امّ سلمه و حدیث غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== <big>اتمام حجت امّ‏ سلمه با غدير</big><ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۰۸. اسرار غدير: ۲۹۷.</ref> ==
'''ام‌سلمه (هند دختر ابی‌امیه)'''<ref>السَّيِّدَةُ، المُحَجَّبَةُ، الطَّاهِرَةُ، هِنْدُ بِنْتُ أَبِي أُمَيَّةَ بنِ المُغِيْرَةِ بنِ عَبْدِ اللهِ بنِ عُمَرَ بنِ مَخْزُوْم بنِ يَقَظَةَ بنِ مُرَّةَ المَخْزُوْمِيَّةُ، بِنْتُ عَمِّ خَالِدِ بنِ الوَلِيْدِ سَيْفِ اللهِ؛ وَبِنْتُ عَمِّ أَبِي جَهْلٍ بنِ هِشَامٍ.  
<big>از نمونه‏ هاى بارز [[اتمام حجت]] و استدلال و يادآورى‏ هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين ‏عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را روايت كرده ‏اند نيز به گونه ‏اى جهاد خود را در مقابله با اهل [[سقیفه]] به نمايش گذاشته ‏اند.</big>


<big>يكى از اصحاب معصومين ‏عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده ام ‏سلمه است. ام‏ سلمه كه از حاضرين در غدير است حديث غدير اين گونه نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ. اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ».<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۴۹ ح ۶۵۲.</ref></big>
سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 201</ref>'''،''' همسر پیامبر صلی الله علیه وآله و از یاوران اهل البیت علیهم السلام، از خانواده‌ای اصیل و سرشناس<ref>وَكَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ النِّسَاءِ وَأَشْرَفِهِنَّ نَسَباً، وَكَانَتْ آخِرَ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّهَاتِ المُؤْمِنِيْنَ.


== <big>جلسه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانۀ امّ‏ سلمه</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۹۷، ۱۹۸.</ref> ==
سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 202</ref> در مکه زاده شد. با توجه به سن و سال وفاتش، تولد او را حدود ۲۰ سال پیش از هجرت دانسته‌اند. پدرش ابی‌امیه بن مغیره، معروف به «زادالرکب» به دلیل سخاوت و بخشندگی، و مادرش عاتکه بنت عامر بن ربیعه کنانی بود. او دخترعموی ابوجهل و خالد بن ولید نیز محسوب می‌شد
<big>پس از بازگشت كاروان [[حجةالوداع]] از غدير به مدينه، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا همه همسرانش در خانه ام‏ سلمه جمع شوند. مجلسى با حضور آنان تشكيل شد و على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نيز در آن مجلس حضور داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آغاز كرد و فرمود: «به آنچه مى‏ گويم خوب گوش فرا دهيد».</big>


<big>سپس اشاره به على‏ عليه السلام كرده فرمود: «اين برادر من و وصيم و وارثم و قيام كننده به امور شما و امور امت بعد از من است. آنچه به شما امر مى ‏كند اطاعت كنيد و از فرمان او سرپيچى نكنيد كه هلاک مى‏ شويد».</big>
== زندگینامه ==
ام‌سلمه از نخستین زنانی بود که اسلام آورد و در ابتدا همسر ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد، پسرعمه و برادر رضاعی پیامبر صلی الله علیه وآله بود. آن دو جزو اولین گروه مهاجران به حبشه بودند و در آنجا دختری به نام زینب برایشان متولد شد. پس از بازگشت به مکه و سپس هجرت به مدینه، ام‌سلمه به عنوان اولین زن مهاجر به مدینه شناخته می‌شود<ref>ونس عن ابن إسحاق قال: ثم تزوج رسول اللَّه (صلى اللّه عليه و سلّم) بعد أم حبيبة أم سلمة هند بنت أبي أمية، و كانت قبله عند أبي سلمة عبد اللَّه بن عبد الأسد بن هلال بن عبد اللَّه بن عمر بن مخزوم هاجرا جميعا إلى أرض الحبشة، ثم قدما المدينة، فأصابته جراحة بأحد، فمات بها من جراحته.


<big>پس از آن خطاب به على‏ عليه السلام فرمود: «يا على، سفارش اينان را به تو مى‏ نمايم: مادامى كه از خدا و از تو اطاعت مى‏ كنند از آنان به عنوان همسر من مواظبت كن و هر يک از آن ها كه سرپيچى كردند آنان را طلاقى ده كه خدا و رسولش از آنان بيزار باشند»!</big>
سيرة ابن إسحاق، جلد : 1  صفحه : 260</ref>.


<big>در آن حال همه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت بودند. عايشه از بين آنان گفت: ما چنين نبوده ‏ايم كه به ما دستور داده باشى و ما خلاف آن را انجام داده باشيم!!! حضرت فرمود: «بلى، تو با امر من به شدت مخالفت كردى، و به خدا قسم با همين سخنِ من نيز مخالفت خواهى كرد و بعد از من در مقابل على عصيان مى‏ نمايى»!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷. </ref></big>
ابوسلمه در جنگ احد زخمی شد و پس از مدتی درگذشت. پس از پایان عده، پیامبر صلی الله علیه وآله به خواستگاری او رفت<ref>الوَاقِدِيُّ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بنُ عُثْمَانَ، عَنْ عَبْدِ المَلِكِ بنِ عُبَيْدٍ، عَنْ سَعِيْدِ بنِ يَرْبُوْعٍ، عَنْ عُمَرَ بنِ أَبِي سَلَمَةَ، قَالَ:


<big>با اين همه، پيامبرصلى الله عليه وآله از خيانت عايشه و حفصه چشم ‏پوشى فرمود و پس از يک ماه به خانه آنان رفت. اما آنان دست از اقدامات خود بر ضد غدير برنداشتند؛ و به عنوان مأموران اصحاب صحيفه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى‏ كردند و همچنان اسرار پيامبر صلى الله عليه و آله را براى آنان بازگو مى‏ کردند كه بارزترين نمونه ‏هاى آن ماجراى لشكر اسامه و مسموم كردن پيامبر صلى الله عليه و آله بود.</big>
بَعَثَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أَبِي إِلَى أَبِي قَطَنٍ فِي المُحَرَّمِ سنَةَ أَرْبَعٍ، فَغَابَ تِسْعاً وَعِشْرِيْنَ لَيْلَةً، ثُمَّ رَجَعَ فِي صَفَرٍ، وَجُرْحُهُ الَّذِي أَصَابَهُ يَوْمَ أُحُدٍ مُنْتَقِضٌ؛ فَمَاتَ مِنْهُ، لِثَمَانٍ خَلَوْنَ مِنْ جُمَادَى الآخِرَةِ، وَحَلَّتْ أُمِّي فِي شَوَّالٍ، وَتَزَوَّجَهَا رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-.


<big>دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله با همدستى پدرانشان تصميم بر مسموم كردن آن حضرت گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. آنان با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله را به دست آن دو نفر مسموم كردند.</big>
سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 203</ref> و با وجود پاسخ منفی قبلی به خواستگاری ابوبکر و عمر<ref>أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ لَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا، خَطَبَهَا أَبُو بَكْرٍ، فَرَدَّتْهُ، ثُمَّ عُمَرُ، فَرَدَّتْهُ.


