متولّی امر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آمدن «مَولى» به معناى «متولىّ ‏امر»<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۳۴...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۵

آمدن «مَولى» به معناى «متولىّ ‏امر»[۱]

از ديگر ادله قاطع بر آمدن «مَولى» به معناى «أولى»، معانى است كه براى اين واژه گفته ‏اند و هم ‏معناى معناى «أولى» است. از جمله آمدن «مَولى» به معناى «متولّى امر» است.

آمدن مَولى به معناى «متولّى امر» از سخنان عالمان عربيّت و مفسّران ثابت مى ‏شود. اين معنى نيز -  مانند معناى پيشين -  امامت و خلافت را مى ‏رساند، زيرا واضح است كه متولّى همان متصرّف است. و خواهد آمد كه سعيد چَلَبى و شِهاب خَفاجى در حاشيه ‏هايشان بر تفسير بَيضاوى به اين مطلب تصريح كرده ‏اند.

از سخنان جماعتى از بزرگان و سرشناسان محقّق در علوم گوناگون ثابت مى‏شود كه »مَولى« به معناى »متولّى امر« است. اينك شمارى از كسانى كه به اين مطلب تصريح كرده‏اند:

  1. محمد بن يزيد مُبَرَّد، ابوالعباس
  2. حسين بن محمد بن مفضّل، ابوالقاسم، راغب اصفهانى
  3. على بن احمد واحدى، ابوالحسن
  4. احمد بن حسن بن احمد زاهد
  5. محمود بن عمر زَمخشرى، جاراللَّه
  6. مبارک بن محمّد جَزَرى، ابوالسعادات
  7. احمد بن يوسف بن حسن كواشى
  8. عبداللَّه بن عمر بَيضاوى، ناصرالدين
  9. عبداللَّه بن احمد نَسَفى
  10. محمد بن يوسف اندلسى، ابوحيّان
  11. حسن بن محمد نيشابورى، نظام‏ الدين
  12. عبدالرحمن بن ابى‏بكر سيوطى، جلال ‏الدين
  13. محمدطاهر گُجَراتى
  14. ابوالسعود بن محمد عمادى
  15. سعيد چَلَبى
  16. احمد بن محمد بن عمر خَفاجى، شِهاب ‏الدين
  17. فخر رازى

و اما تفصيل اين موارد:

۱. محمد بن يزيد مُبَرَّد

سيد مرتضى از مُبَرَّد نقل كرده كه او پس از تأويل آيه «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا»[۲]: اين بدان سبب است كه خدا مولاى مؤمنان است، گفته است: ولىّ و مَولى هم معنى هستند، و خدا سزاوار به آفريدگانش و متولّى امور آن هاست.[۳]

۲. راغب اصفهانى

سيوطى در معرفى كتب غريب القرآن مى ‏نويسد: از بهترين آنها «المفردات» راغب است. راغب اصفهانى در همين كتاب مى ‏گويد: وِلاء و توالى آن است كه دو يا چند شى‏ء چنان پديد آيند كه بين آنها چيزى كه از آنها نيست، نباشد. اين معنى به طور استعاره، براى نزديكى از حيث مكان يا نسبت يا دين يا دوستى و يارى و اعتقاد به كار مى‏ رود. ولايت به عهده گرفتن امر است و «ولىّ» و «مَولى» در همه اينها استعمال مى ‏شوند؛ هم در معناى فاعلى يعنى مُوالى، و هم در معناى مفعولى يعنى مُوالى. به مؤمن مى‏ گويند: او ولىّ خداست، اما مراد اين نيست كه او مولاى خداست.[۴]

۳. على بن احمد واحدى، ابوالحسن

ابوالحسن واحدى مى‏ نويسد: «ثُمَّ رُدُّوا» يعنى بندگان به سبب مرگ باز مى‏ گردند.

