ابن تیمیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۳: خط ۸۳:
<big>مراد از ابطح فقط مكه نيست: ابن ‏تيميه گفته كه ماجراى حارث را در ابطح نقل كرده ‏اند و ابطح در مكه است. در حالى كه اجماع بر اين است كه واقعه غدير در غدير خم و بازگشت از پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع بوده است. پس حديث فوق دروغ است و به دست نادانى كه نمى‏ دانسته ماجراى غدير در چه وقتى رخ داده ساخته شده است.</big>  
<big>مراد از ابطح فقط مكه نيست: ابن ‏تيميه گفته كه ماجراى حارث را در ابطح نقل كرده ‏اند و ابطح در مكه است. در حالى كه اجماع بر اين است كه واقعه غدير در غدير خم و بازگشت از پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع بوده است. پس حديث فوق دروغ است و به دست نادانى كه نمى‏ دانسته ماجراى غدير در چه وقتى رخ داده ساخته شده است.</big>  


<big>اين گفتار كسى است كه معناى «[[ابطح]]» را ندانسته و گمان كرده كه مراد از آن تنها مكه است و به غير مكه ابطح گفته نمى‏ شود. اما اين گمان باطل است، زيرا مراد از ابطح در اين حديث ابطحِ مكه نيست، چرا كه به تصريح بزرگان اهل‏ سنت ابطح منحصر در ابطحِ مكه نمى ‏باشد. از جمله: جوهرى، ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مُطَرِّزى، فيروزآبادى، [[ابن‏ اثير]]، سيوطى، فَتَّنى، شيخ حسن بورينى، شيخ عبدالغنى نابلسى، قاضى ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن محمد بن مرزوق، سعدالدين تفتازانى، زوزنى <ref>الصحاح: بطح. المُغرب فى ترتيب المعرب: «بطح» . القاموس المحيط /  «بطح». النِهاية: «بطح» . النثير فى مختصر النِهاية لابن ‏الاثير: «بطح» . مجمع البحار: «بطح» . شرح ديوان ابن ‏فارض (بورينى) : ج 2 ص22، 41. شرح ديوان ابن‏فارض. الاستيعاب فى شرح البردة البوصيرية. شرح مختصر تلخيص المفتاح: ص 188.</ref></big> <big>ابطح برگرفته از «بَطْح» به معناى «بسط» است، به محل گسترده‏ اى براى جارى شدن آب گويند كه در آن سنگريزه‏ هاى خرد باشد. جمع آن «اباطح» است و «بِطاح» بر غير قياس. همچنين اصمعى همين را گفته، و نيز اديبان در شرح شعرى از ابن ‏فارض و شرح ابياتى از بوصيرى و اشعار ديگر شعرا كه ابطح را آورده ‏اند همين معنى را گفته ‏اند.</big>
<big>اين گفتار كسى است كه معناى «[[ابطح]]» را ندانسته و گمان كرده كه مراد از آن تنها مكه است و به غير مكه ابطح گفته نمى‏ شود. اما اين گمان باطل است، زيرا مراد از ابطح در اين حديث ابطحِ مكه نيست، چرا كه به تصريح بزرگان اهل‏ سنت ابطح منحصر در ابطحِ مكه نمى ‏باشد. از جمله: جوهرى، ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مُطَرِّزى، فيروزآبادى، [[ابن‏ اثير]]، سيوطى، فَتَّنى، شيخ حسن بورينى، شيخ عبدالغنى نابلسى، قاضى ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن محمد بن مرزوق، سعدالدين تفتازانى، زوزنى <ref>الصحاح: بطح. المُغرب فى ترتيب المعرب: «بطح» . القاموس المحيط /  «بطح». النِهاية: «بطح» . النثير فى مختصر النِهاية لابن ‏الاثير: «بطح» . مجمع البحار: «بطح» . شرح ديوان ابن ‏فارض (بورينى) : ج ۲ ص۲۲، ۴۱. شرح ديوان ابن‏فارض. الاستيعاب فى شرح البردة البوصيرية. شرح مختصر تلخيص المفتاح: ص ۱۸۸.</ref></big> <big>ابطح برگرفته از «بَطْح» به معناى «بسط» است، به محل گسترده‏ اى براى جارى شدن آب گويند كه در آن سنگريزه‏ هاى خرد باشد. جمع آن «اباطح» است و «بِطاح» بر غير قياس. همچنين اصمعى همين را گفته، و نيز اديبان در شرح شعرى از ابن ‏فارض و شرح ابياتى از بوصيرى و اشعار ديگر شعرا كه ابطح را آورده ‏اند همين معنى را گفته ‏اند.</big>