<big>هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى ‏دادند، و وقتى حضرت بی‏حال مى ‏شد آن را در حلق پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏ريختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن اِبا مى‏ كرد آنان به اجبار آن را در دهان مباركش مى ‏ريختند.</big>
فَبَعَثَ إِلَيْهَا رَسُوْلُ اللهِ، فَقَالَتْ: مَرْحَباً، أَخْبِرْ رَسُوْلَ اللهِ أَنِّي غَيْرَى، وَأَنِّي مُصْبِيَةٌ [1] ، وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْ أَوْلِيَائِي شَاهِداً.


<big>وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمى‏ كردم كه دارو را به اجبار به من نخورانيد؟! عايشه و حفصه در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم!! فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد!!!<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص۲۳۹، ۲۴۶، ۵۱۴، ۵۱۶. تاریخ الطبری: ج۲ ص۴۳۸.</ref></big>
فَبَعَثَ إِلَيْهَا: (أَمَّا قَوْلُكِ: إِنِّي مُصْبِيَةٌ؛ فَإِنَّ اللهَ سَيَكْفِيْكِ صِبْيَانَكِ، وَأَمَّا قَوْلُكِ: إِنِّي غَيْرَى، فَسَأَدْعُو اللهَ أَنْ يُذْهِبَ غَيْرَتَكِ، وَأَمَّا الأَوْلِيَاءُ؛ فَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْهُم إِلاَّ سَيَرْضَى بِي) .


== <big>روايت غدير توسط امّ ‏سلمه</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۸. ماهنامه كوثر (ويژه‏ نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶): ص۸۰-۸۵.</ref> ==
قَالَتْ: يَا عُمَرُ، قُمْ، فَزَوِّجْ رَسُوْلَ اللهِ.
<big>شواهد موجود در كتب تاريخى گوياى اين [[حقیقت]] است كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از آغاز رسالت با رويكرد عمده زنان به آئين توحيدى روبرو شد. اولين پذيرنده اسلام حضرت خديجه‏ عليها السلام و اولين شهيده جناب سميه و نيز بانوانى كه از سابقين و مهاجران شمرده مى‏ شدند، نمونه روشنى از ارزش زنان در دين مبين اسلام را به نمايش مى‏ گذارند.</big>


<big>همچنين حضور زنان در [[حجةالوداع]] بارزترين و ماندگارترين نوع ارزش والاى [[بانوان]] است. اخبار فراوانى كه به وسيله راويان زن از اين مراسم عظيم نقل شده گوياى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از اين ميراث مقدس است. از جمله اين بانوان امّ ‏سلمه است:</big>
سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 204</ref>، با پیامبر صلی الله علیه وآله ازدواج کرد<ref>فَلَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا خَطَبَهَا أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّتْهُ. ثُمَّ خَطَبَهَا عُمَرُ فَرَدَّتْهُ. فَبَعَثَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَقَالَتْ: مَرْحَبًا بِرَسُولِ اللَّهِ وَبِرَسُولِهِ.


<big>حضور همسران پيامبرصلى الله عليه وآله از جمله ام ‏سلمه در مراسم غدير در كتب مختلف مورد تأكيد قرار گرفته است.<ref>معارج النبوة: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref>صاحب «روضة الصفا» مى ‏گويد: چون حضرت رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در غدير خم حديث «من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه» در شأن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود. سپس از منبر فرود آمد و در خيمه خاص خود نشست و فرمود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در خيمه ديگر بنشيند. بعد از آن طبقات خلائق را فرمود تا به خيمه على‏ عليه السلام رفتند و زبان به تهنيت على‏ عليه السلام گشادند. چون مردم از اين امر فارغ شدند، امّهات مؤمنين به فرموده آن حضرت نزد على‏ عليه السلام رفتند و او را تهنيت دادند.<ref>فيض القدير: ص۳۸۸، ۳۸۹.</ref></big>
الطبقات الكبرى -  جلد : 8  صفحه : 71</ref>. مهریه او را نجاشی، پادشاه حبشه، پرداخت<ref>و روي: أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أرسل إلى أمّ سلمة: أن مري ابنك أن يزوّجك، فزوّجها ابنها سلمة بن أبي سلمة من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و هو غلام لم يبلغ، و أدّى عنه النجاشي صداقها أربعمائة دينار عند العقد.


<big>ام‏ سلمه يكى از دو زن پيامبرصلى الله عليه وآله است كه [[حديث غدير]] را روايت كرده است. او ماجراى غدير را چنين باز مى‏ گويد: اخذ رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله بيد على‏ عليه السلام بغدير خم، فرفعها حتى رأينا بياض ابطيه. فقال: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. ثم قال: ايها الناس، انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى، و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض<ref>الغدير: ج ۱ ص۱۷، ۱۸. ملحقات احقاق الحق: ص ۵۳ . معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۷۷.</ref></big>:
إعلام الورى بأعلام الهدى، جلد : 1  صفحه : 277</ref> و پیامبر صلی الله علیه وآله علاوه بر مهریه، وسایل ساده‌ای نیز به عنوان کابین به او داد. ام‌سلمه زنی زیبا، خردمند و مورد احترام پیامبر بود و پس از حضرت خدیجه سلام الله علیها، برترین همسر پیامبر صلی الله علیه وآله دانسته شده است.


<big>در غدير خم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست على‏ عليه السلام را بالا برد، تا آنجا كه سفيدى زير بغلش را ديديم. آنگاه فرمود: هر كس من مولاى او هستم، پس على‏ عليه السلام مولاى او است. سپس فرمود: اى مردم، من دو چيز گرانبها در ميان شما به جاى مى‏ گذارم: كتاب خدا و عترتم. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا وقتى كنار حوض نزد من آيند.</big>
پیامبر صلی الله علیه وآله توجه ویژه‌ای به ام‌سلمه داشت و برخی امانت‌های مهم، از جمله خاک کربلا و نوشته‌ای درباره جانشینی پس از خود را به او سپرد. پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله، ام‌سلمه وفادار ماند و همواره از اهل بیت علیهم السلام دفاع می‌کرد و در نقل احادیث مربوط به ولایت حضرت علی علیه السلام فعال بود. او در عقد اخوت، با صفیه هم‌پیمان شد و مراسم عروسی حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز در خانه او برگزار شد<ref>فالتفت إلى النساء فقال : من ههنا؟ فقالت ام سلمة : أنا ام سلمة وهذه زينب ، وهذه فلانة وفلانة ، فقال رسول الله 9 هيئوا لابنتي وابن عمي في حجري بيتا ، فقالت ام سلمة : في أي حجرة يارسول الله؟ فقال رسول الله : في حجرتك وأمر نساءه أن يزين ويصلحن من شأنها.