«إلَى اللَّهِ مَولاهُمُ الحَقِّ« يعنى به سوى خدا مولاى راستين‏شان كه عهده‏دار امور آنان است.[۵]

۴. احمد بن حسن زاهد درواجكى

زاهد درواجكى در تفسیر آيه «مَأواكُمُ النارُ هىَ مَولاكُم وَ بِئسَ المَصيرُ»[۶] مى ‏نويسد: مَولى در لغت: هر كس كه عهده‏ دار مصالح تو شود مولاى تو است. او به امور تو مى ‏پردازد و تو را در برابر دشمنانت يارى مى‏ كند. از همين رو است كه پسرعمو و آزادكننده بنده را مَولى ناميده‏ اند. سپس اين واژه اسم گشته براى كسى كه ملازم چيزى شود، چنانكه مى‏ گويند: اخ الفقراء، اخ المال.[۷]

۵. جارالله زَمخشرى

زَمخشرى در تفسير آيه «أنتَ مَولانا فَانصُرنا»[۸]: تو مولاى مايى پس ما را يارى كن، مى‏ نويسد: «مَولانا» تو آقا و سرور مايى و ما بندگان توييم، يا يعنى ياور ما، يا متولّى امور ما. «فَانصُرنا» از حقوق مَولى اين است كه بندگانش را يارى كند، چرا كه عادت تو اين است. يا اينكه يارى ما از جمله امور ماست كه عهده ‏دارى‏ اش بر تو است.[۹]

۶. ابوالسعادات ابن ‏اثير

مبارک بن محمد بن اثير جَزَرى گويد: «مَولى» در حدیث بسيار به كار رفته است، و آن اسمى است كه بر جماعت كثيرى واقع مى‏ شود... . هر كس كه عهده ‏دار امرى شود يا به آن بپردازد مولا و ولىّ آن امر است... . اين حديث در همين معنى است: هر زنى كه بى‏اذن مولايش ازدواج كند ازدواجش باطل است. در روايت ديگرى به جاى «مولايش»، «وليّش» آمده است، يعنى متولّى امر آن زن.[۱۰]

۷. احمد بن يوسف كواشى

احمد بن يوسف كواشى ذيل آيه «أنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ»[۱۱] مى‏ نويسد: به سبب وجود «فاء» در «فَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ» نبايد بر سر «أنتَ مَولانا» وقف كرد. مَولانا يعنى سرور ما و متولّى امور ما، زيرا جمله فَانصُرنا نتيجه «أنتَ مَولانا» است؛ يعنى بى ‏گمان تو سرور ما هستى و سرور بندگانش را يارى مى‏ كند.[۱۲]

۸. ناصرالدين بَيضاوى

ناصرالدين بَيضاوى در تفسير آيه «مَأواكُمُ النارُ هىَ مَولاكُم»[۱۳] مى‏ نويسد: يعنى آن به شما سزاوارتر است. مانند شعر لبيد:

فَغَدَت كِلا الفَرجَينِ تَحسَبُ أنَّهُ

مَولَى المَخافَةِ خَلفُها وَ أمامُها

پس هر دو جانب گاو ماده؛ پشت سر و پيش رويش چنان گشت كه او آنها را به موضع ترسيدن سزاوارتر مى ‏پنداشت.

یا اينكه مَولاكُم يعنى متولّى شما؛ يعنى آتش متولّى شماست و كار شما را به عهده خواهد گرفت. چنانكه شما در دنيا عهده‏دار انجام موجبات آن بوديد. و آتش بد بازگشتگاهى است.[۱۴]

۹. عبدالله بن احمد نَسَفى

نَسَفى گويد: «أنتَ مَولانا» يعنى تو سرور ما هستى و ما بندگان تو هستيم. يا يعنى ياور ما و متولّى امور ما.[۱۵]

۱۰. ابوحيّان اندلسى

ابوحيّان در تفسیر آيه «هُوَ مَولانا»[۱۶] مى‏ نويسد: «هُوَ مَولانا» يعنى ناصر و حافظ ما. اين قول جمهور است. كلبى گويد: يعنى: در مرگ و زندگى نسبت به ما از خود ما سزاوارتر است.

همچنين گفته شده است: يعنى خداوندگار و سرور ماست، و از همين رو هر گونه كه بخواهد در امور ما تصرّف مى ‏كند.

