۲۱٬۸۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
<big>مراد از ابطح فقط مكه نيست: ابن تيميه گفته كه ماجراى حارث را در ابطح نقل كرده اند و ابطح در مكه است. در حالى كه اجماع بر اين است كه واقعه غدير در غدير خم و بازگشت از پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع بوده است. پس حديث فوق دروغ است و به دست نادانى كه نمى دانسته ماجراى غدير در چه وقتى رخ داده ساخته شده است.</big> | <big>مراد از ابطح فقط مكه نيست: ابن تيميه گفته كه ماجراى حارث را در ابطح نقل كرده اند و ابطح در مكه است. در حالى كه اجماع بر اين است كه واقعه غدير در غدير خم و بازگشت از پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع بوده است. پس حديث فوق دروغ است و به دست نادانى كه نمى دانسته ماجراى غدير در چه وقتى رخ داده ساخته شده است.</big> | ||
<big>اين گفتار كسى است كه معناى «[[ابطح]]» را ندانسته و گمان كرده كه مراد از آن تنها مكه است و به غير مكه ابطح گفته نمى شود. اما اين گمان باطل است، زيرا مراد از ابطح در اين حديث ابطحِ مكه نيست، چرا كه به تصريح بزرگان اهل سنت ابطح منحصر در ابطحِ مكه نمى باشد. از جمله: جوهرى، ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مُطَرِّزى، فيروزآبادى، [[ابن اثير]]، سيوطى، فَتَّنى، شيخ حسن بورينى، شيخ عبدالغنى نابلسى، قاضى ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن محمد بن مرزوق، سعدالدين تفتازانى، زوزنى <ref>الصحاح: بطح. المُغرب فى ترتيب المعرب: «بطح» . القاموس المحيط / «بطح». النِهاية: | <big>اين گفتار كسى است كه معناى «[[ابطح]]» را ندانسته و گمان كرده كه مراد از آن تنها مكه است و به غير مكه ابطح گفته نمى شود. اما اين گمان باطل است، زيرا مراد از ابطح در اين حديث ابطحِ مكه نيست، چرا كه به تصريح بزرگان اهل سنت ابطح منحصر در ابطحِ مكه نمى باشد. از جمله: جوهرى، ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مُطَرِّزى، فيروزآبادى، [[ابن اثير]]، سيوطى، فَتَّنى، شيخ حسن بورينى، شيخ عبدالغنى نابلسى، قاضى ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن محمد بن مرزوق، سعدالدين تفتازانى، زوزنى <ref>الصحاح: بطح. المُغرب فى ترتيب المعرب: «بطح» . القاموس المحيط / «بطح». النِهاية: «بطح» . النثير فى مختصر النِهاية لابن الاثير: «بطح» . مجمع البحار: «بطح» . شرح ديوان ابن فارض (بورينى) : ج ۲ ص۲۲، ۴۱. شرح ديوان ابنفارض. الاستيعاب فى شرح البردة البوصيرية. شرح مختصر تلخيص المفتاح: ص ۱۸۸.</ref></big> <big>ابطح برگرفته از «بَطْح» به معناى «بسط» است، به محل گسترده اى براى جارى شدن آب گويند كه در آن سنگريزه هاى خرد باشد. جمع آن «اباطح» است و «بِطاح» بر غير قياس. همچنين اصمعى همين را گفته، و نيز اديبان در شرح شعرى از ابن فارض و شرح ابياتى از بوصيرى و اشعار ديگر شعرا كه ابطح را آورده اند همين معنى را گفته اند.</big> | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
<big>حزاورة بأبطحها الكرينا</big> | <big>حزاورة بأبطحها الكرينا</big> | ||
<big>شارح معلّقات سبع در شرح اين بيت گويد: «حَزْوَر» پسربچه نيرومند است و جمع آن «حَزاوِرَة» است. شاعر مى گويد: آنان سرهاى هماوردان خود را | <big>شارح معلّقات سبع در شرح اين بيت گويد: «حَزْوَر» پسربچه نيرومند است و جمع آن «حَزاوِرَة» است. شاعر مى گويد: آنان سرهاى هماوردان خود را میغلطانند، چنانكه پسران نيرومند توپ ها را در «مكان پست» میغلطانند.</big> | ||