<big>ام‏ سلمه از معدود كسانى است كه بعد از شهادت نبى اكرم ‏صلى الله عليه وآله در خط ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام باقى ماند. او به فرزندش چنين وصيت كرد: يا بنىّ، الزمه. فلا و الله ما رأيت بعد نبيك‏ صلى الله عليه وآله اماماً غيره: پسركم، همراهش (على ‏عليه السلام) باش. به خدا قسم بعد از پيامبرت‏ صلى الله عليه وآله امامى غير او نديدم.<ref>اعلام النساء: ص ۶۵۱ . بصائر الدرجات: ص ۱۸۳ ح ۴. </ref></big>
بحار الأنوار - جلد : 43  صفحه : 95</ref>. او با پیامبر هفت سال زندگی کرد اما از ایشان فرزندی نداشت و پس از وفات پیامبر، سال‌ها زنده بود.


<big>همچنين ام ‏سلمه روايات ديگرى نيز درباره اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله نقل كرده است.</big>
در ماجرای غصب فدک، شجاعانه از حضرت فاطمه سلام الله علیها دفاع کرد و مقرری‌اش از سوی خلیفه اول قطع شد<ref>فقالت أمّ سلمة(رضي اللّه عنها)حيث سمعت ما جرى لفاطمة عليها السّلام:أ لمثل فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقال هذا القول؟! هي و اللّه الحوراء بين الإنس و النفس للنفس ربيت في حجور الأتقياء و تناولتها أيدي الملائكة و نمت في حجور الطاهرات و نشأت خير نشأ و ربّيت خير مربى، أ تزعمون أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حرّم عليها ميراثه و لم يعلمها و قد قال اللّه تعالى:


<big>ابن‏ عقده حديث غدير را همراه با [[حديث ثقلين]] با سند خود از ام‏سلمه روايت كرده است. همچنين سمهودى شافعى در «جواهر العقدين» به نقل كتاب «ينابيع المودة»، و نيز شيخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر مکى شافعی در «وسيلة المآل» حديث غدير را از طريق ابن‏ عقده از امّ ‏سلمه روايت كرده ‏اند.<ref>ينابيع المودة: ص ۴۰.</ref></big>
«وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» [1] أ فأنذرها و خالفت متطلّبة و هي خيرة النسوان و أمّ سادة الشبّان و عديلة ابنة عمران،تمّت بأبيها رسالات ربّه فو اللّه لقد كان يشفق عليها من الحرّ و القرّ و يوسدها يمينه و يلحفها بشماله رويدا و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمرأى منكم و على اللّه تردون واها لكم فسوف تعلمون،قال:فحرمت أمّ سلمة عطاها في تلك السنة، انتهى.


== <big>پانویس</big> ==
سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، جلد : 4  صفحه : 229</ref>. در دوران خلافت حضرت علی علیه السلام، ام‌سلمه همواره از ایشان حمایت کرد<ref>ام‏ سلمه از معدود كسانى است كه بعد از شهادت نبى اكرم ‏صلى الله عليه وآله در خط ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام باقى ماند. او به فرزندش چنين وصيت كرد: يا بنىّ، الزمه. فلا و الله ما رأيت بعد نبيك‏ صلى الله عليه وآله اماماً غيره: پسركم، همراهش (على ‏عليه السلام) باش. به خدا قسم بعد از پيامبرت‏ صلى الله عليه وآله امامى غير او نديدم. اعلام النساء: ص ۶۵۱ . بصائر الدرجات: ص ۱۸۳ ح ۴.</ref> و حتی در مخالفت با سپاه جمل، با سخنرانی و ارسال نامه به حضرت علی علیه السلام، نقش فعالی داشت<ref>و كان لأمّ سلمة منه زينب و عمر، و كان عمر مع عليّ عليه السلام يوم الجمل.
 
إعلام الورى بأعلام، جلد : 1  صفحه : 277</ref>. او پس از واقعه کربلا، عزاداری کرد<ref>عن سلمى، قالت:
 
دخلت على أمّ‌ سلمة و هي تبكي فقلت: ما يبكيك‌؟ قالت: رأيت رسول اللّه (ص) - تعني في المنام - و على رأسه و لحيته التراب فقلت: ما لك يا رسول اللّه‌؟ قال: شهدت قتل الحسين آنفا[[امّ سلمه و حدیث غدیر#%20ftn1|[1]]].
 
و قال اليعقوبي: و كان أوّل صارخة صرخت في المدينة أمّ‌ سلمة زوج رسول اللّه، كان دفع إليها قارورة فيها تربة و قال لها: (انّ‌ جبريل أعلمني انّ‌ أمتي تقتل الحسين) و أعطاني هذه التربة، و قال لي: (إذا صارت دما عبيطا فاعلمي أنّ‌ الحسين قد قتل)، و كانت عندها، فلمّا حضر ذلك الوقت جعلت تنظر إلى القارورة في كلّ‌ ساعة، فلمّا رأتها قد صارت دما صاحت، وا حسيناه! يا ابن رسول اللّه! و تصارخت النساء في كلّ‌ ناحية حتى ارتفعت المدينة بالرجّة التي ما سمع بمثلها قطّ‍‌.
 
معالم المدرستین، جلد: ۳، صفحه: ۱۷۳، تاريخ اليعقوبي ٢٤٧/١-٢٤٨.، سنن الترمذي ١٩٣/١٣-١٩٤، و مستدرك الحاكم ١٩/٤، و سير النبلاء ٢١٣/٣، و الرياض النضرة ص ١٤٨، و تاريخ ابن الاثير ٣٨/٣، و ابن كثير ٢٠١/٨، و تاريخ السيوطي ص ٢٠٨، و تاريخ ابن عساكر ح ٧٢٦، و تهذيبه ٢٤٠/٤.</ref> و اندکی پس از آن، در سن ۸۴ سالگی در مدینه درگذشت<ref>عُمِّرَتْ حَتَّى بَلَغَهَا مَقْتَلُ الحُسَيْنِ الشَّهِيْدِ، فَوَجَمَتْ لِذَلِكَ، وَغُشِيَ عَلَيْهَا، وَحَزِنَتْ عَلَيْهِ كَثِيْراً، لَمْ تَلْبَثْ بَعْدَهُ إِلاَّ يَسِيْراً، وَانْتَقَلَتْ إِلَى اللهِ.
 
سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 202</ref> و در بقیع دفن شد. درباره سال وفاتش، سال‌های ۵۹ تا ۶۲ هجری ذکر شده است.
 
ام‌سلمه زنی خردمند، باوقار و دارای جمال<ref>عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ:
 
لَمَّا تَزَوَّجَ النَّبِيُّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أُمَّ سَلَمَةَ، حَزِنْتُ حُزْناً شَدِيْداً؛ لِمَا ذَكَرُوا لَنَا مِنْ جَمَالِهَا، فَتَلَطَّفْتُ حَتَّى رَأَيْتُهَا، فَرَأَيْتُهَا -وَاللهِ- أَضْعَافَ مَا وُصِفَتْ لِي فِي الحُسْنِ؛ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِحَفْصَةَ - وَكَانَتَا يَداً وَاحِدَةً -.
 