بنابراين واجب است كه نسبت به آنچه از سوى او صادر مى‏ شود خشنود باشيم. و خود فرموده است: «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولى لَهُم»[۱۷]: اين بدان سبب است كه خدا مولاى مؤمنان است و كافران مولايى ندارند. پس او مولاى ماست كه متولّى امور ماست و ما نيز او را ولىّ خود قرار داده ‏ايم.[۱۸]

همچنين ابوحيّان در تفسير آيه «ثُمَّ رُدُّوا إلَى اللَّهِ مَولاهُمُ الحَقِّ»[۱۹]: سپس به سوى خدا مولاى حقيقى‏شان بازگردانده شوند، مى ‏گويد: «إلَى اللَّهِ» يعنى به سوى عذاب خدا، و گفته ‏اند: به سوى جايگاه كيفر و پاداش خدا. «مَولاهُمُ الحَقِّ»: مولاى راستين ايشان، بر خلاف پندار آنان كه بت‏ هايشان را مولاى خود مى ‏دانستند، زيرا اين خداست كه عهده ‏دار حساب آنهاست. پس او در پادشاهى و احاطه مولاى آنان است، نه در يارى و رحمت.[۲۰]

۱۱. نظام ‏الدين نيشابورى

نظام ‏الدين نيشابورى ذيل آيه «أنتَ مَولانا» مى ‏نويسد:

در اين آيه اعتراف شده كه اين خداى سبحانه است كه متولّى هر نعمتى است كه آفريدگان آن را به دست مى ‏آورند، و او بخشنده هر مكرمتى است كه ايشان به آن دست مى ‏يابند.

آنان مانند كودكى ‏اند كه مصلحتش جز به تدبير سرپرستش انجام نمى ‏پذيرد، و همچون بنده ‏اى‏ اند كه جمع مهمّاتش به سامان نمى ‏آيد جز به اصلاح مولايش. با اين اعتراف است كه بنده سزاوار وصول به حق مى ‏گردد. هر كس خود را به امكان و نقصان بشناسد، خداوندش را به وجوب و كمال خواهد شناخت.[۲۱]

همچنين وى ذيل آيه «فَاعلَمُوا أنَّ اللَّهَ مَولاكُم»[۲۲]: بدانيد كه خدا مولاى شماست، مى ‏نويسد: يعنى يار و متولّى امور شماست و شما را حفظ مى‏ كند و شرّ كافران را از شما میراند، زيرا او «نِعمَ المَولى وَ نِعمَ النَصيرُ»: مولا و ياور خوبى است. پس به ولايت و يارى او اطمينان داشته باشيد.[۲۳]

نيز نيشابورى در تفسير آيه «هُوَ مَولانا»[۲۴] گويد: جز او كسى متولّى امور ما نيست. هر چه بخواهد از اسباب شادى و غم در ما پديد مى ‏آورد، و كسى را نرسد كه به او اعتراض كند.[۲۵]

و در تفسير آيه «وَ اللَّهُ مَولاكُم»[۲۶] مى ‏نويسد: يعنى متولّى امور شما. و گفته ‏اند: يعنى نسبت به شما از خودتان سزاوارتر است و خيرخواهى او از خيرخواهى‏ هاى شما در حق خودتان نافع ‏تر است.[۲۷]

و در تفسير آيه «وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ»[۲۸]: و به ريسمان خدا چنگ زنيد، مى ‏نويسد: تا اينكه به او ملحق شويد. او متولّى فانى كردن شما از خودتان است، و در از ميان بردن هستى شما مولاى خوبى است، و ياورى نيكو است در اينكه شما را به وجود خداوندتان باقى بدارد.[۲۹]

۱۲. جلال ‏الدين سُيوطى

جلال ‏الدين سيوطى در معناى آيه «أنتَ مَولانا» مى ‏نويسد: سرور ما و متولّى امور ما. و ذيل «فَاعلَمُوا أنَّ اللَّهَ مَولاكُم» مى ‏گويد: ياور شما و متولّى امور شما.

همچنين در تفسير آيه «لَن يُصيبَنا إلاّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا»: جز آنچه خدا براى ما مقدّر كرده كه به ما برسد به ما نخواهد رسيد، و آيه «هُوَ مَولانَا»[۳۰]: او مولاى ماست، مى‏ گويد: يعنى يار ما و متولّى امور ما.[۳۱]

۱۳. محمد بن طاهر فَتَّنى گُجَراتى

گُجَراتى در اين باره كلام ابن ‏اثیر در «نهايه» -  كه در بالا گذشت -  را نقل كرده است.[۳۲]

۱۴. ابوالسُعود عمادى

ابوالسعود ذيل آيه «هِىَ مَولاكُم»[۳۳] مى‏ نويسد: متولّى شماست و كار شما را به عهده خواهد گرفت، چنانكه شما عهده‏دار انجام موجبات آن بوديد.××× 3 تفسير ابوالسعود )هامش تفسير فخر رازى( : ج 8 ص 72. ×××


