خلیفه در خطبه غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «»خليفة« در خطبه غدير××× 1 پيام غدير )برگزيده‏اى از مجموعه مقالات، پيام‏ها،...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
»خليفة« در خطبه غدير××× 1 پيام غدير )برگزيده‏اى از مجموعه مقالات، پيام‏ها، و ديدارها( : ص 48  - 43. ×××
== «خليفة» در خطبه غدير<ref>پيام غدير (برگزيده ‏اى از مجموعه مقالات، پيام ‏ها، و ديدارها) : ص ۴۳  - ۴۸.</ref> ==
 
  يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى‏ كنند اين است كه: چرا در [[حدیث غدیر|حدیث شريف غدیر]]، [[جانشین|خلافت]] و جانشينى [[امیرالمؤمنین علی‏ علیه السلام]] به لفظ «خليفة» عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر [[ولایت]]، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.
  يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى‏كنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشينى اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به لفظ »خليفة« عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.
 


و اما پاسخ به اين شبهه:
و اما پاسخ به اين شبهه:


=== غرض ‏ورزى هميشگى مخالفان ===
وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى ‏گيرند.


1-  غرض‏ورزى هميشگى مخالفان
اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ«خليفه»گفته مى ‏شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏ گرفتند.
 
وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى‏گيرند. اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ »خليفه« گفته مى‏شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏گرفتند. مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏زدند، يا مثلاً »انت الخليفة بعدى« را به بعد از سه نفر معنى مى‏كردند.
 
بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى‏شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى‏شمردند و آن را يك رأى شخصى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله معرفى مى‏كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏دادند.
 
 
اهل نظر و تحقيق با اينكه مى‏بينند وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله دوات و قلم و كاغذ مى‏خواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى‏داشت و ردّ آن ممكن نمى‏نمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه »غلب عليه الوجع« يا »ان الرجل ليهجر«××× 1 اشاره به روايت »لمّا احتضر النبى‏صلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏صلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى‏صلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج 3 كتاب الوصية ح 1259  - 1257. صحيح بخارى: ج 5 ص 127، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏سنت. ××× گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏گويى آن را رد مى‏كنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏نوشت، آن را معتبر نمى‏شمردند.
 
 
از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه‏طلبان مغرض و دنياپرست با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.
 
 
چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى‏فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شرك‏آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏كنند.
 
 
ميزان و حاكم در استفاده و بهره‏بردارى از كلام اشخاص، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.
 
2-  استعمال لفظ »خليفه« در بعضى روايات
 
در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنين‏عليه السلام تعبير به »خليفه« شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه »انذر عشيرتك الاقربين«××× 1 شعراء / 214. ××× است.


مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏ زدند، يا مثلاً «انت الخليفة بعدى» را به بعد از سه نفر معنى مى ‏كردند.


در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.××× 2 امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص 128. ×××
بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى‏ شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى ‏شمردند و آن را یک رأى شخصى رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله معرفى مى ‏كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏ دادند.


اهل نظر و تحقيق با اين كه مى ‏بينند وقتى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله]] دوات و قلم و كاغذ مى ‏خواهد تا آن وصيتى را كه كلا مش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى ‏داشت و ردّ آن ممكن نمى‏ نمود، با آن گونه القاى شبهه روبرو گرديد كه «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ » يا «اِنّ الرَّجلَ لَیَهجُر »<ref>اشاره به روايت «لمّا احتضر النبى ‏صلى الله عليه و آله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏ صلى الله عليه و آله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى ‏صلى الله عليه و آله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۷  - ۱۲۵۹. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏ سنت.</ref> گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏ گويى آن را رد مى‏ كنيم.


با اين همه، شخصى كه در تاريخ، حديث، جوامع، سنن و صحاح اهل‏سنت تخصص دارد، در مى‏يابد از موضوعاتى كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصى كه كمتر از آنها كسب علم دين شده است، اهل‏بيت‏عليهم السلام هستند.
پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏ نوشت، آن را معتبر نمى‏ شمردند.از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه‏ طلبان مغرض و دنيا پرست با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آن ها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.