فَقَالَتْ: لاَ وَاللهِ، إِنْ هَذِهِ إِلاَّ الغَيْرَةُ، مَا هِيَ كَمَا تَقُوْلِيْنَ، وَإِنَّهَا لَجَمِيْلَةٌ، فَرَأَيْتُهَا بَعْدُ، فَكَانَتْ كَمَا قَالَتْ حَفْصَةُ، وَلَكِنِّي كُنْتُ غَيْرَى.
 
سير اعلام النبلاء - جلد : 2  صفحه : 209</ref> و عقل برجسته بود<ref>لقد اجتمع في تكوينها الجمال الساحر الخلوب، والعقل الراجح الرزين، والحلم والوقار، والسكينة ... وفوق هذا كله فقد كانت من السابقين إلى  الإسلام لأنها من أصحاب الهجرتين.
 
نساء النبي (ص) ، جلد : 1  صفحه : 84</ref> و به عنوان یکی از کامل‌ترین و مشورت‌پذیرترین زنان پیامبر صلی الله علیه وآله شناخته می‌شود. او در دوران خلفا نیز همواره حامی اهل بیت علیهم السلام و مدافع حق بود و نزد امامان معصوم علیهم السلام جایگاه ویژه‌ای داشت. وصایای امام علی علیه السلام<ref>عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ ، قَالَ : حَدَّثَنِي الْأَجْلَحُ وسَلَمَةُ بْنُ كُهَيْلٍ ودَاوُدُ بْنُ أَبِي يَزِيدَ وَزَيْدٌ الْيَمَامِيُّ ، قَالُوا :
 
حَدَّثَنَا شَهْرُ بْنُ حَوْشَبٍ أَنَّ عَلِيّاً عليه‌السلام حِينَ سَارَ إِلَى الْكُوفَةِ ، اسْتَوْدَعَ أُمَّ سَلَمَةَ كُتُبَهُ وَالْوَصِيَّةَ ، فَلَمَّا رَجَعَ الْحَسَنُ عليه‌السلام ، دَفَعَتْهَا إِلَيْهِ.
 
الکافی- جلد : 2  صفحه : 36</ref> و امام حسین علیه السلام پس از شهادتشان به دست او سپرده شد تا به امام بعدی برساند<ref>عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه‌السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَمَّا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ دُفِعَتْ إِلى أُمِّ سَلَمَةَ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ ، فَقَالَ : « إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لَمَّا قُبِضَ ، وَرِثَ عَلِيٌّ عليه‌السلام عِلْمَهُ وَسِلَاحَهُ وَمَا هُنَاكَ ، ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحَسَنِ ، ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحُسَيْنِ عليهما‌السلام ، فَلَمَّا خَشِيَنَا أَنْ نُغْشَى اسْتَوْدَعَهَا أُمَّ سَلَمَةَ ، ثُمَّ قَبَضَهَا بَعْدَ ذلِكَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه‌السلام ».
 
قَالَ : فَقُلْتُ : نَعَمْ ، ثُمَّ صَارَ إِلى أَبِيكَ ، ثُمَّ انْتَهى إِلَيْكَ ، وَصَارَ بَعْدَ ذلِكَ إِلَيْكَ؟ قَالَ : « نَعَمْ ».
 
الکافی- جلد : 1  صفحه : 584</ref>.
 
== اتمام حجت امّ‏ سلمه با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۰۸. اسرار غدير: ۲۹۷.</ref> ==
يكى از اصحاب معصومين ‏عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده ام ‏سلمه است. ام‏ سلمه كه از حاضرين در غدير است<ref>معارج النبوة: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref> حديث غدير اين گونه نقل كرده است: اخذ رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله بيد على‏ عليه السلام بغدير خم، فرفعها حتى رأينا بياض ابطيه. فقال: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. ثم قال: ايها الناس، انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى، و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض<ref>الغدير: ج ۱ ص۱۷، ۱۸. ملحقات احقاق الحق: ص ۵۳ . معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۷۷.</ref>:
 
در غدير خم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست على‏ عليه السلام را بالا برد، تا آنجا كه سفيدى زير بغلش را ديديم. آنگاه فرمود: هر كس من مولاى او هستم، پس على‏ عليه السلام مولاى او است. سپس فرمود: اى مردم، من دو چيز گرانبها در ميان شما به جاى مى‏ گذارم: كتاب خدا و عترتم. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا وقتى كنار حوض نزد من آيند<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۸. ماهنامه كوثر (ويژه‏ نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶): ص۸۰-۸۵.</ref>.
 
[[ابن‏ عقده]] حديث غدير را همراه با [[ثقلین(حدیث)|حدیث ثقلین]] با سند خود از ام‏سلمه روايت كرده است. همچنين سمهودى شافعى در «جواهر العقدين» به نقل كتاب «ينابيع المودة»، و نيز شيخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر مکى شافعی در «وسيلة المآل» حديث غدير را از طريق ابن‏ عقده از امّ ‏سلمه [[روایت]] كرده ‏اند.<ref>ينابيع المودة: ص ۴۰.</ref>
 
=== جلسه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانۀ امّ‏ سلمه<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۹۷، ۱۹۸.</ref><ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۴۹ ح ۶۵۲.</ref> ===
پس از بازگشت كاروان [[حجةالوداع]] از غدير به مدينه، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا همه همسرانش در خانه ام‏ سلمه جمع شوند. مجلسى با حضور آنان تشكيل شد و على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نيز در آن مجلس حضور داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آغاز كرد و فرمود: «به آنچه مى‏ گويم خوب گوش فرا دهيد».
 
سپس اشاره به على‏ عليه السلام كرده فرمود: «اين برادر من و وصيم و وارثم و قيام كننده به امور شما و امور امت بعد از من است. آنچه به شما امر مى ‏كند اطاعت كنيد و از فرمان او سرپيچى نكنيد كه هلاک مى‏ شويد».
 
پس از آن خطاب به على‏ عليه السلام فرمود: «يا على، سفارش اينان را به تو مى‏ نمايم: مادامى كه از خدا و از تو اطاعت مى‏ كنند از آنان به عنوان همسر من مواظبت كن و هر يک از آن ها كه سرپيچى كردند آنان را طلاقى ده كه خدا و رسولش از آنان بيزار باشند»!
 