<big>نيز او در شرح بيت زير مى نويسد:</big> | <big>نيز او در شرح بيت زير مى نويسد:</big> | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
<big>شما را همين تفاوت ميان ما بسنده است كه از كوزه همان برون تراود كه در او است.</big> | <big>شما را همين تفاوت ميان ما بسنده است كه از كوزه همان برون تراود كه در او است.</big> | ||
<big>بارى، ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد بن صيفى تميمى، ملقّب به شِهابالدين و معروف به حَيصَ بَيصَ (م | <big>بارى، ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد بن صيفى تميمى، ملقّب به شِهابالدين و معروف به حَيصَ بَيصَ (م ۵۷۴ ق)، شاعرى نامدار و فقيهى شافعى است. ابن خَلِّكان شرح حال او را نوشته و وى را ستوده است. حافظ ابوسعد سمعانى نيز كتاب «الذيل» وى را ستوده است.<ref>وفيات الاعيان: ج ۲ ص۱۰۶-۱۰۸.</ref></big> <big>همچنين ابومحمد يافعى و شيخ احمد خَفاجى در شرح حال قطب الدين محمد بن احمد مكّى نهروانى و محبّى در شرح حال عبداللَّه بن قادر نيز از حيص بيص را ستوده و سپس حكايت مذكور را آورده اند.<ref>مرآة الجنان: حوادث سال ۵۷۴ . ريحانة الادب: ج ۱ ص۴۱۴، ۴۱۵. خلاصة الاثر فى اعيان قرن الحادى عشر.</ref></big> | ||
<big>پس روشن شد كه «ابطح» اسم است براى مسيل وسيعى كه در آن سنگريزه هاى خرد باشد و اسم مكانى خاص در مكه مكرمه نيست. از اين رو شكى نيست كه آنچه در حديث مورد بحث آمده صحيح است و اشكال ابن تيميه از اين جهت باطل است، زيرا هيچ مانعى وجود ندارد كه اين اسم بر بعضى از درّه هاى مدينه منوره نيز اطلاق شود.</big> | <big>پس روشن شد كه «ابطح» اسم است براى مسيل وسيعى كه در آن سنگريزه هاى خرد باشد و اسم مكانى خاص در مكه مكرمه نيست. از اين رو شكى نيست كه آنچه در حديث مورد بحث آمده صحيح است و اشكال ابن تيميه از اين جهت باطل است، زيرا هيچ مانعى وجود ندارد كه اين اسم بر بعضى از درّه هاى مدينه منوره نيز اطلاق شود.</big> | ||
<big>پاسخ ديگر به شبهه ابن تيميه در مورد ابطح «بطحاءِ مدينه» است. در شهر مدينه مواضعى بوده كه به اين نام ناميده مى شده است. نورالدين سَمهودى در كتاب «خلاصة الوفاء بأخبار دار المصطفى صلى الله عليه وآله» در يادكرد بقعه ها و دژها و بعضى از توابع و نواحى و كوه هاى مدينه مى نويسد: «بطحاء» جانب بزرگ كوه شامى و كوه هاى صُلصُلين از پشت به آن منتهى مى شود و خود از ميان دو كوه به وادى عقيق مى انجامد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفى صلى الله عليه وآله: ص | <big>پاسخ ديگر به شبهه ابن تيميه در مورد ابطح «بطحاءِ مدينه» است. در شهر مدينه مواضعى بوده كه به اين نام ناميده مى شده است. نورالدين سَمهودى در كتاب «خلاصة الوفاء بأخبار دار المصطفى صلى الله عليه وآله» در يادكرد بقعه ها و دژها و بعضى از توابع و نواحى و كوه هاى مدينه مى نويسد: «بطحاء» جانب بزرگ كوه شامى و كوه هاى صُلصُلين از پشت به آن منتهى مى شود و خود از ميان دو كوه به وادى عقيق مى انجامد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفى صلى الله عليه وآله: ص ۲۴۶.</ref></big> | ||
<big>از اين سخن دانسته مى شود كه در مدينه منوره جايى بوده كه بطحاء ناميده و به اين نام شناخته مى شده است.</big> | <big>از اين سخن دانسته مى شود كه در مدينه منوره جايى بوده كه بطحاء ناميده و به اين نام شناخته مى شده است.</big> | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