چنان چه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى ‏فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏ شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آن ها را به معناى شرک ‏آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏ كنند.


حتى كسانى چون بخارى در صحيح خود، روايات بسيارى از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است، و از ائمه اهل‏بيت‏عليهم السلام و به خصوص شخصيتى مانند حضرت امام جعفر صادق‏عليه السلام حتى يك روايت نيز نقل ننموده است!
ميزان و حاكم در استفاده و بهره ‏بردارى از كلام اشخاص، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.


===  استعمال لفظ «خليفه» در بعضى روايات ===
در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تعبير به «خليفه» شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه«وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »<ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> است.


غرض اينكه وقتى اغراض، سياست‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.
در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبر صلى الله عليه و آله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول ‏صلى الله عليه و آله فرمود:انی تَارِکٌ فِیکُمْ خَلِیفَتَیْنِ.<ref>امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.</ref>


با اين همه، شخصى كه در [[تاریخ]]، [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]]، جوامع، سنن و صحاح [[اهل‏ سنت]] تخصص دارد، در مى‏ يابد از موضوعاتى كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصى كه كم تر از آن ها كسب علم دين شده است، اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هستند.


3-  استعمال لفظ »خليفه« در اصل خطبه غدير
حتى كسانى چون بخارى در صحيح خود، روايات بسيارى از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است، و از [[معصومین علیهم السلام|ائمه اهل ‏بیت ‏علیهم السلام]] و به خصوص شخصيتى مانند [[امام صادق علیه السلام|حضرت امام جعفر صادق ‏علیه السلام]] حتى يک روايت نيز نقل ننموده است!


اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى‏شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه -  كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه‏عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏الزمان‏عليه السلام وجود دارد.
غرض اين كه وقتى اغراض، سياست ‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.


بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آنهاست.
=== استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير ===
اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى ‏شود كه خطبه بيش تر از اين ها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنان چه در كتب حديث شيعه -  كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر [[امامت]] ائمه‏ عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏ الزمان ‏عليه السلام وجود دارد.


بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اين كه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست.


4-  وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير
=== وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير ===
وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله‏ هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آن ها داشته ‏اند.


وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله‏هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشته‏اند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين‏عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير -  كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده -  اين ولايت حتى در زمان شخص رسول‏خداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين‏عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد.
بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، كه بر حسب [[خطبه غدیر]] -  كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده -  اين ولايت حتى در زمان شخص رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله براى امير المؤمنين ‏عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول ‏الله ‏صلى الله عليه و آله از مكان يا زمان توقف ندارد.


بديهى است وسعت دايره اين ولايت دقيقاً همان ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله بر ماسواست و هيچ فرقى ندارد.


بديهى است وسعت دايره اين ولايت دقيقاً همان ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله بر ماسواست و هيچ فرقى ندارد. اثبات اين ولايت در دايره و محدوده ولايت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنين‏عليه السلام از تعبير به خلافت و جانشينى در افاده ولايت بر امور رساتر و گوياتر است، زيرا اگر مفهوم خلافت و جانشينى در امامت، الگو و اسوه بودن و رتق و فتق امور شرعيه و بيان احكام حلال و حرام و رسيدگى و سرپرستى و حكومت بر انام باشد، لفظ ولايت در دلالت بر اين جهت خلافت -  كه همان حكومت و مديريت جامعه باشد -  افصح و اصرح است.
اثبات اين ولايت در دايره و محدوده ولايت رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله براى امير المؤمنين‏ عليه السلام از تعبير به خلافت و جانشينى در افاده ولايت بر امور رساتر و گوياتر است، زيرا اگر مفهوم [[جانشین|خلافت]] و جانشينى در امامت، الگو و اسوه بودن و رتق و فتق امور شرعيه و بيان احكام حلال و حرام و رسيدگى و سرپرستى و حكومت بر انام باشد، لفظ ولايت در دلالت بر اين جهت خلافت -  كه همان حكومت و مديريت جامعه باشد -  افصح و اصرح است.