در آن حال همه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت بودند. عايشه از بين آنان گفت: ما چنين نبوده ‏ايم كه به ما دستور داده باشى و ما خلاف آن را انجام داده باشيم!!! حضرت فرمود: «بلى، تو با امر من به شدت مخالفت كردى، و به خدا قسم با همين سخنِ من نيز مخالفت خواهى كرد و بعد از من در مقابل على عصيان مى‏ نمايى»!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷. </ref>
 
=== اتمام حجت امیرالمومنین علیه السلام ===
روى عن الصادق عليه السّلام‏ ان أبا بكر لقى أمير المؤمنين عليه السّلام في سكة بني النجار فسلم عليه و صافحه و قال له: يا أبا الحسن أ في نفسك شى‏ء من استخلاف الناس اياى؟ و ما كان من يوم السقيفة و كراهتك البيعة و اللَّه ما كان ذلك من ارادتى، الا ان المسلمين اجتمعوا على أمر لم يكن لي ان اخالف عليهم فيه... الى أن قال: فقال له أمير المؤمنين: «يا أبا بكر، فهل تعلم أحدا أوثق من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله؟ و قد أخذ بيعتى عليك في أربعة مواطن و على جماعة معك و فيهم عمر و عثمان: في يوم الدار، و في بيعة الرضوان تحت الشجرة، و يوم جلوسه في بيت [[أم‏ سلمة]]، و في يوم الغدير بعد رجوعه من حجة الوداع، فقلتم بأجمعكم: سمعنا و أطعنا اللَّه و رسوله، فقال لكم: اللَّه و رسوله عليكم من الشاهدين فقلتم بأجمعكم: اللَّه و رسوله علينا من الشاهدين، فقال لكم: فليشهد بعضكم لبعض و ليبلغ شاهدكم غائبكم، و من سمع منكم فليسمع من لم يسمع، فقلتم:
 
نعم يا رسول اللَّه، و قلتم بأجمعكم تهنئون رسول اللَّه و تهنئوني بكرامة اللَّه لنا، فدنى عمر و ضرب على كتفى و قال بحضرتكم: بخ بخ يا بن ابي طالب، اصبحت مولانا و مولى المؤمنين، فقال ابو بكر: لقد ذكرتني يا أمير المؤمنين أمرا لو يكون رسول اللَّه شاهدا فاسمعه منه‏.
 
روایت شده از امام صادق علیه‌السلام که: ابوبکر، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را در یکی از کوچه‌های بنی‌نجار ملاقات کرد، بر او سلام کرد و با او مصافحه نمود و گفت: ای اباالحسن! آیا در دل خود چیزی از این که مردم مرا به خلافت برگزیدند داری؟ و آنچه در روز سقیفه رخ داد و ناخشنودی تو از بیعت؟ به خدا سوگند این کار از روی اراده من نبود، بلکه مسلمانان بر امری گرد آمدند که برای من جایز نبود با آنان مخالفت کنم ... تا آنجا که گفت:
 
امیرالمؤمنین علیه‌السلام به او فرمود: «ای ابوبکر! آیا کسی را مطمئن‌تر از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله می‌شناسی؟ و حال آن که او در چهار موطن از تو و جماعتی که با تو بودند ـ و در میان آنان عمر و عثمان بودند ـ برای من بیعت گرفت: روز دار (یوم الدار)، بیعت رضوان زیر درخت، روزی که در خانه [[ام‌سلمه]] نشسته بود، و روز غدیر پس از بازگشت از حجة‌الوداع. و شما همگی گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم خدا و رسولش را. پس رسول خدا به شما فرمود: خدا و رسولش بر شما از شاهدان‌اند. شما همگی گفتید: خدا و رسولش بر ما از شاهدان‌اند. سپس فرمود: پس برخی از شما بر برخی دیگر شهادت دهید و هر کس شاهد است به غایب برساند، و هر کس شنید به کسی که نشنیده برساند. شما گفتید: بله ای رسول خدا. و همگی به رسول خدا و به من به خاطر کرامت الهی تبریک گفتید. پس عمر نزدیک آمد و بر شانه من زد و در حضور شما گفت: بخ بخ ای پسر ابوطالب، مولای ما و مولای مؤمنان شدی.»
 
ابوبکر گفت: «ای امیرالمؤمنین، تو مرا به یاد امری انداختی که اگر رسول خدا شاهد بود و از او می‌شنیدم ...»<ref>عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار ؛ ج‏10 ؛ ص176</ref>
 
== پانویس ==
{{کشویی}}
<references />
<references />
[[رده:غدیر]]
{{پایان}}
[[رده:غدیر خم]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:حدیث غدیر]]
[[رده:زنان]]
[[رده:راویان حدیث غدیر]]
[[رده:اتمام‌حجت‌کنندگان]]
[[رده:بانوان و اتمام حجت با غدیر]]
[[رده:مبلغان]]
[[رده:بانوان غدیری]]
[[رده:احتجاج زنان با غدیر]]
[[رده:احتجاج اصحاب پیامبر با غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ آوریل ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۳۵

ام‌سلمه (هند دختر ابی‌امیه)[۱]، همسر پیامبر صلی الله علیه وآله و از یاوران اهل البیت علیهم السلام، از خانواده‌ای اصیل و سرشناس[۲] در مکه زاده شد. با توجه به سن و سال وفاتش، تولد او را حدود ۲۰ سال پیش از هجرت دانسته‌اند. پدرش ابی‌امیه بن مغیره، معروف به «زادالرکب» به دلیل سخاوت و بخشندگی، و مادرش عاتکه بنت عامر بن ربیعه کنانی بود. او دخترعموی ابوجهل و خالد بن ولید نیز محسوب می‌شد

زندگینامه

ام‌سلمه از نخستین زنانی بود که اسلام آورد و در ابتدا همسر ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد، پسرعمه و برادر رضاعی پیامبر صلی الله علیه وآله بود. آن دو جزو اولین گروه مهاجران به حبشه بودند و در آنجا دختری به نام زینب برایشان متولد شد. پس از بازگشت به مکه و سپس هجرت به مدینه، ام‌سلمه به عنوان اولین زن مهاجر به مدینه شناخته می‌شود[۳].

ابوسلمه در جنگ احد زخمی شد و پس از مدتی درگذشت. پس از پایان عده، پیامبر صلی الله علیه وآله به خواستگاری او رفت[۴] و با وجود پاسخ منفی قبلی به خواستگاری ابوبکر و عمر[۵]، با پیامبر صلی الله علیه وآله ازدواج کرد[۶]. مهریه او را نجاشی، پادشاه حبشه، پرداخت[۷] و پیامبر صلی الله علیه وآله علاوه بر مهریه، وسایل ساده‌ای نیز به عنوان کابین به او داد. ام‌سلمه زنی زیبا، خردمند و مورد احترام پیامبر بود و پس از حضرت خدیجه سلام الله علیها، برترین همسر پیامبر صلی الله علیه وآله دانسته شده است.

پیامبر صلی الله علیه وآله توجه ویژه‌ای به ام‌سلمه داشت و برخی امانت‌های مهم، از جمله خاک کربلا و نوشته‌ای درباره جانشینی پس از خود را به او سپرد. پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله، ام‌سلمه وفادار ماند و همواره از اهل بیت علیهم السلام دفاع می‌کرد و در نقل احادیث مربوط به ولایت حضرت علی علیه السلام فعال بود. او در عقد اخوت، با صفیه هم‌پیمان شد و مراسم عروسی حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز در خانه او برگزار شد[۸]. او با پیامبر هفت سال زندگی کرد اما از ایشان فرزندی نداشت و پس از وفات پیامبر، سال‌ها زنده بود.