<big>نكته ديگر اينكه از اقوال لغويان معلوم شد كه بطحاء و ابطح به يک معنى است. اين مطلب از كلام [[ابن حاجب]] در مبحث جمع نيز روشن مى شود. وى مى نويسد:</big> | <big>نكته ديگر اينكه از اقوال لغويان معلوم شد كه بطحاء و ابطح به يک معنى است. اين مطلب از كلام [[ابن حاجب]] در مبحث جمع نيز روشن مى شود. وى مى نويسد:</big> | ||
<big>صفت مانند «عَطْشى» كه جمع آن «عِطاش» است، و مانند «حَرمى» كه بر «حَرامى» جمع بسته مى شود، و مانند «بطحاء» كه جمع آن «بِطاح» است. جاربردى در شرح كلام ابن حاجب مى گويد: «بطحاء» ممدود است. اين واژه به معناى مسيل وسيعى است كه در آن سنگريزه هاى خرد هست. مثلاً گفته مى شود: «بطحاءِ مكه».<ref>شرح الشافية: | <big>صفت مانند «عَطْشى» كه جمع آن «عِطاش» است، و مانند «حَرمى» كه بر «حَرامى» جمع بسته مى شود، و مانند «بطحاء» كه جمع آن «بِطاح» است. جاربردى در شرح كلام ابن حاجب مى گويد: «بطحاء» ممدود است. اين واژه به معناى مسيل وسيعى است كه در آن سنگريزه هاى خرد هست. مثلاً گفته مى شود: «بطحاءِ مكه».<ref>شرح الشافية: ص۹۰، ۹۱.</ref></big> | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
<big>لنا و الجبال الراسيات القوارع</big> | <big>لنا و الجبال الراسيات القوارع</big> | ||
<big>«بطحاء» جاى وسيع را گويند. مراد شاعر از اين واژه در اينجا مكه است.<ref>شرح شواهد مغنى اللَبيب: ج | <big>«بطحاء» جاى وسيع را گويند. مراد شاعر از اين واژه در اينجا مكه است.<ref>شرح شواهد مغنى اللَبيب: ج ۱ ص ۱۴.</ref></big> | ||
<big>تمام اين شواهد نشان مى دهد كه مانعى نيست به بطحاءِ مدينه منوره نيز ابطح گفته شود.</big> | <big>تمام اين شواهد نشان مى دهد كه مانعى نيست به بطحاءِ مدينه منوره نيز ابطح گفته شود.</big> | ||
<big>سَمهودى نيز پس از نقل سخن ابوعبيده در بيان معنى و مراد از «عقيق» مى گويد: ديگرى گفته است: بالاترين درّه هاى عقيق را «نقيع» گويند. دامنه هاى عقيق از جانب (كوه هاى) قُدْس (در مدينه) و از رو به روى حَرّه، به نقيع منتهى مى گردد كه به آن «بطاويح» گفته مى شود. آب اين دره ها از شانزده فرسخى مدينه از جانب يمن به نقيع مى ريزد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دارالمصطفى صلى الله عليه وآله: ص | <big>سَمهودى نيز پس از نقل سخن ابوعبيده در بيان معنى و مراد از «عقيق» مى گويد: ديگرى گفته است: بالاترين درّه هاى عقيق را «نقيع» گويند. دامنه هاى عقيق از جانب (كوه هاى) قُدْس (در مدينه) و از رو به روى حَرّه، به نقيع منتهى مى گردد كه به آن «بطاويح» گفته مى شود. آب اين دره ها از شانزده فرسخى مدينه از جانب يمن به نقيع مى ريزد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دارالمصطفى صلى الله عليه وآله: ص ۲۳۶.</ref></big> | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
<big>وَ لا أنَّنى مِنهُ بِالهائِبِ</big> | <big>وَ لا أنَّنى مِنهُ بِالهائِبِ</big> | ||
<big>وليد مرا به كار مهمى تهديد مى كرد. من به او گفتم: من پسر ابوطالبم. من پسر كسى هستم كه در دو ابطح بزرگ و گرامى است، و «غالب» از پيشينيان من در مكه است. پس مپندار كه من از وليد مى ترسم يا اينكه از او در هراسم.<ref>الفواتح (شرح ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام): ص | <big>وليد مرا به كار مهمى تهديد مى كرد. من به او گفتم: من پسر ابوطالبم. من پسر كسى هستم كه در دو ابطح بزرگ و گرامى است، و «غالب» از پيشينيان من در مكه است. پس مپندار كه من از وليد مى ترسم يا اينكه از او در هراسم.<ref>الفواتح (شرح ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام): ص ۱۹۷.</ref></big> | ||