خط ۹۳: خط ۹۳:
<big>حزاورة بأبطحها الكرينا</big>  
<big>حزاورة بأبطحها الكرينا</big>  


<big>شارح معلّقات سبع در شرح اين بيت گويد: «حَزْوَر» پسربچه نيرومند است و جمع آن «حَزاوِرَة» است. شاعر مى ‏گويد: آنان سرهاى هماوردان خود را مى‏غلطانند، چنانكه پسران نيرومند توپ‏ ها را در «مكان پست» مى‏غلطانند.</big>
<big>شارح معلّقات سبع در شرح اين بيت گويد: «حَزْوَر» پسربچه نيرومند است و جمع آن «حَزاوِرَة» است. شاعر مى ‏گويد: آنان سرهاى هماوردان خود را میغلطانند، چنانكه پسران نيرومند توپ‏ ها را در «مكان پست» می‏غلطانند.</big>


<big>نيز او در شرح بيت زير مى ‏نويسد:</big>
<big>نيز او در شرح بيت زير مى ‏نويسد:</big>
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
<big>شما را همين تفاوت ميان ما بسنده است كه از كوزه همان برون تراود كه در او است.</big>
<big>شما را همين تفاوت ميان ما بسنده است كه از كوزه همان برون تراود كه در او است.</big>


<big>بارى، ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد بن صيفى تميمى، ملقّب به شِهاب‏الدين و معروف به حَيصَ بَيصَ (م 574 ق)، شاعرى نامدار و فقيهى شافعى است. ابن‏ خَلِّكان شرح حال او را نوشته و وى را ستوده است. حافظ ابوسعد سمعانى نيز كتاب «الذيل» وى را ستوده است.<ref>وفيات الاعيان: ج 2 ص106-108.</ref></big> <big>همچنين ابومحمد يافعى و شيخ احمد خَفاجى در شرح حال قطب‏ الدين محمد بن احمد مكّى نهروانى و محبّى در شرح حال عبداللَّه بن قادر نيز از حيص بيص را ستوده و سپس حكايت مذكور را آورده ‏اند.<ref>مرآة الجنان: حوادث سال 574 . ريحانة الادب: ج 1 ص414، 415. خلاصة الاثر فى اعيان قرن الحادى ‏عشر.</ref></big>
<big>بارى، ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد بن صيفى تميمى، ملقّب به شِهاب‏الدين و معروف به حَيصَ بَيصَ (م ۵۷۴ ق)، شاعرى نامدار و فقيهى شافعى است. ابن‏ خَلِّكان شرح حال او را نوشته و وى را ستوده است. حافظ ابوسعد سمعانى نيز كتاب «الذيل» وى را ستوده است.<ref>وفيات الاعيان: ج ۲ ص۱۰۶-۱۰۸.</ref></big> <big>همچنين ابومحمد يافعى و شيخ احمد خَفاجى در شرح حال قطب‏ الدين محمد بن احمد مكّى نهروانى و محبّى در شرح حال عبداللَّه بن قادر نيز از حيص بيص را ستوده و سپس حكايت مذكور را آورده ‏اند.<ref>مرآة الجنان: حوادث سال ۵۷۴ . ريحانة الادب: ج ۱ ص۴۱۴، ۴۱۵. خلاصة الاثر فى اعيان قرن الحادى ‏عشر.</ref></big>