در ماجرای غصب فدک، شجاعانه از حضرت فاطمه سلام الله علیها دفاع کرد و مقرری‌اش از سوی خلیفه اول قطع شد[۹]. در دوران خلافت حضرت علی علیه السلام، ام‌سلمه همواره از ایشان حمایت کرد[۱۰] و حتی در مخالفت با سپاه جمل، با سخنرانی و ارسال نامه به حضرت علی علیه السلام، نقش فعالی داشت[۱۱]. او پس از واقعه کربلا، عزاداری کرد[۱۲] و اندکی پس از آن، در سن ۸۴ سالگی در مدینه درگذشت[۱۳] و در بقیع دفن شد. درباره سال وفاتش، سال‌های ۵۹ تا ۶۲ هجری ذکر شده است.

ام‌سلمه زنی خردمند، باوقار و دارای جمال[۱۴] و عقل برجسته بود[۱۵] و به عنوان یکی از کامل‌ترین و مشورت‌پذیرترین زنان پیامبر صلی الله علیه وآله شناخته می‌شود. او در دوران خلفا نیز همواره حامی اهل بیت علیهم السلام و مدافع حق بود و نزد امامان معصوم علیهم السلام جایگاه ویژه‌ای داشت. وصایای امام علی علیه السلام[۱۶] و امام حسین علیه السلام پس از شهادتشان به دست او سپرده شد تا به امام بعدی برساند[۱۷].

اتمام حجت امّ‏ سلمه با غدير[۱۸]

يكى از اصحاب معصومين ‏عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده ام ‏سلمه است. ام‏ سلمه كه از حاضرين در غدير است[۱۹] حديث غدير اين گونه نقل كرده است: اخذ رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله بيد على‏ عليه السلام بغدير خم، فرفعها حتى رأينا بياض ابطيه. فقال: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. ثم قال: ايها الناس، انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى، و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض[۲۰]:

در غدير خم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست على‏ عليه السلام را بالا برد، تا آنجا كه سفيدى زير بغلش را ديديم. آنگاه فرمود: هر كس من مولاى او هستم، پس على‏ عليه السلام مولاى او است. سپس فرمود: اى مردم، من دو چيز گرانبها در ميان شما به جاى مى‏ گذارم: كتاب خدا و عترتم. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا وقتى كنار حوض نزد من آيند[۲۱].

ابن‏ عقده حديث غدير را همراه با حدیث ثقلین با سند خود از ام‏سلمه روايت كرده است. همچنين سمهودى شافعى در «جواهر العقدين» به نقل كتاب «ينابيع المودة»، و نيز شيخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر مکى شافعی در «وسيلة المآل» حديث غدير را از طريق ابن‏ عقده از امّ ‏سلمه روایت كرده ‏اند.[۲۲]

جلسه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانۀ امّ‏ سلمه[۲۳][۲۴]

پس از بازگشت كاروان حجةالوداع از غدير به مدينه، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا همه همسرانش در خانه ام‏ سلمه جمع شوند. مجلسى با حضور آنان تشكيل شد و على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نيز در آن مجلس حضور داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آغاز كرد و فرمود: «به آنچه مى‏ گويم خوب گوش فرا دهيد».

سپس اشاره به على‏ عليه السلام كرده فرمود: «اين برادر من و وصيم و وارثم و قيام كننده به امور شما و امور امت بعد از من است. آنچه به شما امر مى ‏كند اطاعت كنيد و از فرمان او سرپيچى نكنيد كه هلاک مى‏ شويد».

پس از آن خطاب به على‏ عليه السلام فرمود: «يا على، سفارش اينان را به تو مى‏ نمايم: مادامى كه از خدا و از تو اطاعت مى‏ كنند از آنان به عنوان همسر من مواظبت كن و هر يک از آن ها كه سرپيچى كردند آنان را طلاقى ده كه خدا و رسولش از آنان بيزار باشند»!

در آن حال همه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت بودند. عايشه از بين آنان گفت: ما چنين نبوده ‏ايم كه به ما دستور داده باشى و ما خلاف آن را انجام داده باشيم!!! حضرت فرمود: «بلى، تو با امر من به شدت مخالفت كردى، و به خدا قسم با همين سخنِ من نيز مخالفت خواهى كرد و بعد از من در مقابل على عصيان مى‏ نمايى»![۲۵]

اتمام حجت امیرالمومنین علیه السلام

روى عن الصادق عليه السّلام‏ ان أبا بكر لقى أمير المؤمنين عليه السّلام في سكة بني النجار فسلم عليه و صافحه و قال له: يا أبا الحسن أ في نفسك شى‏ء من استخلاف الناس اياى؟ و ما كان من يوم السقيفة و كراهتك البيعة و اللَّه ما كان ذلك من ارادتى، الا ان المسلمين اجتمعوا على أمر لم يكن لي ان اخالف عليهم فيه... الى أن قال: فقال له أمير المؤمنين: «يا أبا بكر، فهل تعلم أحدا أوثق من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله؟ و قد أخذ بيعتى عليك في أربعة مواطن و على جماعة معك و فيهم عمر و عثمان: في يوم الدار، و في بيعة الرضوان تحت الشجرة، و يوم جلوسه في بيت أم‏ سلمة، و في يوم الغدير بعد رجوعه من حجة الوداع، فقلتم بأجمعكم: سمعنا و أطعنا اللَّه و رسوله، فقال لكم: اللَّه و رسوله عليكم من الشاهدين فقلتم بأجمعكم: اللَّه و رسوله علينا من الشاهدين، فقال لكم: فليشهد بعضكم لبعض و ليبلغ شاهدكم غائبكم، و من سمع منكم فليسمع من لم يسمع، فقلتم:

نعم يا رسول اللَّه، و قلتم بأجمعكم تهنئون رسول اللَّه و تهنئوني بكرامة اللَّه لنا، فدنى عمر و ضرب على كتفى و قال بحضرتكم: بخ بخ يا بن ابي طالب، اصبحت مولانا و مولى المؤمنين، فقال ابو بكر: لقد ذكرتني يا أمير المؤمنين أمرا لو يكون رسول اللَّه شاهدا فاسمعه منه‏.

روایت شده از امام صادق علیه‌السلام که: ابوبکر، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را در یکی از کوچه‌های بنی‌نجار ملاقات کرد، بر او سلام کرد و با او مصافحه نمود و گفت: ای اباالحسن! آیا در دل خود چیزی از این که مردم مرا به خلافت برگزیدند داری؟ و آنچه در روز سقیفه رخ داد و ناخشنودی تو از بیعت؟ به خدا سوگند این کار از روی اراده من نبود، بلکه مسلمانان بر امری گرد آمدند که برای من جایز نبود با آنان مخالفت کنم ... تا آنجا که گفت:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام به او فرمود: «ای ابوبکر! آیا کسی را مطمئن‌تر از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله می‌شناسی؟ و حال آن که او در چهار موطن از تو و جماعتی که با تو بودند ـ و در میان آنان عمر و عثمان بودند ـ برای من بیعت گرفت: روز دار (یوم الدار)، بیعت رضوان زیر درخت، روزی که در خانه ام‌سلمه نشسته بود، و روز غدیر پس از بازگشت از حجة‌الوداع. و شما همگی گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم خدا و رسولش را. پس رسول خدا به شما فرمود: خدا و رسولش بر شما از شاهدان‌اند. شما همگی گفتید: خدا و رسولش بر ما از شاهدان‌اند. سپس فرمود: پس برخی از شما بر برخی دیگر شهادت دهید و هر کس شاهد است به غایب برساند، و هر کس شنید به کسی که نشنیده برساند. شما گفتید: بله ای رسول خدا. و همگی به رسول خدا و به من به خاطر کرامت الهی تبریک گفتید. پس عمر نزدیک آمد و بر شانه من زد و در حضور شما گفت: بخ بخ ای پسر ابوطالب، مولای ما و مولای مؤمنان شدی.»

