشمنی با او است، زیرا تنصیص بر این مطلب سبب افزونی شرف او است.

پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خود را با «أ لَستُ أولی بِکُم مِن أنفُسِکُم» آغاز و آن را سه بار تکرار کرد تا در جهت قبول کردن آنان تحریک بیشتری داشته باشد.

دعایی که در انتهای سخن حضرتش آمده نیز همین حکم را دارد.[۱۶]

می‌بینیم که ابن حجر چگونه اینجا و در وجه دوم بر نفی احتمال اراده «أولی» از «مَولی» به‌طور مطلق پافشاری می‌کند، و سپس در وجه سوم ادّعا می‌کند که معنای واقعی «مَولی» در حدیث «أولی به اتّباع و پیروی» است!

و در این باره به فهم و درک ابوبکر و عمر استناد می‌کند که آن دو این معنی را از حدیث فهمیده‌اند و خود سخنان طولانی و بیهوده اش را ابطال می‌کند!

آیا این گفتار طولانی ردّ ابوبکر و عمر و ابطال فهم آن دو نیست؟! آیا حتماً باید شیعه را ردّ کرد، هر چند به ردّ ابوبکر و عمر بیانجامد؟!

ب) و اما عبدالحق دهلوی! او نیز در این تناقض گویی و دوگانگی همانند ابن حجر بوده و در کتاب «اللّمعات» گفتار وی را عیناً نقل کرده و دوگانه گویی او را متوجه نشده است!

البته در ترجمه فارسی «المشکاة» کلام ابن حجر در وجه سوم را آورده و جمله «بلکه واقع امر همین است، چرا که این همان معنایی است که ابوبکر و عمر از آن فهمیده‌اند» را جا انداخته است! واقعاً این است امانت در نقل؟!

در کتاب «عوالم العلوم» فهرستی از راویان حدیث و شعرا و اهل لغت عامه که معنی «اولی» را معنای اصلی کلمه مولی دانسته‌اند آورده است،[۱۷] که یکی از آنها ابن حجر عسقلانی است.

منابع

دانشنامه غدیر، جلد ۲، صفحه ۴۳۵

پانویس

  1. ر. ك البدر الطّالع: ۸۷/۱، الضوء اللّامع: ۳۶/۲، شذرات الذّهب: ۲۷۰/۸، ذيل رفع الإصر: ۸۹ ، ذيل تذكرة الحفّاظ‍‌: ۳۸۰.
  2. حسن المحاضره: ۳۱۰/۱.
  3. حسینی میلانی، علی، حدیث اقتداء به شیخین در ترازوی نقد، صفحه: ۷۶، الحقائق، قم - ایران، 1387 ه.ش
  4. چکیدهٔ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۲۵.
  5. الاصابة: ج ۲ ص ۴۲۱ و ج ۴ ص ۱۵۹.
  6. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۲۸۱. اسرار غدیر: ص ۱۰۷. چهارده قرن با غدیر: ص ۱۲۱.
  7. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۷۷. تهذیب التهذیب: ج ۸ ص ۳۳۷ و ج ۷ ص۷۴، ۳۳۹. ابن‌حجر حدیث غدیر را در کتاب‌های دیگرش نیز نقل کرده است: الاصابة: ج ۴ ص ۸۰. فتح الباری. المطالب العالیة: ج ۴ ص ۶۰.
  8. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۳۳۱–۳۷۵، ۵۹۱. اسرار غدیر: ص۱۱۳. چهارده قرن با غدیر: ص۱۲۱.
  9. حدید/۱۵.
  10. الصواعق المحرقة: ص ۲۵.
  11. آل عمران/۶۸.
  12. الصواعق المحرقة: ص ۲۶.
  13. آل عمران/۶۸.
  14. ذخیرة المآل (مخطوط).
  15. حدید/۱۵.
  16. الصواعق المحرقة: ص ۲۵.
  17. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۹.