<big>پس روشن شد كه «ابطح» اسم است براى مسيل وسيعى كه در آن سنگريزه‏ هاى خرد باشد و اسم مكانى خاص در مكه مكرمه نيست. از اين رو شكى نيست كه آنچه در حديث مورد بحث آمده صحيح است و اشكال ابن‏ تيميه از اين جهت باطل است، زيرا هيچ مانعى وجود ندارد كه اين اسم بر بعضى از درّه‏ هاى مدينه منوره نيز اطلاق شود.</big>
<big>پس روشن شد كه «ابطح» اسم است براى مسيل وسيعى كه در آن سنگريزه‏ هاى خرد باشد و اسم مكانى خاص در مكه مكرمه نيست. از اين رو شكى نيست كه آنچه در حديث مورد بحث آمده صحيح است و اشكال ابن‏ تيميه از اين جهت باطل است، زيرا هيچ مانعى وجود ندارد كه اين اسم بر بعضى از درّه‏ هاى مدينه منوره نيز اطلاق شود.</big>


<big>پاسخ ديگر به شبهه ابن ‏تيميه در مورد ابطح «بطحاءِ مدينه» است. در شهر مدينه مواضعى بوده كه به اين نام ناميده مى‏ شده است. نورالدين سَمهودى در كتاب «خلاصة الوفاء بأخبار دار المصطفى ‏صلى الله عليه وآله» در يادكرد بقعه‏ ها و دژها و بعضى از توابع و نواحى و كوه ‏هاى مدينه مى‏ نويسد: «بطحاء» جانب بزرگ كوه شامى و كوه‏ هاى صُلصُلين از پشت به آن منتهى مى ‏شود و خود از ميان دو كوه به وادى عقيق مى‏ انجامد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفى‏ صلى الله عليه وآله: ص 246.</ref></big>
<big>پاسخ ديگر به شبهه ابن ‏تيميه در مورد ابطح «بطحاءِ مدينه» است. در شهر مدينه مواضعى بوده كه به اين نام ناميده مى‏ شده است. نورالدين سَمهودى در كتاب «خلاصة الوفاء بأخبار دار المصطفى ‏صلى الله عليه وآله» در يادكرد بقعه‏ ها و دژها و بعضى از توابع و نواحى و كوه ‏هاى مدينه مى‏ نويسد: «بطحاء» جانب بزرگ كوه شامى و كوه‏ هاى صُلصُلين از پشت به آن منتهى مى ‏شود و خود از ميان دو كوه به وادى عقيق مى‏ انجامد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفى‏ صلى الله عليه وآله: ص ۲۴۶.</ref></big>


<big>از اين سخن دانسته مى‏ شود كه در مدينه منوره جايى بوده كه بطحاء ناميده و به اين نام شناخته مى ‏شده است.</big>
<big>از اين سخن دانسته مى‏ شود كه در مدينه منوره جايى بوده كه بطحاء ناميده و به اين نام شناخته مى ‏شده است.</big>
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
<big>نكته ديگر اينكه از اقوال لغويان معلوم شد كه بطحاء و ابطح به يک معنى است. اين مطلب از كلام [[ابن‏ حاجب]] در مبحث جمع نيز روشن مى ‏شود. وى مى ‏نويسد:</big>
<big>نكته ديگر اينكه از اقوال لغويان معلوم شد كه بطحاء و ابطح به يک معنى است. اين مطلب از كلام [[ابن‏ حاجب]] در مبحث جمع نيز روشن مى ‏شود. وى مى ‏نويسد:</big>