ابوبکر گفت: «ای امیرالمؤمنین، تو مرا به یاد امری انداختی که اگر رسول خدا شاهد بود و از او می‌شنیدم ...»[۲۶]

پانویس

  1. السَّيِّدَةُ، المُحَجَّبَةُ، الطَّاهِرَةُ، هِنْدُ بِنْتُ أَبِي أُمَيَّةَ بنِ المُغِيْرَةِ بنِ عَبْدِ اللهِ بنِ عُمَرَ بنِ مَخْزُوْم بنِ يَقَظَةَ بنِ مُرَّةَ المَخْزُوْمِيَّةُ، بِنْتُ عَمِّ خَالِدِ بنِ الوَلِيْدِ سَيْفِ اللهِ؛ وَبِنْتُ عَمِّ أَبِي جَهْلٍ بنِ هِشَامٍ. سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 201
  2. وَكَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ النِّسَاءِ وَأَشْرَفِهِنَّ نَسَباً، وَكَانَتْ آخِرَ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّهَاتِ المُؤْمِنِيْنَ. سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 202
  3. ونس عن ابن إسحاق قال: ثم تزوج رسول اللَّه (صلى اللّه عليه و سلّم) بعد أم حبيبة أم سلمة هند بنت أبي أمية، و كانت قبله عند أبي سلمة عبد اللَّه بن عبد الأسد بن هلال بن عبد اللَّه بن عمر بن مخزوم هاجرا جميعا إلى أرض الحبشة، ثم قدما المدينة، فأصابته جراحة بأحد، فمات بها من جراحته. سيرة ابن إسحاق، جلد : 1  صفحه : 260
  4. الوَاقِدِيُّ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بنُ عُثْمَانَ، عَنْ عَبْدِ المَلِكِ بنِ عُبَيْدٍ، عَنْ سَعِيْدِ بنِ يَرْبُوْعٍ، عَنْ عُمَرَ بنِ أَبِي سَلَمَةَ، قَالَ: بَعَثَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أَبِي إِلَى أَبِي قَطَنٍ فِي المُحَرَّمِ سنَةَ أَرْبَعٍ، فَغَابَ تِسْعاً وَعِشْرِيْنَ لَيْلَةً، ثُمَّ رَجَعَ فِي صَفَرٍ، وَجُرْحُهُ الَّذِي أَصَابَهُ يَوْمَ أُحُدٍ مُنْتَقِضٌ؛ فَمَاتَ مِنْهُ، لِثَمَانٍ خَلَوْنَ مِنْ جُمَادَى الآخِرَةِ، وَحَلَّتْ أُمِّي فِي شَوَّالٍ، وَتَزَوَّجَهَا رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-. سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 203
  5. أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ لَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا، خَطَبَهَا أَبُو بَكْرٍ، فَرَدَّتْهُ، ثُمَّ عُمَرُ، فَرَدَّتْهُ. فَبَعَثَ إِلَيْهَا رَسُوْلُ اللهِ، فَقَالَتْ: مَرْحَباً، أَخْبِرْ رَسُوْلَ اللهِ أَنِّي غَيْرَى، وَأَنِّي مُصْبِيَةٌ [1] ، وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْ أَوْلِيَائِي شَاهِداً. فَبَعَثَ إِلَيْهَا: (أَمَّا قَوْلُكِ: إِنِّي مُصْبِيَةٌ؛ فَإِنَّ اللهَ سَيَكْفِيْكِ صِبْيَانَكِ، وَأَمَّا قَوْلُكِ: إِنِّي غَيْرَى، فَسَأَدْعُو اللهَ أَنْ يُذْهِبَ غَيْرَتَكِ، وَأَمَّا الأَوْلِيَاءُ؛ فَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْهُم إِلاَّ سَيَرْضَى بِي) . قَالَتْ: يَا عُمَرُ، قُمْ، فَزَوِّجْ رَسُوْلَ اللهِ. سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 204
  6. فَلَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا خَطَبَهَا أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّتْهُ. ثُمَّ خَطَبَهَا عُمَرُ فَرَدَّتْهُ. فَبَعَثَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَقَالَتْ: مَرْحَبًا بِرَسُولِ اللَّهِ وَبِرَسُولِهِ. الطبقات الكبرى -  جلد : 8  صفحه : 71
  7. و روي: أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أرسل إلى أمّ سلمة: أن مري ابنك أن يزوّجك، فزوّجها ابنها سلمة بن أبي سلمة من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و هو غلام لم يبلغ، و أدّى عنه النجاشي صداقها أربعمائة دينار عند العقد. إعلام الورى بأعلام الهدى، جلد : 1  صفحه : 277
  8. فالتفت إلى النساء فقال : من ههنا؟ فقالت ام سلمة : أنا ام سلمة وهذه زينب ، وهذه فلانة وفلانة ، فقال رسول الله 9 هيئوا لابنتي وابن عمي في حجري بيتا ، فقالت ام سلمة : في أي حجرة يارسول الله؟ فقال رسول الله : في حجرتك وأمر نساءه أن يزين ويصلحن من شأنها. بحار الأنوار - جلد : 43  صفحه : 95
  9. فقالت أمّ سلمة(رضي اللّه عنها)حيث سمعت ما جرى لفاطمة عليها السّلام:أ لمثل فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقال هذا القول؟! هي و اللّه الحوراء بين الإنس و النفس للنفس ربيت في حجور الأتقياء و تناولتها أيدي الملائكة و نمت في حجور الطاهرات و نشأت خير نشأ و ربّيت خير مربى، أ تزعمون أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حرّم عليها ميراثه و لم يعلمها و قد قال اللّه تعالى: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» [1] أ فأنذرها و خالفت متطلّبة و هي خيرة النسوان و أمّ سادة الشبّان و عديلة ابنة عمران،تمّت بأبيها رسالات ربّه فو اللّه لقد كان يشفق عليها من الحرّ و القرّ و يوسدها يمينه و يلحفها بشماله رويدا و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمرأى منكم و على اللّه تردون واها لكم فسوف تعلمون،قال:فحرمت أمّ سلمة عطاها في تلك السنة، انتهى. سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، جلد : 4  صفحه : 229