15. سعيد چَلَبى

سعيد چلبى در تفسير آيه »هِىَ مَولاكُم« گويد: متولّى شما، يعنى متصرّف در كار شما.××× 4 حاشيه چَلَبى بر تفسير بَيضاوى. ×××


16. شِهاب‏الدين خَفاجى

خفاجى در شرح سخن بَيضاوى مى‏نويسد: متولّى شماست يعنى خدا در شما تصرّف مى‏كند. چنانكه شما در امورى از دنيا كه او واجب ساخته و مقتضى‏اش را فراهم كرده تصرّف مى‏كنيد.××× 5 حاشيه خَفاجى بر تفسير بَيضاوى. ×××


17. فخر رازى

آمدن »مَولى« به معناى »متولّى امر« به قدرى واضح است كه فخر رازى -  كه مى‏كوشد تا آمدن اين واژه به معناى »أولى« را انكار كند -  در تفسير آيه »أنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ«××× 6 بقره /  286. ×××: تو مولاى مايى پس ما را در برابر كافران يارى كن، مى‏نويسد:

در سخن خداى تعالى يعنى »أنتَ مَولانا« فايده ديگرى نيز هست و آن اينكه اين واژه به نهايت فروتنى و خاكسارى دلالت مى‏كند، و اعتراف است به اينكه خداى سبحانه متولّى هر نعمتى است كه بندگان به آن مى‏رسند و او بخشنده هر مكرمتى است كه ايشان به آن دست مى‏يابند.


پس بندگان ناگزير در هنگام دعا اظهار مى‏كنند كه به فضل و احسان خدا دلگرم‏اند. همچون كودكى كه مصلحتش جز به تدبير سرپرستش انجام نمى‏پذيرد، و مانند بنده‏اى كه جمع مهمّاتش جز به اصلاح مولايش به سامان نمى‏آيد. زيرا خداى سبحانه بر پاى دارنده آسمان‏ها و زمين است و به اصلاح مهمّات همگان به دست او است و در حقيقت متولّى امور همه است. چنانكه خود فرموده است: »نِعمَ المَولى وَ نِعمَ النَّصيرُ«××× 1 تفسير رازى: ج 7 ص 161. ×××: مولا و ياور خوبى است.

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۳۴۲ - ۳۴۹.
  2. محمد صلى الله عليه وآله /  ۱۱.
  3. الشافى فى الامامة: ص ۱۲۳ به نقل از كتاب: العبارة عن صفات الله (مُبَرَّد).
  4. المفردات: ص ۵۳۳ .
  5. التفسير الوسيط (مخطوط).
  6. حديد (۵۷) / ۱۵.
  7. تفسير زاهدى (مخطوط).
  8. بقره /  ۲۸۶.
  9. الكشّاف: ج ۱ ص ۳۳۳.
  10. النهاية: «ولى».
  11. بقره (۲) / ۲۸۶.
  12. التلخيص فى التفسير (مخطوط). در كتابخانه ناصريّه نسخه‏ اى از اين كتاب هست كه در سال ۶۷۷ هجرى -  يعنى در زمان حيات مؤلف -  كتابت شده است.
  13. حديد /  ۱۵.
  14. تفسير بَيضاوى: ص ۷۱۶.
  15. تفسير نَسَفى: ج ۱ ص ۱۴۴.
  16. توبه /  ۵۱.
  17. محمد صلى الله عليه و آله /  ۱۱.
  18. البحر المحيط: ج ۵ ص ۵۲ .
  19. انعام /  ۶۲ .
  20. البحر المحيط: ج ۴ ص ۱۴۹.
  21. تفسير نيشابورى: ج ۳ ص ۱۱۳.
  22. انفال /  ۴۰.
  23. تفسير نيشابورى: ج ۹ ص ۱۵۳.
  24. توبه /  ۵۱ .
  25. تفسير نيشابورى: ج ۱۰ ص ۱۰۴.
  26. تحريم /  ۲.
  27. تفسير نيشابورى: ج ۲۸ ص ۸۰ .
  28. آل‏ عمران /  ۱۰۳.
  29. تفسير نيشابورى: ج ۱۷ ص ۱۲۶.
  30. توبه /  ۵۱ .
  31. تفسير جلالين: ص ۶۶، ۲۴۰، ۲۵۶.
  32. مجمع البحار: «ولى».
  33. حديد /  ۱۵.