بنابراين، چون نظر افرادى كه براى غصب خلافت و حكومت حزب‏ سازى كرده و با هم تبانى كرده بودند به اين علت بود، و با ساير مفاهيم خلافت معارضه مستقيم نداشتند، در «خطبه غدير» و نيز «حديث غدير» اين بعد از امامت و خلافت در اين جملات مورد عنايت قرار گرفت.


بنابراين، چون نظر افرادى كه براى غصب خلافت و حكومت حزب‏سازى كرده و با هم تبانى كرده بودند به اين علت بود، و با ساير مفاهيم خلافت معارضه مستقيم نداشتند، در »خطبه غدير« و نيز »حديث غدير« اين بعد از امامت و خلافت در اين جملات مورد عنايت قرار گرفت. شبهه‏هاى نامقبولى هم كه در مفهوم مولى و ولىّ شده، همه در زمان‏هاى بعد و بر خلاف تمام قرائن حاليّه و مقاليّه اين موضوع ابداع شده است.
شبهه‏ هاى نامقبولى هم كه در مفهوم مولى و ولىّ شده، همه در زمان‏ هاى بعد و بر خلاف تمام قرائن حاليّه و مقاليّه اين موضوع ابداع شده است.


به هر حال، اين جملات مشهور از خطبه غدير در اثبات ولايت امير المؤمنين‏ عليه السلام و اتمام حجت بر همگان كافى و وافى است، و ثابت مى كند كه اجتماع آن گروه در [[سقیفه|سقیفه بنی‏ ساعده]] با وجود من ثبت له الولاية على الانفس و الاموال بنص من الله تعالى و رسوله ‏صلى الله عليه و آله، يک معارضه آشكار با خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و انحراف ظاهر از حق بود.


به هر حال، اين جملات مشهور از خطبه غدير در اثبات ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام و اتمام حجت بر همگان كافى و وافى است، و ثابت مى‏كند كه اجتماع آن گروه در سقيفه بنى‏ساعده با وجود من ثبت له الولايد على الانفس و الاموال بنص من اللَّه تعالى و رسوله‏صلى الله عليه وآله، يك معارضه آشكار با خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله و انحراف ظاهر از حق بود.
== پانویس ==
[[رده:خطابه غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۰۳

«خليفة» در خطبه غدير[۱]

  يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مى‏ كنند اين است كه: چرا در حدیث شريف غدیر، خلافت و جانشينى امیرالمؤمنین علی‏ علیه السلام به لفظ «خليفة» عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولایت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.

و اما پاسخ به اين شبهه:

غرض ‏ورزى هميشگى مخالفان

وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مى ‏گيرند.

اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ«خليفه»گفته مى ‏شد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مى‏ گرفتند.

مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مى‏ زدند، يا مثلاً «انت الخليفة بعدى» را به بعد از سه نفر معنى مى ‏كردند.

بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مى‏ شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مى ‏شمردند و آن را یک رأى شخصى رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله معرفى مى ‏كردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مى‏ دادند.

اهل نظر و تحقيق با اين كه مى ‏بينند وقتى رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله دوات و قلم و كاغذ مى ‏خواهد تا آن وصيتى را كه كلا مش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمى ‏داشت و ردّ آن ممكن نمى‏ نمود، با آن گونه القاى شبهه روبرو گرديد كه «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ » يا «اِنّ الرَّجلَ لَیَهجُر »[۲] گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيان‏ گويى آن را رد مى‏ كنيم.

پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مى‏ نوشت، آن را معتبر نمى‏ شمردند.از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاه‏ طلبان مغرض و دنيا پرست با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آن ها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.

چنان چه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مى ‏فرمود، مورد شبهه اهل هوى نمى‏ شد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد -  كه اساس دعوت قرآن كريم است -  تأكيد دارد، اشخاصى آن ها را به معناى شرک ‏آميز و موافق با آراء باطله خود معنى مى‏ كنند.

ميزان و حاكم در استفاده و بهره ‏بردارى از كلام اشخاص، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.