<big>صفت مانند «عَطْشى» كه جمع آن «عِطاش» است، و مانند «حَرمى» كه بر «حَرامى» جمع بسته مى‏ شود، و مانند «بطحاء» كه جمع آن «بِطاح» است. جاربردى در شرح كلام ابن‏ حاجب مى‏ گويد: «بطحاء» ممدود است. اين واژه به معناى مسيل وسيعى است كه در آن سنگريزه‏ هاى خرد هست. مثلاً گفته مى‏ شود: «بطحاءِ مكه».<ref>شرح الشافية: ص90، 91.</ref></big>
<big>صفت مانند «عَطْشى» كه جمع آن «عِطاش» است، و مانند «حَرمى» كه بر «حَرامى» جمع بسته مى‏ شود، و مانند «بطحاء» كه جمع آن «بِطاح» است. جاربردى در شرح كلام ابن‏ حاجب مى‏ گويد: «بطحاء» ممدود است. اين واژه به معناى مسيل وسيعى است كه در آن سنگريزه‏ هاى خرد هست. مثلاً گفته مى‏ شود: «بطحاءِ مكه».<ref>شرح الشافية: ص۹۰، ۹۱.</ref></big>




خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
<big>لنا و الجبال الراسيات القوارع</big>
<big>لنا و الجبال الراسيات القوارع</big>


<big>«بطحاء» جاى وسيع را گويند. مراد شاعر از اين واژه در اينجا مكه است.<ref>شرح شواهد مغنى اللَبيب: ج 1 ص 14.</ref></big>
<big>«بطحاء» جاى وسيع را گويند. مراد شاعر از اين واژه در اينجا مكه است.<ref>شرح شواهد مغنى اللَبيب: ج ۱ ص ۱۴.</ref></big>


<big>تمام اين شواهد نشان مى‏ دهد كه مانعى نيست به بطحاءِ مدينه منوره نيز ابطح گفته شود.</big>
<big>تمام اين شواهد نشان مى‏ دهد كه مانعى نيست به بطحاءِ مدينه منوره نيز ابطح گفته شود.</big>


<big>سَمهودى نيز پس از نقل سخن ابوعبيده در بيان معنى و مراد از «عقيق» مى ‏گويد: ديگرى گفته است: بالاترين درّه‏ هاى عقيق را «نقيع» گويند. دامنه ‏هاى عقيق از جانب (كوه ‏هاى) قُدْس (در مدينه) و از رو به روى حَرّه، به نقيع منتهى مى‏ گردد كه به آن «بطاويح» گفته مى ‏شود. آب اين دره ‏ها از شانزده فرسخى مدينه از جانب يمن به نقيع مى ‏ريزد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دارالمصطفى‏ صلى الله عليه وآله: ص 236.</ref></big>
<big>سَمهودى نيز پس از نقل سخن ابوعبيده در بيان معنى و مراد از «عقيق» مى ‏گويد: ديگرى گفته است: بالاترين درّه‏ هاى عقيق را «نقيع» گويند. دامنه ‏هاى عقيق از جانب (كوه ‏هاى) قُدْس (در مدينه) و از رو به روى حَرّه، به نقيع منتهى مى‏ گردد كه به آن «بطاويح» گفته مى ‏شود. آب اين دره ‏ها از شانزده فرسخى مدينه از جانب يمن به نقيع مى ‏ريزد.<ref>خلاصة الوفاء باخبار دارالمصطفى‏ صلى الله عليه وآله: ص ۲۳۶.</ref></big>




خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
<big>وَ لا أنَّنى مِنهُ بِالهائِبِ</big>
<big>وَ لا أنَّنى مِنهُ بِالهائِبِ</big>


<big>وليد مرا به كار مهمى تهديد مى ‏كرد. من به او گفتم: من پسر ابوطالبم. من پسر كسى هستم كه در دو ابطح بزرگ و گرامى است، و «غالب» از پيشينيان من در مكه است. پس مپندار كه من از وليد مى ‏ترسم يا اينكه از او در هراسم.<ref>الفواتح (شرح ديوان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام): ص 197.</ref></big>
<big>وليد مرا به كار مهمى تهديد مى ‏كرد. من به او گفتم: من پسر ابوطالبم. من پسر كسى هستم كه در دو ابطح بزرگ و گرامى است، و «غالب» از پيشينيان من در مكه است. پس مپندار كه من از وليد مى ‏ترسم يا اينكه از او در هراسم.<ref>الفواتح (شرح ديوان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام): ص ۱۹۷.</ref></big>