  10. ام‏ سلمه از معدود كسانى است كه بعد از شهادت نبى اكرم ‏صلى الله عليه وآله در خط ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام باقى ماند. او به فرزندش چنين وصيت كرد: يا بنىّ، الزمه. فلا و الله ما رأيت بعد نبيك‏ صلى الله عليه وآله اماماً غيره: پسركم، همراهش (على ‏عليه السلام) باش. به خدا قسم بعد از پيامبرت‏ صلى الله عليه وآله امامى غير او نديدم. اعلام النساء: ص ۶۵۱ . بصائر الدرجات: ص ۱۸۳ ح ۴.
  11. و كان لأمّ سلمة منه زينب و عمر، و كان عمر مع عليّ عليه السلام يوم الجمل. إعلام الورى بأعلام، جلد : 1  صفحه : 277
  12. عن سلمى، قالت: دخلت على أمّ‌ سلمة و هي تبكي فقلت: ما يبكيك‌؟ قالت: رأيت رسول اللّه (ص) - تعني في المنام - و على رأسه و لحيته التراب فقلت: ما لك يا رسول اللّه‌؟ قال: شهدت قتل الحسين آنفا[1]. و قال اليعقوبي: و كان أوّل صارخة صرخت في المدينة أمّ‌ سلمة زوج رسول اللّه، كان دفع إليها قارورة فيها تربة و قال لها: (انّ‌ جبريل أعلمني انّ‌ أمتي تقتل الحسين) و أعطاني هذه التربة، و قال لي: (إذا صارت دما عبيطا فاعلمي أنّ‌ الحسين قد قتل)، و كانت عندها، فلمّا حضر ذلك الوقت جعلت تنظر إلى القارورة في كلّ‌ ساعة، فلمّا رأتها قد صارت دما صاحت، وا حسيناه! يا ابن رسول اللّه! و تصارخت النساء في كلّ‌ ناحية حتى ارتفعت المدينة بالرجّة التي ما سمع بمثلها قطّ‍‌. معالم المدرستین، جلد: ۳، صفحه: ۱۷۳، تاريخ اليعقوبي ٢٤٧/١-٢٤٨.، سنن الترمذي ١٩٣/١٣-١٩٤، و مستدرك الحاكم ١٩/٤، و سير النبلاء ٢١٣/٣، و الرياض النضرة ص ١٤٨، و تاريخ ابن الاثير ٣٨/٣، و ابن كثير ٢٠١/٨، و تاريخ السيوطي ص ٢٠٨، و تاريخ ابن عساكر ح ٧٢٦، و تهذيبه ٢٤٠/٤.
  13. عُمِّرَتْ حَتَّى بَلَغَهَا مَقْتَلُ الحُسَيْنِ الشَّهِيْدِ، فَوَجَمَتْ لِذَلِكَ، وَغُشِيَ عَلَيْهَا، وَحَزِنَتْ عَلَيْهِ كَثِيْراً، لَمْ تَلْبَثْ بَعْدَهُ إِلاَّ يَسِيْراً، وَانْتَقَلَتْ إِلَى اللهِ. سير اعلام النبلاء، جلد : 2  صفحه : 202
  14. عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا تَزَوَّجَ النَّبِيُّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أُمَّ سَلَمَةَ، حَزِنْتُ حُزْناً شَدِيْداً؛ لِمَا ذَكَرُوا لَنَا مِنْ جَمَالِهَا، فَتَلَطَّفْتُ حَتَّى رَأَيْتُهَا، فَرَأَيْتُهَا -وَاللهِ- أَضْعَافَ مَا وُصِفَتْ لِي فِي الحُسْنِ؛ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِحَفْصَةَ - وَكَانَتَا يَداً وَاحِدَةً -. فَقَالَتْ: لاَ وَاللهِ، إِنْ هَذِهِ إِلاَّ الغَيْرَةُ، مَا هِيَ كَمَا تَقُوْلِيْنَ، وَإِنَّهَا لَجَمِيْلَةٌ، فَرَأَيْتُهَا بَعْدُ، فَكَانَتْ كَمَا قَالَتْ حَفْصَةُ، وَلَكِنِّي كُنْتُ غَيْرَى. سير اعلام النبلاء - جلد : 2  صفحه : 209
  15. لقد اجتمع في تكوينها الجمال الساحر الخلوب، والعقل الراجح الرزين، والحلم والوقار، والسكينة ... وفوق هذا كله فقد كانت من السابقين إلى الإسلام لأنها من أصحاب الهجرتين. نساء النبي (ص) ، جلد : 1  صفحه : 84
  16. عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ ، قَالَ : حَدَّثَنِي الْأَجْلَحُ وسَلَمَةُ بْنُ كُهَيْلٍ ودَاوُدُ بْنُ أَبِي يَزِيدَ وَزَيْدٌ الْيَمَامِيُّ ، قَالُوا : حَدَّثَنَا شَهْرُ بْنُ حَوْشَبٍ أَنَّ عَلِيّاً عليه‌السلام حِينَ سَارَ إِلَى الْكُوفَةِ ، اسْتَوْدَعَ أُمَّ سَلَمَةَ كُتُبَهُ وَالْوَصِيَّةَ ، فَلَمَّا رَجَعَ الْحَسَنُ عليه‌السلام ، دَفَعَتْهَا إِلَيْهِ. الکافی- جلد : 2  صفحه : 36
  17. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه‌السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَمَّا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ دُفِعَتْ إِلى أُمِّ سَلَمَةَ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ ، فَقَالَ : « إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لَمَّا قُبِضَ ، وَرِثَ عَلِيٌّ عليه‌السلام عِلْمَهُ وَسِلَاحَهُ وَمَا هُنَاكَ ، ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحَسَنِ ، ثُمَّ صَارَ إِلَى الْحُسَيْنِ عليهما‌السلام ، فَلَمَّا خَشِيَنَا أَنْ نُغْشَى اسْتَوْدَعَهَا أُمَّ سَلَمَةَ ، ثُمَّ قَبَضَهَا بَعْدَ ذلِكَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه‌السلام ». قَالَ : فَقُلْتُ : نَعَمْ ، ثُمَّ صَارَ إِلى أَبِيكَ ، ثُمَّ انْتَهى إِلَيْكَ ، وَصَارَ بَعْدَ ذلِكَ إِلَيْكَ؟ قَالَ : « نَعَمْ ». الکافی- جلد : 1  صفحه : 584
  18. چهارده قرن با غدير: ص ۱۰۸. اسرار غدير: ۲۹۷.
  19. معارج النبوة: ج ۲ ص ۳۱۸.
  20. الغدير: ج ۱ ص۱۷، ۱۸. ملحقات احقاق الحق: ص ۵۳ . معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۷۷.
  21. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۳۸. ماهنامه كوثر (ويژه‏ نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶): ص۸۰-۸۵.
  22. ينابيع المودة: ص ۴۰.
  23. واقعه قرآنى غدير: ص۱۹۷، ۱۹۸.
  24. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۴۹ ح ۶۵۲.
  25. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۷.
  26. عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار ؛ ج‏10 ؛ ص176