 استعمال لفظ «خليفه» در بعضى روايات

در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تعبير به «خليفه» شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه«وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »[۳] است.

در حديث متواتر ثقلين -  كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبر صلى الله عليه و آله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده -  در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسول ‏صلى الله عليه و آله فرمود:انی تَارِکٌ فِیکُمْ خَلِیفَتَیْنِ.[۴]

با اين همه، شخصى كه در تاریخ، حدیث، جوامع، سنن و صحاح اهل‏ سنت تخصص دارد، در مى‏ يابد از موضوعاتى كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصى كه كم تر از آن ها كسب علم دين شده است، اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هستند.

حتى كسانى چون بخارى در صحيح خود، روايات بسيارى از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است، و از ائمه اهل ‏بیت ‏علیهم السلام و به خصوص شخصيتى مانند حضرت امام جعفر صادق ‏علیه السلام حتى يک روايت نيز نقل ننموده است!

غرض اين كه وقتى اغراض، سياست ‏ها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.

استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير

اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مى ‏شود كه خطبه بيش تر از اين ها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنان چه در كتب حديث شيعه -  كه مفصل اين خطبه روايت شده -  هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمه‏ عليهم السلام به ويژه حضرت صاحب‏ الزمان ‏عليه السلام وجود دارد.

بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اين كه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آن هاست.

وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير

وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله‏ هاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آن ها داشته ‏اند.

بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدیر -  كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده -  اين ولايت حتى در زمان شخص رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله براى امير المؤمنين ‏عليه السلام ثابت است، و به غيبت رسول ‏الله ‏صلى الله عليه و آله از مكان يا زمان توقف ندارد.

بديهى است وسعت دايره اين ولايت دقيقاً همان ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله بر ماسواست و هيچ فرقى ندارد.

اثبات اين ولايت در دايره و محدوده ولايت رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله براى امير المؤمنين‏ عليه السلام از تعبير به خلافت و جانشينى در افاده ولايت بر امور رساتر و گوياتر است، زيرا اگر مفهوم خلافت و جانشينى در امامت، الگو و اسوه بودن و رتق و فتق امور شرعيه و بيان احكام حلال و حرام و رسيدگى و سرپرستى و حكومت بر انام باشد، لفظ ولايت در دلالت بر اين جهت خلافت -  كه همان حكومت و مديريت جامعه باشد -  افصح و اصرح است.

بنابراين، چون نظر افرادى كه براى غصب خلافت و حكومت حزب‏ سازى كرده و با هم تبانى كرده بودند به اين علت بود، و با ساير مفاهيم خلافت معارضه مستقيم نداشتند، در «خطبه غدير» و نيز «حديث غدير» اين بعد از امامت و خلافت در اين جملات مورد عنايت قرار گرفت.

شبهه‏ هاى نامقبولى هم كه در مفهوم مولى و ولىّ شده، همه در زمان‏ هاى بعد و بر خلاف تمام قرائن حاليّه و مقاليّه اين موضوع ابداع شده است.

به هر حال، اين جملات مشهور از خطبه غدير در اثبات ولايت امير المؤمنين‏ عليه السلام و اتمام حجت بر همگان كافى و وافى است، و ثابت مى كند كه اجتماع آن گروه در سقیفه بنی‏ ساعده با وجود من ثبت له الولاية على الانفس و الاموال بنص من الله تعالى و رسوله ‏صلى الله عليه و آله، يک معارضه آشكار با خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و انحراف ظاهر از حق بود.

پانویس

  1. پيام غدير (برگزيده ‏اى از مجموعه مقالات، پيام ‏ها، و ديدارها) : ص ۴۳  - ۴۸.
  2. اشاره به روايت «لمّا احتضر النبى ‏صلى الله عليه و آله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبى‏ صلى الله عليه و آله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبى ‏صلى الله عليه و آله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج ۳ كتاب الوصية ح ۱۲۵۷  - ۱۲۵۹. صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۲۷، و ديگر مصادر شيعه و اهل‏ سنت.
  3. شعراء / ۲۱۴.
  4. امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص ۱۲۸.